-
با يه همسر بى تفاوت چه كنم
با عرضِ سلام و خسته نباشيد
من ۲۶ سال سن دارم و ليسانس رياضى محض هستم و همسرم ۲۸ سال و خلبان هست . ۳سال از ازدواجِ ما ميگذره و تمام اين ۳ سال فقط قهر دعوارو تجربه کردم
همسرم تقريبا ۱ سال از وقتى درسش تموم شد بيكار بود (البته تقصيرى نداشت با اينكه جزوه افراد تاپ در رشته خودش بود ولى ...) (البته در حال حاضر موقتا" کار دیگه ای انجام میده )و اين مسأله روابطمون بيشتر بهم ميريخت هر چند مشكلِ مالى نداريم ولى همسرم واقعا يه فرد خودشیفتس به خاطر نوع تحصیلاتش البته به ظاهر خیلی متواضع ولی... و هيچكس براش مهم نيست يه فرد بی تفاوت البته لفظا"خيلى ابراز محبت ميكنه ولى در عمل فقط به مسائلى دقت دارِه كه واسه خودش مهمِ هست حتی به طریقی من خوشحال میکنه که خودش می خواد با اینکه خواست من می دونه
و كاملا توقع دارِه من هميشه خودمو با احساسات اون تطبيق بدم گاهی حس میکن با یه تیکه اهن هستم نه زيرِ بارِ حرف منطقى ميره نه حرف احساسى ما حتى به مشاور هم مراجعه كرديم ولى مشاور نهايتأ گفت همسر شما غير منطقىِ و جدا شيد
تو دعواهای بعدیمون( خانوادش (مادر و خواهر مجردش )( پدرش فوت شده) خیلی تلاش واسه جدایی ما کردن با اینکه همیشه میگفن ایراد از پسرشون هست و لی نهایتا" همیشه رفتارهای غلطش تایید میکردن )و همسرم که همیشه ابراز عشق علاقه می کرد راضی به این جدایی بود و من بازم این زندگی حفظ کردم (البته نه از روی علاقه چون گاهی واقعا"ارزوی مرگش دارم شاید از جدایی هراس دارم با اینکه خانوادم کاملا" حمایتم میکنن ولی باز دارم واسه حفظ اين زندگى تلاش ميكنم ولى حس ميكنم دارم مثل يه غورباغه ابپز ميشم البته همسرم می گه از ابراز جدایی پشیمون ولی توی دعواها راحت می گه جدا شیم و دوباره بعد میگه ببخشید و ... ولی دیگه به حرفاش اعتماد ندارم انگار وسط زمین و هوام و همسرم هم اصلا درك نمى كنه البته به مسایل خیلی ریز دیگه من خیلی دقیق و مراقب(مثلا" اگه یه اسیب جسمی ببینم خودش می کشه )ولى به مسائلِ خيلى واضح كه بايد بفهمه و من ازار میده اصلا" نمی فهمه ( براى مثال چون تعداد اقوام خودش بسيار كم هست و با كسى ارتباط ندارن من مجبورم از اقوام خودم هركى دعوت ميكنه عذر خواهى كنم و این سبب بسیاری از دعواهامون بود) خواهش ميكنم يه راه عملى بهم بگيد واقعا بريديم از اين همه تلاشِ بى نتيجه كه هر روز زندگى را وخيم تر ميكنه و الان اين مسائل به خانواده هامون كشيده و ۶ ماه هست كه هركدوم با خانواده طرف مقابل قطع ارتباط هستیم و اين مسأله بيش از حد از لحظه روانى براى من ايجاد مشكل كرده و همسرم هم اصلا متوجه نيست وهمچنان ادامه میده
با عرض پوزش از طولانی شدن نامه ام
با تشكر
-
RE: با يه همسر بى تفاوت چه كنم
سلام پريساي عزيز
خواهر خوبم خيلي از شرايط شما متاسفم. از اينكه در مورد جدايي صحبت شده بين شما خيلي غمگين شدم. خانومي ميشه لطف كني و كمي جزئي تر از اخلاقهاي همسرت كه مي گي بي منطقي و خود شيفتگيه بگي؟
لطفا بگو الان چي داره آزارت مي ده؟
ممنون
-
RE: با يه همسر بى تفاوت چه كنم
مادام جان ممنون از همدردیت
یعنی یکی از اختلافات جدی ما سر رفت و امد ها بود چون جمعیت اقوامش بسیار کم هستن
انتظار داشت من هم رفت امد هام بسیار کم باشه (البته همیشه امادگی دعوت مهمون داره ولی خوب اقوام من بیشتر دعوت می کن تا بیان برای مثال پدر مادرم تو این 3 سال فقط 3 بار اومدن منزل ما اونم با خواهش تمنا ولی هر هفته دعوت می کنن منزلشون) البته از اقوام خودش هر وقت دعوت میکردن واسه رفتن مشکلی نداشت
یا مثلا"هر ادمی میبینه مرتب یه ایرادی ازش می گیره و من ازین حرکات متنفرم و حس می کنه سطحش از همه بالاتر به ظاهر یا از دیده بقیه یه ادم بسیار با شخصیت ولی کسی از دل من خبر نداره
میدونی هر چیزی واسش مهم نیست یعنی نمیدونم کجای زندگیشم خیلی می گه دوستم داره ولی عملا" به خواسته های من کاملا" بی تفاوت و کاری می کنه که می خواد
و الان با خانواد های طرف مقابل قطع ارتباطیم و حس می کنم با این رفتار من داره تحت فشار می ذاره و انتظار داره من همیشه راضی و خندون باشم و منم دیگه نمی توم:302:
-
RE: با يه همسر بى تفاوت چه كنم
بهتره در مورد این که مشاور بهتون چی گفت هم حرف بزنی. بالاخره شما یه جلسه ی دونفره رفتین و اون هم اونجا حرفاشو زده. اون از چی گله داره؟ مشاور در این مورد از شوهرت چیزی نپرسید تا بهت بگه. دلیل مشاور برای این که میگه غیرمنطقیه چی بود؟
-
RE: با يه همسر بى تفاوت چه كنم
پریسا جان سلام
به تالار همدردی خوش اومدی
شرح حالی که نوشته بودی رو خوندم،
به نظر می یاد شوهرت دوستت داره ولی فقط نمی دونه چطور عشق و علاقه اش رو نشون بده،
مشکل ما انسانها اینه که گاهی بدون اینکه خودمون رو خوب بشناسیم توقع داریم که دیگری ما رو خوب بشناسه و درکمون کنه.
خانمها معمولا بدون بیان خواسته های خود دوست دارند که همسرشون خودش به قدری باهوش باشه که خواسته هاشون رو کشف کنه!!!
گاهی وقتها زبان عشق همسرمون رو نمی دونیم چیه و نمی تونیم ارتباط موثری باهاش برقرار کنیم، گاهی وقتها حتی زبان عشق خودمون رو نمی دونیم!!
نمی دونم چیزی در مورد پنج زبان عشق شنیدی یا نه! به هر حال بد نیست که اینجا یه خلاصه بنویسم، کلا پنج زبان عشق وجود داره و برای ورود به قلب هر فردی باید با زبان عشق همون فرد باهاش رفتار کرد.
از دیدگاه دکتر گری چاپمن این پنج زبان عبارتند از: :303:
1- کلام تأیید آمیز :
در این حالت است که شما نیاز شنیدن تعریف و تمجید از زبان معشوقه تان دارید تا احساس کنید او نیز شما را دوست دارد. جملات ساده و بی آلایشی چون : "واقعا" این تو هستی که به این درجه نائل شده ای ؟" یا ، "چقدر در این لباس می درخشی و گویی که این لباس فقط برازنده تو است ؟" و یا "تو بهترین پدر برای فرزندانمان هستی"
2- اوقات گذراندن با یکدیگر :
اگر ارزش نهادن به اوقاتی که با یکدیگر هستید زبان عشق شماست ، به چگونگی گذران این لحظات دقت کنید . برای اینکه اوقات خوش را داشته باشید زمان بگذارید و در حین صحبتهای خود با او مطمئن باشید که صداهای مزاحمی مثل تلفن ، تلویزیون ، و ... حذف شود.
3- دریافت هدایا :
هدیه همیشه قابل لمس و به چشم می آید و زبانی برای اظهار عشق و وفاداری است . شاید زبان عشق شما دریافت هدایا و لمس کردن آنها است . حتی اگر خیلی بزرگ و گران نباشد. یک شاخه رز زیبا ، سوغاتی ، دعوت به یک رستوران و...
4- خدمت کردن به یکدیگر :
دقت کنید که چه خدمتی باعث لذت طرف مقابلتان می شود ، کارهایی مثل ، تمیز کردن پارکینگ ، به گردش بردن بچه ها در روز شنبه ، تمیز کردن آشپزخانه ، حمام ، بله باید بدانید که در برخی افراد حتی ، انجام این کارهای نه چندان سخت می تواند نشانه ی عشق باشد.
5- تماس فیزیکی
صمیمیت در حس معاشقه ( در آغوش کشیدن ، بوسیدن ، نوازش کردن و ...) میتواند تنها زبان عشق یک نفر در ازدواج باشد .
بد نیست که اول ببینی زبان عشق خودت چیه و بعد هم زبان عشق همسرت رو کشف کنی. برای این کار یکسری سوالات باید از خودت بپرسی که توی این سایت می تونی ببینی: پنج زبان عشق
مثلا من خودم نمی دونستم که زبان عشق من وقت گذروندنه!!! برای خودم هم جالب بود این کشف!!! :311: من به شدت دوست دارم که همسرم با من وقت بگذرونه، مهم نیست کجا ولی با من باشه!!! :163:
درک این مطلب به هر دوی شما در برقراری یک ارتباط موثر کمک زیادی می کنه.
موفق باشی :72:
-
RE: با يه همسر بى تفاوت چه كنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط tesoke
بهتره در مورد این که مشاور بهتون چی گفت هم حرف بزنی. بالاخره شما یه جلسه ی دونفره رفتین و اون هم اونجا حرفاشو زده. اون از چی گله داره؟ مشاور در این مورد از شوهرت چیزی نپرسید تا بهت بگه. دلیل مشاور برای این که میگه غیرمنطقیه چی بود؟
ممنون از توجهتون
مشاور با هردوی ما صحبت کرد گفت من یه ادم برون گرام و همسرم درون گرا راجع به رت امدهامون با بقیه گفت ماهی 4 بار مهمانی رفتن دیگه خیلی منطقیه من پذیرفتم ولی همسرم باز بهانه گرفت و مشاور نهایتا" گفت با این روش من مشکلات جدی عاطفی پیدا می کنم و بهتر جدا شم و الان بعد از یکسال واقعا" احساس میکنم کم اوردم و.....
lonely ممنون از راهنماییتون
من متن شمارو مطالعه کردم روش فکر کردم اصلا" از همسرم توقع نداشتم که ذهن خوانی کنه من خواسته هام با محبت با نامه با دعوا خلاصه به هر طریقی مطرح کردم اونم می پذیره که خواسته هام منطقی ولی باز رفتار خودش داره و تغییر نمی کنه و می خواد احساس من مطابق با رفتار اون باشه البته نمی گم بی محبت چون بی انصافیه ولی اون می تونه بسیار خلاق باشه در رابطمون ولی این زحمت به خودش نمیده تا جایی خستم کرده که حتی دیگه حوصله مطرح کردن خواسته هام ندارم و من در شرایطی که ساکتم می شم اون زن ایده ال واقعا" بریدم:316:
-
RE: با يه همسر بى تفاوت چه كنم
سلام خانوم پریسا!
فکر می کنم اومدید تا مشکل رو حل کنید...
با همسرتون آشنا شدیم...
از کلام شما کاملا پیداست ایشون رو دوست دارید...و البته ایشون هم شما رو دوست دارند
چرا با ایشون ازدواج کردید؟
از خودتون بگید... شما چطور آدمی هستید؟
-
RE: با يه همسر بى تفاوت چه كنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sci
سلام خانوم پریسا!
فکر می کنم اومدید تا مشکل رو حل کنید...
با همسرتون آشنا شدیم...
از کلام شما کاملا پیداست ایشون رو دوست دارید...و البته ایشون هم شما رو دوست دارند
چرا با ایشون ازدواج کردید؟
از خودتون بگید... شما چطور آدمی هستید؟
ممنون از توجهتون
خب زمانی که همسرم به خواستگاری اومدن من سعی میکردم خیلی ازدواج امن و منطقی داشته باشم شاید خندتون بگیره ولی همسر من نزدیک 400 سوال از من پرسید و من راجع به همه چیز فقط حقیقت گفتم و همسرم هم اون زمان خیلی خودش ادم انعطاف پذیری نشان میداد منم تصور می کردم ادمی با این خصوصیات خیلی فکر زندگیه ولی حساب این نکردم که شاید این ادم مثل یه رباط باشه و فقط عاشق کار و درس یعنی من ادمی ام که میگم درس به جاش عشق جاش کار جاش ولی همسر من میگه اول درس پیشرفت کار بهترین بودن خاص بودن اگه وقتی موند واسه زندگی اونم منرن یعنی کادو دادن یعنی چی خوب هرچی می خوای بخر تولد چیه ... مهمونی یعنی چی دو نفری بیرون رفتن که چی بشه؟ترافیک یعنی چی؟تو وایسی واسه من غذا بپزی یعنی چی؟اصلا" خوشم نمیاد تو به خاطر ن کاری انجام بدی فقط برو پیشرفت کن ....؟
و من همه این یعنی چی ها برام مفهوم داره .اعتماد به نفسم از دست دادم نمی تونم موفق بشم میرم مصاحبه کاری نمی تونم حرف بزنم و همه این حالات به برکت همسر ایده الم هست.میگه دوست دارم عاشقتم خیلیم بیشتر از من میگه ولی میدونم به راحتی قیدم میزنه .تو حسرت یه شام دسته جمعی به غیر از دوستاش با خانواده موندم دیگه حالم از شام تو رستوران که تنها تفریحمون بهم می خوره .تو حسرت یه خرید دو نفری بدون دعوا سر ترافیک موندم.تو حسرت یه تولد که غیر خانوادم شوهرم سوپرایزم کنه موندم.تو حسرت مثل بقیه ادمیزاد زندگی کردن مهمونی رفتن حرف غیر از کار زدن موندم خیلی خستم کمک میخوام
-
RE: با يه همسر بى تفاوت چه كنم
سلام پریسا خانوم
آیا امکانش هست یه مدت جدا از هم زندگی کنید؟
-
RE: با يه همسر بى تفاوت چه كنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط alireza59
سلام پریسا خانوم
آیا امکانش هست یه مدت جدا از هم زندگی کنید؟
با سلام
ما یه دو باری بدجوری به تیپ هم زدید حدود 20 روزی هم جدا بودیم دوباره به امید بهتر شدن اوضاع شروع کردیم ولی نمیشه جای بهتر شدن انگار فقط بیشتر هم تحمل می کنیم و سکوت می کنیم حداقل من که اینجوریم
-
RE: با يه همسر بى تفاوت چه كنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط parisa26
ممنون از توجهتون
خب زمانی که همسرم به خواستگاری اومدن من سعی میکردم خیلی ازدواج امن و منطقی داشته باشم شاید خندتون بگیره ولی همسر من نزدیک 400 سوال از من پرسید و من راجع به همه چیز فقط حقیقت گفتم و همسرم هم اون زمان خیلی خودش ادم انعطاف پذیری نشان میداد منم تصور می کردم ادمی با این خصوصیات خیلی فکر زندگیه ولی حساب این نکردم که شاید این ادم مثل یه رباط باشه و فقط عاشق کار و درس یعنی من ادمی ام که میگم درس به جاش عشق جاش کار جاش ولی همسر من میگه اول درس پیشرفت کار بهترین بودن خاص بودن اگه وقتی موند واسه زندگی اونم منرن یعنی کادو دادن یعنی چی خوب هرچی می خوای بخر تولد چیه ... مهمونی یعنی چی دو نفری بیرون رفتن که چی بشه؟ترافیک یعنی چی؟تو وایسی واسه من غذا بپزی یعنی چی؟اصلا" خوشم نمیاد تو به خاطر ن کاری انجام بدی فقط برو پیشرفت کن ....؟
و من همه این یعنی چی ها برام مفهوم داره .اعتماد به نفسم از دست دادم نمی تونم موفق بشم میرم مصاحبه کاری نمی تونم حرف بزنم و همه این حالات به برکت همسر ایده الم هست.میگه دوست دارم عاشقتم خیلیم بیشتر از من میگه ولی میدونم به راحتی قیدم میزنه .تو حسرت یه شام دسته جمعی به غیر از دوستاش با خانواده موندم دیگه حالم از شام تو رستوران که تنها تفریحمون بهم می خوره .تو حسرت یه خرید دو نفری بدون دعوا سر ترافیک موندم.تو حسرت یه تولد که غیر خانوادم شوهرم سوپرایزم کنه موندم.تو حسرت مثل بقیه ادمیزاد زندگی کردن مهمونی رفتن حرف غیر از کار زدن موندم خیلی خستم کمک میخوام
خواهر خوبم پريساي عزيز!
اگر دقت كنيد مي بينيد بعضي خصوصيات همسر شما رو خيلي ها خواستارند... به نظر من اسم اينها بي تفاوتي نيست! شما تفاوتهايي زيادي با هم داريد كه طبيعي است.. تفكر همسر شما تفكر يك انسان خودشيفته نيست... تفكر يك مرد قابل اعتماده كه مي شه به عنوان پشتوانه به او تكيه كرد! نمي خوام از ايشون دفاع كنم...
اعتماد به نفس داشته باشيد و سعي كنيد آنچه كه در ايشون نمي پسنديد رو با سياست و مهارتهاي رفتاري خودتون تغيير بديد.. مثلا من شخصا از ترافيك و رانندگي در شلوغي خيلي ناراحت مي شم.. همسرم اين رو مي دونه و در اين مواقع مي گه بهتر نيست زود تر بريم كه به ترافيك برخورد نكنيم!؟ خب اين يه رفتار تكنيكي هست... مي گم نه شلوغ نيست! مي گه ترافيك من رو اذيت مي كنه!!! اما واقعا بر عكسه!
فكر مي كنم در برابر حرفهاي ايشون موضع گيري خوبي نمي كنيد... پس بيايد با هم امتحان كنيم... بيايد اينبار شما در رابطه با موضوع مورد علاقه ايشون صحبت كنيد! اگر حرفي شد شما شنونده خوبي باشيد... به علاقه مندي هاي يك مرد احترام گذاشتن معادل با گرفتن قلب و روح اون مرد هست... اين كار رو بكنيد! سخت نيست!
اعتماد به نفس خودتون رو تقويت كنيد و به خودتون و خانه يه سر و ساموني بديد.. از شوهرتون تو جمع تعريف كنيد و بگذاريد احساس خوبي داشته باشه... در اين شرايط كنترل خلبان دست شماست!
خواهر مهربونم! از همين امروز برنامه ريزي كنيد و شروع كنيد! افكار منفي رو از خودتون دور كنيد... يك سري پرونده هاي قديمي رو فعلا مختومه اعلام كنيد و بگذاريد تو بايگاني... فقط به همين لحظه فكر كنيد! اعتماد به نفس خودتون را دوباره سازي كنيد... شما يك انتخاب 400 سوالي هستيد! يعني همسر يك فرد دقيق شديد!!! و اين به معناي اونه كه ايشون با تمام دقت شما رو انتخاب كرده!! مهارتهاي دستيابي به آرامش رو ياد بگيريد و سعي كنيد هر چه زودتر آرامش خود رو بدست بياريد... كنترل اوضاع رو بدست بگيريد و روابط رو دوباره بسازيد...
راستي Dale Carnegie مي گه :
The royal road to a man's heart is to talk to him about the things he
treasures most
آسان تر ين راه به قلب هر كس صحبت كردن در مورد چيزا ييه كه او بيشتر دوست داره...
-
RE: با يه همسر بى تفاوت چه كنم
sci ممنون که برای رفع مشکلم وقت گذاشتید
من متن شمارو شاید بیش از 5 بار خوندم و فکر کردم و دقیقا" مشکل همینجاست که این خصوصیات خوبه ولی وقتی از تعادل خارج شه بده
مثلا" همسر من مهمونی رفتن غیر دوستاش دوست نداره و من باید مرتب شرمنده همه باشم بعلاوه اینکه از علاقه خودمم صرف نظر کنم
اون راحت قید ادمارو میزنه مثلا" تو دعوای اخیرمون پای خانواده ها اومد وسط ولی خانواده من واسه حفظ حرمت بازم رودررو حرفی نزدن ولی 7 ماه هر کدوم با خانواده مقابل قهریم و همسرم کوتاه نمیاد میگه دیگه هیچوقت نمیام اخه این بچه بازی نیست؟
یا چند روز پیش تولد من یادش رفت بعد که فهمید میگه ااا ببخشید سرم شلوغ بود بریم شام بیرون کیکم بگیریم چیز مهمی نیست!!!!!!!!!!!
یا واسه حرف زدن با هم تایم می ذاره میگه 1 ساعت باهم حرف زدیم بریم سراغ کار و درس:316:
یا میگه خرید لازم داری من وقت ندارم با دوستات برو من وقت مسافرت ندارم با بقیه برو بابا اخه پس واسه چی شوهر کردم همیشه تنهام
یا بلند میشم صبح بهش صبحانه میدم جای تشکر دعوا میکنه بدم میاد از خوابت بزنی واسه من یا تولد میگیرم براش جای تشکر میگه اصلا" خوشحال نشدم از خوانوادش پذیرایی میکنم احترام می ذارم جای تشکر دعوا میکنه خودت اذیت نکن این ادم واقعا" به نظر شما حس داره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اون عصبییه......
راستش تو مشکلات منم که اونو حمایت می کنم اون از کاه کوه میسازه مثلا"اگه کتابش تا بخوره انگار دنیا تموم شده.اگه سرم درد بگیره جرات ندارم بهش بگم
همیشه تو تمام اتفاقات دنبال مقصر مسولیت رفتارش نمی پذیره و اگه یه زمان سوتی بده که نتونه تقصیر من بندازه اینقدر عصبانی میشه از خودش که انگار قتل کرده همش می خواد تاپ ترین باشه حتی به قیمت از دست دادن زندگیمون
یه جوریه مثلا" الان خوبه یهو می شه بد الان عاشقم 2 دقیقه بعد ازم متنفره نمیتونم بهش اعتماد کنم
نمی دونم کجای زندگیشم نمیدونم چیکار کنم که احساسم حرفم بفهمه به هر زبونی میگم کار کار خودش شما بگید چه جوری باید بفهمونم من نیاز به ارتباط دارم نیاز دارم موقع خواب حرف محبت امیز بزنیم نه حرف کار.اینقدر به علاقه مندیاش گوش دادم و اون به من گوش نداده خستم یه راه کار لطفا" بگید بگید چه جوری مطمن شم واقعا" دوستم داره و براش مهمم چون هرکی از دوستاش باهاش حرف میزنه میگه ادم سختیه بچس تو اگه زندگیت دوست داری سکوت کن واقعا" چه قدر سکوت؟؟؟؟؟؟:316:
-
RE: با يه همسر بى تفاوت چه كنم
سلام سحرجان
نگران نباش، مواردی که تو مطرح می کنی همگی قابل حل هستند.
شما متن قبلی من رو خوندی؟
فهمیدی زبان عشق همسرت چیه؟ زبان عشق خودت چیه؟ این موارد رو حتما درک کن، می تونه مفید باشه.
من قبلا هم گفتم به دکتر باربارادی آنجلس اعتقاد بسیاد شدیدی دارم (هم من و هم شوهرم) و اگر روزی ببینمش دستش رو می بوسم.
ببین این لینک رو برات می فرستم، لطفا وقت بذار و بخون، امیدوار کمکت کنه:
رازهایی درباره مردان
قسمتهای دیگه کتاب رو هم توی همین صفحه می تونی پیدا کنی.
موفق باشی :72:
-
RE: با يه همسر بى تفاوت چه كنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط lonely sky
سلام سحرجان
نگران نباش، مواردی که تو مطرح می کنی همگی قابل حل هستند.
شما متن قبلی من رو خوندی؟
فهمیدی زبان عشق همسرت چیه؟ زبان عشق خودت چیه؟ این موارد رو حتما درک کن، می تونه مفید باشه.
من قبلا هم گفتم به دکتر باربارادی آنجلس اعتقاد بسیاد شدیدی دارم (هم من و هم شوهرم) و اگر روزی ببینمش دستش رو می بوسم.
ببین این لینک رو برات می فرستم، لطفا وقت بذار و بخون، امیدوار کمکت کنه:
رازهایی درباره مردان
قسمتهای دیگه کتاب رو هم توی همین صفحه می تونی پیدا کنی.
موفق باشی :72:
lonely skyعزیز
بله متن قبل به دقت مطالعه کردم و زبان عشقم پیدا کردم موضوع اینکه همسر من توجه نمی کنه:302:
منم کتابای ایشون و جان گری مطالعه میکنم خیلیلم جالبه
راستی ازین لینکم که دادی ممنون خیلی جالبه:43:
-
RE: با يه همسر بى تفاوت چه كنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sahra100
lonely skyعزیز
بله متن قبل به دقت مطالعه کردم و زبان عشقم پیدا کردم موضوع اینکه همسر من توجه نمی کنه:302:
منم کتابای ایشون و جان گری مطالعه میکنم خیلیلم جالبه
راستی ازین لینکم که دادی ممنون خیلی جالبه:43:
سحرجان زبان عشق خودت که درست، زبان عشق شوهرت چی؟ اون رو هم پیدا کردی؟ فهمیدی چطور می شه وارد قلبش شد؟ :303:
شاید بهتر باشه اولین قدم رو تو برداری؟ :305: ولی قدم درست و صحیح رو!!! می دونم تا امروز کلی قدم برداشتی و جلو رفتی ولی شاید داشتی به بیراهه می رفتی؟؟؟ :303:
راستی سحر خانم گمونم فصل هفت کتاب رازهایی درباره مردان برات مفیدتر باشه، حتما مطالعه اش کن. :72:
-
RE: با يه همسر بى تفاوت چه كنم
سلام سحر جان چیزایی که شما می گی منو به شدت یاد زندگی خودم و شوهرم می ندازه .
من کاملا شما رو درک می کنم . آدم یه جورایی وابسته می شه و طرفش رو دوست داره ولی از طرفی این نحوه زندگی خیلی غیر قابل تحمله . و چیزی که بیشتر آدم رو اذیت می کنه اینه که طرف مقابل هیچ علاقه ای به تغییر و بهتر شدن شرایط از خودش نشون نمی ده .
من نتیجه تجربیات خودمو میگم برات گرچه خودم به شدت مشکل دارم ولی این چیزا یه کمی آرومم می کنه . مثلا این که خودت رو با علاقمندی هایی که شوهرت حساسیتی بهشون نداره سرگرم کنی . ارتباط با آدمایی که حساسیت برانگیز نباشه براش ، کتاب خوندن ، ورزش رفتن ، هر چی بیشتر به خودت و سرگرمیات برسی اعصاب خورد کردنای همسرت کمتر روت اثر می ذاره . ضمنا تا وقتی کاری ازت نخواسته انجام نده مگه این که قبلش تکلیفت رو با خودت روشن کرده باشی که من می خوام این کارو انجام بدم و بیشتر برای دل خودم هست که این کار رو انجام می دم اون وقت اگه اونم اعصاب خوردی کنه کمتر ناراحت میشی . مثلا من هر وقت برای شوهرم چیزی می خریدم اون کلی غر و نق می کرد. ولی من بدون اعصاب خوردی حرفاش و گوش می کردم و بش می گفتم این دفه واسه خرید این چیزا رو در نظر می گیرم . چون از اول تکلیفم رو با خودم روشن کردم که من فلان چیز رو برای این می خرم که خودم دوس دارم بپوشدش بنابراین از اون خیلی انتظار تشکر نداشتم . الان خواسته های اون در مورد چیزایی که براش می خرم دستم اومده و سعی می کنم خواسته های اونم در نظر بگیرم و اون دیگه از من تشکر می کنه .
کلا در مورد این جور آدما هر چی مستقل تر زندگی کنی راحتتری . هر وقت خودش دوس داشت کاری برات انجام بده بزار انجام بده و چیزایی رو هم که انجام نمی ده با مهربونی زیاد ازش بخواه که برات انجام بده . اگه برات انجام داد که خوب خوبه دیگه اگرم انجام نداد حد اقل می دونه تو خواسته هایی داری که اون برات انجام نمی ده و شاید به جاش جاهای دیگه جبران کنه .
-
RE: با يه همسر بى تفاوت چه كنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سحرناز
سلام سحر جان چیزایی که شما می گی منو به شدت یاد زندگی خودم و شوهرم می ندازه .
من کاملا شما رو درک می کنم . آدم یه جورایی وابسته می شه و طرفش رو دوست داره ولی از طرفی این نحوه زندگی خیلی غیر قابل تحمله . و چیزی که بیشتر آدم رو اذیت می کنه اینه که طرف مقابل هیچ علاقه ای به تغییر و بهتر شدن شرایط از خودش نشون نمی ده .
من نتیجه تجربیات خودمو میگم برات گرچه خودم به شدت مشکل دارم ولی این چیزا یه کمی آرومم می کنه . مثلا این که خودت رو با علاقمندی هایی که شوهرت حساسیتی بهشون نداره سرگرم کنی . ارتباط با آدمایی که حساسیت برانگیز نباشه براش ، کتاب خوندن ، ورزش رفتن ، هر چی بیشتر به خودت و سرگرمیات برسی اعصاب خورد کردنای همسرت کمتر روت اثر می ذاره . ضمنا تا وقتی کاری ازت نخواسته انجام نده مگه این که قبلش تکلیفت رو با خودت روشن کرده باشی که من می خوام این کارو انجام بدم و بیشتر برای دل خودم هست که این کار رو انجام می دم اون وقت اگه اونم اعصاب خوردی کنه کمتر ناراحت میشی . مثلا من هر وقت برای شوهرم چیزی می خریدم اون کلی غر و نق می کرد. ولی من بدون اعصاب خوردی حرفاش و گوش می کردم و بش می گفتم این دفه واسه خرید این چیزا رو در نظر می گیرم . چون از اول تکلیفم رو با خودم روشن کردم که من فلان چیز رو برای این می خرم که خودم دوس دارم بپوشدش بنابراین از اون خیلی انتظار تشکر نداشتم . الان خواسته های اون در مورد چیزایی که براش می خرم دستم اومده و سعی می کنم خواسته های اونم در نظر بگیرم و اون دیگه از من تشکر می کنه .
کلا در مورد این جور آدما هر چی مستقل تر زندگی کنی راحتتری . هر وقت خودش دوس داشت کاری برات انجام بده بزار انجام بده و چیزایی رو هم که انجام نمی ده با مهربونی زیاد ازش بخواه که برات انجام بده . اگه برات انجام داد که خوب خوبه دیگه اگرم انجام نداد حد اقل می دونه تو خواسته هایی داری که اون برات انجام نمی ده و شاید به جاش جاهای دیگه جبران کنه .
sahar naz عزیزم
پس واسه چی ازدواج کردم؟ دوران مجردیم که همه جوره عالی بود پس ازدواج چه معنایی میده؟
سحرجان زبان عشق خودت که درست، زبان عشق شوهرت چی؟ اون رو هم پیدا کردی؟ فهمیدی چطور می شه وارد قلبش شد؟ :303:
شاید بهتر باشه اولین قدم رو تو برداری؟ :305: ولی قدم درست و صحیح رو!!! می دونم تا امروز کلی قدم برداشتی و جلو رفتی ولی شاید داشتی به بیراهه می رفتی؟؟؟ :303:
راستی سحر خانم گمونم فصل هفت کتاب رازهایی درباره مردان برات مفیدتر باشه، حتما مطالعه اش کن. :72:
[/quote]
lonely جان
حتما" این کتاب میخرم و مطالعه می کنم ممنون از معرفیت
راجع به زبان عشقم بله همسرم مرتب نیاز به تایید داره حتی واسه کارای اشتباهش و در کل زبانیه ولی من هرچی بیشتر محبت می کنم بی تفاوت تر نسبت به خواسته هام میشه و فکر می کنه این فقط منم که باید واسه حفظ زندگی تلاش کنم اونم باید به روش خودش به من محبت کنه منم باید منطبق با اون شم
لطفا" راه حلی واسه این بده چون کم اوردم نمی فهمم پس سهم من چیه ارزوی مرگ می کنم
-
RE: با يه همسر بى تفاوت چه كنم
سلام پریسا جان.
می دونی چیه اگه به خودت و زتدگیت بیشتر برسی دیگه کمتر به محبت شوهرت احتیاج داری و وقتی تو به محبت بی نیاز باشی اون وقت اون به طرف تو می آد و مطمئن باش بیشتر از قبل به تو محبت می کنه الان همه نیاز همسرت به توجه از طرف تو تامین می شه و هیچ دلیلی نمی بینه که بخواد کاری کنه که تو رو خوشحال کنه تا بهش محبت کنی . من نمی گم بهش بی تفاوت باش ، می تونی عادی باشی . این قانون طبیعته که تا وقتی همه زندگیتو ول می کنی و دست روی دست می ذاری که یه اتفاق برات بیفته هیچ وقت اون اتفاق نمی افته ولی وقتی بیخیال می شی خیلی سریع به خواسته ات می رسی.
[پس واسه چی ازدواج کردم؟ دوران مجردیم که همه جوره عالی بود پس ازدواج چه معنایی میده؟]
راستشو بخوای تحمل کردن این جور مردا همیشه سخته . ممکنه با پیدا کردن روشهایی بتونی بیشتر به خواسته هات برسی و روز به روز در زندگی خوشتر باشی . اما تغییر دادن آدمای خود خواه خیلی سخته . به نظر من یه بار بشین پیش خودت با رعایت انصاف سبک سنگین کن ببین اگه ازش جدا بشی چه اتفاقی می افته برات . شما الان بچه نداری و می تونی تصمیم بگیری که می خوای به زندگیت ادامه بدی یا نمی خوای . ولی اگه بچه دار بشی دیگه جدا شدن خیلی برات گرون تموم می شه . ولی الانم اگه جدا بشی دیگه به دوران مجردی برنمی گردی وارد یه دوران جدید می شی که با توجه به خونواده خودت و دور و بریات و فرهنگ جامعه تعریف می شه .
خوشبختانه در زندگی شما مشکلات جدی مثل اعتیاد ، کتک کاری ، ازدواج مجدد ... وجود نداره . به نظر من چیزایی که در دوران مجردی باعث خوشحالیت میشد و با زندگی الانت مغایرتی نداره رو به زندگیت اضافه کن . و به چیزایی که همسرت روش حساسیت داره گیر نده . زیادم از زندگی زناشویی توقع نداشته باش . همیشه چیزا مطابق میل آدم پیش نمی ره . ولی اگه می بینی با جدا شدن خیلی زندگیت بهتر می شه .... دیگه به خودت بستگی داره .
-
RE: با يه همسر بى تفاوت چه كنم
سلام پریسا جان.
می دونی چیه اگه به خودت و زتدگیت بیشتر برسی دیگه کمتر به محبت شوهرت احتیاج داری و وقتی تو به محبت بی نیاز باشی اون وقت اون به طرف تو می آد و مطمئن باش بیشتر از قبل به تو محبت می کنه الان همه نیاز همسرت به توجه از طرف تو تامین می شه و هیچ دلیلی نمی بینه که بخواد کاری کنه که تو رو خوشحال کنه تا بهش محبت کنی . من نمی گم بهش بی تفاوت باش ، می تونی عادی باشی . این قانون طبیعته که تا وقتی همه زندگیتو ول می کنی و دست روی دست می ذاری که یه اتفاق برات بیفته هیچ وقت اون اتفاق نمی افته ولی وقتی بیخیال می شی خیلی سریع به خواسته ات می رسی.
[پس واسه چی ازدواج کردم؟ دوران مجردیم که همه جوره عالی بود پس ازدواج چه معنایی میده؟]
سلام سحرناز عزیزم
دقیقا" با جمله اولتون موافقم یعنی هروقت من میشم اون ادم بی تفاوت اون میاد جلو راست میگی هیچوقت از این دید به ماجرا نگاه نکرده بودم
راستش انگار دیگه هیچی خوشحالم نمیکنه که بخوام انجام بدم .حتی حوصله یه خرید واسه خودمم ندارم اعتماد به نفسم به شدت پایین اومده من که به راحتی میتونستم مصاحبه کاری پس کنم حالا حتی نمیتونم کاری که می خوام به دست بیارم میرم سر مصاحبه انگار صدام بالا نمیاد نمیتونم درست جمله بندی کنم و ... کارم شده از صبح تا شب گریه یا خواب اینقدر به زور می خوابم که نفهمم ساعت میگذره فقط خونه مادرم میرم اونم واسه اینکه غصه نخورن نمیدونم چمه ولی حالم خیلی بده شدم یه ادم راکد:302:
این وضعم از یه طرف این قطع ارتباط بی دلیل همسرم با خانوادم کاملا" خسته شکنندم کرده
حتی نمی تونم تشخیص بدم ادم خوبیه یا بد رفتارش طبیععیه یا نه اون به نکاتی دقت داره که اغلب مردا بی توجهن و به نکات واضحی بی توجه که اغلب مردا توجه دارن حتی دیگه نمیتونم بسنجمش حس میکنم علاقم خیلی کم شده یا از بین رفته ولی شاید اگه نخوام خودم گول بزنم باید بگم از جدایی می ترسم واسه همین موندم
-
RE: با يه همسر بى تفاوت چه كنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sahra100
sci ممنون که برای رفع مشکلم وقت گذاشتید
من متن شمارو شاید بیش از 5 بار خوندم و فکر کردم و دقیقا" مشکل همینجاست که این خصوصیات خوبه ولی وقتی از تعادل خارج شه بده
مثلا" همسر من مهمونی رفتن غیر دوستاش دوست نداره و من باید مرتب شرمنده همه باشم بعلاوه اینکه از علاقه خودمم صرف نظر کنم
اون راحت قید ادمارو میزنه مثلا" تو دعوای اخیرمون پای خانواده ها اومد وسط ولی خانواده من واسه حفظ حرمت بازم رودررو حرفی نزدن ولی 7 ماه هر کدوم با خانواده مقابل قهریم و همسرم کوتاه نمیاد میگه دیگه هیچوقت نمیام اخه این بچه بازی نیست؟
یا چند روز پیش تولد من یادش رفت بعد که فهمید میگه ااا ببخشید سرم شلوغ بود بریم شام بیرون کیکم بگیریم چیز مهمی نیست!!!!!!!!!!!
یا واسه حرف زدن با هم تایم می ذاره میگه 1 ساعت باهم حرف زدیم بریم سراغ کار و درس:316:
یا میگه خرید لازم داری من وقت ندارم با دوستات برو من وقت مسافرت ندارم با بقیه برو بابا اخه پس واسه چی شوهر کردم همیشه تنهام
یا بلند میشم صبح بهش صبحانه میدم جای تشکر دعوا میکنه بدم میاد از خوابت بزنی واسه من یا تولد میگیرم براش جای تشکر میگه اصلا" خوشحال نشدم از خوانوادش پذیرایی میکنم احترام می ذارم جای تشکر دعوا میکنه خودت اذیت نکن این ادم واقعا" به نظر شما حس داره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اون عصبییه......
راستش تو مشکلات منم که اونو حمایت می کنم اون از کاه کوه میسازه مثلا"اگه کتابش تا بخوره انگار دنیا تموم شده.اگه سرم درد بگیره جرات ندارم بهش بگم
همیشه تو تمام اتفاقات دنبال مقصر مسولیت رفتارش نمی پذیره و اگه یه زمان سوتی بده که نتونه تقصیر من بندازه اینقدر عصبانی میشه از خودش که انگار قتل کرده همش می خواد تاپ ترین باشه حتی به قیمت از دست دادن زندگیمون
یه جوریه مثلا" الان خوبه یهو می شه بد الان عاشقم 2 دقیقه بعد ازم متنفره نمیتونم بهش اعتماد کنم
نمی دونم کجای زندگیشم نمیدونم چیکار کنم که احساسم حرفم بفهمه به هر زبونی میگم کار کار خودش شما بگید چه جوری باید بفهمونم من نیاز به ارتباط دارم نیاز دارم موقع خواب حرف محبت امیز بزنیم نه حرف کار.اینقدر به علاقه مندیاش گوش دادم و اون به من گوش نداده خستم یه راه کار لطفا" بگید بگید چه جوری مطمن شم واقعا" دوستم داره و براش مهمم چون هرکی از دوستاش باهاش حرف میزنه میگه ادم سختیه بچس تو اگه زندگیت دوست داری سکوت کن واقعا" چه قدر سکوت؟؟؟؟؟؟:316:
سلام... چند بار به تاپيكت سر زدم و شايد ده ها بار نوشته بالا رو خوندم... چند تا نكته به نظرم رسيد كه كلي هست در رابطه با مشكل تو با همسرت... چند پيش شرط وجود داره:
شما بايد مطمئن باشي كه مشكلت حل خواهد شد، راهش رو با ممارست و اميد پيدا كني... و مشكل رو حل كني!!!
اولين نكته: اعتماد به نفس شما كاهش پيدا كرده! احساس خوبي نداريد و بسياري از مواردي كه فرياد و فغان سر مي دهي ناشي از اين عدم اعتماد به نفست هست... چرا مي خواهي او قهرمان شما باشه! خودت اسطوره و قهرمان زندگي خودت باش!!!
من مي دونم كجاي زندگي شوهرتي... خودت فكر مي كني بايد كجاش باشي؟ همه زندگيش؟؟؟ اشتباه مي كني!!! تو هرگز نمي توني همه زندگي او باشي... تو خيلي تلاش كني قسمتي از زندگي او باشي... اين در مورد همه زوجها مصداق دارد!
شوهر شما دوست داره شما وقت و زندگي خودت را داشته باشي و خودت رو وقف ايشون نكني... خب چرا كه نه!؟ كجاش محل اشكاله!! اگر مي خواي كاري كني بهش بگو براي تو اين كار رو نكردم عزيزم! دوست داشتم صبح زود بيدار شم و صبحونه درست كنم! نه با داد و بيداد... به آرومي!
شما متسفانه داري عملا رفتارهاي شوهرت رو ناخودآگاه فيلتر مي كني به ضرر خودت و منفي هاش رو مي بيني ... خب بيا اين دفعه يه پست بذار و خوبيهاي شوهرت رو بنويس!
خوبه كه مي خواد تاپ ترين باشه... بهش كمك كنيد! شما در كنار هم هستيد نه در مقابل هم! بهش بگيد كه تاپه... خوش تيپه! ازش تو جمع تعريف كنيد! اون موقع شما وارد زندگي ايشون شده ايد! و اوضاع تحت كنترل شماست... (قبلا هم گفتم... )
اصلا نگو بريم خريد... بگو بريم براي تو چيزي بخريم! مثلا يه ديالوگ: عزيزم اگر يه پيراهن جديد ... بخريم خيلي شيك تر به نظر مي آي!!!! مي توني يه شلوار مشكي از اين جديدها هم بگيري...
ياد مي گيره بايد با شما بياد خريد!!! خيلي راههاي ديگه داره... ايجاد انگيزه... در نظر گرفتن برنامه
متوجه باشيد كه در مقابل اين فرد نبايد فرد بي برنامه اي جلوه كنيد! سعي كنيد بفهمانيد كه شما هم كاراهات بر اساس برنامه هست... ديدار با دوستان... و غيره! حتي گاهي لازمه بگيد نه عزيزم! من اون زمان رو وقت ندارم با هم حرف بزنيم! من دارم كتابي رو خلاصه نويسي مي كنم!!!! ( به همين راحتي!)
اعتماد به نفس اصل قصه شماست... در خودت تقويتش كن!!!
-
RE: با يه همسر بى تفاوت چه كنم
[/quote]
سلام... چند بار به تاپيكت سر زدم و شايد ده ها بار نوشته بالا رو خوندم... چند تا نكته به نظرم رسيد كه كلي هست در رابطه با مشكل تو با همسرت... چند پيش شرط وجود داره:
شما بايد مطمئن باشي كه مشكلت حل خواهد شد، راهش رو با ممارست و اميد پيدا كني... و مشكل رو حل كني!!!
اولين نكته: اعتماد به نفس شما كاهش پيدا كرده! احساس خوبي نداريد و بسياري از مواردي كه فرياد و فغان سر مي دهي ناشي از اين عدم اعتماد به نفست هست... چرا مي خواهي او قهرمان شما باشه! خودت اسطوره و قهرمان زندگي خودت باش!!!
من مي دونم كجاي زندگي شوهرتي... خودت فكر مي كني بايد كجاش باشي؟ همه زندگيش؟؟؟ اشتباه مي كني!!! تو هرگز نمي توني همه زندگي او باشي... تو خيلي تلاش كني قسمتي از زندگي او باشي... اين در مورد همه زوجها مصداق دارد!
شوهر شما دوست داره شما وقت و زندگي خودت را داشته باشي و خودت رو وقف ايشون نكني... خب چرا كه نه!؟ كجاش محل اشكاله!! اگر مي خواي كاري كني بهش بگو براي تو اين كار رو نكردم عزيزم! دوست داشتم صبح زود بيدار شم و صبحونه درست كنم! نه با داد و بيداد... به آرومي!
شما متسفانه داري عملا رفتارهاي شوهرت رو ناخودآگاه فيلتر مي كني به ضرر خودت و منفي هاش رو مي بيني ... خب بيا اين دفعه يه پست بذار و خوبيهاي شوهرت رو بنويس!
خوبه كه مي خواد تاپ ترين باشه... بهش كمك كنيد! شما در كنار هم هستيد نه در مقابل هم! بهش بگيد كه تاپه... خوش تيپه! ازش تو جمع تعريف كنيد! اون موقع شما وارد زندگي ايشون شده ايد! و اوضاع تحت كنترل شماست... (قبلا هم گفتم... )
اصلا نگو بريم خريد... بگو بريم براي تو چيزي بخريم! مثلا يه ديالوگ: عزيزم اگر يه پيراهن جديد ... بخريم خيلي شيك تر به نظر مي آي!!!! مي توني يه شلوار مشكي از اين جديدها هم بگيري...
ياد مي گيره بايد با شما بياد خريد!!! خيلي راههاي ديگه داره... ايجاد انگيزه... در نظر گرفتن برنامه
متوجه باشيد كه در مقابل اين فرد نبايد فرد بي برنامه اي جلوه كنيد! سعي كنيد بفهمانيد كه شما هم كاراهات بر اساس برنامه هست... ديدار با دوستان... و غيره! حتي گاهي لازمه بگيد نه عزيزم! من اون زمان رو وقت ندارم با هم حرف بزنيم! من دارم كتابي رو خلاصه نويسي مي كنم!!!! ( به همين راحتي!)
اعتماد به نفس اصل قصه شماست... در خودت تقويتش کن
...................
سلام ممنون از حرفای خوبتون
این چندروز خیلی به تابیک های بچه ها سر زدم و پست هارو خوندم و فکر کردم
گفتی از خوبیهای شوهرت بگو
خوب اول اینکه خیلی ازادم میذاره میگه برای پیشرفتت هرکاری لازم انجام بده.دست و دلبازه.خیلی ابراز احساس می کنه.خیلی مراقب سلامت جسمانی من.سعی میکنه تو انجام یه سری کارا همکاری کنه.تو روابطش بهش اظمینان دارم. توی روابط شخصی خیلی منطقی و رضایت من براش فوق العاده مهم. بهم اعتماد داره.همه روزش برام تعریف می کنه.تو خسته ترین حالت اگه حس کنه حالم خوب نیست سریع بیدار میشه.اگه هوس چیزی کنم میره سریع فراهم میکنه .تو شرایطی که همه خانوادم با فامیل داشتن واسه 2 هفته میرفتن مسافرت سریع بدون اینکه من بخوام یا فکر کنم رفت برام ویزا گرفت بلیط گرفت منم فرستاد و .....
ادم بی انصافی نیستم محبتش میبینم ولی با همه محبتش یهو یه حرفی میزنه عملی انجام میده که ایناش برام کمرنگ میشه
راستش نمی فهمم چرا اون به نیازهای خیلی روشن من که خیلیم پیچیده نیست بی توجه..!!!
گفتید اعتماد به نفسم از دست دادم کاملا" درسته چون تو یه مرحله ای امکانش نبود هردومون پیشرفت کنیم من شرایط فراهم کردم اون پیشرفت کرد من همش تنها بودم
یه روز بعد ها جای تشکر گفت من پیشرفت کردم ولی تو این 3 سال چی شدی:302:
گفت من مقایسه نمی کنم ولی اگر پای مقایسه بیاد رشه من تاپ تره خودتم میدونی
من فلانقد زبانای مختلف بلدم و هی گفت و گفت فقط اون نفهمید اصل پیشرفتش بعد ازدواج با تشویق های من بود تا اون روز منم یه دختری بودم که هم رشتم خوب بود هم درامدم خوب م استقلال داشتم با یه عالمه هدف ... نمیدونید چه حالی شدم همه وجودم کینه شد با همه کینم سعی کردم پیشرفت کنم روش کم کنم ولی دیگه نمیدونم چرا هر بیشتر سعی کردم کمتر نتیجه گرفتم انگار درجا میزنم نمی دونم چمه انقدر می خوابم که روز تموم شه اینقدر تو ذهنم دارم میجنگم باهاش که نمیفهمم چی شد ظاهر خودم خونه همه چی مرتب شاید چون خیلی فرزم سریع انجام میدم ولی خودم میدونم حالم بده کنارش شاد نیستم گاهی نگاهش که میکنم دارم میخندم ولی انگار همه وجودم نفرت دلم می خواد گاهی واقعا" سرش داد بزنم حتی بزنمش حتی دیگه نمی تونم حوصله ندارم دردام بهش بدم تو خواب گاهی اینقدرسعی میکنم بتونم داد بزنم سرش صدام بالا نمیاد که از درد از خواب می پرم دیگه ازون خنده ها شیطنت هام خبری نیست اون مرتب می خواد مثل بچه ها باشم ولی نمیشه همش میگه تو مثل پسرایی دختر شو ولی نمیشه می خوام چند روزم خوب میشم ولی دوباره بی حوصله میشم همش
گفتید یه قهرمان می خوام نه فقط یه تکیه گاه امن می خواستم که گفتن مسایلم پرهزینه نباشه حداقل بتونم ناراحتیم با گریه تخلیه کنم ولی گریه من = شکسته شدن هرچیزی جلوی دستش
نمیخواستم کل زندگیش باشم ولی می خواستم حرف اولش باشم نه اینکه بگرد دنبال نقطه ضعفام مثل 2 دقیقه قبل یه مهمونی که میدونه قول دادیم خودش قبول کرده یهو بگه نمیام اون مهمونی به خدا واسم مهم نیست ابرومون مهم بی توجهی به احساسم مهمه
نمیخوام برام پول خرج کنه می خوام برام وقت بذاره فکر نکنه مهمونی رفتن احمقانس پارک رفتن بی هودس اون حتی وقت خرید واسه خودش نمیذاره من براش لباس می خرم ...
راستش خیلی وقتا فکر می کنم دوست داره حتما" کاری که می خوام درست شه که نباشم که وقتی هستم خسته باشم که اون مجبور نشه برام وقت بذاره
واقعا" معنی بهترین بودن اینه ؟؟؟؟والا منم خانواده دارم که تکتکشون تحصیلکردن پیشرفتم میکن ولی وضع اونا اینجوری نیست!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
نمیخوام بره فضا واسه خانوادم می خواستم بفهمه من تنها دخترشونم بفهمه اونا دامادشون دوست دارن و میخوان کنار من اونم ببینن می خواستم درک کنه این همه احترامی که خانوادم بهش می ذاشتن .نه اینکه بگه واسه همیشه قید اونارو زدم اونایی که حتی تو بهش نگفتن
شایدم من با خودم مشکل پیدا کردم اینا همش بهانس
راجع به برنامه داشتنم بله دقیقا" درسته اون عاشق اینکه مشغول باشم
نمی خوام تو یه سیکل بیهوده گیر کنم و داستان مقصر کیه رو شروع کنم می خوام بتونم یکی یکی مشکلات حل کنم ولی واقعا" نمی دونم چیکار کنم
می خوام بتونم مصاحبه هارو پس کنم شاد باشم با اون باشم دوستش داشته باشم مطمین شم براش مهمم و.... ولی واقعا" بلد نیستم راهش
ببخشید خیلی دلم گرفته بود پستم طولانی شد
-
RE: با يه همسر بى تفاوت چه كنم
وایییییییییییییییی
بعد از این همه غصه .یه خبر خوب دانشگاه مجاز به انتخاب رشته شدمممممممممممممممممممممم
هوراااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااا:104::227::3 10:
-
RE: با يه همسر بى تفاوت چه كنم
وای خدااااا
چه جوری باید ازش بخوام بفهمه منم وجود دارم
بخوام یکمم از خلاقیتش واسه روابطمون استفاده کنه
مثلا" با یه ذوقی خبر قبولیه ارشد بهش گفتم فقط گفت اااااا مبارک باشه:101: :97:
انگار نه انگار
تولدم که یادش رفته بود روز زنم فقط یه هدیه خریده بود که از سر خودش باز کنه میگم حده اقل روش یه خط می نوشتی میگه شرمنده وقت نداشتم:320: ولی خوب وقت داره سر کار هزارتا خلاقیت به خرج بده ولی واسه من نه
یعنی من اینقدر بی ارزشم ؟؟:33:
با این ادما باید چی کار کرد
تورو خدا یکی بهم راه بده
شورش دراورده
-
RE: با يه همسر بى تفاوت چه كنم
سحر جان کادو گرفتن و دادن نشون از ارزش ادماست ؟؟؟ یعنی من انقد بی ارزشم که شوهرم حتی بهم تبریکم نگفت اولین روز زن بود از بعد عروسیم
-
RE: با يه همسر بى تفاوت چه كنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط شاپرک جون
سحر جان کادو گرفتن و دادن نشون از ارزش ادماست ؟؟؟ یعنی من انقد بی ارزشم که شوهرم حتی بهم تبریکم نگفت اولین روز زن بود از بعد عروسیم
************************
نه شاپرک عزیزم هدیه مهم نیست اهمیت به خواسته طرف مقابل نشو نه ارزش گذاری
البته شایدم دارم اشتباه میکنم!!!
-
RE: با يه همسر بى تفاوت چه كنم
سلام خواهر خوبم
شما خودت رو با کار ایشون قطعا مقایسه نخواهی کرد
می دونی گاهی ما دوست داریم همسرمون همون باشه که ما می خوایم
اینجا همون جاست که اختلافها شروع می شه
اما واقعیت چه در موارد کلی و چه در جزئیات خیلی متفاوته...اونها هرگز نمی تونند و نمی شه همونی باشند که ما دوست داریم
حافظ می گه
چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند
گر اندکی نه به وفق رضاست خرده مگیر
زمزمه این شعر بهم ارامش می ده...
ضمن اینکه مردها با زنها هم تفاوتهای عمده ای دارند
شوهر شما وقتی می گه ممنون یعنی کلی ذوق کرده...اینطوریه دیگه
یا وقتی کادو خریده کلی دوست داشته خوشحالت کنه ولی وقتی گفتی یه چیزی می نوشتی...خراب میشه
مهارت اصلی اینجاست که بگی عزیزم...دو خط برام چیزی بنویس
ایشون واقعا یادش نبوده و وقتی تو یادش انداختی بی شک نمی گه خب یادم رفت میگه مشغله داشتم
شما دو نفر متفاوتین خب...این تفاوتها کم نیستند و زیادند
حالا با این پیش فرض دونه دونه مسائلی که به ذهنت می رسه رو بنویس
اول مثبتها
دوم منفی ها
تا با هم حلشون کنیم
یه کم کلی بگو
منتظرم
-
RE: با يه همسر بى تفاوت چه كنم
sci عزیز از اینکه بهم راهنمایی میکنی واقعا" سپاس گذارم
سعی میکنم ادم بی انصافی نباشم و مثبت هاش ببینم که البته تو پست قبل یه عالمش گفتم
راجع به منفی هاش اگه بخوام تیتروار بگم
خیلی مغرور بودن: ادم ها واقعا" براش مهم نیست حتی فکر کنم راجع به بودن خودمم مصداق داره
متوجه نیست متاهله میخواد در قبال من وظیفه نداشته باشه (البته منظورم غیر پول خرج کردن)
با مهمونی اومدن اونم از نوع خانوادگیش مشکل داره اگرم بیاد قبل یا بعد اون مراسم اشکم در میاره
به حرفها بی تفاوت الان کلی باهم حرف میزنیم قرار میذاریم ولی باز توی همون موقعیت رفتار قبل انجام میده
تولد فلان مناسبت و.... براش مفهوم نداره سوپرایز کردن که جای خود داره با اینکه میدونم اگه بخواد بسیار خلاقه
مسولیت رفتارهاش نمیپذیره مدام دنبال مقصره همه چیم تهش به من بر میگرده
ابراز احساسش فقط زبونی هیچ کار دیگه ای که نیاز به صرف وقت برام داشته باشه انجام نمیده
بی انصافه وقت ناراحتی همه خوبیام یادش میره
تا خوبم خوبه اگه ناراحت باشم اون خیلی بد میشه
بهش اعتماد ندارم نمیتونم بفهمم چه قدر واسه حفظ زندگیمون حاضر تلاش کنه
سر لجبازی تا هر جایی پیش میره
ولی sci راجع به کادو که گفتید شما تولد همسرتون یادتون میره بعدشم که فهمیدید تولدش میگید سرم شلوغ بود با یه کیک و شام سر وتهش جمع میکنید ؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!! میگید ببخشید فعلا" وقت کادو خریدن ندارم
روز زنم بمن تل زده میگه کارم زیاده دیگه برات کادو نمیخرم وقتی دید از لحنم ناراحتم رفت خرید منم تشکر کردم گفتم یه دو خطی روش مینوشتی بعدها یادگاری ببینم خوشحال میشم گفت برو بابا یعنی چی چند وقت دیگه خراب میشه بندازش دور من به اون نگفتم ولی واقعا" این جور هدیه دادن برام بی ارزش
-
RE: با يه همسر بى تفاوت چه كنم
میشه یکی بهم راه حل بده ه ه ه
چی کار کنم باهاش:316::316::316::316:
-
RE: با يه همسر بى تفاوت چه كنم
سلام سحر
من معذرت می خوام که خیلی دیر می نویسم... می خواستم فرصتی داشته باشی و مباحث قبلی رو بخونی
سپاس که مثبتها و منفی ها رو نوشتی
تا اونجا که متوجه شدم چند تا مشکل اساسی شما رو می رنجونه
۱. احساس می کنی نادیده گرفته شدی و اظهار لطف و عشق به اندازه کافی بهت نمی رسه و شاید منظرت اینه که اهمیت لازم رو بهت نمی ده
۲. به دنبال ویترینه... یعنی دوست داره بقیه راجع به او خوب قضاوت کنند
۳. کنترل احساساتش رو نداره
۴. نتونسته حس خوبی بهت منتقل کنه تا احساست و امنیتت از زندگی مشترک تامین بشه
۵. حاضر نیست یا بهتر بگم بلد نیست اشتباهاتش رو بپذیره
می فهمم احساس خوبی نیست و واقعا می تونه روابط شما رو خراب کنه
اگر برداشت من درسته بهم بگو
ضمنا می خوام بدونم ایا
در هنگام عصبانیت زود از کوره در می ری؟
مسائل مالی شما به چه صورتی حل و فصل می شه؟
روابط زناشویی با ارضا طرفین همراهه؟
چقدر دوستش داری؟ الان
شما هم لجبازی می کنی و بر نظراتت پافشاری می کنی؟
چگونه ناراحتیت رو یا احساساتت رو بیان می کنی که او خیلی بد می شه؟
ایا فکر منفی یا ناراحت کننده ای مضطرب و پریشونت می کنه؟ یا افکاری؟
چه سرگرمی داری ؟
ایا به صورت مکرر سعی می کنی بفهمی چه فکری می کنه و چه احساسی داره؟
به عقایدش احترام می ذاری و شنونده خوبی هستی؟
سر فرصت بهم جواب بده و نگران هیچ چیزی نباش
درست می شه
راستی فعلا داستان روز زن رو می بندیم اما بایگانی نمی کنیم
-
RE: با يه همسر بى تفاوت چه كنم
sci عزیز برادر خوبم سلام ازین که به پستهام پاسخ میدید واقعا" سپاسگزارم
من مباحث خیلی خوب میخونم یعنی به دیده درد ودل به این تاپیک ها نگاه نمی کنم و کاملا" سعی میکنم کاربردی استفاده کنم هرچند گاهی بدور بودن از هیجان برام مشکل در عین حال ازتون ممنون میشم زودتر بهم پاسخ بدید چون هرروز خسته تر از روز قبلم
دقیقا" برداشت شما صحیح بوده
راجع به سوال هایی که کردید میخوام خیلی منصفانه حرف بزنم چون هدفم رای خریدن نیست حل مشکله
در هنگام عصبانیت زود از کوره در می ری؟ الان ظرفیت عصبیم خیلی پایین اومده قبلا" نه فقط زمانی که اون وسیله میشکست من و هل میداد و رفتارهایی ازین قبیل منم داد و بیداد میکردم ولی الان (البته دیگه وسیله نمیشکنه) هیچی نمیگم فقط شروع میکنم به لرزیدن تنگی نفس میگیرم دلدرد میگیرم گاهیم یهو قفل میکنم و گاهی حس میکنم تو مرز سکته کردنم ولی قدیم اینجوری نمیشدم
مسائل مالی شما به چه صورتی حل و فصل می شه؟ قبلا" مدیریت دست من بود ولی همسرم میدیدم ناراحت میشه ازین که میگم چرا یه خرجهایی میکنی واسه همین ترجیح دادم مدیریت با اون باشه تا حس مردونش حفظ شه ولی خریدهارو با هم میریم و دورادور مراقبم خرج اضافه نکنه ( البته واسه خودش خرج نمی کنه همش واسه خونس حتی خرجای اضافش) هر ماه هم یه مقدار پول میده به من که واسه خودم باشه البته هر میزان که پول بخوام دریغ نمیکنه و دستم باز میذاره بهم اعتماد داره
روابط زناشویی با ارضا طرفین همراهه؟ارضا من براش خیلی مهم ولی روابطمون الان خیلی کم و ازین وضع ناراحتم قبلا" اینجوری نبود و اون فقط با تیپ خاص تحریک میشد و این برام خیلی خسته کننده بود ولی نهایتا" با این مساله کنار اومدم و این تیپ هارو میزنم ولی نمیدونم چرا فقط روابطی اگر باشه اخر هفتس غیر از اون فقط کار و کار
چقدر دوستش داری؟ واقعا" نمیدونم
شما هم لجبازی می کنی و بر نظراتت پافشاری می کنی؟قبلا" خیلی دنبال منطق بودم ولی الان نه ترجیح میدم ایجاد تنش نکنم حال بحث ندارم نمیخوام حرمتهامون بیشتر از اینا بشکنه و نهایتا" هم تو مسایلی که میدونم کار خودش میخواد انجام بده ترجیح میدم حرفی نزنم که محل نذاره و چون ببینه عواقبی نداره تکرار کنه میزارم فکر کنه چون موافقم اجازه انجامش داره
چگونه ناراحتیت رو یا احساساتت رو بیان می کنی که او خیلی بد می شه؟ من ادمیم که تا واقعا" ازارم ندن داد نمیزنم همیشم مثلا" با هم جلسه میذاشتیم که مسایلمون بگیم ولی دیدم توافقات کشک کار کار خودش .گاهی نامه مینوشتم گاهی صدای tv بلند میکردم که بشنوه صحبتهای روانشناس هارو .گاهی قبل س ک س احساسم میگفتم گاهی گریه میکردم گاهی داد میزدم و الانم تو قالب نقاشی های کوچیک کاریکاتوری و یک خط جمله بالاش که صبحها یا تو ظرفش میذارم یا تو کیفش یا رو میزش
ایا فکر منفی یا ناراحت کننده ای مضطرب و پریشونت می کنه؟ یا افکاری؟راستش از اخرین دعوای شدیدمون 9 ماه پیش چون نتونستم حرفام بزنم هرروز تو ذهنم با خانوادش بحث میکنم . بهش اعتماد ندارم که چهقدر زندگی حفظ میکنه . قطع ارتباط بی منطق و بدون دلیلش با خانوادم داره روانیم میکنه. اینکه نمیفهمم کجای زندگیشم ازارم میده
و ....
چه سرگرمی داری ؟تا 8 ماه پیش درس میدادم و واسه ارشد میخوندم کارای کنترل پروزه و مشاوره مدیریتی میکردم ولی سرکلاس هام دیدم خیلی عصبی شدم اگه شاگردم یه مساله رو چند بار میگفتم نمیفهمید به شدت عصبی میشدم واسه همین فعلا" درس نمیدم کار کنترل و ... واسه درس خوندن گذاشته بودم کنار حالام که نه کار پیدامیکنم حوصله کلاس و ... ندارم تنها سرگرمیم یا tv یا با نرم افزار کنترل ور میرم یادم نره یا خونه مامانم برم یا بخوابم اخر هفت هام به زور شوهرم یا شام بریم بیرون یا با دوستاش جایی بریم الان 9 ماهه فامیل هام ندیدم و همسرمم میگه با دعوایی که باهم کردیم من خونه مامان بابات یا هرجا اونا باشن نمیام حالا اون بیچاره ها حتی تو دعوامون مستقیم وارد نشدن و یه تو بهش نگفتن من هیچ لذتی ازین کارها نمیبرم
ایا به صورت مکرر سعی می کنی بفهمی چه فکری می کنه و چه احساسی داره؟ ادم خیلی دقیقی هستم یعنی اگه یه کاری بفهمم بدش میاد دیگه انجام نمیدم و ... احساسشم برام مهم ولی ذهن خوانی نمیکنم قضاوتم نمیکنم
به عقایدش احترام می ذاری و شنونده خوبی هستی؟کاملا" میشنوم و احترامم می ذارم ولی قبلا" وقتی عقیدش با من متفاوت بود می گفتم عقیدت محترم ولی عقیده من اینه و لی اون میخواست من هرپی می گه بدون منطق قبول کنم اینم تو خون من نیست انگار واسه همین سر همین زورگوییش که میگفتم قبول ولی بگو به چه منطقی دعوامون می شد و یا همش از هواپیما میگفت خوب من بدم میومد خسته میشدم ولی سکوت میکردم ولی الان کلا" خیلی کم حرف ساکتم همش التماس می کنه یه چیزی توم بگو ولی واقعا" حرفی ندارم اونم از موقعی که از سر کار میاد دونه به دونه کاراش توضیح میده با اینکه خسته میشم ولی اعتراض نمی کنم
راستش باید یه اعترافی کنم من قبل ازدواج 3 سال با یه پسری دوست بودم خیلی ام دوستش داشتم ولی تو اوج دوستی دیدم شرایطش به من نمیخوره یهو باهاش بهم زدم خیلی ام ضربه خوردم تو همون شرایط همسرم اومد خواستگاری منم دیدم حق مسلمش که واقعیت بدونه بهش این مسالرو گفتم اونم گفت گذشتت بخودت مربوطه من کمک میکنم فراموشش کنی بعد یکسال عاشق من شی تا حدی ضربه خورده بودم که جولوی همسرم واسه اون زار زار گریه می کردم راستش اصلا" همسرم برام مهم نبود اون بود که همش تلاش می کرد من داشته باشه البته من رفتار بدی نداشتم ولی اندازه اونم دوستش نداشتم بعد ازدواجمون اون به همه میگفت که من دوستش ندارم ولی واقعا" دوستش داشتم خودشم میدونست تا اینکه من سعی کردم جای اینکه همش عملی نشون بدم مثل خودش زبونی زیاد بگم ازون موقع وضع عوض شد در کل تا زمانی باهم خوبه که من یه بچه گربه لوس باشم و هیچ خواسته ای هم نداشته باشم و تو دستش باشم و در غیر اینصورت میشه وحشتناکترین مرد کره زمین و واقعا" به مرز جنون میرسونه من و خودشم مستقیم میگه بهم اگه بداخلاق بشی ازت متنفر میشم و باید با تمام احساسای بدم بازم بخندم میگه تو دختر باید باشی تو پسری دختر نیستی وقتیدختری دوست دارم واقعا" حرفش نمی گیرم
اینم بگم اوایل ازدواجمون اون قهرکردن بلد نبود هرچند که رفتارهای اشتباه هم از سمت خودش بود ولی سریع معذرت خواهی میکرد که اشتی شیم (یعنی داد میزد وسیله میشکست من هل میداد تو دیوار و ...)بعد 15 دقیقه مگفت غلط کردم یعنی تحمل قهر نداشت ولی اون موقع من فکر میکردم وقتی یه کار خیلی بد میکنه باید باهاش قهر کنم که بفهمه یا اینقدر ناراحت میشدم که نمیتونستم اشتی کنم یعنی حربه دیگه ای رو بلد نبودم و متاسفانه به این قهر ها عادتش دادم حالا اگه دعوامون بشه(البته رفتارای قبل نداره وسیله نمیشکنه به من دست نمیزنه تو بدترین حالت یه نامه عاشقانمو پاره میکنه یا ...) سریع میگه قهری اگه بگم اره میگه باشه و میذاره چندروز بعد میاد تهش منت کشی ولی محال دیگه زیر بار اشتباهش بره و میگه چون دوست دارم اشتی یا دلم تنگ شده واست اشتی یا حتی میگه یه بوست کنم دلم تنگ شده ولی قهر بمون ولی اشتباه واضحش نمیپذیره . اگرم قهر نکنم و هیچی نگم که خوب رفتارش هیچ هزینه ای نداشته
بازم از اینکه پستم اینقدر طولانی شد واقعا" عذرخواهی میکنم
-
RE: با يه همسر بى تفاوت چه كنم
سلام سحر جان
سعی می کنم به همه مواردی که صحبت کردیم بپردازم
مشکلاتی که شوهرت داره بعضیهاش بازتاب رفتاره و عدم مهارتهای شما دو نفر در زندگی هست
و به مرور زمان با ممارست و پیگیری شما و البته تصمیم برای حل مسائل حل خواهد شد
تنها چيزي كه در حال حاضر اهميت داره سحر و شوهرش هستند و نه هيچ كس و موضوع ديگه! و اين مهم ترين چيز هست... يعني زندگي شما دو نفر!!!
- مشکلاتی که گفتی مثل لرزیدن ، تنگی نفس و دل درد اثرات فیزیولوژیک اضطرابه و نشون می ده که اضطراب شما در طول این سالها و سرکوب کردن احساسات، بیشتر شده ... برای اینکه بتونیم اوضاع رو آروم کنیم باید اول خودمون اروم باشیم نه؟ پس شما روزانه یک مدیتشن ساده و یا مراقبه را در برنامه خودت جا بده... و حتما این برنامه رو با صداهای سفید ( مثل صدای دریا.. باد...) در محیطی آرام که عوامل استرس زا نباشند مثل تلویزیون تلفن موبایل
اگر نمی دونستی چطور بگو برات بگم. در نظر داشته باش كه اگر اين احساس با تنگي نفس شديد و سنگيني و درد در ناحيه قفسه سينه و افزايش ضربان قلب همراهه حتما به يك متخصص قلب جهت كنترل اون مراجعه كني...
- هنگامی که عصبانی می شی قبل از هر کاری تمرین تنفس کن... (دم و بازدم ) تا اثرات فیزیولوژیک اضطراب کاهش پیدا کنه
- مسائل مالی رو حتما در گامهای بعدی باید منظم کنیم اما فعلا خوبه و کاری بهش نداریم
- برای روابط زناشویی حتما برنامه ریزی کنید... و ارتباط خودتون رو از یک ارتباط معمولی، به یک ارتباط حرفه ای و کامل ارتقا بدهید/ در یک تاپیکی شیوه (فكر كنم يكي يه دونه) ارتباط کامل رو توضیح دادم و به مرور زمان از زمان خاص( آخر هفته ها ) به زمانهای دیگر تعمیم دهید ( وقتی اوضاع اروم شد بیشتر بهش می پردازیم)
- دوری کردن از بحث و سرکوب کردن امیال و درخواستها کار درستی نیست. موجب می شه اون تمایلات ایجاد اضطراب کنند و موجب بشوند به اینکه شما احساس کنی نقشی در زندگی نداری و مسلما احساس خوبی نداشته باشی... اما در عوض شیوه صحیح ارائه درخواست بصورت ایجاد انگیزه در طرف مقابل موجب می شه به درخواستهای شما پاسخ مثبتی داده بشه... زمان و شیوه بیان اونها بسیار موثر خواهند بود... برای اینکه شوهر شما به درخواستتون گوش کنه ابتدا چند نکته مثبت رو یادآوری می کنید... سپس درخواست و انتقاد رو با آرامش
مطرح می کنید بی شک نتیجه مناسب تر خواهد بود... درخواستت بايد شفاف/ روشن و واضح باشه و در قالب لفافه و كاريكاتور نباشه... خيلي محكم/ محترمانه و صريح! اما موثر/ مثلا مي توني بگي : (ذكر نكات مثبت واقعي و مرتبط با موضوع درخواستت... ) مي دونم خيلي بهم اهميت مي دي و دوستم داري و هركاري برام مي كني... مي شه ازت بخوام... ! يا " نمي خوام از دستم برنجي يا ناراحت بشي چون هيچ چيزي برام مهم تر از تو و احساساتت نيست... مي خوام يك كاري رو باهات مشورت كنم كه اگر خوب بود انجام بديم... " كم كم شوهرت هم ياد مي گيره! درخواست نبايد لحن ملتمسانه و ناراحت كننده اي داشته باشه... بايد در زمان مناسب عنوان بشه كه شوهرت و خودت در آرامش رواني باشيد
- به شیوه صحیح با شوهرتون همدلی کنید... می خواهم از امروز روزانه به مدت 10 دقیقه فقط شنونده باشی و بخواهی برایت صحبت کنه و سعی کنی درک کنی...ببين! از سرزنش/ نصيحت/ ارائه راه حل/ انكار كردن احساساتش/ جملاتي مثل اينكه تو اشتباه فكر مي كني/ اصلا اينطور نيست!!! / خود داري كن و سعي كن از احساسات خودت كمي اوج بگيري و دركش كني... همدردي و هم احساسي هم نه! همدلي... دل به دلش بده!
با بازگو كردن جملاتش به بيان خودت اين احساس رو كه شنونده خوب و فعالي هستي و داري با جون و دل به حرفاش گوش مي دي رو بهش بده... كم كم ايشون هم از شما اين راه رو ياد مي گيره
- يك ورزش هوازي همراه با موسيقي رو به مدت 30 دقيقه در برنامه روزانه ات قرار بده.. يا يك پياده روي همراه با هدفون...
- طي هفته آينده با شوهرت در زمان مناسب صحبت كن و به قطع ارتباط با خانواده ها خيلي سريع پايان بدين... ببين شما قرار نيست كه از خانواده هم خوشتون بياد و دوستشون داشته باشين... يك رفتار افراط و تفريطي در اين رابطه كاملا اشتباهه.. پس تعادل رو برقرار كنيد.. روابطتون را متعادل كنيد ... نه قطع كنيد و نه بهشون بچسبيد... اين پيش فرض رو داشته باشيد كه شما نمي توانيد رفتار هاي اونها رو تغيير بدهيد... پس اونها رو ببخشيد... با همه قلبتون! از ته دلتون... و من بعد در كمال تعادل باهاشون ارتباط بر قرار كنيد... ( بعدا از خانواده ها بيشتر برام بگو)
- وقتي اوضاع آروم بشه ارتباطات شما با فاميل هم بازسازي مي شه... اما يكي يكي ...
- بي شك روابط قبلي شما با اون دوستتون روي شوهرت تاثيرات خوبي نگذشاته و احساس ناديده گرفتن بهش دست داده كه براي يك مرد خيلي احساس بدي هست.. سعي كن درك كني! اون فكر مي كنه تو او را جايگزين كردي نه انتخاب و نقش يه سنگ صبور رو داشته كه همواره كمتر دوستش داشتي... حتي اگر وانمود كنه اينطور نيست... سعي كن با رفتار و گفتار اين احساس رو به آرامي تغيير بدهي و متوجه اهميت خودش بشه...
اگر افكار تخريب كننده مثل اينكه اگر با كس ديگه اي بودي بي شك خوشبخت تر بودي و چه و چه... رو متوقف كني و وقتي اين افكار بهت هجوم مي آورند يك استاپ محكم بهشون بگو و 40 ثانيه يك تجسم و تفكر خوب رو جايگزينش كن...حتي اگر واقعي نباشه
- خودت رو رها كن از اين احساس منفي كه شوهرت آدم مغروريه... چون بزودي نيست! تمام تفكرات بد گذشته رو خواهشا فراموش كن و بگذار ذهنت براي افكار مثبت جايي داشته باشه... هر روز يك نكته مثبت شوهرت رو بهش بگو... و خودت هم بهش فكر كن!
با توجه به صحبتهاي خودت تو جايگاه بسيار مهمي در زندگي شوهرت داري... جايگاهي بسيار مهم و دوست داشتني... نگذار افكار منفي تو را از پا در بيارند ....بدون شك هيچ كس براي تو مهمتر از شوهرت نيست و هيچ كسي از تو براي شوهرت...
-شوهرت ازت انتظار ظرافتهاي زنونه/ سياستهاي زنونه / و كمي زن بودن داره... سعي كن از مهندسي خودت/ از منطق خودت گاهي فاصله بگيري و بري تو بغل زندگيت!!! بري تو بغل عشقت... بذار احساساتش به هيجان بيان...
سياستها و مهارتهاي زنانه / زبان بدن/ چهره و گفتار و كردار خيلي بهت كمك خواهند كرد...
- پستهاي قبلي رو سر فرصت بخون...و بگذار ... اجازه بده نوع تفكرت آرام تغيير كنه! بگذار نوع نگرش عوض بشه...
ازت می خوام همین امروز بعد از اینکه پست من رو خوندی دیگه هیچ کاری نکنی/ کامپیوتر رو خاموش کنی/ یه موسیقی آروم که الزاما از طریق تلویزیون پخش نشه گوش کنی/ روی زمین دراز بکشی و بعد از پنج بار تمرین تنفس شوهرت رو در مقابل خودت تصور کنی... کامل با تمام جزئیات لباس و صورت/ تو حالا 2 دقیقه فرصت خواهی داشت
آنچه دوست داری رو به شوهرت بگی و او را ببخشی... بعد همین کار رو با خودت بکن و خودت رو ببخش
او هم مانند تو انسان است و هر دو امکان دارد اشتباه کنید...پس قلبا و با تمام وجودت خودت و او رو ببخش ...
اوضاع به زودي خوب مي شه...
-
RE: با يه همسر بى تفاوت چه كنم
سلام
ممنون از پاسخ سریعتون و کاربردیتون
از این صفحه پرینت میگیرم شاید لازم باشه بارها بخونمش و کارهارو انجام بدم
فقط هرجایی توی نحوه انجام کارها به مشکل خوردم میام سوالم میپرسم
فقط راجع به روابطمون قبلا" اون پست یکی یه دونرو با دقت خوندم و اون شرایط که گفته بودید هست ولی نمیدونم مساله کجاست؟
-
RE: با يه همسر بى تفاوت چه كنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sahra100
فقط راجع به روابطمون قبلا" اون پست یکی یه دونرو با دقت خوندم و اون شرایط که گفته بودید هست ولی نمیدونم مساله کجاست؟
http://www.hamdardi.net/thread-16377-post-149970.html#pid149970
منظورم پست بالا هست
اگر همه چيز مطابق با همين پست هست... برام بيشتر بگو.. مشكلي نيست!
بي شك سوال كنيد... در مورد هر موضوعي!
-
RE: با يه همسر بى تفاوت چه كنم
سلام دوست عزيزم.اصلا نگران نباشيد.با صبر و درايت مشكل شما هم حل خواهد شد.من بيشتر از اين مسئله تعجب ميكنم كه براي خلباني تحصيلات آنچناني لازم نيست و حتي براي نام نويسي ديپلم هم قبول ميكنند.درست هست كه تسلط به زبان انگليسي برايشان الزامي هست.و براي پذيرش در اين كار به معيارهاي سلامتي جسمي و انجام يك سري تست ها مي پردازند.و درس خواندن به ان شدتي كه شما مي فرماييد در رشته خلباني لازم نيست .
-
RE: با يه همسر بى تفاوت چه كنم
yasmin جان سلام
در رابطه با سوالتون درساشون خیلی خیلی زیاد و حجیم و امتحانات استاندارد بسیار مشکل و اغلب تو مرحله ppl میمونن یا تو مرحله پروازی ول میکنن یه سری هم البته با بدترین نمره ها و ... قبول میشن ولی همسرم همه امتاحانات با الفا قبول شده و درسشم تموم شده ولی خیلی مطالعه کرد واسه اینکه جزوه افراد تاپ باشه
در مورد شرایط هم بله فکر میکنم دیپلم میگیرن ولی همسرم با لیسانس وارد شد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sci
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sahra100
فقط راجع به روابطمون قبلا" اون پست یکی یه دونرو با دقت خوندم و اون شرایط که گفته بودید هست ولی نمیدونم مساله کجاست؟
http://www.hamdardi.net/thread-16377-post-149970.html#pid149970
منظورم پست بالا هست
اگر همه چيز مطابق با همين پست هست... برام بيشتر بگو.. مشكلي نيست!
بي شك سوال كنيد... در مورد هر موضوعي!
سلام
من این پست بازم مطالعه کردم
همه مسایلی که شما نوشتید رعایت میشه البته گاهی مرحله اغازینش برای من کوتاه
در مورد لباس هم همسرم فقط یک نوع پوشش خاص دوست داره هرچند که من واقعا" بیزارم ولی نهایتا" برای رضایتش این مسالرو پذیرفتم و انجام میدم ولی انگار اینقدر در طول هفته غرق کار اصلا" به این مساله فکر نمیکنه راستش این تعریف زمان برای این رابطه من عصبی می کنه من همیشه شروع این رابطرو پیش بینی میکنم که اصلا" دوست ندارم
راجع به اینکه گفتید اون میخواد زن باشی راستش اصلا" نمیفهمم یعنی چه جوری باشم یعنی لوس بودن بچه بودن میشه کاملا" عملی بهم بگید چیکار کنم
اینم لطفا" بگید واسه صحبت راجع به خانواده ها کی وقت مناسبی هست ؟ و چه طور اینکارو انجام بدم چون بهیچ صراطی مستقیم نیست. لطفا" هر موقع مناسب تر بود بگید تا شرایط براتون بیشتر توضیح بدم
مدیتیشن. نیم ساعت پیاده روی. 10 min گوش دادن به حرفاش با همدلی امروز کاملا" موفقیت امیز بود:227:
-
RE: با يه همسر بى تفاوت چه كنم
با عرض سلام و خسته نباشيد خدمت تمام دوستان مخصوصا عضو كوشاي تالار جناب sci كه راه حل هاي جالب و مفيد و حرفه اي را ارائه مي دهند.من فكر مي كنم دوستان زيادي مثل من باشند كه بخواهند نحوه صحيح مراقبه و مديتيشن را ياد بگيرند و در موارد كنترل اضطراب و استرس هاه روزانه استفاده كنند بنا براين از جناب sci مي خواهم مثل هميشه از اندوخته هاي پر بارشان ما را هم بي نصيب نكنند .:325:
چون علا وه بر sahar عزيزم افراد زيادي هستند كه اين پست ها را مي خوانند و از محفل دوستان آگاه استفاده مي كنند.::72:
-
RE: با يه همسر بى تفاوت چه كنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط yasmin 1
با عرض سلام و خسته نباشيد خدمت تمام دوستان مخصوصا عضو كوشاي تالار جناب sci كه راه حل هاي جالب و مفيد و حرفه اي را ارائه مي دهند.من فكر مي كنم دوستان زيادي مثل من باشند كه بخواهند نحوه صحيح مراقبه و مديتيشن را ياد بگيرند و در موارد كنترل اضطراب و استرس هاه روزانه استفاده كنند بنا براين از جناب sci مي خواهم مثل هميشه از اندوخته هاي پر بارشان ما را هم بي نصيب نكنند .:325:
چون علا وه بر sahar عزيزم افراد زيادي هستند كه اين پست ها را مي خوانند و از محفل دوستان آگاه استفاده مي كنند.::72:
یاسمین خواهر خوبم
روشهای مراقبه / مدیتیشن/ ریلکسیشن بسته به نوع مشکلات و اضطرابها و عصبیتهای شما متفاوت خواهد بود و حتی نسبت به خود شما
می تونید در تاپیک جداگانه ای بفرمائید چه موضوعی شما رو آزرده می کنه؟
یا طی یک پیام خصوصی...
از محبتهای شما سپاسگزارم... بسیار بسیار!!!
سحر خواهرم
موفقیتت بسیار عالیست.. موارد دیگه هم شروع کن و هر چیزی مورد سوال بود سریعا بپرس...
در رابطه با روابطتون مرحله پیش نوازی مرحله بسیار مهمی هست که متاسفانه خیلی از زوجها به دلیل عدم انجام این مرحله احساس خوبی ندارندو این رو نمی دونند
اگر احساس خوبی نسبت به پوشش خاص ندارید با ابتکار و خلاقیت و طی زمان ان رو تغییر دهید... البته مکان، فضا ، موسیقی در این تغییر به همراه پیش نوازی و تایید شوهرتون خیلی موثر خواهد بود
شما بسیار موثر خواهید بود و خودتون شروع کنید این تغییر رو و نترسید
نه الزاما کودکانه حرف زدن بلکه استفاده موثر از حرکات صورت/ بدن/ و البته کلام می تونه موثر باشه
گاهی تکیه کردن و گفتن این احساس که تکیه می کنید
بیان عواطف و احساساتتون با بیان زنانه
یه کم اوضاع اروم شد می تونید صحبت کنید
اما نترسید و به محض اینکه خودت احساس ارامش داشتی و نسبت به این احساس مطمئن بودی صحبت کن
-
RE: با يه همسر بى تفاوت چه كنم
sci عزیز سلام
یه مشکلی در رابطه با درخواست هام دارم (البته موضوع خانواده اصلا" اینجا منظورم نیست) همسرم انتظار داره من درخواستهای حتی خیلی منطقی رو با بیان کودکانه و ... بخوام نمیدونم چه طور بگم حس میکنم میخواد من مرتب ازش خواهش کنم یعنی اگر یه درخواست منطقی صراحتا" خیلی معمولی و مودبانه ازش بخوام شاید قبول نکنه ولی اگه یه خواسته حتی غیرمنطقی با خواهش لوس بازی بخوام okay میده این خواسته اون معقوله؟؟؟
دوم اینکه جدیدا" اگه حرکت اشتباهی میکنه (مثلا" دیروز اومد اشغال هارو بذاره دم در از کیسش اب پس داد چندتا قطرش ریخت زمین بعد شروع کرد غر زدن بمن منم به روم نیاوردم فقط گفتم عزیزم فدای سرت داشتم غذا میپختم دستمال ازم گرفت که زمین پاک کنه دوتا قطرش پاک کرد گفت ااااااه ه ه ه خسته شدم خودت بکن گفتم باشه یهو بعد 5 Min اومد گفت:زمین پاک کردی ؟ منم بهم برخورد گفتم عزیزم بد حرف میزنی ناراحت میشم دیدم اصلا" نیگام نکرد جواب نداد ) وقتی سر شامم شد به روش نیاورد چی گفته یعنی وقتی کار بدی بکنه بعد من حتی خیلی محترمانه بگم ناراحت شدم اصلا" جواب نمیده انگار نه انگار با اونم
راجع به خانواده هام باهاش چندوقت پیش منطقی حرف زدم زیر بار نمیره . تو فضای احساسی هم ازش خواستم بازم فایده نداره لطفا" بگید چی کار کنم
sci عزیز سلام
یه مشکلی در رابطه با درخواست هام دارم (البته موضوع خانواده اصلا" اینجا منظورم نیست) همسرم انتظار داره من درخواستهای حتی خیلی منطقی رو با بیان کودکانه و ... بخوام نمیدونم چه طور بگم حس میکنم میخواد من مرتب ازش خواهش کنم یعنی اگر یه درخواست منطقی صراحتا" خیلی معمولی و مودبانه ازش بخوام شاید قبول نکنه ولی اگه یه خواسته حتی غیرمنطقی با خواهش لوس بازی بخوام okay میده این خواسته اون معقوله؟؟؟
دوم اینکه جدیدا" اگه حرکت اشتباهی میکنه (مثلا" دیروز اومد اشغال هارو بذاره دم در از کیسش اب پس داد چندتا قطرش ریخت زمین بعد شروع کرد غر زدن بمن منم به روم نیاوردم فقط گفتم عزیزم فدای سرت داشتم غذا میپختم دستمال ازم گرفت که زمین پاک کنه دوتا قطرش پاک کرد گفت ااااااه ه ه ه خسته شدم خودت بکن گفتم باشه یهو بعد 5 Min اومد گفت:زمین پاک کردی ؟ منم بهم برخورد گفتم عزیزم بد حرف میزنی ناراحت میشم دیدم اصلا" نیگام نکرد جواب نداد ) وقتی سر شامم شد به روش نیاورد چی گفته یعنی وقتی کار بدی بکنه بعد من حتی خیلی محترمانه بگم ناراحت شدم اصلا" جواب نمیده انگار نه انگار با اونم یا وقتی بخوام یه مسالرو باهاش حل کنم میگه نگو دعوامون میشه ها بیخیال شو پس من کی باید خواستم بخوام بخدا همه شرایط حرف زدنم رعایت میکنم ولی نمیذاره خواستم مطرح کنم
راجع به خانواده هام باهاش چندوقت پیش منطقی حرف زدم زیر بار نمیره . تو فضای احساسی هم ازش خواستم بازم فایده نداره لطفا" بگید چی کار کنم
-
RE: با يه همسر بى تفاوت چه كنم
سحر خواهر خوبم
رویه ای که در مورد درخواستها مطرح کردید رویه مناسبی نیست.. قبلا رویه درست رو خدمتتون عرض کردم
در مورد اشتباهاتش که قبول نمی کنه...شما رویه خودتون رو انجام بده
با ظرافت زندگی کنید
معمولا سه تا چهار هفته طول می کشه تا عادت کنند...
-
RE: با يه همسر بى تفاوت چه كنم
سلام
این چندروز تعطیلات بعد از دوسال که همیشه می گفت من حال پاساز گردی واسه خرید ندارم با دوستات برو بلاخره خودش پیشنهاد داد بریم برات خرید کنیم البته سر دوتا مغازه که میدیدم واسه این که خاطره خوب براش ایجاد شه و بازم بیاد سریع خرید میکردم ( که البته گرون تر مجبور شدم بخرم) ولی خداروشکر فهمید باید بامن خرید بیاد
ولی یه مساله ای کلافم کرده اون همش تو فکره هر 2 ساعت یکبارم میگه ببین می خوام باهات مشورت کنم به نظرت فلان جای کارم اینجوری کنم بهتر نیست به خدا خسته شدم همش تو فکره کارش اصلا" به من فکر نمیکنه
وقتی ام دید ناراحتم گفت بیا باهم حرف بزنیم مثلا" رفتیم حرف بزنیم میگم تو (چندتا نکته مثبت گفتم) بعد تا اومدم ناراحتیم بگم گفت توکه همیشه ناراحتی اگه ناراحتیت بابت رفت و امدهاس دیدی که چه اتفاقایی افتاده منم میدونم چه قدر ناراحتی ولی عزیزم همینه دیگه منم دیگه مهمونی نمیام توام عادت کن. اصلا" نذاشت حرف بزنم :316: بعد گفت ولی خیلی دوست دارم منم گفتم خوب تو چه جوری عشقت بهم نشون میدی مسخرم کرد گفت هیج جوری توام عروسک منی منم ناراحت شدم گفتم خوب تو که موقعیت حرف زدن نداری نگو بیا حرف بزنیم اونم گفت باشه ببخشید
امروز از سر کار تل زده میگه زنگ زدم بگم عاشقتم همین
اخه من باهاش چیکار کنم کار کار خودش اصلا" ناراحتی من نمیفهمه نمیخوادم بفهمه خیلی لجباز تو اوج شادیمون یهو ازش متنفر می شم دیگه نمیدونم چیکار کنم تورو خدا یه راهکاری بدید که جواب بده