-
زندگي جاريم در واقع خواهرم و تاثير آن
با سلام به دوستاي خوب تالار
منو ببخشيد اگه دير بهتون سر زدم آخه امتحانام شروع شده و زياد فرصت ندارم ميرم سر اصل مطلب .
من و خواهرم با هم جاري هستيم خواهرم 5 ساله ازدواج كرده و ماهم قراره انشاءاله زندگيمون رو تابستون شروع كنيم ، خواهرم با همسرش كه برادرشوهرم ميشه از همون اول ازدواج مشكلات متعددي داشتن خيلي زياد مدام جروبحث و دعوا و ناراحتي چند روز قهر و دعوا بعد آشتي و صلح و صفا و دوباره روز از نو روزي از نو .
5 ساله داره ميگذره اما همچنان ادامه داره در اين مدت هم خواهرم مقصر بوده و هم همسرش ، تا حدود 20 روز پيش كه دعواي سختي بينشون درافتاد و اومدن خونه ي ما و دعوا كردن و شوهرخواهرم با مامانم صحبت كرد و رفت و خواهرم خونه ي ما موند بعد از سه چهار روز كه خواهرم ميگفت بيا توافقي از هم جداشيم چهارشنبه ي هفته ي گذشته شوهرخواهرم به خواهرم پيام داد كه روز شنبه ميريم دادگاه ، ولي هيچ خبري ازش نشد و خواهرم بهش پيام داده بود كه چي شد ؟ گفته بود كار دارم خودم زنگ ميزنم ميگم كي بريم .
و ديگه هيچ خبري ازش نشده .
حالا از دوستاي خوبم 2 تا سؤال دارم :
1 - در مورد خواهرم و زندگيش و راهكاري مناسب لطفا راهنمائيم كنين و اگه در مورد علت اختلاف و ... سؤال داشتين بپرسين .
2 - تاثير زندگي خواهرم بر زندگي من چه خواهد بود ؟
با تشكر از همه ي شما دوستان و همراهان خوبم
-
RE: زندگي جاريم در واقع خواهرم و تاثير آن
خواهرم
مشكلات خواهرت ناشي از چه مسائلي هست؟
روز زندگي شما، هيچ تاثيري نخواهد داشت... (البته اگر نخواهيد خودتون رو وارد ماجرا كنيد،چون هيچ ارتباطي به شما و همسرتون نداره و اين موضوع اتفاقي هست كه بين يك زوج افتاده و البته حل خواهد شد،بنابراين كوچكترين اظهار نظر يا صحبتي در صحبتهايي كه با همسرتون داريد در اين رابطه اكيدا ممنوع مي باشد)
-
RE: زندگي جاريم در واقع خواهرم و تاثير آن
سلام خوبي
ميشه راجع به اختلاف خواهرت و شوهرت توضيح بدي؟
خواهرت بچه هم داره؟
شما و شوهرت چند سالتون هست ؟ و خواهرت چند سالشه ؟
-
RE: زندگي جاريم در واقع خواهرم و تاثير آن
با تشكر از آقاي sci و شكوفه عزيز
من و همسرم 27 ساله هستيم خواهرم و همسرش 28 ساله
بچه ندارن شوهرخواهرم اصلا علاقه اي به بچه نداره و حتي بهترين زيباترين و نازترين بچه رو هم مي بينه بدش مياد .
شوهرخواهرم با رفتاراش يكسري حساسيتها رو براي خواهرم ايجاد و از طرفي خواهرم در مسائلي همسرش رو حساس كرده . به عنوان مثال در جمع هاي خانوادگي همسرم كه هستيم شوهرخواهرام خيلي خيلي به خواهراش اهميت ميده و مدام و در هر حالتي در حال تعريف و تمجيد از خواهراشه ، اگه بعنوان مثال يكي از داماداشون يه ماشين براي خواهرش ميگيره همچين رفتار ميكنه و به به و چه چه ميكنه و از رانندگي خواهرش تعريف ميكنه كه بيا و ببين حالا تازه گواهينامه گرفته ولي رفتارش اينه ، اونام بال و پر ميگيرن و طوري رفتار ميكنن كه انگار ما يه منگل هستيم .
و اين در حاليست كه توي اين مدت كه از زندگيشون ميگذره خواهرم ميگه طوري باهام رفتار كرده كه اعتماد به نفسم رو از دست دادم و مدام توي سرم ميزنه با كاراش و نميتونم به پيشرفت فكر كنم خواهرم چندساله گواهينامه گرفته ولي ميگه همسرش اصلا بهش اجازه نميده به ماشينش دست بزنه درحاليكه راحت ماشين رو به خواهر خونواده و دوستاش ميده . در مورد كار و محل كارش و اين مسائل براي همه توضيح ميده ولي خواهرم وقتي ميپرسه بهش ميگه به تو ربطي نداره و تو كارم دخالت نكن .
يكي دوسالي خواهرم و همسرش به شهري كه خونواده ي همسرم هست رفتن و زندگي كردن ، اين حرفا رو از زبون خواهرم ميگم . براي دختري كه توي يه شهر غريب زندگي ميكنه و ميدونه كار همسرش نهايتا تا ساعت 7 بيشتر نيست خيلي سخته كه همسرش ساعت 11 بياد خونه پيش زن تنهاش ، وقتي كارش تموم ميشه ميره خونه ي اين و اون اينو از سركار ميبره خونه اون يكي رو از خونه ي مامان ميبره خونه ي خودش و ... ولي دريغ از يه تفريحي جائي براي من ، وقتي هم خونه مياد فقط دعوا داريم
از كارش هيچي نميبينم و به قول خودش كه ميگه دستم ميلرزه وقتي ميخوام چيزي بخرم و فقط به فكر پول جمع كردن و ماشين خريدنه درحاليكه خيلي از چيزائي رو كه دوست دارم و نياز دارم برام تهيه نميكنه .
ميگه ميخوام برات كامپيوتر بخرم تا در مغازه ميريم مدل كامپيوتر رو انتخاب ميكنيم قيمت ميگريم و همه ي كارارو انجام ميديم قراره مثلا سيستم رو جمع كنه بريم بياريم بعد ميريم خونه ميگه فكر كردي آرزوش رو به دلت ميذارم برات بخرم من هيچي برات نميخرم .
خواهرم و همسرش دوباره به شهر خودمون برگشتن و قراره اينجا زندگي كنن ، شوهرخواهرم مشروب ميخوره و بعد از كلي جروبحث قرار شده توي ماه يكي دوبار بيشتر اينكارو انجام نده .
توي شهر ما شوهرخواهرم دوستي داره كه سنش 2 برابر سن خودشه و بينهايت دوستش داره از وقتيكه اومدن شهر ما عشقش شده اون دوستش كه باهاش باشه و بره خونش با هم مشروب بخورن . خواهرم ميگه هر روز كه از سركار مياد خونه سريع با عجله ميره دوش ميگيره لباس عوض ميكنه ادكلن زده و مرتب ميره پيش دوستش ولي وقتي به اجبار كه كاري داريم با من مياد بيرون نامرتب و با عجله كه زود برگرده و بره به دوستش برسه ، با عجله و هزارتا غرغركردن با من بيرون مياد .
خواهرم ميگه من ديدم هرشب كه مياد بوي مشروب ميده ازش ميپرسيدم كه بازم خوردي ميگفته اي بابا من كه از حال عادي خودم بيخود نشدم و از اين حرفا . تا اون شبي كه سخت دعواشون ميشه يه دعواي سخت و كتك كتك بازي راه ميوفته توي خونشون بخاطر همون مشروب و دوستش و مسائلي ديگه .
و وسايل خواهرم رو براش پرت ميكنه كه بلندشو ببرمت خونه ي مامانت و هرچي خواهرم التماس ميكنه كه منو نبر ميگه نه بلند شو يالا بيرون و از اين حرفا و فحش و دادوبيداد .
اون شب كه اومدن خونه ي ما مامانم ازش پرسيد ميخواي چيكار كني ؟ گفتش كه من هرشب ميخوام مشروب بخورم و يك تار مو از دوستم رو به زنم و زندگيم نميدم و بدون اينكه به حرفاي مامانم اهميت بده از خونه ي ما رفت .
اميدوارم اصل موضوع دستتون اومده باشه
-
RE: زندگي جاريم در واقع خواهرم و تاثير آن
خواهرم
در وهله اول يك نكته رو بايد بپذيريم كه خواهر شما و همسرشون از خودآگاهي كمي بر خوردارند / با مهارتهاي زندگي آشنا نيستند/ و متاسفانه بازي زندگي يا آئين زندگي رو هم نمي دونند و بلد نيستند! مثل كسي كه دستگاهي مي خرد... راهنماي آنرا نمي خواند و در نهايت دستگاه خراب مي شود... و البته هرگز هم كيفيت لازم رو نداشته است!
صحبتهاي شوهر ايشون ملاكي بر عصبانيت و لجبازي كودكانه است كه مقداري كار رو سخت مي كند... صحبتهاي خواهر آزرده شما هم گله و شكايت...
در حال حاضر ايشون بايد آرامش خودشون رو به دست بيارند... اشتهاشون كم شده طبيعتا! اين موجب ضعف جسماني مي شه لذا در اين مورد بسيار آگاه باشيد... بعد از آرامش توصيه مي كنم يا خودشون يك ID در اين فروم باز كنند و يا به مشاوره حضوري مراجعه كنند كه موضوع ايشون با موضوع شما گره نخورد... بعضي از حرفها بايد مستقيم به خود ايشون گفته بشه...و البته ايشون هم بايد اينجا يا در مشاوره حضوري يك دل سير درددل كند...
در مجموع نظر من اين هست كه اگر دوست داشته باشه و بخواد كه زندگي كنه و به آرامش برگرده... با كمي تحمل خواهد توانست رابطه خودش و همسرش رو بازسازي كنه! بايد شما به عنوان اطرافيان ايشون، دقت نظر در اظهارهاي خودتون داشته باشيد
-
RE: زندگي جاريم در واقع خواهرم و تاثير آن
با تشكر از راهنمايي شما
متاسفانه در منزل فعلا به نت دسترسي نداريم كه خواهرم مستقيم اينجا بياد و دردودل كنه و از طرفي همسرش به مامانم گفته حق نداره تا زمانيكه وضعيتش مشخص نشده حق نداره پاش رو از خونه بيرون بذاره .
مادرشوهر و يكي از خواهرشوهرام با من تلفني در مورد اين موضوع صحبت كردن و اونام ميگن كه ديگه خسته شدن از اين همه قهر و آشتي و جروبحث و بايد زودتر يا از هم جدا شن و يا خوب با هم كنار بيان ، شنبه شب مادرشوهرم بهم پيام داد كه خواهرم قصدش چيه ؟ منم گفتم كه قصدش زندگي بوده هست و خواهد بود ولي همسرش لج كرده كه ديدم اصلا جوابمو نداد و فكر كنم كه ناراحت شده باشه .
-
RE: زندگي جاريم در واقع خواهرم و تاثير آن
سلام آیلارا جان، کاش خواهرت وقتی میاد خونه شما خودش بنویسه و یا بگو بنویسه توی کاغذ و بیا اینجا تایپش کن، اینطوری با واسطه نمیشه زیاد حرفی زد
در وهله اول من حدس می زنم خواهر شوهرتون با خواهرتون لج کرده، چون اگر ذاتا ادم بی توجهی بود به اطرافیانش هم توجه نمی کرد ولی چون لج و لجبازی هست بینشون اینجوری داره به خواهرت نشون میده که دارم ولی به تو نمی دم
درمورد مسئله مشروب و خونه دوستش باید تحقیق بیشتری کرد.
یک نکته هم درمورد تو دوست خوبم:
وقتی مادرشوهر و خواهر شوهرتون به شما زنگ می زنند درمورد زندگی خواهرتون، عزیزم شما چرا به جای خواهرتون جواب می دید و اصلا چرا خودتون رو داخل بحث می کنید؟ بهتره یه جوری اینها رو بپیچونید و بگید خواهرم در این موارد زیاد با من حرف نمی زنه و من می ترسم با واسطه شدن اوضاع رو خراب تر کنم واسه همین بهتره با خودش مستقیم صحبت کنید، یعنی چون جاری هستید اصلا و ابدا نباید ظاهرا قاطی ماجرا بشید
-
RE: زندگي جاريم در واقع خواهرم و تاثير آن
سلام به سابيناي عزيزم
دوست خوبم همونطور كه گفتم خواهرم خونه ي ماست و من سركار هستم و فعلا در منزل دسترسي به نت نداريم ولي اگه سؤالي داشته باشين تا جائيكه خواهرم برام گفته ميتونم جواب بدم و يا ازش بپرسم و روز بعد بيام بنويسم .
در مورد موضوع بعدي كه اشاره كردين بايد بگم كه اگه به خواهرشوهرم بگم كه خواهرم در اين مورد زياد باهام صحبت نميكنه ميگه ببينم چه خبره كه خواهرم بامن دردودل نميكنه و ديگه داره از رابطه ي خوبش با خواهراش برام بگه و منم مجبورم گوش بدم .
اگه خداي نكرده زندگيه خواهرم خراب بشه براي منم خيلي سخته واقعا تحملش برام وحشتناكه بخاطر همه چيز تازه خواهرم نمياد عروسيم ، خواهرشوهرم ميگفت نميشه يه جوري با خواهرت صحبت كني كه اگه نميخوان با هم زندگي كنن فعلا برن سر خونه و زندگيشون تا عروسي شما بگذره بعد هر كاري خواستن انجام بدن ، گفتم كه آخه توي اين شرايط من به خواهرم بگم بيا برو سرخونه و زندگيت تا من عروسيم بگذره بعد بياين برين دنبال مشكل خودتون و فعلا برين با هم بسازين ،گفتم نميشه توي اين وضعيت اين حرف رو بزنم .
گفتش كه راست ميگي يعني روابطتون اينطوريه ؟ اگه من و خواهرام بوديم بخاطر هم اينكارو ميكرديم .
تنها حرفي كه تلفني با خواهرشوهرم زدم اين بود كه گفتم به برادرت بگو اينطوري فايده نداره و بيان با هم صحبت كنن و يك تصميم درست و حسابي براي زندگيشون بگيرن و گفتم كه هردوشون مقصرن نه يك نفر به تنهايي ، ديدم فرداي اون روز بهم پيام داد كه باهاش صحبت كردم و هركاري كردم قانع نشده و گفته ميخوام طلاقش بدم منم نوشتم باشه اشكالي نداره اجباري كه نيست زندگي كردن خواهرم هم ديگه نميخواد ادامه بده .
و اون شب هم كه اون پيام رو به مادرشوهرم دادم ولي حس ميكنم رفتارشون باهام عوض شده .
-
RE: زندگي جاريم در واقع خواهرم و تاثير آن
خواهر عزيزم
اصلا تو اين موضوع دخالت نكن و با خانوداه شوهرت بحثي نكن! و بهشون بگو لطفا با خودش مطرح كنيد! من هيچ اطلاعي از تصميم ايشون ندارم! اينجوري به خودت،شوهرت،مادرت و خواهرت محبت مي كني!
حرفهاي خواهرت رو خواستي بنويس... اما درگيرش نشو.. جواب رو براش پرينت بگير بده دستش و بگو برات بنويسه! بشو مسئول تايپ..
ايشون رو تشويق كن به مراجعه به مشاور...
-
RE: زندگي جاريم در واقع خواهرم و تاثير آن
آیلارا جان دقیقا می فهمم چی میگی
مادرشوهر منم اینطوریه که اگر باد به گوشش برسونه سابینا در فلان مورد تو خونه مشکل داره انقدر از اون مورد تو خانواده شون تعریف می کنه که نگو :311: اولا برام مهم بود ولی الان خنده م می گیره از این کارهاش!
عزیزم پس اینطوری بهشون بگو که شما خانواده همسرم هستید و ایشون خواهرم، شوهرش هم برادر شوهرم، قراره یه عمر با هم رو در رو بشیم و زندگی کنیم، ایشونم که خواهرمه و از گوشت و خونم، خود خواهرم گفته برای اینکه زندگی تو تحت تاثیر قرار نگیره تو واسطه نباش، واسه همین شما بزرگتر ها با خودش صحبت کنید نتیجه بهتری می گیرید.
به هر حال خودت زبون اونها رو بهتر می دونی یه جوری کاملا خودتو بکش بیرون از قضیه
-
RE: زندگي جاريم در واقع خواهرم و تاثير آن
امروز به خواهرشوهرم پيام دادم جواب نداد بعد از چندساعت بهش زنگ زدم دخترش گفتش كه رفته خونه ي مادرشوهرم و گوشيش رو زده شارژ بشه و وقتي اومد ميگم بهتون زنگ بزنه ، بعد از نيم ساعت ديدم خواهرشوهرم جواب پيامم رو داد زنگ نزد با وجوديكه دخترش گفتم اومد ميگم زنگ بزنه زنگ نزد پيام داد منم يه پيام ديگه دادم ديدم ديگه جوابمو نداد ، باز بعد از يكساعت بهش زنگ زدم خودم جواب تلفنمو نداد خيلي ناراحت شدم .
-
RE: زندگي جاريم در واقع خواهرم و تاثير آن
خواهرم! پستهاي قبلي رو خونديد؟
-
RE: زندگي جاريم در واقع خواهرم و تاثير آن
سلام عزیزم من هم تقریبا همچین مشکلی رو داشتم اما نه به مشکلیه وضعیت شما.صمیمی ترین دوستم با برادر شوهرم رابطه دوستی داشتند و حتی روابط خوانوادگی داشتند و قرار بود ازدواج کنند و با یک دعوای شدید به هم خورد.خوشبختانه مادر شوهرم بسیار زن با شعوریه منو دخالت نداد چون می دونست هیچ ربطی به من نداره.خیلی دوران سختی بود اما من اصلا خودم رو دخالت ندادم هر سوالی هم که ازم می پرسیدن می گفتم من خودم از این قضیه خیلی ناراحتم اما بخاطر رابطه من و شوهرم اجازه بدین من کوچکترین صحبت و اظهار نظری نکنم.حتی وقتی جلوم از دوستم بد می گفتن خیلی سعی می کردم عکس العمل نشون ندم و عصبانی نشم و کوچکترین حرفی نزدم.خیلی دوستم رو دوست دارم اما اون موقع مجبور بودم که حساسیت شوهرم و خوانواده هاش رو کم کنم اصلا ازش طرفداری نکردم دیدم اینطوری شوهرم و خوانواده اش راحتتر با قضیه کنار میان و هر چی من طرفداری کنم وضع بدتر می شه و رابطه ما هم به خطر میفته.گاهی می گفتم این دو تا از اولش هم واسه هم ساخته نشده بودن نمی تونستن با هم بسازن خدا جفتشون رو دوس داشت که این رابطه سرانجام نگرفت.
-
RE: زندگي جاريم در واقع خواهرم و تاثير آن
[color=#000080]
آيلار جان
من فكر مي كنم احتمالا مزه خوش گذروني و مشروب خوري زير دندونش رفته و مي خواد خواهرت طلاق بده تا ديگه
هيچ مزاحمي نداشته باشه و مطمئن باش وقتي از اين خوش گذروني ها سير شد اونوقت دوباره برمي گرده سراغ
خواهرت
آيلار جان ببخش راحت صحبت مي كنم شما مطمئني خونه دوست شوهر خواهرت فقط مرد هست؟
-
RE: زندگي جاريم در واقع خواهرم و تاثير آن
خوب حواستو جمع کن. به نظرم خانواده شوهرت ادمای زیاد جالبی نیستن که این طور دارن برخورد میکنن . مگه شما و خواهرت براشون فرق میکنه که اینطوری برخورد میکنن .امروز خواهرت فردای شماست . به رابطه هاشون با هم دقت کن احتمالا شوهر شما خیلی از رفتارهای برادرشو کپی خواهد کرد . و فردا هم خانوادش درباره شما این عکس العمل ها رو نشون خواهند داد
-
RE: زندگي جاريم در واقع خواهرم و تاثير آن
با تشكر از راهنمائي ها و نظرات خوب دوستان
قابل توجه شكوفه عزيز بايد بگم كه آره مطمئنم كه خونه ي دوست شوهرخواهرم فقط دوستش هست با خونواده اش كه اونا طبقه ي پائين هستن ، اينم بايد بگم كه همين دوستش هم يكبار همسرش رو طلاق داده و دوباره رفته و به همسرش مراجعه كرده كه همسرش هم بخاطر بچه هاش برگشته ، اين آقا خودش در منزل مشروب تهيه ميكنه به مقدار زياد و اصلا آدم خوب و درستي نيست .
خواهرشوهرم زنگ زد گفتش كه قراره پدرومادرشوهرم بيان شهر ما و در اين مورد با خواهر و خونواده ي من صحبت كنن و از اين حرفا ، خواهرشوهرم يه چيزي بهم گفت كه اصلا باورم نشد ، گفتش كه شوهرخواهرم بهش گفته چندشب پيش خواهرم به همسرش پيام داده و گفته نميدوني خواهرم يعني من در مورد بابات چه حرفايي زده و گفت همون پيامي رو كه خواهرم بهش داده براي خواهرش فرستاده خيلي حالم بد شده .
خواهرم از وقتيكه من جاريش شدم زياد رابطه ي خوبي باهام نداره و هميشه بهش شك داشتم با اين حرف خيلي بهم زيختم ، خواهرشوهرم گفت نميخواستم بگم ولي بخاطر يكسري حرفا كه من زدم گفت مجبورم كردي اينو بگم كه فكر نكني برادرم بده .
حالا موندم اگه اونا بيان خيلي بد ميشه بالاخره يه حرف اونا ميزنن يكي خونواده من اگه رابطه دو خونواده به هم بخوره من و همسرم اين وسط چيكار كنيم واقعا دارم رواني ميشم تورو خدا كمكم كنين
-
RE: زندگي جاريم در واقع خواهرم و تاثير آن
سلام به همه ي دوستاي خوبم
از هيچكس ناارحت نيستم چون اگه كسي ميومد و راهنمائيم ميكرد بهم لطف ميكرد ولي انتظار نداشتم كه توي اين شرايط تنها بمونم
شايدم اين مشكل من به نظر مسخره بياد ولي ديگه اصراري براي راهنمائي نميكنم
-
RE: زندگي جاريم در واقع خواهرم و تاثير آن
مشکل شما مسخره نیست. ولی اولا دو تا مساله قاطی شده. تعدادی از دوستان دارن در مورد خواهرتون مشاوره و نظر می دن، تعدادی هم خودتون. ثانیا شما هم دارید بی توجه به حرف دوستان راه خودتون را می رید. شما دوست دارید یه جایی باشه بنویسید و بعد کار خودتون را بکنید.
نظر اکثر دوستان: به هیچ وجه هیچ مدلی تو این بحث و دعوا دخالت نکنید. از هیچکدوم هیچ خبری واسه اون یکی نبرید. هیچ وساطتی نکنید.
به همه بگید یک طرف خانواده خودم است و یک طرف خانواده شوهرم، دخالت من توی این موضوع اصلا درست نیست و اصلا مایل نیستم هیچ دخالتی بکنم. قاطع، محکم، آرام و مطمئن.
نشستی هی خبر می بری واسه این و اون، اس ام اس، تلفن ... انتظار داری چی بشه؟؟؟؟
-
RE: زندگي جاريم در واقع خواهرم و تاثير آن
قابل توجه شما دوست خوبم eva
من هيچ خبري رو از اين به اون يا از اون به اين نبردم هيچ خبري ، اونام خودشون به من زنگ زدن اينكه گفتم ديروز به خواهرشوهرم پيام دادم پيام خاصي نبود كه در مورد خواهرم باشه سلام و احوالپرسي كردم فقط همين طبق رابطه ي معمول خودم كه با خونواده ي همسرم داشتم و هيچ ربطي به موضوع خواهرم نداشت يعني بايد بخاطر خواهرم با همه قطع ارتباط كنم .
بعدش خواهرشوهرم يكسري حرفا زد كه پدرومادرش ميخوان بيان و اون حرف رو بهم زد و من چندبار گفتم كه نميخوام بين خواهرم و همسرش كه برادرشوهرم ميشه قرار بگيرم فقط انتظار نداشتم كه اين وسط پاي منو وسط بكشن و بعد گفتش كه يه همفكري كنيم و يه كاري كنيم كه مشكلشون حل بشه چون اگه بابام اينا بيان اونجا معلوم نيست آخرش چي ميشه .
نقل قول:
شما دوست دارید یه جایی باشه بنویسید و بعد کار خودتون را بکنید
ديوانه نيستم وقت خودم و بقيه رو بگيرم بيام اينجا بنويسم و كار خودم رو بكنم اگه اينطوري بود روي كاغذ خودم براي خودم مينوشتم .
بقيه نظر دادن ازشون ممنونم ولي اونطوريم نيستش كه من كار خودم رو كرده باشم پاي منو دارن به اين موضوع باز ميكنن ، وقتي از نوشته هام اين برداشت بشه كه حرف هيچكس برام مهم نيست و درواقع الكي اينجام پس ديگه وقتتون رو نميگيرم از همتون ممنونم
-
RE: زندگي جاريم در واقع خواهرم و تاثير آن
رفتار شوهر شما چه طوریه؟
کلا ادم خوبیه؟ در ارتباط با این قضیه چه طور موضع گرفته؟
به نظر من خودت رو کلا کنار بکش اعلام کن که هیچ دخالتی نمیکنی و به تو هیچ ربطی نداره
کسی هم اگر بهت زنگ زد بگو من نمیدونم یا نظری ندارم...
-
RE: زندگي جاريم در واقع خواهرم و تاثير آن
سلام به دوست خوبم خاله سوسكه و ممنون از نظر خوبتون
اينكه بگم همسر من مثل خونواده اش نيست كه نميشه و طبيعيع بنظرم كه هر فرزندي شباهتهايي به خونواده داشته باشه ولي به نظر خودم قابل مقايسه نيستن در حديكه بگم ممكنه در اين مورد بعدا براي منم مشكل پيش بياد هركي يه سري عيب داره كه مطمئنا من و همسرم هم مستثني نيستيم ولي ديگه تا اين حد نيست ، در كل هم نظر خودم و هم خونواده ام اينه كه خيلي با هم فرق دارن ، شوهرخواهرم از سن 14 - 15 سالگي خونه رو ترك كرد و خودش جدا درشهري ديگه زندگي ميكرد وقتي بحث ازدواج خواهرم با شوهرش پيش اومد با خودم گفتم زياد قابل اعتماد نبايد باشه چون كسيكه خونواده اش رو كه براش زحمت كشيدن رها كنه پس زياد به زن و زندگي و اين چيزا وفادار نيست البته نظرم من اين بود نميدونم شايد اشتباه باشه .
در مورد اين موضوع از اون اول فقط حرفش اينه كه زندگيه اونا مربوط به خودشونه و زندگي ما هم مربوط به خودمون و به ما ربطي نداره زندگيشون چي شده يا چه خواهد شد چون اونا خودشون براي زندگيشون هيچ گذشت و تلاشي نكردن پس به ما ربطي نداره كه خودمون رو درگير كنيم ، گاهي اوقات ازم ميپرسه چه خبر از خواهرت ولي جواب ميدم ديگه ادامه نميده منم ديگه هيچي نميگم يا نميپرسم .
-
RE: زندگي جاريم در واقع خواهرم و تاثير آن
عزیزم شما با شرایطی که داری حتی نباید توی همفکری خونواده ها هم شرکت کنی.بهشون بگو و ازشون بخواه که نه از تو نظری بپرسن و نه چیزی به تو بگن و حتی هیچ خبری به تو ندن و بگو که واقعا تو زندگی ات رو دوس داری و نمی خوای این مسائل خدای نکرده کوچکترین تاثیری توی زندگی ات بذاره.منم میخواستم ازت اینو بپرسم که نظر شوهرت و رفتارش چیه؟این هم خیلی موضوع مهمیه ها!
با 1 تاخیر چند دقیقه ای جوابم رو گرفتم:46:پس خدارو شکر که شوهرت این طوری برخورد می کنه با قضیه.دقیقا شوهر من هم بعد از اون قضیه که برات گفتم همین رفتار و میکرد و همین حرفارو میزد.پس مطمئن باش اگر تحمل کنی و خودت رو دخالت ندی تو این موضوع روی رابطه ات هیچ تاثیری نخواهد گذاشت چه رابطه ات با شوهرت و چه با خوانواده اش.ارزشت هم برای شوهرت و هم خوانواده اش حفظ می شه.از زندگی خودتون لذت ببر بیشتر اوقاتتون رو با هم بگذرونید و خوش بگذرونید بدون اینکه یادآوری راجع به این مسئله کنید.موفق باشی دوست خوبم:46:
-
RE: زندگي جاريم در واقع خواهرم و تاثير آن
از نظر شما دوست خوبم ممنونم
حتما همين كارو خواهم كرد ولي حيف كه من و همسرم از هم خيلي دوريم .
خواهرم داره پاي منو به اين داستان باز ميكنه اصلا رفتارش باهام خوب نيست فعلا خونه ي ماست ولي رفتار خوبي باهام نداره مثل يه غريبه باهام برخورد ميكنه همش ازم ميپرسه بهت زنگ نزدن كسي چيزي نگفته يا همسرت ميگم نه كسي زنگ نزده و همسرم هم كه ميدوني زياد وارد اين مسائل نميشه و سرش به كار خودشه .
حس ميكنم خواهرم منو مثل يه خواهر ديگه نميبينه و مثل جاري باهام رفتار ميكنه .
از وقتي خواهرم اومده خونه ي ما مامانم به اونا زنگ نزده ببينن ميخوان چيكار كنن يعني خواهرم نميذاره زنگ بزنه ،
ديروز كه رفتم خونه ميگفت ميخوام بهشون بگم تا وضعيت خواهرم معلوم نشه نميذاره عروسي ما برگزار بشه ، چون اگه خواهرم به حالت قهر خونه ي ما باشه نميدونيم به بقيه چي بايد بگيم به دوست و آشنا و فاميل ، اينه كه ميگم يه جورايي همه مسائل داره به هم گره ميخوره .
-
RE: زندگي جاريم در واقع خواهرم و تاثير آن
نقل قول:
حس ميكنم خواهرم منو مثل يه خواهر ديگه نميبينه و مثل جاري باهام رفتار ميكنه .
1 : شما خواهرت رو مثل خواهر ببین و نه مثل جاری . (کاری هم به رفتار خواهرت نداشته باش .)
2 : سعی نکن در این میان نقش قاضی یا وکیل را ایفا کنی و برای خواهرت نقش خواهر و برای همسرت نقش همسر را داشته باش .
3 : در مورد خواهرت زیباترین فکر را داشته باش و به هیچ عنوان کلماتی که در مورد جاری ات میشنوی را به خواهرت ربط نده . این دو مقام جداگانه ایست که یک نفر برعهده گرفته است اما دلیل نمیشود پست و مقام جایگاه خواهری یا جاری شما را تحت تاثیر خود قرار دهد .
4: به شدت از اینکه ناخواسته نقش جاری را بازی کنی پرهیز کن و به خواهر شوهرتان برای اثبات خوب و بد بودن برادرش مجوز گفتگو در مورد جاری تان را نده .
5 : با خواهر شوهرتان یا خانواده شوهرتان طوری برخورد نکنید که ناخواسته در ذهنشان در مورد شما قضاوت کنند که طرفدار خواهرتان هستید .
6 : هر جا احساس کردید که باید مثل یک مادر به حرفهای کودکانه خانواده شوهرتان گوش کنید ، گوش فرا دهید و پای صحبت هایشان بنشنید ولی خیلی عظمت روحی میخواهد که واکنش نشان ندهید .
7 : از تمام مطالبی که در این میان ناخواسته میشنوید به هیچ عنوان در آینده چه از نظر دفاع کردن و چه از نظر منت گذاشتن علیه کسی دیگر استفاده نکنید . چرا که جمع کردنش همت بسیاری میخواهد .
8 : کلیه بندهایی که گفته شد اصلا از روی شناخت شما نیست و از نظر بنده این شرایطی که دارید ، این بند ها را باید ملاحظه کنید و در خوبی و صداقت شما هیچ شکی نیست . پس با آرامش و درایت با همه افراد برخورد صحیح رو در پیش بگیرید .
9 : به هیچ عنوان تا مطمئن نشدید پای خواهرتان را به این محفل باز نکنید چرا که در صورت نداشتن مهارت ایشون میتونه اشتباه کنه و مشکل دو چندان میشه .
10 : آرام باش این اتفاق که تمام شد سعی کن برنده بوده باشی و با جملاتی که گفته ای برای آینده خود ، خاطرات تلخ خلق نکرده باشی .
باتشکر
یامولاعلی
-
RE: زندگي جاريم در واقع خواهرم و تاثير آن
با تشكر از شما همراه خوب و هميشگي تالار
ممنون از راهنمائي خوبتون
من هيچوقت كاري نكردم كه براي خواهرم يه جاري باشم ولي خواهرم با رفتاراش كاري كرده كه همه حتي خونواده ي همسرم متوجه اين موضوع شدن كه خواهرم زياد رابطه ي خوبي با من نداره و بخاطر اينكه با برادرشوهرش ازدواج كردم خيلي ناراحته و فكر ميكنه در خونواده ي همسرم بهش توجه نميشه در صورتيكه اينطور نيست و همه به ما به يك اندازه محبت ميكنن تازه به خواهرم بيشتر ، وقتي با خواهرم يكجا هستيم من زياد بگوبخند نميكنم سعي ميكنم كاري كنم كه خواهرم بهتر از من نشون داده بشه ولي بازم نميشه حس ميكنم ازم بدش مياد واقعا اينو متوجه شدم از حرفاوكاراش ، ولي من مثل هميشه عاشقشم و دوستش دارم .
از يه طرف خواهرمه و دوست دارم باهاش دردودل كنم توي اين وضعيت و كمكش كنم از يه طرف نميتونم .
برام دعا كنين
-
RE: زندگي جاريم در واقع خواهرم و تاثير آن
نقل قول:
وقتي با خواهرم يكجا هستيم من زياد بگوبخند نميكنم سعي ميكنم كاري كنم كه خواهرم بهتر از من نشون داده بشه ولي بازم نميشه حس ميكنم ازم بدش مياد واقعا اينو متوجه شدم از حرفاوكاراش ،
داشتن توقع و انتظار را کنترل کن تا مشکلات جدید برات پیش نیاد .
انشالله که خوشبخت بشی .
یاحق
-
RE: زندگي جاريم در واقع خواهرم و تاثير آن
چطوري ميتونم اينكاروبه بهترين شكل انجام بدم ؟
-
RE: زندگي جاريم در واقع خواهرم و تاثير آن
خودت و رفتارها و منش خودت رو کنترل کن
در هر رفتاری ، قبل از خودت ، برای دیگران هم حقی قائل باش
اگر دوربین خودت رو دیدی و از نگاه خودت به نکاتی رسیدی
از دیدگاه دیگران هم به مسائل نگاه کن و ببین در تنهایی خودش چه درست چه اشتباه چه برداشتی نسبت به ماجرا داره .
اگر دیدی کسی داره اشتباه میکنه ، خانه اش را بر سرش خراب نکن ، کمکش کن یاد بگیرد اشتباه نکند . با رفتار با عمل درست با برخورد صحیح حتی اگر یک سال صبر و تحمل لازم باشد . این کار را برای آموختن زندگی انجام بده .
موفق باشی
-
RE: زندگي جاريم در واقع خواهرم و تاثير آن
با تشكر از m25te محترم
برادر خوبم اميدوارم بهم نخندي ولي ميشه يك كم واضحتر برام توضيح بدي نميدونم چرا زياد متوجه منظورتون نميشم :163:
البته با عرض شرمندگي
-
RE: زندگي جاريم در واقع خواهرم و تاثير آن
سلام
این مطلب خیلی به من کمک کرد شاید برای شما هم مفید واقع بشه مطالعه بفرمائید
کلیک کنید
-
RE: زندگي جاريم در واقع خواهرم و تاثير آن
الهی!!!!!!!!!!!:(واقعا می فهمم چه شرایط سختی داری.به حرفا و دردودلهای خواهرت گوش کن نذار حس کنه که ازت خیلی دور شده و تنهاش گذاشتی که اینطوری جبهه بگیره و نسبت به تو و زندگی ات حساس بشه.احساس اون رو هم کاملا می تونم درک کنم،خیلی گناه داره.ببین شاید اون توی این شرایط از تو انتظار داشته باشه تو هم به خاطر اون از رابطه ات بگذری اما مطمئنن روش نمی شه بگه چون دوست منم بعد از اون قضیه اینطور بوده یکم باهام یه جورایی شده بود رفتارش و کاملا انتظار داشت منم زندگی ام رو به خاطر اون خراب کنم.پس به دردو دلاش گوش کن سعی کن فقط آرومش کنی و هیچ حرفی از خوانواده شوهرت بهش نزن.فقط بهش آرامش بده
-
RE: زندگي جاريم در واقع خواهرم و تاثير آن
عزیزم چرا از حرف دوستمون ناراحت شدی ایشون خواستن با این لحن یه تلنگر بزنن تا ازن بیشتر قاطی نشی.به هر نحو خواستن تو رو دخالت بدن وسوسه نشو.ازین هم نترس بگن چه خواهره بی عاطفه ای اینو بگن بهتر ازینه که فردا شما هم دچار مشکل بشی
-
RE: زندگي جاريم در واقع خواهرم و تاثير آن
سلام
با تشكر از دوستاي خوبم
camelia جان ممنون از راهنمائيت ، آره منم همين حس رو دارم آخه خواهرم به مامانم گفته بايد زنگ بزني به خونواده اش و باهاشون دعوا كني مامانم هم گفته آخه من كه نميتونم بااونا دعوا كنم ، يعني من ديگه با اونا رودررو نميشم كه زنگ بزنم به اونا حرف بزنم و دعوا كنم مگه اين خواهرتم عروس اونا نيست ميخواي زندگي اينام بهم بريزه ، خواهرم هم گفته آره بريزه من اصلا برام مهم نيست كه زندگي اونا بهم بريزه خيلي ناراحت شدم .
درجواب arame jan عزيزم بايد بگم كه از حرف دوست خوبم يك كم ناراحت شدم چون دوست ندارم كسي در موردم اينطوري فكر كنه ، از راهنمائيتون ممنونم ..
-
RE: زندگي جاريم در واقع خواهرم و تاثير آن
سلام
از دوستاي خوبم خواهش ميكنم در مورد مشكل خواهرم راهنمائيم كنن اوضاع و احوال خونمون خيلي بده واقعا دارم كلافه ميشم اگه مايل بودين كمكم كنين سوالي داشتين بپرسين جواب بدم
از همتون ممنونم
-
RE: زندگي جاريم در واقع خواهرم و تاثير آن
خواهرم ایلارا
همونطور که قبلا گفتم عمل کنید...
خواهرتون از شما در حال حاضر انتظار همدلی داره... فقط همدلی! همدردی نکنید... سرزنشش نکنید و احساستش رو انکار نکنید
بهش احترام بگذارید.. به صحبتهاش گوش کنید.. راه حل ندهید...مقایسه نکنید... رفتار دیگران رو به رخ ایشون نکشید... با این روش به ارامش می رسند..
توصیه من در حال حاضر ایجاد بستر مناسبی برای حل مشکل بطور اساسی هست... که لازمه اون ارامشه
به وضعیت جسمی ایشون توجه کنید
در مورد مشکلشون این فروم رو بهشون معرفی کنید و بگید انچه می خواهند بنویسند و شما عنوان کنید
حتی با یک شناسه کاربری جدید... یا هر طور راحتید... اما باید از جزئی ترین مسائل زندگی ایشون با خبر باشید... شدنیه؟
در مجموع
چه چیزی موجب شده ایشون همواره در قهر و کشمکش با همسرشون باشند... غیر از مورد اخیر!
علت ازدواج انها چه بوده است؟
توصیه های قبلی رو جدی بگیرید... دخالت در این داستان به نفع شما نیست و می تونید از همین حالا بگید که من صرفا پیغامت رو می برم و میارم...همین
-
RE: زندگي جاريم در واقع خواهرم و تاثير آن
با تشكر از شما برادر خوبم
آره من تا حد خيلي زيادي باخبرم ، جز در مورد مسائل جنسي
علت اين قهر و كشمكش ها هم حساسيت و بي توجهي و بي اهميتي از هر دوطرف بوده ، البته خواهرم بيشتر حساس بوده روي يك سري مسائل .
شوهرخواهرم ميگه من از تو هيچ محبتي نديدم كه بخوام باهات خوب باشم ولي خواهرم ميگه هركاري ميكنم مسخره ام ميكنه اصلا منو باورم نداره .
به عنوان مثال :
وقتي ميخواد از خونه بره بيرون ميره دنبالش و ميگم به سلامت مواظب خودت باش بعد برميگرده نگام ميكنه و ميگه نه بابا فقط منتظر بودم تو بگي مواظب خودم باشم .
در مورد خونه زندگي هر چي بهش ميگم اينكارو بكن اونكارو بكن اصلا و ابدا همش ميگه كار دارم . يك ماه تموم طول كشيد تا يك ميخ رو بزنه تا بتونم وسايل داخل حمام رو جاي خودش بذارم و مسائل ريز اينچنيني كه الان شده يك مشكل بزرگ . نسبت به زندگي خيلي بي اهميته خيلي خيلي زياد فقط به اين فكر ميكنه كه كار كنه تا حد امكان كم خرج كنه پول جمع كنه ماشين بخره حتي به فكر خونه ام نيست فقط و فقط ميگه ماشين ، فلان ماشين رو ديدي چيه ؟ اون ديدي چه شكليه ؟ من حتما بايد تا سال آينده مثلا فلان ماشين رو بخرم .
نسبت به پول توجيبي من خيلي خيلي بي اهميته و اصلا براش مهم نيست مثلا با خواهرش ميخوام برم بيرون بپرسه ببينه من پول دارم ندارم چيزي لازم ندارم .
چندماه پيش با خواهرش و خواهرزاده اش رفته بوديم بيرون ، خواهرش رفت داخل يه مغازه كار داشت ، خواهرزاده اش به من گفتش كه بيا بريم داخل اون مغازه من يك گل سر بخرم با هم رفتيم و خانمه گفتش كه ميشه 1700 تومن خواهرزاده اش گفت زن دايي به من 1000 تومن بده الان از مامانم ميگيرم بهت ميدم ولي شايد باور نكنين من حتي يك 500 تومني هم داخل كيفم نبود و اينقدر خجالت كشيدم كه هيچ حد و حساب نداره ، بيشتر اختلافمون از اول هم بخاطر بي اهميتي هاش بوده ، هرجا بيرون خونه ي خودمون توي خونواده اش و ...
سال گذشته كه عروسي خواهرشوهرم بود همچين مشروب خورده بود كه از عروسي با حال خراب بردن گذاشتنش خونه ي خودمون و اومدن و من فقط گريه ميكردم كه چرا من بايد جلوي بقيه كم بيارم و همسرم نميتونه خيلي مرتب و باشخصيت كنارم باشه اون شب يكي از بدترين شباي عمرم بود هركي ميومد سراغش رو ازم ميگرفت چي بايد ميگفتم ؟
ميگفتم اينقدر خورده كه نتونسته بمونه عروسي خواهرش ؟
من اين مسائل خيلي برام مهمه ، و هميشه هم بخاطر اين چيزا مشكل داشتم ولي هربار اومده و با يه زبون چرب و نرمي منو راضي كرده و رفتيم با هم زندگي كرديم ولي باز چندروز بعد شروع شده .
تا اينبار كه ديگه خيلي بد بود و هيچ حرمتي بينمون نمونده و حتي اون شب كه دعوامون شد بخاطر اينكه شوهرم مشروب خورده بود و ازش ميترسيدم و داشت كتكم ميزد منم اونو كتك زدم اون ميزد و منم ميزدم اون به خونواده ي من ميگفت و من به خونواده ي اون و ...
حالا هم كه نشسته براي خونواده اش همچين موضوع رو تعريف كرده كه همه منو مقصر ميدونن و هركي حرفي بهم ميزنه ، ديروز خواهرشوهرم پيام داد كه من حرفاي برادرم رو قبول دارم و شما هيچكدوم نبايد موقع دعواتون به خونواده ها توهين ميكردين و پاي اونارو وسط ميكشيدين ، حالا هم اگه نميخواي زندگي كني تمومش كن و اگه ميخواي زندگي كني اينبار تو برو خودت بدون اينكه شوهرت بياد دنبالت .
همش به اين فكر ميكنم كه همسرم هميشه ميگه من عالي هستم و تو مشكل داري و هيچوقت اگه اشتباهي هم داشته باشه نميخواد قبول كنه كه اشتباه كرده يا داره اشتباه ميكنه .
برادر خوبم من ديگه هيچ حرفي نزدم ديشب كه خواهرم داشت دردودل ميكرد من فقط ساكت گوش ميدادم بدون هيچ حرفي و سعي كردم فقط آرومش كنم و فقط خواهربزرگم باهاش صحبت ميكرد .
با تشكر
-
RE: زندگي جاريم در واقع خواهرم و تاثير آن
خواهرم آيلارا!
اين مواقع خانواده سعي مي كنند با كمرنگ نشون دادن مشكل عضو ديگر (مثلا خواهر شما) موجب تسلي خاطر ايشون بشوند.. بنابراين تمام آداب همدلي رو زير پا مي گذارند و فرد آزرده در اين شرايط آزرده تر خواهد شد...لذا شما و خواهر بزرگتان صرفا همدلي كنيد... شنونده باشيد... يك شنونده خوب! و بگذاريد حرف بزنه... همدردي تحت هر شرايطي ممنوع!!!!
اما خطاب به خواهر شما :
خواهر خوبم
مي دونم درد دل شما بيش از چند خطي است كه بخواهي بنويسي و آزردگي شما قابل درك... اما هر چه خواستي بنويس! قرار نيست چيزي روي دلت باقي بمونه..
نكاتي كه گفتي مطمئنا موانع اصلي خوشبختي شما محسوب مي شوند... اما از چه چيزي ناشي مي شوند رو بايد بررسي كنيم.. بي شك بايد بپذيريم كه نكته هاي مثبتي هم شوهر شما دارند كه موجب شده با ايشون زندگي كنيد و يا حتي ايشون رو به عنوان همسر انتخاب كنيد! اون نكات مثبت رو بنويسيد!
اما نكاتي كه در مورد مسائل مالي و توجه به شما گفتيد مسائلي قابل حل هستند... ايشون در مجموعه اي از سو تفاهمها گرفتار شده اند كه تا حدودي با توجه به سن هر دو شما اين چالش ها طبيعي است فقط بايد ياد بگيريد با استفاده از مهارتهاي زندگي آرام باشيد و اينرو بپذيريد... بپذيريد كه شما موثر تر خواهيد بود!
از زمانيكه اين پست رو مي خونيد به حاشيه هاي اين داستان بي اعتنا باشيد! خواهر شوهرتون چي گفت.... اون چي گفت.. پيغام داد... نداد.. كلا رها كنيد! و تحت هيچ شرايطي پيغامها رو پاسخ نگوييد... رعايت احترام رو در بحثهاي تلقني فراموش نكنيد!
به زودي مشكلات حل خواهند شد...(البته اصلا لازم نيست بسوزيد و بسازيد،اما همواره مي توانيد كه زندگي رو پايان دهيد اما دوباره ساختنش احتياج به فرصت دوباره است هم به خودتون هم به شوهر محترمتون)
چند نكته:
- شما طي اين سالها متاسفانه با مهراتهاي زندگي آشنا نبوديد و بنابراين شوهرتون در مدار زندگي مشترك قرار نگرفته
- نتوانسته ايد درخواستهاي خودتون رو در فضاي آرام به ايشون منتقل كنيد و اين موضوع مانع از همفكري شما دو نفر شده و به همين سبب احساس مي كنيد از هم دور شده ايد
- كلام اطرافيان و اظهار نظر هاي ديگران در زندگي شما اهميت بسزايي دارد و اين يك رفتار اشتباه است... (حل خواهد شد)
- اعتماد به نفس شما به شدت كاهش پيدا كرده تا جائيكه در موضع منفعل قرار گرفته ايد
- به دليل مشكلاتي كه داشته ايد دچار استرس و اضطراب شديد هستيد كه شايد با دردهاي مبهم همراه باشد
- به دليل مشكلات فوق، تيپ شخصيتي شما حالت هيجاني - عاطفي منفي به خود گرفته است و اين همان حالتي است كه از موقعيتهاي مبهم تفسير هاي منفي مي كند... و شايد همه چيز را گردن يك نفر مي اندازد...(اصلاح مي شود)
- احتمالا تپش قلب، دردهاي مبهم شكم و زير شكم، و قسمتهاي فوقاني رانها، سردرد و سرگيجه خواهيد داشت كه ناشي از همين استرس شديد شماست..
فعلا من پيشنهاد مي كنم طي روزهاي آينده دو موضوع رو مد نظر قرار دهيد:
1. به آرامش دست يابيد. لازمه ادامه كارمون آرامش شماست... از طريق تمرين تنفس و رهايي از تنشها(اگر نمي دونيد چگونه بفرمائيد تا توضيح بدهم)
2. به وضعيت جسمي خودتون برسيد ( هر روز حمام كنيد/ سر وعده غذا بخوريد/ نوشيدني بيشتر در ميان وعده ها بنوشيد)
3. هيچ كدام از افراد خانواده را درگير مسائلتان نكنيد... نه خواهرانتان را/ نه مادر/ و نه خانواده شوهرتان را! بدانيد كه هر دو طرف عصباني و به شدت احساساتي هستند و شايد مساولي را بشنويد كه اصلا دوست نداشته باشيد! آنها عصباني هستند!!! همين!!! و اصلا با شما نيستند! آنها مي خواهند عصبانيت خود رو تخليه كنند و لذا حرفهايي مي زنند... شما سكوت بفرمائيد!
4. مشكل شما با شوهرتان است و بس! شوهرتان سرپرست خانواده مادريش نيست... پس فقط اظهارات ايشون در زمان آرامش داراي اهميت مي باشد...ضمنا قهر هم لازم نيست بكنيد! اگر تماس گرفت حرفهايش را بشنويد و به هيچ وجه بحث را به چالش نكشيد/
5. بايد بپذيريد كه همه انسانها شبيه به هم نيستند و همه افراد مشكلات و كمبودهايي دارند... بايد با مهارتهاي زندگي و ياد گرفتن آئين زندگي، تاثير مشكلات ناشي از رفتارها را كمتر كنيم
6. ببينيد توصيه ها به شما به اين معني نيست كه همواره زنها عوض شوند/ تلاش كنند/ همه سختيها مال زنها باشد/ زنها بايد زندگي را بسازند... بلكه به اين معني است كه شما به عنوان همسر و خانوم ايشون، در اين رابطه تاثير بيشتري داريد
7. فعلا هيچ تصميمي نخواهيد گرفت و هر كس سوالي كرد، جواب اين است: مي خواهم آرام باشم!
چند سوال:
1. نكات مثبت شوهر شما؟
2. دليل ازدواج شما با ايشون؟
3. آيلاراي عزيز: بايد در مورد روابط زناشويي آنها هم بدانيم! در حد كليات... كيفيت / كميت / رضايت؟
4. انتظارات شما از زندگي مشترك؟
5. انتظارات شوهر شما از شما... آيا همه اين انتظارات برآورده شده است؟
-
RE: زندگي جاريم در واقع خواهرم و تاثير آن
سلام
باتشكر از راهنمائيهاي شما برادر خوبم sci
من اين متن رو پرينت ميگيرم و به خواهرم ميدم و جوابش رو براتون فردا مينويسم .
فقط اتفاقاتي رو كه توي اين دو روز افتاد براتون ميگم .
ديشب ساعت 12 بود كه خواهرم اومد توي اتاقم و به من و خواهر بزرگم گفتش كه همسرش تماس گرفته و داشته گريه ميكرده و گفته زنگ ميزنم و بعد قطع كرده ، يك ربع بعد دوباره تماس گرفت و خواهرم رفت و حدود نيم ساعت با هم تلفني صحبت كردن وقتي تموم شد اومد و گفتش كه بي فايده ست فقط حرف خودش رو ميزنه و اصلا تمايلي به قبول حرفاي من و عوض شدن نداره همين و صحبتهامون باز به جائي نرسيده .
امروز صبح همسرم تماس گرفت و گفتش كه امروز تولد برادرشوهرم يعني همون شوهرخواهرمه و همسرم گفتش كه يه پيام بده و تولدش رو تبريك بگو منم گفتم باشه ، ولي وقتي فكر ميكنم نميدونم واقعا كار درستيه كه اينكارو انجام بدم يا نه ، ممنون ميشم راهنمائيم كنين .
-
RE: زندگي جاريم در واقع خواهرم و تاثير آن
بله خواهرم/ بي شك كار درستيه! حتما يك پيام كاملا محترمانه براي ايشون بفرستيد و تولدشون رو تبريك بگيد و براي ايشون آرزوي سلامتي كنيد/ انگار نه انگار كه اتفاقي افتاده/ اگر شد تماس بگيريد بهتره، اما اصلا به روي خودتون نياريد و اگر حرفي زد بگيد انشاالله درست مي شه! نه انتقاد و نه راهكار... اگر روحيه مناسبي داريد تماس بگيريد! براي شوهر شما و شما بهتره!
در مورد خواهرتون و تلفن ديشب به ايشون بفرمائيد:
در اين مرحله هدف تغيير دادن شوهرشون نيست...
موفق باشيد
-
RE: زندگي جاريم در واقع خواهرم و تاثير آن
با تشكر
فقط از اين ميترسم كه اگه شوهرخواهرم به خواهرم بگه من بهش پيام دادم توي اين شرايط چيكار ميكنه
نميدونم بعد از اينكه پيام دادم ننويسم كه به خواهرم چيزي نگه ، نميدونم چيكار كنم