-
مشکلات من و همسرم (درخواست راهنمایی و کمک )
با سلام خدمت شما
من 37 سالمه و مدت 12 ساله که ازدواج کردم و ثمره این ازدواج یک دختر 10 ساله هست.ازدواج من بصورت غیره منتظره و در زمانی که اصلاً به ازدواج فکر نمیکردم صورت گرفت .در دوران نامزدی سرباز بودم و درآمدی نداشتم به همین خاطر هر وقت به همسرم سر میزدم اغلب اوقات دست خالی میرفتم یا اگه چیزی میبردم خیلی چشمگیر نبود اون موقع همسرم چیزی نمیگفت ولی حالا بعد از گذشت سالها مدام بی پولی منو به رخم میکشه البته موضوع به همین جا ختم نمیشه حدود یکسال و نیم دوران نامزدی ما طول کشید که در طول این مدت کش و قوس زیادی داشتیم و مدام قهر و اشتی بود که بزرگترها این رو به حساب اینکه هنوز با روحیات هم اشنا نیستیم گذاشتن و می گفتن بعد از ازدواج درست میشه . من سه ماهی بود که توی یه اداره دولتی مشغول بکار شده بودم که ازدواج کردیم بدلیل عدم توانایی مالی حدود 6-7 ماهی رو با خونواده من توی یه خونه زندگی کردیم اوایلش خیلی بد نبود ولی کم کم ناراحتی ها شروع شد . من توی یه خونواده پدر سالار بزرگ شدم و به همین دلیل پدرم بعضا بعضی مواقع که از رفتار همسرم ناراضی بود به من تذکر میداد و من هم به دلیل عدم آشنایی با نحوه برخورد با همسر تمام موارد رو از قول پدرم به همسرم انتقال میدادم این موضوع سبب میشد که همسرم موضع گیری کنه و من هم که تحمل این موضوع برام سخت بود متقالا موضع میگرفتم و کار به دعوا و مشاجره و متاسفانه برخورد فیزیکی می کشید . ای داستان ادامه داشت و رابطه همسرم با خونوادم مخصوصا پدرم به هم خورد البته با دعوا. بعد از هر بار دعوا با اصرار من (یا با خواست خودش) همسرم مجددا بر میگشت و از پدرم عذر خواهی میکرد ولی این موضوع بعدها مشخص شد که اصلا با میل و رضایت قلبی نبوده و می گفت که من بخاطر تو اینکا رو کردم . متاسفانه وابستگی من به خانوادم بیش از حد بوده به طوری که بجای تهیه پول و اجاره کردن یک مکان مناسب در یکی از منازل پدرم در یک نقطه دور به ادامه زندگی مشغول شدیم که واقعا سختی های زیادی رو همسرم متحمل شد .
بعد از 3 سال تونستیم یک آپارتمان کوچک بخریم ولی اختلافات ما همچنان ادامه داشت . رفتار همسرم برای من غیر طبیعی بود ایشون همیشه اصرار داشتند که با بقیه افراد یه تفاوتی داشته باشند چه تو لباس پوشیدن په تو صحبت کردن .... رفتارش توی جمع از نظر من اصلا مناسب نبود اکثر مواقع تو خودش بود خیلی با بقیه رابطه نزدیک برقرار نمیکرد که همین موضوع هم بارها باعث درگیری بود در جواب اینکه چرا اینطور رفتار میکنی هم میگفت من همینم یا من نمیتونم .هر بار با که خونوادم بطور انفرادی ملاقات میکردم مدام ناراحتیشونو از این موضوع که چرا رفتار زنت اینجوریه به من انتقال میدادن و من هم اصلا تحمل این حرفها رو نداشتم این ناراحنپتی در من اثر میگذاشت بطوری که وقتی با همسرم روبرو میشدم نمیتونستم بپذیرمش همش قهر بورم و حرپف نمیزدم وقتی هم حرف میزدم ناراحتیمو بیان میکردم . خلاصه اینکه این موضوع باعث شده در حال حاضر همسرم کاملا نسبت به احساسات من بی تفاوت باشه و دیگه اصلا براش مهم نیست که چه اتفاقی میفته کاملا گوشه گیر شده هر چند که رفت و آمد ما با خونوادمون قطع نشده ولی نسبت به سابق هم فرقی نکرده . ما دو بار تا مرحله طلاق پیشرفتیم که هر بار با پادرمیونی بزرگترها دوباره به زندگی برگشتیم
این رفتا واقعا عذاب آور شده . از نظر من ارتباط با دیگران مهمه و به همین خاطر هم همیشه سعی کردم که وجهه بیرونی خوبی داشته باشم کسی رو از خودم نمیرنجونم و تا اونجا که بشه سعی میکنم رضایت همه رو جلب کنم ولی از نظر همسرم نظر من یک اشتباه محض.در اکثر مواقع میگه دوست ندارم. میگم بریم مثلا فلان جا میگه دوست ندارم . میگم دوستم دعوت کرده بریم خونشون میگه دوست ندارم . متاسفانه نوع رفتار ایشون باعث ایجاد فاصله بین خونواده و دوستان شده بطوریکه در اکثر مواقع از پذیرش ما در جمع خودشون خودداری می کنن
ببخشید که پر حرفی کردم میخواستم شما رو از وضع موجود آگاه کنم الان واقعا مستعصل شدم و به تنها راهی که فکر میکنم جدایی . اگه فکر میکنین هنوز راهی مونده کمکم کننین
ممنون
-
RE: درخواست راهنمایی و کمک
سلام
به تالار خوش آمدید
شرح حالتون رو خوندم و فعلا فقط می خواستم بگم: بله راهی به جز جدایی هست... شما به آخرین و البته آسانترین راه فکر می کنید، پاک کردن مشکل و نه حل مشکل!!..
بهتره برای شروع د رمورد خصوصیات همسرتون بنویسید:
- به چه چیزهایی علاقمندند؟
- شاغلند یا خانه دار؟
- سرگرمیشون چیه؟
همین سوالات رو در مورد خودتون هم جواب بدید، تا بتونیم با همفکری یک راه حل مناسب پیدا کنیم.
امیدوار باشید :305:
-
RE: درخواست راهنمایی و کمک
سلام من چند تا توصیه میکنم
1-اگه میتونید چند روز مجردی مسافرت برید یعنی از هم دور باشید
2- هر دوتون برید یه تست اضطراب و افسردگی بدید.
3- چند وقت خواسته هاتون رو از ش کم کنید به طوریکه احساس کنه خودش براتون مهمه نه خواسته هاتون
4- معمولا کسانیکه دنبال اینند که در بین جمع از نظر ظاهری بالاتر باشند از نظر درونی احساس کوچک بودن می کنند.
5- در ضمن شما به جای اینکه بشینید در وقت مناسب در مورد انتقادات و ناراحتی دیگران و... صحبت کنید. همیشه طوری بر خورد کردید که او احساس کم اهمیتی کرده
6- من احساس میکنم کمی باید در مورد خودتون بیشتر فکر کنید و دنبال اشکالات در برخوردهاتون با همسرتون باشید
7- اون احساس میکنه همه کس برای شما مهمه بجز او
-
RE: درخواست راهنمایی و کمک
دوست عزیز سلام
خوش امدگویی ما را هم پذیرا باشید
با عرض پوزش باید بگم رفتار شما اشکالات زیادی داشته:
اینکه در اول زندگی امکان خونه ی مستقل برای شما وجود نداشته به خودی خود مشکل نیست اما این زمانی مشکل ساز میشه که حریم زندگی شما (شما و همسرتون ) از طرف دیگران به رسمیت شناخته نشه و زمانی به اوج خودش میرسه که حرفهای اطرافیان رو در زندگیتون دخالت بدهید که متاسفانه در مورد شماهم اتفاق افتاده.
شما تحت تاثیر حرفهای خانوادتون با همسرتون بداخلاقی و حتی برخورد فیزیکی داشتید
این باعث شده :
همسرتون احساساتش جریحه دار بشه و شما رو به جای اینکه حامی خودش تلقی کنه شما رو در جبهه ی مقابل و علیه خودش تصور کنه
میدونستید اوج شکستن زن زمانی اتفاق می افته که احساسات و نیازهای روحیش از طرف همسرش نادیده گرفته شه؟
شما در اولویت بندی ذهنتون همسرتون رو در اولویت پایین تری قرار دادید
همین باعث گوشه گیری وانزوای همسرتون شده
[color=#000000]حال باید چه کرد؟
قبل از هر چیزی باید با جنس زنان بیشتر اشنا بشید مهارتتون رو در این زمینه بالا ببرید کتاب و مقاله بخونید وحتی اگه نیاز شد از مشاور حضوری کمک بگیرید
روح خانمتون به شدت خسته است و نیاز به ارامش و ترمیم داره
با محبت بیشتر و توجه به خواسته هاشون بهشون نزدیکتر بشید
شما باید ایشونو به این باور برسونید که برای شما در درجه ی اول اهمیت قرار داره
فعلا دنبال ترمیم رابطه با اطرافیان نباشید
اول باید خانمتون رو دریابید :72:
-
RE: درخواست راهنمایی و کمک
درود
من در مورد این موضوع بخاطر نداشتن تجربه کافی نمیتونم نظری بدم.شما باید با کمک دوستانی که اینجا نظرشون رو میدن سعی کنید مشکلات رو کم کم و با حوصله.عنایت کنید با حوصله و صبر.حل کنید و بتونید به زندگیتون ادامه بدید.شما بچه کوچیک دارید و برای آینده اون اصلا خوب نیست.
ولی میتونم بنابر تجربم در مورد رفتار های فعلی همسرتون مثل اینکه توی جمع توی خودشون هستند و مهمانی سخت میرن و اینجور حرکات من میتونم بگم ایشون دچار بیماری فوبیا اجتماعی شدند که قابل حل هست.
باید به یک روانپزشک مراجعه کنند و برای این مشکل طبق دستور پزشک دارو مصرف کنند چون این بیماری زیاد جدی نیست.:72:
-
RE: درخواست راهنمایی و کمک
برادر گلم سلام
اجازه میخوام نظرم رو در مورد مطلبی که عنوان کردید بگم
همونطور که خودتون فرمودید؛ شما به نظر خانواده اتون بسیار اهمیت میدیدو ناراحتی اونه براتون خیلی مهم و غیر قابل تحمله. تا اینجاش بد نیست اما مشکل زمانی ایجاد میشه که اون نظرات به حق نباشند. شاید خانواده شما خواسته هایی داشته باشند که نابجا باشه؛ آیا اونوقت هم شما صرف اینکه خانواده اتون هستند باید بپذیرید؟ ایا پدر و مادرها هرگز اشتباه نمیکنند؟ ایا همه مشکلات از طرف همسر ماست؟ و آیا اگه همسرتون هم تحت تاثیر خانواده اش همین انتظارات رو از شما داشت تحمل می کردید؟ و یا اینکه شما هم مثل خیلی از آقایون معتقدید که همیشه حق با شوهر و خانواده شوهره؟
منم با سبزه عزیز موافقم که رفتارهای خود شما باعث گوشه گیری همسرتون شده. اون احساس تنهایی و بی پناهی میکنه. مهمترین حامی و پشتیبان یک زن؛ شوهرشه که اگه این حمایت عاطفی رو داشته باشه در برابر کوهی از مشکلات هم قرار بگیره کم نمیاره اما شما با ترجیح دادن خانواده پدریتون به او؛ این احساس آزازدهنده رو در او به وجود آوردید که شما براش غریبه هستید و عدم امنیت خاطر پیدا کرده
دوست خوبم
یه توصیه دوستانه رو از طرف من بپذیرید که ما وقتی متاهل میشیم دیگه به همسرمون نزدیکتر و محرم تریم تا به خانواده پدریمون. و این همسر ماست که در تمام شرایط زندگی کنار ماست نه کس دیگه . پس ضمن احترام به همه بزرگترها و اقوام؛ پشت همسرتون محکم بایستید و پایه های زندگیتونو استوار کنید .من به شما اطمینان میدم که :
از تو به یک اشاره از او به سر دویدن
یعنی اگه شما کوچکترین قدمی برای حمایت از همسرتون بردارید او هزار قدم برخواهد داشت. امتحان کنید. ضرری نداره
موفق باشید
-
RE: درخواست راهنمایی و کمک
سلام دوستان
قبل از هر چیز از راهنمایی همه شما ممنونم و خوشحالم از اینکه جایی رو دارم که به راحتی حرفامو بزنم و دوستان خوبی که بی تکلف زحمت میکشن و جواب میدن
خانم من مربی پیش دبستانی هستش و مدت 8 سالی میشه که تو این حرفه فعالیت داره و اتفاقا خیلی هم موفق بطوری که همه ساله بعنوان مربی نمونه معرفی میشه و تا حالا هم جوائز زیادی از این بابت گرفته ایشون لیسانس دارن من هم همینطور . ببینین توی این چند سالی که از ازدواجمون میگذره من همه جوره بهش ثابت کردم که خیلی دوستش دارم که واقعا هم همینطوره ولی بعد از این همه سال ایشون بازم داره منو امتحان میکنه دیگه نمیدونم باید چیکار کنم که به ای باور برسه.سعی میکنم که درکش کنم ولی بعضی مواقع احساس میکنم در مقابل خواسته من بهانه میاره یعنی اینکه واقعا مورد خاصی نداره فقط میخواد مقابل من بایسته .چند وقتی میشه که بیان میکنه من توی خونه مثل یه کلفتم فقط غذا می پزه و خودم باید غذای خودمو سرو کنم یا مثلا چایی بریزم این موضوع مهم نیست که خودم کارای خودمو انجام بدم ولی اینکه چرا به این حس رسیده رو نمیدونم اتفاقا همیشه ازش به خاطر زحماتی که میکشن تشکر میکنم نمیدونم چیکار کردم که این برداشت و داشته . حتی به دخترم هم همین موضوع رو میگه و ازش میخواد که خودش کارهاشو انجام بده که واقعا تو بعضی از کارا دخترم میمونه و همین موضوع ناراحتم میکنه .احساس میکنم که ایشون انعطاف پذیری کمی دارن نسبت به مسائل و نمیتونه که خودشو با محیط پیرامونش وفق بده مثل یه چوب خشک میمونه که اگه یه ذره بش فشار باری میشکنه خیلی مسائیلو برای خودش بزرگ میکنه و حلش براش غیر قابل انجامه.البته همه ی اینا تصورات منه اتفاقا چند وقتیه که خیلی بش فشار نمیارم
-
RE: درخواست راهنمایی و کمک
سلام دوست گرامی
معلوم می شه که دوست دارید مشکلتون حل بشه و آرامش و عشق به زندگیتون برگرده، ما خانمهای این تالار از احساسات و عواطف زنها آگاهیم و می تونیم شما رو راهنمایی کنیم، فقط خودتون باید همکاری کنید و البته جاهایی که لازمه تغییراتی در رفتارها!
اول یک نکته رو بگم، وقتی گفتید که ایشون معلم پیش دبستانی هستند کلی آه از نهادم بلند شد، معلمی که نمونه می شه و تقدیر نامه می گیره، یعنی داره با تمام وجودش برای بچه ها تلاش می کنه! شما بچه گیهای خودتون رو توی سن 6 سالگی یادتون بیارید، بچه ها شیطون و شلوغ و غیرقابل کنترلند.
قطعا ایشون در محیط کار به شدت خسته می شوند، مرتب باید با صدای بلند صحبت کنه و دنبال بچه ها بدوه و از این کارها!
تعجبی نداره اگه از کارهای منزل شکایت دارند!
اگه دوست دارید بهش مجبت کنید و بهش بگید که در این مورد درکش می کنید، دو کار انجام بدید:
1- وقتهایی که فرصت دارید بهش کمک کنید، مثلا پدر من بیشتر وقتها توی ظرف شستن و سبزی پاک کردن کمک می کرد و مادرم از این کارش واقعا خوشنوده.
2- کارهایی رو که خودتون هم می تونید انجام بدید از روی دوش ایشون بردارید، مثلا اگه روز تعطیل فرصت دارید، لباسهای خودتون رو اتو کنید یا کارهایی از این قبیل....
اما در این مورد که می گید همسرتون هنوز دارند شما رو امتحان می کنند! اصلا نگران نباشید این خاصیت ما زنهاست :311: ما زنها یک لحظه به عشق همسرمون ایمان میاریم و لحظه بعد به همه چیز شک می کنیم!!! و مدام توی ذهنمون می گیم، نکنه دیگه من رو دوست نداره!!! غافل از اینکه مثلا آقای شوهر اون روز خاص به دلیل مشغله کاری فرصت نکرده مثل همیشه تماس بگیره یا اس ام اس بزنه!!! :311:
این خاصیت در زنها به "برای زن ها عشق بر هرچیز مقدم است" شناخته می شه!
اگه دوست داشتید می تونید این سایت رو بخونید:
برای زنها عشق بر هر چیزی مقدم است
تشکر از دست پخت و غذا هم آداب و رسومی داره!!
من هر وقت که غذا می خوریم، همش مراقبم ببینم که همسرم چی می گه و از غذا خوشش می یاد یا نه!!!
اگه فقط بگه "دستت درد نکنه" از نظر من یعنی اصلا متوجه نشده که چی خورده!! و من کلی دلسرد می شم!
ولی اگه مثلا بگه:"وای امروز چی پختی و چه کار کردی، غذای شاهانه ست، آدم انگشتاش رو هم می خوره"!!!
اونوقت من از خوشحالی می خوام بال در بیارم و روز بعد یا اشتیاق بیشتری غذا درست می کنم، مخصوصا اگر خودش هم به من در غذا درست کردن کمک کنه!
یا مثلا می تونید بعضی روزها به همسرتون بگید"عزیزم امروز غذا درست نکن، استراحت کن، از باشگاه غذا می گیریم!"
با همین کارهای ساده می تونید به ایشون بفهمونید که به یادش هستید و براتون ارزش داره و زحماتش رو می بینید.
باز هم از خصوصیات ایشون و خودتون و برخوردهاتون برامون بگید.
امیدوارم که همیشه شاد باشید و زندگیتون پر از لحظات قشنگ باشه :72:
-
RE: درخواست راهنمایی و کمک
سلام:72:
بعضی از حرف هایی که در مورد همسرتون می زنید رو من توی خودم می بینم برای همین می خوام بهتون دلایل این رفتار خودم رو بگم....
اوایل حس خوبی به زندگیم داشتم ولی کم کم احساس کردم فقط کارگر خونه هستم... همین باعث شد که همسرم کم کم تمامی کارهای خونه رو به عهده بگیره، آشپزی، نظافت و... ولی حالا احساس می کنم که بی مصرف هستم....
همونطور که می بینید این ناراحتی من هیچ ربطی به کار خونه نداره و چون من از همسرم ناراحت هستم این احساس رو دارم...
همسرم مرتب سعی می کنه از راه های مختلف مثل هدیه خریدن و مسافرت بردن و اینجور کارها به من محبت کنه ولی این موضوعات هم منو خوشحال نمی کنه، من فقط زمانی خوشحال می شم که همسرم ناخودآگاه و از صمیم قلبش به من توجه نشون می ده یا حرف ام رو تایید می کنه یا نظرم رو می پرسه یا به من احتیاج داره
در ضمن اگر می تونید بذارید موقتا ارتباطات اجتماعیتون رو همسرتون مدیریت کنن. مثلا بهش بگید حوصلتون سر رفته و یه برنامه تفریحی دسته جمعی بذاره، بذارید همسرتون افراد و مکان و برنامه رو انتخاب کنه ولی اگر دیدید به کمک احتیاج داره حمایتش کنید، همسرم یک بار این کار رو کرد و روی من تاثیر خیلی خوبی گذاشت
-
RE: درخواست راهنمایی و کمک
واقعا ازتون ممنونم .
همسر من دوست نداره كه تو كاراي خونه مخصوصا كاراي آشبزخونه كمكش كنم ميكه كه تو بلد نيستي و كثيف كاري ميكني البته اين اواخر كارايي مثل رفت و روب و نظافت خونه رو به من واكذار كرده كه منم سعي ميكنم اونجور كه اون ميخواد انجام بدم ولي آخرش يه ايرادي ميكيره.همسر من هميشه ناراضيه و اين موضوع عذابم ميده كار و تلاش من ديده نميشه و هر وقت كه بهش اين موضوع رو ميكم(جون ميدونم حساسه خيلي سعي ميكنم دوستانه مطرح كنم)كه احساسمو بدونه ميكه وظيفة و فكر ميكنه دارم سرش منت مذارم نميدونم كجاي كارم اشتباه بوده.رفتارش اصلا قابل بيش بيني نيست يه وقت از سوراخ سوزن رد ميشه يه وقت از در دروازه هم رد نميشه
-
RE: درخواست راهنمایی و کمک
این چند سوالی که براتون نوشتم رو از خودتون بپرسید، شاید علت ناراحتی همسرتون اینها باشه
آیا شما فکر می کنید که بعد از پرسیدن نظر همسرتون تصمیم آخر رو باید خودتون بگیرید؟
آیا شما فکر می کنید به خاطر اینکه تجربه و سنتون از همسرتون بیشتره در تمامی زمینه ها از همسرتون بیشتر می دونید؟
آیا شما فکر می کنید در تمامی کارها از همسرتون موفق ترید؟
آیا در یک رقابت یا مسابقه دوست دارید همسرتون یار شما باشه یا احساس می کنید همسرتون توانایی کافی نداره و باعث باخت شما می شه؟
آیا وقتی به غذای همسرتون اولین نگاه رو میندازید در ذهنتون با غذای مادرتون یا رستوران مقایسه اش می کنید؟
آیا وقتی به ظاهر همسرتون نگاه می کنید به افراد خوش تیپ و قیافه فکر می کنید؟
آیا هنگامی که کار بزرگی رو به همسرتون واگذار میکنید تردید دارید که بتونه اون کار رو انجام بده؟
تعداد پاسخ های مثبت و منفی که به سوالات بالا داده اید اصلا مهم نیست... مهم این است که دیدگاه سوالات بالا "نادرست" هستند و به نظر من وقتی چنین سوالاتی در ذهن کسی به وجود میاد یعنی دیدگاه اش نسبت به همسر و زندگیش نادرست هست. سوالات بالا مثل این هستند که شما مرتب فکر کنید که بین پدر و مادرتون باید یکی رو به دیگری ترجیح بدید، درحالیکه اگر کسی مستقیما از شما نپرسه کدوم یکی رو ترجیح می دید طبیعتا خودتون هیچ وقت به همچین موضوعی فکر نمی کنید.
-
RE: درخواست راهنمایی و کمک
آقا بهنام تازه دارید کم کم زنها رو می شناسید!!!
من خودم همیشه دوست دارم همسرم توی کارهای خونه کمک کنه ولی همیشه بعد از اینکه کاری رو انجام می ده با وجود اینکه خیلی ازش ممنون می شم ولی احساس می کنم به تمیزی و ظرافت من اون کار رو انجام نمی ده!!!!
نمونه اش همین امروز که جایی از خونه رو جارو کرده بود ولی من پشت سرش دوباره جارو کشیدم :163: خیییییییییلی از دستم ناراحت شد!!! ولی باور کنید خوب جارو نکشیده بود!!! :163:
البته من به زبون ایراد نمی گیرم ولی خودش می گه همین که پشت سر من دوباره اون کار رو انجام می دی خیلی برام ناراحت کننده ست!!!
ما زنها اینطوری هستیم دیگه!!! چه می شود کرد؟؟ نکته بین تر هستیم، مردها کلی بین هستند، حتی در نظافت خانه!
راستش اگه راه حل این مشکل پیدا بشه، شوهر من هم خیلی خیلی از پیدا شدنش خوشحال می شه!!!
-
RE: درخواست راهنمایی و کمک
سلام:72:
من فکر می کنم اشتباهات شما در گذشته و اینکه هوای همه رو داشتی جز همسرت و باعث شده که همسرت کمی افسرده بشه. به نظرم بد نیست با هم یک مشاور برید.
در ضمن دل همسر و به دست اوردن فقط کمک در منزل نیست. بالاخره شما که 12 سال با این خانم زیر یک سقف زندگی کردی می دونی چی خوشحالش می کنه. همان کار و انجام بده.
برای چیزایی که دلش نمی خواد انجام بده اصرار نکن.
یادمه دوستی داشتم که اوایل زندگی با نداری شوهر ساخت گاهی اونقدر پول تو خونه نداشتن که نان تهیه کنه با همه اینا ساخت بعد از 11 سال زندگی تازه وقتی خونه و ماشین خریدن و زندگیشون داشت سر و سامان می گیرفت خانم بنای ناسازگاری گذاشت. وقتی رفتن مشاور مشاور گفت تمام انرژی خانم ته کشیده همش و تو اوایل زندگی خرج کرده باید تجدید قوا کنه.
و همین شد که گاهی شوهرش بچه ها رو می ذاشت خونه مادرش و مثلا 1 روزه یا 2-3 روزه با همسرش به سفرهای کوتاه می رفت و این کار و خیلی غیر منتظره انجام می داد. کم کم همسرش نشاط سابق و به دست اورد و حتی بهتر از اول شد.
شما هم امتحان کنید ضرر نداره.
موفق باشید:72:
-
RE: درخواست راهنمایی و کمک
اقای بهنام
ضمن تایید صحبتهای سیسیلی عزیز نکته ای که به ذهنم رسید این هست که
محبت کلامی واسه ی خانمها از اهمیت فوق العاده ای برخورداره یعنی ممکنه آقا در عمل به خانمش محبتش رو نشون بده اما این مساله خانم رو از محبت کلامی بی نیاز نمیکنه پس سعی کنید در کنار کارهایی که واسش میکنید از مهارتهای کلامی هم بهره بگیرید
[color=#808000]اینو هم بگم که خانمها دوست دارن شوهرشون نازشونو بخره اگه گاهی در مقابل محبت هاتون با اخم ایشون مواجه شدید سریع دلسرد و ناراحت نشید بلکه بهتره بدون اینکه خسته بشید به محبتتون ادامه بدید تا به نتیجه برسید :72:
-
RE: درخواست راهنمایی و کمک
یه سوال همسرتون از اول تو جمع ساکت بودن اگه این طوره حق ندارید ایراد بگیرید چون بعضی ها شلوغی رو دوس تدارن و از خصوصیاتشونه که باید قبلا می دونستید با یه آددم درون گرا ازدواج می کنید اما اگه بعدها این طور شدن معلومه مشکل روحی دارن در این صورت دوستان راهنمایی کردن
-
RE: درخواست راهنمایی و کمک
از همه ي شما ممنونم كه راهنمايي ميكنين.
ما دو بار تا مرحله طلاق بيشرفتيم كه يكبارش خيلي جدي بود و از طرف دادكاه رفتيم مشاوره ودو ماهي طول كشيد.توي مدت مشاوره جيزاي خوبي ياد كرفتم كه تا الان هم دارم ادامه ميدم.
يكي از دوستان به اسم خانم نكار يه سري سوالاتي بالا مطرح كردن كه اكثرش در مورد من صدق ميكنه ميخواستم بيشتر تو اين زمينه بدونم راه حل اين موضوع جيه اكه دوستان محبت كنن و بيشتر راهنماي كنن ممنون ميشم .
-
RE: درخواست راهنمایی و کمک
سلام
من 29 سالمه 3سال ازدواج کردم وتو این مدت خیلی اختلاف با همسرم داشتم البته در صد خیلی بالائی خودم مقصر بودم ما ازتهران به خاطر شرایط شغلی شوهرم به شهرستان امدیم که البته برای من خیلی سخت هست اما کنار امدم وخودم هم مشغول به کار هستم الن حدود 1ماه مشکل جدی پیدا کردیم من خانوادم همیشه از نظر مالی حمایتمون میکردن ومن همیشه اینو به شوهرم میگفتم الن شوهرم لج کرده ومیگه میخوام برم خونه پدر بزرگم که در همیم شهر هست وخالیه زندگی کنم وتمام حقوقمو بذارم برای تو که لباس بخری غذای خوب بگیری و....... که دیگه کسی سرم منت نذاره اون خونه خیلی قدیمیه وتقریبا غیر قابل سکونت ولی هرچقدر ازش معذرت خواهی کردم قبول نمیکنه به نظرتون من چه کار کنم که شوهرم پشیمون بشه از رفتن به اون خونه
-
RE: درخواست راهنمایی و کمک
سلام رامون عزیز
ما مردها اصولا از اینکه ازمون به خاطر کار و تلاشی که انجام میدیم و پولی که به خونه میاریم (هرچند کم ) تشکر و قدر دانی بشه خیلی خوشحال میشیم و در واقع جون دوباره میگیریم .
اکثر ماها دوست داریم که خودمون به عنوان یه مرد نون آور خونه باشیم و از اینکه چتر حمایتی مخصوصا از نظر مالی دیگران رو رو سر خودمون داشته باشیم احساس حقارت می کنیم ( لا اقل من یکی که اینطوریم ) . فکر میکنین همسرتون از این دسته مردها باشه ؟ تا حالا از این موضوع که خونوادتون از شما حمایت میکنن ابراز نگرانی نکردن ؟
نوشته بودین که همسرتون میگن که میخوام برم توی اون خونه که همه پولمو بدم به تو که بری لباس بخری و ...
یه سئوال میتونم به پرسم : انتظار شما بیشتر از سطح درآمد همسرتونه ؟
میشه بیشتر از همسرتون بگین
-
RE: درخواست راهنمایی و کمک
رامون عزیز امیدوارم که با صبر و پشتکار مشکلات شما هم حل بشن.
برای اینکه در مورد موضوع خودتون از دوستان راهنمایی بگیرید لطفا یک موضوع جدید درست کنید و سوالاتتون رو توی اون بخش بپرسید. :325:
-
RE: درخواست راهنمایی و کمک
نقل قول:
نوشته اصلی توسط behnamj
از همه ي شما ممنونم كه راهنمايي ميكنين.
ما دو بار تا مرحله طلاق بيشرفتيم كه يكبارش خيلي جدي بود و از طرف دادكاه رفتيم مشاوره ودو ماهي طول كشيد.توي مدت مشاوره جيزاي خوبي ياد كرفتم كه تا الان هم دارم ادامه ميدم.
يكي از دوستان به اسم خانم نكار يه سري سوالاتي بالا مطرح كردن كه اكثرش در مورد من صدق ميكنه ميخواستم بيشتر تو اين زمينه بدونم راه حل اين موضوع جيه اكه دوستان محبت كنن و بيشتر راهنماي كنن ممنون ميشم .
خوب معلومه دیگه باید برعکسش باشید یعنی دیدگاهتون رو عوض کنید.
-
RE: درخواست راهنمایی و کمک
[size=large]از اینکه شنیدم تا اون مرحله پیش رفتید خیلی ناراحت شدم. می شه لطفا بگید این اتفاق چند وقت پیش افتاد و کدومتون اقدام کردید؟
اگر ممکنه بگید مشاور چه تشخیصی دادن و مشکل شما رو چی دونستن و راه حلی که به شما پیشنهاد دادن چی بوده؟:325:
اوایل زندگیمون من هم فقط به جدایی فکر می کردم ولی همسرم خیلی صبور بود و هیچ وقت زیر بار نمی رفت اگر هم ظاهرا موافقت می کرد ولی در عمل انقدر سنگ جلوی پام مینداخت که نتونم اقدامی بکنم. رفتار ایشون بعد از دو سال نتیجه داده و باعث شده من احساس کنم که اون از ته دل و عمیقا من رو دوست داره و یه احترام خاصی توی دلم براش داشته باشم.:43: شما هم می تونید هر وقت با همسرتون یاد گذشته ها می افتید از این اتفاق به عنوان بزرگ ترین اشتباه زندگیتون که نمی خواید هیچ وقت دوباره پیش بیاد صحبت کنید بگذارید جدایی براتون به عنوان یک امر غیر ممکن باشه و به عنوان "یک راه" یا حتی "آخرین راه" نباشه. وقتی فکر جدایی کاملا از سر هر دوتون بیرون بیاد اون وقت با سعی و تلاش بیشتری به ساختن زندگیتون می پردازید ولی تا زمانی که این موضوع به عنوان یک "راه حل یا راه فرار" توی ذهنتون هست نمی تونید با جدیت لازم روی ساختن زندگیتون تمرکز کنید.
در مورد اون سوال ها نظر من اینه که اگر شما چنین سوال هایی توی ذهنتون پیش میاد نشون می ده که دیدتون نسبت به زندگی مشترک و شریک زندگی اشتباه هست، این دیدگاه اشتباه ممکنه از کارتون ها و افسانه هایی که توی دوران کودکی دیدید و شنیدید نشات گرفته باشه و یا از فیلم هایی که می بینید و یا اطرافیانتون که این افکار رو به شما القا کردند. در هر صورت بدون اینکه این سوالات رو به زبون بیارید همسرتون قطعا اونها رو احساس می کنه و باعث دلشکستگی و سرخوردگیشون می شه.
به نظر من این سوالات در ذهن شما معادل اینه که همسرتون شما رو با بهترین مردهای دنیا مقایسه کنه و مثلا وقتی در ماشین شما رو باز می کنه توی ذهن اش با لیموزین پولدارترین مردها مقایسه اش کنه و یا وقتی توی آغوش شما هستش به مانکن ها و مردهای ورزشکار و خوش تیپ فکر کنه یا اینکه چون شما تجربتون توی لباس و آرایش خانم ها کمه هیچ وقت در مورد لباس و آرایش نظر شما رو قبول نداشته باشه یا چون مهریه عندالمطالبه هست مهریه اش رو بذاره اجرا یا رانندگی شما رو قبول نداشته باشه و از دست فرمون دیگران خوشش بیاد یا از شغل شما راضی نباشه و شما رو با تجار بزرگ مقایسه کنه و غیره...:163:
حتی اگر همسر شما هیچ یک از این موارد رو به زبون نیارن ولی وجود این سوالات چه احساسی رو در شما بوجود میارن؟
ببینید با اینطور فکر کردن موافقید:
من نظر خودم رو می دم و نظر همسرم رو هم می پرسم تصمیم آخر رو با هم می گیریم درست مثل تصمیماتی که در یک هیئت مدیره در شرکت گرفته می شه
به مهارت همسرم در بعضی از زمینه ها ایمان دارم و به او بخاطر این مهارت افتخار می کنم
همونطور که یه نقاش حرفه ای خیلی بهتر از فرزندتون نقاشی می کشه ولی شما از نقاشی فرزندتون لذت می برید، سعی کنید در مورد کارهای همسرتون هم همین حس رو در خودتون ایجاد کنید.
موفقیت های همسرتون رو در ذهن خودتون مرور کنید و وقتی به او نگاه می کنید به موفقیت هایش فکر کنید.
وقتی به غذای همسرتون نگاه می کنید به این فکر کنید که چندین بار در هفته غذا مخصوص شما و با عشق پخته شده، از همسرتون ممنون باشید چون هیچ کس دیگه ای حاضر نیست که این کار رو به این صورت برای شما انجام بده
چه چیزی باعث می شه از دیدن ماشین خودتون هزار بار بیشتر لذت ببرید تا از دیدن ماشین های مدل بالا که از جلوی شما عبور می کنن؟
خیلی طولانی شد ببخشید امیدوارم تونسته باشم کمک کنم[/size]
-
RE: درخواست راهنمایی و کمک
سلام ممنون از راهنمایی همه مخصوصا خانم نگار عزیز
مطالبتون رو خوندم و بی تعارف بگم خیلی برام جالب و آموزنده بود . در مورد اینکه فرموده بودین جریان تلاق به چه زمانی بر میگرده باید بگم بار اول حدود دو سال بود که از ازدواج ما می گذشت و بار دوم حدود 5 سال پیش بود . بار اول بیشتر به یه بازی بچه گانه شبیه بود یعنی اینکه من پیشنهاد دادم ایشون هم پذیرفت و دوتایی رفتیم دادگاه بعداً که ازش پرسیدم حالا من گفتم چرا تو قبول کردی گفت میخواستم کم نیارم؟؟!!! بار دوم هم ایشون قهر کردند و از خونه رفتند که دو ماهی طول گشید بطور اتفاقی هر دومون رفتیم یه مرکز مشاوره بدون اینکه بدونیم دیگری هم اونجاست . نظر مشاور در مورد خودم این بود که خیلی کمال گرا هستین .تا حالا هم از خانمم نپرسیدم که مشاور به شما چی گفته . اوایل سعی میکردیم که نظرات مشاور رو مو به مو اجرا کنیم واقعا کار سختی بود و بعد از یه مدت هم بطور کلی کنار گذاشته شد البته از هر دو طرف .
من واقعا بعد از اتفاق دوم سعی کردم که دیگه رفتار گذشتمو ادامه ندم و یه جورایی تعدیل کردم رفتارمو . یه موضوعی خیلی برام آزار دهندست و اونم اینه که خانمم نمیتونه گذشته رو فراموش کنه و مرتب یادآوری میکنه با اینکه خودش هم اعتراف میکنه که من خیلی با گذشته فرق کردم ولی مرتبا گذشته رو مرور می کنه و به زبون میاره من در این مورد چیزی نمیگم ولی شنیدنش آزارم میده .ایشون هنوز اتفاقات 10 سال پیش براش مثل دیروزه و به هیچوجه تا این لحظه هم نخواسته که به مسائلی که براش اتفاق افتاده به دید یک تجربه تلخ نگاه کنه و به قول شما ازش درس عبرت بگیره موضوعات مختلفی که ما قبلا به خاطرش دعوا و مرافه داشتیم بارها و بارها و بارها اتفاق افتاد به همون سبک و شیوه قبل و ...
نمیدونم چیکار کنم مثلا یه مورد رو بگم : قبلا ایشون ابراز میکرد که تو به احساسات من توجهی نداری مثلا اگه دلم درد میگیره و به تو میگم انگار برات مهم نیست حالا(منظورم از 5 سال پیش تا حالا ) سعی میکنم که وقتی ایشون موضوعی رو بیان می کنن احساس خودمو بروز بدم مثلا میگم آخی چرا چی شده به نظرت اگه قرص بخوری خوب میشی یا پاشو بریم دکتر و از این قبیل حرفا ولی در جواب ایشون یاد گذشته میوفتن و میگن دیگه هرکاریم بکنی فایده نداره.واقعا دل سرد میشم دیشب همین موضوع اتفاق افتاد و من وقتی داشتم ابراز احساسات میکردم براش هیچی نمیگفت منم به غرورم بر خورد و گفتم اصلا به من چه که همین موضوع باعث بحث شد و بقیه ماجرا...
نمیدونم میشه این چینی شکسته شده ای که الان دیگه تیکه هاشم به هم نمیخوره رو بند زد یا نه
-
RE: درخواست راهنمایی و کمک
[size=large]اِ اِ اِ اِ اِ :163:
خیلی خیلی عجیبه...........
ما هم همین مشکل رو داریم. یعنی اوایل برام خیلی مهم بود همسرم احساس اش رو ابراز کنه. وقتی از آرایشگاه می اومدم انتظار داشتم همسرم از خودش احساسات نشون بده ولی چند بار اول که خیلی سرد برخورد کرد و دلم رو شکست کلی گریه کردم ولی الان دیگه نظرش برام مهم نیست و اتفاقا الان که از آرایشگاه میام و اون ابراز احساسات می کنه بهش می گم نظرت اصلا برام مهم نیست........
شنیدن این حرف از شما باعث شد عمیق تر به این موضوع فکر کنم. در حقیقت من می دونم با گفتن این حرف دل همسرم رو می شکنم ولی عمدا این کار رو می کنم چون هم احساس می کنم دلم شکسته و می خوام تلافی کنم، هم می ترسم اگه دوباره در دلم رو براش باز کنم و به اصطلاح سپر دفاعیم رو پایین بیارم دوباره دلم رو بشکنه، هم وقتی احساس اش رو می گه باورش نمی کنم و به نظرم داره فیلم بازی می کنه. الان که اینها رو می نویسم و یاد اون لحظه ها می افتم اشک تو چشام جمع می شه. در حقیقت من ته دلم هنوز نتونستم اونو ببخشم و هر چقدر که فکر می کنم علی رغم اینکه خیلی دلم می خواد ببخشمش هیچ کاری نیست که بتونه انجام بده تا من ببخشمش... من بازم روی این موضوع فکر می کنم و نظرم رو می نویسم.
[/size]
کاش یکی از کارشناس ها روی این احساس نظر میداد
-
RE: درخواست راهنمایی و کمک
آره واقعا کاش یکی از کارشناس ها نظر میداد . خانم نگار عزیز واقعا از شما ممنونم
اگه واقعا این چیزی که گفتین دیگه راهی یا کاری نیست که شما بتونین همسرتون رو ببخشین در مورد همسر من هم صدق کنه که با شرحی که دادین فکر میکنم اینجوری باشه ، چه کار باید کرد؟؟؟؟؟
اعتراف می کنم که شناخت خوبی از جنس مخالف ندارم و طی این مدت هم تلاش زیادی برای یافتن این موضوع کردم خوب به نکات خوبی برخوردم یه موضوعی همیشه ذهن منو درگیر میکنه که شاید همین یه عاملی باشه برای اینکه مانع شناخت دقیقتر و بهتر من بشه و اونم اینه که توی تمام مطالب همیشه این مردها هستن که باید در شناخت پیش قدم باشن ، مردها هستن که باید فعلی رو انجام بدن تا به خواستشون برسن ، مردها هستن که باید بیشتر بشناسن و ... مسائلی از این دست.
فکر میکنم حس نیاز زن و مرد نداره .مردها هم احساس دارن . در مورد خودم احساس می کنم که هیچوقت دیده نشده شاید این موضوع یه شکایت معمول و رایج آقایون هم باشه .
به هر حال الان مسئله ای که بهش فکر میکنم نجات زندگیم از این وضعیت کسل کننده و یکنواخت هست .
اینم بگم زندگی من سرشار از انتقام گیریهاست هم از طرف من و هم از طرف همسرم
-
RE: درخواست راهنمایی و کمک
برادر خوبم بهنام (با این نام شما رو صدا خواهم کرد هر چند آی دی شما بهنام جی است)
داشتم از تاپیک شما رد می شدم که نوشته های شما نظرم رو جلب کرد... امیدوارم حال دخترتون خوب باشه و مشکلاتتون موجب نشه ایشون رو اذیت کنید!
نوشته های شما یا بهتر بگم درددلهای شما، نشان دهنده ان است که شما و همسرتون هر دو در موقعیت احساسی خوبی قرار ندارید و هر دو آزرده هستید... و هر دو به شکل خودتون اظهار می کنید این آزردگی رو!
مواردی که گفتید مثل این که همسرتون طور خاصی رفتار می کنه و ... ناشی از یک اضطراب و استرس و کاهش اعتماد به نفسه که احتمالا به واسطه عدم مهارت شما ا یجاد شده... ایشون نمی تونه خودش رو نشون بده!
یا نکاتی که از ایشون گله کردید معلومه که آزرده خاطره و باید حواستون به زندگیتون باشه...
عدم مهارت شما در کنترل رابطه موجب این اتفاقات شده...این به آن معنی نیست که ایشون شما رو نبخشیده! شما تقریبا هیچ تلاشی نکردید که مشکلتون حل بشه... حتی زمانیکه ایشون بیمار هستند هم اون راهش نبوده!
اما نترس... به دخترت برس!
چند تا نکته:
1. چرا با هم ازدواج کردید؟
2. نکات مثبت ایشون
3. از شما چه انتظاراتی در حال حاضر داره؟ آیا این انتظارات بر آورده شده؟
فهرست وار بنویسید...
اگر دوستش داشته باشید مشکلتون حل خواهد شد...
----
پ. ن: خواهر خوبم نگار، در تاپیک مستقلی مشکلات خودتون رو حتما مطرح کنید... به سادگی حل خواهد شد
-
RE: مشکلات من و همسرم (درخواست راهنمایی و کمک )
دوست خوبم sci عزیز سلام
خیلی خیلی از شما ممنونم که به نوشته های من توجه کردین
عرضم به حضور شما من زمانی با خانمم اشنا شدم که اصلا به مقوله ای به اسم ازدواج فکر نمیکردم . بهتر بگم خودمو نشناخته بودم اون موقع بنظرم اومد که همسرم خیلی خونگرم و اجتماعیه خوشم اومد و با هم صحبت کردیم و شرایط اون زمان همدیگه رو قبول کردیم و با هم ازدواج کردیم .نکات مثبت زیادی دارن ایشون که مثلا میشه بعنوان مثال به مهربونی ، کم توقعی ، حس همکاری و احساس مسئولیت در قبال امور جاری زندگی اشاره کرد . در حال حاضر از من انتظار دارن که کاری به کارشون نداشته باشم بزارم هر جور که دوست دارن باشن و توی مسائل مربوط به ایشون دخالتی نکنم.
نمیدونم دیگه چی باید بگم ولی هر سئوالی داشته باشین در خدمتم ممنون میشم که از راهنماییتون بهره مند بشم
-
RE: مشکلات من و همسرم (درخواست راهنمایی و کمک )
سلام بردار عزیزم،
پس متوجه شدیم که خانوم شما:
مهریان است
کم توقع است
با شما همراه است و در زندگی همکاری می کند.
مسئولیت پذیر است.
اینها می تونن خیلی بیشتر باشن/ آیا تا کنون از بابت این نکات مثبت از ایشون تشکر کردید؟ آیا بهشون نکات مثبتشون رو یادآوری کردید؟
- یک تمرین یا بهتر بگم تکلیف: برای یک هفته تمام
--- از امروز روزانه 5 الی 10 دقیقه با همسرتون تماس بگیرید و با ایشون صحبت کنید! سوال نکنید! نپرسید چی کار کردی؟ کجایی؟ کی اونجاست؟ تفتیشش نکنید! حالش رو بپرسید و بگذارید برای شما صحبت کنه...
--- از امروز روزانه 2 نکته ایشون رو بهشون بگید و ازشون تعریف کنید! یک نکته ظاهری : مثلا دستان زیبایی داری... / چشمهای زیبایی داری... / یک نکته حسی / معنوی و عاطفی: خیلی مهربونی! از اینکه همواره مراعات من رو کردی ازت سپاسگزارم.../
--- گاهی می تونید این تعریف ها رو روی در یخچال بنویسید... (با یک ماژیک وایت برد)
-- موظف هستید هر شب به مدت 15 دقیقه قبل از خواب شنونده فعالی برای حرفهای ایشون باشید و همدلی کنید
همدلی یعنی اینکه : سرزنش نکنید/ ایراد نگیرید/ انتقاد نکنید/ مقایسه نکنید/ احساساتش رو انکار نکنید/ راه حل بهش ندید/ به رخش چیزی رو نکشید/ فقط درکش کنید! فراتر از احساسات خودتون باشید و درکش کنید! / از خودتون دفاع نکنید/ تایید نکنید/ شما فقط گوش کنید/ و حرفها و احساساتش رو به بیان خودتون براش بازگو کنید:
مثلا می گه امروز خیلی اذیت شدم... به این دلیل که همکارم این کار رو کرد... همدلی شما: این احساست رو درک می کنم.. منم از اینکه گاهی افراد کاری می کنند که آدم ناراحت می شه خیلی آزرده می شم! درکت می کنم عزیزم!
-- به هیچ وجه نگذارید افکار منفی به شما نفوذ کند...
-- آرامش رو در خودتون تقویت کنید... و خودتون رو ببخشید!
-- فهرست نکات مثبت ایشون رو کامل کنید.. و در همین تاپیک بنویسید! شاید لازمه که کشفشون کنید و هنوز بهشون توجه نکردید! مثلا ایشون مادر ایده الی هستند!!!
-- همسرتون رو تشویق به ثبت نام در یک کلاس بدنسازی ایروبیک / استخر شنا / یا رقص ( که در باشگاههای بدنسازی آموزش می دهند) کنید! خیلی الزامیه!
++ این فاز اول حرکت شماست!
++ ایشون آیا کار خاصی می کنند که می خوان شما در جریان اون کار نباشید؟ یا بطور طبیعی می گن اگر ساکتم.. اگر چیزی نمی گم.. تنهام بذار و کاری به کارم نداشته باش
به دخترتون توجه ویژه ای داشته باشید.
موفق باشید
سوالی بود در خدمتم
-
RE: مشکلات من و همسرم (درخواست راهنمایی و کمک )
دوست عزیزم sci
ممنون از راهنمایی و همدلی شما چشم حتما این مواردی رو که گفتین انجام میدم و نتیجش رو اطلاع میدم. یه موضوعی هست که میخوام بگم و اونم اینه که چند وقتیه که شروع کردم تقریبا همین موارد رو میگم ازش تعریف می کنم و ... ولی ایشون هیچ توجهی نداره و فکر میکنه همه ی اینا رو من دارم ظاهری میکنم و نمیدونم چرا فکر میکنه که از سر اجبار دارم می کنم !!!!
ولی به هر حال دستورات شما رو از همین امروز مو به مو انجام میدم
بازم ممنون
-
RE: مشکلات من و همسرم (درخواست راهنمایی و کمک )
برادر خوبم،بهنام
لطفا روشي كه گفتم رو بكار بگيريد...مسلما روش قبلي شما اعتماد ايشون رو جلب نكرده... وبايد بگم شما تقريبا اين كارها رو نكرديد... پس فكر نكنيد خب اين كارها هموناست كه قبلا كردم!
بكار گيري كل راهكاري كه به شما دادم موثره! اگر فقط يك يا دو مورد آنرا انجام دهيد نتيجه اي در كار نيست! اين مهارتها ممارست مي خواد...
شايد در مراحل اول بخصوص اين هفته ايشون مقداري تعجب كنند و موضع گيري كنند كه اين حركات شما طبيعي نيست... مهم نيست! ادامه بديد...
به هيچ وجه سوال نكنيد كه خوب شدم؟ اين جوري بهترم؟؟ به عبارت بهتر به هيچ وجه فيد بك نگيريد!!!! اگر خودشون گفتند كه عوض شدي! بگيد دارم سعي مي كنم... همين!
منظتر فهرست نكات مثبت ايشون كه هر روز كامل مي كنيد هستم
طي يك هفته پاسخي نخواهم داد و شايد صرفا تشكر كنم به معني آنكه ديده ام
اگر سوالي بود طي اين هفته بپرسيد
-
RE: مشکلات من و همسرم (درخواست راهنمایی و کمک )
معمولا افراد کمال گرا به خصوص اگر هم زن و هم مرد کمال گرا باشند
هرگز هیچ چیز تو زندگی خوشحالشون نمیکنه
همیشه ناراضی هستند
اگر تو گوگل سرچ کنید در مورد کمال گرایی و از بین بردن آن مقالات بسیار زیادی هست
-
RE: مشکلات من و همسرم (درخواست راهنمایی و کمک )
ممنونم مادر دو کودک
تو این زمینه مقالات فراونی خوندم و دارم می خونم باور کنین خیلی از او عادتها دیگه از بین رفته ولی....
حالا دارم دستورات دوست خوبم sci رو انجام میدم تا خدا چی بخواد
ممنونم مادر دو کودک
تو این زمینه مقالات فراونی خوندم و دارم می خونم باور کنین خیلی از او عادتها دیگه از بین رفته ولی....
حالا دارم دستورات دوست خوبم sci رو انجام میدم تا خدا چی بخواد
-
RE: مشکلات من و همسرم (درخواست راهنمایی و کمک )
برادر عزیزم،
اوضاع چطور است؟ ( یک هفته تمرینها رو انجام دادید؟ توصیه های پست 27 و 29)
-
RE: مشکلات من و همسرم (درخواست راهنمایی و کمک )
سلام دوست عزیز sci
ممنون که به یادم بودی ، 3روز اول تمام و کمال انجام دادم خیلی خوب بود.من هر روز تلفن میکردم براش پیامکهای عاشقانه میفرستادم که خیلی دوست داشت و خوشحالش میکرد شبها هم قبل از خواب باهاش صحبت میکردم ازش تعریف میکردم طبق همون دستورات شما
متاسفانه من نسبت به خونواده پدرم خیلی حساسیت دارم .
همسرم تازگیها خیلی حساس شدن بطوریکه هر حرفی رو به خودش میگیره
چند روز پیش مهمان بودیم منزل پدرم عموی من هم اونجا بود یه دفعه صحبت سر عروسی شد و عموم گفت آره دخترها خوب و بد میکنن و فرصتها رو از دست میدن یه دفعه خواهرم گفت که بر عکس پسرا که هر کی و میبین میپسندن و زود ازدواج میکنن.منظور ایشون اتلاف وقتی بود که دخترا نسبت به پسرا دارن
خلاصه که خانومم من این حرف و به خودش گرفت و میگفت منظور این خانم با من بود و همه چی خراب شد من سعی کردم براش توضیح بدم که اینجوری نبوده حتی به خواهرم هم زنگ زدم که خانمم از گفتن این حرف شما ناراحت شده و خواهرم هم زنگ زدن ازشون معذرت خواستن ولی قانع نشد که نشد
نمیدونم چیکار کنم خانم من با خاطرات تلخ گذشتش زندگی میکنه و به هیچ وجهی هم نمیتونه فراموش کنه
دارم کلافه میشم به نظر شما چیکار باید کرد
-
RE: مشکلات من و همسرم (درخواست راهنمایی و کمک )
برادرم بهنام،
وقتي پست شما رو خوندم فكر كردم مسائلي رو به شما نگفتم و مجددا (به جاي شما) پست 27 رو با دقت بيشتري خوندم... شما هم اين كار رو بكنيد!
همسر شما ناراحت شده... حق داشته خب! همه ما انسانها حق داريم ناراحت بشيم! اشكالي هم نداره... اما شما همدلي نكرديد!! شما نوشتيد:
" من سعی کردم براش توضیح بدم که اینجوری نبوده حتی به خواهرم هم زنگ زدم که خانمم از گفتن این حرف شما ناراحت شده و خواهرم هم زنگ زدن ازشون معذرت خواستن ولی قانع نشد که نشد "
يعني بايد مي نوشتيد : ايشون ناراحت شد و من به هيچ وجه باهاش همدلي نكردم!!!
سرزنشش كرديد/ سعي كرديد احساسش رو انكار كنيد/ به تجربه احساسيش احترام نگذاشتيد و اون رو بي اعتبار كرديد/ وارد چرخه تشديد شديد!
گفتيم همدلي كنيد! يعني به حرفش گوش كنيد... بگيد:آره.. مي دونم چي مي گي! وقتي يك نفر اينطوري صحبت مي كنه آدم احساس خوبي نداره... من هم اين تجربه رو سر كار داشتم و وقتي كسي اينطوري گفت احساس كردم خيلي بهم برخورده!
حرفاش رو براش خلاصه مي كرديد: اينطوري احساس مي كنم كه از اين حرف ناراحت شدي...
قرار نيست در روند همدلي شما تاييدش كنيد شما توجه به حرفش مي كنيد و به احساسش اعتبار مي ديد! كاوش مي كنيد كه بيشتر صحبت كنه و سبك بشه... مشكل اينطوري حل مي شد! اصلا لزومي نداشت به خواهرتون زنگ بزنيد... اين كار ايشون رو ناراحت تر كرده!!!
- قرار بود هر شب 15 دقيقه تا 20 دقيقه همدلي كنيد و گفتگو كنيد... اين كار رو ادامه بدهيد! اين هفته كه نكرديد... تا كارهاي گفته شده رو انجام نديد نمي تونيم كار ديگه اي رو انجام بديم! مضوعات گفتگوي شما در رابطه با مسائل مهم زندگي شما نباشه لطفا...ايشون رو ترغيب كنيد كه براتون حرف بزنه و به حرفاش اعتبار بدهيد. به هيچ وجه وقتي حرف مي زنند كاري نكنيد... به چشمانش نگاه كنيد و دستانش رو گاهي بگيريد
- ببينيد برادرم! تحت هيچ شرايطي SMS براي پيامهاي عاشقانه نيست! من مي خوام ايشون صداي شما رو بشنوند!
- قرار بود بروند كلاس بدنسازي... شنا؟ خبري نيست؟؟؟؟
- در هفته جاري نكات مثبتي كه كشف كرديد رو هر روز، روزي يك نكته بهشون بگيد
- در كار منزل ( يك بار در اين هفته) به ايشون كمك كنيد
- پست قبلي رو بخونيد و با دقت انجام دهيد...
- نكات مثبت همسرتون چي شد؟ننوشتيد!
-
RE: مشکلات من و همسرم (درخواست راهنمایی و کمک )
دوست خوبم sci ممنونم ازت بخاطر همراهی کردنت
چشم این مواردیکه گفتین و انجام میدم ولی اعتراف می کنم که خیلی برام سخت .
شما درست میگین نباید توضیح میدادم براش ولی ....
برادر گرامی من یه مشکل اساسی دارم توی این جور مواقع اصلا نمی تونم به خوبی های همسرم توجه کنم چون فکر میکنم اصلا مشخصه خوبی ندارند . دست خودم نیست ولی تمرکز روی این موضوع برام دشواره(متاسفانه)
نمیدونم چرا فکر میکنم اون متوجه چیزی نیست و این منم که همه چیزو میدونم برا همینم سعی میکنم که اونو قانعش کنم یعنی میخوام که بهش بفهمونم که نه اینجوری که فکر میکنی نیست و بقیه داستان
به نظر شما چه جوری باید از این خصلت فاصله گرفت و رفت به طرف اون چیزی که شما میگین همدلی!!!
چون فکر می کنم در مورد خودم این خصیصه مانع میشه که طرف مقابلم رو بهتر درک کنم.
در خصوص کلاس رفتن خانمم هم باید بگم که ایشون خیلی بی حوصله تر از این حرفان و فعلا میلی به انجام اینکار ندارن چند باری این موضوع رو بیان کردم و این آخری گفتن چیه خبریه که میخوای برم کلاس !!!!!
-
RE: مشکلات من و همسرم (درخواست راهنمایی و کمک )
برادر خوبم بهنام،
متوجه شدم قبل از اينكه بگيد...
تمرينها رو دقيق انجام بديد... اين تمرينها رو اگر دقيق انجام بديد و به احساساتش احترام بگذاريد مشكلتون كامل حل مي شه...
نگران نباشيد... بله سخته! اما بايد بتونيد تا آرامش رو تجربه كنيد
در مواقعي كه عصبي مي شيد و مي خواهيد اين حرفها رو بزنيد... سكوت كنيد و تمرين تنفس كنيد!
-
RE: مشکلات من و همسرم (درخواست راهنمایی و کمک )
دوست خوبم sci سلام
طبق دستور شما مراحلی رو که گفتین دارم انجام میدم البته نمیگم به طور کامل ولی دارم سعی میکنم . مواقعی که ایشون حرف میزنن سعی می کنم که همدردی کنم یا لا اقل فقط گوش بدم.
یه موضوعی رو یادم رفت بگم که میخوام اضافه کنم
من توی اداره یه همکار خانمی دارم که الان مدت 10 ساله که با هم همکاریم و من رئیس ایشون محسوب میشم . همسر این خانم استاد دانشگاه هستن . اوایل چون فقط با ایشون همکار بودم آشنایی کاملی با همسرشون نداشتم ولی بعد کم کم موضوع رفت و آمد خانوادگی پیش اومد و همدیگرو بیشتر شناختیم . از همون اول خانم من می گفت که من از همکار تو خوشم نمیاد و هر بار که خونه اونا می رفتیم با اکراه میومد و حتی ناراحتیشو هم میشد از تو چهرش خوند .
خوب بواسطه این چند سال همکاری صمیمیت خاصی بین ما پیش اومد و بطوریکه توی اداره تقریبا همه اینو فهمیدن و بماند که چه حرفایی پشت سر ما نزدن...
این دوستی تا حدی برای من اهمیت داشت که همه جا از این خونواده تعریف می کردم اوایل حتی خانمم هم با من همراه بود ولی هرچی پیشتر رفتیم این همراهی به دشمنی تبدیل شد . من به خاطر اینکه همکارم خیلی احساس نزدیکی میکرد و وقتی میدید من ناراحتم یا مشکلی دارم موضوع رو به همسرشون می گفتن و سعی میکردن این ناراحتی من برطرف بشه در واقع کمکم کنن. همسر من این اواخر دیگه اینقدر به این موضوع حساس شده که میگه حتما یه چیزی بین شما هست و این فکر اینقدر مثل خوره افتاده به جونش که یه بار این موضوع رو در جمع خونواده همکارم مطرح کرد که خوب خودتون میتونین پی ببرین چه اتفاقی افتاد....
اخیرا همکار من چندباری به خونه ما زنگ زده که خانمم وقتی شماره رو دیده جواب نداده و یا اگر هم بطور اتفاقی گوشی رو برداشته خیلی سرد و با اکراه صحبت کرده . مرتب بیان میکنه که نمیخوام با این خانواده رفت و آمد داشته باشم .
البته یه روز یه موضوعی برای من پیش اومد که از سر دوستی مطلب رو با همکارم در میون گذاشتم بدون هیچ قصدو منظوری . رفتم خونه و تعریف کردم که آره این موضوع برا اتفاق افتاد که به فلانی هم گفتم . آقا چشمتون روز بد نبینه یک هفته تمام بگو مگو که چرا این موضوع زنونه رو به این خانم گفتی حتی زنگ زد خونه همکارم گله که من از شما انتظار نداشتم وقتی شوهرم که من باشم به شما گفت شما باید به من زنگ میزدین و می گفتین و دلخوری از اینجا عمیقتر شد . از طرفی دوستی من با همسر همکارم به جایی رسیده که توی چندتا پروژه با هم کار کردیم و به نوعی هم من به ایشون و هم ایشون به من علاقه خاصی پیدا کردیم که ادامه این ارتباط برای هر دوی ما مهم شده و نمیخوایم این ارتباط قطع بشه. این حس اشون رو من از صحبتهای خانمشون که همکار من متوجه شدم .
حالا به نظر شما چه کار باید کرد.خانم من از این خانم متنفر شده . به نظر شما بهترین کار چیه. راستی این رو هم اضافه کنم که همکار منو هم خونواده من و هم خونواده خانمم توی مناسبت ها و مراسم خاصی که ازشون دعوت شده دیدن و هر دو طرف وقتی از این خانم و خونوادش صحبت میشه ازش به خوبی یاد میکنن به نظر شما این میتونه توی این رفتار خانمم تاثیر گذاشته باشه
-
RE: مشکلات من و همسرم (درخواست راهنمایی و کمک )
برادرم بهنام،
كاملا طبيعي است... شما عملا با سادگي هر چه تمام تر و بي مهارتي، موجب شده ايد كه حس حسادت خانومتون بر انگيخته بشه و خب اين اصلا خوب نيست. اين حساسيت رو كم كنيد... لازم نيست هم از امشب نسبت به ايشون بد گويي كنيد! كه مثلا من حالم از اون خانوم به هم مي خوره و شوهرش رو دوست ندارم ببينم... عملا لزومي نداره شما همه اتفاقات محل كار رو كه موجب ذهن خواني و تقويت بي اعتمادي همسرتون مي شه و احساس بد رو در ايشون تقويت مي كنه، به ايشون يادآوري كنيد.
اين عكس العمل ها نشان ميده كه شما توصيه هاي پست 29 رو انجام نداديد... يعني از محل كار قرار بود به ايشون زنگ بزنيد كه نزديد... يعني گاهي زديد! (مثلا يك روز) اين خوب نيست... توصيه ها رو بكار ببند راحت شو برادر!!!
پس مي خوام توصيه ها رو بكار ببنديد و گزارش بدهيد! يعني بگيد دقيقا چي كار كردم و چي كار نكردم! تنبلي و ... ممنوع! من با توجه به وضعيت خانومتون دارم بهتون توصيه مي كنم... نه از سر دل رحمي و يا دلسوزي كه بگم ببين هواشو داشته باش... گناه داره!
چند تا نكته:
- اگر توصيه ها و دقيقا بكار ببنديد ايشون هم حساسيتش كم مي شه... توي جمعي كه اون خانوم هست به همسرتون توجه ويژه اي كنيد! ببين اگر بتوني به همسرت توجه ويژه ( با توجه معمولي فرق مي كنه) داشته باشي ... اگر بهت بگن بيا برو تو بهشت! مي گي نه... همين جا كنار زنم جام خوبه!!!
مثال: گاهي همسر شما مي خواد شما رو امتحان كنه... تقريبا هميشه خانومها علاقه مند هستند كه شريك زندگي و عشقشون رو از نظر ميزان توجه امتحان كنند و محك بزنند و اين براشون خيلي خيلي خيلي خيلي مهمه!
lمي خواد دقيقا زمانيكه شما مشغول انجام كار بسيار مهمي مثلا ديدن فيلم مورد علاقه يا فوتبال هستيد اولويت شما رو سنجش كنه! چرا مي خواد!!!؟؟؟خب مي خواد ديگه!! اينطوريه!
شما داريد فيلم نگاه مي كنيد... يه دفعه مياد مي گه "مي خوام با هم صحبت كنيم" ( در واقع اصلا نمي خواد با شما صحبتي طولاني داشته باشه!!! فقط يه امتحانه! ) شما اگر بگيد باشه بعد از اين... اون موقع هست كه بهم مي ريزه! يا هيچي نمي گه و مي ريزه تو خودش... يا هيچي ناراحت مي شه و مي گه!
چي كار كنيد؟ هيچي فورا صداي تلويزيون رو قطع كنيد... يا دست از كار بكشيد و بهش بگيد جونم عزيزم! هيچ كاري مهم تر از تو نيست... شايد جواب بشنويد: خب حالا فيلمت رو ببين! بعدا... يا حالا كارت رو بكن! بعدا... عجله اي ندارم! جالبه؟ نه؟ به اين ميگن توجه ويژه!
تو اين هفته به همسرتون علاوه بر توصيه هاي اكيد پست 27، توجه ويژه داشته باشيد
- قرار بود ايشون بروند يه كلاس... نمي دونم به كجا رسيد؟
- ايشون رو تاييد كنيد و ازشون تمجيد كنيد. هم در خفا و هم در جمع! بطور حضوري... صدا و تصوير!
- آداب گفتگو رو ياد بگيريد و صريح حرفاتون رو بزنيد. قبل از اينكه سو تفاهمي پيش بياد حرفت رو صريح بزن...
- روابط زناشوييتون رو تنوع بدهيد و تو اين روابط مراحل پيش نوازي و پس نوازي رو خيلي تاكيد دارم روش... ببينيد! براي خانومها در روابط زناشويي هيچ چيزي مهمتر از پس نوازي نيست... يعني اينكه بعد از نزديكي رها نكنيد ايشون رو! واقعا مي شكنند!!! عين يك ظرف كه شما ده طبقه بالا ببري و يه دفعه رهاش كني زمين!! خورد مي شه! آروم با پس نوازي آماده اش كنيد و تركش نكنيد... نوازش و در آغوش گرفتن و استفاده از كلمات صميمانه و گفتگوي عاشقانه بعد از نزديكي، بسيار در روحيه ايشون موثر هست... بعد اگر رابطه شما در شب انجام مي شه! مطمئن باش منتظره كه ببينه صبح روز بعد رفتار شما چگونه است؟؟؟ بايد خيلي عاشقانه باشه... ول نكني بري!!!!
- هر روز يك نكته از نكات مثبت ايشون رو بهش بگيد... اگر هفته پيش نگفتيد و كم كاري كرديد! مثل پست 27 خواهشا انجام دهيد...
- اعتبار بخشي كنيد! تا مي توانيد اعتبار بخشي كنيد... اعتبار بخشي رو براتون نوشتم! پست بعدي رو نگاه كنيد
- ما الان داريم روي دو موضوع كار مي كنيم... يكي آرامش شما! ديگري آرامش همسر شما نسبت به شما و جلب اعتماد ايشون... پس عجله نكنيد! وقتي ايشون به شما اعتماد كنند... اون موقع همه كار مي تونيد بكنيد...
- سوالي داشتيد بپرسيد/ كارهاتون رو بگيد چه كار كرديد...گزارش بنويسيد كه بتونم بهتر كمك كنم!
اين موارد رو بخونيد و از امشب اجرائي كنيد! دقيق!
فعلا فقط تمرين مي كنيد در رابطه با مسائلي كه با ايشون اختلاف نظر نداريد و يا مهم نيستند در زندگي شما!
آقا!!! نري يه دفعه سر مساله ارتباط با اون خانوم و شوهرش و داستان....الان خيلي زوده!!
-- سبك گفتگو: بهترين سبك گفتگو، گفتگوي صريح است... يعني كاملا واضح و غير مبهم! در اين شويه شما احساسات، خواسته ها و افكار خودتون رو بيان مي كنيد. از يك طرف حالت منفعل نداريد كه احساس كنيد داره از شما سو استفاده مي شه... و از سوي ديگر با توجه به اينكه عواطف همسرتون رو شناسايي كرديد خودتون رو با احترام به اون عواطف و ارزشها به نحوي معقول تطبيق مي دهيد . در اين فضا از پيش بيني احساسي به جاي ذهن خواني استفاده مي كنيد. افراد صريح، همواره انعطاف پذيرند چرا كه به نيازهاي ديگران،عواطف و احساسات ديگران احترام مي گذارند و چون اعتماد به نفس دارند همواره دنبال خواسته هاي خود نيستند... اين صراحت به سرعت موجب صميميت مي شود! عملا شما اين فرصت رو براي خانوم هم قائل هستيد كه برنده بشه و نمي خواهيد كه برنده باشيد! در اين روند ايشون هم به سرعت ياد مي گيره با شما صريح صحبت كنه... و اجتناب نكنه!
-- اين كه مهارت گفتگو كردن چه زماني به كار مي آيد زماني است كه شما و همسرتون داراي اختلاف نظر هستيد و يا متعارض عمل مي كنيد / يا / موضوع بسيار حساس است كه صحبت معمولي در رابطه با آن بسيار دشوار است
-- در گفتگو دو موضوع بسيار مهم است! يكي حالت كلام شما ( تن صدا، بيان، شيوه بيان) زبان بدن شما! عملا شما با هر دو گفتگو مي كنيد...
-- استفاده موثر از جملات "من"، از جانب خودتون صحبت كنيد نه همسرتون!
روش استفاده از جملات من استفاده از روش XYZ هست:
هنگامي كه در موقعيت X ، عمل Y را انجام دادي، احساس Z كردم! ترتيب اين بافت مهم نيست اما اين ترتيبي كه گفتم بهترينه! مثلا وقتي كه خانوم شما نسبت به شخصي حساسيت نشون مي ده:
وقتي دوستم تماس ميگيره ( موقعيت X) و تو احساس مي كني كه من به تو دارم بي توجهي مي كنم چون با او صحبت مي كنم ( عمل Y)، احساس ناراحتي مي كنم چون دوست ندارم آزرده بشي( بيان احساس Z)
بجاي اينكه بگيد: وقتي دوستم زنگ مي زنه، چته؟ چرا مي ري تو قيافه؟؟ (استفاده از جملات "تو" )
-- متكلم وحده نباشيد و به همسرتون فرصت دهيد جملات شما رو كامل كنه و تكرار كنه
-- در هنگام گفتگو وضعيت مناسب همسرتون داشته باشيد ( اگر نشسته، بنشينيد) (ايستاده، بايستيد، )
-- در چشمانش نگاه كنيد اما دقت نكنيد و گاهي دستانش را بگيريد... به دستانش نگاه كنيد.. دقت نكنيد! نگاه كنيد!
-- شنونده فعالي باشيد: يعني:
1/ توجه كنيد.. وقتي داريد تلويزيون نگاه مي كنيد نگيد بگو.. دارم گوش ميدم! نه... گوش كنيد!
2/ به احساساتش توجه كنيد/ يكسري از مسائل رو نمي گه اما شما مي فهميد از حالت بدنش! آنها رو رد گيري كنيد و بازگو كنيد... ( خيلي ناراحت شدي!! ) شايد عقايدش رو بگه اما احساسش رو نگه!احساس رو كشف كنيد!
3/ به طنين و لحن صداي خانومتون مثل يك گوينده راديو گوش كنيد!
4/ اعتبار بخشي كنيد!
يکی از موارد مهمی که یک گفتگو رو موثر می کنه اعتبار سازی یا اعتبار بخشی است و بی اعتبار سازی هم یکی از مهمترین مواردی هست که گفتگو رو تخریب می کنه...
اعتبار بخشی عملا ارتباط کلامی و حرکتی شماست (زبان شما و زبان بدن شما) که همسرتان رو آگاه می کنه که همراه او هستید.. به آنچه می گوید علاقه نشون می دی و احترام می گذاری، به تجربه اش بها می دی هر چند اگر کاملا هم موافق نباشی
مثلا می گی : به نظر می رسه کار مهمیه! .... فکر می کنم تجربه بزرگی بوده! گاهی با تکان دادن سر و یا حتی جملاتی که نشان دهنده درک صحیح از احساسات ایشون هست اعتبار بخشی می کنید! احساس می کنم امروز خیلی این موضوع خسته ات کرده! فکر می کنم واقعا نمی خواستی باهاش همراه باشی!
اگر در مورد افکارش صحبت می کند و یا با جملاتی احساساتش رو بیان می کنه به اونها اعتبار بدهید
بعضی مواقع در گفتگو شما کاوش می کنید در مورد احساسی که واقعا عنوان نمی شه! مثلا شوهر شما در رابطه با موضوعی صحبت می کند و نمی گوید چقدر ناراحت شده! شما می پرسید: به نظرم این موضوع ناراحتت کرده! شاید ايشون شما به شما بگه: نه اینطور نیست... (اما متوجه شده که شما به احساساتش توجه داشتید و این کافیه)
شما در روند اعتبار بخشی عملا تایید نمی کنید... از احساسات خودتون فرا تر می رید و گوینده رو درک می کنید...
هرگز جای او صحبت نکنید و عملا حرفی تو دهنش نگذارید در این فرایند شما هیچ نیتی نباید داشته باشید... جز گوش دادن و درک و توجه! همین
مثلا يك روز خانومم مي خواست كاري انجام بده.. وقتي رفتم خونه! گفت : من به شيوه انجام اين كار بسيار فكر كردم... شيوه من اينه! من فهميدم كه شيوه درستي واقعا نيست! اما ايشون فكر كرده بود... گفتم: چقدر فكر خوبي كردي! حتما انجامش مي ديم... شروع كرديم! در همون ابتدا متوجه مشكل ايده اش كردمش و گفتم خب اينطوري كه نمي شه... پس بيا باز هم فكر كنيم... نظرش رو خواستم! ( در صورتيكه جواب رو از سالها پيش مي دونستم) نظرش رو گفت خيلي به جواب نزديك بود... كاملش كردم و براش دوباره به همراه نظر خودش گفتم: پس عزيزم منظورت اينه كه... فكر كنم اگر اين رو هم اضافه كنيم به نظرت بد نباشه! خيلي خوشحال شد! در نهايت هم گفتم اگر فكر نمي كردي به نتيجه نمي رسيديم! اعتبار بخشي كردم!!! اعتماد به نفسش رو افزايش دادم! حالا فكر كنيد مي تونستم بگم: ولش كن فكرت رو! من مي دونم چي كار كنيم... تو فقط گوش كن!!!
5/ سوالهاي باز بپرسيد تا اطلاعات بيشتري بگيري! تشويقش كنيد اطلاعات بده!
6/ گفته هاش رو بدون كم و كاست و زياد كردن، خلاصه كنيد و بهش بگيد!
چند تا موضوع هم هست كه گفتگوي شما رو تخريب مي كنه:
1. تشديد! شما چيزي رو مطرح مي كني/ همسرت با كلام بدتري پاسخ مي ده/ شما منفي تر پاسخ مي دي/ او منفي تر و دعوا مي شه! چي كار كنيم نشه!!!
-- نياز نيست برنده بشيد!!!
-- تن صدايتان رو نرم كنيد و سريعا اعتبار بخشي كنيد!
2. بي اعتبار سازي: شما گاهي بدون آنكه واقعا بخواهيد تجربيات و احساسات همسرتون رو محترمانه و يا غير محترمانه تحقير/ انكار و بي اعتبار مي كنيد! جملاتي مثل : اصلا اينطور نيست! فكرت اشتباهه! ايني كه ميگي غلطه!!! يا سرزنش مي كنيد!: گفتم اينطوري نكن! يا مقايسه مي كنيد: خانوم فلاني رو ببين! خوش به حال شوهرش!!! فلاني كه تو تلويزيونه... مثلا خواننده اي هست! چه هيكلي داره! چه پوست خوبي داره! اصلا اين كار رو نكنيد!!!
براي جلوگيري از اين موضوع، اعتبار بخشي كنيد
3. تفسير منفي نكنيد. از جملات و عبارتها تفسير منفي نكنيد/ شنونده باشيد و ذهن خواني نكنيد
4. از بحث اجتناب نكنيد/ كناره گيري نكنيد! اينكه محل رو ترك كنيد و برويد و يا يك دفعه ساكت باشيد! طفره بريد...
موفق باشيد
-
RE: مشکلات من و همسرم (درخواست راهنمایی و کمک )
نمی خواستم وسط توصیه های اقای sci بپرم اما این قضیه که تعریف کردید برای من هم اتفاق افتاد و من هم روی همکار همسرم خیلی حساس شدم چون واقعا رفتار اون خانم رو توی محیط با همکار مردش نمی پسندیدم. این یک حس کاملا طبیعی از طرف یک زن نرمال هستش.
-
RE: مشکلات من و همسرم (درخواست راهنمایی و کمک )
دوست خوبم SCI ممنونم از راهنماییت .
امروز سه بار دستور شما رو مطالعه کردم و حتما انجام میدم (یعنی سعی میکنم که درست انجام بدم و امیدوارم که بتونم)
فعلا رابطه خونوادگی ما با همکارم قطع شده و این امکان برای دیدن مجدد ایشون و همسرشون فراهم نیست البته خود من هم نمیخوام توی این شرایط ارتباطی برقرار بشه . من سعی میکنم کارای که انجام دادم و بازخورد رفتار خانمم رو براتون تشریح کنم خوشحال میشم که منو راهنمایی کنین و تنهام نذارین
راستی امروز از اداره بهش زنگ زدم اولش تعجب کردو خیلی بی تفاوت جواب داد . من اهمیتی ندادم و با احساس باهاش صحبت کردم گفت انگار خیلی خوشحالی منم در جواب گفتم خوشحالی من از اینه که دارم با شما صحبت می کنم خیلی جا خورد ولی خوشحالی رو میشد از لحن صداش فهمید و بعدش خداحافظی کردم