-
باهاش به هم زدم چون...
همه چيز خيلي رويايي تر از اين بود كه تبديل به واقعيت بشه.هميشه وقتي ميديدم دختري رو دوستت دارم هاي يه پسر رو باور ميكنه بهش ميخنديم تا اينكه اين بلا سر خودم اومد مني كه كلي قرار و قانون داشتم تو زندگيم.
10 سال از من بزرگتر بود بهش ميگفتم بابا بزرگ اصلا فكر نمي كردم رابطمون به جايي بكشه كه بهش وابستگي عاطفي پيدا كنم.شايد اون روزا از اينكه يه پسر ميومد جلوم و خيلي راحت پيشنهاد دوستي ميداد حرصم ميگرفت و شايد چون اون اينكارو نكرده بود رفته رفته بهش علاقه مند شدم اون موقع ها استاد دانشگاهم خواستگارم شده بود با اينكه دو سال از اون كوچكتر بود ولي فوق ليسانس كامپيوتر از دانشگاه تهران بود و بورس تحصيلي براي دانشگاه ام آي تي آمريكا گرفته بود.مامانش گفته بود تا ازدواج نكني نميذارم بري.همه دوستام ميگفتن خريته اگه به خاطر يه آدم 30 ساله اي كه هنوز ترم 7 ليسانسشم نگرفته و هيچ كار و بار درست حسابيم نداره ردش كني.
اما من بهش ميگفتم حاضرم حتي مراسم عروسي هم نگيريم.ولي اون بهانه مي آورد كه تا كار پيدا نكنه نمياد جلو.اوايل كه باهاش آشنا شدم خيلي برام وقت ميگذاشت.روزي 5 6 ساعت فقط با هم در مورد مسائل مختلف حرف ميزديم.هر دفعه كه باهاش قرار ميذاشتم با كلي كيسه هاي كادو ميومد و مثله يه مرد جنتلمن عاشق پيشه رفتار ميكرد مثله يه شاهزاده رويايي.كم كم كه به خودم اومدم ديدم واقعا بهش دل بستم.نصف شبا زير بارون مي اومد پشت پنجره ام و تكيه ميداد به درخت سر كوچه.محال بود كه يه شب با صداي اون خوابم نبره...
يه هو همه چيز بر عكس شد من عاشق شدم اون معشوق.بهش التماس ميكردم كه بهم بگه دوسم داره ولي اون ديگه فرق كرده بود ديگه آدم سابق نبود ديگه از هر فرصتي براي ديدن من استفاده نمي كرد.ميشد كه حتي سه روز يكبار هم بهم زنگ نزنه و بعد هر بار يه بهانه اي مي تراشيد طوري كه فكر ميكردم خودشم ميونه اون همه بهونه ديگه كم آورده.
ولي باز هم ادعا ميكرد كه دوسم داره مدام بهش تلفن هاي مشكوك ميشد.فيلم بدي هم تو گوشيش پيدا كردم دلم نميخواست فكر كنم كه اون فيلمو خودش گرفته.حتي يه بار هم يه اس ام اس واسم فرستاد كه توش نوشته شده بود پس هم سنيم ببخشيد من سرم يه كم شلوغه وقتي ازش پرسيدم دوباره يه بها نه ي ديگه دس و پا كرد و گفت كه ميخواسته ببينه آيا اين از طرف منه. با اعتماد به نفس خيلي بالايي دروغ ميگفت جوري كه حتي خودشم باور ميكرد كه دروغاش راسته و وقتي كه لو مي رفت به راحتي ميگفت معذزت ميخوام و من ميبخشيدم.واقعا انگار كور شده بودم.
تا اينكه بر حسب اتفاق ديدم عضو يه سايت دوس يابه و هزار جور عكس با ژست هاي مختلف گذاشته اونجا و دخترها كه واسش پيام هاي آشنايي فرستاده بودن حتي تو اون عكس ها زنجير من هم گردنش نبود زنجيري كه ادعا ميكرد هيچ وقت از گردنش در نمياد...
با اين كار ديگه تير خلاصي رو زد مغز احساسم پر پر شد و خونش ريخت رو در و ديوار اتاقم.
نميدونم ميتونيد بفهميد چه حسيه وقتي از كسي كه بيشتر از همه بهش اعتماد داشتيد فريب بخوريد.
باهاش تماس گرفتم و خواستم سريع بياد تو كوچمون كه هميشه با هم اونجا قرار ميذاشتيم.فقط ميخواستم دفتر خاطراتمو ازش بگيرم و عكس ها و شماره هام رو از تو گوشيش پاك كنم.با همه اين اتفاقات بازم خودشو زده بود به مظلوم نمايي مثله آدمايي كه از هيچي خبر ندارن.تمام بدنم ميلرزيد سر تا پاش رو با حقارت نگاه كردم مدت ها بود كه براي ديدن من از اون دك و پز سابقش خبري نيود با يه لباس و دم پايي هاي تو خونه و يه لبخند ابلهانه رو لبش كه ميپرسيد چطوري عشقم؟
من كه وقتي اون نبود حتي آرايشم نميكردم من كه سعي ميكردم براي اون شيك پوش و آراسته باشم فقط براي اون...ولي اون فقط وقتي با من نبود تيپ ميزد.
ديگه حالم داشت از اين همه حماقت به هم ميخورد من حتي به مامان و برادرم هم راجع به اون گفته بودم ولي اون حتي يه بارم نخواسته بود من و به خانواده اش معرفي كنه.
ولي عجيب اينه كه هنوزم دست از سرم بر نميداره و اصرار داره بگه همه فكر هاي من اشتباهه.
نميدونم بايد چه كار كنم واقعا از نظر روحي صدمه ديدم.
-
RE: باهاش به هم زدم چون...
دوست عزیز سلام
به تالار خوش امدی:328:
احساسات جریحه دارت قابل درکه میدونم غرورت شکسته و از اینکه عشق و محبتت رو پای کسی ریختی که ارزشت رو نداشت ، ناراحتی
اما دوست خوبم واقعا به خاطر اینکه عاقلانه تصمیم گرفتی و اجازه ندادی این وابستگی عاطفی چشمات رو روی حقایق ببنده بهت تبریک میگم:72:
اقدامت شجاعانه بوده و درست ، شک نکن و تمام راههای ارتباطی رو به روی ایشون ببند اجازه نده بیش از این به شخصیتت بی احترامی کنه
[color=#DDA0DD]قاطع و محکم در برابر خواستش مبنی بر ادامه ی رابطه بایست و مطمین باش وقتی قاطعیتت رو ببینه خودش عقب نشینی میکنه
سعی کن تو این مدت بیشتر به خودت رسیدگی کنی و به کارها و علاقه مندیهایی که باعث میشه ذهنت از این مساله دور بشه بپردازی
سعی کن کمتر تنها بمونی که فکر و خیال به سراغت نیاد و قطعا برای اینکه به ارامش کامل برسی نیازمند زمان هستی تا احساساتت ترمیم بشه
فقط مساله ای که هست اینه که مدارکی که دست ایشون دارید کمی نگران کننده است که باید از دست ایشون خارجش کنید تا از اونها سواستفاده نکنه
اگه میتونید در این مورد از خونواده و به خصوص برادرتون کمک بگیرید:72:
-
RE: باهاش به هم زدم چون...
[/size]
خوش اومدی به تالار
به نظرم جای شکرش باقیه که هنوز دیر نشده این فرد رو شناختی
چه بسا شاید بعد از ازدواجتون این مسائل پیش میومد که به مراتب بدتر بود
عزیزم الان ناراحتی طبیعیه
خودتو سرزنش نکن
همه چی درست میشه
هرچه زود تر اون مدارکو از دستش دربیار:300:
با دوستات بیشتر بگذرون، گریه کن خلاصه این انرژی منفی رو تخلیه کن
خدا پشت و پناهته
-
RE: باهاش به هم زدم چون...
lovestory عزیزم سلام
میخوام از تجربه خودم بهت بگم تجربه ای که 3 سال از بهترین سال های دانشگاه ازم گرفت و درگیر این دوستی مسخرم کرد تجربه ای که حتی بهترین دوران نامزدیم رو به بدترین شکل باعث شد بگذرونم
منم مثل تو واضح بگم بنا به یه خریت دوست شدم البته حد و حریم هام خداروشکر خیلی واضح بود و بعد 3 سال یهو تو اوج این دوستی دیدم اینده نداره بهم زدم همون موقع خواستگار اومد قبول کردم به همسرم همه چیز گفتم اونم گفت مهم نیست کمکت میکنم فراموشش کنی اره کمکم کرد ولی بهترین روزهام از دست دادم اخه اینقدر ضربه خورده بودم که صبح و شب اشک میریختم تو اغوش همسرم بودم ولی خیلی احمقانه واسه دوستم گریه میکردم 1 سال طول کشید تا همه چی عادی شد برام ولی بی تاثیر تو احساس همسرم نبود میدونی 1 سال دیگم طول کشید که باور کنه از حالت سنگ صبور در اومده و حالا اون عشقمه و بارها ازش شنیدم که میگفت تو منو دوست نداری ببین به همین راحتی حتی2 سال بعد از بهم زدن دوستیم باز هم درگیر احساسی بودم
تورو خدا مقاوم باش اگر 100000 بار اومد سمتت مقاومت کن خطت رو عوض کن اگر بعد 1 سال بهم بزنی 6 ماه درگیری اگر بهد 3 سال بهم بزنی 1 سال درگیری پس بین بد و بدتر بد رو انتخاب کن:72:
-
RE: باهاش به هم زدم چون...
سلام مرسي از همتون.راستش دوازده روزه كه ازش بيخبرم خطام رو كه خاموش كردم ولي ميدونم كه اون منتظره تا مثله هميشه همه چي آروم شه و دوباره برگرده ولي نميدونم چي بهش بگم اگه بگه كه چرا باهاش اين مدت قطع رابطه كردم.خواهش ميكنم كمكم كنيد كه يه جواب قاطع بهش بدم چون هر وقت تو چشاش زل ميزنم كم ميارم. به خدا تو اين مدت همش ياد خاطرات قشنگمون مي افتادم و يه چند بار هم خواستم با يكي ديگه ارتباط برقرار كنم ولي نتونستم وقتي ياد ژستايي كه تو اون عكسا گرفته بود ميوفتم حالم به هم ميخوره.همه پسرا همينطورين؟
-
RE: باهاش به هم زدم چون...
سلام خانم گل:72:
درکت می کنم اما مقاوم باش دختر, و شاکر باش که بیشتر از این ادامه ندادید و دستش رو شد, چرا یاد خاطرات خوبت می افتی؟ من اگه جای شما بودم (که قبلا بودم) یاد خاطرات بد می افتادم تا بتونم ازش دل بکنم و برام ضربه نشه, خودم رو سرگرم می کردم و به چیزای با ارزش تر فکر می کردم, کتاب می خوندم, ورزش می کردم و حتی می رقصیدم:227:
تو این شرایط اصلا به پسر دیگه ای فکر نکن اصلا, چون بخاطر نیاز عاطفی که تو این وضعیت داری وابستگی جدیدی ایجاد می شه این بار بدتر از قبل و بی منطق تر از قبل,به جاش برگرد به همون آدمی که بودی:72:.
تو چشماش نگاه می کنی شل نشو, به این فکر کن که با چشماش چقدر به دخترای دیگه نگاه کرده, رابطه ت رو قطع کن, همچین آدمی لیاقت هیچ چیزی رو نداره چه برسه به یه عشق صادقانه, زیادم حسرت نخور بخاطر استادت چون نمی دونی آیا با اون خوشبخت می شدی یا نه:305:
یه زندگی جدید رو شروع کن:72::310:
این هم بگم که همه پسرا بد نیستن همونطور که همه دخترا بد نیستن, از خدا بخواه که یه آدم صالح جلوی پات بذاره
"بهش التماس ميكردم كه بهم بگه دوسم داره"؟؟؟:316:
من اگه جات بودم ازش دوری می کردم, هر چی سمت آدما بری ازت فرار می کنن, خودت رو بزرگ بدون, این که گذشت اما سعی کن تعادل ایجاد کنی کلا تو زندگیت با همسرت منظورمه, نه زیاد تحت فشار بذارش نه زیاد از حد درکش کن چون اینطوری خودت نابود می شی و بعد مدتی می شه وظیفه و تازه واسه آدم ارزشی هم قائل نمی شن و راحت ترمی زنن تو سر آدم چون خودمون بهشون یاد دادیم.:72:
,مراقب خودت باش, واسه چیزی غصه بخور که ارزش داشته باشه
راستی برای اینکه جواب قاطع بدی اول باید با خودت به این نتیجه رسیده باشی که دیگه نمی خوای باهاش باشی ( که این واقعا به نفعته و ادامه دادن یعنی از چاله به چاه پا گذاشتن) پس به این نتیجه برس, قاطعیت بعدش میاد,
به نظر من خیلی محکم و البته محترمانه که بعدا دردسر ساز نشه و بدون ترس از هیچ چیزی بهش بگو که نمی خوای ادامه بدی چون این رابطه برات غیر قابل تحمله, زیادم سعی نکن براش توضیحات بدی, وقتی توضیح بدی احساساتی می شی و ممکنه اون با هر کلکی خامت کنه بهش بی توجه باش:324:
ضعف نشون نده اگه حتی تهدیدت کرد که مثلا عکست رو نشون می دم و... بگو من از چیزی نمی ترسم و اونقدر با خانواده م راحت هستم که همه چیزم رو می دونن و اگه دردسری ایجاد بشه واسه تو ایجاد می شه ( البته خودت بهترین تصمیم رو می تونی بگیری پس از این حرفا فقط کمک بگیر و چون تویی که اون آقا رو می شناسی خودت هم بسنج:46:).
ما هم کنارتیم, نگران نباش, مظطرب نباش و :72:خدا رو فراموش نکن:72:
:72:اگر تنهاترین تنهایان هم شوم باز هم خدا با من است, او جاشین تمام نداشته های من است:72:
-
RE: باهاش به هم زدم چون...
lovestory نازنین
خوش آمدی به سرای با صفای همدلان همدردی
عزیزم درکت می کنم که چقدر به غرورت برخورده ، و احساس می کنی تحقیر شدی . این ناراحتی ها و ازردگیهایت طبیعیه و نشان از تلنگر خوردن عزت نفست هست ، اگر غیر از این بود باید نگران می شدی . اینهم دوره ای است و باید به خودت کمک کنی تا از سر بگذرانی و البته نیازه که تجربه آنرا نگه داری و بفیه را به فراموشی بسپاری ، تجربه اش را برای درس گرفتن . و درک اینکه ارزشت خیلی بالاتر از این هست که با اینجور رابطه ها به خودت آسیب بزنی و .....
در مقابلش همچنانم قاطع باش و اجازه هیچ گونه ارتباطی نده و از خودت هم در مقابل وسوسه کنجکاوی در موردش احوالش و ... مراقبت کن .
لینک زیر را با دقت بخون ، مطمئنم بسیار در کسب ارامش بهت کمک می کنه :
>>>> گفتگوی صمیمانه مدیر همدردی با دخترانش
.
-
RE: باهاش به هم زدم چون...
مرسي تل مي عزيزم ممنونم فرشته مهربونم.
راستش من تو يه خانواده اي متولد شدم كه اختلاف سني 50 60 ساله با همشون داشتم و به خاطر اصالت خانوادگي يا هر چيز ديگه هيچ كس رو قبول نداشتن.از كودكي هميشه تنها بودم و هيچ دوست و هم صحبتي نداشتم پدرم اخلاق رئيس مابانه اي داشت و هميشه بين من و او كلي فاصله بود به طوري كه هر وقت ميومد من تا مدت ها از اتاقم بيرون نمي رفتم.يادمه تو دبستان همش سرم رو نيمكتم بود و صورت و مقنعه ام خيس از اشك.پدرم نه اهل معاشرت خانوادگي بود و نه ميگذاشت ما ازش دور بشيم.تمام لحظه هاي كودكي و نوجوانيم رو تو اتاقم گذروندم.بابا خيلي روي درس من هزينه ميكرد و پافشاري زيادي ميكرد من هميشه جزو رتبه آور هاي مدرسه بودم.اما هميشه با ناراحتي درس ميخوندم سال دوم دبيرستان نسبت به درسم استرس عجيبي گرفتم و موقع امتحان هاي ترم دوم بود كه احساس كردم به پوچي رسيدم و خودكشي كردم.
وقتي ياد اون روزا ميوفتم كه چه بلاهاي سر خودم آوردم و چه قدر خودم رو زخم و زيلي كردم تنم ميلرزه.
ولي بعد از اون تبديل شدم به يه آدمه بي انگيزه و بي هدف كه فقط به مرگ فكر ميكرد.
وقتي رفتم دانشگاه يه كم از اون حال اومدم بيرون و رابطه جديدم با اون مرد باعث شد يه كم زندگي واسم جذابيت پيدا كنه.
بعضيا ميگن خوشي زده زير دلت بعضيا ميگن قدر نميدوني ميگن برو سراغ دين ورزش كن برو سراغ هنر موسيقي...
بايد بگم كه من همه اين راه ها رو امتحان كردم الان نوازنده ي سه تارم و نقاشم طوري كه در و ديوار هاي خونم پره از تابلو هاي نقاشيمه ولي به نظرم همه اينا واسه اينه كه آدم خودش رو مشغول اين دنيا كنه.شايد براي خوشبختي تنها كليد نفهميدن باشه...
نميدونم
فقط ميدونم كه زندگي امروز فدا كردن آسايش در راهه تامينه وسايله آسايش شده.
-
RE: باهاش به هم زدم چون...
فکر نمی کنم کسی از من تنهاتر بوده باشه
نمیگم کسی از من بدبخت تر نبوده اما در مورد تنهایی باید بگم دنیای من اتاقمه نه مادری نه پدری نه برادری, حرفات دوباره اشکم رو در اوورد...
دیشب می خواستم تاپیک باز کنم اما احساس کردم حوصله بقیه رو سر بردم:300:, دیشب پدرم گذاشت رفت از خونه, چون بهش گفتم صاحبخونه گفته تا 10 روز دیگه باید بریم و با این پول هیچ جا خونه گیر نیووردم, گفتم خودم هم پول ندارم بهم پول بده هزار تومن هم ندارم گفت باز اومدم تو این خراب شده و رفت تو اتاق و در رو کوبید بعد چند دقیقه اومد بیرون و حاضر شد رفت یه مقدار پول گذاشت برام گفت بیا بردار منم رومو برگردوندم و جوابش رو ندادم... بهش اس ام اس دادم و گفتم فکر نکن نمی دونم هزار تومن پول می ذاری ته جیبت و میای می گی پول ندارم بعد صبح یواشکی می ری بانک(دم خونه) و پول می گیری و می ری...:324:
روی بدن من هم پر از زخمه, زخمایی که خانوادم حک کردند و یه سری هاشم خودم حک کردم با تیغ و سیگار و... اونموقع کوچیکتر بودم و نمی دونستم, حالا که سنم بیشتر شده و بد و خوب رو تشخیص می دم می دونم انگیزه یعنی خودم:310:فقط و فقط خودم...
23سال جون کندم تا بتونم خانواده م رو سر پا نگه دارم عاقبت؟ مریضی قلب, عصبی بودن, تشنج, استرس بی مورد, تیک عصبی و.. بعد از اینکه تاپیک "من دیوانه وار تشنه نوازشم" رو باز کردم فهمیدم باید خودخواه شم, خیلی سختمه اما تو این 23 سال که سعی کردم بقیه رو تغییر بدم چی شد؟
ببخشید یه دفعه احساساتی شدم:163:
ببین خانمی... اون آدم ارزش نداره, شاید الان فکر کنی واااای چه ضربه ای خوردم اما نه! تو فقط متوجه شدی که اون آدم لیاقت تو رو نداره, مطمئن باش یه آدمی که لیاقتت رو داشته باشه در آینده در انتظارته, پس نه غصه بخور نه به خودت تلقین کن:72:
آفرین بابت تمام نقاشی هات و موسیقی که بلدی و هنرهایی که داری و بهت واقعا تبریک می گم:104:, اینا هم دلیل بیشتریه واسه اینه که قدرخودت رو بیشتر بدونی:305:, این خودتی که باید خودت رو دوست داشته باشه:72:, منتظر عشق از طرف کسی نباش(تجربهء شخصی مه), باور کن یه روزی اوضاع جوری عوض می شه که خودت هم می مونی, خدا قادره و داره نگات می کنه پس یه جوری عکس العمل نشون بده که خدا دوست داشته باشه و متوجه بشه لیاقت داری و وا نمی دی:72:.
مواظب خودت باش
ببخشید طولانی شد
اگر به داشته های خود و نداشته های دیگران فکر کنی خواهی دید که با تمام کمبودها چقدر خوشبخت هستی آنگاه خدا را شکر خواهی کرد.:72:
-
RE: باهاش به هم زدم چون...
نميتونم با گفتن مشكلاتم به شما از شدت دردي كه داريد كم كنم چون داشته و نداشته نيست مسئله درده و درد رو هم از هر طرف كه بنويسيد درد خونده ميشه.و اين درد مشترك همه ي ما آدماست مهم نيست كه چي باعثش ميشه...
ولي انگيزه اي نيست فقط سرگرميه شايد اين دردهامون هم نوعي سرگرميه.قديما از هر كسي ميپرسيدم انگيزه اش براي زندگيه چيه يك جوابي ميداد ولي جواب هاشون انگيزه من نميشد سرگرميشون بود.به اين نتيجه رسيدم كه اصلا براي من همچين چيزي وجود خارجي نداره.
كاش ميشد بدون ترس عاشق شد.من عاشق اون مرد نبودم تنها محيط بسته زندگيم كه به خاطر امنيت بيشترم بود باعث شد بدتر در معرض خطر بيوفتم.
و حالا كه دو هفته ست ازش بي خبرم متوجه اين موضوع شدم كه عاشق اون نبودم.چون تنهاييامو پر كرده بود دوسش داشتم و تنها دليلم همين بود چون وقتي اين دليل از بين رفت و كم شد برام دوست داشتن از بين رفت.
-
RE: باهاش به هم زدم چون...
سلام
اینکه شما اشتباهات را فهمیدید خیلی خوب هست و یک موفقیت به حساب میاد
امید همیشه و همه جا هست... فقط باید ببینیدش ... تا اخرین لحظه باید مقاومت کرد این قانون زندگیه ...
باید قوی باشید چون ضعیف تر ها محکوم به نابودی هستند
این سه جمله ای که براتون گفتم همیشه سرلوحه من در زندگی بوده
پیروز باشید:72:
-
RE: باهاش به هم زدم چون...
خانم گل:72:
سرگرمی با هدف خیلی متفاوته
مثلا سرگرمی من مطالعه و نقاشی و موسیقی یه
اما هدفم مستقل بودن و ساختن یه زندگی خوبه و رد شدن از این دورهء زندگیمه
وانگیزم خودم هستم تا بتونم از این چالش ها در بیام و خیال خانواده م رو از بابت خودم راحت کنم:72:
خوشحالم که اون پسر فقط تنهایی ت رو پر کرده بود و دوست داشتن ( که من بهش می گم وابستگی) از بین رفته:104:
واسه خودت چند تا هدف انتخاب کن:72:
درسته که تو ذهن من و شما تعریفش متفاوته اما حتما تعریفی براش وجود داره:72:
من فکرمی کنم انگیزه یعنی دلیلی که برای رسیدن به هدف تعیین شده ت داری
چه انگیزه ای بهتر از خودت؟:72:
می شه برام تعریف این سه تا رو بنویسی؟
سرگرمی
هدف
انگیزه
اینا روکه نوشتی این جدول رو واسه خودت پر کن که سرگرمی هات و اهداف و انگیزه هات چین یا کین:72:
تا بعد...:72:
-
RE: باهاش به هم زدم چون...
سلام
ديروز دانشگاه امتحان داشتم مجبور شدم يكي از خطامو روشن كنم بعدش كه نگاه كردم ديدم يه عالمه زنگ زده و اس زده كه چرا باهاش اين كارو ميكنم و چه قدر اين دنيا مزخرفه و اينكه فقط ميخواد بدونه حالم چطوره و بعدش ديگه بهم زنگ نميزنه و اينكه تا حالا هزار بار اومده دم خونمون يه چند تا از اس هايي كه قبلا واسش نوشته بودم رو هم فرستاده بود مثل اينكه:پيمان خيلي دلم برات تنگ شده.
وقتي اين وضع و ديدم بلافاصله گوشيمو باز خاموش كردم.
ولي يه حسي دارم مثله عذاب وجدان يا ترديد يه حسي كه بهم ميگه نكنه تو داري اشتباه ميكني؟
-
RE: باهاش به هم زدم چون...
عزیز دلممممممممممممممممممممممم ممممممممممممم:72::72::72:
اینهمه باهات صحبت کردیم دختر گل:72:
این کار رو نکن:305:
این احساسات عواقب بدتری رو در پی خواهد داشت:163:
بهشون غلبه کن
آخه چطوری می تونی با همچین آدمی بمونی؟
نگو دوستش دارم و این حرفا, اگه اون تورو دوست داشت تو سایت دوست یابی دنبال چی می گشت؟
ساده نباش
نذار احساسات راه عقلت رو ببنده دختر خوب
واقعا ناراحت شدم از اینکه احساساتی شدی
این کار رو نکن
جوابش رو نده
واسه خودت ارزش قائل باش:72:
این آدم لیاقت تو رو نداره
به خودت اطمینان کن و اعتماد به نفست رو ببر بالا
چرا باید به همچین آدما علاقه نشون بدی؟ کسی که بهت خیانت کرده و از این بدتراشم می کنه, تازه تو یه چشمه از کاراش رو دیدی و از خیلی هاش بی خبری:163:
فکر کن ببین راه درست چیه:72:
ببین اگه جواب احساسات پوچش رو بدی تو چه دامی می افتی و بعد تصمیم بگیر:72:.
-
RE: باهاش به هم زدم چون...
سلام تل مي گلم.
راستش من پشيمون نشدم.هنوز سر حرفم هستم.
ولي باور ندارم كه يه آدم بتونه اين كار و كنه.
چون باور ندارم همش حس ميكنم اون خوبه و من بهش بدي كردم.
اون هميشه يه همچين احساسي رو در من زنده ميكنه.
شايد اگه يه نفر ديگه اين حرفا رو به من ميزد من بهش ميگفتم احمق يا همين حرفاي شما رو ميزدم.
ولي وقتي طرف خودتون باشيد كه احساساتتون برانگيخته شده باشه حتي اگه به صورت كاملا احمقانه بازم اوضاع كلي فرق ميكنه.:46:
-
RE: باهاش به هم زدم چون...
[align=justify]لاو استوری عزیزم فکر نمی کنی بهتر باشه قاطعانه و روشن رابطه رو پایان بدی؟
طی این دوره (تا زمانیکه کاملا اون رابطه از ذهن و روحت بیرون بره) شما نوسانات احساسی زیادی خواهید داشت، که ممکنه منطقتون رو تحت تاثیر قرار بده. در چنین حالاتی بهتره پل های پشت سرتون رو کاملا ویران کرده باشید تا اگر هم بخواید دیگه امکان بازگشت نباشه.
نظر من اینه که تو همون سایتی که عضو شده، براش پیغام بگذار و ازش شماره بگیر. بعد تماس بگیر و خداحافظی کن.
اما ابراز رنجش نکن. خیلی محکم و بی تفاوت برخورد کن و بگو کارات رو صرفا به این جهت به روت آوردم که بدونی می دونستم چیکار می کنی، وگرنه من تصمیمم رو گرفتم و دیگه هیچی بین ما نیست.
منظورم اینه که اولا راه توجیه رو به روش ببند، و دوما رابطه رو کاملا قیچی کن.
در ضمن عزیزم توجه داشته باش که شما دوره سختی رو پیش رو خواهی داشت، اما خوشبختانه این دوره گذرا خواهد بود و روزی می رسه که هیچ حسی نسبت به این شخص (چه مثبت چه منفی) در تو برانگیخته نخواهد شد. و خدا رو هم شکر می کنی که این اتفاق افتاده و قبل از ازدواج طرفت رو شناختی.
تو این مدت زیاد به این سایت سر بزن. فکر می کنم تاپیک های زیادی با موضوع مشابه وجود داشته باشه. با مشاوره دادن به افرادی که در وضعیت خودت هستند، و راهکار های منطقی ارائه دادن بهشون، هم منطقت قوی تر می شه، هم می بینی تو تنها نیستی، و هم باورت می شه که واقعا طرفت همچین کارهایی رو انجام داده.
گلم سعی کن خودت رو با درس یا چیز دیگری سرگرم کنی که این دوره راحت تر بگذره.:72:[/align]
-
RE: باهاش به هم زدم چون...
سلام عزیزم:72:
خیلی عالیه که پشیمون نیستی خانومی:72:
اگه اخبار رو نگاه کنی و ببینی چطور آدما همدیگه رو قتل عام می کنن
یا اگه روزنامه ها رو بخونی و ببینی که یه مرد با دوستاش به نامزد خودش تجاوز کردند
و اگه یه کم دست از احساساتی دیدن برداری همه چیز رو واضح و کامل خواهی دید:305:
شاید یه آدم باشه اما در مورد انسان بودنش و انسانیت داشتنش جای تردید هست
باور کن و بر مبنای باورت به خودت اجازه نده همچین آدمایی همچین احساساتی رو تو وجود نازنینت زنده کنن
بارها گفتم که ما هم احساسات داریم و درک می کنیم من خودم وقتی میخوام برای کسی بنویسم خودم رو تو موقعیتش قرارمی دم و می نویسم, من هم 23 سالمه و تو همین اجتماع میون همین آدما دارم زندگی می کنم
با این وجود حق رو کاملا به شما می دم چون هر قدرم آدم خودشو بذاره جای کسی بازم جای اون نیست و مسلما شرایط شما دشوارتره اما هر کسی شرایط دشواری رو به نوعی تو زندگیش تجربه می کنه و نهایت کاری که از دست بقیه بر میاد راهنمایی و دلداریشونه و درنهایت خودشونن که انتخاب می کنن:43:.
مواظب خودت باش:46:
مواظب احساسات باش و نذار برات تصمیم بگیر:72:
-
RE: باهاش به هم زدم چون...
ببین خواهرم
منم عاشقم عاشق دختر خالم و سه ساله که بهش فکر می کنم ولی اون به من بی اعتنایی می کنه و من تا حدودی از این کارش راضیم چون این کار به من نشون میده که دختر سنگینیه
من یه پسرم با همه ی غرایض جنسی و بلا نسبت اینهمه دختر ...
ولی بخدا حتی به خودم اجازه دوست شدن با کسی رو ندادم چون دخترخالمو دوست دارم و خودمو مسئول می دونم وفکر می کنم که این یه امتحانه از طرف اون
بگزریم انقدر هندونه ریر بغلم نزارم:311:
پس اگر اون شازه شمارو دوست میداشت نمیرفت توی سایت دوستیابی:302:
مگه دختر خاله من و دوست شما انقدر ارزش دارند که ما ارزش خودمونو لگد مال کنیم:305: (با اینکه من برای دختر خالم می میرم) خداوند به هر کس ارزش بالایی داده هر انسان عیار بالایی داره خودش نمی دونه مطمئن باش خدا وفتی تو رو در این وضعیت می بینه می رنجه که بنده به این خوبی و ریبایی با این همه استعداد قدر خودشو نمی دونه اگر به این راه ادامه بدی خدا قهرش می گیره:302: واون دنیاتم خراب میشه!!!
ببین این دامی که برای تو پهن شده 3 سال پیش ار طرف دختر دوست 20 ساله پدرم که 5 سال ارم برزگتر بود برام پهن شده بود عین تو مو نمیزد... من به یاری خدا ار این منجلاب در رفتم و خدا فرشته ای رو جلو پام گذاشت...:227:
پس بیا از همین امروز او نو فراموش کن می دونم سخته خیلیم سخته ولی به خودتو خدای خودت ایمان داشته باش .
و بگو اون لیاقت منو نداره نگو من لیاقتشو ندارم شما بهش بدی کردی که انقدر عذاب وجدان داری؟ من ار حرف های شما فهمیدم فقط قربون صدقش می رفتی!!!:320:
شما اونو ولش کن و خدارو بچسب و ازش بخواه جفتتو بهت برسونه مطمئن باش که همه دارای جفتن چه شما خانم چه اون فرد نابینا و چه اون فرد معلول حتی معلول های ذهنی هم جفت دارند شاید ازدواج نکنند ولی مونس خوبی مثل خدا رو دارند که درد دلاشونو بهش می گن.....:305:
1-پس شما توکلت به خدا باشه 2- رابطتو با اون پسره قطع کن(بصورت یک دفعه نه آرام آرام ) 3- رابطتو با خدا قوی کن که بهترین مونس روز های تنهاییته 4- اگر میخوای جواب خدا به سوالاتو درد دلاتو بشنوی قرآن بخوان5- توسل به امام حسین کن و زیارت عاشورا بخون تا روح رخمیت التیام پیدا کنه6- با مادرت در مورد مشکلاتت حرف بزن که بهترین مشاوره7- چنتا شربتو قرصم مینویسم فعلا که دکتریمون گل کرده:311:
بخدا و خارج از شوخی من با این کارا جواب گرفتم انشاالله شما هم جواب می گیری:323:
من در خدمتم
یا مولا علی:72:
-
RE: باهاش به هم زدم چون...
سلام مرسي دوستاي گلم.حق با شما بود من تمومش كرده بودم ولي اون باور نداشت و چون قدرت تماس تلفني باهاش رو نداشتم الان رفتم به اون سايت و اين پيام رو واسش فرستادم.
ولي خيلي ميترسم دستام ميلرزن.
سلام
اومدم بگم كه اینبار دیگه مثل دفعه های پیش نیست من قهر نكردم كه بخوام پیش تو برگردم.من تمومش كردم پس تو هم تمومش كن چون دیگه هیچ احساسی نسبت بهت ندارم
فراموش كن منو.
دلیل من برای با تو بودن دوست داشتنت نبود چون همه لحظه هامو پر كرده بودی بهت عادت كرده بودم اما وقتی كه این دلیل كم كم از بین رفت(بوسیله ی خودت كه شدیدا به خاطرش ممنونم)منم از اون رویای مسخره بیدار شدم و دیدن عكسات با این ژستای الكی چسبیده به دیوار و نبودن زنجیرم تو گردنت توی این سایت دوست یابی تیر خلاصی رو زد.
و توی این دو هفته خیلی چیزا برام روشن شد
جدی میگم خداحافظ
در ضمن این یه تهدید نیست هشداره!ممكنه این دفعه كه زنگ میزنی بابام به جای من جواب تلفونو بده چون همه چیو بهش گفتم.
-
RE: باهاش به هم زدم چون...
نقل قول:
نوشته اصلی توسط lovestory
سلام مرسي دوستاي گلم.حق با شما بود من تمومش كرده بودم ولي اون باور نداشت و چون قدرت تماس تلفني باهاش رو نداشتم الان رفتم به اون سايت و اين پيام رو واسش فرستادم.
ولي خيلي ميترسم دستام ميلرزن.
سلام
اومدم بگم كه اینبار دیگه مثل دفعه های پیش نیست من قهر نكردم كه بخوام پیش تو برگردم.من تمومش كردم پس تو هم تمومش كن چون دیگه هیچ احساسی نسبت بهت ندارم
فراموش كن منو.
دلیل من برای با تو بودن دوست داشتنت نبود چون همه لحظه هامو پر كرده بودی بهت عادت كرده بودم اما وقتی كه این دلیل كم كم از بین رفت(بوسیله ی خودت كه شدیدا به خاطرش ممنونم)منم از اون رویای مسخره بیدار شدم و دیدن عكسات با این ژستای الكی چسبیده به دیوار و نبودن زنجیرم تو گردنت توی این سایت دوست یابی تیر خلاصی رو زد.
و توی این دو هفته خیلی چیزا برام روشن شد
جدی میگم خداحافظ
در ضمن این یه تهدید نیست هشداره!ممكنه این دفعه كه زنگ میزنی بابام به جای من جواب تلفونو بده چون همه چیو بهش گفتم.
:104:
:104:
:104:
:104:
:104:
:104:
کار بسیار خوبی انجام دادی
پس سر تمام این حرفهات بمون
دیگه احساساتی نشو و تردید نکن
:46:
:72:
:43:
موفق باشی
-
RE: باهاش به هم زدم چون...
سلام امروز دانشگاه امتحان حقوق جزاي عمومي داشتم كه برام يه اس اومد از طرف پيمان بود نوشته بود:
ببين من نميدونم اسم اينو چي ميذارن ولي فكر كنم بهش ميگن حماقت من نه بچه هستم نه بي كس كه بخواي از بابات بترسوني.حالا كه داري مي ري برو ولي ديگه چيزي نگو كه خاطرات خوب تبديل به خاطرات بد بشه.تا حالا نشده كه زوركي آدما همديگه رو دوست داشته باشن كه من بخوام به زور بمونم.ولي ديدي حق با من بود آدما زود عوض ميشن روزگار خوبي داشته باشي پيشي بدرود
از يه طرف خوشحال شدم احساس آزادي كردم و از يه طرف احساس كردم از دستش دادم و ديگه كسي نميتونه جاي اونو برام بگيره.
-
RE: باهاش به هم زدم چون...
تف کن بریزش دور....:160:
عزیزم جایگزین همیشه بهترین راهه!!!
نگو نمیتونم نمیشه:81:....میتونی. من تجربه شو دارم...:305:
-
RE: باهاش به هم زدم چون...
سلام دوست عزیزم.به هیچ وجه به سمتش برنگرد.تو هم مثل من به عشق خیلی رمانتیک نگاه میکنی.اما عزیزم عشق فقط یکبار تو زندگی اتفاق نمیافته.ممکنه در آینده کسی عاشقت شه که خیلی از این فردی که ادعای عشق داشت،تورو بیشتر دوست داشته باشه و تو هم به همین شدت عاشقش میشی.
الان میدونی علت اینکه این پسره هی اس میده و ...چیه؟اینجور پسرا وقتی که میبینن طرف محلشون نمیذاره دیوونه میشن،میخوان دختره همیشه وابستشون باشه و اونا محلش نذارن و همیشه سوار رابطه باشن.الان ازاینکه تو واقع بین شدی ناراحته و میخواد باز تورو بکشه سمت خودش.حواستو جمع کن و عاقلانه رفتار کنو جوابشو نده عزیزم.(جایگزین بدترین راهه،چون دوباره وابستگی در پی داره.کتاب "آیا تو آن نیمه ی گمشده ی من هستی" از باربارا دی آنجلیس رو حتما بخون.
-
RE: باهاش به هم زدم چون...
سلام جايگزين؟خودم هم به فكرش هستم راستش من از بچگي به پسر خالم علاقه داشتم ولي خب خانواده هامون هيچ وقت رابطه مداومي باهم نداشتن ولي هر بار كه همو ميديديم اونم يه جوري نشون ميداد كه من حس ميكردم دوسم داره مثلا روم غيرتي ميشد هر جا مي رفتم نگران ميشد و دونبالم ميومد ولي هيچ وقت به طور رسمي بهم نشون نداد من خيلي بهش فكر ميكردم و با اين اتفاقي كه برام افتاده عجيب دوباره به يادش افتادم البته علاقه ام به اون مصادف بود با ابراز علاقه برادرش كه توي يه تيكه كاغذ برام نوشته بود.البته الان اصلا نمي تونم وارد يه رابطه جديد با يه فرد جديد بشم و شايد الان هم كه به اون فكر ميكنم فقط به خاطر ذهنيت قبليمه و شايد ميخوام اين خلا عاطفيم رو يه جوري پر كنم و يا اين كه چون قراره دوباره خانوادگي بريم سفر و همو ببينيم اينطور شدم.
نميدونم اصلا چه جوري بايد باهاش روبه رو بشم چون هم پر از بي اعتماديم هم پر از نفرت از همه مردا.بدبختانه هر روزم بيشتر از پيش نفرتم افزايش پيدا ميكنه مثلا امروز رفته بودم واسه ي كاراي بانكيم يه سوال از رئيس بانك داشتم رئيس بانك كه يه مرد مسن بود سريع باهام گرم گرفت و شمارشو داد و خواهش كرد كه بهش زنگ بزنم يا برم اونجا كار كنم.وقتي از دستش فرار كردم اومدم بيرون تازه فهميدم كه هنوز جواب سوالم رو نگرفتم.اون پيري جاي بابام بود.واقعا منزجر كننده بود.
mahraveh
مرسي مهراوه جون خيلي جواب قشنگي دادي من چندين بار فقط جوابتو خوندم و هر بار بيشتر يقين پيدا كردم كه همينطوره.ولي يه سوال يعني اون اصلا منو دوست نداشت؟يعني همه ابراز محبتاي قشنگش دروغ بود؟يعني منو بازيچه كرد؟يعني چيزي تو وجود من نبود كه بتونه عاشقش كنه؟:302:
-
RE: باهاش به هم زدم چون...
سلام عزیزم.اگه عاشقت نبود،ضعف اون بود،نه تو.گاهی بعد از جدایی آدم فکر میکنه که لابد تو خودش مشکلی بوده که نتیجش این شده،اما واقعیت اینه که باید اینطوری نگاه کرد که اون لیاقت تو رو نداشته.
به جز پسرهایی که عمدا با نیت فریب به سراغ دخترها میرن و با ادای عاشقها رو درآوردن اونها رو به خودشون جذب میکنند،یه عده ی دیگه هستند که واقعا خودشون تصور میکنند عاشقند اما بعد از مدتی میبینن که دیگه طرف براشون جذاب نیست،به خاطر اینکه هیجانات و احساسات ناپخته ی خودشونو با عشق اشتباه گرفته بودند.
ایشالله در آینده با پسرهایی خوبی که پای حرفهاشون میمونند و عاشقای حقیقی اند،آشنا میشی.
-
RE: باهاش به هم زدم چون...
سلام
امروز هوا جهنمي بود دانشگاه امتحان داشتم كه تلفنم زنگ خورد وقتي گوشيو جواب دادم فهميدم همون پيريست يعني رئيس بانك تعجب كردم گفتم شماره منو از كجا آورديد گفت جوينده يابنده است.از تو پروفايلتون پيدا كردم.وقتي قطع كردم يه فكري قلقلكم داد اون داشت پيشنهاد يه كار بانكي خيلي خوب با مزاياي عالي بهم ميداد حالا با منظور يا بي منظور ولي يه موقعيت خوب واسه من محسوب ميشد چون واسه كار كردن تو اون بانك هم مدرك تحصيلي نياز بود و هم امتحال ورودي و مصاحبه و از اين حرفا.به نظرتون چه كار كنم بهش بگم كه برو پير خرفت تو جاي باباي مني غلط كردي تلفن منو پيدا كردي يا وايستم خرم از پل كه گذشت و كارمو پيدا كردم بهش بگم خر خودتي؟
در ضمن من اصلا به پولش نياز ندارم فقط از نظر رواني هست.
-
RE: باهاش به هم زدم چون...
سلام.ساده نباش.اون تا چیزی ازت نخواد،پستی بت نمیده.میذاره مراحل آخر کارت که شد،میگه حالا با من دوست شو تا قبولت کنم.اینجور آدمای گرگ صفت هرچی بگی ازشون برمیاد،اوایل با مهربونی میان جلو ،بعد خدا نکرده با توصل به زور.اصلا نزدیکش نشو.
-
RE: باهاش به هم زدم چون...
لاو استوری خیلی ناراحت و نگرانم که می بینم اینقدر ساده هستی
عزیز دلم اگه تونستی فکرت رو از اون پسر برداری اونوقت هنر کردی
اگه تونستی دست از سادگی برداری و به پیشنهاد رویایی!!! یه پیرمرد هوس باز(که خیلی به پستم خورده! و می دونم چقدر بدبخت و حقیرن) حتی فکر نکنی و بدون هیچ فکری قاطعانه حالش رو بگیری اونوقت هنر کردی
همه گفتن من هم بارها گفتم احساساتی نشو
شاید یه مدت اون پسر واقعا عاشقت بوده(وابستگی!)اما بعد یه مدت جذابیتت رو از دست دادی که من اصلا به این احساسات زودگذر معنی دوست داشتن نمی دم, کسی که کسی رو واقعا دوست داره دنبال بهتر نمی ره, چون طرفش براش بهترینه, کسی که فکر می کنه که بهتر از طرفش می تونه بدست بیاره احساساتش زودگذره و براحتی آب خوردن ترکش می کنه
خاصیت تمام آدما::::::>همه آدما وقتی ازشون فاصله می گیری سعی می کنند به سمتت بیان واسه خانما بیشتره, واسه همینه می گن خانمی خودتون رو حفظ کنید و دنبال پسرا راه نیفتید, پسرا جذب کسی می شن که بهشون بی محلی کنه نه کسایی که میان بهشون می چسبن, اگه آقایون این پست رو می خونن می دونن چی دارم می گم
دختر عمه خودم دیوونه یه پسر بود, اوایل اون جذبش شده بود بعد یک سال از دختر عمه م اصرار از اون انکار, 1 سال با التماس و باج دادن باهاش موند آخرش پسره زنگ زد به عمه م و گفت به اون دختره .... بگو به من زنگ نزنه!
واسه خودت ارزش قائل باش:305:
واسه خودت ارزش قائل باش:305:
بهترین پست تو بهترین جا نمی تونه جایگزین پاکی ت بشه:72:
واسه خودت ارزش قائل باش:305:
بای
:72:
-
RE: باهاش به هم زدم چون...
خدايا به همه بزرگيت قسم دلم از كوچكي خودم گرفته فقط همين.....دلم گرفته... من بد شده ام؟خنده ام ميگيرد چه بيخودي احساس گناه ميكنم. گاهي دلم ميخواد جودي ابوت باشم با خنده هاي از ته دل و گريه هاي با دليل و يه بابا لنگ دراز كه براش بنويسم چه خوب بود دنياي بي آلايش و معصومانه ي كودكي آب نباتت رو به آب دريا مي انداختي تا به خيال خودت شيرينش كني. آخ، دلم يك جو سادگي كودكانه مي خواهد...
-
RE: باهاش به هم زدم چون...
می دونستی که چقدر قشنگ می نویسی>؟ خیلی حال کردم با نوشتارت اما چه خوب بود که اگه مثبت می نوشتیش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط lovestory
:72:خدايا:72: به همه بزرگيت قسم دلم از كوچكي خودم گرفته فقط همين.....دلم گرفته... من بد شده ام؟خنده ام ميگيرد چه بيخودي احساس گناه ميكنم. گاهي دلم ميخواد جودي ابوت باشم با خنده هاي از ته دل و گريه هاي با دليل و يه بابا لنگ دراز كه براش بنويسم چه خوب بود دنياي بي آلايش و معصومانه ي كودكي آب نباتت رو به آب دريا مي انداختي تا به خيال خودت شيرينش كني. آخ، دلم يك جو سادگي كودكانه مي خواهد...
:72:خدایا:72: تو رو به بزرگیت قسم که من رو به کمال بزرگی برسون چون من جزئی از تو هستم...من خوب هستم...می دونم که انسان پاکی هستم و بابتش شکرگذارتم. گاهی دلم می خواد درک کنم که همیشه زندگی با خنده همراه نیست اما گاهی فراموش می کنم پس کمکم کن که یادم بیاد خدایا می دونم هر لحظه داری روی قلبم برام می نویسی و حسش می کنم, از اینکه به فکرمی شکرگذارت هستم, خدایا من هنوز سادگی کودکانه م رو دارم با این تفاوت که الان جسمم رشد پیدا کرده اما کودک درون من زنده ست و پیشمه:72:.
خدایا بابت روزهای زیبا, پدر و مادر و خانواده خوبی که تا حالا داشتم ازت شکر گذارم و بابت روزهای خوب, همسر و فرزندان خوبی که قراره بهم بدی هم ازت شکر گذارم, خدایا خودت مراقبم باش:72:.
-
RE: باهاش به هم زدم چون...
سلام
ديروز دوباره زنگ زد و اس ام اس داد.حوابشو ندادم و باز گوشيمو خاموش كردم.چي كار كنم بيخيال شه ؟
-
RE: باهاش به هم زدم چون...
احسنت به تو و ارداه ی تو دوست عزیز
هم چنان ادامه بده بغیر از جواب ندادن کار دیگه ای نمیتونی بکنی،تا یه مدت میاد سراغت ولی همین که جوابشو ندی خودش بی خیال میشه
-
RE: باهاش به هم زدم چون...
سلام بچه ها هیچ وقت فکرنمیکردم کسی از من تنها تر باشه من مثل شما تنهام
lovestory سختیش فقط 40روزه منم مثل تو باور کن وقتی رهاش میکنی احساس بهتری داری 40روز تحمل کن تو میتونی:104: یادت باشه عادت با دوست داشتن فرق داره و دوست داشتن با عشق فرق داره
هیچ کس لیاقت اشک های تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث اشک ریختن تو نمی شود.:43:
-
RE: باهاش به هم زدم چون...
سلام چند روزه دوباره همش زنگ ميزنه پيام ميفرسته.من ديگه فراموشش كردم خيلي هم احساس راحتي ميكنم ولي دوباره فكرمو مشغول كرده اس داده كه اگه وجدان داري و انسان هستي يه خبري از خودت به من بده گفتي مزاحمت نشم منم گوش كردم ولي من نگرانتم.
چي كار كنم؟آيا لازمه چيزي بهش بگم يا نه بازم جوابشو ندم؟؟؟؟؟
-
RE: باهاش به هم زدم چون...
به هیچ عنوان جوابش رو نده و گوشیت رو هم خاموش کن....................................... شده تا یک سال هم گوشیت رو خاموش کنی این کار رو انجام بده, یه خط ایرانسل بگیر تا وقتی دست از سرت برداره:72:
-
RE: باهاش به هم زدم چون...
اون اقا پسر حسابی دونبال یه راه و روزنه هست تا باز بهت نزدیک بشه و قلب مهربونت رو ازار بده...شما با موبایلت کار تجار ی انجام نمیدی پس بهتره چند وقتی خاموش باشه تا ایوشن مطمئن بشن که شما دیگه نمیخوایش:72:
-
RE: باهاش به هم زدم چون...
كارم يه جا گيره منتظر تماس چند نفرم اگه خاموش كنم ممكنه فرصتي از دستم در بره.
لعنتي...بازم نميدونم چرا دارم بهش فكر ميكنم...نوشته روح من باكره بود اين فرزند نا مشروع خوابيدن با خيال توست.اين جمله يعني چي؟
:302:
نبايد اينطوري بشه نبايد بهش فكر كنم خدا يه كاري كن فكر كردن كه ارادي نيست پرنده ي خيال من بي اجازه به هر سو پر ميكشه نبايد نبايد بهش فكر كنم ميترسم دوباره احساساتي بشم.
نه من سر حرفم هستم با اينكه بيشتر از يك ماه گذشته مني كه يك ساعت هم دوريش رو نمي تونستم تحمل كنم
من چم شده چرا هم ازش متنفرم هم....
-
RE: باهاش به هم زدم چون...
سلام دوست عزیز
اینکه هنوز فکرت مشغول باشه طبیعیه شاید هنوز احساست داره مقاومت می کنه یه مقدار طول می کشه
طبیعیه که یادش بیفتی ولی به این افکار اجازه پیشروی نده نذار تورو در تصمیم درستی که گرفتی دچار تردید کنن به دلائلت برای تموم کردن این رابطه فکر کن
اگه نمی تونی گوشیتو خاموش کنی sms هاشو نخونده پاک کن که نخوای بشینی فکر کنی به حرفاش و به اینکه منظورش چی بود
چه فرقی می کنه منظورش چیه؟
آفرین که جوابشو نمی دی بهترین کارو داری می کنی
توی تالار در رابطه با تکنیک توقف فکر مطالب خوبی هست که می تونه کمکت کنه
-
RE: باهاش به هم زدم چون...
سعی کن به احساساتت غلبه کنی, زود به زود بیا اینجا عزیزم, نذار احساساتت برات تصمیم بگیره, تو تصمیم گیرنده باش تا پشیمونی به بار نیاد خانمی:72:مطمئنم می تونی.
-
RE: باهاش به هم زدم چون...
بچه ها هنوزم اس ميده و من جوابشو نميدم به التماس افتاده ميگه شبا كابوس ميبينه و فقط ميخواد يه خبري از خودم بهش بدم و قسمم ميده كه جواب بدم ولي من درسته كه گاهي ياد خاطرات خوبمون ميوفتم و گاهي نا خودآگاه ميگم من پيمانمو ميخوام ولي واقعا هيچ علاقه ندارم كه ديگه صداشو بشنوم يا با آدم زبون نفهمي مثله اون باشم كه خودشو ميزنه به خريت...
فقط نميدونم چرا خسته نميشه و دست از سرم بر نميداره از اين كارش بيشتر حرصم ميگيره خدا هيچ وقت آدمو تو يه همچين مخمصه اي گير نندازه.ولي خب تجربه ي خوبي بود.فهميدم كه بيشتر مردا لياقت عشق پاك يه دختر و ندارن.
بگذريم...ممنون از همه دوستان كه تا به اينجا كمكم كردن.فقط ميتونم بگم شايد زندگي تو روزاي اول جدايي غير ممكن به نظر برسه ولي پايان شب سياه روز روشنه.