دعايي كه نبايد اجابت ميشد.
سلام. خيلي پريشونم. خواهش ميكنم كمكم كنيد. نميدونم بايد از كجا شروع كنم. چند شب پيش از يه جور خلاء عاطفي رنج ميبردم. آخه با اين كه هميشه احساس خوشبختي ميكنم، اما خيلي تنهام. خوشبختي هم كه تنهايي چندان لذت بخش نيست. راستش هيچ وقت به خودم اجازه نميدم تحت تاثير عواطفم قرار بگيرم و به كسي علاقه مند بشم. چون فكر ميكردم مادامي كه عشق الهي رو باور كردم، عشق زميني يه اشتباه محضه. اما اون شب گمان ميكردم خدا هم تنهام گذاشته و ديگه به حرفام گوش نميده. احساساتي شدم. مثل كسي كه بخواد خدارو امتحان كنه كه به حرفاش اهميت ميده يا نه، بهش گفتم: چند وقتيه احساس ميكنم حواست بهم نيست. قبلا ها همه دعاهامو اجابت ميكردي ولي حالا..... چشم هامو بستم و گفتم: خدايا تنهام. عشق رو به زندگيم برگردون! بعد چشمامو باز كردم و به خودم گفتم: انتظار داري معجزه بشه؟.... اينها رو داشته باشين تا از يه ماجرا براتون بگم:
سالها پيش بي اراده و بي دليل عاشق يه نفر شدم كه نبايد ميشدم. (ازم در اين مورد توضيح نخواين. دليلش موجهه). اون هيچ وقت نفهميد كه من عاشقشم. من دورادور دوستش داشتم و حتي فراتر از اين، ديوونه اش بودم. هر وقت ميديدمش يا بهش فكر ميكردم قلبم تند تند ميزد و رنگ به رنگ ميشدم. احساس ميكردم نفسم بالا نمياد. تحمل ديدنشو نداشتم، همانقدر كه تحمل دوريشو نداشتم. وقتي بود، ميخواستم هرچه زود تر بره و وقتي نبود ميخواستم هرچه زود تر برگرده. حاضر بودم واسش هر كاري بكنم. خلاصه بعد از سه سال اون رفت و من تنها بودم و تنها تر هم شدم.
بعد از اون اتفاقات زيادي براي من افتاد و حسابي سرگرم شدم. امروز از اون ماجرا 5 سالي ميگذره و ديروز نزديك هاي صبح خواب سه تا ستاره رو ديدم كه يكيش وسط دوتاي ديگه بود و يك دفعه دوتا ستاره اطراف نابود شدن و ستاره ي وسط به يه نواختر تبديل شد كه اطراف رو كاملا روشن كردن و من همون موقع از خواب بيدار شدم. ميدونستم قراره يه اتفاق بيوفته اما نميدونستم چي. خيلي نگران بودم. تا اينكه نامزد داداشم كه تازه هم نامزد كردن اومد خوونمون و شروع كرد از حرف زدن در مورد يه آشناي خيلي خيلي نزديكشون و فهميدم اون آشناي نزديكشون كه اتفاقا قراره از اين به بعد بارها و بارها هم ببينمش و كارمون به هم افتاده، عشق سابق خودمه. وقتي اسمشو گفت رنگم پريد و ديگه مطمئن شدم! ديشب از دلهره و استرس زياد تب كرده بودم. هيچ جوري نميتونم از ديدنش فرار كنم. بازم احساسات اون موقع ها اومده سراغم و اضطراب شديد دارم. قلبم مثل اون موقع ها به تپش افتاده و دوباره يه حسي از اميد و انتظار در درونم جون گرفته. نميدونم چه جوري باهاش روبرو شم. فكر ميكردم بعد از اين همه وقت فراموشش كردم اما... خدايا چرا با فكر كردن بهش اينجوري ميشم. اون نبايد دوباره بياد تو زندگيم..... نبايد بياد. خدايا اشتباه كردم. حرفمو پس ميگيرم. از ديشب تا حالا شدم مثل ديوونه ها. نه خواب و خوراك داشتم و نه تونستم به كارام برسم. اونم تو اين ايام امتحان. خواهش ميكنم بگيد چيكار كنم آروم شم و خودمو كنترل كنم. تحمل اين احساس رو ندارم. دلهره و نگراني از ديدار مجدد كلافه ام كرده.:302:
RE: دعايي كه نبايد اجابت ميشد.
دوست من،مگه نمیگی دوستش داشتی،عاشقش بودی،شاید قسمت اینه که ببینه تورو و به هم برسید
مگه اینو نمیخوای؟
RE: دعايي كه نبايد اجابت ميشد.
رسيدن ما به هم غير ممكنه. گفتم كه نبايد عاشقش ميشدم. اما دست خودم نبود. در ضمن من تحمل حضورشو ندارم. اصلا كمرو نيستم ولي جلو اين اينجوري ميشم. دست و پامو گم ميكنم و نگامو ازش ميدزدمو حتي يه كلمه هم نميتونم حرف بزنم. تازه از خدا خجالت ميكشم. اين عشق و احساس مال خداست. نه يه فرد زميني. خيلي شرمنده ام.....
RE: دعايي كه نبايد اجابت ميشد.
سلام shabe barooni
هر وقت ایشون رو به چشم یک فرد عادی، با نقاط ضعف و قوت پذیرفتید، این حالات هم از بین میره، کافیه منطقی باشید، همین!
در ضمن پیشنهاد میکنم موضوع رو زیاد غیر مادی و آسمانی نکنید، شما روی زمین زندگی میکنید... بهتره که منطقی و حساب شده عمل کنید...
RE: دعايي كه نبايد اجابت ميشد.
تا کسی مزه عشق زمینی رو نچشه هیچوقت نمیتونه بفهمه که خدا چیه. اما شما اصلا نگفتید چرا نباید به ایشون برسید. اگر هدفتون از این تایپیک فراموش کردنایشون هست که فکر نکنم کسی راهکاری هم بده درس باشه چون شما بعد از پنج سال هنوزم همونی که هستی . حالا بگو چرا شرایظو برای شما نداره این دو تا راه رو باز میکنه: بفهمیم چه مشکل و کمبودی در کار بوده که شما عاشق کسی که نباید بشین شدید. دون اینکه شاید اصلا ایشون همونی باشه که شما باید دنبالش باشین. پس لطفا موضوع رو باز کنید.
RE: دعايي كه نبايد اجابت ميشد.
دوست عزيز SENSEI من غير ارادي ديوونشم. انتظار منطق از من نداشته باشين. من 5 سال تلاش كردم تا احساساتم رو در كنترل خودم در بيارم و موفق بودم. اما فقط يه خبر از اون تمام منطقم رو از كار انداخته... چطور منطقي باشم؟:302:
100maah عزيز من هم به اين باور دارم كه عشق زميني مقدمه عشق الهيه. اتفاقا بعد از اين اتفاق خدا رو خيلي بهتر شناختم و فهميدم همش يه حكمت بوده. واسه همين چون نتيجه گرفته بدوم، فكر ميكردم اين احساس هم از بين ميره و يه آدم معمولي ميشم. اما اعتراف ميكنم ديروز غافلگير شدم.
RE: دعايي كه نبايد اجابت ميشد.
عزیزم راه رسیدن به آرامش رو نمی دونم ونمی دونم چطوری می تونی خودتو کنترل کنی!
اما اینو خوب می دونم که همون خدایی که دعاتو شنیده بازم همون خداست که آرامش روبهت برمی گردونه!
می بینم ،اینو قبول داری که خواست خدا بوده وحتما حکمتی توش.
پس دیگه جای نگرانی نیست.سعی کن وقتی می بینیش،وقتی اسمشو میشنوی آروم باشی،اون لحظه فقط به خدا فکرکن وبه حکمتش.حتما آروم میشی. می دونم خیلی سخته!می دونم بدترین دردیه که شاید ازدست هیچ کس کمکی برنیاد وشاید تموم این حرفا برات درحکم شعار باشه ولی باور کن این خودتی که باید باتوکل وتلاشت به آرامشی که می خوای برسی.
عزیزم برات آرزوی موفقیت می کنم.
ولی ای کاش بیشتر توضیح میدادی درمورد اینکه چرا نباید عاشقش می شدی!
RE: دعايي كه نبايد اجابت ميشد.
ممنونم آريانا جان. صحبت هات خيلي آرومم كرد. بازم ممنونم.
RE: دعايي كه نبايد اجابت ميشد.
عجب حس غریبی... حتی اگر بخواهم برایش 10 صفحه بنویسم و بگویم که فلان هورمون باعث فلان حالت میشودو... نمی توانم جلوی این حس قوی را بگیرم...
براستی خدا عجب حس زیبایی در انسان قرار داده...
نمی دونم چرا این جملات را نوشتم ولی باید بگم از خواندن پست اول شب بارونی (خواهر خوبم) ، لذت بردم...
دعا کنید و دعا می کنم هممون عاقبت بخیر شویم
:72:
RE: دعايي كه نبايد اجابت ميشد.
سلام شب بارونی عزیز
شما از خدا خواستی و او این در رو به روت گشود. پس حالا هم به همون خدا توکل و اعتماد کن و ازش بخواه که تو پیمودن این راه یاریگرت باشه تا راه رو گم نکنی و به بیراه نری. خودت رو بسپار به خدا و مطمئن باش که تنهات نمی ذاره.
در ضمن عشق به خدا رو با عشق به بنده خدا مقایسه نکن. چون یه جنس نیستند. شما می تونی همیشه خالصانه بنده و معشوق معبودت باشی. در ضمن چون همه ما موجودات زمینی هستیم، می تونیم عشق زمینی هم که از یه جنس دیگه است داشته باشیم.
حالا نعمتهای خدا (که داشتن عشق زمینی هم یه نعمت محسوب میشه) می تونه یه بنده رو بیشتر به سمت خدا سوق بده و دیگری رو از خدا دور کنه و این به ظرفیت بنده بستگی داره.
یادت باشه؛
الا بذکرالله تطمئن القلوب
راستی شب بارونی عزیزم من تا الان فکر می کردم که شما آقایی! نمی دونم چرا؟!
اما عزیزم با اینکه بازم رو گفته هام تاکید دارم، ولی عزیزم مراقب باش که یک دفعه عشقت یکطرفه رشد نکنه و خدای ناخواسته سرشکسته بشی، چون اگه آقا بودی شرایط بیشتر تو کنترل خودت بود.
بازم میگم به خدا توکل کن. :72:
RE: دعايي كه نبايد اجابت ميشد.
سلام شب بارونی، دوست خوبم.
من نمیدونم قبلاً چی شده و دلیل عاشق شدن و بعم خوردنِ اون عشق چی بوده. اما اینجوری که از حرفات متوجه شدم، دوست نداری که مثل سابق عاشقش باشی و دوباره اون ماجراها باشه. پس اگه مثل قبلاً ، جلوش دست و پاتو گم کنی و نگاهت رو ازش بدزدی و حالتی غیر معمول داشته باشی، اون توی فکر خودش چی فکر میکنه؟!
شب بارونی، عزیزم، حتماً یه دلیلی بوده که رابطتون رو به هم زدین. به اون دلایل فکر کن. مطمئن باش میتونی با این حس ها کنار بیای. خدا خودش کمکت میکنه. ما هم برات دعا میکنیم:72::72:
RE: دعايي كه نبايد اجابت ميشد.
دوستان ممنونم ازتون الان خيلي آروم ترم. گفتم كه عشق من كاملا يك طرفه است. شايد تو اين سه سال سر جمع 4، 5 تا جمله هم بينمون رد و بدل نشده.
دختر مهربون من اصلا بدي از اون نديدم كه بخوام يادم بيارم. يه روز اومد و با يه نگاه عاشقش شدم. يه روز هم رفت و من فقط براش آرزوي خوشبختي كردم. من اونو ميشناختم ولي اون منو نمي شناخت. البته اون اواخر يه كوچولو منو ميشناخت كه اون موقع هم ازش فرار مي كردم.
اون يه مشكل داره كه گفتنش برام مقدور نيست. چون من اين سايتو به خيلي ها معرفي كردم. اما بهتون قول ميدم دليل موجهيه براي نرسيدن ما به هم.
در ضمن من هيچ وقت به داشتنش فكر نكردم و بهش چنين جسارتي نميكم. اون تعلق نيست كه بخواد متعلق بشه. اونم متعلق به من!
RE: دعايي كه نبايد اجابت ميشد.
شب بارونی عزیز، ظاهراً نمیشه بیشتر از این بحث رو باز کنی.
خب در همین حد که میدونیم، یه دلیل موجه وجود داره برای اینکه ایشون رو از عمق دلت بیرون بذاری.
بیشتر به اون فکر کن و به این هم فکر کن که اگه اینبار متوجه عشق یه طرفه ت بشه و اون هم درگیر بشه، (با توجه به اینکه یه دلیل موجه برای نرسیدن هست) چه ضربه ای به خودت و ایشون میخوره..
اگه دوست داری بیشتر حرف بزن. بیشتر از حال دلت بگو. بذار سبک شی. لزومی نداره در مورد جزئیات اتفاقی که بوده حرف بزنی. از دلت بگو فقط. ما میشنویم:72:
RE: دعايي كه نبايد اجابت ميشد.
ممنونم دختر مهربون. قصدم از زدن تاپيك هم همين بود. اين كه بگم و آروم شم و بگيد و آرومتر شم. من خارج از سايت جايي براي درد دل كردن ندارم. چون بيرون سايت خودم سنگ صبور دوستامم و بدتر اين كه هميشه ازشون خواستم منطقي باشن و هميشه علاقه ي غير عقلاني رو محكوم كردم. اونوقت اگه بفهمن خودم چه جوري ام....:163:
اينه كه مجبورم بيام اينجا سر شما رو به درد بيارم. :43: از اينكه به حرفام گوش ميدين و آرومم ميكنيد ممنونم و اميدوارم منو ببخشين كه وقت گرانبهاتونو ميگيرم. انشا ا... تو خوشي هاتون جبران كنم.
الان آرومترم ولي پيش خودم معذبم. چند سال پيش من و چند تا از دوستام، از جمله "هميشه تنها " كه مدتي هم توي سايت بود، يه راه عرفاني رو پيش گرفتيم. هر كدوم يه ويژگي داشتيم كه ميشديم مكمل هم. تو جمعمون خيلي ها ميگفتن با احساس انتخاب كن و با منطق عمل كن. مثلا با احساست به خدا ايمان بيار، با اصول و قاعده رفتار كن. اما من و "هميشه تنها" مخالفت كرديم. در حقيقت برعكس رو قبول داشتيم. يعني با عقل انتخاب كردن و با احساس عمل كردن. چون معتقد بوديم انتخابي كه عقلاني نباشه سست و بي بنياده و با كوچكترين نا ملايمي از بين ميره. اما بايد با احساس عمل كرد و وقتي ايمان آورد ديگه دو دوتا چهارتا نكرد. به عبارتي حرفمون اين بود كه اطاعت كردن بايد با جون و دل و حتي با ديوانگي باشه. بگذريم. به هر حال ما رو از گروه طرد كردن و البته ما خودمون جدا شديم.
اما توي راهي كه ما در پيش گرفتيم به اين نتيجه رسيديم كه دوست داشتن ديگران آري، ولي عشق ورزيدن خير. در حقيقت همون متن قرآن كه ديگران رو هم بايد به خاطر خدا دوست داشت و نبايد به عشق ورزيدن بيش از حد به ديگران روي آورد. دليل عقلاني مون براي ايمان به اين آيه اين بود كه عشق عبادت مياره و عبادت اطاعت و نتيجه ميشه شرك. پس دوست داشتن ها رو تقسيم بندي كرديم به گروه هاي زير:
عشق به پدر و مادر و خانواده
عشق به جنس مخالف
عشق به دوست
عشق به مال و ثروت.
پس تصميم بر اين شد كه اين چهار نوع عشق رو تبديل به دوست داشتن بكنيم. يعني تا حدي كه حاضر باشيم هر كدوم رو اگر لازم باشه فداي عشق به خدا كنيم.
اما حالا عشق من به اين شخص اطاعت محضه.:316: يعني شايد حتي بيشتر از خدا دوست داشتن.:163: نميتونم خودمو گول بزنم كه اينجوري نيست. چون من انقدر كه به اون فكر ميكنم به خدا فكر نميكنم و اين معناي ديگري نداره.:302:
ولي حالا گيج شدم. همين شخص روزي اومد و عشق رو به زندگي من آورد و من عشق ورزيدن و اطاعت بي چون و چرا رو از علاقه ي به اون ياد گرفتم و از التماس كردن به درگاه خدا به خاطر اون، حضور خدا رو در حد عقل كوچك خودم درك كردم.تا وقتي اون از زندگيم رفت و من فكر كردم حكمت حضورش همين بود. اما برگشت مجددش چرا هاي زيادي در ذهنم ايجاد كرد. چون تصميم گرفتم جز خداوند بنده ي هيچكس نباشم. نميدونم اومده تا من بار ديگه اي براش به خدا التماس كنم و بيشتر بهش احساس نياز كنم يا اين يه امتحانه، اومده تا اينبار بينشون يكي رو انتخاب كنم.
اگه انقدر جنبه ي غير مادي بهش دادم تعجب نكنيد. چون از اول ماجراي ما با يه حكمت اتفاق افتاد. يعني چيزايي كه مطابق ميل من نبود ولي شد. بحثش مفصله. ميدونم باورش سخته ولي واقعا اين اتفاق ها افتاد و حتي برگشتش بعد از 5 سال. خدا كه منو ميشناسه. ميدونه نسبت بهش چه احساسي دارم. بي دليل كه مارو مقابل هم قرار نميده. اما نميدونم بايد چه جور عمل كنم و نميدونم باز با اون چه سرنوشتي در انتظارمه.
RE: دعايي كه نبايد اجابت ميشد.
نقل قول:
اما حالا عشق من به اين شخص اطاعت محضه. يعني شايد حتي بيشتر از خدا دوست داشتن. نميتونم خودمو گول بزنم كه اينجوري نيست. چون من انقدر كه به اون فكر ميكنم به خدا فكر نميكنم و اين معناي ديگري نداره.
سلام شب بارونی عزیزم:
حرف هات رو خوندم و همینطور حرف های بقیه رو ...
نمی دونم سر چشمه این غریبه انگاری عشق چیه؟ ... چرا این همه این عشق رو خارج از قاعده و قانون بندگی می دونیم؟ اصلا مگه عشق بین دو تا بنده با دوست داشتن خدا از یه جنسه که بشه اندازه گرفت با هم؟ ...
می تونی برام یه حدیث بیاری که گفته باشه آخرین درجه عرفان اینه که همسرت رو فلان قدر دوست داشته باشی، نه بیشتر؟!
ولی من بجاش می تونم برات یه حدیث بیارم که دیگه جای هیچ چون و چرایی باقی نمی ذاره!
حدیث از پیامبره و نقل به مضمونش اینه:
" اگه قرار بود کسی برای غیر خدا سجده کنه، قطعا زن باید برای شوهرش سجده می کرد" !!
من کاری به برداشت های خشونت آمیز و یا مخالف های شبه فمنیستی با این حدیث ندارم... برداشت من از این حدیث بی نهایت بودن این عشقه ...
اما اگه الان بیای نزدیک دلم و به حرفاش گوش بدی می بینی دوست دارم به همسرم بگه" می پرستمت!" ....
این شرک نیست ... من خدای خودم رو قبول دارم. اما خدای من بر خلاف تو، موقع نگاه ها و حرف های عاشقانه ما دلش نمی گیره! بر عکس لبخند می زنه وقتی ما رو در آغوش هم می بینه. چون اصلا ما رو اینجوری خلق کرده ...
گلم، چرا خدا رو اینقدر با خودت غریبه می بینی؟ ... چرا فکر می کنی ناراحت می شه از دوست داشتن؟
از پیامبر خدا عارف تر و والا مقام تر تو دین و آیین شما هست؟
می دونستی ایشون بعد از وفات حضرت خدیجه هر وقت یاد همسرشون می افتادن، اشک تو چشمشون حلقه می زد؟ ...
باور کن خدا حسود نیست ... اصلا حسود نیست ... صدای قهقهه اش تو عرش می پیچه وقتی عشق پاک ما آدم ها به هم رو می بینه .. باور کن!
RE: دعايي كه نبايد اجابت ميشد.
ممنونم آويژه جان. يعني منظورتون اينه كه بايد دل رو به دريا بزنم؟ يعني نبايد مانع احساسم بشم؟
RE: دعايي كه نبايد اجابت ميشد.
بله نازنینم،
این احساس رو به خودی خود اینقدر بد ندون ... البته به شرطی که در جای مناسبی خرجش کنی.
اگه مطمئنی، ایشون شخص مناسبی برای همسری شماست، دریچه های قلبت رو به روی این عشق باز کن ...
یک زندگی عاشقانه و آرام رابطه ات رو با خدا به مراتب بهتر می کنه. اصلا بهت یاد می ده عاشق بودن یعنی چی ...
RE: دعايي كه نبايد اجابت ميشد.
فكر كنم وقتشه برم خواستگاري....:311: خونه و ماشين هم بايد داشته باشم؟:43:
رسيدن ما به هم خيلي خيلي غير ممكنه. اما فكرامو كردم. حيفه از احساس عاشقي به سادگي گذشت هرچند، اگر بخوام بگذرم هم محاله. هرچي قراره سرم بياد، بذار بياد. برام مهم نيست. چون به وصال فكر نميكنم. ميرم تا به احساسي برسم كه همه ي عاقلان و فرزانگان از تجربه اش درمانده اند.
عشق او باز اندر آوردم به بند
كوشش بسيار نامد سودمند
عشق دريايي كرانه ناپديد
كي توان كردن شنا اي هوشمند
عشق را خواهي كه تا پايان بري
بس كه بپسنديد بايد ناپسند
زشت بايد ديد و انگاريد خوب
زهر بايد خورد و انگاريد قند
توسني كردم ندانستم همي
كز كشيدن تنگ تر گردد كمد.:302:
RE: دعايي كه نبايد اجابت ميشد.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط shabe barooni
فكر كنم وقتشه برم خواستگاري....:311: خونه و ماشين هم بايد داشته باشم؟:43:
رسيدن ما به هم خيلي خيلي غير ممكنه. اما فكرامو كردم. حيفه از احساس عاشقي به سادگي گذشت هرچند، اگر بخوام بگذرم هم محاله. هرچي قراره سرم بياد، بذار بياد. برام مهم نيست. چون به وصال فكر نميكنم. ميرم تا به احساسي برسم كه همه ي عاقلان و فرزانگان از تجربه اش درمانده اند.
عشق او باز اندر آوردم به بند
كوشش بسيار نامد سودمند
عشق دريايي كرانه ناپديد
كي توان كردن شنا اي هوشمند
عشق را خواهي كه تا پايان بري
بس كه بپسنديد بايد ناپسند
زشت بايد ديد و انگاريد خوب
زهر بايد خورد و انگاريد قند
توسني كردم ندانستم همي
كز كشيدن تنگ تر گردد كمد.:302:
خانم شدیدا احساسی شب بارونی سلام!
همون طور که خود شما مطمئنا بهتر از من میدونی که وجود عشق فرا زمینی و زمینی و زیر زمینی و...همه و همه از دمیدن روح خداوندگار در ما نشات میگیره که اگر یک بار دیگه برگردی و جمله من رو از دوباره بخونی به نظر باید حد اقل 1 دقیقه به این حرف من فکر کنی...
تمام صفات و خصوصیات انسانی که از همین دمیدن روح بر انسان آمده فقط و فقط برای رسیدن به کمال و نزدیک شدن هر جی بیشتر به خداوندگار هست.
پس بیا با هم مسیر رو دوباره طی کنیم.ابتدا به عشق الهی برسیم و این یعنی زندگی دوباره.بهتر نیست بجای اینکه بیشتر ازاین به حس زیبای به وجود آمده در خودت کلنجار بری ،بیا به این فکر کنیم که این حس ناشی از یک حس فرا زمینی هست و خواسته شده تا یک گام فراتر از آن چه بودی به کمال مطلق نزدیک تر بشی و فقط یک قطره از آب طعم میوه عجیبی بوده به دهان شما چکیده شده؟...مانند یک نوزاد...
بیشتر از این ادامه نمیدم،مطمئن هستم منطور من رو متوجه شدی و دوست دارم در آینده نزدیک با مدیریت بهتر اجساساتت و با توجه به این نکته که انسان در هر لحظه امکان تغییر رو داره،تغییر کنی و با قوه تفکرت به این نتیجه برسی که ادامه دادن به این تفکرات نسبت به این اقا (که به گفته خودت هیچ راهی برای رسیدن بهم ندراید)چیزی جز از بین رفتن ساعات مفید جوانی و خستگی و دور شدن از اهداف عالی زندگی ،برای شما نداره.
پس بیا با مدیریت بهتر احساساتت زندگی نو و جدیدی رو شروع کن!
موفق باشی:72:
RE: دعايي كه نبايد اجابت ميشد.
منم میخوام یه چیزی بگم!!!
بگم؟
بگم؟؟
پس میگم.
من هم یک بار عشق یک طرفه رو تجربه کردم!! البته اون موقع سنم کمتر بود. از اون دختر برای خودم یه بت ساخته بودم, اصلا فکر اینو نمیکردم که اونم مثل من یه آدمه و میتونه یه سری نواقص داشته باشه. چند سالی بود که دورادور میدیدم ولی حس میکردم که همه ثانیه هامو پیششم.
عاشقا میدونن که عشق چه لذتی داره, لذتی که چشیدنش بهای بسیار بسیار بالایی داره. من این بها رو پرداختم و این لذت رو چشیدم. باور کنین از دنیا کنده بودم, تو فضا بودم.
مدتی گذشت, روز به روز نقص های این رابطه برام روشن تر شد, دیگه نتونستم ادامه بدم, کم آوردم. بریدم. از فضا, با مخ اومدم رو زمین!!!
به این نتیجه رسیدم که ادامه دادن این رابطه هم منو از کمال باز میداره هم طرفم رو...
من از یه رابطه سالم صحبت کردم, فکرتون منحرف نشه!!! خلاصه... عشقو چشیدم, ولی بهای بسیار سنگینی پرداختم, هنوز هم بعد چند سال نمیتونم فراموشش کنم.
خداکنه که شما به سرنوشت من دچار نشی, البته من الان از زندگیم خیلی بیشتر راضیم و حسرت روزای رفته رو نمیخورم, اما... کاش ... نمیدونم!!! باید رفت و تجربش کرد.
RE: دعايي كه نبايد اجابت ميشد.
البته 1988 عزیز . اون حسی که شما تجربه کردی عشق واقعی نبوده... انشالله روزی عشق واقعی قسمتت بشه که بسیار لذت بخش تر هست...
در اخر هم از پست بی نهایت عمیق و منطقی و زیبای Bidard تشکر می کنم
زنده باشید:72:
RE: دعايي كه نبايد اجابت ميشد.
سلام شب بارونی
چی شد بالاخره داستان این اجابت شیرین؟
RE: دعايي كه نبايد اجابت ميشد.
سلام خانوم خانوما. خير مقدم.... خوبي؟... ممنون كه به فكرمي. همه چيز خوبه. شهامت به خرج دادم و به جاي فرار ايستادم. :307: چند روز پيش متوجه شده بود كه باز كارمون به هم افتاده. راستش باز يه مدت دل تو دلم نبود، اما روم نشد بيام سايت بازم وقتتونو بگير.... گفتم شايد اينجوري تاپيكمو بخونيد: :304: :311:
اونم يه چند دقيقه اي از كوچيكي دنيا شوكه شده بوده.... فكر كنم چند مدت ديگه اينورا پيداش بشه يه تاپيك بزنه به نام "دعايي كه نبايد اجابت ميشد (2) " :311:
ولي در كل، تلاش ميكنم احساسمو داشته باشم، اما در كنترل خودم. دوستي بهم گفت بايد از لحاظ معنوي بهش نگاه كنم و اين علاقه ي يكطرفه رو به فال نيك بگيرم. الان خيلي آرومترم. چون نميخوام بجنگم تا اين احساس رو سركوب كنم، بلكه ميخوام با احساسي ديگر از اون پيشي بگيرم.سروب كردن و فرار كردن يه بار برام بي نتيجه بود. شايد اين يكي جواب بده. توكل به خدا....:323:
بازم ممنون به يادم بودي.:46::72:
راستي گفتي اجابت شيرين؟ :311::311::311: