نمایش نسخه قابل چاپ
سلام من مجتبی هستم 20 ساله دانشجوی نرم افزار کامپیوتر
عاشق دختر خالم شدم سه ساله و چراغ سبز هایی ازش دیدم
ولی وقتی بعد از سه سال بهش گفتم ماجرا رو به کلی رفتارش با من تغییر کرد در صورتی که ما با هم رابطه خیلی صمیمی داشتیم به خواهرش گفت خواهرش مارو شست و پهن کرد رو طناب تا خشک شیم الانم از من روی گردانه و باهام قهره دارم داغون می شم:302:
خواهش می کنم راهنماییم کنید که چه جوری دلشو بدست بیارم
علاوه بر این خاله هام مادر بزرگم اعتقاد به این دارن که بین ما احساسی است:72:
سلام
کاش یکم بیشتر توضیح میدادید
شاید ایشون باهاتون صمیمی بوده باشه ولی دلیل نمیشه که حتما شما با معیارهای ایشون برای ازدواج مطابقت داشته باشید
در ضمن با توجه به سنتون احتمال اینکه رابطه و علاقه شما کاملا احساسی و به دور از منطق باشه زیاده و احتمال اینکه بعدها نظرتون عوض بشه هم کم نیست
در کل به نظر من شما الان فقط به درس و موفقیتت فکر کن و بذار زمان بگذره
تشکر میکنم از نظرتون ولی فکر نمی کنید که سه سال در انتظار کسی بودن کم نیست
اگر من دمدمی مزاج بودم تو این سه سال عقیدم تغییر می کرد این طور نیست؟
بازم از راهنمایتون متشکرم
:72:
اصلن بگو 6 سال.هنوز خیلی راه داری تا معیارهات به ثبات برسن.اون موقه معلوم نیست هنوزم دخترخالتو بخوای.
بحث دمدمی مزاج بودن نیست!نقل قول:
نوشته اصلی توسط hooty
موضوع اینه که ایا شما معیارهای مشخصی برای ازدواج دارین ؟طوری که مثلا همین الان بتونین اونها رو مکتوب کنین ؟
ایا اصلا در ابتدا خودتون رو و علایقتون رو شناختین ؟ تا در مرحله بعد بتونین به دنبال تناسب و تفاهم با طرف مقابلتون باشین؟
بر فرض که این کارا رو هم کردین با توجه به سنتون چقدر مطمئنین که 5سال دیگه نظراتتون با الان یکی باشه؟
با توجه به اینکه در 5 تا 7 سال اینده وضعیت تحصیلی و شغلی شما تثبیت میشه
و توی اون مدت احتمال اینکه عقاید شما در مورد ازدواج تغییر کنه زیاده
از طرف دیگه با دیدن ادما با شخصیت های مختلف ممکنه انتخاب های دیگه ای داشته باشین که الان ندارین
خیلی عجله نکنین سن شما کمه و این دلیل کوچکی برای ازدواج نکردن نیست
سعی کنین احساسات خودتون رو کنترل کنین حتی با کم کردن دفعات دیدن دختر خالتون
اگه قراره شما با ایشون ازدواج کنین
اجازه بدین زمان بگذره و موقعیت شما و ایشون از هر نظر تثبیت بشه
و بعد از اون عاقلانه همدیگرو انتخاب کنین
توی این مدت هم به قول دوستمون به درس و کارتون برسین و سعی کنین مهارت ها و وانش خودتون رو در مورد ازدواج افزایش بدین
موفق باشید
در تایید حرفای دوستان عرض کنم که معمولا در این سن احساسات زودگذر هستن(خودم در یه تاپیک همچین مشکلی داشتم که خوشبختانه حل شد).محدوده سنی شما به نظر من بهترین محدوده ی تلاش و موفقیت و برنامه ریزی برای داشتن اینده خوب و موقعیت کاری و اجتماعی مناسب برای تشکیل زندگی مشترک در ایندستنقل قول:
نوشته اصلی توسط hooty
به نظرم الان شما به تنها چیزی که نباید فکر کنید همین ماجراست.چون اینجوری ذهنتون درگیر میشه و فرصت ها رو از دست میدید
سلام و خوش اومدی :72:
علاوه بر نظرات دوستان که بهتره صبر کنی و در جامعه بیشتر حضور داشته باشی تا معیارهات کامل باشه و بعد از اینکه به شناخت کامل از خودت و خواسته هات رسیدی، دست به انتخاب همسر بزنی. یک نکته دیگر هم هست؛
احتمالا دخترخاله شما هم کم سن هستند (کاش در مورد سن و تحصیل او هم اشاره ای می کردید)، و در این سن و سال نحوه بیان شما هم بسیار پر اشکال بوده است.
شما بر فرض اینکه قصدتان صرفا خواستگاری بوده است، می بایست ابتدا اینرا با مادرتان مطرح می کردید و ایشان موضوع را خیلی رسمی با خاله تان عنوان می کردند.
با این روش هم مشخص می شد که چقدر در تصمیمتان جدی و مصمم هستید و از پشتیبانی خانواده هم بهره مندید و هم شخصی معقول جلوه می کردید و هم اینکه هرگونه سوء تعبیری به سبب بیان این پیشنهاد شما از سوی دخترخاله تان منتفی می شد.
با مادرم در میان گذاشتم متاسفانه خالم هم فوت کرده الان هم توفکر اینم اگر ایشون زنده بودند کارم راحتر پیش می رفت من الان می خوام یه حرفی بزنم که میخوام جسارتی خدمت خواهران و برادران نشه من آدم مغروری نیستم ولی میدونم که کاری رو شروع کنم و بقول قدیمیا یا علی توش بگم نصف کاره رها نمی کنم بالاخره همه شما دوستان شاید اکثریتتون عاشق شدین و می دونید فرد عاشق چه چیزایرو می بینه و درک می کنه الان من بعد از سه سال یه چیزایرو درک کردم
من شاید تو طرز بیان اشتباه کردم ولی تو اصل موضوع مشکلی نیست چون بعد از سه سال خودمو راحت کردم
مطمئنم شما منو درک میکنید به قول شهرام شکیبا "تا وقتی نتونی به کسی بگی دوسش داری بدون لایقش نیستی وقتی تو تونستی بگی که دوسش داری بدون لیاقتشو پیدا کردی":305:
دخترخاله ام 3 سال از من بزرگ تره و دیپلم داره این تفاوت سنی اصلا برای من مهم نیست چون به نظر من زندگی با این مسائل کوچیک (اما مهم) رقم نمی خوره بلکه عقل و تدبر انسانهاست که بعد از توکل به خدا زندگی رو میسازه!
شایدم مشکل اصلی هم این باشه نمیدونم ولی سطح فکری ما به هم می خوره چون باهاش هم صحبت بودم و میشناسمش ولی مشکل اصلی من در حال حاضر بی اعتنایی اونه حاضرم تمام عمر مفتکی برنامه نویسی کنم ولی بازم رفتار گذشته رو با من داشته باشه!:46:
حتی یه فرصت پیش نیومد که سوءتفاهمات رو برطرف کنم امکان زنگ زدن و sms دادنم ندارم:302:
بچه ها برام دعا کنید:323:
سبک شدم :227:
بازم متشکرم از نظرات سازندتون:72:
به نظر من شما فقط فکر کردی که دختر خاله ات به شما علاقه ای خاص داره و چراغ سبز نشون داده...
ایشون علاقه اش به شما مثل علاقه های خواهر برادری بوده برای همین هم الان اینقدر عصبانی شده...
اگه واقعا میدونی دوستش داری و میخوای باهاش ازدواج کنیبه مادرت بگو باهاش صحبت کنه و موضوع رو رسمی و علنی کن
راستی 20 سالگی اصلا سن مناسبی برای لنتخاب یک نفر برای ازدواج نیست
عاشق چیزایی رو که باید ببینه و درک کنه،نه می بینه نه درک می کنه.نقل قول:
می دونید فرد عاشق چه چیزایرو می بینه و درک می کنه
دوست عزیز سلام
صبرکنید ... صبر
شما ترم چند دانشگاه هستید ؟ به شما قول میدم یک سال دیگه نطرتون با الان زمین تا اسمون فرق کرده باشه منظورم این نیست که شما ثبات ندارید بلکه شخصا چند تا پیراهن از شما بیشتر پاره کردم و این سن رو با تمام ویژگیهاش درک کرده و گذروندم و کاملا میفهمم که هنوز به زمان نیاز دارید و تجربه تا به یک ثبات و استقرار در زندگی و اندیشه برسید پس عجله نکنید....
این موضوع برای یکی از نزدیکان من هم پیش اومد.پسر پیش خودش رویا و خیالپردازی کرده بود و روی حساب همین چیزا موضوع رو مطرح کرد در صورتیکه دختره اصلا بهش فکر نمیکرد!
در ضمن شاید موضوع تفاوت سنی برای شما مشکلی نباشه ولی شاید برای اون خانم خیلی هم مهم باشه بهرحال ایشون هم حق انتخاب دارن.
من هم در صحبت هام عرض کردم من هم چیزی رو تحمیل نکردم و نمی کنم و نخواهم کرد
حالا من موندم که چه جوری اوضاع رو به قبل برگردونم چه جوری از دلش در بیارم هر فکری کردم نتونستم راهی پیدا کنم جز توکل به خدا..... شما راهی به نظرتون نمیرسه؟
کمکم کنید اگر میتونید! تو این یک سال که موضوع رو گفتم با من قهر کرده !!
ترم چهار نرم افزار کامپیوترنقل قول:
نوشته اصلی توسط سبزه
ترم چهار نرم افزار کامپیوترنقل قول:
نوشته اصلی توسط سبزه
سلام
راستش ازدواج فامیلی به نظر من بهترین ازدواجه البته بدیهای خودشم داره ولی خوبیهاش بیشتر از بدیهاشه.
ولی اینکه چطور از دل دختر خالتون در بیارید می تونید به مادر خودتون بگید که بره و از طرف شما بگه که پسرم گفته می خواد بیاد و از شما بابت این کارش معذرت بخواد. اون خیلی از این موضوع ناراحته و دوست داره همه چیزو فراموش کنی و مثل قبل دختر خاله پسر خاله باشید. اینجوری مادرتون هماهنگ می کنه و دوباره باعث سوء تفاهم نمیشه.
تو این مدت هم شما یک کم روی خودت بیشتر کار کن. می دونید دختر خالتون الان در مورد شما چی فکر کرده:
پسر بی ... تا من دو بار به روش خندیدم هوا برش داشت. رسمی رسومی احترامی ....
یک کمی صبر کن تا بتونی از نظر مالی مستقل بشی و مسولیت ذیری و مردونگیتو به دختر خالت یا هر دختر دیگه ای که خواستی باهاش ازدواج کنی بیشتر نشون بدی.
موفق باشی.
والا میترسم تو این یکساله 89 انقدر بلا سرم اومده که میترسم بدتر از این بشه
ولی بخدا تا حالا هرچی بلا سرم اومده با آغوش باز پذیرفتم چون معتقدم اون کسی که دوسش دارم ارزششو و لیاقتشو داره چشم با مادرم صحبت می کنم ببینم چی میشه
ولی خودم در دلم توکل به خدا دارم تمام فکرم اینه اون حداقل بیست ساله منو میشناسه چرا منو ... فرض کرده چرا عصبانی شده اگر به من علاقه نداره بیاد رک و راست بهم بگه چرا ترش کرده ؟ به نظرم شما خانم هستید لطفا راهنماییم کنید تا بیشتر بفهممش...:302:
باتشکر
در پناه مولا علی سالم و پیروز باشید:323:
hooty جان
برادر خوبم
اهدافت برای اینده چی هست؟ بخدا زندگی فقط ازدواج اونم از نوع احساسی نیستا!
شما اول اهدافی که می تونه یک عمر راضیت کنه برای خودت مشخص کن ... اگر تونستی ، مطمئنا می تونی صلاحتو انتخاب کنی
اگر واقعا نمی دونی هدفت چی هست بهتره دست نگه داری...انتخاب هدف خودش کلی زمان بر هست و نیاز به تجربه داره
ازدواج فقط احساسات نیست... فردا که رفتی زیر یک سقف و نیاز های اولیه روحی و جسمیت برطرف شد ، ممکنه به این نتیجه برسی ازدواج تو رو در رسیدن به اهدافت محدود کرده... وقتی ازدواج کن که خودت و اهدافت رو بشناسی و البته شرایطش رو داشته باشی...
اینم در نظر بگیر او از نظر سنی بزرگتر از تو هست و می تونه هزاریک مشکل در اینده برات بوجود بیاد... از نظر روحی و حتی ظاهر فرد مورد نظرتون...
اگر عشق رو واقعا بفهمی باید تمام عواقب رو در نظر بگیری وگرنه هر کسی می تونه ادعای عاشق بودن بکنه
یا علی:72: