-
زندگی مشترک در خارج از کشور برای کسی مثل من
سلام دوستای خوبم
من تا چند وقت پیش فکر میکردم اگه کسی بیاد خواستگاریم که بخواد برای ادامه تحصیل بره خارج از کشور، من (بجز دلتنگی برای خانواده و دوستان که فکر کنم میتونم باهاش کنار بیام) هیچ مشکلی ندارم. میرم و بعد از مدتی برمیگردم. اما جدیداً توی یکی از تاپیکا (که یادم نمیاد کدوم عزیز باز کرده بود،) خوندم که خانم هایی که محجبه هستن، خارج از کشور براشون مشکل پیش میاد. یادمه دوستانی که خارج از کشور زندگی میکنن این رو هم میگفتن که اینجور خانم ها خارج از کشور منزوی میشن و...
خب من توی ایرانِ خودمون محجبه هستم و مطمئنم اگه یه روزی بخوام برم خارج از کشور، بازم انتخابم همین حجابه. فوقش چادرم حذف بشه. اما بیشتر نه.
الان که یه موردی هست، یه کمی دچار دودلی شدم. نمیدونم میتونم با شرایط اونجا کنار بیام یا نه. میخوام ببینم اگه نمیتونم، از همین اول تا نیومدن برای دیدن، کلاً این مورد و موارد مشابه رو کنار بذارم.
امیدوارم این دفعه هم مثل همیشه که ازتون راهنمایی های خوب و مفید گرفتم، کمکم کنید تا درست ترین راه رو انتخاب کنم.
-
RE: زندگی مشترک در خارج از کشور برای کسی مثل من
راستش من تجربه شما رو توی فامیلمون دیدم. پسر عمو ی من آدم مذهبی بود و بعد از ازدواجش دکترا برای کانادا پذریش گرفت و رفت. تا اونحایی که من میدونم کانادا این موضوع حجاب خیلی جا افتاده. خلاصه زن پسر عموی من که با حجاب بود شاید چند ماه اول سختی کشید اما الان داره فوق تخصصش را هم میگره( زن پسر عموم رو میگم.) و امسال که پسر عموم میخواست بیاد که توی ایران ببینه اگه کار خوبی براش پیدا میشه برگرده( چون بورس شرکت نفت بود.) زن پسر عموم به شدت مخالف بود و میگفت آرامش و رفاهی که دارم اصلا قابل مقایسه با ایران نیست و اصلا راضی نشد برگرده. پسر عموم هم بیشتر بخاطر دو تا دخترش میخواست برگرده چون فکر میکرد که ممکنه مذهبی بار نیان. اما وقتی دید که اینجا براش تره هم خورد نمیکنن برگشت. به هر حال تا اونجایی که من میدونم توی کانادا از این لحاظ خیلی خوبه و مشکلتون شاید از اینجا هم کمتر باشه. توی اروپا هم جدیدا انگار خیلی محجبه زیاد شده مادرم میگفت خیلی خیلی عادیه. اما بالاخره اروپایی ها یک خورده نسبت به کانادا و آمریکا نژاد پرستر هستند و ممکنه برخوردی هم نشون بدن. اما به طور کلی حیفه که اگه مورد خوبی براتون پیش اومد رد کنید .
-
RE: زندگی مشترک در خارج از کشور برای کسی مثل من
اولا اینکه این اقا تا حالا ایران بوده
میخواد ازدواج کنه با همسرش از کشور خارج شه
و بعد دوباره برگرده
درسته ؟
خب این خیلی فرق میکنه با اون چیزی که تو اون تاپیک مطرح شد
کسی که ازدواج میکنه میره و قصدش برگشته به نظر من مشکلات بسیار کمتری داره و به قول خودتون فکر میکنم با حفظ حجاب اما تغییر نوع و شکل پوشش مشکل حل شدنیه
در مورد منزوی شدن و کلا رابطه شما با ایرانی های مقیم اونجا خب نمیشه از حالا قضاوت کرد
باید شرایط اونجا و صد البته خصوصیات شخصیتی خواستگارتون رو ارزیابی کنید
بعدم چون بالاخره برمیگردین نهایتش اینه که اگه شرایط خیلی حاد بود روابطتون رو محدود میکنید
مهم اینه که اگه قرار به انزوا و جدایی از جمعه
هم شما و هم همسرتون هر دوتون در یه جایگاه هستین
همدیگرو درک میکنین
به نظر من با توکل به خدا خیلی جدی و دقیق برای اشنایی بیشتر اقدام کنید
برات ازروی خوشبختی میکنم :72:
-
RE: زندگی مشترک در خارج از کشور برای کسی مثل من
100maahعزیز، ممنونم که تجربه ی عینی برام گذاشتی.
راستش من ترسم از این هم هست که یه وقت خودم یا طرفم بخواد که موندگار بشیم. من نمیدونم اونجا چه جوریه. خوبه یا بده. ولی میدونم که زندگی اونجا خیلی راحت تره (از خیلی لحاظ ها) و تعداد کسانی که رفتن و موندگار شدن کم نیست(توی همین تالار هم داشتیم که دچار مشکل شده بودن در همین زمینه). یه جور حس ترس میاد توی ذهنم وقتی بخوام تا همیشه اونجا زندگی کنم.
نقل قول:
اولا اینکه این اقا تا حالا ایران بوده
میخواد ازدواج کنه با همسرش از کشور خارج شه
و بعد دوباره برگرده
درسته ؟
درسته. البته اگه نظرش عوض نشه.
ممنونم که نظر دادی.
توی جواب 100maahگفتم که یه خورده میترسم. اگه بخواد بمونه (یعنی بعد از اینکه رفتیم نظرش عوض شد و خواست اونجا زندگی کنه)، من نمیدونم دوست دارم همیشه اونجا باشیم یا نه؟!!
خودم با خودم دچار تناقض شدم!!
-
RE: زندگی مشترک در خارج از کشور برای کسی مثل من
به به مبارک باشه:72:
امیدوارم که زودتر عروس بشی و البته یه عروس خانم خوشبخت :43:
عزیزم من خیلی تو مورد زندگی خارج از ایران تجربه ای ندارم ولی فکر می کنم کشور با کشور متفاوت باشه و تو زمینه ای که شما احساس نگرانی می کنی باید خاص اون کشور تحقیق کنی و از افراد مطلع و آشنا با اون کشور و مردمانش تحقیق کنی.
یه مطلب دیگه که همیشه برای خود من در مورد زندگی در خارج از ایران مساله بوده، علاوه بر مساله حجاب وجود اماکن ... است. خوب مرد در خارج ایران بنظرم برای داشتن هرگونه رابطه ای بشدت آزاده و اگه در وجود خودش این زمینه باشه، هرلحظه احتمال لغزیدنش هست. تو این مورد و البته اگه به اندازه من حساس باشی باید خیلی موشکافانه روی شخصیت و طرزفکر همسرت تحقیق کنی که بعدها با خیال راحت زندگی کنی و نگران این دست مسائل نباشی.
اما با وجود این معضلات و هم دلتنگی و تنهایی، زندگی تو یه کشور پیشرفته شاید خالی از لطف نباشه و محاسن خاص خودش رو داشته باشه.
من که آرزوم اینه که وقتی ایران خودمون جزء کشورهای پیشرفته بحساب بیاد.
-
RE: زندگی مشترک در خارج از کشور برای کسی مثل من
سلام دختر مهربون:43:
یک سوال برام پیش اومده
ایاشماهم میخواهیدخارج از کشورادامه تحصیل کنید؟
سوال دوم
از خواستگارتون بپرسید که ایا میخواهد در خارج از کشور برای همیشه زندگی کنه؟
سوال سوم
کی گفته اونجا جای راحتی(ازخیلی لحاظ ها)هست؟
اگر نمی خواهید در خارج از کشور زندگی کنید ، خوب نرید و به خواستگاراتان بگویید شرط من این هست که بعد از ادامه تحصیل حتما بر می گردید :46:
-
RE: زندگی مشترک در خارج از کشور برای کسی مثل من
سلام
من هم موقعیتی مشابه شما داشتم و الان مشکل دارم. لطفا به تاپیکهای من یه سری بزنید تا دستتون بیاد چی می گم. بعد اگر سوالی داشتید بگید در خدمتم.
-
RE: زندگی مشترک در خارج از کشور برای کسی مثل من
بلو اسکای عزیز ممنونم که اومدی و نوشتی
نقل قول:
به به مبارک باشه
امیدوارم که زودتر عروس بشی و البته یه عروس خانم خوشبخت
:) هنوز که خبری نیست. مرسی.:72:
نقل قول:
مرد در خارج ایران بنظرم برای داشتن هرگونه رابطه ای بشدت آزاده و اگه در وجود خودش این زمینه باشه، هرلحظه احتمال لغزیدنش هست. تو این مورد و البته اگه به اندازه من حساس باشی باید خیلی موشکافانه روی شخصیت و طرزفکر همسرت تحقیق کنی که بعدها با خیال راحت زندگی کنی و نگران این دست مسائل نباشی.
راستش بلو جان، کدوم خانمی هست که روی این مسائل حساس نباشه و براش مهم نباشه؟اگه یه شخصیت ناجوری داشته باشه که توی ایران هم خیلی راه هست برای خلاف کردن. اما حرفت رو قبول دارم که اونجا احتمال خطا رفتن بیشتره. خدا نصیب کسی نکنه که همسرش منحرف بشه.
چشم. توی این موارد حواسم رو جمع میکنم. در واقع موردی که هست، دوست برادرمه. برادرم حسابی میشناستش.
حدود8، 9 سالی هست که میشناسن همدیگه رو. فکر میکنم به حد کافی شناخته بودش که توی خونه عنوان کرده تا روش فکر کنیم.
دلتنگی رو راست میگی...
نمیدونم اصلاً چیکار باید بکنم...
مو طلایی عزیز ممنونم که اومدی و برای من نوشتی.:46:
سوالای خیلی خیلی خوبی پرسیدی. الان جواب میدم:
نقل قول:
ایاشماهم میخواهیدخارج از کشورادامه تحصیل کنید؟
راستش هیچ برنامه ای ندارم که اگه برم اونجا ادامه تحصیل بدم. واقعاً نمیدونم. اما فکر میکنم تحصیل خارج خرج زیادی داشته باشه. مخصوصاً اینکه من نمیتونم اپلای کنم، خرجش میفته پای خودم. البته پای ایشون. ایشون هم وضعیت مالی خوبی نداره ظاهراً (تا این حد که بتونه خرج تحصیل هم بده). خودم هم برای ادامه تحصیل توی یه کشور خارجی زیاد مصر نیستم.
نقل قول:
از خواستگارتون بپرسید که ایا میخواهد در خارج از کشور برای همیشه زندگی کنه؟
اینو میدونم که میخواد بعد از درسش برگرده.
نقل قول:
کی گفته اونجا جای راحتی(ازخیلی لحاظ ها)هست؟
:) خب اونایی رفتن و موندگار شدن، و اونایی که موقتاً اونجا بودن. البته غربت و جوّ غیر اسلامی شامل ِ این خیلی لحاظ ها نمیشه.
نقل قول:
اگر نمی خواهید در خارج از کشور زندگی کنید ، خوب نرید و به خواستگاراتان بگویید شرط من این هست که بعد از ادامه تحصیل حتما بر می گردید
عزيزم،:46: چشم میگم. ولی اگه بعداً نظرش عوض شد و گفت من دلم میخواد اینجا بمونم چی؟
نقل قول:
سلام
من هم موقعیتی مشابه شما داشتم و الان مشکل دارم. لطفا به تاپیکهای من یه سری بزنید تا دستتون بیاد چی می گم. بعد اگر سوالی داشتید بگید در خدمتم.
سلام دلجو جان. اتفاقاً اونجایی که گفتم مواردی توی تالار دیدم که به مشکل برخوردن، منظورم شما بود. ببخشید که استمون رو یادم نبود.
شما قبل از اینکه تشریف ببرید خارج، میدونستید که دوست دارید برگردید. و دائمی اونجا نمیمونید. ولی من حتی این رو هم نمیدونم!!
-
RE: زندگی مشترک در خارج از کشور برای کسی مثل من
سلام،
به نظر من چنین ازدواجی یک سری پیچیدگی هایی با خودش به همراه دارد.
در اصل شما همزمان دو تصمیم مهم باید بگیری، یکی انتخاب همسر و یکی تصمیم برای مهاجرت.
فرضاً اگر بعد از مهاجرت از آن کشور خوشت نیامد و زندگی برایت سخت بود، دیگر نمی توانی فقط برای خودت تصمیم بگیری. بلکه باید هر طوری هست به خاطر شوهرت آنجا بمانی. به خصوص اینکه از همان اول شوهرت به شما گفته که می خواهد مهاجرت کند.
و همینطور ممکن است که این آقا پسر بخواهد برای همیشه آنجا بماند. پس این را هم در نظر بگیر که شاید دیگر به ایران برنگردی. اگر یادت باشد یک تاپیکی در همین رابطه داشتیم که مرد به همسرش قول داده بود که فقط برای تحصیلات از ایران بروند، ولی بعداً شوهر تصمیم گرفته بود که به ایران بر نگردد و خانم هم نمی توانست او را راضی به برگشت کند.
نمی دانم به چه کشوری می روید. بستگی به محل مهاجرت هم دارد که آنها با خانمهای محجبه چه برخوردی دارند.
ولی یک سری مسائل را به شما می گویم.
در کشوری که من هستم خانمهای محجبه زیاد هستند و مردم اینجا با حجاب آشنا هستند.
با این حال به ندرت می بینی که یک خانم محجبه شغلی مناسب داشته باشد.
برای مثال خانم محجبه به این راحتی نمی تواند کارمند بانک، یا کارمند یک شرکت یا اداره بشود. چه برسد پست های بهتر! نه اینکه قانونی باشد که این اجازه را به آنها ندهد. ولی هر کسی آنها را انتخاب نمی کند.
برای همین اکثراً خانم های محجبه خانه دار هستند.
برای نماز خواندن در محل کار و یا دانشگاه مشکل خواهی داشت، چون جایی برای این کار در نظر نگرفته اند و اگر هم بخواهی برای مثال توی راهرو جلو چشم همه بخوانی زیاد جالب نیست...
گوشت را فقط از مغازه های مسلمانان می توانی خریداری کنی. بیرون از خانه فقط می توانی ماهی یا غذاهای بدون گوشت بخوری.
باید برایت مهم نباشد که سر میزی بنشینی که کنارت گوشت خوک و مشروب می خورند. وگرنه با اکثر آدمها نمی توانی رفت و آمد کنی.
در تابستان اکثر دخترها و خانم ها لباس های خیلی کوتاه و باز می پوشند. شما نباید با این مسئله مشکلی داشته باشی که شوهرت نگاهش به آنها بیفتد. منظور من چشم چرانی نیست، ولی انتظار نداشته باش شوهرت چشم بسته در خیابان راه برود. همینطور شما از نظر پوشش با همه فرق خواهی داشت.
خیلی تفاوتهای دیگر هست.
بعد از مهاجرت هم شما و هم شوهر شما تغییراتی خواهید کرد.
خیلی باید از شخصیت شوهرت مطمئن شوی.
اینجا خیلی از زن و شوهرها سر همین تغییرات فرهنگی مشکلات دارند.
فکر می کنم نوشته های من خیلی ناامید کننده بود! :)
اینها مشکلاتی بود که به نظر من این ازدواج به همراه دارد.
------------------------------
یک سوالی از شما دارم. اگر من درست متوجه شده باشم، خواستگار شما گفته که می خواهد برای ادامه تحصیل برود خارج و از شما می خواهد با او بروی، درست است؟
حالا فرض بگیریم شما در تهران زندگی می کنی. یک پسری به خواستگاری شما می آید و می گوید من دانشگاه شهر شیراز قبول شدم و برای ادامه تحصیل می خواهم بروم شیراز. بیا با هم ازدواج کنیم برویم شیراز!
آیا شما قبول می کنی؟
بالاخره باید پسر درسش تمام شده باشد و کار و مسکن داشته باشد و بعد برای ازدواج اقدام کند.
این آقا پسر هنوز می خواهد درس بخواند. باید ببینید در خارج از کشور چه امکاناتی دارد. از آنجا که خودش تازه می خواهد مهاجرت کند، پس حدس می زنم در خارج از کشور فعلاً چیزی ندارد.
بعد باید ببینی شما چطوری می خواهی ویزا بگیری. اگر قصدت این است که پذیرش بگیری، باید ببینی کارهای پذیرشت چطوری هست. باید مدرک زبان آن کشور را داشته باشی... همه اینها کلی زمانبر است.
اگر از طریق شوهرت هم بخواهی اقدام کنی، پس باید صبر کنی اول او مهاجرت کند، بعد برود دنبال کارهای شما، اگر توانست برای شما ویزا بگیرد و بعد از چند ماه شما هم مهاجرت کنی.
چند سال اول او خیلی هنر کند بتواند در کنار درسش کار هم بکند. پس درسش بیشتر از معمول طول خواهد کشید.
به نظر من بگذار او بیاید خواستگاری و برنامه هایش را به شما بگوید. ببین کارش روی حساب است یا نه.
اگر خواستی اینجا بنویس، کمکت می کنیم.
در مجموع چنین کاری در اکثر مواقع سخت و پیچیده است.
ولی خب اگر انتخاب درست باشد و بتوانید سختی های آن کشور را تحمل کنید و کم کم به آنجا عادت کنید، شاید بتوانید زندگی خوبی بسازید.
-
RE: زندگی مشترک در خارج از کشور برای کسی مثل من
نقل قول:
فکر می کنم نوشته های من خیلی ناامید کننده بود!
نه. نا امید نشدم. حقیقت رو باید ببینم. ممنون که اطلاعاتت رو در اختیارم گذاشتی.:72::72:
نقل قول:
یک سوالی از شما دارم. اگر من درست متوجه شده باشم، خواستگار شما گفته که می خواهد برای ادامه تحصیل برود خارج و از شما می خواهد با او بروی، درست است؟
بله. درسته.
نقل قول:
یک سوالی از شما دارم. اگر من درست متوجه شده باشم، خواستگار شما گفته که می خواهد برای ادامه تحصیل برود خارج و از شما می خواهد با او بروی، درست است؟
بله. درسته.
نقل قول:
حالا فرض بگیریم شما در تهران زندگی می کنی. یک پسری به خواستگاری شما می آید و می گوید من دانشگاه شهر شیراز قبول شدم و برای ادامه تحصیل می خواهم بروم شیراز. بیا با هم ازدواج کنیم برویم شیراز!
آیا شما قبول می کنی؟
خب ببین شرایطش فرق داره. مخصوصاً از لحاظ مالی. اونجا پذیرش شده. حقوق ماهانه داره و احتمالاً (میگم احتمالاً چون دقیقاً نمیدونم چه جوریه) خوابگاه با قیمت مناسب تری نسبت به خونه های اونجا میتونه بگیره.
نقل قول:
بالاخره باید پسر درسش تمام شده باشد و کار و مسکن داشته باشد و بعد برای ازدواج اقدام کند.
حرف شما درسته. پسری که هنوز دانشجو هست، مخصوصاً توی ایران، به سختی میتونه بدونِ کمک پدر مادرش خرج زندگی رو تأمین کنه. (البته هستن کسانی که اینجوری زندگی رو شروع کردن. اما سخته اوایلش)
کار رو قبول دارم که باید داشته باشه. اما از کسی که سنش به سن من بخوره برای ازدواج، انتظار ِ داشتن مسکن ندارم. دیدت یه خورده ایده آل گرایانه بود.
راستی چرا ادبیات نوشتنت عوض شده آقا حامد؟ آدم یه جوریش میشه!! نمیدونم چرا!!
-
RE: زندگی مشترک در خارج از کشور برای کسی مثل من
سلام دختر مهربون
البته شرایط شما که قراره با همسرت بیای با من یه مقدار فرق می کنه ولی شاید دونستن تجربیات من هم به دردت بخوره
این که گفتی نمی دونی اینجا چجوریه خوب اینجا جورای مختلفیه و به کشوری که می خوای بری برمی گرده
مواردی که در پایین می گم توصیف موقعیتهاییه که من به عنوان یه دختر مذهبیه محجبه باهاش مواجه شدم ( البته زندگی خارج از کشور جنبه های مختلفی داره که حالا من از این جنبه می گم )
فرض کن :
1. اولین باره که می ری دفتر یکی از استادای دانشگاه ایشون یه آقای حدودا 57 ساله هستن و خیلی هم خوش برخورد بعد از تموم شدن صحبتتون بلند می شی که بری ایشون خیلی عادی دستشونو دراز می کنن که باهات دست بدن چی کار می کنی ؟
2. مهمونیه جمعی از ایرانیهاست وسطای مهمونی یه آقای جوون به جمعتون اضافه می شه یه نفر شروع می کنه همه رو به ایشون معرفی می کنه (خانم و آقا) وایشون هم با طرف دست می ده تا می رسن به تو ,می گن آقای فلانی ایشون هم دختر مهربون هستن آقا هم خیلی مودبانه دستشو دراز می کنه باهات دست بده چی کار می کنی؟ ( فرقی داره با حالت بالا ؟)
3. به یه مهمونی تولد دعوت شدی وقتی می رسی می بینی صدای موزیک بلنده و دختر و پسر هم وسط مشغول رقصیدن و خانم ها هم همه با لباس مهمونی و آرایش فقط تو و یه خانم مسن روسری سرتونه چیکار می کنی؟
برای درک بهتر فضا و تفاوت خودت با خانمهای جمع می تونی اولین عروسی که دعوت شدی با مانتو روسری بری بشینی تو سالن
البته قابل ذکره که آقای همسر اصلا شرایط مشابهی از نظر تفاوت ظاهری ندارن
4. شب کریسمسه و با یه سری از دوستاتون رفتین رستوران ایرانی دارین شام می خورین که یه نفر با یه دسته گل میاد سر هر میز به تک تک کسایی که نشستن گل می ده و تبریک می گه به میز شما که می رسه تورو (که یه خانم محجبه ای ) کاملا ندید می گیره و رد می شه ( با همسرت چنین رفتاری نمی شه چون ظاهر ایشون با سایر آقایون تفاوت نداره) چه حسی بهت دست می ده که توی جمع باهات اینجوری رفتار شده ؟ چقدر مهمه؟
5. سیزده به دره و یکی از دوستاتون شما و چند تا دیگه از خانواده های ایرانیو دعوت کرده با هم برین بیرون ناهار هم قراره Grill کنین گوشتش هم ذبح شرعی نیست چی کار می کنی ؟ می ری یا سیزده بدرو تنهایی (دوتایی) می گذرونین؟
اینجا دیگه خانواده ها و دوستای هم تیپ خودتون نیستن دوستای شما این افرادن
این شرایط ممکته در تعطیلات و مناسبتهای دیگه هم تکرار بشه
6. با یه سری از دوستاتون رفتین بیرون موقع ناهار که می شه یکیشون می گه من یه جا این نزدیکی ها می شناسم بریم اونجا وقتی رسیدین می بینی یه فست فوده همه ساندویچا گوشتو مرغه ماهی هم نداره چی کار می کنی؟
به این موارد محدودیت در خرید لباس (مخصوصا توی تابستون) که یقش باز نباشه ,تنگ نباشه ,آستین کوتاه هم نباشه, تازه بهتم بیاد :311: - رفتن به باشگاه ورزشی (تقریبا همه مختلطه) - پیدا کردن آرایشگاهی که فقط زنونه باشه ( من هنوز پیدا نکردم) هم اضافه کن
این موارد تک تک شاید ساده و بی اهمیت به نظر بیان ولی می تونن جزو زندگی روزمره ات باشن
خوب فکر کنم بار منفی نوشته ام زیاد شد الان می گی اگه اینقدر بده خودت اونجا چیکار می کنی؟:311:
البته اینجا خیلی خوبی هم داره ولی گفتم اونارو احتمالا شنیدی بذار من یکم از این زاویه بگم
ببخشید که خیلی زیاد شد
-
RE: زندگی مشترک در خارج از کشور برای کسی مثل من
نقل قول:
خب ببین شرایطش فرق داره. مخصوصاً از لحاظ مالی. اونجا پذیرش شده. حقوق ماهانه داره و احتمالاً (میگم احتمالاً چون دقیقاً نمیدونم چه جوریه) خوابگاه با قیمت مناسب تری نسبت به خونه های اونجا میتونه بگیره.
حقوق ماهیانه به شرطی میگیره که پذیرش دکتری داشته باشه. پس اینطور که میگی برای دکتری می خواهد بیاد.
خب این یک نکته مثبته. البته باید ببینی حقوق دکتریش چقدره. قراردادهای مختلف داریم برای دکتری.
در کشوری که من هستم خوابگاه دانشجویی زیاد برای زن و شوهر مناسب نیست. معمولاً خیلی کوچک هستند (یک اتاق 15-20 متری). معمولاً هم باید چند ماه توی نوبت باشی تا بهت بدهند. و اینکه فکر کنم حداکثر 2-3 سال اجازه داری از خوابگاه استفاده کنی.
نقل قول:
حرف شما درسته. پسری که هنوز دانشجو هست، مخصوصاً توی ایران، به سختی میتونه بدونِ کمک پدر مادرش خرج زندگی رو تأمین کنه. (البته هستن کسانی که اینجوری زندگی رو شروع کردن. اما سخته اوایلش)
کار رو قبول دارم که باید داشته باشه. اما از کسی که سنش به سن من بخوره برای ازدواج، انتظار ِ داشتن مسکن ندارم. دیدت یه خورده ایده آل گرایانه بود.
فکر می کنم می شود از یک پسر 28-29 ساله این انتظار را داشت که حداقل یک آپارتمان کوچک اجاره بکنه و یا اینکه پدرش جایی را در اختیارش قرار بده.
ببین، شما وقتی در ایران و در شهر خودت ازدواج کنی، شاید اشکال نداشته باشه که شوهرت بگه مثلاً تازه 1 سال دیگه می تونه خانه تهیه کنه. تو این مدت شما خانه ی پدری می مونی، منتظر او میشی.
ولی وقتی با یک نفر مهاجرت می کنی میری یک کشور دیگه، باید مطمئن باشی که او می تونه حداقلهای زندگی رو برایت فراهم کنه.
من یک زن و شوهر را می شناسم که باهم ازدواج کردند و هر دو برای ادامه تحصیل آمدند اینجا.
هر دو آنها به هیچ وجه مذهبی نبودند و هیچ محدودیتی نداشتند و از آزادیهایشان در اینجا راضی بودند!!!
الآن حدود 10 سال هست که اینجا هستند.
هیچ کدومشون حتی نتونستند یک لیسانس بگیرند!!!!
به خاطر اینکه یک دختر 22-23 ساله که تا حالا همه چیزش با پدرش بوده پا میشه میاد مملکت غریب.
باید بره توی یک مغازه بشه شاگرد.
از 6 صبح کار کنه تا 3-4 بعد از ظهر. بعد بیاد خونه، خسته خسته، جزوه برداره درس بخونه.
شوهرش هم شبها می رفت توی دیسکو و بار و تا صبح کار می کرد.
البته بعد از چند سال کارهای مناسب تری پیدا کردند.
از آنجا که خواستگار شما برای دکتری می آید، خب حتماً شرایط بهتری خواهد داشت. ولی خواستم خودت را آماده کنی که ممکن هست شما هم مجبور بشی کار کنی. باز هم بستگی به حقوق شوهرت و مخارج اینجا داره.
کشوری که من هستم یک زن و شوهر اگر خیلی با صرفه جویی زندگی کنند و خریدهای جانبی نکنند، حدوداً ماهی یک میلیون و پانصد هزار تومن پول احتیاج دارند. ولی من الآن حداقل رو گفتم! یعنی حتی بدون خرید لباس و یا رفتن به رستوران و اینها...
در ضمن هدیه خانم مثالهای بسیار خوبی زدند. راجع به این مشکلات خوب فکر کن.
نقل قول:
راستی چرا ادبیات نوشتنت عوض شده آقا حامد؟ آدم یه جوریش میشه!! نمیدونم چرا!!
در اینجا من یک توضیحی دادم: فارسی را پاس بداریم
هم به خاطر اینکه فارسی را پاس بدارم :) و هم به خاطر اینکه به صاحب تاپیک و اعضایی که پستهایم رو می خونند احترام بگذارم، تصمیم گرفتم که در تاپیک هایی که جدی هستند، کتابی بنویسم.
می دونم که کمی عجیبه، ولی زیاد به نظرم جالب نیست که فارسی نوشتاری رو هم محاوره ای کنیم.
با این حال چون صاحب این تاپیک شما هستی و از طرز نوشتنم ایراد گرفتی، به احترام شما در این تاپیک مثل قبل می نویسم. :)
-
RE: زندگی مشترک در خارج از کشور برای کسی مثل من
خیلی رفتم توی فکر:302:
من اصلاً نمیتونم اینا رو تحمل کنم:302:
اگه برم اونجا خیلی اذیت میشم.
البته شنیدم که توی کانادا ایرانی ها زیادن. بالاخره توی اونهمه، یه خانواده شبیه ما پیدا نمیشه؟!!! شاید توی کشوری که شما هستید انقدر شرایط بده. نه؟!!
-
RE: زندگی مشترک در خارج از کشور برای کسی مثل من
دختر مهربون عزیز من اصلا قصدم این نبود که بترسونمت
مواردی که گفتم چیزهایی بود که من تو این مدت باهاش مواجه شدم حکم کلی برای همه ایرانیهای خارج از کشور نیست
همون طور که گفتم اینجا خوبی هم داره حتی از نظر مذهبی اینجا مسجد ایرانی هم هست (البته تو شهر ما نیست)
(پارسال محرم هم برامون شله زرد نذری آوردن:) )
دیگه اینجوری هم نیست که یه آدم مذهبی صبح تا شب عذاب بکشه ولی به هر حال تفاوتهایی با ایران داره
البته شاید جمع دانشجوهای مجرد با جمع های خانوادگی متفاوت باشه من اینجا بیشتر با مجردها رفت و آمد دارم (دوسه تا خانواده می شناسم)
شهری هم که من هستم یه شهر نسبتا کوچیک توی یه کشور اروپاییه و من اینجا سه چهار نفر می شناسم که که از نظر مذهبی تا حدی به من شبیهن ولی به هر حال جو غالب ایرانیهای اینجا همون طوریه که گفتم ممکنه شهرهای بزرگ یا کانادا و آمریکا افرادی مثل تو بیشتر باشن اینو دوستای دیگه می تونن بگن
-
RE: زندگی مشترک در خارج از کشور برای کسی مثل من
سلام دختر مهربون
تاپیک شما دقیقا اون روی سکه مشغله های فکری منه!! من هر وقت فکر میکنم اگه با یک دختر خانم از ایران ازدواج کنم و بیارمش اینجا این سوال برام پیش میاد که چه طوری با شرایط ممکنه کنار بیاد!!
ببین اول از همه به نظر من تا جایی که میتونی تصمیم ازدواجت را از تصمیم خارج رفتن جدا کن. یعنی اول به این سوال جواب بده که اگه این آقا نمی خواست بره خارج باهاش ازدواج میکردی یا نه؟ بعد هم خارج رفتن را به هیچ وجه جزء مزیتهای ازدواجت نیار چون ممکنه بعضی چیزها را بخاطرش صرف نظر کنی و بعد هم آنجوری که فکر می کردی نباشه
دوم اینکه اگه فکر می کنی اصلا و ابدا نمی خواهی خارج بمونی همین الان بگو و دقیقا مشخص کن و شاید هم بهتر باشه که بگی نه چون خیلی ها بعد از 3-4 سال زندگی در خارج به این نتیجه میرسند که بمونند و بعد این برات دردسر ساز میشه!
از حرفات فهمیدم که شما خودت هم نه تصمیم قطعی داری بمونی نه برگردی و همینطور آقای داماد پس به نظرم بعدا با همدیگر(به شرطی که اون و شما هر دو اهل فکر و منطق باشید) می توانید جایی را انتخاب کنید که هر دو راضی باشید.
دوستان بخصوص هدیه و حامد خیلی خوب از چالشهای پیش روت گفتند. من می خواهم یک کم از زاویه ای دیگه به موضوع دین در خارج نگاه کنم.
اولین چیز این هست که باید یک مقدار انعطاف پذیری بیشتری داشته باشی در عین اینکه به عقاید و فرهنگت پایبندی. به نظر من اسلام به اندازه کافی انعطاف پذیر هست که ما در جاهای دیگه مشکل نداشته باشیم.
باید برگشت و نگاه کرد که دین چی از ما می خواهد و هدف چیه. اگه نگاهت به دین سنتی هست و می خواهی همون نگاه را داشته باشی و بیای اینجا 2 تا اتفاق ممکنه بیفته. یکی اینکه منزوی بشی و اینجا برات خیلی خسته کننده و ناراحت کننده باشه و یا اینکه یک سری خانواده ایرانی پیدا کنی و دائم با آنها باشی و فرصت های رشد خودت را بگیری.
چون بچه های دیگه بحث های مذهبی را مثال زدند من هم همون را مثال میزنم. به نظر من درسته اینجا شما می بینی افراد حجاب ندارند(یا حتی با مایو و... میاند بیرون) یا مشروب میخورند و... اما از خیلی نظرهای دیگه از ما بهترند. مثلا من در 4 سال گذشته شاید 4 تا دروغ نشنیده باشم و هیچ کس ازم نخواسته که دروغ بگم! حالا به نظر شما کدوم مهمتره؟ اصلا به نظر دین کدوم مهمتره؟؟ اگه قرآن را ملاک قرار بدهیم نتها 2-3 آیه در مورد حجاب خانمها گفته اما دائما از انصاف، راستگویی، عدالت و.... حرف میزنه.
این جامعه ها چون به عدالت نزدیک ترند(حالا عدالت با معانی مختلف مثل اینکه هرچی سر جای خودش و...) طبیعتا زمینه خیلی گناهها هم درشون کمتر هست. این یعنی همون که قرآن میگه اعدلوا فهو اقربی للتقوی
من فکر میکنم شیطان هر کدوم از ما ها را به نحوی از راه بدر میکنه بنابراین ماهایی که مذهبی هستیم را دچار افکار وسواس گونه و مخرب میکنه که به جای اینکه به فکر خوب شدن و دروغ نگفتن و تجاوز نکردن به حریم دیگران و محبت به دیگران و... باشیم در بند این باشیم که فلانی چرا یک ذره موهاش پیدا شد یا ....مثال دیگه اینکه من شنیدم بعضی ها برای فرار از دست دادن با نامحرم به دروغ میگند سرما خوردن!!! خوب حال کدوم آسیب زا تره؟؟ اینه که میگم شیطان ما را مچل خودش کرده:311:
بعلاوه اینکه کشورهایی مثل کانادا چند فرهنگی هستند و این فرصت برای شما پیش میاد که با مذاهب گوناگون، فرهنگهای مختلف آشنا بشی و مطمئنم که دیدت به زندگی بسیار متفاوت خواهد شد
به نظر من بغیر از اینکه نخواهی به هیچ عنوان از خانواده جدا شی هیچ دلیلی نداره که ایشان را بررسی نکنی
اینهم بهت بگم بعضی از دوستان من ازدواج کردند و آمدند اینجا و خانمهاشون هم محجبه هستند و هم رعایت مسائل دینی را می کنند و هم دوستان خارجی و ایرانی زیادی دارند. اما خوب همیشه شما همانطور که هدیه خانم گفت یک احساس متفاوت بودن را داری که خوب طبیعیه جون متفاوتی!!!
نکته خوبی که هست اینه که خارجی ها خیلی خوب(بخضوض از طبقه متوسط به بالا) یاد گرفتند که به افکار و عقاید هم احترام بگذارند. من خودم اینقدر که در جمع های ایرانی از نخوردن مشروب تحقیر شدم در جمع ها خارجی نشدم!!!!
نکته آخر اینکه اگه تصمیم گرفتی بری خارج حتما روی زبانت کار کن که بتونی بخوبی با دیگران ارتباط برقرار کنی و حتما به این موضوع هم جدی فکر کن که آنجا می خواهی چکار کنی و وقتت را چه جوری پر کنی
ببخشید اگه پرحرفی کردم
-
RE: زندگی مشترک در خارج از کشور برای کسی مثل من
دوستان سلام
پيشاپيش بگم كه فكر كنم پست طولاني داشته باشم، پس اين طولاني بودنش ناراحتت نكنه
ببين دختر مهربون، دوستان خيلي از مسائل مهم رو گفتن
فكر مي كنم دوستاني كه اينجا مسائل رو مشكلات رو مطرح كردن، عموما توي اروپا باشن در صورتي كه مشخص نيست كه ايشون حتما به اونجا بيان
شما قبل از همه چيز بهتر بررسي كني كه ايشون كجا ميخوان برن
به نظر من، اين كه شما چقدر مشكل داشته باشي به محيطي كه توش زندگي خواهي كرد بستگي زيادي داره و اين محيط رو اون كشور و اون شهر مي سازه
يعني شما بايد ببيني كه ميري هند، مالزي، اندونزي يا خاورميانه
ميري انگليس، سوئيس، سوئد يا آلمان
ميري اوكراين يا روسيه
آمريكا يا كانادا
باز كدوم شهرهاش
مثلا توي آمريكا ميري فلوريدا يا اوهايو
تگزاس يا نيويورك
اينكه ايران رو از جهان جدا كنيم و بقيه رو به يه چشم نگاه كنيم درست و منطقي نيست
مثلا شما توي مالزي يا خاورميانه اين مشكلاتي كه دوستان گفتن رو خيلي كمتر دارين
يا توي آمريكا نيويورك بهتر از آريزوناست
يا توي اروپا سوئيس بهتر از فرانسه
آلمان بهتر از ايتالياست
همه چيزهايي كه دوستان گفتن درسته
اما اين كه كجا زندگي كني مشخص ميكنه كه چقدر محدوديت خواهي داشت
مثلا توي آلمان گرچه نئونازي ها وجود دارن ولي چند تا شهر هست كه مسجد و مركز مذهبي شيعه داره
اصلا شايد اين آقا خواست بره تركيه
ضمنا شما كه مجبور نيستي فقط با ايراني ها ارتباط برقرار كني، مي توني با افراد ديگه اي كه هم فكر هستن ارتباط برقرار كني
باز هم ميگم، همه چيزهايي كه دوستان گفتن درسته و بايد خيلي دقيق روشون فكر كني اما اين شدت و حدت مشكلات شامل همه جا نميشه
من اين قدري نرفتم خارج كه بتونم تحليل دقيقي كه دوستان گفتن رو بدم و اطلاعات بالا هم همش تجربه نيست
-
RE: زندگی مشترک در خارج از کشور برای کسی مثل من
تا اونجا که من متوجه شدم خواستگار دختر مهربون می خواهد بره کانادا.
من خودم کانادا نبودم.
ولی اینطور که شنیدم از اونجا که ملیتهای مختلف اونجا هستند و کشوری هست که مهاجر زیاد داره، خارجی ها زندگی سختی ندارند.
راستی جواب ندادی که خواستگارت برای دکتری میره یا نه.
ببین، من هنوز سر حرف پستهای قبلیم هستم.
اگر این آقا پسر خودش مهاجرت کرده بود، می آمد خواستگاری شما، می گفت من اونجا خونه دارم، کار دارم، زندگی کردن در خارج از کشور رو بلد هستم، این یک موقعیت خوب برای شما بود.
اگر شما خودت می گفتی من هدفم مهاجرت هست. حاضرم تمام سختی های مهاجرت رو تحمل کنم و خیلی چیزها رو از دست بدهم تا یک سری چیزهای جدید به دست بیاورم، باز این یک موقعیت خوب برای شما بود.
ولی تا اونجا که من می دونم، شما دوست داری یک شوهر خوب پیدا کنی و یک زندگی همراه با آرامش داشته باشی. شاید حالا در کنارش شاغل هم باشی. درست نمیگم؟
این راه ازدواج همراه با مهاجرت می تونه پلی باشه برای پیشرفت شغلی و درسی. ولی چند سال اول سخت خواهد بود و چند سالی طول می کشه تا جا بیفتید. و در این سختی ها فقط شما هستی و شوهرت و خدا. دیگه پدر و مادر و برادر و دوست و فامیل و آشنا نداری!
حالا باید ببینی اصلاً هدف شما پیشرفت شغلی و درسی در خارج از کشور هست یا نه!!!
نکنه بعد از چند سال به خودت بگی من این همه سختی رو دارم برای چی تحمل می کنم؟
برای مثال من خودم خب دور از پدرم دارم اینجا زندگی می کنم.
به خاطر تفاوت فرهنگی من با اینجایی ها یک سری سختی ها رو باید تحمل کنم.
مثل ایران دورمون شلوغ نیست و تعداد دوست و آشناهامون کمه.
همکارانم زیاد من رو دعوت می کنند که با اونها برم شب بیرون. ولی اکثراً نمیرم. به این خاطر که اونها تفریحشون اینه که دور هم بنشینند مشروب بخورند و مست کنند. من برم اونجا بگم چی؟ وقتی هم که نمیری زیاد جلوه خوبی نداره و فکر می کنند من دوست ندارم باهاشون باشم. وقتی هم که میری توی جمع اضافه هستی.
یا یک سری علاقه های دیگه دارم که در ایران می تونم دنبالشون برم، ولی اینجا سختمه.
ولی با تمام اینها من به دلایل مختلف ترجیح می دهم که اینجا بمونم.
من در اینجا تونستم تو یک دانشگاه خوب رشته مورد علاقه ام رو بخونم.
جا برای پیشرفت من از نظر درسی و شغلی زیاد هست.
خب این امکانات رو به اون صورت در ایران نداشتم.
ولی وقتی شما میگی قصد ادامه تحصیل نداری، و همینطور خودت هم آدم مذهبی هستی و در ایران راحتی، شرایطت خیلی فرق می کنه...
راجع به این مسئله خیلی فکر کن.
البته به نظر من بد هم نیست این دوست برادرت حداقل یک جلسه به خواستگاری شما بیاد و اصلاً ببینی چه جور آدمیه و چه برنامه هایی داره.
-
RE: زندگی مشترک در خارج از کشور برای کسی مثل من
دختر مهربون عزیز
من فکر می کنم بهتره اول دلیل تردیدتو مشخص کنی. به خاطر نا اگاهی از فضایی که قراره بری اونجا ؟ یا به خاطر دلبستگی هایی که ایران داری ؟ یا به خاطر ترس از اینده زندگی با اون اقا در غربت؟ ....
اینجوری هم خودت و هم ما بهتر می تونیم ار این تردید درت بیاریم.
در مورد زندگی مشترک در کانادا باید بگم وقتی به صورت خانواده بیای اینجا زیاد مشکلاتی که دوستان گفنتد نمود پیدا نمی کنه اگرچه هست اما مغمولا زن و شوهرها اینقدر گرفتار کارهای خودشون می شن که اینها می شه فرعیات. فقط نکته ای که خیلی مهمه اینه که اگر شما با همسرت نقطه نظرهای مشترکی در مسائل دینی و دیگر مسائل مهم در زندگی داشته باشید این مشکلات دیکه مشکل نیست در برابر مزیتهای اینجا. اما اگر مثل من و شوهرم 180 درجه با هم اختلاف نظر داشته باشید اونوقت این مشکلات پررنگ می شه و شاید نتونید اونموقع دوام بیارید.
در مورد تصمیم گیری برای محل سکونت بهتره در صحبتهاتون توافقی برای ایکه چه کسی حق تصمیم گیری نهایی برای این مساله رو بعد از مشورت داشته باشه انجام بدب. این چیزی که کارشناسها معمولا توصیه می کنند که در مسائل مختلف قبل از ازدواج تعیین کنید که چه کسی حق تصمیم گیری نهایی رو در موارد مختلف (مسکن ، رفت و امدها و، اقتصاد و تربیت فرزندو ...) خواهد داشت.
یه مساله که یادم رفت بگم اینه که تو خارج حتما باید سرتو با یه چیزی مشغول کنی. اینجا تنها تو خونه نمی تونی بمونی. چون دلت خیلی میگیره. مثلا باید یا حتما کار کنی یا درس بخونی. اگر بتونی در مقطع دکتری درس بخونی یا کار کنی که از نظر مالی به نفعتونم هست.
موفق باشی
-
RE: زندگی مشترک در خارج از کشور برای کسی مثل من
سلام دختر مهربون،
متأسفانه، من فرصت نکردم صحبت همه عزیزان رو بخونم، دوستان صحبتهای خوبی داشتن.
توصیفاتی که حامد و هدیه عزیز داشتند، واقع گرایانه بود و شرح نسبتا خوبی از شرایط بود.
اما من شخصاً فکر میکنم، همه چیز به ظرفیت خود شما بستگی داره،
با توجه به شرایطی که شرح دادید، خواستگار تون دوست برادرتون هست، بنابرین برادر شما باید شناخت خوبی روی ایشون داشته باشن، این فرصت خوبی برای شما هست که در شناخت این فرد بسیار میتونه کمکتون کنه.
برخلاف باقی دوستان که بیشتر نگرانی شما روی شرایط محیطی و فیزیکی زندگی را مّد نظر قرار داده اند، من فکر میکنم شما باید شخصیت این خواستگار را مّد نظر قرار بدهید.
پیشنهاد میکنم، به ایشان اجازه بدهید به خواستگاری شما بیان و سعی در شناخت منطقی ایشان داشته باشید، به خصوص به این موضوع که شخصیت ایشان چقدر ثبات دارد و به بلوغ رسیده دقت کنید، و این امر که ایشان چه مقدار قابل تکیه کردن هستند. این موارد برای زندگی شما در یک محیط غیر ایرانی و به دور از خانواده بسیار مهم و حیاتی هستند.
بر اساس ترس تصمیم نگیرید، به هر حال، یک زندگی مشترک، یک مشارکت دو طرفه رو میطلبه و همراه با سختیهایی هست، اینکه دختر خانومها از همان ابتدا، یک زندگی حاضر و آماده بخواهند، یک مقدار خودخواهی هست. بدون شک، زندگی با ایشان به خصوص با توجه به این امر که فعلا دانشجو هستند و قصد ادامه تحصیل دارند سخت هست...سخت نه از این نظر که با عرض معذرت از زور گشنگی در مملکت غریب تلف میشوید، بلکه به این معنا که باید کمی در زندگی مدیریت مالی داشته باشید. که من فکر میکنم این در حال حاضر در همه زندگیهای مشترک نو پا وجود دارد. به علاوه، بدون شک ایشان برسیهایی در مورد خرج زندگی و درآمدشون در آن محیط کرده اند، که با این شرایط تصمیم به ازدواج گرفته اند. با این وجود شما میتوانید، نگرانیهای خود را در این باره در جلسه سوم یا چهارم صحبت با ایشان مطرح کنید و ببینید برای این امر چه برنامهای دارد. اما مهمترین مساله همانطور که قبلاً هم اشاره کردم، برسی شخصیت ایشان و شناخت منطقی ایشان میباشد.
کانادا، کشور خوبی هست و با توجه به محیط چند فرهنگی که دارد، مردم فرهنگ باز و نسبتا لیبرالی دارند. اگرچه بدون شک، شما این تفاوت را حس خواهید کرد و سخت خواهد بود اما به هر حال، این بهایی هست که باید بابت این اعتقاد پرداخت.:303:
خانومهای زیادی نمیشناسم که در محیط خارج از کشور محجبه باشند، شاید چون خیلی از آنها فکر میکنند، داشتن حجاب در این محیط برای آنها محدودیت میاورد یا موجب جلب توجه بیشتر به آنها میشود. اما من شخصاً فکر میکنم در اکثر این افراد مشکل اصلی این هست که باور از روی معرفت و شناخت وجود ندارد. و البته بهای عمل به باوری که از روی معرفت باشد ارزان نیست.
به هر حال، مشکل شما در زندگی خارج از کشور به طور عمده به دو بخش قابل تقسیم هست:
۱- دوری از خانواده و دلتنگی که به همراه دارد
۲- تفاوت فرهنگی و اعتقادی
در مورد اول، شما باید ببینید آیا ظرفیت این را دارید دوری از خانواده را تحمل کنید؟ و این سوال را هیچ کس به جز خود شما نمیتواند پاسخ بدهد. دقت کنید که اگر با ایشان تصمیم به ازدواج گرفتید، باید بدانید که ایشان دانشجو هستند و نمیتوانید زود به زود به ایران سر بزنید.
و در مورد دوم با توجه به تجربه دوستانم، فکر نمیکنم با توجه به محیط کانادا خیلی به مشکل برخورد کنید.
اگرچه به عقیده من، هر دو مورد بالا اگر همسر شما همراهی خوبی با شما داشته باشد، قابل حل هستند. پس در شناخت ایشان، دقت کافی مبذول دارید!
در کلّ، به نظر من با توجه به این امر که این فرد آینده روشنی دارد و شناخت خوبی از نظر خانوادگی روی او دارید، اگر به این نتیجه رسیدید که در بقیه مورد مانند، اخلاقیات، اعتقادات و ...هماهنگی دارید، و در کلّ پسر خوبی هست با او ازدواج کنید.:227:
چرا که در این صورت زندگی روشنی را با او میتوانید بسازید. :310:
و البته، در جامعه امروز ما افراد زیادی نیستند که چنین مشخصاتی داشته باشند!
البته، اگر ظرفیت دوری از خانواده را در خود میبینید.
فراموش نکنید، ما هیچ چیزی را در دنیا بدون سختی نمیتوانیم بدست بیاوریم و برای هرچیزی باید بهائی پرداخت. حضور شما در کنار ایشان و تحمل یک زندگی مشترک دانشجویی در چند سال اول زندگی، به نویی مشارکت در ساخت زندگی توسط شما خواهد بود. چرا که ایشان بعد از فارغ التحصیلی موقعیتهای خوب و آینده نسبتا روشنی خواهند داشت.
در مورد محل زندگی و برنامههای ایشان پس از اتمام تحصیلات، حتما با ایشان صحبت کنید و به وضوح نظرات خودتون رو بیان کرده و به توافق برسید.
براتون آرزوی خوشبختی و موفقیت دارم،:72:
کامران
-
RE: زندگی مشترک در خارج از کشور برای کسی مثل من
اول از همتون ممنونم که انقدر سریع به سوال من جواب دادین و تجربیات و اطلاعات خودتون رو در اختیارم گذاشتین:72:
امیدوارم بتونم جبران کنم محبتاتون رو:72:
یه چند تا موضوع رو بگم. یکی اینکه من الان هیچ شناختی از طرفم ندارم فقط در یه حدی میدونم که مورد تایید برادرم هست. و فعلاً هم هیچ ویژگی شخصیتی و اخلاقی ایشون برام مهم نیست. فقط دارم به این فکر میکنم که (بر فرض اینکه اومد و خوب بود) با این شرایطی که داره میتونم کنار بیام یا نه. چون اگه آدم خوبی باشه مجبورم این موضوع رو بقبولونم به خودم. و شاید به خودم سخت بگذره توی این مدت.
ضمناً فعلاً تا اونجایی که میدونم قراره دو سال خارج باشه. اگه ترس از اینکه نکنه خارج موندگار بشیم رو فعلاً بذارم کنار، حتی تحمل این دو سال هم برام مبهمه. نمیدونم میتونم محیط اونجا و دوری و تنهایی ِ دو نفره رو تحمل کنم یا نه.
یه چیزی هم هست که اگه قبول کنم باید تا آخرش پاش وایستم. نمیشه بگم یه بار امتحانی برم اگه خوب بود بمونم.
اینجوری که هدیه خانم گفته، من ترجیح میدم توی خونه بمونم تا اینکه توی این شرایط سخت قرار بگیرم. یا بقول دوستمون آقای سید، مجبور شم بین دوتا کار حرام یکیش رو انتخاب کنم(دروغ و دست دادن)
هدیه خانم ممنونم که خیلی خوب شرایط رو و واقعیت رو برام توضیح دادی.:72:
آقای سید گفته بودی که:
نقل قول:
ببین اول از همه به نظر من تا جایی که میتونی تصمیم ازدواجت را از تصمیم خارج رفتن جدا کن. یعنی اول به این سوال جواب بده که اگه این آقا نمی خواست بره خارج باهاش ازدواج میکردی یا نه؟ بعد هم خارج رفتن را به هیچ وجه جزء مزیتهای ازدواجت نیار چون ممکنه بعضی چیزها را بخاطرش صرف نظر کنی و بعد هم آنجوری که فکر می کردی نباشه
راستش الان خارج رفتن ایشون بیشتر داره توی تصمیم من اثر منفی میذاره تا مثبت!!
نقل قول:
دوم اینکه اگه فکر می کنی اصلا و ابدا نمی خواهی خارج بمونی همین الان بگو و دقیقا مشخص کن و شاید هم بهتر باشه که بگی نه چون خیلی ها بعد از 3-4 سال زندگی در خارج به این نتیجه میرسند که بمونند و بعد این برات دردسر ساز میشه!
از حرفات فهمیدم که شما خودت هم نه تصمیم قطعی داری بمونی نه برگردی و همینطور آقای داماد پس به نظرم بعدا با همدیگر(به شرطی که اون و شما هر دو اهل فکر و منطق باشید) می توانید جایی را انتخاب کنید که هر دو راضی باشید.
من، الان که توی ایران هستم و ایشون رو هم نمیشناسم، دارم به این فکر میکنم که اگه قراره من برم اونجا و راحتی های نسبی ای که اونجا داره من رو هم پاگیر کنه، اصلاً دوست ندارم حتی یه لحظه پام رو اونجا بذارم.
اما این فکر ِ الانمه. واقعاً نمیدونم. شاید طرفم انقدر خوب باشه که بتونم همه چیز رو تحمل کنم. شاید اونجا اون چیزی نباشه که من فکر میکنم و اصلاً خودم هم خوشم بیاد. شایدم همه ی این حس ها ترس از تغییره... واقعاً گیج شدم...
نقل قول:
...
به جای اینکه به فکر خوب شدن و دروغ نگفتن و تجاوز نکردن به حریم دیگران و محبت به دیگران و... باشیم در بند این باشیم که فلانی چرا یک ذره موهاش پیدا شد یا ....مثال دیگه اینکه من شنیدم بعضی ها برای فرار از دست دادن با نامحرم به دروغ میگند سرما خوردن!!! خوب حال کدوم آسیب زا تره؟؟ اینه که میگم شیطان ما را مچل خودش کرده
با قسمت آبی حرفای شما هم عقیده ام. اما با قسمت دوم یه خورده هم عقیده ام. نباید دروغ بگیم. من خودم هیچ وقت توی این شرایط نبودم. اما دوست ندارم کاری که خدا گفته حرامه رو انجام بدم.حتی اگه مجبور شم هر دفعه توضیح بدم که خدای من این کار رو برای من حرام کرده.
نقل قول:
...
بیای اینجا 2 تا اتفاق ممکنه بیفته. یکی اینکه منزوی بشی و اینجا برات خیلی خسته کننده و ناراحت کننده باشه و یا اینکه یک سری خانواده ایرانی پیدا کنی و دائم با آنها باشی و فرصت های رشد خودت را بگیری.
ترجیح میدم هم منزوی بشم و هم فرصت چیزی که اسمش به غلط رشد گذاشته شده رو از خودم بگیرم.
و اگه اونجا انجام کارهای حرام برای بقیه عادی شده، دیگه من برای خودم اونها رو عادی نکنم.
نمیخوام به چیزایی که شما گفتی اعتراض کنم یا اینکه شما رو با خودم هم عقیده کنم.نظر و عقیده ی شما برای من خیلی محترمه. اما واقعاً اگه لازم باشه کار حرامی رو انجام بدم و به رشد های دنیوی برسم، این رشد برام هیچ ارزشی نداره. و فکر میکنم چیزی که خدا منع کرده، فقط توی ایران و یا کشور های اسلامی منع نکرده. همه جا منع شده.
آقای سید ممنونم از اینکه تجربیاتت رو در اختیارم گذاشتی. بازهم روی حرفات فکر خواهم کرد.
آقای احمد علی ممنونم.:72:
راستش گفتم که کشوری که میخواد بره اسلامی نیست. کاناداست. حرفت درسته که کشورای اسلامی ظاهراً راحت ترهستن. و تا اینجا هم به این نتیجه رسیدم که کانادا هم بخاطر تنوع فرهنگ های مختلف راحت تر از بعضی از کشور هاست.
آقا حامد ممنون که پیگیری میکنی.:72:
نقل قول:
راستی جواب ندادی که خواستگارت برای دکتری میره یا نه.
نه. برای فوق لیسانس داره میره. اما حقوق ماهیانه داره. مثل اینکه شما گفتی که نمیشه برای فوق لیسانس باشه و حقوق بگیره!! اما برادر خودم هم همین شرایط رو داشت. و دانشگاهی که میخواست بره حقوق ماهیانه بهش میداد.(البته برادرم نرفت)
نقل قول:
ولی تا اونجا که من می دونم، شما دوست داری یک شوهر خوب پیدا کنی و یک زندگی همراه با آرامش داشته باشی. شاید حالا در کنارش شاغل هم باشی. درست نمیگم؟
درسته. اما خوب بودن همسر خیلی برام مهمه. انقدر که شاید حاضر بشم هر سختی ای رو تحمل کنم.
نقل قول:
البته به نظر من بد هم نیست این دوست برادرت حداقل یک جلسه به خواستگاری شما بیاد و اصلاً ببینی چه جور آدمیه و چه برنامه هایی داره.
اگه مناسب نباشه که جریان تموم میشه و هیچی. همه ی ترسم از اینه که مناسب باشه و من تا آخرین لحظه شک داشته باشم به تصمیمم. (خندم میگیره! همه دعا میکنن یه همسر خوب گیرشون باید، من از اینکه طرف خوب باشه میترسم:) ببخشید که یه خورده گیج شدم توی این مسأله!! )
نقل قول:
من فکر می کنم بهتره اول دلیل تردیدتو مشخص کنی. به خاطر نا اگاهی از فضایی که قراره بری اونجا ؟ یا به خاطر دلبستگی هایی که ایران داری ؟ یا به خاطر ترس از اینده زندگی با اون اقا در غربت؟ ....
اینجوری هم خودت و هم ما بهتر می تونیم ار این تردید درت بیاریم.
دلجو جان باور کن خودم هم نمیدونم این تردید از چیه. فکر میکنم از همه ی اینهایی که گفتی باشه.
نقل قول:
...
نکته ای که خیلی مهمه اینه که اگر شما با همسرت نقطه نظرهای مشترکی در مسائل دینی و دیگر مسائل مهم در زندگی داشته باشید این مشکلات دیکه مشکل نیست در برابر مزیتهای اینجا. اما اگر مثل من و شوهرم 180 درجه با هم اختلاف نظر داشته باشید اونوقت این مشکلات پررنگ می شه و شاید نتونید اونموقع دوام بیارید.
درسته. این تطابق اعتقادات، خیلی کمک میکنه به تحمل شرایط.
نقل قول:
این چیزی که کارشناسها معمولا توصیه می کنند که در مسائل مختلف قبل از ازدواج تعیین کنید که چه کسی حق تصمیم گیری نهایی رو در موارد مختلف (مسکن ، رفت و امدها و، اقتصاد و تربیت فرزندو ...) خواهد داشت.
یعنی شرط ضمن عقد بذارم که حق انتخاب جای زندگی با من باشه؟!! اینم راه حلیه. اما جایِ فکر داره...
نقل قول:
یه مساله که یادم رفت بگم اینه که تو خارج حتما باید سرتو با یه چیزی مشغول کنی.
...
چشم اینو هم مد نظرم قرار میدم. ممنونم از راهنمایی هات. شما هم موفق باشی:72::72:
سلام آقای کامران. ممنونم که کمکم میکنید.:72:
نقل قول:
برخلاف باقی دوستان که بیشتر نگرانی شما روی شرایط محیطی و فیزیکی زندگی را مّد نظر قرار داده اند، من فکر میکنم شما باید شخصیت این خواستگار را مّد نظر قرار بدهید.
راستش این رو گذاشتم برای مرحله ی بعدی. میخوام ببینم با این شرایطی که تا الان میدونم ازش، میتونم کنار بیام یا نه. چون بالاخره خارج رفتنش چیزیه که هست و نمیشه عوضش کرد.
نقل قول:
پیشنهاد میکنم، به ایشان اجازه بدهید به خواستگاری شما بیان و سعی در شناخت منطقی ایشان داشته باشید، به خصوص به این موضوع که شخصیت ایشان چقدر ثبات دارد و به بلوغ رسیده دقت کنید، و این امر که ایشان چه مقدار قابل تکیه کردن هستند. این موارد برای زندگی شما در یک محیط غیر ایرانی و به دور از خانواده بسیار مهم و حیاتی هستند.
ممنونم که توجهم رو به خصوصیاتی که بیشتر لازمم میشه جلب کردید.
بقیه صحبتاتون رو هم خوندم. من فکر میکنم تنها چیزی که برام مشکلی نیست، مساله ی مالی هست. در همین حد که برام ثابت بشه زمینه ی پیشرفت و جُربزه ی کار کردن و چرخوندن یه زندگی رو داره، کفایت میکنه. بیشتر اخلاقیات و چیزای دیگه مهمه تا اینکه الان هم خونه داشته باشه، هم ماشین، هم حساب بانکیش پر باشه. با چند سال سختی کشیدن از نظر مالی میشه کنار اومد اما با بد اخلاقی و عدم تفاهم توی زمینه های اعتقادی سخت میشه کنار اومد. حتی ممکنه نشه کنار اومد.
بازم ممنونم ازتون:72:
چقدر طولانی شد این پست آخرم. ببخشید که پر حرفی میکنم. شاید حوصلتون نکشه همش رو بخونید.
-
RE: زندگی مشترک در خارج از کشور برای کسی مثل من
فقط کوتاه یک مسئله رو بگم.
البته جالبه که توی کانادا برای فوق لیسانس هم حقوق می دهند.
ولی باید ببینید که چقدر حقوق می دهند. فکر می کنم فوق فوقش در این حد باشه که یک دانشجو بتونه درس بخونه و در خوابگاه زندگی کنه.
البته اینکه فقط 2 سال طول بکشه در اکثر مواقع شدنی نیست. روی 3-4 سال حساب کن.
با تمام این مسائلی که من و بقیه گفتند، یک چیز دیگه می خوام بگم.
اگر واقعاً قصد خواستگارت اینه که برمی گردید ایران و حالا برای مثال مدت اقامت شما 3 سال طول خواهد کشید،
کمی اوضاع فرق می کنه. چون شما مجبور نیستی برای همیشه خارج از کشور زندگی کنی.
فوقش اگه خیلی حوصله ات سر رفت شما میای ایران یک مدت می مونی و بعد دوباره میری اونجا.
ولی می تونی توی این 2-3 سال خب یک سری سختی ها رو تحمل کنی، به جاش با یک کشور جدید و یک محیط جدید آشنا می شی و تجربه های جدید کسب می کنی. مطمئناً تجربه خوبیه.
ولی خب، اگر قرار است مهاجرت کنید و همیشه کانادا بمونید، قضیه فرق می کنه و باید اون مسائلی که در پست های قبلی گفته شد رو در نظر بگیری.
این را هم بگم. در تمام پستهایم چیزی راجع به آن آقا پسر نگفتم، چون می دونم که خودت می دونی که برای ازدواج، اول از همه خود اون خواستگار مهم است. مهاجرت در در درجه دوم قرار داره. چون سوالت در رابطه مهاجرت بود، فقط در این رابطه صحبت کردم. وگرنه شاید اون آقا پسر واقعاً خیلی نکات مثبت داشته باشه که به خاطرش بیارزه یک سری سختی ها رو هم تحمل کنی.
-
RE: زندگی مشترک در خارج از کشور برای کسی مثل من
دوستان عزیز که توی این تاپیک کمکم کردید، از توجه همتون ممنونم.
با توجه به صحبتا و راهنمایی هاتون، من فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که نباید اول، بدونِ اینکه ایشون رو دیده باشم تصمیمی بگیرم. نباید شرایط و موقعیت های ایشون رو جداگانه بررسی کنم. باید ببینمش تا بفهمم بهای چه چیزی رو قراره بدم. و بهای اون چقدره. و اونوقت سبک سنگین کنم. اگه ارزشش رو داشت بپذیرم.
بازم ممنونم. اگه به نتیجه ی خاص دیگه ای رسیدم میام اینجا و شما رو در جریان میذارم.
شاد باشید:72:
-
RE: زندگی مشترک در خارج از کشور برای کسی مثل من
سلام دختر مهربون
خوشحالم که به جمع بندی نسبی رسیدی
من فقط می خواستم چند تا نکته را بگم. البته روی بعضی حرفهای دیگتون هم کامنت داشتم اما احساس کردم ممکنه بیشتر مجادله بشه!!
گفته بودید
"
....
اما واقعاً اگه لازم باشه کار حرامی رو انجام بدم و به رشد های دنیوی برسم، این رشد برام هیچ ارزشی نداره.
"
من(و خیلی هایی که مذهبی هستند) هم دقیقا براساس همین حرف شما بعضی وقتها فکر می کنیم اینجا ماندن بهتره چون میتونیم سالم تر زندگی کنیم. به نظر من همه ما کم و بیش دچار خطا میشم. (البته ممکنه شما اینجور نباشید) ما نه تنها گناه که همین که شما میگید بعضا کار حرام انجام میدهیم(چلو زدن توی صف، پارتی بازی، دروغ، غیبت، زیرآب زنی، و ....) که به رشد مادی برسیم. حرف من اینه که بعضی وقتها این شما نیستید که می خواهید گناه کنید سیستم هست که شما را مجبور به گناه می کنه!!! وقتی رئیستان ازتون می خواهد دروغ بگید، وقتی مجبورید به ارباب رجوع دروغ بگید و ...!!! اگه نگید هم معمولا توی محیط کار مشکل پیدا می کنید و باید بگردید دنبال کار جدید و روز از نو روزی از نو... وقتی می بینید حقوق مسلم همکارانتون یا خودتون داره پایمال میشه و نمی تونید چیزی نگید و هزاران مثال دیگه...
من حرفم اینه که باید در مجموع آدم ببینه در کجا میتونه سالمتر(به مفهومی که بالا گفتم) زندگی کنه
موضوع دیگه که فکر کنم توی پست قبلی هم گفتم اینه که آرامش ذهنی برای رسیدن به خدا مهمه!!! چرا پیغمبر میگند لادین لمن لا معش له.... من خودم به قول دکتر شریعتی ترجیح می دهم توی خیابان راه برم به خدا فکر کنم تا اینکه توی مسجد بنشینم و به کفشهام فکر کنم!!
و گفتید
"
و فکر میکنم چیزی که خدا منع کرده، فقط توی ایران و یا کشور های اسلامی منع نکرده. همه جا منع شده."
این حرف را هم قبول ندارم چون اگه بدانید مثلا توی بحث حجاب مراجع خودمون اجازه میدهند عشایر(مطابق عرفشون) موهاشون پیدا باشه... اگه اینی که شما میگید بود پس "وعاشروهن بالمعروف" چیه؟
تا حالا فکر کردید خدا چرا یک رساله احکام دقیق ننوشت بده دست ما؟ نمی تونست؟ وقت نداشت؟
بهرحال فکر می کنم اگه کتاب "اسلام و مقتضیات زمان" شهید مطهری را یک نگاهی بندازید نظرتون فرق خواهد کرد
نمیدونم چقدر با سیستم فقهی ما آشنا هستید، اما همینقدر بدونید که بعضی این احکامی که ما الان تو رساله داریم نظر اجماعی علما است!!!
حالا اگه رفتید کانادا و با مسلمانهای کشورهای مختلف برخورد کردید خواهید دید چقدر دین ما از فرهنگمون(در همه مسلمونها این مشترک هست) تاثیر گرفته
بهر حال امیدوارم آنچه که خیر است براتون اتفاق بیافته
-
RE: زندگی مشترک در خارج از کشور برای کسی مثل من
سلام
آقا سید، من الان اینجام و توی این موقعیت دارم این حرفها رو میزنم.
وقتی داشتم اونا رو مینوشتم، میدونستم که یه عالمه حرف داری که در جواب اونها بهم بگی.
شاید باورت نشه. اما وقتی داشتم این کلمات رو مینوشتم : ...چیزی که خدا منع کرده... یه لحظه مکث کردم. داشتم با خودم فکر میکردم واقعاً کی میدونه خدا دقیقاً چه چیزی رو توی چه شرایطی منع کرده!!!
من نمیدونم واقعاً اگه توی اون شرایط باشم چه کاری انجام میدم. فقط میدونم دلم نمیخواد اون کاری که خدا دوست نداره رو انجام بدم. اگه خودم و حتی بقیه ی آدما ندونیم خدا چه کاری رو دوست نداره، خودش که میدونه. ازش میخوام خودش مراقب رفتارهام باشه.
منو ببخش اگه حتی یه ذره رنجیدی از حرفام. قصدم این نبود.:72:
منم برای شما آرزوی موفقیت دارم:72:
-
RE: زندگی مشترک در خارج از کشور برای کسی مثل من
دختر مهربون
نه من اصلا نرنجیدم :72: خیلی پستم کلفته :)
من حرفهای شما را دقیقا درک می کنم شما تقربیا انگار خود من هستید 4 سال پیش یا یک کم بیشتر
رابطه بین آدمها و خدا خیلی پیچیده تر از این حرفها است که بشه با این مسائل جزئی تکلیفش را معلوم کرد.... داستان موسی و شبان را حتما شنیدید...
تو کار خویش با خدای خود انداز و دل خوش دار که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند
اما حرفهای شما برای من یک خوبی داشت که چند روزه دارم راجع به خودم و اینکه چی درسته چی غلط بیشتر فکر میکنم.... چیزی که میتونم بگم اینه که من نه فقط توی این چند سال که اینجا بودم خیلی کارهایی که خدا منع کرده را انجام دادم بلکه از زمانی که به تکلیف رسیدم هم وضعم بهتر نیوده :316:
امیدوارم دلایل عقلی که برای رفتارهام بهم بافتم را خدا بخره والا روزگارم سیاهههههههههههه :302:
اما خوب، خدایی که می پرستمش خیییییییییییلی خییییییییییلی مهربونه اینقدر که گفتنی نیست، با حال و با معرفت و با مرامه:43: ... اگه میخواست به این چیزها گیر بده تا حالا 600 بار باید من را چرخم کرده بود.... برای همین اخلاقاش که هنوز هم با اینکه توی این محیطم و خبری از خیلی محرکهای بیرونی مذهبی نیست دوستش دارم ...
خیلی این حرفت را قبول دارم که باید کارهایی که خدا دوست داره را انجام داد و کارهایی که خدا دوست نداره را انجام نداد... اما نمیدونم تا حالا توی قرآن یک سرچی کردید ببینید خدا کی ها را دوست داره کیا را نه؟؟؟ مطمئنم چیدن این آیات کنارهم خیلی چیزها را روشن میکنه
یک نکته دیگه را هم بگم. شاید شما خودت بهتر از من بدونی ممکنه دو نفر یک چیز را ببینند اما دو تا برداشت مختلف بکنند. من اگه میگم باید برای زندگی توی این جامعه انعطاف پذیر بود بخشیش هم اینه یعنی نگاهی مثبت داشته باشی. مثلا اینجا شما زیاد می بینید دختر و پسرهای جونی را که در جاهای عمومی(مثل شاپینگ، رستوران و...) بهم اظهار عشق و علاقه می کنند(مثلا همدیگر را می بوسند) خوب این اگه از نظز شرعی مهم نباشه حداقل با فرهنگ ما سازگار نیست... من خودم هر وقت این صحنه را می بینم خیلی خوشحال میشم که 2 نفر اینقدر بهم علاقه دارند بعد همیشه یاد یکی از حرفهای یکی از استادام می افتم که میگفت عاشق باید از هر فرصتی برای اظهار عشقش به معشوق استفاده کنه و بعد فکر میکنم من که ادعا میکنم عاشق خدا هستم آیا از هر فرصتی برای ابراز عشقم استفاده کردم؟؟؟!!!! نگاه دیگه به این قضیه میتونه این باشه که واااا چقدر اینها جلفند
امیدوارم یک روزی بیاد که ....
براتون آرزوی خوشبختی توام با سلامتی و عزت را دارم:72:
-
RE: زندگی مشترک در خارج از کشور برای کسی مثل من
سلام
يه چيزي رو احساس كردم بايد بگم
گفتن كه وقتي ميخواي با يكي دست بدي يا بايد دروغ بگي كه مريضي و دست ندي يا اينكه بپذيري و دست ندي
راه سومي هم هست
عقيدتون رو بيان كنيد
يا مثل اين چينيا جفت دست ها رو بچسبونيد بياريد جلوي خودتون
-
RE: زندگی مشترک در خارج از کشور برای کسی مثل من
نمی خواستم وارد بحث بشم چون از کودکی یاد گرفتم به تمام عقاید انسانها احترام بزارم . اونها رو همونطور که هستند بپذیرم چون این کاریه که خدا با بندگانش انجام می ده (موسی و شبان). ولی یه نکته که از نظر خودم درسته می گم و اون اینکه دینها میان تا راه درست زندگی کردن رو بیاموزند و اجباری در عمل به اونها نیست ولی عمل کردن به اونها بک تضمین جانبی برای درست عمل کردن در هر شرایطیست.
تفاوت دین اسلام در اینه که برای عمل به دستوراتش کارهایی باید انجام بدی که شما رو از جامعه متمایز می کنه. یعنی دستوراتش جنبه ظاهری داره. مثل نماز خوندن در هر شرایطی. حجاب داشتن. شراب و گوشت غیر ذبح شرعی نخوردن. تماس نداشتن با نامحرم و روزه گرفتن که اینها از شعائر دین اسلامه. و جالبه که برای کسایی که مسلمون نیستن این سوال پیش میاد که چرا شما دینتون در زندگی روزمره تون عیان است و منحصر به روحانیون دینتون و روزهای خاص و مکانهای خاصی نیست. و اینجاست که برای اونها سوال پیش میاد که دین شما چیه و چرا اینجوریه؟ این سوالها رو تا حالا دوستای من در دانشگاه بارها از من پرسیدند. و در مورد اسلام کنجکاو شدند.
و همین شعائر دین ماست که بعضی از سران کشورها رو ترسونده که عمل به این شعائر رو ممنوع کردند.
به هر حال من مطمئنم که اگرچه در تمام دینها کارهایی حرام شده (دروغ گویی، پاچه خواری و ....) که در دین اسلام هم هست و ما از اون اعمال دوری کنیم ولی اعمالی هم در دین ما هست که باید به اونها عمل کنیم (مصداق ها و شعائر اون).
ما می تونیم مثل کشورهای پیشرفته طبق عقل خودمون عمل کنیم وبا سعی و خطا بالاخره راه درست رو پیدا کنیم ولی می تونیم از اطلاعات دینیمون هم استفاده کنیم و ازمون و خطای کمتری رو در زندگی تجربه کنیم .
موفق و موید باشید.
راستی در هر مورد می تونی یه جوری تا اومجا که امکان داره سازگار بشی. مثلا دست دادن.: من خودم مثل ژاپنی ها دستم رو جلوی صورتم می برم و میگم که این ایده اولوژی منه ولی از سایت تبیان که پرسیدم گفتن با دستکش اگر احتمال گناه نمی دی اشکال نداره.
یا مثلا همیشه غذای سبزیجات همه جا پیدا می شه چون خیلی از خارجیها طرفدار حیوانات گوشت نمی خورن و همچنین غذاهای دریایی.
یا می تونی با دوستای خانمت مهمونی های ماهانه نوبتی بذارید تا بتونی با لباس راحت تو اون مهمونی ها حاضر بشی و این حست رو هم ارضا کنی.
-
RE: زندگی مشترک در خارج از کشور برای کسی مثل من
نظرات سید 1387 من را یاد سید بهروز می اندازه که الان داره دکتراش را توی استرالیا می خونه و ساعت های زیادی را روی چنین مسائلی با هم بحث کرده ایم همون جور که بحثم با سیدبهروز به نتیجه نرسید احتمالا وارد شدن به بحث با سید1387 هم به نتیجه ای نخواهد رسید. بنابراین از ورود به بحث امتناع می کنم.
دختر مهربون من پیش از این فکر می کردم دوست دارم برای ادامه تحصیل به خارج برم اما وقتی که با دو تا از دوستانم که کانادا بوده اند صحبت کردم دیدم توی خودم اون قدرت را نمی بینم که با چنین چیزهایی کنار بیام. دوستان اشاره کردند که کانادا به دلیل مهاجران زیادش خیلی راحت تر از کشورهای دیگر است اما توانت در کنار اومدن با اون مقدار سختی اش چقدره؟
چیزهایی هست که ما به دلیل خو کردن بهش می تونیم تحملش کنیم، چیزهایی مثل بی نظمی ها و بی قانونی ها و اتلاف وقت و ... و همه ی مشکلاتی که توی زندگی مون هست تحمل این چیزها برامون سخت نیست چون بهشون عادت کرده ایم اما آقا حامد وقتی میاد ایران براش وضعیت رانندگی غیر قابل تحمله، عدم رعایت صف غیر قابل تحمله و ...
از طرف دیگر چیزهایی هست که برامون تحملشون سخته چون بهشون عادت نداریم مسائل مذهبی را که همه بهش اشاره کردند تا فرهنگ های مختلف و ...
معمولا افرادی که می رن اون جا اول اونجا سختی می کشند چون نمی تونند با مسائل اونجا خودشون را وفق بدهند اما پس از تطبیق تحمل مسائل اینجا براشون مشکله.
به هر حال این وسط اولویت های شما توی زندگی است که تصمیمتون را می سازه
-
RE: زندگی مشترک در خارج از کشور برای کسی مثل من
تو دوره کارشناسی دوستی داشتم که همیشه به نظر خودم و بقیه یک آدم کاملا سخت و غیر قابل انعطاف بود. عقاید سفت و سختی داشت.تقریبا ازش می ترسیدیم :311: از بچه های نسبتا فعال بسیج هم بود.
منی که به امید تغییر مثبت خودم و دیگرون از بحث کردن لذت می بردم با اون هرگز وارد بحث نمی شدم چون وقت خودم و خودش رو هدر می دادم.
با یک دانشجوی دکترا ازدواج کرد و رفت یکی از کشورهای اروپایی. گفتم که حتما یا خودشو می کشه یا همسایه هاشو :311:
بعد از یکی دو سال خیلی اتفاقی ایران دیدمش. ظاهرش هیچ تغییری نکرده بود. انتظاری هم نداشتم. (من کم مذهب هم بودم تغییر نمی کردم چه برسه به اون). وقتی از زندگیش تو اون کشور با هم حرف زدیم فهمیدم فوق العاده راضیه و به هیچ وجه راضی نیست برای زندگی به ایران برگرده و می گفت تمام بدی هایی که از اون کشورها می گن الکیه :163: چی دیده بود نمی دونم. من که تجربه نداشتم.
مطمئنا زندگی چه اینور چه اونور خوبی ها و بدی های خودش رو داره. اونایی که تجربه اش رو دارن اشاره کردن ولی به قول سید همه چی به نوع دید خودت بر میگرده. از اونجا نه بهشت بساز نه جهنم.
ظاهرا محیط مناسب تریه برای نزدیک شدن به بعضی انحرافات و محیط مناسب تری هم برای دور شدن از بعضی انحرافات دیگه.
عادت و تحمل هم خودش انحرافه. و متاسفانه روز به روز منحرف تر می شیم
-
RE: زندگی مشترک در خارج از کشور برای کسی مثل من
نقل قول:
نوشته اصلی توسط lifeisbeautiful
عادت و تحمل هم خودش انحرافه.
چه جمله ي قشنگي!
دختر مهربان جون :72:
من كه خارج از كشور نبودم و تجربه اي هم ندارم...
و تا امامزاده داوود هم برم مادر محترم دق ميكنه :46: (جديدا البته!)
اما اگر ميتوني از خانواده جدا شي و مطمئني كم نمياري و بعد سر شوهر بنده خدا منت نميذاري كه من به خاطر تو اومدم غربت برو و ... (البته با درنظر گرفتن همه ي حرفهاي زيباي هديه خانم و آقاحامد و بقيه)
نگران دين و ... هم نباش
ديني كه بخواد با موندن در يك اتاق و قطع ارتباط با كل دنيا از ترس اين كه مبادا ... حفظ بشه . همون بهتر كه از دست بره ...:163:
اصلا اين كه اسمش دين نيست ...
اسمش عادت و تربيته ...
قرآن دستور سيرو في الارض رو داده مطمئنم براي ديدن گل و بلبل و درختان آمازون و آبشار ويكتوريا نبوده ...
براي اين بوده كه با اعتقاداي مختلف، آدماي مختلف، فرهنگاي مختلف و تاريخ كشورها و ... آشنا شي ...
و به يك ديد زيبا برسي با كلي تجربه و ... :104::104:
-
RE: زندگی مشترک در خارج از کشور برای کسی مثل من
سلام دوستان.
نظراتتون رو خوندم. ممنون که من رو راهنمایی میکنید.
راستش نظرم رو درباره همه ی چیزایی که گفتید، توی پست های قبلی گفتم.
راجع به نظرات و تجربیات خودتون که در اختیارم گذاشتید ازتون ممنونم.
یاسا جان گفتی که:
نقل قول:
...و تا امامزاده داوود هم برم مادر محترم دق ميكنه
...
اما اگر ميتوني از خانواده جدا شي...
راستش من توی خودم میبینم که میتونم. اما دیروز که داشتم با مادرم صحبت میکردم، گفت "از اون روز که بحث این خواستگاره شده، من همش رفتم توی فکر. میگم اگه تو نباشی خونه چقدر سوت و کور میشه. من چیکار کنم اونوقت؟"
راستش تنها نگرانیم مادرمه. قبلاً پیش خودم فکر میکردم که وقتی که ازدواج کنم حتماً هفته ای 2، 3 بار میام و به مامان سر میزنم. اما الان...!
اون مطلبی که در مورد دین هم گفتی، باهات موافقم. اعتقادی که با یه تغییر مکان از دست بره، اصلاً اعتقاد نبوده.
اما بیشتر نگران این بودم که نکنه شرایط اونجا اذیتم کنه. که دوستان توضیحات زیاد و مفیدی در این مورد دادن.
-
RE: زندگی مشترک در خارج از کشور برای کسی مثل من
سلام دختر مهربونِ مهربون:46:
من همه تاپیکت رو نخوندم اما فکر میکنم متوجه شدم جریان چیه؟
من هم نظر شخصی خودم رو میگم.
من که به هیچ وجه حاضر نیستم برم جایی غیر از ایران زندگی کنم اما تو ایران هر شهر یا استانی باشه فرقی نمیکنه در صورتی که همسر و همدمم خوب باشه:43:
اما خارج از ایران اصلا و ابدا:163:
سیروا فی الارض خوبه اما وقتی پای اعتقادات و دینت وسط بیاد، خیلی باید محتاط باشی چون مسمله که تو یه کشور غیر اسلامی، مسلمان خیلی اذیتها میشه که یا باید چشمش رو روی همه چیز ببنده که این امکان نداره یا اینکه با دیدن هر کار ناجور و بی احترامی و توهین یا ... واکنش نشون بده و مدام در حالت نا امنی از این لحاظ به سر ببره و دردسرهای دیگه.
برای محک دین و میزان ایمان لازم نیست بریم کشور دیگه ای و ایمانمون رو بسنجیم.ما میتونیم نه تنها تو کشور خودمون بلکه تو خونه خودمون نشون بدیم چقدر مومن هستیم و تا چه حد محکم هستیم و تحت چه شرایطی میتونیم مسیر حق رو دور بزنیم و برگردیم!
البته کسانی که بنابه هر دلیل موجهی جایی غیر از ایران زندگی میکنند و موفق هم هستند قابل تحسین هستند مثل اقای کامران و Hamed65 و دیگرانی که من نمی شناسم.منظور من چنین کسانی نیست اما معتقدم تا وقتی که ضرورتی (ضرورت به معنای واقعی!) ایجاد نشده و میتونیم تو کشور خودمون خوب باشیم و ایمانمون رو حفظ کنیم، بیرون رفتن از ایران درست نیست هرچند خیلی وقته سفر خارج از کشور هم مثل خیلی چیزهای دیگه مد یا عرف یا ... شده در حالیکه اکثر این سفرها نه تنها ضروی نیست بلکه ...
برای همین میگم تا جایی که امکان داره هر کسی تو کشور خودش ازدواج کنه بهتره
ما برای امر به معروف و نهی از منکر هم اگر خطر جانی یا مالی یا عرضی و ابرویی داشته باشیم این امر واجب ازمون ساقط میشه(حالا خارج از کشور که دیگه از این لحاظ همیشه باشید ترکش کنیم چون خطرش از هر لحاظ هست!) حالا بریم خارج با این توجیه که باید ایمانمون رو حفض کنیم وگرنه همون بهتر که نباشه!
-
RE: زندگی مشترک در خارج از کشور برای کسی مثل من
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرانک1389
سیروا فی الارض خوبه اما وقتی پای اعتقادات و دینت وسط بیاد،
خوب فرانك عزيز خدا خودش هم ميدونسته كه وقتي سيروافي الارض ميكني اصولا پاي اعتقادات و دينت هم وسط مياد وگرنه در ادامه ي آيه به تعقل توصيه نميكرد...
نظر شما البته قابل احترامه اما من ميگم ...
امان از دست اين ترسها ... :305:
امان از ترسهايي كه مارو در دنيا كاملا در ركود نگهداشته چه از لحاظ فكري، چه مادي چه ...
آدم بايد ترسهاشو بذاره كنار ...
به قول دكتر شريعتي :
من رقص دختران هندي كه از سر عشق است را بيشتر از نماز پدر و مادرم دوست دارم كه تنها از روي ترس است!
دختر مهربون جونم:72:
من اعتقاد دارم ما دخترها با اين وابستگيهامون واقعا زندگيمونو خواب كرديم . من يه دوست دارم كه به خاطر مادرش حتي ازدواج هم نميكنه. ميگه تنها ميشه :163:
مطمئن باش كه در آخرت خدا به خاطر اين كارش بهش نگاه هم نميكنه :160:
احسان به پدر و مادر درست . اما اين وابستگي معنيش احسان نيست! شايد اگر ازدواج ميكرد و گاهي از نظر مالي به ايشون كمك ميكرد احسان بزرگتري بود يا اينكه اجازه ميداد مادرش نوه هاشو ببينه ...
به هر حال درسته مادر و پدر به گردن فرزندشون حق دارند اما خدا رو شكر تا وقتي سالمند و پدرتون هم هست و ... نيازي هم نيست مدام فرزندانشون رو متصل به خودشون بخواهند و جلوي پيشرفتشون رو بگيرند ...
اما اگر ميبيني مادرت واقعا تحمل دوري رو نداره ...
يا مثلا مثل من دختر يكي يه دونه اي ...
يا مادرو پدرت بيمارو ناتوانند از خواستگارت بگذر ...
درواقع با خدا معامله كن:72: ... كه من به خاطر والدينم گذشتم تو هم به من نظر لطف داشته باش و ...
-
RE: زندگی مشترک در خارج از کشور برای کسی مثل من
این تاپیک به جایی رسیده که انگار همه چیز حله و سوال اینه که دختر مهربون با این بنده خدا ازدواج کنه یا نه!
دختر مهربون، اصلاً گذاشتی بنده خدا بیاد خواستگاری؟
مسئله اصلی اینه که شما و خواستگارت اصلاً مناسب هم هستید یا خیر.
یک مسئله ای رو می خواستم بگم.
اقوام و دوستانم در در ایران هستند که همگی در خانواده های مشابه بزرگ شدیم و پدر مادرانمان مذهبی بودند.
فقط من از بچگی اومدم اینجا، و اونها ایران موندند.
الآن می تونم بگم که تقریباً هیچ کدوم از همسن های من در ایران حتی 1 رکعت نماز هم نمی خوانند!
البته این که من حداقل این نصف ایمان زبانی رو دارم رو تنها و تنها از لطف خدا و زحمات مادرم می دونم.
ولی شاید من هم ایران بودم، الآن مثل اونها بودم.
من هیچ وقت به دختر مهربون نگفتم که اگه بری کانادا، ایمانت به خطر می افته!
فقط گفتم که به دلیل اعتقاداتی که داری و به دلیل تفاوت فرهنگی، کمی اذیت می شوی. چون با بقیه تفاوت داری. دلایلش رو هم گفتم.
و همینطور گفتم که مهاجرت خودش سخته و انرژی زیادی می بره.
و همینطور می گم که خیلی خیلی خوب باید تحقیق کنی که اونجا شرایط چطوریه.
به خصوص که خود خواستگارت هنوز اونجا نرفته. شاید بهتر باشه اول اون بره، ببینه اصلاً می توانه خرج زندگی خودش رو در بیاره...
حالا با این حال، همه اینها به کنار.
به ما نگفتی که آخرسر اصلاً جلسه خواستگاری برگزار شد یا نه؟
ببینید که چقدر مناسب هم هستید.
یک دفعه دیدی واقعاً خیلی به هم می خورید، و شما به خاطر اون حاضر شدی سختی مهاجرت رو بپذیری.
یا اینکه اون به خاطر شما حاضر شد از این مهاجرت بگذره!
-
RE: زندگی مشترک در خارج از کشور برای کسی مثل من
نقل قول:
نوشته اصلی توسط yasa
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرانک1389
سیروا فی الارض خوبه اما وقتی پای اعتقادات و دینت وسط بیاد،
خوب فرانك عزيز خدا خودش هم ميدونسته كه وقتي سيروافي الارض ميكني اصولا پاي اعتقادات و دينت هم وسط مياد وگرنه در ادامه ي آيه به تعقل توصيه نميكرد...
نظر شما البته قابل احترامه اما من ميگم ...
امان از دست اين ترسها ... :305:
امان از ترسهايي كه مارو در دنيا كاملا در ركود نگهداشته چه از لحاظ فكري، چه مادي چه ...
آدم بايد ترسهاشو بذاره كنار ...
به قول دكتر شريعتي :
من رقص دختران هندي كه از سر عشق است را بيشتر از نماز پدر و مادرم دوست دارم كه تنها از روي ترس است!
خانم یاسای عزیز
من هم یقین دارم که خداوند هر حکمی که داده از روی حکمت و علم مطلقش بوده اما همین خدا به ما هم اختیار و عقل داده و تا جایی که ممکنه باید بهترین راه رو انتخاب کنیم.
من میدونم شما هم میدونید که چند سالی میشه که سفر خارج رفتن " مد " شده ( باز هم میگم منظور من کسانی که بنا به ضرورت سفر میکنند نیست).
خدا وکیلی چند نفر از این سیل مهاجران به خاطر " سیروا فی الارض " مهاجرت میکنند؟؟
چند نفر به این مسئله فکر میکنند؟؟؟
اصلا کسی فکر میکنه ؟؟
من که میگم نه مگر یه عده انگشت شمار!
البته بعضیها هستند که نگران این مسائل هستند اما همون عده انگشت شمار هستند که به خاطر " عبرت آموزی از سرگذشت دیگران و تاریخ " که باید نتیجه همون " سیروا فی الارض " باشه سفر میکنند.
خیلیها به خاطر ادامه تحصیل میرن و از این خیلیها عده ای مراقب خودشون و اعتقاداتشون هم هستندکه این عالیه اما حیف که اکثرا به دلایل دیگه میرن!
یاسا جان!
این که شما گفتی " ترس" نیست بلکه نتیجه " تعقل " هست که اگر یک مسلمان تعقل کنه بجز موارد ضرورت برای" اقامت" جایی غیر از یک کشور اسلامی نمیره اما میتونه بعنوان گردش و تفریح هرجایی بره سفر.
آخه هر مشکل و کار و ... رو که نباید تجربه کرد تا ثابت کنیم نمی ترسیم!
این شجاعت و پیشرفت نیست!
اما یه سوال در مورد جمله ای که نقل کردی :
من واقعا نمیدونم آدم چرا باید از روی ترس (البته از غیر خدا) نماز بخونه وقتی نماز یه مسئله شخصیه و به کس دیگری مربوط نمیشه ؟؟
-
RE: زندگی مشترک در خارج از کشور برای کسی مثل من
فکر می کنم دختر مهربون الان دیگه به نتیجه مطلوب رسیده باشه
و با توجه به شرایط خودش تصمیمش رو گرفته باشه
موفق باشی
-
RE: زندگی مشترک در خارج از کشور برای کسی مثل من
سلام
می دونم بحث انحرافیه و اصلا اصل بحث اینه که اصلا این آقا مناسب خانم دختر مهربان هستند یا خیر؟
اما چون بحث داره به این مسائل کشیده می شه اجازه می خوام مقداری توضیح دهم:
۱. در اسلام مهاجرت از کارهای مثبت است و ويژگی مومنین است و در شرایطی واجب است. اما چه مهاجرتی؟
مهاجرا الی الله
یعنی مهاجرتی که به نزدیکی بیشتر به خدا منجر شود. یعنی برای مثال اگر شما در مملکتی زندگی می کنید که نمی توانید احکام دینی تان را انجام دهید مهاجرت بر شما واجب می شود. در آن دنیا می پرسند مگر زمین خدا وسیع نبود؟ چرا مهاجرت نکردی؟
پس مهاجرت به سمت خداست که در اسلام توصیه شده است.
۲. در احکام آمده است مهاجرت به جایی که نمی توان وظایف دینی را در آنجا انجام داد سفر حرام است و در چنین سفری نماز کامل است و ...
یعنی مهاجرت وقتی به جای الی الله بودن به سمت غیر خدا باشد مهاجرت حرام است.
۳. سوالی که پیش می آید این است که آیا سفر به خارج از ایران مهاجرت به سمت خداست یا به سمت دور شدن از خدا؟
آقای سید ۱۳۸۷ با بحث در مورد سیستم به این نتیجه می رسند که چون سیستم در آنجا به جای آن که دروغ و بی نظمی و ... را به فرد تحمیل کند او را از آن باز می دارد می تواند این مهاجرت الی الله باشد. یعنی سیستم مذکور را سیستمی می داند که «اسلامی» تر است.
آیا چنین مهاجرتی می تواند الی الله باشد؟ در صدر اسلام افرادی از مسلمانان برای انجام وظیفه ی دینی شان به حبشه مهاجرت کردند. سیستم حبشه اسلامی نبود اما شرایط انجام وظیفه ی اسلامی را فراهم می کرد پس مهاجرتی پسندیده بود که اسلام به آن سفارش می کرد.
از طرف دیگر برخی دیگر معتقدند این مهاجرت نمی تواند الی الله باشد. چون از سیستمی که اسلامی است و انجام وظیفه ی دینی در آن بسیار راحت تر است به سیستم دیگری مهاجرت می شود که انجام وظیفه ی دینی اگر غیرممکن نباشد سخت است و با مشقت همراه است.
طبق فرض مذکور این مهاجرت می تواند مکروه یا حرام باشد. یعنی اگر انجام وظیفه ی دینی را مشکل می بینید مکروه و اگر غیر ممکن می بینید حرام!
۴. سوال این جاست که تمام افرادی که به خارج سفر می کنند فعل مکروه یا حرام انجام می دهند؟
این سوالی نیست که بتوان با بلی و خیر پاسخ داد. اول این که ممکن است کسی مانند سید ۱۳۸۷ واقعا به این نتیجه برسد که در سیستمی مانند سیستمی که توصیف کردند انجام وظیفه ی دینی برایشان ممکن تر است. پس ایشان اگر این استدلال را واقعا قبول داشته باشند ( و بتوانند در آن دنیا برای آن پاسخ دهند) این مهاجرتشان می شود الی الله!
از طرف دیگر ممکن است کسی کار دیگر یا وظیفه ی دیگری برای او حکم دیگری را برای او به وجود آورد. یعنی کسی برای مثال به این نتیجه برسد که اگر برای تحصیل به خارج از کشور برود می تواند با دانش بیشتری به جامعه اش خدمت کند. باز هم نیت او این سفر را الی الله می کند.
یکی از مشکلات تحصیل در ایران این است که عمر انسان را تلف می کنند! یعنی فوق لیسانس دو ساله می شود سه سال و دکترا که در اکثر کشورها ۳ سال و نهایتا ۴ سال و در سخت ترین دانشگاه های دنیا ۴ سال و نیم طول می کشد در ایران در دانشگاه های معمولی ۶ سال طول می کشد!
کسی ممکن است فکر کند بابت این عمری که بابت این کار مسخره صرف می کند نمی تواند در آخرت پاسخگو باشد پس مهاجرت به خارج برای ادامه تحصیل را انتخاب کند. در این حالت هم چون هدف او نجات عمرش از کار بیهوده است این سفر الی الله است.
به هر حال مساله این است که در نهایت که «یسئلونک عن النعیم» بتوانیم بابت این عمر صرف شده پاسخگو باشیم.
نتیجه گیری در مورد این که این مهاجرت به سمت خداست یا به سمت دنیا و غیر خدا به نیت خودتان برمی گردد و به عهده ی خودتان است.
ببخشید مفصل شد. در نهایت همان جور که آقا حامد گفتند مساله اصلی چیز دیگری است.
یا علی
-
RE: زندگی مشترک در خارج از کشور برای کسی مثل من
سلام
دوستان ممنونم که پیگیری فرمودید.
در هر صورت قضیه منتفی شد.
امیدوارم تجربیاتی که دوستان در اختیار من و این تالار قرار دادن، برای سایر دوستانی که ممکنه شرایط مشابهی براشون پیش بیاد مفید باشه. از همتون ممنونم.