-
رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
خیلی خستم.
بس که دیشب گریه کردم امروزم نمیتونستم برم سر کارم!!!!!!!!!!چشام بس که پف کرده به زور باز میشه.
چرا؟ چرا خدا نمیبینه؟ چرا یه کاری نمیکنه؟
خدایا باهام قهر کردی؟
توروخدا خداجون به حرفام گوش کن و یه راهی جلو پام بذار .:316:
بچه ها از دیشب قلبم درد میکنه حتی یه لحظه تیر کشیدنش آروم نمیگیره حتی یه لحظه:302:
خیلی خستم هرروز که میاد دوست دارم آخرین روز زندگیم باشه.
واسه اینکه مامانم ناراحت نشه باید خودمو خوشبخت نشون بدم و بخندم در حالیکه بغض.....
وقتی بابام میاد ازمون سر بزنه میرم تو حموم که چشامو نبینه:302:
دلم واسه یه لحظه دیدنش پر میکشه اما فقط به صداش گوش میکنم و .....
دلم واسه یه شب با آرامش خوابیدن لک زده.فقط دوست دارم قبل از مرگم حتی شده واسه چند دقیقه آرامشو لمس کنم اما میدونم دیگه واسم یه آرزوی محاله.
چند روزه که دیگه سرکار نمیرم کاری که عاشقش بودم.
حتی حوصله و نای شستن صورتمو دیگه ندارم
خستم
خیلی خستم.
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
سلام عزيزم! نبينم انقدر خودتو ناراحت كني! قربون اون چشماي قشنگت برم!:43: غمگين نباش! مگه ما مرديم؟:46:
مينا جان! دلم مي خواد اول از همه آواتارتو عوض كني و به جاي يه گربه ملوس توسري خور يه چيزي مثل اين بذاري.
http://www.shafaaq.com/fa/images/sto...py_20woman.jpg
بعدش دلم مي خواد يكم بشيني و با خودت حرف بزني. چطوري؟ اونطوري كه وقتي خودمم اينجوري مي شم و احساس مي كنم كسي دوستم نداره حرف مي زنم.
بشمر:
چي رو؟
چيزهاي مثبتي كه داري:
زيبايي
سلامتي
پدرومادر خوب
آبرو
خدا
كار(خيلي مهمه بخدا! همين الان يكي از دوستام بعد 8 سال سابقه كار درحاليكه مجرده و تازه خونه خريده و كلي قسط داره از كار بيكار شده. اما روحيه اش به بدي تو نيست والله!)
سلامتي اعضاي خانواده!(يكي از همكارام به تازگي برادر 23 ساله موفق خوشتيپ و مهربونشو بر اثر بيماري از دست داد! فكر كن چي داره مي كشه!)
سرپناه داري!
زنده اي و داري زندگي مي كني!
حق انتخاب داري!
دوستاي خوب داري. هم مجازي و هم غير مجازي.
مي توني انتخاب كني كه به آينده بهتر اميدوار باشي!
خب...
اينا به تنهايي خودش كليه!
چرا گير مي دي فقط به دو سه تا مساله كه بنظرم غيرقابل درمان نيست و اينجوري روزگارتو سياه مي كني؟
مي دونستي 90% احساست به خاطر ترسه؟ ترس از روبرو شدن با واقعيت ها!
از خودت مي ترسي. از شوهرت. از آينده از همه كس و همه چيز!
ببين! تو عاشق ترين و محبوبترين مرد زندگي هم داشته باشي بايد يادبگيري خودت خودتو خوشحال كني. چرا؟ اومديم اون شوهر رفت مسافرت يا خداي نكرده فوت كرد. باز خودت مي موني و خودت، درسته؟ تو هم الان همين وضعيتو داري. اول اول به فكر خوشحال كردن و درست كردن خودت باش. درست كردن به معني ايراد گرفتن از خودت نيست بلكه به معني پذيرش واقعيت زندگيته. همين كه بپذيري انگار بار روي دوشت نصف مي شه باور كن!
خب حالا بخند! دست و صورتتو بشور! يه موسيقي شاد بذار! لباس خوشكل تنت كن. آرايش كن. موهاتو درست كن. غذاي خوشمزه درست كن. به دوستات زنگ بزن و خوش و بش كن و خلاصه همه اين كارا رو بكن.باشه؟
كتاب نيمه تاريك "دبي فورد" رو هم بگير بخون. آفرين خانم خوب!:46:ديگه غصه نخوريا!:72:
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
مينا جان گريه نكن عزيز من . به خدا توكل كن .
باور كن نصف بيشتر ما كه تو اين تالاريم مثل تو مشكل داريم و هممون يه وقتايي دلمون بي نهايت مي گيره . هممون هم گريه مي كنيم . همين ديشب منم عين خودت بودم چشاي منم الان باز نمي شه ولي زندگيمو تعطيل نمي كنم ديگه .
اتفاقا منم صبح كه از خواب پا شدم حال نداشتم بيام سركار و دلم مي خواست برم يه جايي تنها گريه كنم ولي نشستم فكر كردم كه چي بشه . نتيجه اي واسم نداره اين غصه خوردنا يه خورده به خودت بيا و سعي كن به خودت روحيه بدي . اتفاقا وقتي مي ري سركار يه خورده حواست به كار گرم مي شه وكمتر خودتو اذيت مي كني .
خيلي خوبه كه دل مادرتينا رو نمي خواي بشكني و پيششون خودتو شاد نشون مي دي . منم عين خودتم. زندگيتو به خاطر كسي نابود كن كه برات ارزش قائل باشه و دوست داشته باشه . اگه اينطور نيست پس چه ارزشي داره كه اينطوري خودتو داغون كني .
بالاخره هممون مي دونيم كه خيلي روزگار سختي رو مي گذرونيم و اميد و توكلمون به خداست . غصه هم مي خوريم گهگاهي هم كه دلمون مي گيره گريه مي كنيم و خودمونو خالي مي كنيم . ولي تو رو خدا زندگي تو به خاطر هيچكس تعطيل نكن .
ايشالله همه چي حل مي شه دوست خوبم . :323:
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سرافراز
چيزهاي مثبتي كه داري:
زيبايي
سلامتي
پدرومادر خوب
آبرو
خدا
كار
سرپناه داري!
زنده اي و داري زندگي مي كني!
حق انتخاب داري!
دوستاي خوب داري. هم مجازي و هم غير مجازي.
مرسی ممنونم. اما خدمتتون عرض کردم چشام علاوه بر ضعیف شدنش انقده پف کرده که خجالت میکشم سرکارم برم کدوم زیبایی؟!تمام صورتم از استرس پر چوش شده.
قلبم از دیشب تا حالا دردش یه ذره آروم نشده.کدوم سلامتی؟
پدر و مادری که واسه خاطر اینکه نفهمن تو زندگیم چی میگذره نزدیک یه ماهه ندیدمشون و وقتیم اونا اومدن قایم شدم. پس چه فایده ای؟
صدای گریه منو دائم همسایه هامون میشنون .کدوم آبرو؟
کاری رو که عاشقش بودم ول کردم چون اصلا دیگه حوصله و توانی واسم نمونده.کدوم کار؟
خونه ای که اصلا دوست ندارم برم توش. چون فقط و فقط تخریب شخصیت. دوست داشتم حتی جمعه ها سر کار برم. پس کدوم سرپناه؟
مگه زنده بودن به نفس کشیدنه؟
هیچ شونه ای ندارم که سرمو بزارم روش و بلند گریه کنم.
الان چند وقتیه که فقط جواب حرفای من تو سه جمله خلاصه میشه: حرف مفت نزن، مگه تو کی هستی عقل کل،حوصلتو ندارم خفه شو. کدوم حق انتخاب؟
فقط خدا واسم مونده که هرچی صداش میزنم..........
تنها امیدم همینجا بود که بیام درد دل کنم.
:302::302::302::302::302::302:
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
مینا جان ،عزیزم
نمیدونی الان که دارم نوشته هاتو می خونم اشک توی چشمام جمع شده و دلم می خواد با صدای بلند گریه کنم . داری حرف دل منو می زنی عزیزم . نمی دونم چی بگم ، چیزی ندارم که بگم ... میدونم وقتی میگی از خانوادم خجالت می کشم یعنی چی ؟ میگی حرف زور، یعنی چی و ... همه اینها رو دارم هر رز با تمام وجودم حس می کنم . ای کاش خدا توانی به ما بده که بتونیم همه چیزو درست کنیم ( که بعید می دونم ) و یا واسه همیشه تمومش کنیم
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
خب مينا خانم! بشين انقدر اينجوري ادامه بده تا باقي مانده اش هم نابود كني! ببينم ته اش چي گيرت مياد! خدا ازت راضي ميشه؟ شوهرت دلش مي سوزه؟ خانواده ات به دادت مي رسن؟ يا دل ما برات مي سوزه؟ كدومشون؟ هيچ كس برات كاري نخواهد كرد مگر اينكه بقول دكتر آزمنديان "بلند شي و در دنياي خودت كاري انجام بدي"!
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
نمیدونم چم شده. به خدا با بدترین حالم میرفتم سر کارم چون عاشق کارم بودم.
با خستگی بعد از کارم میرفتم کلاس تابلو فرش چون خیلی این کارو دوست داشتم.
همیشه نمازم به موقع بود چه برسه به اینکه قضا بشه
اما حالا دست و دلم به هیچ کاری نمیره،دلم گرفته ،قلبم بدجوری درد میکنه
با اینکه از پریروز نهار یه غذایی نخوردم اما انگاری یه گاو بزرگو خوردم اما چشام سیاهی میره
نمیدونم باید چی کار کنم از این حال و هوا بیام بیرون
هرچی به خودم میگم بزار هر رفتاری میخواد باهات داشته باشه بالاخره که خدا میبینه.
اصلا حرفاش واست مهم نباشه
چرا بهش اهمیت میدی؟ چرا واسه دروغاش تهمتاش بد رفتاریاش و بی محلیاش گریه میکنی؟ بگو به جهنم.
اما نمیتونم.آخه جدیدا سر هر چیز کوچیک و بی ارزشی دعوا درست میکنه .
چون قهر و گریمم واسش هیچ اثری نداره با خودم میگم نه واسش شام درست کن و نه نهار و نه هیچ کار دیگه ای.کوچکترین کاری واسش نکن.همین طور که اون آب شدن منو میبینه اما موهاشو سشوار میکنه و ژل میزنه تو هم بی خیال اون شو از هر جهت
بی تفاوت باش
اما باز ته دلم میترسم .
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
سلام
مینا جون من تجربه زندگی مشترک اونم زیر یه سقفو ندارم. اما از زندگی پدر مادرم متوجه شدم اینجوروقتا
هرچی خانوم خونه برعکس شما به خودش برسه و خودشو شاد نشون بده بدون اینکه منتظر توجهی ازسمت همسرش باشه بهتره. مطمئنم بعد از یه مدت دوباره همسرتون متوجه حضور شما میشن هرچند خیلی زود بروز ندن اما متوجه تغییرات شما وسعی شما میشن.
من گاهی به پدرم حق میدم خب کدوم آدمی میتونه همیشه انرژی مثبت بده و فقط منفی بگیره؟!!
تعطیل کردن زندگی فقط همه چیزو خرابتر میکنه..
من تازه عضو شدم و اگر حرفام پخته نیست معذرت میخوام. بذارید پای تازه وارد بودنم.
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
سلام مینا جان
خیلی ناراحت شدم، همدردیم رو بپذیر
گفتنیها رو دوستان گفتن و من حرف جدیدی ندارم
فقط یه چیز میخوام بهت یادآوری کنم. درسته الان حوصله سر کار رفتن رو نداری. من بهت نمی گم بری بهتره یا نری. خودت باید تشخیص بدی. ولی مواظب باش تو این شرایط روحیت که صددرصد گذراست، یه تصمیم عجولانه نگیری که بعد پشیمون شی. حتما درخواست مرخصی کن. بیخبر نری برات بد میشه و ممکنه غیبت رد کنن و منجر به اخراجت بشه. محیط کارت رو بهتر میشناسی، یه توجیه و دلیلی بیار که قبول کنن. اگه فعلا مدت کمیه که نرفتی (یکی دو روز) استعلاجی بگیر. و اگه احتیاج به مرخصی بیشتر داشتی حتما برو دنبالش و رسمیش کن.
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
مينا عزيز
منم با گوشت و پوستم حس مي كنم كه چي مي گي. چون منم تا يه حدودي اين روزها رو گذروندم. انگار آدم تو يه چاله سياهي مي افته كه فكر مي كنه راه خروجي نيست. منم مدام فكر پدر و مادرم بودم و هستم. غذا نمي خوردم و حال و حوصله نداشتم.
ولي
دوست عزيز من...هر چه قدر به اين رفتارهاي انفعالي آدم بيشتر ادامه بده توي اين چاله سياه بيشتر گير مي كنه. هيچ كس از فردا خبر نداره ولي بايد به لطف خدا اميدوار باشي چون خدا هميشه هميشه خير بنده اش رو مي خواد و توي اين دنيا شري وجود نداره و همش زاييده اي فكر بسته ماست.
كار دواي درده...سرت رو با كار گرم كن. براي خودت كارهاي مختلف بتراش. اگه دوستي داري باهاش بيرون برو يا خواهر داري با اون. غذاتو سر موقع بخور ..اينا همش نشانه ضعف جسمي ايه. هيچ كس ارزش اين رو نداره كه تو به جسمت آسيب بزني. فعلا سعي كن آرامش رفته ات رو به دست بياري بعدا قدم ها و تصميم هاي نهايي رو برداري.
براي ارامش هم من كتاب قدرت دعا اثر كاترين پاندر رو بهت معرفي مي كنم. دعاهاي ارامش و پالايشش رو انجام بده. بايد قوي بود.:72:
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
سلام
منم تا حدودی مشکلات تو رو دارم فکر نکن همه خوشبختن و تو بدبخت
بهانه دست شوهرت نده بلاخره اون با خانواده اش 30 ساله که داره زندگی میکنه و با تو چند سال
بلاخره با تو که ازدواج کرده زوری که نبوده حتما دوستت داشته ...
تجربه به من ثابت کرده نباید به هیچ عنوان چنین مردهایی رو روی خانواده شون حساس کنی...میدونم که خیلی اذیتت کردند ولی به خاطر زندگیت چندوقت نقش بازی کن جلوی شوهرت از خانواده اش تعریف کن براشون دلسوزی کن بذار فکر کنه که تو ادم خوبی نسبت به خانواده اش هستی ... من بیشتر الان فکر میکنم شوهرت داره باهات لجبازی میکنه...شوهر منم یه مدت همین طور بود میمرد برای خانواده اش اما من چند وقت مظلوم بازی در اوردم و الان شوهرم بعضی موقع ها هم حق رو به من میده...کاری کن که شوهرت تو رو یک زن زحمت کش که در اختیار خانواده ات هستی ببینه.
خودتو اذیت کنی و از بین ببری چی عوض میشه؟ شاد باش. سر کارت با انرژی برو ...نذار خانواده ی شوهرت به شوهرت بگن زنت رو ببین ....
خانواده شوهرت دو تا مشکل با تو دارند:1 _به تو حسادت میکنند 2_میترسند شوهرت تو رو دوست داشته باشه
نذار موفق بشن تو رو تبدیل به یک زن زشت و تو سری خور بکنند...
کم کم و با صبر میتونی اوضاع رو دستت بگیری...یکم سیاست داشته باش دختر...
حتی برای اینکه یک مدت اوضاع درست بشه چاپلوسی خانواده شوهرت رو بکن تا رابطه شون باهات درست بشه منم این کار رو کردم چون عامل اصلی رفتار شوهرت حرفها و کارهای اونهاست . من با اینکه مادر شوهرم خیلی اذیتم کرده بود رفتم باهاش دوست شدم و بهش گفتم شوهرم منو دوست نداره حتی پیشم نمیخوابه روی شما حساسه و اگر من مشکلی باهاش پیدا کنم میاد باهام دعوا میکنه و تو این دعواها خودش آسیب میبینه گفتم همش ایراد میگیره از غذا از قیافه ام گفتم زندگیم داره میپاشه...
باور کن رفتار شوهرم خیلی عوض شد مادر شوهرم به خاطر زندگی پسرش هم که شده بود ناچار شروع کرد به نصیحت پسرش و تعریف کردن از من...
حالا من منتظرم که شوهرم کامل مال من بشه و بعد با بچه دار شدنم موقعیتم رو محکم کنم و بعد تلافی همه اذیت هاشون رو بکنم
به خودت برس حتی هر روز ارایشگاه برو از هیچ کس کم نیار حتی اعلام کن میخوای درس بخونی نذار زمینت بزنند. باور کن منم مثل تو بودم ولی با عوض کردن روشم الان اوضاعم خیلی بهتره
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
نه تو دنیای واقعی کسی به فکر من هست نه تو دنیای مجازی.
احساس میکنم خیلی تنهام:302:
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
من كه جز دعا كردن كاري ازم بر نمي ياد . برات دعا مي كنم عزيزم . هنوز آرومتر نشدي ؟ انقدر خودتو عذاب نده دختر خوب .
اميدوارم هرچه زودتر مشكلت حل شه دوست خوبم . هيچوقتم تنها نيستي . همين كه اينجا هستي مطمئن باش كلي دوست داري كه نگرانتن و برات دعا مي كنن . :43::46:
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
سلام مینا جان تو تنها نیستی خدارو داری
هرچی بیشتر به خودت برسی و کمتر تحویل بگیری بیشتر طرفت میاد شرایط الان من از تو هم بدتره به خدا ولی بزار بگم بیشتر به خودت برس و خودتو تحویل بگیر حداقل جلوی شوهرت خودتو شاد نشون بده بزار فکر نکنه انقد بهش وابسته ای
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سرافراز
"بلند شي و در دنياي خودت كاري انجام بدي"!
چي شد خانمي بلند شدي؟ كاري كردي؟
تو كه هنوز كاري نكردي كه انتظار داري همه هجوم بيارن و كمكت كنند!
هر وقت تو هم كاري كردي بيا بگو تا بقيه ادامه بدن ...
شوهرت هنوز همون دروغگو و بده و بي ش ... هست كه بوده و خودت گفته بودي! خانوادش همون آدماي مزخ ... ! خيلي خوب ...
تو چه طور خانمي؟ تو تغيير كردي؟ قضاوت نمي كنم ... شايد تغيير بوده و من نديدم!
اگر تغيير كردي بيا بگو ... بگو چي كار كردي ... تو چه كارهايي كردي و نتيجش چي شد؟
ميناجان يادمه همون اولا با خودم ميگفتم چرا اين خانم ميناچ هميشه مشكلاتش ثابته. تغيير نميكنه... جوابشو نميفهميدم ...
ولي حالا ميدونم ... مشكلات شما هميشه پابرجاست تا وقتي كه خودت هميشه ثابتي ...
امروز داشتم تاپيك خانم lonely sky رو ميخوندم ... به چه نتيجه ي شيريني رسيده بود.
كاش همين نتيجه رو تاپيك شما هم داشت ... اما نداره ... هيچكدومش چون شما روي مشكلاتت زوم كردي و منتظر معجزه اي و چون روي نميده ناراحت و نااميد ميشي كه چرا كسي كمكم نميكنه ...
بشين فكر كن دوست خوبم :72:
ببين تو اين مدتي كه تو تالار عضو بودي چي كار كردي روي دنياي خودت ...
اگه دلت خواست ما رو هم در جريان بذار ... :46:
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
مینا جان منم همش به فکرتم! بیا برامون بگو داری چیکارها می کنی که حالتو خوب کنی... خبر بده...:46:
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
سلام مينا جان. عزيزم من نصيحتت نميكنم، اما يه راهكار بهت پيشنهاد ميدم.
بياو در زمان حال زندگي كن. گريه هاتو بزار وقت خودش، خوشي ها هم وقت خودش. چرا لحظه هاي شادت رو قرباني لحظه هاي بد ميكني عزيزم؟ هان؟ هر كاري تو ساعت خودش. صبح كار، ظهر بحث و نهايتا گريه، شب مهموني و خوش گذروني و ديدار مامان بابا. اينجوري تا دلت ميخواد گريه كن، اما وقتي شرايط آرومه، اون شرايط آروم رو فداي لحظات تلخ گذشته ات نكن. حتي به نگراني هاي آينده هم فكر نكن. تا كي ميخواي توي گذشته ي تلخ و آينده ي نامعلوم زندگي كني خانومي؟ واسه كارات مرز بذار.
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
ممنونم دوستان خوبم.
بچه ها من فقط دوتا داداش دارم و خواهری ندارم، دوست دارم مثله یه خواهر راهنماییم کنین.خیلی داغونم به خدا.
با شوهرم فعلا میگذرونیم . اختلاف نظر و دعوا کم و بیش هست اما نه به صورت خیلی جدی. دیگه تقریبا یه ذره با اخلاقای هم آشنا شدیم و میگذرونیم روزگارو البته نه با شیرینی مطلق و نه هم با تلخی مطلق.(یه ذره به هم اعتماد نداریم از لحاظ مادی حتی یه ذره)
رابطم با خونوادش قطع نشده ولی کم و در عین حال محترمانه اس(هر ماه یا 40 روز یه بار میرم خونشون واسه نیم ساعت).البته ته دلم خیلی خیلی ازشون بدم میاد و ازشون متنفرم:163: چون تو همون نیم ساعت هم واقعا اذیتم میکنن.تورو خدا باور کنین نگین مثبت فکر کن. اصلا بی خیال..........
اما چیزی که الان خیلی منو اذیتم میکنه اینه که خونوادم که همیشه مدافع شوهرم بودن بهم میگن
مینا چقدر بی فکری چرا چشاتو بستی؟ چرا هیچی از دور و برت نمیفهمی؟
(نسبت به خونواده شوهرم خیلی کینه ای شدن که البته حق هم دارن و نسبت به شوهرم بدبین شدن و میترسن که بازم به نظر خودمم حق دارن.)
ببین خونواده شوهرت با اینکه شما تمام شرایطو دارین شدیدا با بچه دار شدنت مخالفن در حالی که این آرزوی هر پدر و مادریه که نوشونو ببینن.(خونواده هامون از روابطمون اصلا خبرندارن یعنی جلو اونا خیلی خوب برخورد میکنیم)
ببین بعد از اینکه بابا جلوشون محکم وایستاد فقط به خاطر مهریه اون حاضر شد دوباره با هم زندگی کنین. فراموش نکن به خصوص حالا که دیگه کارشم قطعی شده.
الانم که این قضیه فروختن خونه هم پیش اومد(که یه خونه بزرگتر بگیریم) تمام پولشو تو حساب خودش ریخته با اینکه نصف بیشتر پولشو من داده بودم و خونه نصف نصف به نام هردومون بود،(منم جرات نمیکنم چیزی بگم ) بیشتر از قبل منو نگران کرده.
از یه طرف میگن باید بچه دار شی داره دیر میشه اونا قصدشون اینه که طول بدن که تو بچه دار نشی قانونی برن جلو!!!!!
از یه طرف میگن حواستو جمع کن بگو پول تو رو به خودت بده تا زمانی که خونه جدید بگیرین.
نمیدونم حرفاشون باعث شده خیلی ترسم و البته نفرتم بیشتر بشه.نمیدونم باید چی کار کنم؟
میگم شاید یه ذره مهربون شدنش و فروختن خونه و اینا همه نقشه باشه !!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مینا چ
میگم شاید یه ذره مهربون شدنش و فروختن خونه و اینا همه نقشه باشه !!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نشد ديگه مينا جان! قرار نشد اگر كسي بي مهري كنه بگيم چرا وقتي محبت كنه هم بهش شك كنيم :81:
ذهن خواني ممنوع! :300: به نظريه هاي شيطان كه از ذهنت تراوش ميكنه بها نده! افكار منفي و بدبينانه!
ولي زيادم بي گدار به آب نزن. يه موقع كه ديدي خيلي مهربونه و ميتوني باهاش صحبت كني نگرانيهاتو باهاش در ميون بذار مثلا بگو خيلي دوست دارم مادر شم (اصلا نگو خانوادم گفتن) اما از پولي كه ريخته به حسابش حرفي نزن. قراره خونه بزرگتر بخريد پس اون پول هيچ جا نميره. اگر يه كمي گذشت و ديدي رفتارش واقعا مشكوكه و نميخواد خونه هم بخره يعني تو خريدن خونه سستي ميكنه بهش بگو كه چرا خونه نميخره و مگه پولش كافي نيست و ... اما حالا اصلا!
هيچ دليلي براي نگران شدن شما نيست. پس به حرفاي خانواده ي خودت گوش نكن و اصلا نذار بفهمند كه تو هم نگراني و دفعه ي بعد از شوهرت دفاع كن و بگو كه اين طوري نيست و ...
خيلي كار خوبي هم كردي كه رابطه ات با خانوادش رو كاهش دادي. چه نيازي هست هر روز اونا رو ببيني و حرص بخوري ولي سعي كن تلفن بزني مخصوصا جلوي همسرت و از خانوادش سراغ بگيري و حالشونو بپرسي.
مينا جان براي بچه دار شدنت هم اصلا و ابدا عجله نكن البته دلم نميخواد بگم دير بچه دارشو اما شما هنوز جووني و وقت داري پس نگراني نداشته باش بذار رابطه ات با شوهرت بهتر بشه.:72::72:
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مینا چ
از یه طرف میگن حواستو جمع کن بگو پول تو رو به خودت بده تا زمانی که خونه جدید بگیرین.
این حرفو نزنی هان.:163: ببین، دو حالت وجود داره. یکی این که اون می خواد پول تو را اصلا بقاپه، خب حالا بهش بگی یا 6 ماه دیگه، فرقی نمی کنه، اون پول توی حساب اونه و اگه می خواسته که پول تو را بقاپه، خب دیگه به هدفش هم رسیده و تو نمی تونی اون پول را پس بگیری.:305:
دوم: اون با خودش فکر کرده که حالا من که قراره یک ماه دیگه خونه را بخرم، دلیلی نداره که بخوام برای این یک ماه هم پولش را بهش بدم، (اصلا خیلی هم لوس میشه که من این قدر با زنم یک قرون دو هزار کنم.) خب یه ماه دیگه خونه می خرم و سهمش را به نامش نی زنم. :104:
اگه مورد اول باشه که کار از کار گذشته ولی اگه مورد دوم باشه، باز یه دعوای دیگه. اون وقت شوهرت با خودش فکر میکنه: اینو باشه، فکر کرده می خوام پولش را بدزدم. چطور وقتی بهم اعتماد هم نداریم، ممکنه که بتونیم با هم خوب باشیم؟:324:
به اون اعتماد کن و به خدا توکل کن. اگه یه مرد حس کنه که زنش بهش توی این جور مسائل اعتماد نداره، بد جوری در قلبش را به روی زنش می بنده.:305: من میگم که حالا که پول توی حساب اونه، نه تنها بهش شک نکن، بلکه همش بگو که من چون به تو اعتماد داشتم، در مورد فروش خونه با خودم فکر کردم که هر چی من بدونم، بالاخره تو از من شم اقتصادی قوی تری داری، پس خوشحالم که به حرف تو گوش دادم. یعنی نه تنها شک نکن، بلکه یه جورایی بهش اعتماد بنفس هم بده (این اون چیزیه که هم خودت و هم شوهرش بهش نیاز دارین:104:)
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
ممنون دوستای خوبم.
آقای تسوکه همین حرف شما رودر مورداعتماد بهش زدم.
خودش خیلی اصرار به فروش خونه داشت و من فقط به خاطر اینکه یه خونه بزرگتر بگیریم موافقت کردم خودشم بهم قول داد که به نظر من توجه کنه پولمون هم تقریبا میرسه اما حالا وای همین که میریم یه خونه تو محله ای که من میخوامو میبینیم انقد ایراد میگیره و سرم منت میذاره که خدا میدونه.بچه ها خیلی سخته باور کنید حتی پنج تومن از حقوق من واسم باقی نمیمونه:302: (اندازه خودش منم قسط و وام دارم از اول پا به پاش بودم)این حق منه که نظر منو هم بدونه اما دیگه چون از دعوا و کل کل خسته شدم گفتم هرجا که دلت میخواد با هر متراژی که دوس داری بروبگیر دیگه برام مهم نیست.
دیروز هم سالگرد ازدواجمون بود با اینکه بارها غیرمستقیم و مستقیم به بهانه های مختلف بهش یادآوری کرده بودم اما حتی دریغ از یه شاخه گل یا یه خودکار 200تومنی!!!!!!!!!!!!!:302: وقتی هم گله کردم هزارتا بهم توهین کرد که لوسم و سوسولم و پرتوقعم!!!!!!!!!! اووووووووو ما 4 سال پیش ازدواج کردیم دیگه این کارا چه معنی میده؟ منم راهمو کشیدمو مثله همیشه به اتاقم پناه بردم.این در حالیه که از سه روز پیش کادوی روز مادرشو آماده کرده (اگه باز در مورد همه بی خیال بود میگفتم حالا اخلاقشه بی خیال):302:
میدونه خیلی واسم این چیزا مهمه ولی اهمیت نمیده به خواسته های من ،منم دیگه میخوام تلافی کنم و کمترین کاری واسش انجام ندم.کمترین کاری هرچی میخواد پیش بیاد بیاد
آرزو میکنم واسه آزمون قبول شم و برم یه شهر دیگه از شر این آدمو و زندگیش چند روزی راحت شم.خیلی دلم گرفته کاش منم یه شوهر با فرهنگ امروزی میداشتم تا یه شوهر تحصیل کرده که اخلاق و فرهنگش شبیه آدمای قرن بوقه.کاش به خواسته هام اهمیت میداد جای اینکه مسخرم کنه.
اما دیگه واسم خیلی عادی تر از گذشته شده رفتاراش.
توروخدا اونایی که مجردن مثه من چشماشونو نبندن و فقط به مدرک و تحصیلات بها ندن همه چیو ببینن همه ملاکها رو. تو روخدا با کسی ازدواج کنید که انقد اختلاف فاز نداشته باشین. به کسی که تقریبا مثله هم فکر کنید:302::302::302:
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
نمیدونم چطوری باید برخورد کنم؟
خیلی از دستش ناراحتم.
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مینا چ
نمیدونم چطوری باید برخورد کنم؟
مشکل شما هم همینه. نمی دونین باهاش چطوری برخورد کنین. این که براتون کادو نگرفته، معمولا برای خیلی از خانم ها اتفاق می افته.:305: دلیل اصلی اش هم اینه که مردا معمولا نمی دونن که یه زن چقدر این کار براش شیرینه. اما شما وقتی با هم خوب نیستید و مشکل دارید، دیگه نباید منتظر هدیه باشید.
در ضمن من فکر می کنم که شما تلاش چندانی برای بهبود رابطه تان نمی کنید. روند کارتون را ببینید.:303: کلی از شوهر ایراد گرفتید. بعد به این نتیجه رسیدید که برید مشاور و بعد به این نتیجه رسیدید که تغییر را از خودتون شروع کنید و تاپیک از خودم خسته شدم را راه انداختید و ما نوشتیم و نوشتیم و من در آخرین پست اون تاپیک از شما در مورد ایراداتی که مشاور از شما گرفت و حرفایی که زد پرسیدم و خواستم که اونها را بنویسین.:303: اما شما ننوشتین و کار را نیمه کاره رها کردین. باز ما داریم این دور باطل را شروع می کنیم و ادامه میدیم و همش از خانواده و شوهرت و ... میگی.
بهتر نیست اینها را بس کنیم و کمی در مورد خودت و حرفای مشاور بحث کنیم. شاید اصلا ایراد از جای دیگه ای باشه. می خواهید یه تاپیک جدید در ادامه ی از خودم خسته شدم کمک کنید عوض بشم بزنید و اون جا روی حرفای مشاوره در مورد خودتون کار کنیم؟ یک کم در مورد ایرادهای شما و حرفای مشاور حرف بزنیم؟
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
خب چي شد.:303: به نظر مياد تمايلي به حرف زدن در اين مورد ندارين.
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
مرسی آقای تسوکه از اینکه به فکرم هستین بی نهایت ممنونم.
در ضمن من فکر می کنم که شما تلاش چندانی برای بهبود رابطه تان نمی کنید
انقده مسائل مختلفی پیش میاد که نمیتونم رو یه موضوع تمرکز کنم.
اون تاپیک هم که قفل شد.
در ضمن با بعضی از حرفاتون (ببخشید البته) ولی موافق نیستم،من شاید نتونستم تغییری در رفتارم بدم اما باور کنید تلاشمو کردم هرچند هم که حتی بی فایده بوده.
حرفای مشاوره و این جور چیزا هم باید دو طرفه باشه. وقتی آدم احساس میکنه تو دریای زندگی تنهایی داره قایقو پارو میزنه خیلی احساس خستگی میکنه. وقتی طرف مقابلت کوه اعتماد به نفسه و فکر میکنه عاری از هرگونه خطا و اشتباهه و حرف حرفه خودشه!!!.........(باور کنید خیلی سخته هی بهم نگید تو داری ایراد میگیری خودتو درست کن:305: خیلی چیزا دو طرفس)
مثلا الان ، هرچی منطقی با آرامش باهاش صحبت میکنم و دلیل و منطق میارم که خونمونو نزدیک خونه مامانم اینا بگیریم به نفعمونه بدون هیچ دلیلی میگه ننننننننننننننننننننننننن نننننننه.
ازش خواهش میکنم یه دلیل بیار میگه نمیدونم فقط نه.
داره با من لجبازی میکنه وگرنه قبلا خونه خودشون هم همونجا بوده و جزء بهترین نقاط محسوب میشه و هیچ دلیلی هم نداره.
خلاصه هر روز یه موضوع جدید پیش میاد.یه روز میگه خونه یه روز بچه!!!!!!!!!!و....
بازم اگه میدونین گفتن حرفای مشاور خوبه باشه من تو یه دفترچه همشو نوشتم(البته خیلیاشو قبول ندارم) از همین فردا میام اینجا مینویسم.
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مینا چ
حرفای مشاوره و این جور چیزا هم باید دو طرفه باشه. وقتی آدم احساس میکنه تو دریای زندگی تنهایی داره قایقو پارو میزنه خیلی احساس خستگی میکنه. وقتی طرف مقابلت کوه اعتماد به نفسه و فکر میکنه عاری از هرگونه خطا و اشتباهه و حرف حرفه خودشه!!!.........(باور کنید خیلی سخته هی بهم نگید تو داری ایراد میگیری خودتو درست کن:305: خیلی چیزا دو طرفس)
اولا که این احساستون غلطه که شما دارین تنهایی پارو میزنین.:305: شوهرتون هم داره تلاش میکنه، اما بر اساس اون چیزی که خودش فکر می کنه درسته.:305: همون قدر که شما برای زندگی تون ارزش قائلید، او هم برای زندگی اش ارزش قائله و آدم بی خیالی نیست. فقط یه جورایی این تلاش ها در مسیر بهتر شدن زندگی تون نیست که هر دو مقصرید.:302: در ضمن من که نمیگم که شما تلاش کنید و شوهرتون هیچی، من میگم که فعلا که ما به شوهرتون دسترسی نداریم، تنها می مونه شما.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مینا چ
مثلا الان ، هرچی منطقی با آرامش باهاش صحبت میکنم و دلیل و منطق میارم که خونمونو نزدیک خونه مامانم اینا بگیریم به نفعمونه بدون هیچ دلیلی میگه ننننننننننننننننننننننننن نننننننه.
ازش خواهش میکنم یه دلیل بیار میگه نمیدونم فقط نه.
خب همین که شما براش دلیل و منطق می آرین، براش غیرقابل قبوله. مگه توی کتاب رازهایی در مورد مردان، نخوانده ای که مردان نمی تونن تحمل کنند که زنشون راه درست و غلط را بهشون نشون بده. منم این جوری ام.:163: همه ی مردها این جوری اند.:305: طبیعی هم هست. اون یه مرده و می خواهد یه جوری زندگی تحت مدیریت خودش باشه. :305:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مینا چ
داره با من لجبازی میکنه وگرنه قبلا خونه خودشون هم همونجا بوده و جزء بهترین نقاط محسوب میشه و هیچ دلیلی هم نداره.
آره دیگه، اگه حس کنه که شما قبولش داری، که خب، و گرنه هر جوری که هست تلاش میکنه تا حرفش را به کرسی بنشونه. من کاملا درکش می کنم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مینا چ
خلاصه هر روز یه موضوع جدید پیش میاد.یه روز میگه خونه یه روز بچه!!!!!!!!!!و....
و این داستان همچنان ادامه خواهد داشت، مگر این که تغییر خاصی ایجاد بشه.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مینا چ
بازم اگه میدونین گفتن حرفای مشاور خوبه باشه من تو یه دفترچه همشو نوشتم(البته خیلیاشو قبول ندارم) از همین فردا میام اینجا مینویسم.
همه شو بنویسین، به خصوص اونهایی که قبول ندارین. بگذارید تا ما نظر بدیم که از بیرون داریم نگاه می کنیم. یه تاپیک جدید باز کنید. توی اون تاپیک ما دیگه در مورد شوهر و خانواده و ... بحث نمی کنیم، فقط در مورد شما حرف خواهیم زد. 10 تاپیک در مورد شوهر شما بود. این تاپیک جدید، فقط و فقط در مورد شماست.
ما منتظریم. :305:
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
[align=center]سلام بچه ها
[/align]
سلام آقای تسوکه .آزمونو چی کار کردین؟ ایشالله موفق باشین.
حتما وقت کنم میام به خدا همشو مینویسم الان که خیلی سرم شلوغه هم امتحان زبان دارم و هم راستی من مرحله اول آزمون دکتری رو قبول شدم خیلی خوشحالم خدا رو شکر:310:
واسم دعا کنید مصاحبشم قبول شم .
اگه کسی تجربه ای داره میشه بهم بگین خیلی ممنون میشم.:72:
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
بهتون تبريك ميگم :104::104:
ان شاءالله تو همه ي آزمونهاي زندگيتون موفق باشين :72::72::72:
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
آهان پس درگیر دکترا شدین که چیزی ننوشتین. منو باش با خودم فکر کردم که تا بحث به خودتون رسید، گذاشتین در رفتین.:311: حالا اون حرفا را بنویسید. ما هم منتظریم.:303:
تبریک میگم.:104: راستی چه رشته ای امتحان داده بودین؟ اگر کامپیوتر امتحان دادین، میشه درصدهاتون را بنویسین و اون دانشگاههایی را که آوردین. منم کامپیوتر امتحان دادم و می خوام درصدهاتون را بدونم. مرسی.:325:
من والا دکترا قبول نشدم. همش هم به خاطر زبان دیگه.:302: زبانم ضعیفه و گرنه هوش و ریاضی و فیزیک را خوب زدم. هر چند اگر مرحله اول را قبول می شدم باز هم فایده نداشت.:311: آخه هنوز مقاله و ... ندارم. باید می موندم تا سال دیگه مقاله و ... جور کنم و با یه رزومه ی خوب، یه دانشگاه خوب قبول شم. هر چند اگر رزومه ام خوب شه، یه وقت شاید رفتم آمریکا و ... . فعلا پروژه و زبان. تا ببینم چی میشه.
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
سلام عزیزم
دیدی خدا تنهات نزاشته . دیدی همیشه یه نور امید و یه چراغ روشنی تو تاریکیها هست که آدمو هدایت میکنه. همین که قبول شدی میدونی یعنی چی؟ چقدر ارزشمنده؟خدا رو شکر خیلی خوشحالمون کردی انشالله مصاحبه هم میاری و میشی خانم دکتر .
:227:
راجع به مشکلاتت هم واقعاً به دوستای همدردی اعتماد کن. شما با این تحصیلات و موقعیت اجتماعی خوب قرار نیست که بشی یه زن افسرده و رنگ پریده و داغون.
تسوکه راست میگن . یه دور باطل مشاوره رو شروع نکن.اگه دوستامون حرفی میزنن،خوب گوش کن و عمل کن.
:303:
من فکر میکنم:
1- گریه کردن بد نیست . اگه آروممت میکنه. اگه دلت خالی میشه اشکالی نداره. این گریه اگه نبود ما زنها دق میکردیم. از شدت بغض. ولی مهم اینه که گریه که تموم شد ناراحتی هم باهاش از دلت بره. دیگه بزاریش کنار. بشی خودت. ذهن آدم خیلی بده. همش با آدم حرف میزنه. جلوی ذهنتو بگیر. تو باید مدیریتش کنی عزیزم.
2- به قول مامانم، زن و شوهر که از هم جدا و شریکی ندارن. اگه شما احساس خوشبختی نکنید، حتی ده برابر پول خونت هم مهم نیست. اگه شاد نباشی ، میخوای چکارش کنی؟ پس حتماً از ته دلت سعی کن به همسرت اعتماد کنی.حالا اگه خدانکرده یه روز پاش بیوفته هزار تا راه قانونی هست که پولتو گیری. الان زیاد به این مساله فکر نکن دوست گلم.
3- یه قانونی تو کائنات هستی جاری هست که بهش میگن " قانون خلاء" باور کن یکی از موفق ترین قانونهاست. سعی کن خلاء ایجاد کنی. خیلی خیلی خیلی با ذهنی که ما آدما داریم ، دشواره ، اما غیر ممکن نیست.
مثلاً اگه به محبت شوهرت احتیاج داری باید این خلاء رو ایجاد کنی، یعنی به جای اینکه بخوای باهاش راجع به محبت و توجه حرف بزنی، تنهاش بزاری تا خودش بیاد طرفت، باور کن این که میگم شوخی نیست ، یه قانون جاری کائناته، جواب میده . حالا بیشتر خودت مطالعه کن گلم.
بازم بهت سر میزنم. :46:
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
مرسی آقای تسوکه.امسال درصدا بالا نبوده مثل اینکه . من هوش 48 درصد ریاضی 50 فیزیک 12 اما واسه زبانم چون مدرک داشتم واسم مهم نبود 28 زدم.آره زبان از همه مهمتره قبول دارم. همه دانشگاهها رو اوردم. شریف تهران فردوسی (5تا دانشگاه).نمیدونید منم رو این زبان چقدر زحمت کشیدم.
خیلی با شما فرق داره؟فکر نکنم؟
اما خودتون بهتر از من میدونین مصاحبه خودش یه دنیای دیگس:302::302: احتمال قبولی رو خیلی کم میبینم بیشتر ناراحتم تا خوشحال.
بعضی وقتا میگم همین مرحله اولشو قبول نمیشدم بهتر بود آخه به نظر من مصاحبش بیشتر تخریب شخصیته.نمیدونم:162:
مرسی خانوم مهربونی لطفا قانون خلا رو وقت کردین واسم بیشتر توضیح بدین:46:
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
نگفتين چه رشته اي امتحان دادين؟:303:
از مصاحبه هم نترسين.:305: كي گفته تخريب شخصيته. واسه همه همين طوريه. اگه بترسين كه خراب مي كنين و اعتماد به نفستون را از دست ميدين.:305: به خودت ايمان داشته باشين و وقتي اونجا ازتون سوالي مي پرسند با اعتماد به نفس جواب بدين. اينو مطمئن باشين كه استادا چندان از شما باسوادتر نيستند. اين شيوه ي كار اونهاست كه شما را به چالش بكشند تا ببينند چقدر بارتونه.:305: نبايد كم بيارين و بايد با اعتماد به نفس كامل بهشون جواب بدين.
راستي اوضاع مقاله هاتون در چه وضعيه. نمره ي زبانتون را هم ميشه بگين؟:303:
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
وای خوش بحالت مینا.
بهت تبریک می گم:72::72::72:
شیرینی نمی دی؟ :)
من البته نخونده بودم یعنی فرصت خوندن نداشتم. درصدام هم فقط زبان خوب بود.
امسال سال سوم ارشده و اگه تمومش نکنم استادم لهم می کنه. تازه جریمه هم داره که خدا رو شکر پولشو ندارم:311:
مقاله هم که حتی یکی هم ندارم. پایان نامه هم که برای تحلیلش داده می خوام که پیدا نمی کنم و حسابی گیر کردم.
دعا کن ما هم به این موفقیت ها برسیم :316:
گفتی برای حل مشکلاتت نمی تونی روی یکیشون تمرکز کنی، چون زیادن. اتفاقا من فکر می کنم باید روی یکیشون تمرکز کنی. چون هم کمک می کنه تا حداقل توی اون مهارت پیدا کنی و هم اینکه از فکر کردن به بقیه و حساسیت های احتمالی دورت می کنه. همه میگن آدمهای بیخیال دنیا و اتفاقات بدش خیلی خوشبختن :)
تو هم فعلا اولویت اولی رو بچسب و بیخیال بقیه شو. سر فرصت به حساب اونا هم می رسی.
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
منم کامپیوتر امتحان دادم.آقای تسوکه الان پروژتون تاچه حدی جلو رفته؟ البته میدونم که خودتون بهتر در جریانید اما دوست دارم تاکیدبیشتری کنم حتما اگه موضوع پروژتونو هنوز قطعی نکردین یه چیزی بردارین که بتونیین روش خیلی خوب مانور بدین. من کلا 4 تا مقاله دارم که دو تاش بیسشون موضوع پروژم بود.نمره زبانمم 80 بود.با کمک شوهرم مدرک تافلمو گرفتم.کلا از زبان خیلی خوشم میاد اما واسه اینکه کاربردی باشه و یادم نره و زحمتام هدر ندرن همش باید تو امتحانای مختلف شرکت کنم و امتحانم که واسه من یعنی یه دنیا استرس.......
فکر کنم همین استرسهای مختلف باعث شده خیلی افسرده بشم خیلی زیاد دیگه هیچی خوشحالم نمیکنه.
من کلا برعکسم جای اینکه خوشحال باشم افسردگی گرفتم خدا باهام قهر نکنه خیلی کاره!!!!!!!!
lifeisbeautiful عزیز مرسی از لطفتون. ایشالله شما هم قبول میشین. واسه منم دعا کنید مصاحبش قبول شم چون واسه سال دیگه وقت خوندن که ندارم آمادگیمم از امسال کمتر میشه.
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
نقل قول:
نوشته اصلی توسط دل انگيز
سلام مينا جان يه مدتيه ازت خبري نيست
با زندگي چه ميكني اوضاع واحوالت چطوره خانم دكتر
ممنون دل انگیز جان که به فکرم بودی.:46:
میگذرونیم. خوشبختانه انقدر درگیر مسائل مختلف هستیم که دیگه وقت نمیکنیم زیاد با هم جر و بحث و دعوا کنیم :311:
هنوز مونده تا ما خانم دکتر بشیم .اووووووووووووو
واسم دعا کن عزیزم به آرزوم برسم.
راستی اعیاد شعبانیتون هم مبارک باشه.:72:
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
سلام بچه ها جون. خوبین؟ خوشین؟ عباداتتون قبول.
ای تو دنیای مجازی هم کسی منو دوست نداره؟
خیلی وقته نیومدم وقت نکردم گفتم شاید کسی هم از من یادش اومده باشه دیدم نه حالا بگذریم.
راستشو بخواین قبولیم تو مصاحبه دکترا تقریبا یه جورایی قطعیه.
یه خونه بزرگتر هم خریدیم و یه اسباب کشی خیلی خیلی سخت رو هم پشت سر گذاشتیم.
دیشب دخترخالم بهم زنگ زده بود فکر میکرد من الان از خوشحالی دارم بال درمیارم باخودش فکر میکرد من دکترا قبول شدم سالم هستم خونه هم دارم دیگه چی کم دارم؟همش بهم میگفت خوش به حالت اما جواب من فقط اشک و گریه بود.
خونه بزرگ و شیک اما بدون هیچ صدای خنده ای که بماند بدون هیچ صدایی !!!!هیچ رابطه عاطفی ای و هیچ علاقه ای،
هیچ سفره دونفره ای و هیچ شوق و ذوق و.......
دونفر که با هم مجبورن زیریه سقف زندگی کنند.
تو نگاه هردو نفر فقط دو موضوعو میشه دید 1.خستگی شدید از کار روزانه و 2.تنفر از همدیگه.
وقتی شوهرمو و نحوه انجام دادن کارهاشو که نهایت اسلوموشنی هستو میبینم حالم ازش به هم میخوره و خودمو نفرین میکنم.
اونم همین طور کوچکترین اعتنایی به من نمیکنه مگه این که سر برخوردامون با خونواده های همدیگه واسه چند دقه ای با هم جروبحث کنیم و دیگه تموم.
به نظرم یه آدم خیلی زشت و بی منطق میاد که اصلا روابط اجتماعی خوبی نداره و خیلی خودخواهه.
از اینکه توی درسم موفق هستم حرصش میگیره و خلاصه اینکه فقط همو تحمل میکنیم. دیگه هیچ علاقه ای بهش ندارم و احساسات بدم نسبت بهش هر روز بیشتر از دیروز میشه. هیچ احساس مثبتی بهش ندارم.!!!!!!!!
همش آرزو میکنم به گذشته برگردم .
از موفقیتهام و از هیچی خوشحال نمیشم. انگاری یه غم بزرگ تو وجودمه.
کاش دیپلم داشتم و تو یه خونه کوچیک مستاجر بودم اما یه دلخوش میداشتم. یکی رو که نفسم به نفس اون وابسته میبود و وقتی نگاهش میکردم کیف میکردم.رو هم آب میپاشیدیم و شوخی میکردیم ،دنبال هم میدویدیم و شاد بودیم. همسایه هامون از صدای خندهامون خسته میشدن نه از صدای گریه هام.
یه نفر که از هرجهت بیشتر از خودم دوسش میداشتم و تمام عمرم بود.
کاش این حسو فقط واسه چند لحظه تجربه میکردم.
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
سلام عزیزم...
مقدمتان گلباران....:104: هم خوش اومدی به همدردی، و هم خونه جدید مبارک. شیرینی دکتری هم که انشااله ردیفه....
خانمی بهتر نیست با شروع جدید، تو یه خونه جدید، تو یه سطح تحصیلی جدید، یه زندگی مشترک زیبا و جدید هم با همسرت آغاز کنی؟
این کینه ها و کدورت ها رو تا کی میخوای به دوش حمل کنی؟ اسباب کشی تموم شده، بذارشون زمین. خسته میشی.... همسر شما اینگونه هست. راهی پیدا کن که با شرایط موجود احساس خوشبختی کنی، نه با اگر ها و شاید ها....
میتونی همین درخواست رو هم از همسرت داشته باشی. که همه چیزو فراموش کنید و یه زندگی زیبا رو از نو بسازید. کی از یه پیشنهاد خوب بدش میاد؟
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
سلام مینای عزیزم:72:
نماز روزه ی شما هم قبول باشه:72:
خیلی خیلی تبریک میگم بابت خونه و قبولی دکترا.:72::72::72::72:
مینای عزیز، شب بارونی راست میگه. همه چیز آماده هست برای اینکه شما ها اراده کنید و به بهترین شکل ادامه ش بدید.
انقدر به احساسات بد پرو بال نده. نتیجه ش چیزی جز اذیت شدن خودت نیست.
برفرض که یه احساس بدی هم بوجود اومد، باید باهاش مقابله کنی. البته اگه دوست داری زندگیت برات لذت بخش بشه.
امیدوارم که دوستان عزیز که تجربه و علم بیشتری هم دارن کمک کنن.:72::72:
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
دختر مهربون و شب بارونی عزیزم ممنون از محبتتون.
آخه منم دوست دارم این طوری باشه ،حتی باوجود نفرتی:163:که ته دلم داشتم ظاهرسازی کردم وغرورمو بی خیال شدم و بهش همه چیو گفتم اما پاسخی در جواب به جز سکوت و اینکه "نه ما نمیتونیم با هم خوب باشیم، ساکت باشیم و تو مود قهر به نفعمونه" چیزی نشنیدم !!!!!
تکرار زیاد این حرف از طرف من قضیه رو خرابتر میکنه.اون لحظه به لحظه میزان فیس و افاده خونش بالاتر میره و بیشتر ناز میکنه.
وقتی هم این حرفا از ته دلت نیست خیلی گفتنش و نه شنیدنش سخته احساس میکنی خودت داری شخصیت خودتو تخریب میکنی.
اما با این وجود خوشحال میشم راهنماییم کنید.
-
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
سلام مينا جان قبولي دكترا را بهت تيريك ميگم همچنين خريد خونه را .ايشااله كه هميشه موفق باشي.:104:
مينا جان چرا اينقدر مايوسي شدي . مطمئنن هر مشكلي راه حلي داره. هر فردي يك قلقي داره .
اينقدر نااميد نباش . روي آرامشت كار كن .دوستان روشهايي را براي ايجادآرامش تو تاپيكهاي ديگه بيان كردن اونا را بخون واجرا كن .عزيزم به فكر يك راه حل باش .ايشاله مشكلت حل ميشه .بيا دوباره مشكلاتتو بگو حتما دوستان بهت كمك ميكنن .:72: