بی برنامگی و بدقولی همسرم
سلام:72:
من 27 سالمه و همسرم 30 سالشه. همسرم شغل آزاد داره و من کارمندم. دو ساله که با هم ازدواج کردیم و آشنایی ما از روش سنتی بوده. در ابتدا خیلی با هم مشکل داشتیم ولی با صبر همسرم، گذشت من و راهنمایی های این تالار خدا رو شکر به یک وضعیت آرومی رسیدیم. خیلی دلم می خواد این وضعیت آروم رو حفظ کنم ولی بی برنامگی های همسرم و برنامه های من واقعا داره اعصاب هر دو تامون رو خرد می کنه.
ساعت کاری همسرم و خانواده اش اینجوریه که صبح ها به کارهای اداری و بانکی می رسن و شبها هم تا دیر وقت به معاملات کاری می پردازن، البته چون کارشون دست خودشونه هر از گاهی هم که کارشون کم می شه به صورت یک دفعه ای می رن مسافرت.
در اکثر مواقع برای مراسم دیر حاضر می شن و همشون هم مرتب از هم گلایه دارن. مثلا ما خودمون ساعت 10 می ریم مهمونی و صاحب خانه بسیار نارحت و عصبی می شه و از ما گلایه می کنه و وقتی ما میهمان دعوت می کنیم میهمان ها ساعت 10 میان و همسرم بسیار ناراحت و عصبی می شه و از میهمان ها گلایه می کنه...
ما در تمام مراسم چه شادی و چه غم دقیقا سر غذا می رسیم و این موضوع منو بسیار معذب و ناراحت می کنه، نمی دونم باید چیکار کنم از یک طرف می گم اصلا خودم تنهایی برم و همسرم هم هر وقت که تونست بیاد و از یک طرف هم دوست دارم با همسرم توی مجالس حاضر بشم. اصلا نمی دونم باید چیکار کنم؟
RE: بی برنامگی و بدقولی همسرم
سلام نگار خانم
عزیزم تو و همسرت یه خانواده جدا هستید چکار دارید به خانواده همسرت یا دیگران؟!
هر کسی هر طور دلش میخواد مهمونی بره و برنامه ریزی کنه یا نکنه !
شما باید برای خودتون برنامه های مخصوص داشته باشید چون یک خانواده مخصوص هستید:310:
انسان وقتی ازدواج میکنه باید به ناچار یه سری تغییرات بکنه( البته در جهت مثبت نه منفی) چون تو موقعیت و شرایط جدیدی قرار گیرفته و خواه ناخواه با زمان مجردیش تفاوت داره.
مثلا اگر قبلا تا دیر وقت فیلم دیده حالا باید زمانی رو به گفتگو و محبت به همسر و فرزندش اختصاص بده و زمان فیلم دیدنش رو کمتر کنه.اگه قبلا با دوستانش مسافرت رفته حالا باید با همسر و فرزندش بره .
و ...
تو با ارامی و محبت با همسرت صحبت کن و اینها رو بهش بگو.بگو که هر خانواده ای برای خودش قوانینی داره چون شرایط ویژه ای داره.
تا میتونید سر وقت برید مهمونی و اگر هم کسی بدموقع اومد خونه تون مهمونی ناراحت نسید و سعی کنید بهش بی احترامی نکنید.
RE: بی برنامگی و بدقولی همسرم
لازم نیست یک تغییر ناگهانی بکنید. مخصوصا که می گید شرایط کاری همسرتون هم خاصه.
کم کم به نظم و برنامه عادتش بدید.
مثلا دفعه بعد که خواستید برید مهمونی سعی کنید یک ربع زودتر از همیشه برید. بعد از مدتی که به این زمان عادت کردید این زمان را زودتر کنید.
با تغییرات کوچیک به مرور زمان ناخودآگاه نظم وارد زندگیتون میشه. صبر و حوصله لازمه این کاره.
RE: بی برنامگی و بدقولی همسرم
همسر شما کار می کنه و این مقدسه و درواقع دنبال نون حلال هست، حالا چی میشه اگر یه ساعت دیر برید مهمونی؟ بگذارید اطرافیان شما وضعیت همسر شما رو همینطور که هست ببینند و بپذیرند، نیازی هم نیست عصبانی و ناراحت بشند، این وضعیت رو مدیریت کنید!
RE: بی برنامگی و بدقولی همسرم
تمام افرادی که در شغل ازاد موفقن همین طورن
من بار ها دیدم . این کار مدلش اینطور هست و شما نمی توانید سلیقه مردم را برای خرید در ساعت 10 شب تغییر بدید
کاری که می تونید بکنید این هست که از او درخواست کنید که یک نفر دیگه رو در روز های خاص در سر کارش قرار بده که این هم با توجه به دقیق بودن در معامله امکان پذیر نیست
هر کاری شرایط خاص خودش رو داره
RE: بی برنامگی و بدقولی همسرم
به نظرم بعضی مواردو می شه تحمل کرد.مثلا چیزهایی که قبله ازدواج هم می دونستی مثل شغل همسرتون. باید از بی برنامگی های عمدی جلوگیری کرد.اما یه نکته دیگه به خاطر حرف دیگران نخواه بی برنامگی همسرتو اصلاح کنی بلکه فقط به خاطر زندگی خودتون.چون هر طور زندگی کنی مردم ایراد می گیرن.کمی تو کاره اطرافیان دقت کن اونقدر کوچیک هستند که به تلافی اینکه شما دیر تو مجلسشون حاضر می شید اونا هم دیر می یان پس نباید به حرف چنین افرادی گوش کنی
RE: بی برنامگی و بدقولی همسرم
[size=large]ممنون از راهنمایی هاتون :43:
هر موقع که همسرم بد قولی می کرد من زیاد جدی نمی گرفتم چون هر دفعه مربوط به آدم های مختلف می شد و کسی اونقدرها کلافه نمی شد تا اینکه چند روز پیش مادر یکی از آقوام به طور ناگهانی فوت کرد. این فرد در زندگی من بسیار مهم بود و با اینکه توقعی از اون نبود ولی همیشه پشتیبان و حامی من بود و با روی باز منو می پذیرفت. حتی زمانی که پدرشون چند روز مونده به عروسی ما فوت کردن ایشون اصلا نذاشتن ما برنامه های عروسی رو بهم بزنیم و برای اینکه ما ناراحت نشیم در عروسیمون هر چند کوتاه ولی شرکت کردن. در اون زمان برای شرکت در مراسم خاکسپاری دیر رسیدیم و همه داشتن بر می گشتن البته ایشون خیلی بزرگوار بودن و با اون حالشون از اینکه ما به فکرشون بودیم تشکر هم کردند ولی بقیه حتی اقوام نزدیکمون هم خیلی بد ما رو نگاه کردن....
این بار مادر ایشون فوت کردن و من با تمام مشغله هام به سختی مرخصی ساعتی گرفتم تا صبح بتونم فقط در مراسم خاکسپاری شرکت کنم و سریعا به سر کارم برگردم. از حق نگذریم همسرم هم کارهای بسیار مهم اداری و بانکی داشتند و صبح بسیار زود به این امید که کارهاشون رو سریعا انجام بدن از خونه خارج شدن و با تاخیرهایی که پیش اومد دوباره به مراسم خاکسپاری نرسیدیم و وسط راه دور زدیم و برگشتیم...
شاید ایشون بزرگوار باشن و ببخشن ولی اینطوری که درست نیست. توی این دو سال چندین مراسم بوده که ما به هیچ کدومشون به موقع نرسیدیم نمی دونم باید چیکار کنم؟ نمی دونم باید جدی بگیرم یا اینکه به این مسائل اهمیت ندم؟:325:
:326:
[/size]
RE: بی برنامگی و بدقولی همسرم
نگار جون سلام
منم یه مقدار مشکل تو رو دارم ولی خب بهش بها ندادم
به خدا ما هم همیشه سر شام میرسیم، یعنی اینطوری بهت بگم که دیگه برامون میوه نمیارن، فقط تعارف میکنن، ما هم میگیم نه میل نداریم و سفره پهن میکنن
همسر منم شغلش آزاده، دقیقا شرایط همسر شما رو داره
گلم
به نظرم هر کسی شرایط زندگی خودشو داره، اوایل مامانم خیلی ناراحت میشد، مثلا تو راه که بودیم زنگ میزد به من و وقتی میگفتم تازه راه افتادیم با ناراحتی برخورد میکرد، ولی من نمیزاشتم همسرم متوجه بشه، خب میدیدم با خستگی اومده خونه و سریع آماده شده و داریم میریم
هرچند میتونست زودتر بیاد، ولی خب خرج زندگی ما از راه شغل آزاد تأمین میشه، یعنی هر چی ساعت کاری بیشتر باشه درآمد هم بیشتر میشه، با این شرایط سنگین زندگی، داره تلاش میکنه، در صورتیکه اونم دلش میخواد زودتر بیاد خونه، استراحت کنه و بره مهمونی ولی از استراحت خودشم میزنه
وقتی اینطوری نگاه کردم، به خودم فشار نیاوردم، اینم بهت بگم، الآن بعد از گذشت 6ماه از ازدواجمون و یکسال و نیم از عقدمون، تازه دارم شروع میکنم به گفتن اینکه زشته همش سر شام میرسیم، کاش یه کم زودتر راه بیفتیم، یا مثلا وای بازم 5شنبه دعوت کردن تا بیای خونه بازم سر شام میرسیم و میخندم، به حالت اینکه ما که راحتیم بیچاره میزبان
همینها باعث شده خودشم به فکر بیفته زودتر بریم
من نمیخوام راهنمائی کنم، فقط اتفاقی که خودم تجربش کردمو نوشتم، گفتم شاید کمکت کنه
امیدوارم تو پشت سر گذاشتم این مسئله هم موفق باشی دوست من
RE: بی برنامگی و بدقولی همسرم
[size=large]شاید این موضوع به نظرتون موضوع کوچیکی میاد که نظر نمیدین ولی راستش دعواهای بعدش خیلی بزرگ و ریشه ای هستند و اوقاتمون رو حسابی تلخ می کنن.:302:
خانواده ما اکثرا کارمندن و زود شام می خورن، مثلا ساعت 7 و اگر هم منتظر بشن حداکثر تا ساعت 9 دوام میارن در حالیکه که همسر من ساعت 9:30 تازه از سر کار میاد و وقتی ما می رسیم به مهمونی وسط شام هستند یا دارن جمع می کنن حتی گاهی مهمون ها دارن خداحافظی می کنن...
همسر من هم خیلی حساسه و ناراحت می شه و همین می شه شروع دعوا می گه خانواده شما چرا اینجوری کردن، چرا اون جوری کردن و من هم اگر حوصله داشته باشم با ملایمت آرومش می کنم که این هم مستلزم اینه که حرفش رو تایید کنم و بگم تو راست می گی خانواده من اشتباه کردن و اگر هم حوصله نداشته باشم می گم انقدر از خانواده من ایراد نگیر همه که نمی تونن الاف تو یه نفر باشن. و اگر هم از دستش عصبانی باشم و نتونم خودم رو کنترل کنم می گم خانواده خودتو چی می گی، اینجوری می کنن، اونجوری می کنن و بعد یه دعوای آبدار حسابی و قهر و از این چیزها.....:311: حالا که دارم اینها رو براتون می نویسم به نظرم خنده داره ها...... ولی باور کنید وقتی توی موقعیتش قرار می گیرم اصلا هم خنده دار نیست.....[/size]
RE: بی برنامگی و بدقولی همسرم
نگار جان به نظرم خیلی هم مشکلت مهمه.یه بارهم گفتم چرا کارشناسان عزیز تو این جور مسائل نظر نمی دن؟
چون همین یک مسئله به نظر کوچیک باعث ایجادکینه همسرت از خانوادت می شه.
اگه ما مهارت لازم رو قبلا دیده باشیم وقتی تو موقعیت قرار می گیریم راحت می شه کنترل کرد خود من به دلیل نداشتن مهارت خیلی گند می زنم:311:
به نظرم در یه موقعیت که قرار نیست جائی برید راجع به خانوادت حرف بزن بهش بگو اونا چندین ساله این طور زندگی کردن یعنی ساعت 7 شام می خورن بهشون حق بده نتونن این عادتشون رو عوض کنن.
یه سوال دیگه تو چرا خودت جلوتر از همسرت تو مجلس حاضر نمی شی حتما باید با هم برید؟
RE: بی برنامگی و بدقولی همسرم
[size=large]واااااااااااای
دوباره از طرف فامیل های ما عروسی دعوت شدیم. از همین الان برای یک ماه دیگه دل شوره دارم.
همین عروسی قبلی که رفتیم چون عروس و داماد دیر رسیدن به مجلس، همسر من هم لج کرد و نیومد سر عقد، فقط به زور تونستم برای کادو و عکس بیارمش.
اگه ازاش بخوام که تنهایی برم عروسی و اون نیاد، بد می شه؟ ناراحت می شه؟ اینجوری راحت تر نیست؟[/size]
RE: بی برنامگی و بدقولی همسرم
[size=large]خب دوستان این مشکل ما حل شدنی نیست... من هر چقدر هم که با آرامش برخورد می کنم ولی توی دل ام دلشوره می گیرم و اصلا سیستم عصبی ام رو بهم می ریزه، می ترسم این دفعه صبرم تموم شه و دعوامون بشه...
تو این هفته دو بار رفتیم سینما، هر دو بار دیر رسیدیم:300:
نصف لذت سینما به اینه که نیم ساعت قبلش اونجا باشی و حرف بزنی و خوراکی بخری و بگی بخندی... ولی ما که دیر رسیدیم، هم کسی رو ندیدیم هم فیلم که تموم شد شام خوردیم و اومدیم خونه، سر جمع 2 ساعت نشد. حالا هم می گه الکی کلی هزینه کردیم اصلا هم بهمون خوش نگذشت.
مطمئنا دفعه دیگه هم بهانه می کنه و نمیاد، آخه من از دستش چیکار کنم؟[/size]
RE: بی برنامگی و بدقولی همسرم
1 ساعت جلوتر برنامه ريزي كنيد... مثلا اگر سانس 8 بايد بريد بگيد سانس 7... چند بار زودتر برسيد همه چي درست مي شه! حساس نباشيد خواهرم! درست مي شه! حساسيت شما فقط قضيه رو غير قابل تحمل مي كنه!