سلام
خسته شدم از همه چيز!
يه راه بدون درد سر و اساسي بگيد براي مردن!:302:
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام
خسته شدم از همه چيز!
يه راه بدون درد سر و اساسي بگيد براي مردن!:302:
مشکل چیه دوست عزیر؟
چون اولین ارسالته و بچه های تالار نمیشناسنت
باید بیشتر از خودت بگی
چی نا امیدت کرده از زندگی؟
نميشه عمومي نگم؟
چرا؟
نترس عزیزم اینجا هیچ کس هیچ کسو نمیشناسه
هویتت قابل شناسایی نیست
راحت باش و بگو چه مشکلی داری و چی خستت کرده؟
درسي كه مي خونم! اذيتم ميكنه:302:
دارم خفه ميشم!
اول بگو چند سالته عزیزم؟رشتتوتو دوس نداری؟
فکر کنم از امتحانا خسته شدی اره؟یا همیشه این حسو نسبت به درسا داری؟
سلام دوست خوبم. :328: بگو شايد بتونيم يه راه بدون دردسر و اساسي براي زندگي كردن بهت بگيم. قبل از هر چيز بذار با جو همدردي آشنات كنم. اينجا يه جو صميمي و پر صداقته. اكثر افراد با يه مشكل و يه رنجش از زندگي، با اين محيط آشنا شدن و وقتي از همفكري دوستان بهره مند شدن و مشكلشون حل شده، به جمع همدردان اضافه شدن. هيچ كس از گفتن مشكلش خجالت نكشيده و هيچ كس هم از جمع صميمي ما طرد نشده.
حالا دوست داري با جمع ما بيشتر آشنا شي؟:43::72:
رشته ام روانشناسي هست!
هميشه اين حس داشتم@ از وقتي كه تو رشته روان شناسي اومدم! الان فوق ليسانس هستم
shabe barooni عزيز
نه اگه مشكلم حل شد ديگه پشت كامپيوتر هم نميشينم!
به به! شما روانشناسي اونوقت نميخواي به ما كمك كني و باهامون بموني؟:227:
خب ميشه احساستون به درس و رشته تون به طور كامل توضيح بدين؟ تحمل درس رو ندارين يا تحمل رنجش ديگران يا با قواعد روانشناسي مشكل دارين؟
درود
برای مردن راه حل قطعی من که به ذهنم نمیرسه و الا خودم خیلی دنبالش گشتم ولی نتونستم راحت ترین راهو پیدا کنم
:305:
تحمل درس خوندن تو رشته اي رو كه بهش علاقه ندارم رو ندارم!
قواعد روانشناسي هم از نظر من يه مشت مزخرفه! چون اگه به درد بخور بود الان من مشكل خودمو حل ميكردم!
رنجش ديگران ...اينو نميدونم ! چون گرايش من باليني و مشاوره و تربيتي و صنعتي سازماني و عمومي نيست
دوست من دقيقا نكته همين جاست كه شما به اين قواعد نيازي نميبينيد و اون رو مزخرف ميدونيد، و چون اونو مزخرف ميدونيد نميتونيد در زندگيتون به كار ببندين و چون ازش در زندگيتون منفعتي نميبينيد، بهش علاقه اي هم نداريد. اينه كه فقط حفظ ميكنيد و ميريد سر جلسه ي امتحان.
خب مشخصه! هر كسي غير از شما هم باشه، از انجام كار بيهوده خسته ميشه. درست ميگم؟
اما شما به من بگو اگر به روانشناسي علاقه نداريد، به چي علاقه داريد؟ به هر حال هر كسي به يه چيزي تو زندگيش علاقه منده.
(منم مشكل شما رو دارم اما حدودا باهاش كنار اومدم.)
sahar2003 عزیز
به تالار همدردی خوش آمدی
به نظرم مشکل شما رشته تحصیلی نیست ، تصورم اینه که مشکل بی انگیزگی شماست . شما دغدغه های دیگری دارید که میل به درس و تحصیل و رشته تحصیلی را در شما ضعیف کرده . اگر کمی بیشتر از خودتون اطلاعات بدهید بهتر راهنمایی خواهیم داد .
آیا این رشته به شما تحمیل شده ؟
رشته مورد علاقه شما چی بوده ؟ چرا برای همان رشته تلاش نکردید ؟
خوب می دونم که روانشناسی بالینی رشته ای نیست که کسی از روی بی علاقگی انتخابش کند ، مگر اینکه بازاری به آن نگاه کرده باشد !! آیا اینطور بوده ؟
راستی چند سال دارید و ترم چندم هستید ؟
وارد دروس روانشناسی مرضی هم شده اید ؟ اگر آری نسبت به این دروس چه حسی دارید ؟
منتظر پاسخ های شما هستم
.
من درس حفظ نميكنم! همين جوري ميرم سر امتحان ، هر نمره اي گرفتم برام مهم نيست ! فقط پاس ميكنم!
سر كلاس هم به اندازه اي ميرم كه حذفم نكن!
آیا این رشته به شما تحمیل شده ؟ رشته نه! اما درس خوندن آره!
رشته مورد علاقه شما چی بوده ؟ چرا برای همان رشته تلاش نکردید ؟ تلاش كردم براي كارشناسي اما چون خواهرم اون رشته رو ميخوند(ادبيات)خانواده تمايل نداشتن منم برم اون رشته!
خوب می دونم که روانشناسی بالینی رشته ای نیست که کسی از روی بی علاقگی انتخابش کند ، مگر اینکه بازاری به آن نگاه کرده باشد !! آیا اینطور بوده ؟راستی چند سال دارید و ترم چندم هستید ؟26 سال دارم، باليني هم نيستم!ترم دو ارشد رو پاس كردم.
وارد دروس روانشناسی مرضی هم شده اید ؟ اگر آری نسبت به این دروس چه حسی دارید ؟مرضي كودك خوندم! نشستن سر كلاسش هم برام خسته كننده بود! خوشحالم كه پاسش كردم
دوست گلم شما بايد هر عدم علاقه اي رو با علاقه اي جبران كني. آيا در جهت علاقه تون هم گام بر ميداريد؟ مثلا دست به قلم هستيد؟ يا اهل شعر حفظ كردن و مطالعه و ....؟
:305: (اكثر افرادي كه با احساس ادبيات درگير ميشن، نميتونن منطق روانشناسي رو بپذيرند. اين كاملا روشنه كه شما شخصي احساساتي هستين كه براي احساستون هم خيلي ارزش قائليد. بهتره براي منطقي بودن و احساساتي بودن تايم هاي جداگانه اي در نظر بگيريد.)
من الان به زور از خواب بيدار ميشم!
چه طور ميتونم دنبال كارهايي برم كه در گذشته دور دوست داشتم؟
در حال حاضر فقط به اين فكر ميكنم كه همه چيز تموم بشه و راحت بشم!
راحت شدن هم فقط با مردن برقرا رميشه:302:
خوب من این فروم عضو شده بودم که مشکل خودمو بگم ولی تصمیم گرفتم اولین پستمو اینجا بدم. چون در این زمینه تجربه دارم.
به نظر من اول از همه، تمرکزتون رو روی تموم کردن این مرحله بذارید، گفتین که ارشد میخونین و حداقل الان سال اول رو رد کردید. سال دوم هم تقریبا درسی نیست و فقط مشکل پایان نامه هست که اونم به نظر من واسه کسی که درسها رو فقط پاس کرده، آب خوردنه
درسته که ممکنه که 1 سال دیگه باید تو این وادی باشی ولی این 1 سال از سال اول قطعا واست راحتتره دیگه اینکه بهتره کاری که 80 درصدشو انجام دادی، تموم کنی
اما به نظر من چیزی که شما نیاز دارید، جرات هست. منم فیلد تحصیلیمو عوض کردم (البته خیلی تغییر مسیر لازم نداشتم: ) ولی نتیجه کاملا متفاوت شد، در واقع کمی تغییر مسیر باعث شد زندگیم تغییرات اساسی و مثبتی بکنه. الان واسه درس و کار و تحقیق کلی انرژی دارم. توی لیسانس شاگرد متوسطی بودم که درسها رو شب امتحانی پاس میکردم اما الان شاگرد اولم و کارم اونقدر خوب بوده که دکتری رو تضمین کردم.
پس راه حل مشکل شما، مرگ نیست (حیف نیست؟ البته فکر نمیکنم جدی بگین) چرا دنبال زمینه ی مورد علاقه تون نرید؟ توصیه من دو چیزه:
یکی خوندن این پی دی اف جالب از کسی که دکتری ریاضیشیو ول کرده و الان رفته نمایشهای کمدی میده!! برخلاف حرف و تصور همه ی دوست و اشنا و پدر و مادر که کارشو احمقانه خونده بودن، کاملا راضیه مگه ما چیزی غیر از زندگی شاد میخوایم؟
این داستان کمیک زیبا که بن رزنفیلد راجع به خودش نوشته رو میتونین اینجا ببینید.
مسئله ی دوم: ترس
یه مسئله ی جالب در مورد ما انسان ها همین ترس هست و جالبه بدونین بیشتر چیزهائی که میدونیم در اثر غلبه به ترس هست. باید بر ترسها چیره شد تا ابعاد شخصیتی خودمون رو گسترش بدیم. باید به ترسهامون فائق بیام و چیزهای جدید، عادات جدید، غذاهای جدید و ... رو امتحان کنیم تا کم کم مسیر درست رو پیدا کنیم
(حالا یکی میخواد به خودم بگه :) واقعیت اینه که به حرف ساده است و غلبه کردن به ترسها و نو شدن یا حداقل آزمودن در زمینه های مختلف کار ساده ای نیست)
مسئله ی سوم: passion
من وقتی دنبال تغییر رشته بودم خیلی روی این موضوع سرچ کردم و واقعا دنبال این بودم که اون زمینه یا کاری که عاشقش هستم رو پیدا کنم، همونی که میگن کار=تفریح. همون زندگی ای که هر لحظه اش عشق و شادی هست. اما نتیجه این شد:
به دنبال passion گشتن شما را فلج میکند
این دقیقا جمله ای بود که یکی از اساتید روانشناسی دانشگاه استنفورد واسه دانشجویان فارغ التحصیل میگفت. روش درست همون مسئله ی دوم هست. یعنی لازم نیست دنبال عشق نهائی بگردیم مهم اینه که در جهتهائی که میدونیم درسته، به ترس ها فائق بیایم و چیزهای جدید رو یاد بگیریم، هر چه بیشتر چیزهای جدید یاد میگیریم در واقع بیشتر راجع به خودمون یاد گرفتیم. (روند تکاملی)
نتیجه اینکه نباید خودمون رو محدود کنیم و سعی کنیم افکار محدودکننده ی خودمون رو بشناسیم و کنارشون بزنیم
متوجه شدم که لینک مستقیم با گوگل داک کار نیکنه ازین لینک استفاده کنید (PDF)
sahar2003 عزیز
به نظر می رسد که دچار افسردگی شده ای . بهتره به روانشناس بالینی یا روانپزشک مراجعه کنی . دارو درمانی همراه مشاوره کمک مؤثری خواهد کرد . مهم اینه که تسلیم این شرایط روحی نشوی و برای تغییرش تلاش کنی ، چون تغییر پذیر است
موفق باشی عزیزم :43::46:.
.
سلام
منو یادتونه؟ :325:
اول با یه روان پزشک حرف زدم تلفنی!!! اون راضی ام کرد که برم پیش یه روان پزشک یا روانشناس بالینی... یه قرص غیر خواب آور هم بگیرم که به درس هام برسم!
من دارو درمانی نمیخوام!
پیش روانشناس بالینی رفتم یه جلسه!!!
بهم یه سری تکلیف دادن ....
این که خودم رو از نظر سوم شخص توصیف کنم ...مثلا بگم سحر دختر ...
از ویژگی های جسمی شروع کنم تا غیره
باورهای غلطم رو روی کاغذ بیارم ...زیر سوالش ببرم و اینا!!! (درمان عقلی هیجانی الیس منظورشون بود فکر کنم)
اما من یه کلمه هم نمی تونم درباره خودم بنویسم! بعدش هم وقت بعدی به من ندادن! گفتن هر وقت دوست داشتی بیا!
یعنی یه جورایی من احساس کردم منو رو جدی نگرفتن!
فکر میکنن از تنبلیم هست!
من چه کار کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sahar2003
دقیقاً همان کارهایی که روانشناس گفته
تنها خودت به خودت می توانی کمک کنی و انتظار یک تجویز جادویی و معجزه وار برای بهبود بدون تلاش نداشته باش . باید تلاش کنی ، صبور باشی و زحمت بکشی تا بهبودی پیدا کنی . پس عمل به توصیه های روانشناس تنها راه هست .
اینکه روانشناس برای وقت بعدی گفته هرموقع خودت دوست داری بیا اصلاً به معنای عدم توجه نیست بلکه برای تقویت اراده ، تصمیم گیری ، بیرون آمدن از اهمالکاری و مشخص شدن میزان خواست قلبی و مصمم بودن شما در درمان هست .....
.
http://thewitch150.blogfa.com/cat-24.aspx
اگه می تونی شروع کن درسای این سایتو بخون.
تا جایی که می دونم معمولا همیشه می شه مرد. ولی هنر اینه که ادم بتونه یه جوری یه راهی پیدا کنه که بتونه خوب زندگی کنه. که سالهاست من دارم می گردم و پیدا نکردم هنوز!
بعدش که درسات تموم شن حالت خوب می شه.