-
من" خارپشتم "شما چطور ؟!
روباه یا خار پشت انتخاب شما چیست؟
قبل از ادامه مطالعه اندکی روی شخصیت این دو موجود تأمل کنید، کدام شخصیت را برای خویش می پسندید؟
راهنمایی: یونانیان باستان اعتقاد داشتند که : « روباه خیلی چیزها می داند، اما خار پشت فقط یک چیز خیلی مهم را می داند »
روباه موجودی مکار است، او قادر است راهکار های پیچیده فراوانی را ابداع کند و دزدکی به خارپشت حمله کند. همه روزه، روباه اطراف لانه خارپشت پرسه می زند و در انتظار فرصتی طلایی برای شکار خارپشت می ماند. به نظر می رسد که روباه چابک، موذی، زیبا، تیزپا و نیرنگ باز مطمئنا" پیروز خواهد شد؛ از سویی دیگر خار پشت موجودی بد قواره و شبیه به آمیزه ای زنتیکی بین خارانداز و یک آرمادیل کوچک است. او مثل اردک راه می رود و روز ساده خود را آغاز می کند، کار او جستجو برای غذا و مراقبت از لانه اش است؛ روباه در سکوتی نیرنگ آمیز در مسیر او منتظر می ماند و خار پشت در حالی که در فکر کار خود است، بیخیال درست در مسیر روباه قرار می گیرد، روباه با خود می اندیشد« آهان گیرت آوردم!» و از مخفیگاه خود بیرون می جهد و به سرعت برق روی زمین خیز بر می دارد. خار پشت کوچک خطر را احساس می کند، نگاهی به روباه می اندازد و با خود می اندیشد « باز دوباره پیدایش شد، آیا سرانجام درس می گیرد؟» سپس به دور خود می پیچد و کاملا" به شکل یک کره پوشیده از خارهای تیز در می آید، خارهایی که به تمام جهات نشانه رفته اند. روباه به سمت طعمه خود می خزد، سپر دفاعی خارپشت را می بیند و دست از نبرد بر می دارد. روباه در حالی که به سمت جنگل می رود، با خود به ابداع راه جدیدی برای مبارزه می پردازد. هر روز، نوعی از این مبارزه بین روباه و خارپشت صورت می گیرد، و همیشه این خارپشت است که پیروز می شود....
ازاین حکایت نتیجه ی کوچکی می گیریم و آن اینکه:
روباه بسیاری از روشها را به طور هم زمان دنبال می کند و جهان را با تمام پیچیدگی ها که دارد می نگرد، او به گونه ای پراکنده و متفرق، بسیاری از راه ها را در پیش می گیرد، و هرگز تفکر خود را روی یک مفهوم کلی یا دیدگاه یکپارچه متمرکز نمی کند. از طرفی خار پشت یک جهان پیچیده را تا حد یک ایده سازمان یافته ساده می کند، یک قاعده یا مفهوم ابتدایی که همه چیز را یکپارچه کرده و هدایت می کند. جهان هر قدر هم که پیچیده باشد، یک خارپشت تمام چالش ها و تنگناها را، در واقع تقریبا" به گونه ای ساده انگارانه، خلاصه کرده و به ایده های ساده تبدیل می کند. از نظر یک خار پشت، هر چیزی که تا اندازه ای به ایده ی خار پشتی مر بوط نباشد، موضوعی بی ربط است!
گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع سخت می گردد جهان بر مردمان سخت کوش
منبع: کلوب دات کام
این مطلب رو که میخوندم به نظرم اومد خیلی وقتا توی زندگی خود ما یا اطرافیانمون یک همچین حق انتخابی داریم که روباه باشیم یا خارپشت !
لطف کنین تحلیلتون رو از این مطلب و نمونه های این مثال رو بنویسید
خودمم این کارو میکنم
من خارپشتم شما چطور ؟
-
RE: من" خارپشتم "شما چطور ؟!
خوب این طور که شما جانبدارانه از خارپشت طرفداری کردید ومحاسنش را بر شمردید منم می گم خارپشت یا همون خاری :311:
البته روباه خوشگلتره ها!!
-
RE: من" خارپشتم "شما چطور ؟!
اگه تا ساعت 12 امشب کسی چیزی ننویسه:300::300:
اونوقت خودم مینویسم !
-
RE: من" خارپشتم "شما چطور ؟!
خوب خارپشت تا زمانیکه روشش داره جواب میده برای چی باید عوضش کنه؟
اشکال از روباه خنگه که گیر داده به خارپشت اونهم با همون روش قدیمی! خوب بابا جان بره سراغ یه جونور نرم تر. حالا حتما باید خارپشت خورد؟
هر چند که همیشه برای هر مشکلی یک راه حلی وجود داره که باید پیداش کرد. پس بنده به روباه خنگمون ( که گیر داده به روشی که جواب نمیده) پیشنهاد میدم که یه کار کنه که خارپشت پشت و رو بشه. یعنی یه چیزی بندازه سر راهش یا یه کاری کنه که خارپشت بیافته رو پشتش بعد یه لقمه چپش (چربش؟) کنه.
یا اینکه بره لباس ضد خار بپوشه بعد شجاعانه بره جلو و خارپشت مورد نظر رو قورت بده خلاص:311:
-
RE: من" خارپشتم "شما چطور ؟!
ایسایا برلین در رساله معروف خود به نام "خارپشت و روباه" جهان را به دو گروه روباه و خار پشت تقسیم می کند
در این تقسیم بندی متفکرین در دو دسته جای می گیرند.
1- روباه ها : متفکرینی که دانش بسیار وسیعی دارند . هر ایده ای را بسیار خوب نقد می کنند و نقاط ضعف و قوت آن را به درستی تشخیص می دهند، اما به هیچ مرام و مسلکی اعتقاد زیادی ندارند . ذهن بسیار خلاق و پرسشگری دارند . می توانند با بسیاری از متفکرین ارتباط فکری و زبانی برقرار کنند ، در حالیکه به عقیده هیچیک از آنها توجه چندانی ندارند . او در تاریخ این اسامی را بعنوان مثال روباه ها برگزیده است:
سقراط ، لئوناردو داوینچی ، تئودور داستایوفسکی ، برتراندر راسل ، هیوم و ...
2- خارپشت ها : اندیشمندانی که به یک چارچوب فکری ثابت و منسجم و خلل ناپذیر و بدون نقص اعتقاد دارند . شک در وجودشان رخنه نمی کند . . به مرام خود پای بندی کامل دارند . تمام نظریات و تفکرات جدید را در قالب چارچوب فکری مورد پذیرش خود جای می دهند و هضم می کنند و یک نوع سازگاری میان تفکرات خود با ایده های نو برقرار می سازند . او در تاریخ این اسامی را بعنوان مثال خارپشت ها برگزیده است:
افلاطون ، لئون تولستوی ، دانته ، کاپلستون ، رنه دکارت ، تاگور و . . .
و سر انجام آیزا برلین نتیجه گیری می کند : در عصر مدرنیته ، نسل خارپشتها رو به انقراض می رود و روباهها به سرعت جایگزین آنها می شوند .
کمی دقیقتر به اطرافتان نگاه کنید ، براحتی می توان روباه ها و خار پشت ها را از هم تشخیص داد.
منبع : کلوب دات کام
لطفا در نظر سنجی شرکت کنید
-
RE: من" خارپشتم "شما چطور ؟!
البته شما بیشتر از اینکه خارپشت باشی، Sonic هستی! :311:
یادش بخیر!
در بازی Sonic خارپشت و روباه با هم دوستان خوبی بودند. Sonic رئیس بود و روباه پشت سرش راه می رفت و حرف گوش کن بود!
بیشتر هم کارهای احمقانه انجام می داد و sonic از دستش عصبانی می شد.
فکر می کنم سازنده های بازی sonic قصد نقض کردن این تئوری شما را داشتند!
با این حال من فکر می کنم روباه بیشتر نقش شکارچی را بازی می کند و خارپشت سعی می کند طعمه روباه نشود.
شاید ما گاهی در زندگی روباه باشیم و بخواهیم چیزی را به دست بیاوریم، و شاید گاهی خارپشت باشیم و هدفمان حفظ داشته هایمان باشد.
بیشتر به شرایط آدم بستگی دارد.
-
RE: من" خارپشتم "شما چطور ؟!
دقیقا با صحبت حامد موافقم.
دور شدن از مساله و نگاه کردن به آن از همه ی جوانب و سنجیدن راه های مختلف و امتحان کردن آنها معمولا بهترین راه حل است. نوعی نگاه کلان به دنیا و مسائل آن
اما در تعریف این شخصی که گفته اید روش حل مساله و نوع نگاه به زندگی را یک جور دیده که به نظرم حرفش منطقی نمی آید و روش حل مساله با پایبندی به اعتقادات چیز متفاوتیه و تحلیل فوق العاده ساده انگارانه ای است!
البته این قسمت را قبول دارم که با تخصصی تر شدن دنیا در عصر حاضر نگاه کلان به دنیا و علم و حقیقت رنگ باخته است و به این تعبیر نسل خارپشت ها در حال انقراض است!
مقاله ی «انفجار اطلاعات» شهید آوینی این مساله را بهتر و به بیان درست تری از نظر من بیان می کند.
-
RE: من" خارپشتم "شما چطور ؟!
دوستان لطف کنین در نظر سنجی شرکت کنین
قرار بود تحلیل کنین بی لطفی نکنین دیگه یه خورده راجع بهش فکر کنین !
برای شروع یه مثال میزنم از زندگی شخصی خودم
تا قبل دبیرستان که قربونش برم بیشتر سگا بازی میکردم :311:(سونیک عششششق من !شماها هم دوست داشتین ؟)
توی دبیرستان (با تشويق یکی از بهترین معلمام ) در کنار درس 2 3 تا کتاب فلسفی ادبی خوندم که تا امروز مزه اش زیر دندونمه
کتابای مذهبی هم میخوندم عاشق سینما و فیلم و مجله های نقد فیلم هم بودم نقاشی و طراحی هم دوست داشتم درسمم خوب میخوندم
این قدر تو گوشم خوندن که حیف تو نیست ! تو مهندس نشی به کی بگن مهندس! مرد باید مهندس باشه !
منم معماری خوندم گفتم با یه تیر دونشون میزنم هم فن و هم هنر ! به نام مهندس به کام من
توی دانشگاه سال اول دوم فضا بدجوری منو گرفته بود کار میکردم عین چی ؟ اووووووووه ماکت میساختم در حد المپیک
اینقدر اویزون ترم بالایی ها شدم تا بالاخره تونستم 4 تا اسکیس بزنم چه کیفی میکردم وقتی استادا ازم تعریف میکردن ! (فکر کن تمام زندگیت این باشه که استادت بهت بگه خوشم اومد کارت خوبه ! عجب نفهمی بودم من !)
تا اینکه دوست عزیزی ازم درخواست کمک کرد برای تنظیم یه نشریه دانشجویی
منم ساده قبول کردم اولش یه کم جالب بود
ولی بعدش جالب تر شد روز به روزم جالب تر ميشد دیگه موندگار شدم
این ور اون ور این استاد اون استاد این وری اون وری خیلی اون وری ! هم هیجان بود هم منطق هم مذهب هم سیاست هم فلسفه هم دغدغه هم جهان هم ایران هم فیلم هم موسیقی هم نقاشی تاریخ هنر تاریخ سینما ادبیات همه چی بود همه چی !
وای که چه حالی میکردم !
یه مدت می رفتم کلاسای فیلم نامه نویسی یه مدت روزنامه نگاری یه مدت شب شعر
این قضیه اونقدر کش پیدا کرد که تا لیسانسمو گرفتم با اینکه رشتمو تغییر دادم ولی همون سال اول ارشد قبول شدم
تو این 2 سال یه مسائلی پیش اومد که یه مدت از تغییر رشته ام پشیمون شدم
هم مسئله شغل ودرامد بود (که با رشته ام نمیشد به اون معنا پول دراورد یه مدت دوباره رفتم سراغ معماری اما از طراحی یه اپارتمان 120 متری هیچ لذتی نمیبرم ! )هم حوادث تلخ پشت هم کشور !
هم حس گول خوردن از انتخاب این رشته (اینکه دانشگاه هیچی بهم نداد خودمم میتونستم این مسیرو برم )
حس بدی داشتم بعدها اون حسم برطرف شد ولی دیگه هیچوقت دوباره اون لذتای قبلی رو درک نکردم
این مقاله رو خیلی وقت پیش به صورت مفصل تر خونده بودم چند وقت پیش خلاصه شو توی یه سایت دیدم
یه بار دیگه دقت کنید:
"روباه بسیاری از روشها را به طور هم زمان دنبال می کند و جهان را با تمام پیچیدگی ها که دارد می نگرد، او به گونه ای پراکنده و متفرق، بسیاری از راه ها را در پیش می گیرد، و هرگز تفکر خود را روی یک مفهوم کلی یا دیدگاه یکپارچه متمرکز نمی کند."
"روباه ها : متفکرینی که دانش بسیار وسیعی دارند . هر ایده ای را بسیار خوب نقد می کنند و نقاط ضعف و قوت آن را به درستی تشخیص می دهند، اما به هیچ مرام و مسلکی اعتقاد زیادی ندارند . ذهن بسیار خلاق و پرسشگری دارند . می توانند با بسیاری از متفکرین ارتباط فکری و زبانی برقرار کنند ، در حالیکه به عقیده هیچیک از آنها توجه چندانی ندارند
خب نظرتون چیه ؟
ایا من روباهم؟!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط Hamed65
با این حال من فکر می کنم روباه بیشتر نقش شکارچی را بازی می کند و خارپشت سعی می کند طعمه روباه نشود.
شاید ما گاهی در زندگی روباه باشیم و بخواهیم چیزی را به دست بیاوریم، و شاید گاهی خارپشت باشیم و هدفمان حفظ داشته هایمان باشد.
بیشتر به شرایط آدم بستگی دارد.
اصلا مهم نیست هدف چیه ؟مهم نیست چه استراتژی رو دنبال میکنی ؟
اصلا مهم نیست چه ابزاری داری ؟
مهم اینه که .....
یه بار دیگه
اصل هدف نیست اصل راهبرد نیست اصل ابزار نیست
اصل شناخته !
در واقع دیدگاه خارپشتی نوع خاصی از شناخته
فرق روباه و خارپشت نه در هدف و نه در ابزار که در سه نکته مهمه
خارپشت با ژرف نگری و شناخت عمیق به این سه موضوع خیلی محکم و دقیق جواب داده
1- در کدوم زمینه می توونه بهترین باشه؟
2- عامل محرک عمل؛ یعنی چطور میتونه به موثرترین شکل انسجام فعالیتی ایجاد کنه
3-علاقه زیاد به انجام فعالیت های منسجم و یکپارچه
پس اگه میخواهیم دیدگاه خارپشتی رو درک کنیم
اول آنکه بدونیم ما در کدام زمینه می تونیم حرف اول را بزنیم؟ نه اینکه می خواهیم... و دوم اینکه دریافت خارپشتی یک هدف، استراتژی یا یک خواسته نیست بلکه نوعی شناخته
ما زمانی قادر به درخشش خواهیم بود که درک عمیقی از امکانات و محدودیت ها و استعداد هایمان داشته باشیم
دوباره دقت کنید
"خار پشت یک جهان پیچیده را تا حد یک ایده سازمان یافته ساده می کند، یک قاعده یا مفهوم ابتدایی که همه چیز را یکپارچه کرده و هدایت می کند. جهان هر قدر هم که پیچیده باشد، یک خارپشت تمام چالش ها و تنگناها را، در واقع تقریبا" به گونه ای ساده انگارانه، خلاصه کرده و به ایده های ساده تبدیل می کند. "
"خارپشت ها : اندیشمندانی که به یک چارچوب فکری ثابت و منسجم و خلل ناپذیر و بدون نقص اعتقاد دارند . شک در وجودشان رخنه نمی کند . . به مرام خود پای بندی کامل دارند . تمام نظریات و تفکرات جدید را در قالب چارچوب فکری مورد پذیرش خود جای می دهند و هضم می کنند و یک نوع سازگاری میان تفکرات خود با ایده های نو برقرار می سازند . "
به نظر شما من چطور میتونم خارپشت باشم؟ ؟
چطور میتونم بهترین باشم ؟
-
براي خارپشت
با سلام مي خواستم تاپيك مفيدي كه قبلا خانم سارابانوي عزيز باز كرده بودند رو به روزرساني كنم اما شارژ نداشتم :302: براي همين اين موضوعو باز كردم. (از مديريت محترم تالار معذرت ميخوام)
خارپشت گرامي شما فرمودين تحليل كنيم يا ...
"اندیشمندانی که به یک چارچوب فکری ثابت و منسجم و خلل ناپذیر و بدون نقص اعتقاد دارند . شک در وجودشان رخنه نمی کند . . به مرام خود پای بندی کامل دارند . تمام نظریات و تفکرات جدید را در قالب چارچوب فکری مورد پذیرش خود جای می دهند و هضم می کنند و یک نوع سازگاری میان تفکرات خود با ایده های نو برقرار می سازند . "
اين خيلي خوبه و عاليه اما به شرطي كه مطمئن باشيم تمام افكارمون دقيقا درسته كه خيلي سخته و تقريبا هيچكس نميتونه صددرصد مطمئن باشه . مثل حضرت شاه عبدالعظيم كه به امام (ع) رجوع كردند و افكار خودشون رو به امام عرضه كردند تا ببينند كه درست فكر ميكنند يا نه!
بنابراين من احساس ميكنم كه انسان نبايد اسير تفكرات خودش بشه و هيچ تغييري در اونا نده و يا به عبارتي دچار جمود فكري بشه و هر چيز يا تفكر جديدي رو فقط به شرط انطباق با تفكراتش كه ممكنه قدري نادرست هم باشه بپذيره و يا با شنيدن حرفي منطقي و درست (چون با تفكرات و يا باورهاي رايج در تضاده) اون حرفها رو مطابق نظرات خودش تحليل كنه و بعبارتي توجيه كنه پس:
نه كاملا خارپشت باش و نه كاملا روباه! يعني نه صددرصد شمول گرا (همه درست يا هيچ كدام) و نه صددرصد انحصارگرا (فقط و فقط من درست تو غلط)
البته اين نظر من حقيره كه درصد خطاش بسيار بالاست و ميتوني نپذيري و همون بهتر كه نپذيري :D به نفعته و چون احتمال اينكه اين تاپيك پاك شه زياده زودتر مطلب زيباي سارابانو رو بخون. (حتما بخوني ها! )
لينكش اينه:
خانه تكاني باورها
-
RE: من" خارپشتم "شما چطور ؟!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط yasa
با سلام مي خواستم تاپيك مفيدي كه قبلا خانم سارابانوي عزيز باز كرده بودند رو به روزرساني كنم اما شارژ نداشتم :302: براي همين اين موضوعو باز كردم. (از مديريت محترم تالار معذرت ميخوام)
خارپشت گرامي شما فرمودين تحليل كنيم يا ...
"اندیشمندانی که به یک چارچوب فکری ثابت و منسجم و خلل ناپذیر و بدون نقص اعتقاد دارند . شک در وجودشان رخنه نمی کند . . به مرام خود پای بندی کامل دارند . تمام نظریات و تفکرات جدید را در قالب چارچوب فکری مورد پذیرش خود جای می دهند و هضم می کنند و یک نوع سازگاری میان تفکرات خود با ایده های نو برقرار می سازند . "
اين خيلي خوبه و عاليه اما به شرطي كه مطمئن باشيم تمام افكارمون دقيقا درسته كه خيلي سخته و تقريبا هيچكس نميتونه صددرصد مطمئن باشه . مثل حضرت شاه عبدالعظيم كه به امام (ع) رجوع كردند و افكار خودشون رو به امام عرضه كردند تا ببينند كه درست فكر ميكنند يا نه!
بنابراين من احساس ميكنم كه انسان نبايد اسير تفكرات خودش بشه و هيچ تغييري در اونا نده و يا به عبارتي دچار جمود فكري بشه و هر چيز يا تفكر جديدي رو فقط به شرط انطباق با تفكراتش كه ممكنه قدري نادرست هم باشه بپذيره و يا با شنيدن حرفي منطقي و درست (چون با تفكرات و يا باورهاي رايج در تضاده) اون حرفها رو مطابق نظرات خودش تحليل كنه و بعبارتي توجيه كنه پس:
نه كاملا خارپشت باش و نه كاملا روباه! يعني نه صددرصد شمول گرا (همه درست يا هيچ كدام) و نه صددرصد انحصارگرا (فقط و فقط من درست تو غلط)
البته اين نظر من حقيره كه درصد خطاش بسيار بالاست و ميتوني نپذيري و همون بهتر كه نپذيري :D به نفعته و چون احتمال اينكه اين تاپيك پاك شه زياده زودتر مطلب زيباي سارابانو رو بخون. (
حتما بخوني ها! )
لينكش اينه:
خانه تكاني باورها
متشکرم یاسای عزیز که خودتون رو ملزم به جواب دادن کردین
نوع تفکر و چارچوب فکری که شما عنوان کردین
احتمالا منظورتون جهان بینی و ایدئولوژی ادمهاست
که اون هم قابل بحثه
اما منظور من این نیست
مثالی رو که راجع به زندگی خودم زدم خوندین ؟
تحلیل من از خارپشت بودن بهترین بودن در هر جایگاهیست
دوباره تاکید میکنم
هدف راهبرد و ابزار فرد مهم نیست
مهم میزان درک و معرفت فرد راجع به موقعیت علایق و داشته هاشه
این که من بدونم چه امکانات و محدودیت هایی دارم
چه استعدادهایی دارم
و بعد از اون ببینم خواسته ها و علایقم چیه
و برای رسیدن به بهترین ها اونها رو به صورت واحد ومنسجم دنبال کنم
خانوم یاسا علی رغم اینکه چند جا گفته بودین خیلی مشتاق بحثای سیاسی نیستین
اما انگار بدتون هم نمیاد یه گریزی به ناکجا اباد بزنیم :82:
اگه دوست داشتین اینکارو میکنیم
ولی من و فرشته مهربون تازه دوباره باهم دوست شدیم نمیخوام ناراحتش کنم :72:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مسلمان
دقیقا با صحبت حامد موافقم.
دور شدن از مساله و نگاه کردن به آن از همه ی جوانب و سنجیدن راه های مختلف و امتحان کردن آنها معمولا بهترین راه حل است. نوعی نگاه کلان به دنیا و مسائل آن
اما در تعریف این شخصی که گفته اید روش حل مساله و نوع نگاه به زندگی را یک جور دیده که به نظرم حرفش منطقی نمی آید و روش حل مساله با پایبندی به اعتقادات چیز متفاوتیه و تحلیل فوق العاده ساده انگارانه ای است!
خود مسئله(هدف) روش حل مسئله (راهبرد و ابزار) به دلایلی که گفته شد در دیدگاهی خارپشتی اصل نیست
اما نوع نگاه به مسئله و سنجیدن اون همون چیزیه که من با عنوان شناخت عمیق از اون یاد کردم
اما در مورد امتحان کردن راههای مختلف
دقیقا منظورم همین بود
ببینید قرار نیست در برخورد با هر مسئله و موقعیتی ما خارپشت یا روباه بودن رو انتخاب کنیم
بله این خیلی احمقانه است که در یک لحظه تنها راهی رو که بلدیم بریم و به راههای جدید فکر نکنیم به احتمال خیلی زیاد به نتیجه نخواهیم رسید
دیدگاه خارپشتی دفعتا به وجود نمیاد
دیدگاه خارپشتی اتفاقا نوعی نگاه کلان و در عین حال ساده به دنیاست
دیدگاه خارپشتی ایجاد وحدت بین خواسته ها وداشته هاست
در دیدگاه خارپشتی پراکندگی و بی نظمی راه نداره
خارپشت
بی تجربه نیست _ احمق و ساده نیست _تنبل و سهل انگار نیست _ بی نظم نیست _با ارامش بدون استرس عمل میکنه
شناخت عمیق و دقیقی از خودش و شرایطش داره _ به حال و اینده با هم فکر میکنه _ میدونه از دنیا چی میخواد _هدفش رو میشناسه
خارپشت میخواد بهترین باشه
هرجا که هست هر چی که میخواد فرقی نمیکنه
برای مسلمان :
("پایبندی به اعتقادات و داشتن مرام ومسلک و داشتن افکار منسجم "
یاسا هم یه اشاره ای کرد اما فعلا نمیخوام از این منظر به قضیه نگاه کنیم
هر چند برلین دقیقا همین هدف رو دنبال میکرد )
-
RE: من" خارپشتم "شما چطور ؟!
سلام خارپشت جان
خب احتمالا نمی دونی که گاهی اوقات روباه خارپشت رو در آب می اندازد.پس خارپشت مجبور است برای غرق نشدن خود را از حالت گلوله ای خارج کند و آن موقع است که نوش جان می شود:303:
:227:
خب جواب سوالت :
نقل قول:
روباه یا خار پشت انتخاب شما چیست؟
مگه "خر" چشه؟:310:
پاورقی:فکر کنم همه اونهایی که عملیات انتحاری انجام می دن خارپشت باشن.در حقیقت خارپشت ها به جمله قشنگ "و در آخر فهمیدم که هیچ نمی دانم" پایبند نیستند.روباه هم که فقط اعصاب خودش رو خورد می کنه.از اون اطلاعات زیادش فقط برای خورد کردن اعصاب خودش استفاده می کنه . یا باید سکوت کنه و یا باید طرد بشه.اصلا ولش کن به نظر من "خر" از همه بهتره.
:72:
-
RE: من" خارپشتم "شما چطور ؟!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط arix
خب جواب سوالت :
نقل قول:
روباه یا خار پشت انتخاب شما چیست؟
مگه "خر" چشه؟:310:
پاورقی:فکر کنم همه اونهایی که عملیات انتحاری انجام می دن خارپشت باشن.در حقیقت خارپشت ها به جمله قشنگ "و در آخر فهمیدم که هیچ نمی دانم" پایبند نیستند.روباه هم که فقط اعصاب خودش رو خورد می کنه.از اون اطلاعات زیادش فقط برای خورد کردن اعصاب خودش استفاده می کنه . یا باید سکوت کنه و یا باید طرد بشه.اصلا ولش کن به نظر من "خر" از همه بهتره.
[/color]
arix عزیز
دلم برات تنگ شده بود
گفتم که هدف مهم نیست
البته فقط توی این تحلیل !
ازت انتظار دارم (با توجه به پستایی که توی تالار ازت دیدم )نظرت رو صرفا راجع به موضوعی که مطرح کردم عنوان کنی
هم من هم تو خوب میدونیم که هیچ نمیدونیم
یه چیزی پروندی و رفتی بنا به اصل جیم فنگ !
مال اون موقع هاییه که حوصله بحث کردن نداریم اما دلمون میخواد طرف مقابلمون رو ازار بدیم !
اما پوست من خیلی کلفته میدونی که خارپشتم!
گفته بودم نمیخوام وارد بعضی مسائل بشم
قصدم بیان یه تجربه شخصی بود
اگر علاقمند باشین در مورد تحلیل برلین بیشتر صحبت میکنیم
البته اون تصوری که ما از اندیشمند و روشنفکر در ایران داریم به هیچ وجه در تقسیم بندی برلین نمیگنجه !
یه خورده خودت رو از ذهنیتی که در مورد بعضی مسائل داری ازاد کن
حقیقتا ازاد باش
اگه طبق تعریف نانوشته تو خارپشت کسیه که بدون فکر و متعصبانه عمل میکنه
ممکنه ماهم بهش گرفتار بشیم
راه حلش هم دانش (جامع و چندجانبه) و دوری از تعصبه(تعصبم فقط تعصب دینی نیست)
بدون قید وبند فکر کنیم
خیلی وقتا این تفکر که" نمیذارن من فکر کنم نمیذارن من عمل کنم پس نمیشه پس خر باشیم" این مانع ازادفکری ماست
و اگه طبق تعریف نانوشته تو روباه کسیه که فکر میکنه و به افکار دیگران احترام میذاره اما اجازه عمل کردن رو بهش نمیدن وسرکوبش میکنن
باز هم "خر بودن" دردی رو دوا نمیکنه
باز هم موظفی ازاد باشی و به نظر دیگران احترام بذاری
و هر لحظه این احتمال رو بدی که خارپشت درست میگه !
من تقسیم بندی و تعریف نانوشتتو خیلی نمیپسندم :72:
-
RE: من" خارپشتم "شما چطور ؟!
ممنونم خارپشت جان.راستش الکی جواب ندادم.ولی دوست نداشتم بیشتر مساله رو باز کنم.فقط اشاره کردم که هر کی خواست خودش برداشت کنه.امروز وقت ندارم اصلا.فردا میام جواب می دم.فقط یک جمله بگم.منظورم این نبود که روباه به عقاید دیگران مجبوره احترام بذاره.روباه اگر به اندازه کافی عقلش برسه به عقاید همه احترام می ذاره.ولی متاسفانه دیگران به عقایدش احترام نمی ذارن و اینجاست که می گم اعصابش خورد می شه
-
RE: من" خارپشتم "شما چطور ؟!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط خارپشت
باز هم "خر بودن" دردی رو دوا نمیکنه
باز هم موظفی ازاد باشی و به نظر دیگران احترام بذاری
و هر لحظه این احتمال رو بدی که خارپشت درست میگه !
من تقسیم بندی و تعریف نانوشتتو خیلی نمیپسندم :72:
هر وقت دوست داشتی بیا .منم فقط یه جمله بگم؟
احترام به نظرات مخالف احترام متقابل "زنده باد مخاف من"
اینا همه شعارهاییه که روباه مجبوره مطرح کنه تا بقیه باور کنن که روشن فکره !!
اما شعار قشنگیه ماها به عنوان افرادی ازاد از دسته بندی ها و به معنای واقعی کلمه روشن فکر باید عملیش کنیم
منم نمیخوام بحثو باز کنم چون اصلا بحثم این نبود
تو هم اینکارو نکن!
-
RE: من" خارپشتم "شما چطور ؟!
ای بابا مثل اینکه اینجوری بود که من امشب حوصله درس خوندن نداشته باشم و بیام اینجا کنار دوستان
خب اول بگم که اگر از حرف هام خوشت نیومد "به جون مادرم" منظوری نداشتم.پس "تو رو خدا" ناراحت نشو یا بهت بر نخوره.روزی که تازه شروع کردی به نوشتن من خیلی خوشحال شدم که یکی با اندیشه تو ، با حوصله و صبر تو به ما اضافه شد.پس اگر حرف می زنم بدون که این حرف رو در کمال آرامش وقتی روی صندلی ام لم دادم و واسه خودم خوشم می زنم.نه من ناراحت می شم.نه دوست دارم تورو ناراحت کنم.تصور من اینه که از حرف هام ناراحت نمی شی.پس اگر شدی بگو تا دیگه نزنم
گفته بودی :
نقل قول:
من تقسیم بندی و تعریف نانوشتتو خیلی نمیپسندم
راستش منم نمی پسندم:).(خب تا اینجا تفاهم داریم)
به سه دلیل :
1 - به نظرم اشتباهه که آدم ها رو با حیوون ها مقایسه کنیم.خارپشت یک حیوون کوچولوییه که خار هاش رو برای تزیین به در و دیوار می زنن.روباه هم که با دمش جارو می کنند نماد خوبی برای دو دسته کردن کل آدم های دنیا به نظر نمیان.در حقیقت اگر درست بخواد باشه اونا باید از ما یاد بگیرن نه ما!مثلا به پروفایل خودت نگاه کن:
نقل قول:
در عصر یخبندان خارپشت ها از شدت سرما در حال انقراض بودند
انها تصمیم گرفتند برای اینکه زنده بمانند دور هم جمع شده تا از سرما در امان بمانند
وقتی به هم نزدیک میشدند گرم تر میشدند اما خارهایشان یکدیگر را زخمی میکرد
انها میدانستند که باید با زخم های کوچکی که از همزیستی بسیار نزدیک با کسان دیگر حاصل میشود زندگی کنند چرا که گرمای وجود دیگری مهمتر است . . .
و این است راز زنده ماندن خارپشت ها !
خب این جمله مفهوم خیلی قشنگی داره.ولی تاحالا فکر کردی که اگر خارپشت ها اون زمان عقلشان می رسید که "بخاری" درست کنند دیگر لازم نبود زخمی شوند؟اون موقع کدام بهتر بود ، کنار هم بودن و زخمی شدن یا نشستن کنار بخاری؟
در حقیقت انسان بسیار توانمند تر از آن است که بخواهد اینجوری دسته بندی بشه.وقتی با حیوانات دسته بندیشون می کنیم این توانایی که خیلی هم عامل بزرگیه نادیده گرفته می شه
حالا بگذریم.اصلا به من چه.تاپیک تو ا.دوست داری بگی روباه و خارپشت.ما هم می گیم
2 - به طور خلاصه :
نقل قول:
روباه بسیاری از روشها را به طور هم زمان دنبال می کند و جهان را با تمام پیچیدگی ها که دارد می نگرد، او به گونه ای پراکنده و متفرق، بسیاری از راه ها را در پیش می گیرد، و هرگز تفکر خود را روی یک مفهوم کلی یا دیدگاه یکپارچه متمرکز نمی کند. از طرفی خار پشت یک جهان پیچیده را تا حد یک ایده سازمان یافته ساده می کند، یک قاعده یا مفهوم ابتدایی که همه چیز را یکپارچه کرده و هدایت می کند. جهان هر قدر هم که پیچیده باشد، یک خارپشت تمام چالش ها و تنگناها را، در واقع تقریبا" به گونه ای ساده انگارانه، خلاصه کرده و به ایده های ساده تبدیل می کند. از نظر یک خار پشت، هر چیزی که تا اندازه ای به ایده ی خار پشتی مر بوط نباشد، موضوعی بی ربط است!
خب اینجا دو کار را با برداشت های اشتباه نوشتی:
روباه:
-هدف:شکار خارپشت
-کار:امتحان کردن تمام راه ها برای شکار خارپشت
خارپشت:
-هدف:زندگی
-کار:کار خاصی انجام نمی دهد
خب برداشت تو:
روباه :دارای تفکری پراکنده که همه چیز را می بیند ولی روی یک چیز تمرکز کافی ندارد و هرگز تفکر خود را روی یک مفهوم کلی یا دیدگاه یکپارچه متمرکز نمی کند
که به نظر من اشتباه است
اینجا اتفاقا کاملا فقط روی "شکار خارپشت" تمرکز کرده و تمام سعی خود را دارد می کند.پس چطور دیدگاهش یکپارچه نیست؟دیدگاهش این است:"من می توانم"
خارپشت : گفتی یک تفکر یکپارچه دارد و بقیه ی موضوعات را بی ربط می پندارد و در ذیل آن برای مثال نوشتی "افلاطون".یعنی افلاطون دانشمند وقتی داشته یک آزمایشی می کرده فقط همان هایی که در ذهنش بوده را آزمایش می کرده و بقیه ی پدیده ها رو بی ربط می دیده؟این طور که نه تنها دانشمند بلکه ندانشمند هم نمی شده!چنین چیزی امکان ندارد
در حقیقت من نفهمیدم دقیقا روباه و خارپشت را چه تعریف کرده ای.شاید خوب توضیح دادی ولی من متوجه منظورت نشدم
3 - هیچ موقع نمی توان مرز بندی کرد و انسان های کل دنیا رو گروه بندی کرد.این طور دنیا خیلی بی مزه می شد.تمام زیبایی زندگی به این است که هر انسان قابلیت هایی دارد و می تواند این قابلیت ها را بهبود ببخشد و یا از دست بدهد و تمام این ها به طور پیوسته انجام می شود
در حقیقت منظورم این است که چیزی که عنوان کردی "متغیر گسسته" است.انگشت اشاره ات رو برداشتی و می گی "روباه" یا "خاپشت"
این روباه و خارپشت هرچه که بخواهد باشد این دسته بندی اشتباه است.چون انسان ها "متغیر پیوسته" هستند
متغیر پیوسته : مثلا تمام اعداد بین 1 و 0
مغیر گسسته : فقط عدد های 1 و 0
به عبارت دیگر ممکنه یک انسانی 30 درصد خارپشت باشد.دیگری 51 درصد.دیگری 90 درصد.به هیچ کس نمی توانی بگویی 100 درصد خارپشت و یا 100 درصد روباه
حتی ممکنه یک نفر در موضوعی مثلا :"انتخاب موقعیت های شغلی" کاملا نظرات مخالف را بپذیرد ولی در موضوعی دیگر مثلا :"ازدواج دخترش " حرف هیچ کس را نپذیرد و هم یکجورایی خارپشت باشد هم روباه
خب از حرف های من خسته شدی؟
پس اینجا رو هم یک نگاه بنداز:
http://www.hamdardi.net/thread-16484.html
:72:
من یکبار دیگه کل صحبت هایت رو خوندم.نمی دونم.باز هم دقیقا نفهمیدم منظورت "دقیقا" از خارپشت و روباه چیه
لطفا یکبار دیگه در جملات ساده تعریفشون کن و اصطلاح های "راهبردی" و ... رو استفاده نکن.یکجوری که یک بچه 10 ساله هم بفهمه
مرسی
-
RE: من" خارپشتم "شما چطور ؟!
کسیکه هیچ اشتباهی نکرده، هیچ اکتشافی هم نکرده است. (گالیله)
از ادیسون پرسیدند که از این همه مرتبه ای که برای اختراع لامپ تلاش کردی و شکست خوردی، خسته نشدی. جواب داد که من این همه راه یاد گرفتم که به اختراع لامپ منجر نمی شود.
اگر سعی و تلاش و پشتکار نباشد هیچ اختراع و اکتشاف و نوآوری صورت نمی گیرد.
لازمه خلاق بود، نترسیدن از اشتباه کردن است.
در سازمانهای نوآور به افراد هم برحسب موفقیت و هم شکست آنها پاداش می دهند.
ولی در سازمانهای بوروکرات که همه چیز برپایه استاندارد و روشهای تکراری و از پیش تعیین شده است، صرفا به عملکرد برپایه استاندارد مشخص شده پاداش می دهند.
اما دنیای کنونی به کدام نزدیکتر است؟ نوآوری و خلاقیت می خواهد یا تابع استانداردهای از پیش تعیین شده بودن را؟
وقتی در دنیایی زندگی می کنیم که محیط بی ثبات است و پیرامونمان مدام تغییراتی رخ می دهد که بی شک ما را نیز تحت تاثیر قرار می دهد، می بایست انعطاف پذیر بود و از بند راهکارهای تکراری و از پیش تعیین شده گریخت.
اگر همان کاری را بکنیم که همیشه می کرده ایم، همان نتیجه ای را خواهیم گرفت که پیشتر گرفته ایم.
برای پیشرفت و کشف تازه ها نیاز به خلاقیت هست و برای شکوفا کردن خلاقیت نباید از شکست و پیمودن راههای نرفته (البته با علم و تفکر و نه چشم بسته) ترسید.
-
RE: من" خارپشتم "شما چطور ؟!
اریکس عزیز
من یه عادتی که دارم اینه که از نیش و کنایه بدم میاد ناراحت نمیشم ولی این نحوه بیان رو توهین (نه به خودم بلکه به گوینده) تلقی میکنم!
دلم میخواد اگه کسی حرف خوبی برای گفتن داره و گوشی برای شنیدن
خیلی منطقی و بدون تعصب حرفش رو بزنه و بدون پیش داوری حرفای طرف مقابل رو بشنوه
خوشحال میشم اگه در یه زمان مناسب و احیانا یه تاپیک دیگه راجع به تقسیم بندی که من از نوشته های کوتاه تو برداشت کردم! صحبت کنیم
نه تنها ناراحت نمیشم بلکه از یه گفتگوی صمیمی و در عین حال پر مسئله! لذت میبرم
اما مثل اینکه تو و حامد (چون برات تشکر گذاشته ) دقیقا متوجه هدف من از تحلیل این مقاله نشدین
حامد ساکت نباش دوست دارم نظرتو بدونم
اریکس خواهش میکنم دقت کن
من اگه گفتم تقسیم بندیتو دوست ندارم منظورم بحثی بود که خودت گفتی دوست نداری بازش کنی!
و یه حیوون سومی رو بهش اضافه کردی
حالا بیا دلایل تو رو راجع به درست نبودن تقسیم بندی برلین بررسی کنیم
اول یه خورده بیشتر از زبون خود برلین بشنویم :
"در ميان پاره هاي پراكنده اشعار آرخيلوخوس سطري هست كه مي گويد:
«روباه بسيار چيزها مي داند، اما خارپشت يك چيز بزرگ مي داند».
دانشمندان درباره تعبير روشن اين كلمات تاريك اختلاف دارند، و شايد معناي اين سطر جز اين نباشد كه روباه با همه حيله هايش در برابر يگانه دفاع خارپشت شكست مي خورد. اما اگر اين جمله را به طور مجازي تعبير كنيم، مي توان معنايي از آن بيرون كشيد كه تفاوت نويسندگان و متفكران، و شايد هم افراد بشر را به طور كلي، نشان مي دهد. زيرا فرق بزرگي است، از يك طرف، ميان كساني كه همه چيز را به يك بينش اصلي، يا دستگاه فكري كم و بيش منسجم و معين مي سازند و بر حسب مفاهيم آن مي فهمند و احساس مي كنند – يعني يك اصل سازمان دهنده كلي كه فقط بر حسب مفاهيم آن است كه آنچه مي كنند و مي گويند معني مي دهد؛ و از طرف ديگر، كساني كه هدف هاي فراواني را دنبال مي كنند كه غالبا با يكديگر مربوط نيستند يا حتي با هم تناقض دارند، و اگر اصولا ارتباطي با هم داشته باشند اين ارتباط بالفعل و به علل روانشناختي و يا فيزيولوژيك است، و هيچ اصل معنوي يا زيباشناختي آنها را به يكديگر پيوند نمي دهد. اين دسته اخير در زندگي و انديشه بيشتر ميل به پراكندگي دارند تا تراكم، فكرشان پريشان است و بر سطوح مختلف حركت مي كند، و به جوهر انواع فراواني از تجارب و اشيا به موجب ماهيت آنها مي چسبند، بي آنكه بطور هوشيار يا ناهوشيار بخواهند در بينش دروني واحدي كه تغييرناپذير و فراگير و گاه ناقص و متناقض و حتي تعصب آميز است، بگنجانند يا از آن بينش بيرون نگه دارند. دسته نخست اين روشنفكران و هنرمندان از نوع خارپشت اند، و دسته دوم از نوع روباه؛ و بي آنكه بخواهيم بر سر نوعي تقسيم بندي خشك اصرار ورزيم، بدون ترس زيادي از دچار آمدن به تناقض مي توان گفت كه به اين معني دانته متعلق به دسته اول است و شكسپير به دسته دوم؛ افلاطون، لوكرسيوس، پاسكال، هگل، داستايوسكي، نيچه، ايپسن، پروست، به درجات متفاوت، خارپشت اند؛ و هرودوت، ارسطو، مونتي، اراسموس، مولير، گوته، پوشكين، بالزاك و جويس روباه اند."
«متفكران روس» نوشته آيزيا برلين
(به جملاتی که رنگی شده دقت کنین وقتی از این قسمت گذشتیم بعدا بیشتر راجع بهش حرف میزنیم
اما فعلا روی مثالی که از مسیر زندگی خودم زدم تمرکز میکنیم)
1_نماد خوبی برای دو دسته کردن کل آدم های دنیا به نظر نمیان.در حقیقت اگر درست بخواد باشه اونا باید از ما یاد بگیرن نه ما
اریکس میخوای ثابت کنی که فنی خوندی !(با تو هم هستم حامد)
این چه حرفیه که میزنی! این فقط یه تمثیله برای درک بهتر بخشی از زندگی
چرا میگی نماد خوبی نیست
بله همه ویژگی های زندگی ادمی رو بررسی نمی کنه اما داره خیلی ظریف به نکته ای فوق العاده مهم میپردازه
در مورد پروفایلم هم این نکته صادقه
در ضمن این حکایت از زبان یه فیلسوف با همین مضمون ولی با نتیجه گیری کاملا متفاوت و حتی متضاد در مورد ازدواج بیان شده
آرتور شوپنهاور فیلسوف بدبین مشهور در کتاب جهان همچون اراده و تصور مینویسد:
"اگر ازدواج کنیم خوشبخت نخواهیم بود و اگر ازدواج نکنیم باز هم خوشبخت نخواهیم بود.مانند خارپشت هایی هستیم که برای گرم شدن به هم میچسبند و اگر به هم بچسبند خارشان به تن هم فرو میرود و اگر جدا شوند از سرما رنج خواهند برد. زندگی معامله ای است که در هر شکل خرج آن بیش از دخلش میباشد."
اصولا فلاسفه ادبا شعرا عادت دارن مسائل پیجیده وعمیق رو با مثال های ساده بیان ومقایسه میکنن
هدفشون هم لزوما این نیست که مسئله رو ساده و فابل فهم بکنن طوری که هر کسی متوجه هدفشون بشه
بلکه میخوان با استفاده از مفاهیم سمبلیک زوایای جدیدی رو از موضوعی که قبلا بهش رسیدن مورد بررسی قرار بدن
نمونه اش شاعر بزرگ و دوست داشتنی خودمون مولاناست عمیق ترین مبانی و اندیشه ها رو در قالب نماد و تمثیل بیان کرده
من و تو میخونیم به قدر فهم خودمون لذت میبریم
اما ادمای زیادی در زمان ها و مکان های مختلف تمام عمرشون رو به بررسی مفاهیم عظیم نهفته در اشعار مولوی وامثال اون می پردازن
مثلا به نظر من حقیر مولانا جز تبار خارپشت هاست بعدا بیشتر راجع بهش صحبت میکنیم
2_اریکس دوباره پست 8 و 9 رو بخون
هدف و روش کار مهم نیست
مهم نوع برخورد ما و نوع نگاه ما به مسئله است (روشن بینی و ژرف اندیشی شاخصه خارپشته )
گفته بودیم :
فرق روباه و خارپشت نه در هدف و نه در ابزار که در شناخت دقیقیه که خارپشت داره
خارپشت این شناخت رو با تحلیل عمیق سه نکته زیر بدست اورده
1_در کدوم زمینه می توونه بهترین باشه؟
2_عامل محرک عمل؛ یعنی چطور میتونه به موثرترین شکل انسجام فعالیتی ایجاد کنه
3_علاقه زیاد به انجام فعالیت های منسجم و یکپارچه
مثلا خود من
من تو زندیگیم هدف داشتم یک سری خواسته ها و مطلوباتی داشتم در زمینه هایی استعدادهایی داشتم
روش های کارامد و ارزشمند و معقولی داشتم
اما یه زمانی احساس عدم موفقیت یا حتی شکست داشتم
چرا ؟
عمرمو به بطالت نگذروندم برای زندگیم برنامه داشتم اما چرا موفق نبودم؟
( بعدا به طور مفصل توضیح میدم)
خلاصه اینکه ( روباه وار بودن ) مثل اینه که در میان دود و مه دنبال چیزی باشیم، در یک مسیر طولانی رو به جلو حرکت می کنیم اما نمی تونیم تمام راه رو به خوبی ببینیم، اما با ( خارپشت وار بودن ) میشه دید روشنی داشت و مایل ها دورتر را دید. چرا؟ به دو دلیل. نخست اینکه روباه اون سه نکته رو برای خودش تحلیل نمیکنه (عدم شناخت دقیق و جامع از موقعیت )دوم اینکه روباه اهداف و روش های خودش را بیشتر بر اساس اعتماد به نفس کاذب بنا می کنه تا بر اساس درک واقعی از موقعیتش
افرین اریکس تو هم به این موضوع اشاره کردی
روباه هدف داره (شکار خارپشت ) اما به قول تو دیدگاهش اینه "من میتوانم "(اعتماد به نفس کاذب – تو رو خدا سیاسیش نکن !)
"من میتوانم "پس میتوانم راههای مختلفی رو امتحان کنم و بالاخره به هدفم برسم خارپشت خیلی ضعیف تر از اونیه که بخواد در مقابل من قرار بگیره و اینجوریه که روباه زرنگ و باهوش بارها بدون اینکه به خودش زحمت شناخت جایگاهش رو بده هر بار روش جدیدی رو امتحان میکنه و هر بار مفتضحانه شکست میخوره(خود من هم چندین سال همین اشتباه رو کردم)
خارپشت هم هدفی داره (زنده موندن ) اما دیدگاه خارپشت خیلی عمیق ژرفه و ساده است!
خارپشت بهترین و جامع ترین تکنیک رو انتخاب میکنه و اون رو به بهترین شکل ممکن اجرا میکنه
خارپشت احمق و نادون نیست بلکه دید نافذی داره که به واسطه اون میتونه درون پیچیدگی رو ببینه و به روش زیر بنایی اون پی ببره و در اون نقطه متمرکز بشه و همون رو خنثی کنه
خارپشت اصل هر چیز رو میبینه و بقیه رو نادیده میگیره متمرکز و منسجم رفتار میکنه
باز هم میگم رمز موفقیت خارپشت همون سه نکته است ! به همین سادگی
حق مطلب رو ادا نکردم اما امیدوارم تونسته باشم حداقل تحلیل خودم رو تشریح کنم
(اتفاقا افلاطون مثال خوبیه بعدا راجع بهش بحث میکنیم اما خیلی مشمول تحلیل شخصی من نمیشه و شاید بیشتر اهداف خود برلین رو اشکار میکنه )
3_بله درست میگی
کسی هم ادعا نکرد این تقسیم بندی دقیق و بدون نقصه
برلین یک شاخص گسترده رو برای تقسیم بندی متفکرین عنوان میکنه
و شاید این تقسیم بندی رو برای روشن شدن بیشترنظریه خودش مطرح میکنه (به گفته خودش این تقسیم بندی خشک نیست)
نه اینکه بخواد دنیا رو به دو دسته منفصل و مقابل هم تقسیم کنه
اساسا تقابل بین روباه و خارپشت مطرح نیست
بلکه نوع نگاه خاص هر دو این دو موجود (به عنوان نمادی از یک تفکر) به مسائل به صورت کاملا مجزا بررسی میشه
گفته شما کاملا درسته در تعریف شاید موضوع صفر و یکی مطرح بشه و حد وسط تشخص نداشته باشه
اما در دنیای واقعی ترکیبی از هر دو بینش در انسانها وجود داره
در ضمن این تقسیم بندی شامل جامعه متفکرین بزرگ دنیاست براساس تفکرات اثار و نوشته هاشون (و نه لزوما زندگی واقعی اونها )
پراکندگی و پریشانی یا وحدت و انسجام روباه یا خارپشت
اما من راجع به خودم افکارم علایقم نیازها و احساسم صحبت کردم واینکه
ایا من در بهترین جایگاهی که میتونستم باشم هستم ؟
ایا از تمام ظرفیت هام استفاده کردم؟
ایا انرژی و وقت و تلاش و توانایی هام رو برای رسیدن به یه مکان خاص ( که دقیق و عمیق مثل خارپشت برای خودم تعریف کردم) صرف کردم ؟ یا نه پریشان و پراکنده اهداف متفاوت و گاها متناقضی رو دنبال کردم ؟(و به هیچ کدوم اونجور که شایسته من بود نرسیدم!!)
میخوام شما هم به این موضوع در کنار زندگی و موقعیت ها و اهداف خودتون نگاه کنین
و خوشحال میشم اگه راجع به خودتون بنویسید
-
من خارپشت هستم شما چطور 2 ؟
من واقعا شرمنده ام.
اما خیلی دلم می خواست تو بحث من خارپشت هستم شما چطور؟ شرکت کنم آخه وقت گذاشتم خوندم بعد دیدم نمیشه وارد بحث شم.
خارپشت جان تا فرشته مهربون (مهربون!!!!!!!!!!!!!!!!!) نیومدن و حذف نکردن بیا نظرمو بخون.
امیدوارم درست متوجه منظور تاپیکتون شده باشم.
خارپشت بودن یا روباه بودن. مسئله این است.
اما مسئله این نیست. اگه به فرض این دسته بندی رو قبول داشته باشیم پس شاید بشه گفت مهم اینه که چه زمانی روباه و چه زمانی خارپشت باشیم؟
روباه بودن محض و خارپشت بودن محض می تونه اولی به معنی سردرگمی همیشگی و دومی به معنی گمراهی دائم باشه.
خارپشتی که به دلیل کم بودن دانش و قدرت تحلیل پایین هدف رو اشتباه تشخیص بده تا ابد در راه یک هدف اشتباه ثابت قدم می مونه.
مثل شخص با ایمانی که به منبع اشتباهی ایمان داره. مثل مسلمان متعصب و درجه یکی که به عقاید شبه اسلامی نه اسلامی پایبنده. یا مثل یهودی متعصبی که اون هم به عقاید اشتباهی پایبنده.
و روباه تا وقتی که چارچوب درست و مشخصی رو برای خودش پیدا نکنه همیشه سردگمه.
همه ما ناخودآگاه روباه هایی هستیم که به سمت خارپشت شدن پیش می ریم. اما اینکه کی خارپشت بشیم اهمیت زیادی داره.
برای خارپشت شدن ابتدا باید شناخت درست بدست آورد . سعی و خطا، شکست و دوباره شکست به این کمک می کنن که خارپشت بهتری بشیم.
اگر زمان کافی (بنابر خصوصیات خودمون و مقتضیات زمان و محیطمون) روباه باشیم خارپشت بهتری خواهیم شد. طولانی شدن دوره روباهی همون سردرگمی رو به همراه داره و کوتاه شدنش و زود خارپشت شدن هم تعصبات بیجا روی تفکرات و عدم انعطاف پذیری.
البته به شخصه ترجیح می دم که پس از سپری کردن دوره روباهی خارپشتی با خارای کمتر باشم و جایی برای تغییر هم باز کنم.
خر بودن رو هم اصلا دوست ندارم هر چند پای حرف جالب اریکس تشکر زدم ولی خب فقط برام جالب و زیرکانه بود.
-
RE: من" خارپشتم "شما چطور ؟!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط blue sky
کسیکه هیچ اشتباهی نکرده، هیچ اکتشافی هم نکرده است. (گالیله)
از ادیسون پرسیدند که از این همه مرتبه ای که برای اختراع لامپ تلاش کردی و شکست خوردی، خسته نشدی. جواب داد که من این همه راه یاد گرفتم که به اختراع لامپ منجر نمی شود.
اگر سعی و تلاش و پشتکار نباشد هیچ اختراع و اکتشاف و نوآوری صورت نمی گیرد.
لازمه خلاق بود، نترسیدن از اشتباه کردن است.
در سازمانهای نوآور به افراد هم برحسب موفقیت و هم شکست آنها پاداش می دهند.
ولی در سازمانهای بوروکرات که همه چیز برپایه استاندارد و روشهای تکراری و از پیش تعیین شده است، صرفا به عملکرد برپایه استاندارد مشخص شده پاداش می دهند.
اما دنیای کنونی به کدام نزدیکتر است؟ نوآوری و خلاقیت می خواهد یا تابع استانداردهای از پیش تعیین شده بودن را؟
وقتی در دنیایی زندگی می کنیم که محیط بی ثبات است و پیرامونمان مدام تغییراتی رخ می دهد که بی شک ما را نیز تحت تاثیر قرار می دهد، می بایست انعطاف پذیر بود و از بند راهکارهای تکراری و از پیش تعیین شده گریخت.
اگر همان کاری را بکنیم که همیشه می کرده ایم، همان نتیجه ای را خواهیم گرفت که پیشتر گرفته ایم.
برای پیشرفت و کشف تازه ها نیاز به خلاقیت هست و برای شکوفا کردن خلاقیت نباید از شکست و پیمودن راههای نرفته (البته با علم و تفکر و نه چشم بسته) ترسید.
خانوم بلو اسکای خوشحالم که توی بحث ما شرکت میکنید
1_مفهوم هدف و چرایی انتخاب هدف محل بحث نیست
2_خلاقیت _کشف راههای جدید _انعطاف پذیر بودن _نترسیدن از اشتباه _سعی وتلاش
اینها همه ابزار روش تکنیک و همون چیزیه که ما از اون باعنوان راهبرد و استراتژی یاد کردیم
3_اونچه که باید با دقت دوراندیشی جامع نگری واقع بینی جسارت و در عین حال ارامش بدست بیاد شناخت موقعیته
شناخت و پاسخ و دقیق و قابل اجرا به اون سه نکته ای که گفتم خارپشت برای خودش تحلیل میکنه و بعد از اون به بهترین شکل ممکن اجرا میکنه
مهم این نیست که هدف و ابزار این دو تفکر چی هست
مهم اینه که در تفکر خارپشتی فرد به وحدتی نسبی بین اهداف علایق و امکانات محدودیت ها رسیده
و چون در مرحله دوم برای رسیدن به موفقیت باید با توجه به این شناخت بهترین عملکرد رو داشته باشه
این مسئله مطرح میشه که فرد در چه جایگاهی میتونه بهترین باشه نه اینکه تنها در کجا میخواد که بهترین باشه
برای اینه که میگم واقع بینی و جسارت !
مهم فقط خواست وعلاقه من نیست مهم اینه که ایا استعدادهای من و امکانات من من رو برای رسیدن به اون هدفی که با شناخت بهش رسیدم همراهی میکنن ؟؟
ایا من اینقدر جسور هستم که علایقی رو که امکان و فرصت رسیدن بهشون نیست با اولویت بندی کنار بذارم و روی اصل باقی مونده تمرکز کرده و بقیه رو نادیده بگیرم (فقط همین یه جمله رو بگیریم برای یک عمر بسه!)
درواقع اگر عیار سنجش ما بهترین بودن باشه به مراتب سخت گیرانه تر از شایستگی و مهارت صرف داشتن خواهد بود.
-
RE: من" خارپشتم "شما چطور ؟!
آقای خارپشت :72:
شما در پست شماره 1 مطلبی داستانی بیان کردید و از دوستان خواستید که با تکیه بر آن داستان کوتاه بین خارپشت و روباه یکی را انتخاب کنند.
برداشت من از این دو حیوان که در پست قبلی بصورت جامع و کلی بیان کردم، برپایه چست اول بصورت خلاصه اینست؛
روباه: هدف مشخص شکار خارپشت را دارد. راه رسیدن به آنرا بلد نیست. اما تلاش می کند که به آن برسد. در راه رسیدن به هدفش از مورد تمسخر قرار گرفتن توسط خارپشت نمی هراسد و ادامه می دهد.
خارپشت: هدف روباه را می داند. یک راه حل بلد است که تا به الان جواب داده است و لذا به آن ایمان دارد و نیازی به آموختن روش جدید نمی بیند.
برداشت من: سرانجام روباه موفق می شود. چون راه و رمز هر موفقیتی تلاش و کوشش و پشتکار و نترسیدن از زمین خوردن است.
و خارپشت نهایتا شکار می شود، چون بالاخره روباه راهکار غلبه بر این سلاح را خواهد یافت و چون خارپشت صرفا همین راه حل را بلد بوده است، چاره ای جز تن به شکست دادن ندارد.
حالا شما بعد از پست اولتان با بسیاری کلملت ثقیل و منابع مختلف که البته نشان از مطالعه تان دارد، سعی دارید که تمام خصوصیات خوب گیتی را به خارپشت نسبت دهید و نقطه مقابل را به روباه. اما حقیقتا من ربط این تحلیل های شما را به پست اولتان اصلا درک نمی کنم.
اما یک نکته را می دانم که هرکس پست اول شما را نخواند و پستهای بعدی را بخواند، خارپشت بودن را مدینه فاضله تصور خواهد کرد!!!!!
نتیجه: از آنجاییکه خودتان ادعا کردید که خارپشت هستید، پس فقط یک دیگاه دارید و آنرا درست می شمارید و آنهم اینکه " خارپشت ارجحیت دارد به روباه." و با هر دلیل و منطقی می خواهید اینرا ثابت کنید. پس با این حساب بحث و ارائه نظر از جانب دیگران برای چیست؟!
-
RE: من" خارپشتم "شما چطور ؟!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط lifeisbeautiful
من واقعا شرمنده ام.
اما خیلی دلم می خواست تو بحث من خارپشت هستم شما چطور؟ شرکت کنم آخه وقت گذاشتم خوندم بعد دیدم نمیشه وارد بحث شم.
خارپشت جان تا فرشته مهربون (مهربون!!!!!!!!!!!!!!!!!) نیومدن و حذف نکردن بیا نظرمو بخون.
امیدوارم درست متوجه منظور تاپیکتون شده باشم.
خارپشت بودن یا روباه بودن. مسئله این است.
اما مسئله این نیست. اگه به فرض این دسته بندی رو قبول داشته باشیم پس شاید بشه گفت مهم اینه که چه زمانی روباه و چه زمانی خارپشت باشیم؟
روباه بودن محض و خارپشت بودن محض می تونه اولی به معنی سردرگمی همیشگی و دومی به معنی گمراهی دائم باشه.
خارپشتی که به دلیل کم بودن دانش و قدرت تحلیل پایین هدف رو اشتباه تشخیص بده تا ابد در راه یک هدف اشتباه ثابت قدم می مونه.
مثل شخص با ایمانی که به منبع اشتباهی ایمان داره. مثل مسلمان متعصب و درجه یکی که به عقاید شبه اسلامی نه اسلامی پایبنده. یا مثل یهودی متعصبی که اون هم به عقاید اشتباهی پایبنده.
و روباه تا وقتی که چارچوب درست و مشخصی رو برای خودش پیدا نکنه همیشه سردگمه.
همه ما ناخودآگاه روباه هایی هستیم که به سمت خارپشت شدن پیش می ریم. اما اینکه کی خارپشت بشیم اهمیت زیادی داره.[color=#32CD32]
برای خارپشت شدن ابتدا باید شناخت درست بدست آورد . سعی و خطا، شکست و دوباره شکست به این کمک می کنن که خارپشت بهتری بشیم.
اگر زمان کافی (بنابر خصوصیات خودمون و مقتضیات زمان و محیطمون) روباه باشیم خارپشت بهتری خواهیم شد. طولانی شدن دوره روباهی همون سردرگمی رو به همراه داره و کوتاه شدنش و زود خارپشت شدن هم تعصبات بیجا روی تفکرات و عدم انعطاف پذیری.
البته به شخصه ترجیح می دم که پس از سپری کردن دوره روباهی خارپشتی با خارای کمتر باشم و جایی برای تغییر هم باز کنم.
خر بودن رو هم اصلا دوست ندارم هر چند پای حرف جالب اریکس تشکر زدم ولی خب فقط برام جالب و زیرکانه بود.
دوست عزیز سعی نکن از این موضوع منظور اریکس رو دنبال کنی که ادمای متحجر احمقن قدرت تحلیل ندارن و تنها به اعتقادات منجمد شده خودشون ایمان دارن
به هیچ وجه محل بحث ما نیست
ولی همونطور که به یاسا مسلمان و اریکس قول دادم میتونیم تو یه تاپیک دیگه این بحث رو دنبال کنیم!
اما معلومه منظور منو گرفتی
ولی اینو بدون همونطور که قبلا گفتم در انتخاب های لحظه ای و کوتاه مدت ما این اصل معنا پیدا نمیکنه
دیدگاه خارپشتی در لحظه به وجود نمیاد بلکه حاصل تجربه و درک عمیق مسائل پیرامونی ماست
این جمله فوق العاده است که پس از گذار از مرحله روباه بودن به مرحله خارپشت بودن میرسیم (در مورد خود من ان شا . . . که مصداق پیدا کنه)
به خارپشت توهین نکن پست 9 رو دوباره بخون
ممنون از همراهی فداکارانه تو (تذکر مدیر رو به جون خریدی !)
-
RE: من" خارپشتم "شما چطور ؟!
چیزی که من دستگیرم شد اینه
یه جنگل داریم در کنار سایرین یه خارپشت داریم ، یه روباه و غذا (انگیزه)
خارپشت لازمه که غذا بخوره
برای بدست آوردن غذا باید از لونه اش خارج بشه --چون غذا رو دم در خونه بهش نمی دهند
روباه به دنبال غذا توی جنگل میاد الزاما نباید خارپشت بخوره ولی لازمه که غذا بخوره
(مشکلات زندگی ، موضوعات روانشناسی ، شناخت خویشتن ، تحلیل رفتار افراد، نحوه برخورد در موقعیتهای متفاوت و ... یعنی انگیزه )
اینجا یه تالار داریم ؛
بعضی ها
می خونند و یاد می گیرند
می خونند و یاد می گیرند و یاد می دهند
می خونند و بی تفاوت رد می شوند
می خونند و بحث می کنند و به چالش می کشند
حالا من کجای این تاپیکم؟ خارپشتم یا روباه؟
هیچکدوم
من با پاسخم به این تاپیک یه بازیکنم توی بازی خارپشت عضو کوشای تالار :311:
-
RE: من" خارپشتم "شما چطور ؟!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط blue sky
آقای خارپشت :72:
شما در پست شماره 1 مطلبی داستانی بیان کردید و از دوستان خواستید که با تکیه بر آن داستان کوتاه بین خارپشت و روباه یکی را انتخاب کنند.
برداشت من از این دو حیوان که در پست قبلی بصورت جامع و کلی بیان کردم، برپایه چست اول بصورت خلاصه اینست؛
روباه: هدف مشخص شکار خارپشت را دارد. راه رسیدن به آنرا بلد نیست. اما تلاش می کند که به آن برسد. در راه رسیدن به هدفش از مورد تمسخر قرار گرفتن توسط خارپشت نمی هراسد و ادامه می دهد.
خارپشت: هدف روباه را می داند. یک راه حل بلد است که تا به الان جواب داده است و لذا به آن ایمان دارد و نیازی به آموختن روش جدید نمی بیند.
برداشت من: سرانجام روباه موفق می شود. چون راه و رمز هر موفقیتی تلاش و کوشش و پشتکار و نترسیدن از زمین خوردن است.
و خارپشت نهایتا شکار می شود، چون بالاخره روباه راهکار غلبه بر این سلاح را خواهد یافت و چون خارپشت صرفا همین راه حل را بلد بوده است، چاره ای جز تن به شکست دادن ندارد.
حالا شما بعد از پست اولتان با بسیاری کلملت ثقیل و منابع مختلف که البته نشان از مطالعه تان دارد، سعی دارید که تمام خصوصیات خوب گیتی را به خارپشت نسبت دهید و نقطه مقابل را به روباه. اما حقیقتا من ربط این تحلیل های شما را به پست اولتان اصلا درک نمی کنم.
اما یک نکته را می دانم که هرکس پست اول شما را نخواند و پستهای بعدی را بخواند، خارپشت بودن را مدینه فاضله تصور خواهد کرد!!!!!
نتیجه: از آنجاییکه خودتان ادعا کردید که خارپشت هستید، پس فقط یک دیگاه دارید و آنرا درست می شمارید و آنهم اینکه " خارپشت ارجحیت دارد به روباه." و با هر دلیل و منطقی می خواهید اینرا ثابت کنید. پس با این حساب بحث و ارائه نظر از جانب دیگران برای چیست؟!
دوست عزیز
داریم راجع به یه فیلسوف صحبت میکنیم
که میتونیم (و چه بسا باید)نظراتش رو مورد انتقاد قرار بدیم و در مورد صحت گفته هاش مشکوک باشیم این کاریه که هر ادم عاقلی انجام میده و هر نظری رو به صرف اینکه یه متفکر برجسته مطرح کرده نمیپذیره (از این بابت من هم با شما هم عقیده ام)
اما اینکه ایا داستانی که برلین برای تشریح نظریه اش عنوان کرده تمثیل مناسبی هست یانه فکر میکنم نباید اینقدر ساده به موضوع نگاه کرد
ضمن اینکه نباید خیلی در قید اون تمثیل باقی بمونیم
سعی کنیم هدف برلین رو از این نمادسازی بررسی کنیم
بله جامعه خارپشت ها مدینه فاضله است (اتوپیای افلاطون)
اینا مهم نیست نمیخوام فلسفی بحث کنیم هرچند مخالفتی هم نمیکنم صرفا نظر شخصی خودم رو میگم
همین که همه اتفاق نظر داشته باشیم که اونچه راجع به خارپشت گفتیم اون رو برای ما شخصیتی خواستنی کرده کفایت میکنه
بیاین فکر کنیم این شخصیت خارپشتی که من با فکر نپخته خودم توصیف کردم
چطور دست یافتنی میشه ؟
تا حالا تجربه کردین ؟
بحث و ارائه نظر از جانب شما برای اینه که من و شما بفهمیم چطور میشه خارپشت بود
ازهمراهیتون متشکرم :72:
خانوم بالهای صداقت
متاسفانه متوجه منظورتون نشدم
منظورتون اینه که تاپیکم اهداف تالار رو دنبال نمیکنه ؟
و من قصد بازی دادن شما رو داشتم ؟؟
خوشحال میشم بیشتر توضیح بدین
-
RE: من" خارپشتم "شما چطور ؟!
لطفا علنا از من انتقاد کنین
تا بقیه هم نظرشون رو بگن اصلا من اینجام تا مشکلات خودم رو پیدا کنم
دوست عزیز
پست 21 رو دوباره بخونید
من قصدم این بود که دوستان متوجه نکته ظریف مطرح شده از یه فیلسوف و پیام بزرگ نهفته در اون بشن
بله شاید انعطاف پذیری من رو نتونید تشخیص بدین ولی به قول خودتون در مقابل تغییر کردن منعطفم
اگر غیر از این بود نمیو مدم اینجا بنویسم که احساس موفقیت نمیکنم !
بگم یه جای کارم می لنگه ! بگم در عین حال که از نظر بقیه به خیلی جاها رسیدم ولی به هیج جا نرسیدم!!
جلوی ضرر رو هر وقت بگیری منفعته
متاسفانه عده ای از دوستان ذهنیت خاصی در مورد من در ذهنشون شکل گرفته و براساس اون از نوشته های من برداشت میکنن
در حالیکه بزرگان ما گفتن :
انظر الی ماقال و لا تنظر الی من قال
شاید کسی که ما شخصا قبولش نداریم حرفای خوبی برای گفتن داشته باشه (اینو شخصا تجربه کردم وبه نتیجه رسیدم)
یه بار دیگه تاپیکمو بخونین
این بار بدون موضع گیری !
من دارم به اشتباهی بزرگ ونادیدنی که در زندگیم کردم اقرار میکنم و میخوام بدونم
1_ایا کسی یه همچین تجربه ای داره ؟
2_چطور میشه به شناخت عمیق از موقعیت رسید ؟
3_از کجا باید شروع کرد ؟
4_ایا متوجه موقعیت خودمون هستیم ؟
5_ایا میتونیم به صورت نسبی خودمون رو روباه یا خارپشت بدونیم ؟
به این مسائل فکر کردم تنهایی و جمعی
دلم میخواست اینجا هم این مسئله مطرح بشه اما گویا بعضی دوستان من رو دچار میل به بازی دادن دیگران دونستن
در حالیکه قصد من فقط یه گفتگوی دوستانه راجع به تجربیاتمونه
مخالفت من با بعضی نظرات و عدم پذرش اونها صرفا به خاطر منحرف نشدن از هدف بنده و یا حتی تحلیل عمیق این فیلسوف بود
و نه نشون دهنده انعطاف ناپذیری من !
اگر گفتم " من خارپشتم شما چطور "
برای این بود که دوستان متوجه ارجحیت تفکر خارپشت وار بشن
اساسا نمیخواستم دوستان بین روباه و خارپشت یکی رو انتخاب کنن نظر سنجی هم فقط برای این بود که بفهمیم خیلی وقتا لازمه موضوعات ساده رو پیچیده تر ببینیم
و الا بر اساس تحلیل برلین ( وبه گفته خانوم بلو اسکای )تمام خوبیهای عالم در خارپشت جمعند
شناخت شناخت شناخت
نوعی خاص از شناخت شاخصه متمایز کننده تفکر خارپشتیست
که ساعت ها برای تبیین اون در تالار وقت گذاشتم بلکه بتونم از هدر رفتن انرژی غیر قابل برگشت کس دیگه ای مثل خودم جلوگیری کنم و متقابلا از تجربیات بقیه استفاده کنم
تجربه ای رو که زمان به من داد به رایگان در اختار بقیه قرار بدم
و اگر کسی فکر میکنه این تاپیک هدفی جز سرگرمی! برای من نداره
(مثل دو نفر از دوستان )در یک پیام خصوصی نظر مخالفش رو اعلام کنه
تا دیگه بیشتر از این وقت خودمون رو تلف نکنیم
-
RE: من" خارپشتم "شما چطور ؟!
خب به جز اون تيكه اي كه به من گفتيد : "نيش و كنايه مي زني". بقيه اش رو خوب نوشتيد و براي نوشته هاتون واقعا وقت گذاشتيد.ممنونم كه براي هم تالاري ها وقت گذاشتيد
پاورقي:من كه همون اول گفتم خيلي آروم دارم اين ها رو مي گم.نيش و كنايه كدومه.چه دليلي داره كه نيش و كنايه بزنم؟!من مثال هاي ساده استفاده كردم.شايد به اون خاطر چنين تصوري كرديد كه با اون همه تاكيد من باز هم به جا نبود.همچنين نمي خواهم بگويم فني هستم. حالا براي چي بايد بگم فني هستم و از اين گفته چه به من مي رسد؟فقط سعي كردم اطلاعات كمي كه دارم را در اختيارتان قرار دهم و وقت بيشتري براي پاسخ به صحبتتان بذام كه اين خود نشانه ي احترام به شماست.مگر نه من مهندس عمرانم كه در همان رشته ي خود هم خيلي از نظراتي كه مي دهم اشتباه است.چه برسد كه بخواهم درباره ي فلسفه و نظريه ي برلن نظر بدهم.به هر حال اگر ناراحت شديد عذر خواهي مي كنم
در ضمن تاكيد مي كنم به نظر من افراد متحجر "احمق" نيستند .سو برداشت شده
ارادتمند
:72::72::72:
-
RE: من" خارپشتم "شما چطور ؟!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط خارپشت
و الا بر اساس تحلیل برلین ( وبه گفته خانوم بلو اسکای )تمام خوبیهای عالم در خارپشت جمعند
اعتراض دارم :81:
بنده گفتم:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط blue sky
حالا شما بعد از پست اولتان با بسیاری کلمات ثقیل و منابع مختلف که البته نشان از مطالعه تان دارد، سعی دارید که تمام خصوصیات خوب گیتی را به خارپشت نسبت دهید و نقطه مقابل را به روباه. اما حقیقتا من ربط این تحلیل های شما را به پست اولتان اصلا درک نمی کنم.
اما یک نکته را می دانم که هرکس پست اول شما را نخواند و پستهای بعدی را بخواند، خارپشت بودن را مدینه فاضله تصور خواهد کرد!!!!!
و اضافه می کنم:
خواهشا ارتباط هر تحلیلی رو با خصوصیات ذکر شده روباه (تلاش برای شکار خارپشت) و خارپشت (بکار بردن تنها یک راه حل در برابر حمله روباه) بیان کنیم تا خواننده سردرگم نشود.
بنده گاهی برخی مشخصات و برهانهای بیان شده برای موجه نشان دادن خارپشت را متعلق به روحیه شکست ناپذیری روباه می دانم.
-
RE: من" خارپشتم "شما چطور ؟!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط arix
پاورقي:من كه همون اول گفتم خيلي آروم دارم اين ها رو مي گم.نيش و كنايه كدومه.چه دليلي داره كه نيش و كنايه بزنم؟!من مثال هاي ساده استفاده كردم.شايد به اون خاطر چنين تصوري كرديد كه با اون همه تاكيد من باز هم به جا نبود.
همچنين نمي خواهم بگويم فني هستم.من كه همون اول اومدم گفتم خودم "خر" هستم حالا براي چي بايد بگم فني هستم و از اين گفته چه به من مي رسد؟
صبر کن ! کجا؟ وایسا باهم بریم !
جناب اریکس
تو خیلی خوب هدف و روش خارپشت و روباه رو در این داستان بیان کردی
خیلی خوب تحلیل خودت رو عنوان کردی
خب تا اینجا معلومه که ذهن تحلیل گر و خلاق و فعالی داری (ذهن مهندسی / ریاضی وار)
منظورم این بود که چرا نتونستی با تمثیل برلین ارتباط برقرارکنی و چرا فقط با یک نیمه مغزت مسئله رو تحلیل میکنی
فقط سعي كردم اطلاعات كمي كه دارم را در اختيارتان قرار دهم و وقت بيشتري براي پاسخ به صحبتتان بذام كه اين خود نشانه ي احترام به شماست.مگر نه من مهندس عمرانم كه در همان رشته ي خود هم خيلي از نظراتي كه مي دهم اشتباه است.چه برسد كه بخواهم درباره ي فلسفه و نظريه ي برلن نظر بدهم.به هر حال اگر ناراحت شديد عذر خواهي مي كنم
شما سرور مایی اریکس جان (منطقتو دوست دارم:72:)
در ضمن تاكيد مي كنم به نظر من افراد متحجر "احمق" نيستند .سو برداشت شده
اما به نظر من افراد متحجر به شدت احمقن
جای دیگه ای سو برداشت شده که برات پیام میفرستم که برطرف بشه
ارادتمند
ما بیشتر
:72::72::72:
جناب برلین (خدایش بیامرزد)در دسترس ما نیستن اما اثارشون هست میتونیم رجوع کنیم و فلسفه بیان این داستان رو جویا بشیم منم باهاتون همراهی میکنم
بنده تا جایی که تونستم با بیان ناقص و تفکر محدود خودم سعی کردم موضوع رو باز کنم
اما چون اساسا قصدم از بیان این موضوع ارزیابی تجربه شخصی خودم بود ترجیح میدم بیشتر راجع به مشکلات خودم صحبت کنم
من از تبار روباهان بودم
میدونید چرا چون با وجود داشتن هدف (محکم و متقن) و روش و ابزار کارامد (استعداد علاقه تحصیلات امکانات رفاهی و . . .) در یک امر خاص منحصر به فرد(متخصص ) نیستم
من نتونستم تمام داشته هام رو برای رسیدن به یک خواسته (در طول هدفم) متمرکز کنم
بلکه خواسته هام رو نامحدود انتخاب کردم و طبیعتا توانایی هام در جهت رسیدن به اونها تقسیم شد
و به هیچکدوم اونجور که باید چیزی نرسید
دقت کنید هدف و خواسته دو امر مجزا هستن (خواسته زیر مجموعه هدفه و در نبودش هدف ناقص نیست )
من روباه بودم هدف و ابزار داشتم
اما نتونستم با جسارت و واقع بینی* با تمرکز روی یک خواسته * با توجه به امکانات و محدودیت هام
به موفقیت برسم بهترین باشم در جایگاه خودم حرف اول رو بزنم
شاید بشه اینجوری گفت
هدف :شکار خارپشت
راهبرد و روش :استفاده از قدرت فکری و عملی
خواسته(که با همون شناخت عمیق ایجاد میشه ): نا محدود ! غیر قابل ردیابی ! بی کران ! نا متمرکز ! همه چیز و هیچ چیز!
ای کاش روباه بیشتر فکر میکرد و تمام توانایی هاش رو برای رسیدن به یک خواسته متمرکز میکرد
مثلا به قول اریکس تمام توانش رو برای هدایت خارپشت به سمت اب به کار میبرد و در یک لحظه اون رو غرق و مغلوب میکرد !( اینکه روباه دقیقا این کار رو انجام بده کمتر توی طبیعت اتفاق میفته احتمالا نظر برلین هم همین بوده !)
-
RE: من" خارپشتم "شما چطور ؟!
ایول.تازه فهمیدم منظورت چیه.حرف هات منو یاد حرف های مادرم می اندازه که از بچگی بهم می گفت :"امیدوارم همه کاره هیچ کاره نشی":)
منم موافقم اگر همه استعداد و تلاش ها در یک زمینه باشه کار خیلی بهتر پیش می ره.البته تفریح نباید فراموش شه.به قول آمریکایی ها hard work hark holiday
موفق باشی خارپشت جان.ما دوستدارتیم
-
RE: من" خارپشتم "شما چطور ؟!
با سلام
البته من این بحث خارپشت و روباه را اکنون و از دریچه تاپیک شما مطالعه کردم. لذا چند نکته ای را که می گویم عطف به فرمایشات شماست نه مطالب کامل و استدلالی که نویسنده آن بیان کرده است.
در این تمثیل یک نکته ای را باید شفاف کنیم. خارپشت و روباه غریزی به صورت همگرا و واگرا فکر و عمل می کنند.
اما ما انسان ها چه؟
فرض کنید من می خواهم خارپشت باشم. متمرکز و عمیق روی هدفم عمل کنم و به طور وسیع عمل نکنم.
اما لازمه اش اینست که قبلش روباه گونه بررسی ها، واکاوی ها و دانایی هایی را کسب کنم. (البته نه اینکه در این حالت تا آخر عمر بمانم و فقط حرف بزنم و پرسه بزنم و ...، ). باید حداقل تا وقتی که مثل خارپشت این قصه (که غریزی راه واحدش را یافته بود و متمرکز بود) راه و جریان درست زندگی ام را نیافته ام روباه باشم و واگرا تا بتوانم راهم را بیابم.
اما این تز و آنتی تز به صورت دیالکتیک ادامه پیدا می کند. چرا که من پس از اینکه راه لاک پشتی خود را یافتم به تجارب و علمی دست می یابم که آگاهی هایم را دگرگون می کند. و این خودش مرا سوق می دهد که دوباره بر اساس یافته های جدیدم روباه گونه به بررسی دست بزنم تا به یک راه جدید برسم و مانند خارپشت ادامه دهم.
پس :
روباه.......(یافتن یک هدف یا راه).........>>>> لاک پشت.................( پیدا کردن آگاهی های نو در مسیر)......>>>>> روباه ........(یافتن راه و هدف بر اساس تجارب لاک پشت گونه )......>>>> لاک پشت
و این ادامه دارد....
تفکیک این دو نه امکان پذیر هست و نه مطلوب.
اما ترکیب متعادل آنها کاری سنگین هست.
-
RE: من" خارپشتم "شما چطور ؟!
سلام. براي من تلاش مجدد روباه بعد از اين همه شكست و اميدواريش به پيروزي تحسين برانگيزه. اون احمق نيست. اون مجاهده. چون ميدونه كه اگر يه روز موفق شد، ديگه ايده ي ساده ي خارپشت به هيچ دردش نميخوره. اونوقت خارپشته كه بازنده است.
اديسون 100 بار براي ساخت لامپ تلاش كرد. گفتن 100 بار شكست خوردي بازم ست بردار نيستي؟ گفت: نه. من پيروزم. چون حالا صد راه رو ميشناسم كه باهاش لامپ درست نميشه. و اونوقت براي صد و يكمين بار دست به كار شد و لامپ رو اختراع كرد. وقتي لامپ قهرمان شد، فانوس بدجوري شكست خورد.
:305: نتيجه گيري من: اگر خلاقيت و ايده نبود، هنوز انسان ها در غار زندگي ميكردند. خلاقيت به ابداع مي انجامه. هيچ دانشمندي يك شبه اختراع نكرده و همه افرادي سيريش بودن. همه هم بار ها و بارها شكست خوردن. يا اينكه وقتي ديني اومد، اگر قرار بود همه خارپشت باشن و همونجايي كه هستن بمونن، هيچ كس ايمان نمي آورد. اگر در مورد شخصيت كانت و دكارت و دانته توجه كني ميبيني كه قبل از اينكه خارپشت باشن، يه روباه بودن كه بارها و بارها در هدفشون شكست خوردن. بعد كه به مقصد رسيدن همونجا موندن. هرچند كه خيلي از روباه هاي ما، راه شكست دادن خارپشت هايي مثل كانت و دكارت رو پيدا كردن.
پست مدير رو بعد ديدم. كاملا باهاشون موافقم.:104::104::104:
من خودم شخصي ام كه هميشه دنبال يه ايده جديد. من هم گاهي خارپشت ميرسم و به يه ثبات ميرسم كه فكر ميكنم خوشبختي واقعي همونجاست. اما باز روباه ميشم و دنبال خوشبختي بالاتري ميكردم و بهد از روباه شدنم بوده كه فهميدم لذت والاتري هم هست. خوشبختي بزرگتري هم هست. هر چند بارها شكست خوردم.
آغا محمد شاه قاجار، زماني كه در دربار زنديه بود، هميشه به شكار روباه ميرفت. چون شكار روباه از همه ي حيوانات باهوش تر بود. شايد ميخواست به روباه ثابت كنه كه من از تو باهوش ترم. و آخر هم همون ايده هاش بود كه اونو به قدرت رسوند.
-
RE: من" خارپشتم "شما چطور ؟!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
با سلام
البته من این بحث خارپشت و روباه را اکنون و از دریچه تاپیک شما مطالعه کردم. لذا چند نکته ای را که می گویم عطف به فرمایشات شماست نه مطالب کامل و استدلالی که نویسنده آن بیان کرده است.
متشکر از دقت نظرتون
در این تمثیل یک نکته ای را باید شفاف کنیم. خارپشت و روباه غریزی به صورت همگرا و واگرا فکر و عمل می کنند.
اما ما انسان ها چه؟
فرض کنید من می خواهم خارپشت باشم. متمرکز و عمیق روی هدفم عمل کنم و به طور وسیع عمل نکنم.
اما لازمه اش اینست که قبلش روباه گونه بررسی ها، واکاوی ها و دانایی هایی را کسب کنم. (البته نه اینکه در این حالت تا آخر عمر بمانم و فقط حرف بزنم و پرسه بزنم و ...، ). باید حداقل تا وقتی که مثل خارپشت این قصه (که غریزی راه واحدش را یافته بود و متمرکز بود) راه و جریان درست زندگی ام را نیافته ام روباه باشم و واگرا تا بتوانم راهم را بیابم.
اما این تز و آنتی تز به صورت دیالکتیک ادامه پیدا می کند. چرا که من پس از اینکه راه لاک پشتی خود را یافتم به تجارب و علمی دست می یابم که آگاهی هایم را دگرگون می کند. و این خودش مرا سوق می دهد که دوباره بر اساس یافته های جدیدم روباه گونه به بررسی دست بزنم تا به یک راه جدید برسم و مانند خارپشت ادامه دهم.
پس :
روباه.......(یافتن یک هدف یا راه).........>>>> لاک پشت.................( پیدا کردن آگاهی های نو در مسیر)......>>>>> روباه ........(یافتن راه و هدف بر اساس تجارب لاک پشت گونه )......>>>> لاک پشت
و این ادامه دارد....
تفکیک این دو نه امکان پذیر هست و نه مطلوب.
اما ترکیب متعادل آنها کاری سنگین هست.
:104::104::104:
بسیار عالی
اتفاقا در مورد خود برلین هم همین رو میگن:
"برلین در یکی از مقالات مشهورش با نام «خارپشت و روباه» که در آن به بررسی دیدگاه تولستوی درباره تاریخ پرداخته، متفکران را به دو گروه خارپشت ها و روباه ها تقسیم می کند.خارپشت ها آنانی هستند که در طول زندگی یک ایده عمیق و بزرگ عرضه می کنند و همه آثار قلمی شان در بسط و تکمیل همان ایده اصلی است.روباه ها به عکس کسانی هستند که به حوزه های گوناگون سر می کشند و از هر یک از گشت و گذارهای خود ارمغان کوچکی به همراه می آورند.
برلین روباهی بود که دو ایده اصلی را همچون خارپشت ها مطرح ساخته بود: آزادی و کثرت گرایی (پلورالیسم). برلین در عین اعتقاد به پلورالیسم و تاکید بلیغ بر این نکته که در جوامع بشری احیانا ارزش ها، اصول و آرمان هایی یافت می شوند که به یکدیگر قابل تحویل نیستند و افراد باید بیاموزند که در کنار هم و با رعایت احترام متقابل برای آرا و اندیشه های یکدیگر زندگی کنند به نسبی گرایی قائل نبود و بر عام بودن برخی ارزش ها نظیر آزادی و معرفت علمی تاکید می ورزید."
منبع :روزنامه شرق
در مورد نظرات خانوم ها بلواسکای و شب بارونی باید عرض کنم
1_داستان خارپشت و روباه صرفا حکایتی بود برای توضیح بیشتر نظریه عمیق برلین
پس ما شاید خیلی نباید به اون داستان رجوع کنیم
و شخصیت دیگری غیر از اون چیزی که مدنظر این فیلسوف بوده برای این دو موجود قائل باشیم
2_همیشه به دانسته های خودمون اکتفا نکنیم بعضی وقتا لازمه بدون موضع گیری گوش کنیم و حتی با گوینده همراهی کنیم تا بتونه به بهترین شکل مطلبی رو که به نظرش مفیده عنوان کنه
بعد میتونیم با ارامش بیشتر در مورد نتیجه مطلب گفتگو و یا حتی مخالفت کنیم
3_هدف من از ایجاد این تاپیک سه چیز بود
اول :بهرمند شدن دوستان از گوشه ای از مقاله برلین
دوم:مطرح کردن تجربه شخصی خودم و تشریح اون (که متاسفانه فرصت نشد)
سوم :اینکه چرا من خارپشتم (نام کاربریم !)
از همراهی دوستان واقعا ممنونم
مخصوصا خانوم بلو اسکای که علی رغم اینکه پستاشون در راستای تبیین موضوع مدنظر من نبود اما من رو در تشریح مطلب یاری کردن
(امیدوارم کوچولوتون هم مثل خودتون باهوش سمج و اهل بحث باشه ):72:
در نهایت از فرشته مهربون میخوام
این تاپیک به انجمن ازاد منتقل شود
البته اینجوری دیگه دست خودمم بهش نمیرسه!:302:
-
RE: من" خارپشتم "شما چطور ؟!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط خارپشت
بنده تا جایی که تونستم با بیان ناقص و تفکر محدود خودم سعی کردم موضوع رو باز کنم
اما چون اساسا قصدم از بیان این موضوع ارزیابی تجربه شخصی خودم بود ترجیح میدم بیشتر راجع به مشکلات خودم صحبت کنم
من از تبار روباهان بودم
میدونید چرا چون با وجود داشتن هدف (محکم و متقن) و روش و ابزار کارامد (استعداد علاقه تحصیلات امکانات رفاهی و . . .) در یک امر خاص منحصر به فرد(متخصص ) نیستم
من نتونستم تمام داشته هام رو برای رسیدن به یک خواسته (در طول هدفم) متمرکز کنم
بلکه خواسته هام رو نامحدود انتخاب کردم و طبیعتا توانایی هام در جهت رسیدن به اونها تقسیم شد
و به هیچکدوم اونجور که باید چیزی نرسید
دقت کنید هدف و خواسته دو امر مجزا هستن (خواسته زیر مجموعه هدفه و در نبودش هدف ناقص نیست )
من روباه بودم هدف و ابزار داشتم
اما نتونستم با جسارت و واقع بینی* با تمرکز روی یک خواسته * با توجه به امکانات و محدودیت هام
به موفقیت برسم بهترین باشم در جایگاه خودم حرف اول رو بزنم
شاید بشه اینجوری گفت
هدف :شکار خارپشت
راهبرد و روش :استفاده از قدرت فکری و عملی
خواسته(که با همون شناخت عمیق ایجاد میشه ): نا محدود ! غیر قابل ردیابی ! بی کران ! نا متمرکز ! همه چیز و هیچ چیز!
ای کاش روباه بیشتر فکر میکرد و تمام توانایی هاش رو برای رسیدن به یک خواسته متمرکز میکرد
سلام جناب خارپشت
موضوع جالبی رو مطرح کردید ، اما راستش بنده اصلا دوس نداشتم در چارچوب تقسیم بندی روباه - خارپشت وارد بشم.
اما در خصوص این ارسالی که داشتید ، به نظر من شما آدم موفقی هستید. اینکه در بسیاری از زمینه ها (تحصیلی ، شغلی ، مهارتی و...) فعال بودین ، حرف اول رو نمی زنید اما در هر زمینه ای هم بی اطلاع نیستید و این خیلی خوبه . حداقل حسنش اینه که کمتر دچار آفت میشید.
دو نمونه از آشنایان مثال می زنم:
یکی از فامیل بسیار نزدیک ، که ایشون نابغه بودند (نه تیز هوش) یعنی اینکه در سنین 3و 4 سالگی کاملا متون فارسی رو می خوندند ، روزنامه و مجله می خوندن ... الان حدود 50 سالشونه ، در بچگی بچه گی نکردند ، علاقه مندیشون به مطالعه بوده لذا بعدا دردوره نوجوانی نه دوچرخه سواری بلده ، نه موتور سواری نه گواهینامه رانندگی داره و نه اینکه طرفش رفته . در زمینه ورزش ، ورزش خیلی معمولی و نرمش هم اصلا بلد نیست با اینکه می دونه براش در حد الزامه اما اصلا نمی تونه. یادمه دوره دانشگاه من هر هفته کوه می رفتم او هم خیلی دوس داشت بیاد قرار هم میذاشتیم اما یه بار هم نتونست بیاد !!
تعمیرات عمومی منزل هم اصلا بلد نیست ، اگه شیر خونه شون چکه کنه یکی رو باید بیاره و تعمیرش کنه و...
و این ازنظر من اصلا خوب نیست
مورد بعدی آشنای دیگمون بود که دیپلمش رو با معدل کتبی بیشتر از 19 گرفت . اومد دانشگاه ، رشته برق ، نمره کمتر از 18 تا قبل از اون نداشت همیشه نفر اول بوده ، شاگرد اول ... ترم دوم دانشگاه تو یه درس نمره 14 گرفت ... روحیه اش داغون شده بود تا یه قدمی ترک تحصیل پیش رفت ... او هم تک بعدی بود و این از نظر من خوب نیست.
تلاش برا اینکه تو اکثر زمینه ها نمره بالاتر از 10 ، تو اولویتهای مهمتر حدود متوسط خوب ، و تو اولویتهای خاص نمره بین 15تا 18 و مهم نیست اگه تو هیچ زمینه ای هم نمره ام 20 نباشه... اینا نقطه نظرات من بود.
البته در مقابل این نظر ، نظر دیگه اینه که تمرکز روی یکی دو زمینه ، 20 شدن توی اونها اگرچه تو به قیمت زیر 10 شدن بقیه موارد باشه.
یه کتاب بسیار مفید برا شما پیشنهاد میدم "از خوب به عالی" مدیریتی هست. لب کلام میخواد بگه "موقعیت خوب باعث میشه ادم به عالی فکر نکنه و حرفش اینه که از موقعیت بد یه باره باید به عالی جهش کرد. متوسط و خوب آفت رسیدن به عالی هست."
خوب این هم یه نظزه.
اما در پایان توصیه می کنم اگه روحیه شما طوری هست که متوسط و خوب بودن روانت رو اشباع نمی کنه ، شما الان جوان هستی یکی دو هدف برا خودتون انتخاب کن (چون با خیلی از زمینه ها آشنا شدی ، قاعدتا به یه شناخت نسبی از هدفها رسیدی ) و سعی کن تو اونها حرف اول رو بزنی.
زندگینامه افراد بزرگ رو بخون.
از آفتهای نفر اول شدن و معروف شدن غافل مشو.