-
با رفتارمادرشوهرو خواهرشوهر و جاری ام چه کنم؟
سلام...
من تازه عضو شدم و می خوامازتون کمک بخوام چون واقعا ناراحتم..من 2سالمه و تقریبا10ماهه ازدواج کردم...آذرماه پارسال بود که برای پاگشا رفته بودیم خونه خاله شوهرم و همون جا من متوجه شدم جاری که به اندازه خواهرم دوسش داشتم چقدر بهم بد کرده و چه غیبت ها که نکرده..خلاصه اینکه برگشتیم داشتم با خواهر شوهرم درموردش حرف می زدم که خواهرشوهرم تایید کرد که آره اون همیشه غیبتتو کرده و حتا همه حرفای اونو بهم گفت و من تنها بغض کردم و گریه..خواستم برم بهش بگم گفتم شاید وضع بدتر بشه و بی خیال شدیم..همون موقع ها خانواده شوهرم با جاری امم قهر بودن چون اون انتظار داره مادرشوهرمن همه کارای اونو براش انجام بده از جمله سبزی پاک کردن و فریزر کردن و این چیزا...و باهم دعواشون شد و 6ماه با هم قهر بودن و این مدت رابطه من بهتر از همیشه با خانواده شوهرم بود..اینو هم بگم من همیشه باهاشون خوب بودم و همیشه احترامشونو نگه داشتم..بعد من واسطه شدم و اینا آشتی کردن..البته در بین حرفایی که بین منو و خواهرشوهرم رد وبدل شد این موضوع هم مشخص شد که جاری ام صدبرابر پیش من از خواهر شوهرم و اونا بد گفته...و من اینو به خواهرشوهرم گفتم..اینا آشتی کردن و منم خیلی خوشحال شدم گفتم اینجوری همه با هم خوبیم و کسی تنها نیست دیگه...توی این گیروداد رفتارخواهر شوهر من اصلا با جاری و برادرشوهرم خوب نبود چون قبلن با هم دعواکرده بودن و من کلی با خواهرشوهرم حرف زدم که با جاری ام خوب باشه و حرف بزنه..چند وقت پیش ما یه هفته رفتیم مشهد و وقتی برگشتیم اینا همه تغییر کرده بودن خیلی با هم خوب شده بودن و منم خیلی خوشحال شدم راستش..
پدرشوهرم باغ داره و این چند وقته من متوجه شدم جاری و برادرشوهرم و خواهر شوهرمم با مادرشوهر و همه هرروز میرن باغ و دریغ از اینکه به من تعارف کنن چون می دونن من همیشه خونه تنهام و حوصلم سر میره اما انگارنه انگار...هر شب برادرشوهرم و زنش اونجان و اینا حتا یه تعارف به ما هم نمی کنن..اگه بگم من بد بودم غصه نمی خورم اما واقعا من در برابر بدیهایی که جاری ام و خوانواده شوهرم بهم کردن هیچی نکردم و برای همین خیلی ناراحتم..شوهرم طرف منه و بهم گفت تقصیر خودته که خیلی باهاشون خوبی باید با اونا سردرفتارکنی تا بیان طرفت ...من نمی دونم چکارکنم..دوست دارم پیششون گلگی کنم و بگم به فکر منم باشین اما نمی دونم چطوری بگم که فکر نکن حسودم...باورکنید من دوست دارم همه خوب باشیم نه اینکه به کسی بی محلی بشه...مادرشوهرمم چند بار امتحانی فهمیدم خیلی طرف جاریمه با اینکه جاریم بارها بهش بی احترامی و بی محبتی کرده..نمی دونم چرا دنیا اینجوریه..چکارکنم ؟؟:323:
-
RE: با رفتارمادرشوهرو خواهرشوهر و جاری ام چه کنم؟
سلام ساراجان
مي توني بگي چرا اينقدردوست داري وقت هاي فراغتت رو با خانواده همسرت بگذروني؟
سطح تحصيلاتت چقدره؟ چندسالته؟ شغل شوهرت چيه؟
ببين اگه مي توني به كلاسهاي آموزشي يا ورزشي و... برو وخودت رو سرگرم كن تا كمتر نيازمند باشي تا خانواده همسرت به نجات تو بيان و وقتت رو پركنن. اگر خودت كنترل زندگيت رو بدست نگيري ودائم بخواهي نقش قرباني يا حتي ناجي رو تو خانواده همسرت بازي كني بيشتر آسيب مي بيني.
سعي كن توانايي هاي خودت رو بالا ببري تا براي افزايش اعتماد به نفس واحساس خوشحالي تو زندگيت نيازي به تأييد وپذيرش خانوده همسرت نداشته باشي.
-
RE: با رفتارمادرشوهرو خواهرشوهر و جاری ام چه کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط پارميدا
سلام ساراجان
مي توني بگي چرا اينقدردوست داري وقت هاي فراغتت رو با خانواده همسرت بگذروني؟
سطح تحصيلاتت چقدره؟ چندسالته؟ شغل شوهرت چيه؟
ببين اگه مي توني به كلاسهاي آموزشي يا ورزشي و... برو وخودت رو سرگرم كن تا كمتر نيازمند باشي تا خانواده همسرت به نجات تو بيان و وقتت رو پركنن. اگر خودت كنترل زندگيت رو بدست نگيري ودائم بخواهي نقش قرباني يا حتي ناجي رو تو خانواده همسرت بازي كني بيشتر آسيب مي بيني.
سعي كن توانايي هاي خودت رو بالا ببري تا براي افزايش اعتماد به نفس واحساس خوشحالي تو زندگيت نيازي به تأييد وپذيرش خانوده همسرت نداشته باشي.
سلام پارمیدا جان..راستش من توی این شهر غریبم و جز خوانده شوهرم و فامیلاش کسی رو ندارم ..من کاردانی نرم افزار کامپیوتر دارم و با توجه به شرایط اینجا نمی تونم کلاس ورزشی چیزی برم ...شوهرم و برادرشوهرم شریک هستند و بوتیک لباس فروشی دارن..واسه من زیاد مهم نیست بااونا برم بیرون اما چرا جاری ام رو می برن منو نمی برن؟
-
RE: با رفتارمادرشوهرو خواهرشوهر و جاری ام چه کنم؟
ساراي عزيز وقتي هي اين سوال رو باخودت تكرارميكني كه چرا منو به حساب نميارن؟ مي گردي توي خودت مشكلي ايرادي چيزي پيدا كني بعد بگي خوب حتماً من مشكلي دارم يا خواستني نيستم كه اونا اين رفتار رو بامن مي كنن. اگه بتوني اين ديدگاه رو كه اونا درمورد تو چه قضاوتي دارن رو تغييربدي به اين ديدگاه كه تو تحت هرشرايطي خوب ودوست داشتني هستي حتي اگه اونا اين موضوع رو نفهميده باشن. اونا كه خدانيستن حتماً درمورد تو اشتباه مي كنن وبه مرور مي تونن تحت تأثيرمهربوني هاي تو قراربگيرن.
درك مي كنم زندگي توي شهرغريب چقدرسخته ولي مي توني يه ليست از علاقمنديهات رو بنويسي، كارهايي رو كه يه زماني دوست داشتي انجام بدي ولي وقت نداشتي ازبين اونا كارهايي رو كه توي اون شهر امكانش هست شروع كني. مي توني از مطالعه شروع كني. عضو كتابخانه اي بشي. ياحتي توي اينترنت اينقدر مقالات خوب درمورد موضوعات مختلف هست كه بخواي بخوني كلي وقت ازت ميگيره.
مثلاً خود من اوايل كه با مامي سايت آشنا شده بودم(http://www.mamisite.com/forum/) اينقدربرام آموزشهاش جالب بود كه بااينكه شاغل هستم كلي وقت مي ذاشتم تا قسمتهايي مثل آشپزي رو از اونجا يادبگيرم.
تازه تو خودت كامپيوتر خوندي واينايي كه من ميگم برات مثل زيره به كرمان بردنه
-
RE: با رفتارمادرشوهرو خواهرشوهر و جاری ام چه کنم؟
اینجاچرا کسی به من کمک نمی کنه چطوربرخورد کنم باهاشون؟مشاورای عزیز بهتون احتیاج دارم..
-
RE: با رفتارمادرشوهرو خواهرشوهر و جاری ام چه کنم؟
به نظر من سعی کن تک تک دوباره روابطتت با خواهر شوهر و جاریت تا یک حد معمولی خوب بشه اما دیگه خودت رو زیاد قاطیشون نکن مثلا جاریت و خواهر شوهرت با هم مشکل دارند شما دخالت نکن که بخوای آشتیشون بدی یا اصلا پشت سر بقیه با هاشون حرف نزن که بخواد برات دردسر بشه ... اگه هم بهت تعارف باغ نمیکنند بهتر ... دردسر این خاله زنک بازی هات کمتر ... یک جای دیگه خودت رو سرگرم کن...
تازه این جاری و خواهرشوهری که من میبینم به زودی باهم دوباره دعواشون میشه
-
RE: با رفتارمادرشوهرو خواهرشوهر و جاری ام چه کنم؟
برای مساله باغ رفتنشون با مادرشوهرم حرف زدم و اون کلی قسم خورد گفت ما بهشون نمیگیم خودشون میان و بازم کلی حرف زد که من بین شماها فرق نمی زارم و تا حدی باشهاش موافق بودم و از اون به بعد هرموقع میرن خودشون بهم زنگ می زنن یا میان دنبالم ..اما این خواهر شوهره که تا یه ماه پیش صمیمی صمیمی با من بود حالا هی می چسبه به جاریم و کلی چرت و پرت به هم میگن..اون 18 سالشه و جاریم جلوی اون هزار تا حرف درمورد روابط زن و مرد و این چیزا میگه و حیا هم نمی کنه حتا جلوی خود خواهرشوهرم هزارتا حرف بهش میزنه به حالت شوخی..راستش نمی دونم چرا اینقدر اذیت میشم..من همیشه با احترام و ملایمت باهاشون بودم و حرف زدم اما چزا با ایون اینجوریه؟؟چکار کنم کمتر بهشون بها بدم و ناراحت نشم..هر روز صبح تا شب خونه اوناست و منم ناراحت میشم چرا خونه ما نمیاد؟؟
من حتا هزار تا راز اونم تو دلم دارم که اون یکی جاریم خبرم نداره پس چرا با اون صمیمی شده؟؟من چکارکنم از این حس بد نجات پیدا کنم؟
تو رو خدا کمکم کنید..اذیت میشم...
-
RE: با رفتارمادرشوهرو خواهرشوهر و جاری ام چه کنم؟
سارا جان چرا ميخواي خيلي با خانواده شوهرت صميمي بشي؟
سعي كن با خانواده شوهرت خيلي محترمانه و در عين حال كمي رسمي برخورد كني نه خيلي صميمي بشي
و اين كه خودت ازشون نخواه كه تو را هم فلان جا ببرن سعي كن كاري كني كه خودشون دعوتت كنن حتي اگه دعوت هم نكردن خودت نگو
نذار بعدا بگن اره اومد به ما گفت منم با خودتون ببرين و خودشا به ما تحميل كرد
در مورد تنهاييت هم عرض كنم از شوهرت بخواه با يكي دوتا از دوستاش كه ازدواج كردن و خانواده خوبي دارن رفت و امد داشته باشين به خاطر تنهايي شما
و بعد اگه ديدي خانم هاشون خوبن با اونها دوست شو و گاهي شما و اون خانم با هم برين و بياين و گاهي هم با شوهرهاتون
اينجوري هم تنها نيستي و هم زياد با خانواده شوهرت صميمي نميشي
البته هميشه پيش شوهرت احترام خانوده اش را نگه دار و اگه مشكلي هم داري خيلي صميمانه و در لفافه بهش بگو
در مورد خواهر شوهرت هم شايد به خاطر اينه كه اون تو دورانيه كه از اين كه تو اين چيزا (همون مسايل زن و شوهر وكلا اين جور روابط)بازي داده بشه لذت ميبره وچون جاري تون اين كارا ميكنه باهاش صميمي شده
ولي اين كارش اصلا درست نيست و شما هم اينجور ادمي نيستي كه بخواي همون رفتار را داشته باشي
چرا شما اصرار داريد كه شما با اونا رفت و امد كنين بلكه بايد اونا بخوان كه با شما باشن چون شما خيلي خانم خوبي هستي
دنبالشون نرو بلكه كاري كن كه دنبالت بيان حتي اگه هم نيومدن شما چيزي را از دست ندادين اونا كه يه دوست خوب را از دست ميدن
-
RE: با رفتارمادرشوهرو خواهرشوهر و جاری ام چه کنم؟
ممنون آقا محسن..حق با شماست...منم می خوام بی خیال باشم و کاری کنم که اونا بیان طرفم...راستش من اصلا دلم نمی خواد جلوی خونواده شوهرم و یا حتا خواهر شوهرم حاضرجوابی کنم و بی احترامی..مثلا من همیشه آرومم و لبخند می زنم در صورتی که جاریم با اینکه 26 سالشه با صدای بلند بلند می خنده که من خجالت می کشم ..خواهر شوهرمم شاید به این خاطر باهاش صمیمیه..چون من هرگز باهاش در این موردا حرف نزدم چون سن بحرانی داره و تاثیر بد می زاره ...ولی خب ناراحت میشم که چرا باید با این وجود با اون صمیمیی باشن در صورتی که همه حتا فامیلاشون میگن من تکم ...چرا واقعا؟:302:
-
RE: با رفتارمادرشوهرو خواهرشوهر و جاری ام چه کنم؟
خوب سارا خانم خودت هم گفتي چون خانواده شوهرت ميدونن كه اون ادم لجباز و بد قلقيه و برا اين كه با شوهرش دچار مشكل نشه و زندگي پسرشون به هم نريزه مجبورن با اون خيلي خوب تا كنن و من هم مطمئنم كه خودشون هم راضي نيستن
ولي چون ميدنن شما ادم با شخصيتي هستي و در رفتار با شوهرت دچار مشكل نميشي و خودت هم گفتي همشون ميگن شما تكي پس مطمئن هستن ميتوني يه زندگي خوب برا خودت و شوهرت فراهم كني
يه چيز ديگه فرموديد با جاريتون صميمي هست و با شما نه!!؟
من فكر نميكنم با اون صميمي باشن اتفاقا از شما خيلي بيشتر خوششون مياد ولي يه جورايي مجبورن وانمود كنن كه با اون خيلي راحت هستند
واين به معني صميميت و دوست داشتن واقعي خانواده شوهرتون نيست
در ضمن بازهم توصيه ميكنم كمتر به رابطه با خانواده شوهرتون فكر كنين و همونطور كه گفتم به فكر چندتا دوست متاهل خوب باشين كه اگه خانم هاي دوستاي شوهرتون هم باشن كه خيلي بهتره
موفق باشين
-
RE: با رفتارمادرشوهرو خواهرشوهر و جاری ام چه کنم؟
ممنوم اقا محسن..شایدم اینجور باشه..به هرحال بازم میگم حتا اگه به خاطر پسر بزرگشون هم باشه درست نیست..امروز خواهرشوهرم زنگ زد و گفت غروب میام خونتون بعد به بابا میگم بیاد دنبالمون بریم باغ..خیلی تعجب کردم...هرچند جاری و برادرشوهرم نیستن و رفتن خونه مادرزنش..شاید واقعا خواهرشوهرم منم دوست دار؟یعنی این نشونه خوبیه؟
-
RE: با رفتارمادرشوهرو خواهرشوهر و جاری ام چه کنم؟
من كه بهت گفتم سارا جان
مطمئن باش دوستت دارن ولي خوب خانوادش به خاطر ارامش پسر بزرگشون اين رفتار را ميكنن
و خواهر شوهرتون هم به خاطر اين كه تو سن بلوغه و از اين كه تو حرف هاي خصوصي و اين جور چيزها بازي داده ميشه ، لذت ميبره و احساس بزرگ شدن بهش دست ميده
ولي در مورد خودتون بهتون بگم خودتون را مشتاق نشون نديد خيلي، مثلا تا بهتون زنگ زد و گفت ميام يا گفت بيا بريم باغ ذوق زده نشديد ، ميتونين خيلي رسمي و مودبانه تشكر كنين ازشون و بگين پس منتظرتم عزيزم!
و يه توصيه ديگه كه به ذهنم رسيد حالا نميدونم چقدر درسته ؟ درستيش را خودتون بايد تصميم بگيرن و بقيه بچه ها هم ميتونن كمك كنن ولي به نظرم:
حتي گاهي وقتا كه دعوتتون كردند بريد باغ به يه بهونه محترمانه مثل اين كه ميخواهيد خونه را تميز كنين يا اين چيزا كه خودتون بهتر ميدونين پيشنهادشون را رد كنين و نرين
راستي يه سوال هم دارم شما اين باغ رفتن ها و خونه پدر شوهرتون رفتن ها را تنهايي ميريد يا با شوهرتون؟
چون من به نظرم اومد كه از حرفايي كه زديد تنهايي ميريد! ميتونم اگه حدسم درسته بپرسم چرا تنهايي ميريد
-
RE: با رفتارمادرشوهرو خواهرشوهر و جاری ام چه کنم؟
شوهرم بوتیک داره و مغازست ..بعضی اوقات که مغازه نمیره با هم میریم و گاهی اوقات که مغازست اونا میان دنبالم و باهاشون میرم برای ناهار هم شوهرم از مغازه میاد اونجا...چطور؟
وقتی زنگ زد من مثل همیشه رفتار کردم..بعد ازسلام و اینا گفتم باشه عزیزم..بیا خوش اومدی و زیاد ذوق نکردم...
-
RE: با رفتارمادرشوهرو خواهرشوهر و جاری ام چه کنم؟
اهان خوب خيلي خوبه
ولي يه نظر ديگه دارم همش خودت نرو خونه پدر شوهرت و بعد شوهرت بياد سعي كن شوهرت بياد خونتو دنبالت و بعد با هم برين خونه اونا البته نه هميشه ها
يه جور تعادل بين اين دوتا روش برقرار كن حالا درصد هر كدوم به خودت بستگي داره و شرايطي كه داري كه مطمئنا خودت بهتر از من ميتوني تصميم بگيري در موردش
اينجوري هم شوهرت ميبينه شما به خانوادش علاقه داري و خودت بهشون سر ميزني كه اين باعث ميشه علاقه اش به شما وزندگيتون بيشتر بشه و هم اين كه همش تنها نميرين و دلتون ميخواد شوهرتون بياد دنبالتون خودش هم رو شما و هم خانواده شوهرت تاثير ميذاره
در مورد باغ هم كه گفتي اونا ميان دنبالت كه اين خيلي خوبه ولي همونطور كه گفتم هر چند بار يه بار به يه بهونه نرو و خيلي محترمانه درخواستشون را رد كن
موفق باشين
-
RE: با رفتارمادرشوهرو خواهرشوهر و جاری ام چه کنم؟
دوستای عزیزم من هنوز مشکلم باهاشون حل نشده..کمک کنید تو رو خدا
-
RE: با رفتارمادرشوهرو خواهرشوهر و جاری ام چه کنم؟
چي شده سارا جان
جديدا مشكلي پيش اومده؟
-
RE: با رفتارمادرشوهرو خواهرشوهر و جاری ام چه کنم؟
دوستای عزیزم بعضی اوقات توی کار دنیا می مونم...امروز قرار بود ما با برادرشوهرم و جاریم و خونواده شوهر بریم باغ ..چون شوهرم رفته بود مغازه و مادرشوهر و پدرشوهرم زودتر رفته بودن قرتر بود برادرشوهر و جاری و خواهرشوهرم با ماشین بیان دنبال من...بعد صبح شوهرم بهم اس داد آماده شوکه حامد(برادرشوهرم)دارن آماده میشن و میان دنبالت...من که آماده شدم دیدم پدرشوهر زنگ زد و گفت من میام دنبالت منم گفتم باشه و به شوهرم گفتم...دم ظهرکهپدرشوهرم اومد دنبالم و من به شوهرم زنگ زدم گفتم برم گفت نمی خواد بری و بیچاره پدرشوهر گفت چی شده و این حرفا..منم آماده بودم گفتم نمی دونم.اینو هم بگم پدرشوهرم گفت حامد هنوز خوابه و اونا دیرمیان من میام دنبالت...خلاصه ظهر که همسری اومد خونه گفت دقیقا همون موقع که بابام اومده دنبالت حامد اینا از کنار مغازه رد شدن و رفتن باغ..منم ناراحت شدم که چرا اونا نمیان دنبالت؟؟
نمی دونم چرا؟؟ولی چرا اینجوری کردن؟؟من باید چه عکس العملی دربرابرشون نشون بدم؟؟کمک کنید لطفا..
-
RE: با رفتارمادرشوهرو خواهرشوهر و جاری ام چه کنم؟
شما چرا به زور می خواهید دعوا و اختلاف درست کنید.
خب همسرتون یه بار اجازه داده که شما با خانواده اش برید باغ. چرا وقتی پدرش اومد دنبالتون زنگ زدید دوباره گفتید که حامد نیامده و بابات اومده و .... برم یا نه؟ قصدتون مسلما اجازه گرفتن یا اطلاع رسانی نبوده. فقط خواستید شر به پا کنید که حامد نیامد!!!
به زور که به مردم نمی شه بگید ما را دوست داشته باشید یا باید به ما لطف کنید. حامد هیچ وظیفه ای نداشته و ندارد که بیاید شما را ببرد باغ. پس ناراحتی شما از دست ایشون بی مورد است.
فکر می کنم مشکل از شما و همسرتون هست که به زور می خواهید اونها به شما لطف کنند.:72:
-
RE: با رفتارمادرشوهرو خواهرشوهر و جاری ام چه کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط Eva
شما چرا به زور می خواهید دعوا و اختلاف درست کنید.
خب همسرتون یه بار اجازه داده که شما با خانواده اش برید باغ. چرا وقتی پدرش اومد دنبالتون زنگ زدید دوباره گفتید که حامد نیامده و بابات اومده و .... برم یا نه؟ قصدتون مسلما اجازه گرفتن یا اطلاع رسانی نبوده. فقط خواستید شر به پا کنید که حامد نیامد!!!
به زور که به مردم نمی شه بگید ما را دوست داشته باشید یا باید به ما لطف کنید. حامد هیچ وظیفه ای نداشته و ندارد که بیاید شما را ببرد باغ. پس ناراحتی شما از دست ایشون بی مورد است.
فکر می کنم مشکل از شما و همسرتون هست که به زور می خواهید اونها به شما لطف کنند.:72:
اوای عزیز اصلا اینجور که شما میگید نیست..اگه همه پست ها رو خونده باشید متوجه میشید..
-
RE: با رفتارمادرشوهرو خواهرشوهر و جاری ام چه کنم؟
من چون توی گذشته پدرم و دوتا ازبرادرامو از دست دادم خیلی احساساتی بار اومدم..به خاطر قیافه وحتا موقعیتم همه ازم تعریف کردن و به نوعی قبولم داشتن...
اما گاهی اوقات خیلی حساس میشم و این خیلی اذیتم می کنه..همش حس می کنم مادرشوهرم یا خواهر شوهرم عروس بزرگشونو دوست دارن در صورتی که اونا 6ماهی با هم قهر بودن..حس می کنم همشون دورو هستن و این خیلی منو اذیت می کنه..
مثلا قبلا خواهرشوهرم خیلی باهام صمیمی بود و اما الان بازم باهام خوبه و احتراممو داره ولی ...
با جاری ام که دیگه هیچی هر چی براش کردم انگار برا غریبه کردم..اینقدر مغرورو و خودخواهه که نگو..دیروز خونه مادرشوهرم بودیم و من و جاریم و خواهر شوهرم بودیم...جاریم 26سالشه و هی با صدای آروم و پچ پچ با خواهرشوهرم که 18 سالشه حرف می زد انگار نه انگار که جلوی من این کار زشته و منم هستم..خلاصه دلم گرفت..
-
RE: با رفتارمادرشوهرو خواهرشوهر و جاری ام چه کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sara 838
اما گاهی اوقات خیلی حساس میشم و این خیلی اذیتم می کنه..همش حس می کنم مادرشوهرم یا خواهر شوهرم عروس بزرگشونو دوست دارن در صورتی که اونا 6ماهی با هم قهر بودن..حس می کنم همشون دورو هستن و این خیلی منو اذیت می کنه..
مثلا قبلا خواهرشوهرم خیلی باهام صمیمی بود و اما الان بازم باهام خوبه و احتراممو داره ولی ...
با جاری ام که دیگه هیچی هر چی براش کردم انگار برا غریبه کردم..اینقدر مغرورو و خودخواهه که نگو..دیروز خونه مادرشوهرم بودیم و من و جاریم و خواهر شوهرم بودیم...جاریم 26سالشه و هی با صدای آروم و پچ پچ با خواهرشوهرم که 18 سالشه حرف می زد انگار نه انگار که جلوی من این کار زشته و منم هستم..خلاصه دلم گرفت..
درد بی مشکلی، ببین آدم رو به چه چیزهایی وادار می کنه!!!!!!!!!!!!!!
خواهره من!! اینا چیه می گین!!!!!!!!!!!!!!!
از وقتی عضو شدین، یه سر به بقیه تاپیک ها زدین؟
خوندین مردم چه دردها و چه مشکلاتی دارن؟
اون وقت شما دارین از این حرف می زنین که چرا یه بچه 18 ساله، با من صمیمی نیست!:163:
این مشکله؟
این بچه این قدر مهمه که صمیمی نبودنش با شما، یه مشکل حساب می شه؟؟
نکنه رئیس جمهوره این خواهر شوهرتون؟؟
همه دارن می نالن از این که چرا این قدر خانواده ی شوهرشون تو کارهاشون دخالت می کنن، اون وقت شما می گین چرا به شما کم محلی می کنن؟؟
به نظر من اول از همه خدا رو شکر کنین!
دوم از همه سعی نکنین باهاشون زیاد صمیمی بشین، رفتارتون یه جوری باشه که همیشه با احترام باهاتون رفتار کنن!
به زندگیتون بچسبین، به خودتون و شوهرتون برسین!
از خانواده ی شوهر هم مقداری فاصله بگیرین، نذارین حریم ها بشکنه و عزتتون رو خدایی نکرده از دست بدین! بذارین اون جاری و خواهر شوهر، این قدر هی با هم صمیمی بشن و دوباره قهر کنن که.................
هر وقت هم قهر کردن و یکشون اومد بگه اون یکی پشت سرتون چی گفته، سعی کنین بحث رو عوض کنین و نشون بدین که این حرفا اصلن براتون مهم نیست! مگه اون خواهر شوهره کیه، بذار هر چی دلش می خواد حرف بزنه!
سعی کنین از همین حالا، ارتباطتون رو کم تر کنین، کنجکاویتون رو کمتر کنین و اونا با هم برن بیرون، شما هم با همسرتون برین!
موفق باشین!:72::72::72::72::72::72::72::72::72:
-
RE: با رفتارمادرشوهرو خواهرشوهر و جاری ام چه کنم؟
سارا فکر نمی کنی دیگه وقتشه رو پای خودت بایستی؟:72:
فکر نمی کنی که دیگه باید محکم باشی؟:72:
همه تو زندگیشون چیزی یا کسی رو به نحوی از دست دادند... یک سری ها هم اصلا چیزی یا کسی رو نداشتند که بخوان از دست بدن خانمی... ببین عزیزم سعی کن از این حرف ها در بیای و خودت باشی...
اینقدر به دهن و رفتار و توجه بقیه حساسیت و اهمیت نشون نده گلم, اینکه اونا تو رو دوست دارن یا ندارن چه اهمیتی داره وقتی تو هنوز خودت رو دوست نداری....
چون همش دنبال این هستی که بهت توجه کنن و این مسئله از اونجایی که برات حائز اهمیته داری روش تمرکز می کنی و برات ایجاد ناراحتی می کنه چون همش داری برسی می کنی...
دقت می کنی...
هر کی تو رو دوست داره خب خوش به حالشم باشه که می تونه از مهربونی ت بهره ببره هر کی دوست داره بیاد و بره و یا بیاد دنبالت یا نداره خب نیاد...!!!
چه اهمیتی داره؟
سارا مستقل باش... به جای اینکه منتظر باشی خانواده ی شوهرت تکیه گاهت بشن خودت تکیه گاه باش...
شوهرت رو داری... این یعنی بهترین نعمت دنیا که آدم محبت شوهرش رو داشته باشه... به نظر من همسر آدم نزدیک ترین فرد می تونه باشه حتی رباطه ی خونی رو هم می تونه بشکنه با محبتش.
فکرت رو سوق بده به کارهای روزانه ت و حی اگه کسی نیست باهات بره بیرون خودت برو... یا هر وقت تونستی با همسرت برو... مطمئن باش همه چیز یکنواخت نمی مونه... زندگی پر از تغییره, یه روز خوب یه روز بد, یه روزتکراری و ....:72:
مطمئن باش چند وقت دیگه می یای می گی خسته شدم اینقدر بهم زنگ زدن و گفتن بیا بریم بیرون... می خوام واسه خودم و همسرم هم وقت داشته باشم!!! چی کار کنم؟ کمکم کنید... چه جوری بهشون بگم نه که ناراحت نشن؟:46:
-
RE: با رفتارمادرشوهرو خواهرشوهر و جاری ام چه کنم؟
[quote=ivi195]
[quote=sara 838]
به زندگیتون بچسبین، به خودتون و شوهرتون برسین!
از خانواده ی شوهر هم مقداری فاصله بگیرین، نذارین حریم ها بشکنه و عزتتون رو خدایی نکرده از دست بدین! بذارین اون جاری و خواهر شوهر، این قدر هی با هم صمیمی بشن و دوباره قهر کنن که.................
هر وقت هم قهر کردن و یکشون اومد بگه اون یکی پشت سرتون چی گفته، سعی کنین بحث رو عوض کنین و نشون بدین که این حرفا اصلن براتون مهم نیست! مگه اون خواهر شوهره کیه، بذار هر چی دلش می خواد حرف بزنه!
سعی کنین از همین حالا، ارتباطتون رو کم تر کنین، کنجکاویتون رو کمتر کنین و اونا با هم برن بیرون، شما هم با همسرتون برین!:104:
-
RE: با رفتارمادرشوهرو خواهرشوهر و جاری ام چه کنم؟
سلام
به نظر من براي خودتون يك كار يا سرگرمي درست كنيد.:305:
شما به دليل كار يا سرگرمي نداشتن خيلي رو رفتارهاي خانواده شوهرتان ريزبين و حساس شده ايد:305:
با اين كارتان فقط به خودتان آسيب روحي مي زنيد:305:
-
RE: با رفتارمادرشوهرو خواهرشوهر و جاری ام چه کنم؟
سلاممممممممممممممممممممم
تو رو خدا یکی هم به من کمک کنه
من سئوال دارم ولی نمیدونم کجا باید بنویسم که بتونم از مشاورها جواب بگیرم؟
-
RE: با رفتارمادرشوهرو خواهرشوهر و جاری ام چه کنم؟
با تمامی فامیل های شوهر فقط باید کاملا رسمی بدون هیچگونه صمیمییتی باشی تمام