-
ما همیشه با هم قهریم نمی دونم مشکل سر چیه،
سلام خدمت همه دوستان عزیز .
من یک خانوم 26 ساله هستم. شوهرم 29 سالشه ، شش ساله که ازدواج کردیم . و یه دختر 5 ساله دارم .
دوتامون مهندسیم و کار میکنیم . ما همیشه با هم مشکل داریم . یک هفته خوبیم دو هفته قهر.نمی دونم مشکل سر چیه ، اون از من انتظار داره :
کارای شخصیشو براش انجام بدم .( مثلا کنترل تلویزیونو بش بدم ، دستمال بیارم ،همیشه پتو براش بیارم ، اگه گرمش شد بدوم بخاریو کم کنم اگه سردش شد زیاد کنم، یه سره چایی بیارم .....) مهم هم نیس من درچه شرایطی باشم اگه انجام ندم یا بگم خوب خودت انجام بده دیگه بام بد میشه. هیچ وقت هیچ اشتباهی نکنم .
خیلی زود عصبانی میشه و دعوا می کنه اگه من ناراحت بشم بام قهر می کنه از اون قهرای طولانی . جلوی دیگران به من احترام نمی ذاره ( تو خونواده ما وخونوناده خودشون خیلی همه به هم احترام می ذارن .) مثلا جلوی همه با من دعوا می کنه مسخره می کنه و حتی امروز جلوی خونواده خواهرم بهم می گفت من از تو خوشم نمی آد البته مثلا شوخی بود. راستی چند بارم هست هی بم میگه من تو رو دوس ندارم زن زندگی من تو یا هر کس دیگه ای که بود فرق نمی کرد .
من سعی می کنم هیچ وقت جلوی دخترم دعوا نکنم ولی خودم خیلی اعصابم خورد می شه من نمی دونم باید همه این چیزا رو تحمل کنم یا نه احساس می کنم اصلا به من اهمیت نمیده در صورتی که من آدم شادابی هستم و در روابط و زندگیم موفقم اون به من میگه تو هیچ جذابیتی برای من نداری . البته تخت تاثیر این تلقینا واقعا تو خونه نمی تونم راحت و خلاق زندگی کنم همش استرس دارم که نکنه شوهرم از این کار بدش بیاد یا از اون کار خوشش نیاد احساس می کنم توی خونه خودم از همه جای دنیا بی شخصیت ترم احساس می کنم توی خونه خیلی ضعیف و بی اراده هستم.
-
RE: ما همیشه با هم قهریم نمی دونم مشکل سر چیه،
سحرناز عزیز.. نمیدونم چی باعث شده تا 3 صبح بیدار بمونی و اونقد دلت گرفته باشه که اون موقع صبح دنبال یه همدرد توی همدردی بگردی.. عزیزم خیلی نگران نباش .. این مشکل اکثر مردهای ایرانه که فکر می کنن باید دستور بدن و زن وظیفه اشه که انجام بده ..حتی اگه توی حال مردن هم باشی باید کار کنی و پاسخگوی مرد باشی.. این حقوق زنه !!!
سعی کن توی مواقعی که با شوهرت در صلح هستی حرفاتو بهش بگی البته به نطر من این طور مسائل برمیگرده به تربیت نادرست اونا .. اینکه مردا فکر میکنن اگه کار کنن و کمک کنن زن ذلیلن یا از مردونگیشون !!! کم شده .. نمیدونم والا
یه مشاوری به من گفت هر وقت شوهرت کاری کرد ازش خیلی تشکر کن و بهش بفهمون که به خاطر این کارش خیلی خوشحالی و خیلی از ش متشکر.. اما در مورد شوهر من جواب نداد.. شما امتحان کن شاید جواب بده ..
-
RE: ما همیشه با هم قهریم نمی دونم مشکل سر چیه،
سحرناز سلام
داستانت رو خوندم و برام یکمی عجیب بود که بعد از 6 سال زندگی مشترک که زمان مناسبیه، هنوز مهارتهای زندگی زناشویی رو یاد نگرفتید، دوست خوبم دوران بارداری زن فرصت مناسبیه که مرد یاد بگیره باید در امور منزل مشارکت کنه و کارمنزل از وظایف اون هم هست.
شما چند تا مشکل بیان کردی:
1- عدم مشارکت در امور منزل
2- زود عصبانی شدن
3- عدم ابراز محبت به شما
من معتقدم مردها گاهی وقتها رفتارشون مثل بچه ها می شه، وقتی به این سه تا مشکلی که بیان کردی نگاه می کنم به این نتیجه می رسم که شوهر شما نیاز به توجه بیشتری داره!!! شاید می خواد با رفتارهاش فقط بهت بگه که می خواد بیشتر بهش توجه کنی!!:163:
نکنه شما بعد از بچه دار شدن شوهرت رو توی حاشیه گذاشته باشی و بیشتر به فرزندت توجه می کردی؟؟ باید یکمی بیشتر برامون توضیح بدی که رفتارش از کی شروع شده و چه وقتهایی بیشتر نمود پیدا می کنه؟؟؟
-
RE: ما همیشه با هم قهریم نمی دونم مشکل سر چیه،
از شما دوستان خوبم متشکرم که مشکل منو خوندید .
فکر کنم اینجا باید یه توضیحاتی رو اضافه کنم.
اون موقع که باردار شده بودم توی کارای خونه مشارکت داشت . کلا شرایط زندگیمون اون موقع خوب بود البته بازم زود عصبانی می شد ولی من شاید به خاطر محبت زیادی که بم می کرد شایدم به خاطر تغییرات هورمونی اصلا ناراحت نمی شدم و در واقع هیچ مشکلی نداشتیم . اما سال بعدش که بچه به دنیا اومد چون من دانشگاه می رفتم و شوهرم بیکار شده بود شرایط خیلی بحرانی شد من بچه رو پیشش می ذاشتم و دانشگا می رفتم وقتی برمی گشتم باید یه ساعت دعوا و داد وبیداد هاش و تحمل می کردم بعدم به خاطر نگهداشتن بچه دو قورت و نیمش باقی بود و عمرا دس به سیاه و سفید نمی زد و یه سره خرده فرمایش داشت .
خواهر اون با برادر من ازدواج کرده روش زندگی اونا دقیقا برعکس ماست . تا حالا نشده ببینم برادرم به زن داداشم بگه چیزی براش بیاره یا کاری بکنه . اونا تازه بچه دار شدن با وجودی که از ما بزرگترن . برادرم نصفه شبام با زن دادشم بیدار می شه و کلا همیشه کمک حاله . زندگی خواهر و شوهر خواهرمم مثل داداشم ایناس من وقتی اینا رو می بینم قاط می زنم . مامانمم خیلی گیر میده بم . می گه خیلی شوهرتو لوس کردی و ازش می ترسی . ولی خوب چه کار کنم به محض این که یه کاری نکنم دوباره قهر یا دعوا می شه . زن داداشم سر کار نمی ره درسم نمی خونه با این وحود داداشم همیشه استرس داره که طفلک با بچه اذیت می شه.
البته شوهرم تا وقتی همه چیز بر وفق مرادش باشه به من خیلی محبت می کنه ولی اگه از دست باباشم عصبانی باشه می آد منو دعوا می کنه (چون با باباش کار می کنه .)
به نظر شما همین جوری ادامه بدم و این روش زندگی رو به عنوان شرایطی که شخصیت شوهرم ایجاب می کنه ادامه بدم یا سعی کنم شرایط رو تغییر بدم خواهرم به من می گه همه تقصیرا از خودته . این چیزیه که اعصاب منو خرد می کنه .
-
RE: ما همیشه با هم قهریم نمی دونم مشکل سر چیه،
عزیزم می دونم که شرایط برات گیچ کننده شده ولی بدون که:
همه ما تلاش می کنیم دنیا رو تغییر بدیم و دیگران رو اصلاح کنیم، ولی هیچکدوممون تلاش نمی کنیم خودمون رو بهتر کنیم.
1- هیچ وقت همسرت رو با دیگران مقایسه نکن، قطعا همسر شما تواناییهایی داره که شما دوستش دارید و خصوصیات اخلاقی ای که در دیگر مردها نمی بینید. در هر حال هر انسانی منحصر به فرده و آدمها مثل هم نیستند، از دید من شما باید به خصوصیات مثبت شوهرت فکر کنی، رفتارهایی که در هیچ فرد دیگری نمی بینی.
2- من شدیدا به این قضیه اعتقاد دارم که احترام خانواده من به همسرم از رفتار من با همسرم در حضور آنها شکل می گیره. من فکر می کنم اگه امروز خانواده تون به همسر شما ایراد می گیرند به خاطر تعریفی ست که شما از همسرتون در برابر آنها ارائه دادید.
همیشه به همسرتون در برابر خانواده خودتون احترام دو یا حتی سه برابر بذارید و یک کار کوچیک اون رو خیلی بزرگ نشون بدید و ازش تعریف و تمجید کنید (حتی اگه بزرگ نمایی باشه).
3- خانه محل آرامش و آسایش زوجینه. شاید همسر شما فقط داره تنشهای محیط کارش رو توی خونه از خودش دور می کنه گرچه این کار اصلا صحیح نیست ولی شما هم به جای ایراد گرفتن و بحث باهاش محیط خونه رو تبدیل به یه مکان امن براش کنید، مثلا روزهایی که می بینید ناراحته خیلی سربه سرش نذارید و بهش یاد بدید که با ورزش یا گوش دادن به موزیک آرامش بخش استرسها رو از خودش دور کنه.
شوهر شما هم باید مهارتهای متقابل رو یاد بگیره ولی شاید اول شما باید این رفتارها رو در خودت تقویت کنی تا بعد شوهرت از روی رفتار شما یاد بگیره.
موفق باشی :72:
-
RE: ما همیشه با هم قهریم نمی دونم مشکل سر چیه،
نقل قول:
سال بعدش که بچه به دنیا اومد چون من دانشگاه می رفتم و شوهرم بیکار شده بود شرایط خیلی بحرانی شد من بچه رو پیشش می ذاشتم و دانشگا می رفتم وقتی برمی گشتم باید یه ساعت دعوا و داد وبیداد هاش و تحمل می کردم بعدم به خاطر نگهداشتن بچه دو قورت و نیمش باقی بود و عمرا دس به سیاه و سفید نمی زد و یه سره خرده فرمایش داشت .
درود
نباید از اصل طبیعت خارج شد و کاملا ثابت شده و هست که مردها اصولا نمیتونند با اصولی که طبیعت خواسته مقابله کنند اما خانمها با تغییر برخی شرایط فکر میکنند زمان عوض شده و تاریخ و طبیعت اشتباه میکنند!
حالا منظور من از این حرف چی بود.این بود که مرد ها نمیتونند در خانه بچه داری کنند و همسرشون به دانشگاه بره.شاید از نظر دانشگاهی ها این حرف من قدیمی باشه یا هر انگ دیگه ای که بهش میچسبونند ولی حقیقتی است که انکار آن باید همه رو به شک بندازه.به هر جهت رفتار ایشون طبیعی بوده و نباید انتظار می داشتید که وقتی برگشتید به شما هم برسه!پس از این جهت بهشون خرده نگیرید
نقل قول:
البته شوهرم تا وقتی همه چیز بر وفق مرادش باشه به من خیلی محبت می کنه ولی اگه از دست باباشم عصبانی باشه می آد منو دعوا می کنه (چون با باباش کار می کنه .)
این رفتارشون درست نیست.من فکر میکنم باید توجه بیشتری به همسرتون داشته باشید.فراموش نکنید خانم ها باید به شوهرشون خوب برسن.باید یه سری مهارت هارو یاد بگیرید و بکار ببرید.شاید بگید بکار بردید اما به نظر من میتونه کامل نبوده باشه.
نقل قول:
به نظر شما همین جوری ادامه بدم و این روش زندگی رو به عنوان شرایطی که شخصیت شوهرم ایجاب می کنه ادامه بدم یا سعی کنم شرایط رو تغییر بدم خواهرم به من می گه همه تقصیرا از خودته . این چیزیه که اعصاب منو خرد می کنه .
اینکه باید این زندگی را ادامه بدید یک بحث جداست ، اینکه هم بخواید شرایط رو تغییر بدید و بازسازی کند یک بحث جداست.
اینکه زندگی رو ادامه بدید بله چون مشکل اصلا جدی نیست و کاملا عادیه اینجور بحثها و دعوا ها.پس توی فکر بهم زدن زندگیتون و غیره نباشید چون اشتباه بزرگیه.
اینه همه تقصیر ها از شماست هم نه.من قبول ندارم.چون حرفهای ایشونو باید شنید.و با این توضیحاتی که شما دادید ما نمیتونیم قضاوت کنیم.
بیشتر از زندگیتون به ما بگید.
میزان تحصیلات آکادمیک همسرتون چیه؟
و خود شما چی؟
-
RE: ما همیشه با هم قهریم نمی دونم مشکل سر چیه،
من کارشناسی معماری و شوهرم کارشناسی ارشد عمران از یه دانشگاه معتبر هستیم ما با رتبه 500 دانشگا قبول شدیم . واسه آینده یه عالمه برنامه داشتیم . ولی با اومدن بچه همه چی عوض شد . البته من در حال حاضر از شرایط راضیم . من خیلی برای بهتر شدن زندگیمون تلاش کردم ولی شوهرم نه . اون خیلی به فکر خودشه . مثلا در مورد عصبانیتش می گه اگه من عصبانیتم رو بروز ندم به سلامتیم آسیب می رسونم . وقتی بش می گم خوب یه جوری بروز بده که ماهم ناراحت نشیم می گه من این جوری راحتم . ولی وقتی اون عصبانی می شه و دعوا را می ندازه و هرچی دلش می خواد می گه من برای این که دخترم اذیت نشه هیچی از عصبانیتم بروز نمی دم بعد معده درد می گیرم بعد اون آروم می شه و انتظار داره منم خوشحال بشم .در صورتی که من از تو هنوز ناراحتم و لی اگه حالا که همه چی آروم شده درباره مشکل حرف بزنم اون دوباره عصبانی می شه .. ..می گید در این مورد چه کار کنم .
کلا در روابط با دیگران هم خیلی خود خواهه . حاضر نیس آرامش و راحتی خودش رو به خاطر هیچکس حتی خونواده خودش از دست بده . مثلا اگه مامانش ازش بخواد کاری انجام بده یا با کلی غرغر انجام می ده یا انجام نمی ده .
اون خیلی باهوش و خلاقه . صداقتشم خیلی خوبه . ولی تحمل کردنش سخته به دیگران و احساساتشون زیاد توجه نمی کنه .
-
RE: ما همیشه با هم قهریم نمی دونم مشکل سر چیه،
سلام سرگشته جان به تالار همدردی خوش آمدی،
فکر کنم بهتر باشه مسکلت رو در یک تاپیک جدا مطرح کنی، اینطوری بهتر نتیجه می گیری.
موفق باشی:72:
-
RE: ما همیشه با هم قهریم نمی دونم مشکل سر چیه،
سلام عزیزم
میدونم خیلی شرایط سختیه، اما من الان در آرزوی ازدواج با مردیم که میدونم یا حس میکنم ویژگی های شوهر تو رو داره آخه عاشقش شدم اما خب به دلایلی ازدواج ما میسر نشد. میخام بگم دنیا همینه همه در حسرت چیزایی هستیم که اون یکی داره و...:302:
-
RE: ما همیشه با هم قهریم نمی دونم مشکل سر چیه،
ببخشید دوستان . من دوستم رو با کامپیوتر خودم عضو این سایت کردم بعد مطلب من اشتباهی از طرف دوستم وارد شده . (سرگشته 2011):163:خیلی شرمنده.
طره عزیزم ازدواج من و شوهرم هم یه ذره به سختی انجام شد . من اون موقع فکر می کردم اگه باهاش ازدواج نکنم می میرم . ولی الان احساس می کنم چقدر اون فکرا احمقانه بوده . واقعا تا وقتی ازدواج نکردی یه مشکل داری ولی وقتی ازدواج کردی مشکلاتت خیلی بیشتر می شه .
مطلبی که از طرف سرگشته 2011 ارسال شده را در پاسخ به دوست خوبم footer گذاشتم . لطفا من رو راهنمایی کنید.
-
RE: ما همیشه با هم قهریم نمی دونم مشکل سر چیه،
نقل قول:
نوشته اصلی توسط lonely sky
2- من شدیدا به این قضیه اعتقاد دارم که احترام خانواده من به همسرم از رفتار من با همسرم در حضور آنها شکل می گیره. من فکر می کنم اگه امروز خانواده تون به همسر شما ایراد می گیرند به خاطر تعریفی ست که شما از همسرتون در برابر آنها ارائه دادید.
همیشه به همسرتون در برابر خانواده خودتون احترام دو یا حتی سه برابر بذارید و یک کار کوچیک اون رو خیلی بزرگ نشون بدید و ازش تعریف و تمجید کنید (حتی اگه بزرگ نمایی باشه).
ممنونم دوست خوبم تو این مدت این مطلب شما رو در نظر داشتم و جلوی دیگران بش بیشتر احترام گذاشتم احساس کردم که نتیجه خوبی میده ، در مورد خانوادم هنوز جواب نداده اما رفتار شوهرم یه ذره در حضور دیگران بهتر شده . البته اون واقعا یه آدم عصبیه ولی الان کمتر منو مسخره می کنه .
نمی دونم درسته که وقتی اون عصبانی می شه من تبدیل به یه سیب زمینی بشم . نه چیزی بشنوم ... انگار دارم عصبانیت یه آدمو توی فیلم می بینم . این جوری دفعات عصبانی شدنش کم می شه یا زیاد .؟
در ضمن اون خیلی الکی به دخترم می پره . البته خیلی دوسش داره وقتی اونو دعوا می کنه چون از کارش ناراحت می شه منو دعوا می کنه و ... در این جور مواقع چه کار می تونم بکنم وقتی از دخترم حمایت می کنم خیلی بدتر می کنه . وقتی هم هیچی نمی گم هی عصبانی و عصبانی تر میشه .
-
RE: ما همیشه با هم قهریم نمی دونم مشکل سر چیه،
خوشحالم که داری گامهای مثبتی بر میداری.
راستش رو بخوای در مورد عصبانیت همسرت دو تا نکته به ذهنم می رسه که توی هر شرایط اونی که بهتره رو انجام بده:
1- اگر دیدی توی عصبانیتش از تو توضیح می خواد و یا دچار سوءتفاهم شده، بهش با صدای آروم توضیح بده (تاکید می کنم با صدای کاملا آروم) خودت رو اصلا عصبانی یا نگران و وحشت زده نشون نده، بیشتر باید متعجب باشی. بعد وقتی آرومتر شد، بهش بگو وقتی اخم می کنی چهره ات اصلا زیبا نیست و چین و چروک توی پیشونیت می افته یا از این حرفها. بعضی مردها وقتی احساس می کنند که با عصبانیت و داد و فریاد می تونند کارشون رو جلو ببرند یا همسرشون فرمانبردار می شه، دست از این روش برنمی دارند و براشون عادت می شه. باید متوجهش کنی که می تونه طور دیگه ای هم حرفش رو بزنه!
2- گاهی که می بینی دیگه مثلا خیلی بی منطق می شه، هیچی نگو و یه گوشه بنشین و نگاهش کن. بذار عصبانیتش رو خالی کنه. متوجه می شی که اگه ساکت بمونی به مرور زمان تن صداش پایین و پایینتر می یاد، وقتی کاملا آروم شد می تونی همون حرفهای مورد یک رو بزنی! :163::163:
در مورد فرزندت
راستش رو بخوای به نظر من تربیت فرزند یه مورد شخصیه ولی اگه نظر من رو بخوای هیچ پدر و مادری حق نداره فرزندش رو دعوا کنه یا سرش داد بکشه!!! ما نباید انتظار داشته باشیم از بچه ها که مثل بزرگترها همه چیز رو بدونند و مثل ما رفتار کنند! اگه دوست نداری دخترت مثلا ظرف بلور رو بشکنه، خوب ظرف بلور رو توی دسترسش نذار!
اگه می دونی که با مداد روی دیوار نقاشی می کنه، دیوارهات رو با کاغذ بپوشون، خودت و شوهرت هم با هم بایستید و باهاش نقاشی کنید.
البته این نظر شخصیه و من این رو بیشتر از مردم اینجا یاد گرفتم، اینجا بچه اجازه داره بچگی کنه، هر کاری که دوست داشته باشه و هیچکس مانعش نمیشه!
راستش اوایل فکر می کردم طرز فکر اشتباهیه ولی حالا به این نتیجه رسیدم که این کار کاملا صحیح و درسته! بچه ای که شیطونی نکنه و همه چیز رو بهم نریزه، خلاقیتش رشد نمی کنه و فقط مثل ماشین چیزایی رو که بهش یاد دادند انجام می ده!
در هر جال بهتره با همسرت در مورد رفتارش با بچه صحبت کنی و بهش بگی که فریادهایی که در حضور فرزندتون یا خطاب به اون زده می شه ممکنه در آینده اثرات بدی روی روحیه و شخصیتش بذاره.
موفق باشی.....:72:
-
RE: ما همیشه با هم قهریم نمی دونم مشکل سر چیه،
سحرناز عزیزم
این مشکل عصبی بودن همسرتون منم داشتم ولی حرف دوست خوبم LONELY خیلی اثر مثبت داره
وقتی همسرت حس کنه مردونگیش در خطره وقتی حس کنه نمیتونه حرفاش به مرحله عمل برسونه خلاصه اون قدرتو تملک مردونرو نداره این حالت عصبی توش تشدید می شه مخصوصا" وقتی از نظر کلام منطق نتونه پا به پای شما پیش بیاد اونموقع قدرتش تو صداش میاره پس اول از همه تو رفتار های درستش بهش خیلی بها بده و رفتاراش بزرگ کن بزار فکر کنه مرده ایده ال شماست
در مورد رفتارای غلطش یه بخشیش که میشه به روت نیار که فهمیدی که مجبور به اون بحث کی درست میگه نشی تا اون مسایل باشه سر موقع و از راه کارای حسی باهاش مطرح کن
در عین حال استفاده از نوشیدنی های گیاهی ارام بخش تاثیر خیلی خوبی تو تعدیل این حالات ایشون داره
http://www.irshafa.ir/post-4540.aspx اینم یه لینک از انواع این نوشیدنی ها
راجع فرزندتون LONELY پیشنهاد بسیار هنرمندانه قشنگی بهتون دادن که امیدوارم استفاده کنید ولی در عین حال دقت کنید دفاع شما از فرزندتون در مقابل رفتار حتی اشتباه همسرتون موقعیت ایشون به شدت متزلزل میکنه مقابل فرزندتون و بعد ها سبب سو استفادش میشه
-
RE: ما همیشه با هم قهریم نمی دونم مشکل سر چیه،
ممنون دوستای خوبم . حرفاتون رو به کار می بندم . خیلی لطف کردین .
-
RE: ما همیشه با هم قهریم نمی دونم مشکل سر چیه،
سلام سحر عزیز
امیدوارم مشکلات هممون خیلی زود حل بشه
راستش نمیدونم چی بگم، اعضای دیگه سایت از من با تجربه ترن ولی چیزی که هست الآن بچه شما از همه چیز مهمتره، فکر میکنم باید مسائل رو یا حل کنی یا باهاش کنار بیای و محیط رو برای پرورش فرزند گلت آماده کنی
از صمیم قلب آرزو میکنم زندگیت آروم و شاد شاد بشه و مشکلاتت خیلی زود حل بشه
راستی تجربت تو زندگی زیاده و سردی و گرمی روزگارو چشیدی اگه تونستی به مشکل منم یه جوابی بده
ممنون میشم
-
RE: ما همیشه با هم قهریم نمی دونم مشکل سر چیه،
سلام دوستای خوبم.
ببخشید که یه مدت نبودم داشتم سعی می کردم زندگیمو راس و ریس کنم . تو این مدت تمام تایپیک هایی رو که به موضوع من شبیه بود خوندم خیلی چیزا یاد گرفتم ولی متاسفانه هیچی تو زندگیم تغییر نکرده . من خیلی ناراحتم . تو این مدت فقط چند روز با هم دوست بودیم بعد شوهرم سر یه چیز الکی که حالا توضیح می دم یه دعوای حسابی راه انداخت و باز قهر کرد . احساس می کنم دیگه دوستش ندارم دیگه نمی تونم با هاش صمیمی بشم حتی وقتایی هم که ظاهرا با هم خوبیم دیگه از ته قلبم باش صمیمی نیستم بهش بی تفاوت شدم .
این سری دعواش سر این بود که ظرف شیری رو که دو روز پیش از سوپری گرفته بود نذاشته بودم دم در جلوی پاش که یادش بمونه ببردش شسته بودم و کنار جا ظرفی مونده بود . یه مدتیه احساس می کنم با این دعواهای الکیش می خواد یه دلخوری های دیگه رو خالی کنه چون انگار فقط دنبال بهانه می گرده واسه دعوا .
احساس می کنم خیلی باش غریبه ام . از خوش بودن باهاش متنفرم چون به فاصله خیلی کوتاهی اونقدر (ببخشید که اینو می گم ) وحشی می شه که انگار نه انگار ما آدمیم و همدیگرو می شناسیم . می دونین چیه تا حالا چندین بار ازش شنیدم که می گه زن باید یه چشمش اشک باشه یه چشمش خنده. ولی با این کاراش تمام احساس منو به خودش از بین برده . کلا طرز تفکرش نسبت به زندگی مشترک خوب نیست فکر می کنه اگه من چشم ترسیده داشته باشم بیشتر عاشقش می شم .
واقعا نمی دونم وقتی عصبی می شه چی تو کلش می گذره . بعد آخه موضوع اینه که وقتیم که خوبه باز خیلی روی اعصاب من را میره . اون موقع ها اون قدر روی تک تک رفتارای من حساس می شه که دیوونم می کنه مثلا وقتی که از بیرون بیاد اگه من کار داشته باشم و توی آشپزخانه باشم دیگه شاکی و دلخور می شه تا یکی دو روز . البته این که می گم روی رفتارام حساس می شه موردای خاص نیست که من بتونم رعایت کنم به هزارن مورد حساسه . به تک تک کلمات و حرکات من . ولی به رفتارای خودش اصلا اهمیت نمی ده . جالب این جاست که توی خونه مامانش اینا همه چی کاملا متفاوته باباش همیشه توی کارای خونه کمک می ده ، همه کاری هم می کنه ودر عین حال خیلی با خونوادش مهربونه . و شوهر من کاملا بر عکس باباشه همه چیزو واسه خودش می خواد .
جدیدا خیلی با هم غریبه شدیم همش احساس می کنم اون از یه چیزی عقده داره . یعنی ممکنه این چیزای الکی این قدر عصبیش کنه . ؟
در ضمن احساس می کنم تا وقتی دوتامون برای حل مشکلمون کاری نکنیم مشکل حل نمی شه ولی حرف زدن من و اون فایده نداره راه دیگه ای هست که اونم یه تلاشی برای حل مشکل بکنه .؟ ما 5 ساله داریم اینجوری زندگی می کنیم واقعا دیگه حالم از این جوری زندگی کردن به هم می خوره .
-
RE: ما همیشه با هم قهریم نمی دونم مشکل سر چیه،
سحرناز عزیزم سلام
منم یه مشکلات خاصی شبیه به شمارو دارم
من باور دارم ایراد گرفتن همسر شما بهانه گیری .بهانه گیری واسه احساس هایی که یا نمیخواد بگه یا نمی تونه بگه
ببین دیدی مثلا" یه روز که حالت بده اگه مثلا" پات بخوره به در کابینت یهو به در کابینت بد و بیراه میگی یا الکی مثلا" به همسرت می گی ااااااااااااااه هواسم پرت کردی پام خورد ولی حالا واقعا" تقصیر در بوده یا همسرت؟؟؟!!!! واقعیت این بوده تو از رییست مثلا" تو اداره عصبانی بودی !!!!!!!
ببین این یعنی بهانه گیری و رفتار همسرت فکر کنم چندتا علت داره
1 خیلی ایده ال گراست و تحمل هیچ خطایی نداره
2 هزینه حرف زدن و مطرح کردن مشکلات بین شما بالاست در نتیجه نمیتونی مطرح کنه بهانه می گیره
3 خواسته هایی ازت داره که خیلیم منطقی شاید نباشه واسه همین نمیتونه ازت مستقیم بخواد
4 مهارت کنترل خشم نداره
5 تحمل نه شنیدن نداره یعنی یاد نگرفته
لطفا" بگید کدام ازین عوامل تا دوستان اینجا بتونن هدفمند تر بهتون راه کار بدن
شاد باشی :72:
-
RE: ما همیشه با هم قهریم نمی دونم مشکل سر چیه،
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sahra100
ببین این یعنی بهانه گیری و رفتار همسرت فکر کنم چندتا علت داره
1 خیلی ایده ال گراست و تحمل هیچ خطایی نداره
2 هزینه حرف زدن و مطرح کردن مشکلات بین شما بالاست در نتیجه نمیتونی مطرح کنه بهانه می گیره
3 خواسته هایی ازت داره که خیلیم منطقی شاید نباشه واسه همین نمیتونه ازت مستقیم بخواد
4 مهارت کنترل خشم نداره
5 تحمل نه شنیدن نداره یعنی یاد نگرفته
لطفا" بگید کدام ازین عوامل تا دوستان اینجا بتونن هدفمند تر بهتون راه کار بدن
شاد باشی :72:
سلام پریسای عزیزم .
درست می گی اون ایده آل گراست ، مهارت کنترل خشم نداره ( یعنی اصلا لازم نمی دونه ) ، و تحمل نه شنیدن هم نداره .
منظورت رو از مورد 2 متوجه نشدم . و در مورد خواسته ها اونم نمی دونم .
اما یه چیزی که هست : ما حدود 9 ماهه که اومدیم به خونه ای که خودمون ساختیمش خیلی خونه خوبیه کاملا مطابق سلیقه خودمونه . یه آپارتمانه که من و مادر شوهرم اونجا کنار هم زندگی می کنیم .
خونه قبلی که بودیم همسرم عصبانی می شد ولی کش نمی داد یه دعوا می کرد و تموم می شد ولی از وقتی اومدیم اینجا هی عصبانی و عصبانی تر می شه . احساس می کنم وجود مامانش اینا آرامش روحیش رو از بین برده باباش خیلی ازش توقع داره بدون در نظر گرفتن شرایطش دم به دیقه یه کاری بش می ده و اگه به موقع انجام نده ناراحت می شه شوهرم خیلی وقتا انجام میده ولی با عصبانیت و بعضی وقتا انجام نمی ده ولی به شدت عذاب وجدان می گیره و عصبی تر می شه .
ضمن این که کار شوهرم اصلا متناسب با ادعا و استعداد و تحصیلاتش نیست . الان از لحاظ مالی یه شرایطی برای ما پیش اومده که نمی تونه هیچ کار مستقلی کنه و مجبوره با باباش کار کنه تا کلی قسط ساختمون و قرضا رو بدن که یه چند سالی طول می کشه .
من می دونم که شرایطش زیاد خوب نیست و این شرایط اعصاب خوردی میاره ولی ... ولی اون همیشه می خواد همه چی رو گردن من بندازه . وقتی کارهای باباش مطابق میلش پیش نمی ره میاد مثلا می گه (انگار داره با دیوار حرف میزنه): هرچی بش می گم فلان کارو بکن گوش نمی ده . بعد رو به من می کنه می گه تو که دیگه از همه خرابکاتری .
می دونی چی منو ناراحت می کنه اون کوچکترین احترامی به من نمی ذاره من چه طوری می تونم ترغیبش کنم که بم احترام بذاره .
اون موقع که ازدواج کردیم من فقط 18 سالم بود و چون بچه کوچک خانه بودم یه ذره رفتارام بچه گانه بود . وقتی دعوا می کرد حسابی ازش می ترسیدم و به حرفش گوش می دادم شاید این باعث شده یه سره دعوا را بندازه......... اون واقعا با من مثه بچه رفتار می کنه نه زنی که بش احترام می ذاره . چه جوری می تونم این شرایط رو تغییر بدم . من خیلی تغییر کردم خودم فکر می کنم با اعتماد به نفس و قوی شدم ولی اون می خواد من همیشه مث یه بچه ازش بترسم و تا لب تر کرد بدوم ببینم چه کار داره .
-
RE: ما همیشه با هم قهریم نمی دونم مشکل سر چیه،
سحر ناز جون مشکل من هم دقیقا مثل مشکل شماست دقیقا دقیقا همین الانم تو قهریم دیگه از دستش خسته شدم تمام توصیفهات مثل شوهر منه منتها من یه دختر 15 ماهه دارم ولی دیگه کم اوردم همش تو قهریم خودم هم تازگیها دچار فشارهای عصبی میشم دروغ نگم یک شب در میون کابوس میبینم ولی چون بچه شیر میدم نمیتونم از ارام بخش استفاده کنم واقعا درکت میکنم عزیزم
به جون بچم نمیخوام از خودم تعریف کنم ولی نمیدونم چرا همه منو دوست دارن و کارام واسه همه جالبه الا شوهر خودم من لیسانس گرافیکم ولی کارم عکاسیه تو خونه هم خیییییییییییییییییییییییل ی کارای هنری میکنم حتی تو اشپزی کد بانویی هم زبانزدم ولی هیچ کدوم از اینا یکبار هم به چشم شوهرم نیومده مثلا من رنگاوارنگ غذا و دسر درست میکنم اونقت شوهرم میگه اینا همه خرج اضافیه خسیس نیستا ولی قدر کارای منو نمیدونه اصلا نمیزاره من نقاشیهامو به دیوار بزنم میگه قشنگ نیست در صورتی که من اون هارو تا یک میلیون هم فروختم خلاصه تا میتونه اعتماد به نفس منو داغون کرده یه مثال دیگه بزنم اینکه وقتی مسافرت خارج میریم عارش میاد از من سوال بپرسه راجه به معنی کلمات اخه من زبانم خوبه شده با اشاره کارشو راه میندازه ولی از من نمیپرسه
-
RE: ما همیشه با هم قهریم نمی دونم مشکل سر چیه،
وای نیک ناز عزیزم . خیلی متاسفم که تو این زمینه همدردیم .
واقعا چه کار باید کرد ؟ من تبدیل به یه آدم افسرده شدم تو این سالایی که با شوهرم زندگی کردم راهای مختلفی رو امتحان کردم هیچ کدوم جواب نمی ده . دیوونه شدم اینقدر که فکر و خیال کردم که مثلا الان که اومد این دعوای الکی و بی ربط رو راه انداخت دلش از چی پر بوده . الان که به گذشته بر می گردم احساس می کنم حداقل 70 در صد روزای رندگی من تو قهر سپری شده .
منم معماری خوندم و عاشق کارهای هنری ، و زیبایی ام . ولی اینقدر شوهرم تو ذوقم زده جوری شدم که از تزیینات بدم می آد اوایل خیلی به تزیینات و دکوراسیون خونه ، تزیینات غذا و ... این چیزا می رسیدم اما به قول شما اینقدر شوهرم گفت که این کارا اضافی و وقت تلف کردنه که دیگه الان یه دسمالم به زور می کشم رو میزا .
متاسفم دوست خوبم . کاش می تونستم کمکت کنم .
-
RE: ما همیشه با هم قهریم نمی دونم مشکل سر چیه،
سلام سحرناز عزیز
راستش خیلی ناراحت شدم وقتی مشکلاتتو خوندم، خب نمیتونم بگم منم مشکلاتم مثل تو هست ولی یه چیزاییش شبیهه
مثلا منم هرکاری میکردم همسرم میگفت که چی؟ یا مثلا کار مهمی نکردی، ولی همه رو برام مثال میزد، فلان دختر به فلان جا رسیده، فلانی داره اینکارو میکنه
هر دفعه اینا رو گفت ، منم بهش گفتم، فلانی فلانیه، من هم منم، اگه من مثل اون بودم به منم میگفتن فلانی
بعد یه مدت هرکاری میکردم بهش نمیگفتم یا زیاد براش توضیح نمیدادم، وقتی دیگران ازم تعریف میکردن سکوت میکرد، الآن خدا رو شکر خیلی از سرش افتاده
یا مثلا میومد خونه، من با یه ذوقی غذا درست میکردم، تزئین میکردم ،بهم میگفت میره پائین همش قاطی میشه، این چه کاریه دوساعت می ایستی تزئین میکنی، خیلی خیلی ناراحت میشدم، ولی چون واقعا این کارو دوست دارم، سعی کردم بیس این کارو از روی همسرم بردارم ،بیشتر به خاطر خودم انجام میدادم تا اون، البته خیلی سخته ،واقعا سخته، مفهوم زندگی مشترک این نیست، ولی وقتی به خاطر خودم شروع کردم به این کار هم همسرم زیاد سر به سرم نمیزاشت هم خودم آرامش بیشتری داشتم و خدا رو شکر خیلی وقته دیگه بهم نمیگه کارم بیخوده
یه مطلب دیگه هم احترام به همدیگه و خانواده ها
همسر من تا یه چیزی ازش میخواستم سریع میگفت باز داری غر میزنی، تو هیچی نمیفهمی، و از این قبیل توهینها
هربار تو دعواها من بیشتر سعی در آروم کردن داشتم ولی تا اینا رو میگفت محکم و بلند بهش میگفتم توهین نکن، خیلی طول کشید ولی خیلی بهتر شده
به پدر مادرم توهین میکرد، البته پشت سر، وقتی با هم بودیم ، هرچی دلش میخواست میگفت ، ولی من حتی پشت سر خانوادشم چیزی نگفتم و هربار محکم پشت خانوادم در اومدم وازشون دفاع کردم بدون اینکه به همسرم یا خانوادش توهین کنم
تو شرایط عادی وقتی صحبت میشد چند بار با توجه به موضوع صحبت رو این قضیه تأکید کردم که من رو خانواده خیلی حساسم چه خانواده پدریم، چه خانواده ای که تازه تشکیل دادیم، کسی بخواد راجع بهش بد حرف بزنه من بدجور قاطی میکنم
همین باعث شد تا توهیناش کمرنگ تر بشه تا جایی که الآن کافیه بدونه پدر مادرم از چیزی خوششون میاد، سعی میکنه حتما براشون فراهم کنه
بارها به خانوادم توهین میکرد بعد مثلا 2ساعت بعدش میرفتیم خونه باباش، اینقدر احترام میزاشتم که بعضی وقتا بهش نگاه میکردم قیافش علامت سوال شده بود، اینقدر این کارو انجام دادم تا نتیجه گرفتم
البته بازم این بخاطر خودم بود، من طوری تربیت شدم که حفظ احترام بزرگتر تو هر شرایطی لازم و ضروریه، حتی وقتی میخوام مقابله به مثل کنم تربیت خانوادگیم اجازه نمیداد به خانوادش توهین کنم
من خودم مشکلم اینه که نمیتونم تو زندگی مشترک خودمو در نظر بگیرم ولی این مشکلاتی که برام پیش اومد و رفع شد واقعا بخاطر این بود که به خودم و اعتقاداتم احترام گذاشتم و پاش ایستادم، تا به نتیجه رسیدم
سحرناز و سحر100 و نیک ناز عزیز
با تمام وجودم دعا میکنم مشکلاتتون حل بشه و آرامش و شادی و درک متقابل تمام زندگیتونو فرا بگیره
شما هم برای من دعا کنین
-
RE: ما همیشه با هم قهریم نمی دونم مشکل سر چیه،
سحر ناز عزیز
یه اصل اساسی هست که اگه میخوای با احترام باهاتون برخورد بشه شما هم احترام بذار.
مسائل رو در هم ضرب نکنید تا یه کوهی از مشکلات جلوتون باشه که هیچکس نتونه تکونش بده.
به همون اندازه که موضوعات کوچیک پیش میان ، عکس العمل کوچیک نشون بدین و رد شین. موضوعات رو کش ندید.
تو کارهائی که انجام میدید ، منتظر تائید همسرتون نباشید.
خیلی به پر وپاش نپیچید ، یه کمی فاصله بگیرید ازش (فعلا) ، وضعیت رو آرام آرام به وضع مطلوب برسونید.
گفتید الان 70% روزها با هم قهرید یعنی 21 روز درماه. فرض کنیم نصف این مدت رو شما قهر می کنید یعنی 10 روز در ماه.
از الان تا نیمه تیرماه سعی کنید تعداد دفعاتی رو که شما قهر می کنید 10% کمتر کنید .
راحت و انعطاف پذیر مثل یه تکه چوب که تو امواج بالا و پائین میره ، زندگی کنید . وقتی قدر لحظات رو بدونید اجازه نمی دید بخاطر موضوعات کم اهمیت ( بعضا خیلی مسخره) اون رو خراب کنید.
این لینک رو هم بخون
تجربه / توصیه های BABY به زوج های جوان
http://www.hamdardi.net/thread-10532.html
-
RE: ما همیشه با هم قهریم نمی دونم مشکل سر چیه،
سلام شمیم عزیزم.
مرسی از راهنماییهات دوست خوبم .
ما در مورد احترام به خونواده های هم هیچ وقت مشکلی نداشتیم هر دو این موضوعو رعایت می کنیم . حتی شده بعضی وقتا شوهرم به خونواده خودش غر می زنه و من همیشه از اونا طرفداری می کنم . ولی در مورد احترام به همدیگه لنگ می زنیم . البته وقتی شرایط خوب باشه باز بهتره ولی از هر چی ناراحت بشه به من گیر می ده و بی احترامی می کنه .
در مورد این که گفتی با توجه به بی اعتنایی شوهرت تزیینات رو همچنان ادامه دادی کارت فوق العاده بوده عزیزم . و همینطور در احترام برای خونواده ات واقعا خوب رفتار کردی .
موفق باشی دوست خوبم .
سلام دوست خوبم baby .
از راهنماییهای مختصر و مفیدتون ممنونم .
فقط چند تا سوال دارم .
"خیلی به پر وپاش نپیچید ، یه کمی فاصله بگیرید ازش (فعلا) ، وضعیت رو آرام آرام به وضع مطلوب برسونید. "
میشه بگید دقیقا چه کار کنم . اگه اون به من گیر نده ، زیاد کاری به کار هم نداریم . چه مدلی ازش فاصله بگیرم ؟
" به همون اندازه که موضوعات کوچیک پیش میان ، عکس العمل کوچیک نشون بدین و رد شین. موضوعات رو کش ندید. "
مثلا وقتی اون بعد از غر زدن به باباش به من گیر داد و گفت : تو که دیگه از همه خرابکارتری . من گفتم : وا ، به من چه کار داری ؟ بعد که اون یه جواب الکی داد من دیگه جواب ندادم و خودمو سرگرم کردم . این خوبه ؟
در ضمن از لینک خوبتون هم ممنونم .
-
RE: ما همیشه با هم قهریم نمی دونم مشکل سر چیه،
سلام پریسای عزیزم .
درست می گی اون ایده آل گراست ، مهارت کنترل خشم نداره ( یعنی اصلا لازم نمی دونه ) ، و تحمل نه شنیدن هم نداره .
منظورت رو از مورد 2 متوجه نشدم . و در مورد خواسته ها اونم نمی دونم .
اما یه چیزی که هست : ما حدود 9 ماهه که اومدیم به خونه ای که خودمون ساختیمش خیلی خونه خوبیه کاملا مطابق سلیقه خودمونه . یه آپارتمانه که من و مادر شوهرم اونجا کنار هم زندگی می کنیم .
ضمن این که کار شوهرم اصلا متناسب با ادعا و استعداد و تحصیلاتش نیست . الان از لحاظ مالی یه شرایطی برای ما پیش اومده که نمی تونه هیچ کار مستقلی کنه و مجبوره با باباش کار کنه تا کلی قسط ساختمون و قرضا رو بدن که یه چند سالی طول می کشه .
من می دونم که شرایطش زیاد خوب نیست و این شرایط اعصاب خوردی میاره ولی ... ولی اون همیشه می خواد همه چی رو گردن من بندازه . وقتی کارهای باباش مطابق میلش پیش نمی ره میاد مثلا می گه (انگار داره با دیوار حرف میزنه): هرچی بش می گم فلان کارو بکن گوش نمی ده . بعد رو به من می کنه می گه تو که دیگه از همه خرابکاتری .
می دونی چی منو ناراحت می کنه اون کوچکترین احترامی به من نمی ذاره من چه طوری می تونم ترغیبش کنم که بم احترام بذاره .
اون موقع که ازدواج کردیم من فقط 18 سالم بود و چون بچه کوچک خانه بودم یه ذره رفتارام بچه گانه بود . وقتی دعوا می کرد حسابی ازش می ترسیدم و به حرفش گوش می دادم شاید این باعث شده یه سره دعوا را بندازه......... اون واقعا با من مثه بچه رفتار می کنه نه زنی که بش احترام می ذاره . چه جوری می تونم این شرایط رو تغییر بدم . من خیلی تغییر کردم خودم فکر می کنم با اعتماد به نفس و قوی شدم ولی اون می خواد من همیشه مث یه بچه ازش بترسم و تا لب تر کرد بدوم ببینم چه کار داره .
[/quote]
سحر ناز گلم سلام
منظورم از ایده ال گرا بودن ادمایی هستن که میخوان همه چیز پرفکت باشه این دسته اشتباه خودشون یا دیگرن حتی اگه کوچیک براشون سخته مثلا" اگه در یخچال باز بمونه فکر میکنه بشریت نابود شدن :311:
راجع به هزینه حرف زدن یعنی مثلا" وقتی خواسته ای داره میبینه اگه بگه شما قبول نمیکنید و دعوا مثلا" راه می افته واسه همین خواستش مخصوصا" اگه غیر منطقی باشه نمیاد مستقیم بگه با توجه به این که تحمل نه شنیدن رو هم نداره و از طرفی خواستش هم میخواد برسه میاد بهانه گیری میکنه بعد شمارو تو موضع ضعف قرار میده بعد هنرمندانه به خواستش میرسه
ببین من با توجه به حرفات و شرایطی که میگی همسرت توش حس میکنم حس مردونش به خطر افتاده و یک سره داره الارم بهش میده اون میخواد مورد تایید باشه و احساس میکنه به روشی که باید بهش بها نمیدی ببین اون شاید تواین شرایط جای اینکه از هنرت لذت ببره بدتر عصبی بشه جای اینکه خوشحال باشه از اشناییت به زبان ناراحت بشه چون فعلا" تورو کنار خودش نمیبینه تو شدی واسش زنگ خطر که میگه خجالت بکش تو کمتر از زنتی تا لایق بهتره ای ولی قدرت ندونستن و ....
یکی از دوستان بمن پیشنهاد خیلی قشنگی داد: ابتدا دراز بکش چشمات ببند همسرت بیار جلو چشمات 2 min زمان داری هرچی میخوای بهش بگو بعد ببخشش و با خودتم همینطور حالا از امروز روزی 10 min به حرفاش گوش بده بدور از سرزنش قضاوت و ... فقط گوش بده با همدلی یعنی به زبون خودت حرفاش براش بازگو کن و دل به دلش بده بزار احساس کنه مردت هست اونموقع مجبور نمیشه با زور و توهین و بهانه ثابت کنه اونموقع تو از زمین حریف در میای میری تو زمین اون
بهتره گاها" وقتی میدونی صدات داره میشنوه برای بچتون از بابای خوبش تعریف کنی مثلا" بگی مامان جون چقدر بابا مهربون مارو مثلا" امشب برد بیرون مراقبمون بوده .....
ببین اون باید احساس ارزشمند بودن بکنه فعلا" احساس های منفیتو بزار یه گوشه تا فضا اروم شه بعد اینارم انشا الله به کمک دوستان حل میکنیم
راستی وقتی ازش خواسته ای داری چه جوری مطرح میکنی؟؟؟
اگر دوست داشتی به تاپیک من یه سر بزن اقای sci پست خوبی برام گذاشتن به درد شما هم میخوره یه کوچولوش اینجا برات گفتم ولی بیا تو اخرین پست تاپیکم فکر کنم بر شما هم مفید باشه