-
رفتار همسرم بعد از خیانت من....
سلام
مشکل من خیلی عمقیه که بخواد به این راحتی ها حل بشه اما اگه کسی تجربه ای داره واقعا به حل مشکلم کمک بزرگی کرده...
من نزدیک 14 ساله ازدواج کردم .توی تمام این سالها با تمام وجود حس کردم شوهرم هیچ علاقه ای به من نداره..اینو عملی نشون داده و زبونیم که اصلا زبون نداشت زندگیش بهتر بود...کلا من همه این سالها هم جسمی تنها بودم و هم روحی..الان 3 ساله که بهش خیانت کردم و توی این مدت کسی دیگه رو دوست داشتم و عاشقانه هم با هم بودیم...همه زجرایی که شوهرم بهم داد از لحاظ روحی و جسمی با اون ارضا می کردم و هیچوقتم از هم سیر نشدیم...تا چند وقت پیش هر بار فکر می کردم شوهرم یه روز ممکنه بفهمه از فکرش خوشحالم بودم!!! همیشه حس می کردم که با کارایی که اون بام کرده اگه بفهمه می ره دنبال زندگیش و راحت می شم!! تا اینکه چند وقت پیش شوهرم بهم شک کرد.ایمیل منو هک کرد و تمام مکالمات ما رو تحویل خودم داد!!!!!!!! جایی برای انکار نبود و منم اصلا اهل انکار نبودم..اون جاهایی رم که شک داشت براش باز کردم..بدترین چیزهایی رو که یه مرد می تونه از زنش بدونه فهمیده .تمام حرفای ما رو روابطمونو .حتی کجاها رفتیم .خلاصه بدترین چیزای ممکنو خونده شنیده و فهمیده .مشکلم تازه الانه....از وقتی که فهمیده عین دیوونه ها شده!!! هفته اول فقط گریه می کرد!!! کارمو ول کردم از صبح می بردمش این دکتر و اون دکتر و روانشناس....مدام باید باهاش می بودم و آرومش می کردم که به خودش و یا اون اقا و یا بچه آسیبی نزنه...یه پام دکتر بود یه پام خونه..همون موقع به دکترش گفتم چکار باید بکنم و اون گفت فقط تنهاش نذار خیلی تو شوکه .بعد از 2 هفته که از کار و زندگی افتاده بودم از اون حالت بیرون اومد.فکر می کردم می ذاره منو و میره ولی بدتر شد!!! از صبح عین بچه ها به من چسبیده نمی ذاره یه لحظه ازش دور بشم!! کارشم از روی شک نیست .خودش می دونه دیگه با اون رابطه ندارم..بهش قول دادم و خودش می دونه پای قولم هستم ..با اینکه خیلی برام سخت بود و هست ولی نمی خوام کسی رو آزار بدم...کارش از روی علاقست!!!! من نمی دونم اینهمه علاقش تا حالا کجا بود!!!!! روزی چند بار از من سکس می خواد!این آدمی که 2 ماه یه بارم حس نداشت منو نگاهم کنه و 5 ماه 6 ماه منو ول می کرد حالا مدام آویزون منه!!! یه ثانیم ولش می کنم می گه من می خوام خودمو بکشم!! گیر داده که دفترتو ول کن ...خونتو ول کن از این کشور بریم!!!!! اصلا برای من عملی نیست...بعدشم من یه مادرم بچم برام تو اولویته الان دو ماهه نمی ذاره به بچه هم برسم!! روزی صد بار از من می پرسه منو دوست داری یا نه! یه ذره هم باشه کافیه! می دونه هیچ کششی به سکس ندارم ولی میگه اگه تو نباشی باید خود ارضایی کنم!!! من فقط بدنمو می ذارم در اختیارش و لحظه شماری می کنم تموم شه...حرفم بزنم می گه دست خودم نیست!! کلا پاک قاطی کرده...نمی دونم من باید چیکار کنم تو این شرایط...ولش کنم برم یا بمونم و قبول کنم که از این بعد هر چیزی ممکنه پیش بیاد.. خودمم خیلی شرایط خوی ندارم ولی خیلی نگران شوهرم هستم.هیچوقت فکرشم نمی کردم اینقدر ضربه بخوره.خواهشا منو کمک کنین خیلی درمونده شدم........
-
RE: خواهشا آقایون جواب بدن
سلام عزیزم
خوب حالا این کجاش بده؟
قبلا مگه از همین قضیه ناراحت نبودی که محلت نمیده؟
راستی من آقا نیستم ولی خوب یه مقدار تعجب کردم
-
RE: خواهشا آقایون جواب بدن
14 سال با اون مدلیش ساختی یه چند ماه هم با این مدلیش سرکن.
شاید هنوز هم تو شوکه.
به هر حال با این کارش می خواد ثابت کنه که از اون مردی که دل و دین شما را برده چیزی کم نداره. شما براش مهم نیستید. بازنده شدن در این رقابت براش مهمه. می خواد ثابت کنه و باور کنه که برنده بوده توی این بازی.
این که می گه از ایران بریم هم همینه. می خواد از دست رقیب بگیردت.
کم کم به خودش می آد. صبر کنید.
ولی عجب ظلمی بهش کردید !! به بچه ات می خوای چی جواب بدی؟؟ مگه برات در اولویت نبود و نیست ؟؟
*****************
دارم شک می کنم. به قول دوستی قبلا مجازات این مسایل سنگسار بود. اما اینجا می بینم هر زنی خیانت می کنه عزیز می شه!! جل الخالق !
-
RE: خواهشا آقایون جواب بدن
تلاقی عزیز
به تالار همدردی خوش آمدید
لطفاً مشاوره حضوری برید ، مسائل بین شما ریشه دار است و بدانید که مشکل فقط شوهر شما نبوده ، مشکلاتی هم شما داشته ای که نادیده می گیرید.
یکی از عوارض مسائل شما قبیح نبودن رابطه همه جانبه با مردی دیگر در حالی که همسر داشته ای و می توانستی برای رفع مشکلاتت با وی از راه عقلانی وارد شوی هست ، و اینکه برای این هدف که همسرتان شما را رها کند از راه رابطه نامشروع با دیگری وارد شده ای و ..... ( بنا به گفته های همین یک پست خود شما ) اینها نشان از مشکلاتی ریشه دار و شناختی در شماست که برای بهبود زندگیتون لازمه حتماً اول روی خود و این اشکالات زوم کنید .
در هر حال مسئله شما به شدت نیاز به مشاوره حضوری دارد و از طریق مجازی نمیتوانید کمک چندانی دریافت کنید .
موفق باشید .
.
-
RE: خواهشا آقایون جواب بدن
ممنون که جواب دادین دوستان
فرشته مهربان مشکل من اینه که متاسفانه اعتمادمو به این مشاورا و دکترای روانشناس از دست دادم .خدا می دونه چقدر تا حالا پول خرج این جلسات مشاوره کردم.منی که اصلا پول خرج کردن برام کار سختی نیست هر بار یادم میاد چه پولایی خرج کردم تو این راه دلم می سوزه!!!
توی این 14 سال بارها مشاوره رفتم خیلی قبل از اینکه اصلا کار به اینجاها برسه و اصلا پای شخصی دیگه وسط باشه .این آقا 3 ساله اومده من 11 سال قبلش هم این مشکلو داشتم.همشون معتقد بودن شوهرم نیاز جدی به درمان داره و باید بیاد درمان کنه اما هیچوقت راضی نشد بیاد واسه درمان همیشه می گفت هر چی تو بگی من همون کارو می کنم!خیلیاشونم که زورشونو گذاشتن که منو تو این زندگی نگه دارن بخاطر بچه ..گاهی تو جلسات مشاوره حس می کردم مادر بزرگم داره نصیحتم می کنه!!
توی ای مدت 2 بار دادخواست طلاق دادم و هر بار کار به مراحل نهایی رسید شوهرم از در التماس و عجز و لابه دراومد...هر بار کلی پیشم گریه کرد و خواهش و تمنا و قول و قرار که اصلاح می شه و قول می ده و می دونه مشکل داره و عوض می شه و کلا این عجز و لابه هاش همیشه واسه همه عین صدا خفه کن بود!! یه جوری که همه بهم می گفتن خیلی پشیمونه و شما رو دوست داره!! هر بارم پیش خانوادم یه تعهدی داد و یه ماهی خوب شد بعد بازم روز از نو روزی از نو!!
کلا شوهرم توی این 14 سال فقط 3 سال با ما زندگی کرد.بعدش شهر ما و خونشو ول کرد و رفت این کشور و اون کشور دنبال پول درآورن .توی این 14 سال اون همیشه توی یه شهری دیگه یا یه کشوری دیگه خونه مجردی داشت و من و بچم با هم تنها بودیم.هر چند ماه یه بار یه سری هم به ما می زد و یه پول زیادی خرج ما می کرد که تو چشم همه بره و همه دلشون بسوزه و باز می رفت.
این 6 سال اخیر به خاطر مشکلات دادگاهی و مالی که داشت به بهانه اینکه بچم باید تو خارج از کشور رشد کنه ما رو به زور آورد گذاشت انگلیس .یه چند ماهی پیش ما موند و بعدش کم کم باز خونشو جدا کرد و بهانه آورد که برم پولامو ایران جمع کنم و برگردم پیش شما!! این پول جمع کردنه الان 6 سال طول کشیده!! اگه این آقا نبود معلوم نبود من باید تنهایی اینجا توی این محیط چکار می کردم....
شاید باور نکنین اما اون روز که مچمو گرفت احساس کردم یه بار سنگینی از روی دوشم برداشته شد .کلی سبک شدم..فیلم بازی کردن برام خیلی زجر آور بود..
الان مشکلم اینه که نمی دونم بازم باید با این شرایط ادامه بدم یا من خودم پیشقدم شم و کار رو تموم کنم..
بازم ممنون که خوندین
-
RE: خواهشا آقایون جواب بدن
برام خیلی جالب بود
ولی واقعاً چرا ما مردا این جوری هستیم
به نظرم تو شوکه هنوز به مرور زمان درست میشه مث همون عوض کردن خونه
-
RE: خواهشا آقایون جواب بدن
نقل قول:
نوشته اصلی توسط تلاقی
سلام
مشکل من خیلی عمقیه که بخواد به این راحتی ها حل بشه اما اگه کسی تجربه ای داره واقعا به حل مشکلم کمک بزرگی کرده...
من نزدیک 14 ساله ازدواج کردم .توی تمام این سالها با تمام وجود حس کردم شوهرم هیچ علاقه ای به من نداره..اینو عملی نشون داده و زبونیم که اصلا زبون نداشت زندگیش بهتر بود...کلا من همه این سالها هم جسمی تنها بودم و هم روحی..الان 3 ساله که بهش خیانت کردم و توی این مدت کسی دیگه رو دوست داشتم و عاشقانه هم با هم بودیم...همه زجرایی که شوهرم بهم داد از لحاظ روحی و جسمی با اون ارضا می کردم و هیچوقتم از هم سیر نشدیم...تا چند وقت پیش هر بار فکر می کردم شوهرم یه روز ممکنه بفهمه از فکرش خوشحالم بودم!!! همیشه حس می کردم که با کارایی که اون بام کرده اگه بفهمه می ره دنبال زندگیش و راحت می شم!! تا اینکه چند وقت پیش شوهرم بهم شک کرد.ایمیل منو هک کرد و تمام مکالمات ما رو تحویل خودم داد!!!!!!!! جایی برای انکار نبود و منم اصلا اهل انکار نبودم..اون جاهایی رم که شک داشت براش باز کردم..بدترین چیزهایی رو که یه مرد می تونه از زنش بدونه فهمیده .تمام حرفای ما رو روابطمونو .حتی کجاها رفتیم .خلاصه بدترین چیزای ممکنو خونده شنیده و فهمیده .مشکلم تازه الانه....از وقتی که فهمیده عین دیوونه ها شده!!! هفته اول فقط گریه می کرد!!! کارمو ول کردم از صبح می بردمش این دکتر و اون دکتر و روانشناس....مدام باید باهاش می بودم و آرومش می کردم که به خودش و یا اون اقا و یا بچه آسیبی نزنه...یه پام دکتر بود یه پام خونه..همون موقع به دکترش گفتم چکار باید بکنم و اون گفت فقط تنهاش نذار خیلی تو شوکه .بعد از 2 هفته که از کار و زندگی افتاده بودم از اون حالت بیرون اومد.فکر می کردم می ذاره منو و میره ولی بدتر شد!!! از صبح عین بچه ها به من چسبیده نمی ذاره یه لحظه ازش دور بشم!! کارشم از روی شک نیست .خودش می دونه دیگه با اون رابطه ندارم..بهش قول دادم و خودش می دونه پای قولم هستم ..با اینکه خیلی برام سخت بود و هست ولی نمی خوام کسی رو آزار بدم...کارش از روی علاقست!!!! من نمی دونم اینهمه علاقش تا حالا کجا بود!!!!! روزی چند بار از من سکس می خواد!این آدمی که 2 ماه یه بارم حس نداشت منو نگاهم کنه و 5 ماه 6 ماه منو ول می کرد حالا مدام آویزون منه!!! یه ثانیم ولش می کنم می گه من می خوام خودمو بکشم!! گیر داده که دفترتو ول کن ...خونتو ول کن از این کشور بریم!!!!! اصلا برای من عملی نیست...بعدشم من یه مادرم بچم برام تو اولویته الان دو ماهه نمی ذاره به بچه هم برسم!! روزی صد بار از من می پرسه منو دوست داری یا نه! یه ذره هم باشه کافیه! می دونه هیچ کششی به سکس ندارم ولی میگه اگه تو نباشی باید خود ارضایی کنم!!! من فقط بدنمو می ذارم در اختیارش و لحظه شماری می کنم تموم شه...حرفم بزنم می گه دست خودم نیست!! کلا پاک قاطی کرده...نمی دونم من باید چیکار کنم تو این شرایط...ولش کنم برم یا بمونم و قبول کنم که از این بعد هر چیزی ممکنه پیش بیاد.. خودمم خیلی شرایط خوی ندارم ولی خیلی نگران شوهرم هستم.هیچوقت فکرشم نمی کردم اینقدر ضربه بخوره.خواهشا منو کمک کنین خیلی درمونده شدم........
درود
<strike>من جای همسرتون نیستم و شمارو نمیشناسم اما اگر زن من اینکارو میکرد بدترین کاری که توی زندگیم میکردم را سرش میاوردم!کاری میکردم که لحظه لحظه آرزوی مرگ بکنه.کار شما فوق العاده زشت و زننده و خیانتبار بوده و شخصیت همسرتون رو له کردید!!!کار شما فاجعه است و اصلا توجیه نداره به هیچوجه!!اشتباه شما میتونه حتی قابل بخشش نباشه.پس اینقدر راحت در مورد شوهرتون صحبت نکنید ایشون دچار شوک بسیار شدیدی شدن و از لحاظ روانی بهم ریختن.اگر سر حال بودن حسابشون رو با شما 0 میکردن.
پس اول به عمق خیانت و حرکت زشت و زننده ای که کردید فکر کنید و تقصیر هارا گردن ایشون نندازید.
شما خیلی درمونده نشدید!همستون الان درمانده شده که نمیدونه غرور و شخصیتشو چطوری پس بگیره!ایشون الان از حالت عادی خارج شده.روانپزشک اینو فهمیده.
14 ساله ازدواج کردید چطور به خودتون اجازه دادید اینکار زننده رو انجام بدید؟؟؟؟؟واقعن متاسفم.
اینو به عنوان یه مرد بهتون میگم:شوهرتون تا آخر عمرش کار شما را فراموش نمیکنه و اون حس تنفر رو همیشه در دل خودش خواهد داشت مگر مجنون بشه!!!!!!!!مردها شدیدا از خیانت متنفرن.ایشونم در حالت عادی نیست که داره اینکارو با شما میکنه چون باورش نمیشه.
اما حالا جدای مسئله شما اینکه چرا همسرتون اینقدر در رابطه جنسی مشتاق شدن من 2 تصور دارم.
1.ایشون از حال خودشون خارج هستن و فکر میکنن با ایجاد رابطه و فکر نکردن به خیانت شما به شما نزدیک میشن
2.ایشون مثل شما خیانت کرده و توی این مدت با کس دیگه ای بوده چون 2-3 ماه حس رابطه جنسی نداشتن شوخی نیست.
</strike>
(ویرایش مدیر همدردی: توضیحات تکمیلی در پست 16 آفتهای مشاوره)
-
RE: خواهشا آقایون جواب بدن
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mohammad_1369
ولی واقعاً چرا ما مردا این جوری هستیم
به نظرم تو شوکه هنوز به مرور زمان درست میشه مث همون عوض کردن خونه
البته مشکل ایشون هم مرتبط با همسرشونه و هم خودشون.
قصد نصیحت یا سرزنش ندارم ولی چرا شما به جای طلاق این راه اشتباه رو رفتید. بی رودرواسی شما تسلیم التماس و عجز همسرتون و صد برابر تسلیم خودتون شدید. و بدترین راه رو برای فرار از مشکلات انتخاب کردید.
من با نظر دوستان موافقم که توی شوک بودن همسرتون نه به خاطر پذیرفتن اشتباهاتش بوده بلکه به خاطر این بوده که فکر نمی کرده شما بهش خیانت بکنید و پس از اینکه از شوک در اومد و حقایق رو پذیرفت میشه ازش انتظار هر عکس العملی رو داشت.
-
RE: خواهشا آقایون جواب بدن
عزیزم میشه بیشتر از رفتارهای همسرت بگی؟
از اول چطوری آشنا شدید و چرا ایشون در همین ایران واسه خودشون شغلی دست و پا نکردن و چه لزومی بوده اینهمه مدت شما رو تنها بذارن
گفتید با کارهایی که باهام کرده ...
میشه بگید ریشه اختلافاتتون چی بوده و از کی دوری کردن های ایشون شروع شده؟
اگر مشکلی نیست میشه بفرمایید سطح تحصیلات حود و همسرتون چی هست و شغل ایشون چی بوده
؟؟
-
RE: خواهشا آقایون جواب بدن
سلام تلافي محترم
ضمن اعلام اينكه درك مي كنم در چه شرايطي هستيد
مشكل از جانب يك مشاور - دو مشاور - سه مشاور در طي چهارده سال از جانب شما پذيرفته است اما تا اين حد كه شما در مورد آن صحبت مي كنيد خير به هيچ عنوان پذيرفته نيست .
بالاخره اين همه مشاور و دكتر و بي نهايت راه پيشنهادي به شما مي توانست در كمترين و كوچكترين اندازه تاثيرگذار باشد
اما چرا از هيچ راهي به نتيجه نرسيديد ؟
به اين علت كه نخواستيد نتيجه بگيريد
و كاري را انجام داديد كه دلتان مي خواسته ( من به درست و غلط كار - كاري ندارم ) اما به نوع تجزيه و تحليل و....شما كار دارم به اين علت كه اين نوع از تجزيه و تحليل و تصميم گيري و انتخاب و عدم پذيرش و عدم اعتماد و .....در كل زندگي براي شما مشكل آفرين شده و نه تنها به خود آسيب زده ايد بلكه باعث آسيب ديدگي مستقيم و غير مستقيم به ديگران هم شده ايد ( دخترتان - همسرتان - و آن آقاي ديگرو....)
در حال حاضر بحث ما همسر شما نيست و نمي خواهيم روي او بحث كنيم و روي او مانور بدهيم . بحث ما در اين لحظه شما هستيد و دقيقا شخص شما . ايا تمايل داريد به جاي نگاه بيروني به همسر به خودت نگاه كني ؟!
اگر آمادگي داري اعلام كن تا با هم پله پله جلو برويم .
-
RE: خواهشا آقایون جواب بدن
نظر من در مورد خیانت کاملا متفاوته که نگم اینجا بهتره
به نظر من این زندگی نه برای شما زندگی میشه نه همسرتون . وحشتناک ترین اتفاقی که توی زندگی یک زن و شوهر می تونه بیفته برای شما افتاده.
اگه اشتباه نکنم شما ایران نیستید. شاید چون اینجا نیستید و قانون اون کشور هم شما رو سنگسار نمی کنه و شوهرتون هم اینو می دونه که دستش از لحاظ قانونی جایی بند نیست داره با خودش کنار می یاد . چه بسا اگه از شک دربیاد یک حال اساسی !!!! بابت این کاری که کردین بهتون بده. هر چی باشه مرد ایرانیه و غیرتش و هیچ جوره نمی تونه با این کارشما کنار بیاد.
به نظر من هر چه زودتر تکلیف خودتون و زندگیتون رو روشن کنید بهتره و من فکر نمی کنم با این کاری که شما کردین ( چون زن هستین!- اگه شوهرتون خیانت کرده بود و شما فهمیده بودین با اینکه ایشون هم کار زشتی کرده ولی چون مرد اینکار رو کرده انقدر به زشتی کار شما نبود و مطمئن باشید جای این همه سرزنش کمی هم دلسوزی می شنیدید! ) این زندگی دیگه زندگی بشه...
البته من نمی خوام بگم که کار درستی کردید. به هیچ عنوان.
خانم آنی دقیقا حرفی رو که من در ادامه می خواستم بزنم زدن.
توی این 3 سال به جای خیانت باید روی خودتون کار می کردید.
-
RE: خواهشا آقایون جواب بدن
نقل قول:
چون زن هستین!- اگه شوهرتون خیانت کرده بود و شما فهمیده بودین با اینکه ایشون هم کار زشتی کرده ولی چون مرد اینکار رو کرده انقدر به زشتی کار شما نبود و مطمئن باشید جای این همه سرزنش کمی هم دلسوزی می شنیدید!
نازنین عزیز :72::72::72:
من کاری به قوانین اجرایی این کشور و یا هر کشور دیگه ای ندارم (هر چند اگر نظرات بعضی از مراجع مثل آیت الله غروی رو بخونید (کتاب فقه استدلای از محمدجواد غروی) می بینید که سنگسار توسط ایشون ردشده است و مورد قبول ایشون نیست) اما به نظرم خیانت اگر اختیارا از انسان سر بزنه (ببینید میگم انسان چه مرد چه زن) از لحاظ قوانین انسانی قابل قبول نیست. اگر ایشون مرد هم بودند مورد سرزنش هر انسان عاقلی قرار می گرفتن.
بله ایشون تنها به دیگرون بلکه بیشتر از همه به خودشون خیانت کردن
از تلاقی هم عذر می خوام اصلا دلم نمی خواست بحث به حاشیه بره. اما اولین راه حل مشکل شما اینه که اشتباهات خودتون رو هم بپذیرید و با این دید مشکل رو حل کنید :72::72::72:
خدا خیلی بیشتر از اینها انسان رو قبول داره و برای هر اشتباهی هم راه بازگشت و جبرانی رو گذاشته. امیدوارم بتونید با مشورت دوستان مشکلتون رو حل کنید.
-
RE: خواهشا آقایون جواب بدن
سلام
منم با دوستان موافقم ، اگه براي من همچين اتفاقي ميوفتاد حتي اگه به دلايلي كه خودتون گفتين نميتونستم طلاق بگيرم هرچند بنظرم اگه جدي طلاق رو دنبال ميكردين حتما ميتونستين با توجه به اينكه همسر شما نبوده و تنها زندگي ميكردين بالاخره ميتونستين يه اقدامي كنين ولي باز با تمام اين حرفا اگه حتي ميرفتم توي خونه پدرمادرم زندگي ميكردم توي ايران بودم يا هرجاي دنيا هيچ وقت همچين كاري رو نميكردم هرچند ميدونستم هم كه توي يه كشور ديگه بودم و از نظر قانونش هم خيالم راحت بود هيچوقت هيچوقت خيانت نميكردم چون وقتي اين اتفاق افتاد يك زن يا يك مرد اول به خودش خيانت كرده و بعد به طرف مقابلش .
اينم بگم من نميخوام همسر شما رو تائيد كنم كه كار خوبي كرده شما رو تنها گذاشته و شما رو اذيت كرده ايشون هم مقصر بوده ولي به نظرم مرد هرطور باشه جوابش از طرف يك زن ايروني نبايد خيانت باشه .
منم مطمئنم همسرتون شوكه شدن چون رفتار و برخوردشون كاملا غيرعاديه البته به نظر من .
اميدوارم از حرفام ناراحت نشده باشي و زودتر مشكلتون حل بشه . :72:
-
RE: خواهشا آقایون جواب بدن
دوستان من فکر می کنم تلاقی حرفهای زیادی داره که به ما بگه
به هیچ وجه موافق خیانت نیستم ولی به هر حال ایشون دارن از ما کمک می خوان
بیایم صبر کنیم و حرفهاشونو کامل بشنویم و بعد سعی کنیم راهنماییشون کنیم در حد توان
-
RE: خواهشا آقایون جواب بدن
در اينكه خيانت يك عملكرد غير انساني و غير اخلاقي و غير مذهبي است و در همه ي مذاهب و باورها مردود است شكي نداريم .
به هر روي اين اتفاق افتاده . پس از سرزنش كردن تلافي دست برداريم و به او نگاه كنيم و ببينيم چه عواملي ( دروني و بيروني ) وي را به اين سمت هدايت كرده و با ريشه يابي مسائل و مشكلات او بتوانيم او را به مسيري درست هدايت كنيم .
من فكر نمي كنم تلافي خود نسبت به موقعيت خود آگاهي نداشته باشد چرا كه علت حضورش در تالار تائيد كننده ي اين است كه مي داند اما از وضعيت " من خوب - او بد " پيروي مي كند و در حال حاضر به دنبال تائيد گرفتن بي تقصيري است غافل از اينكه ما ابدا در پي قاصر و مقصر نيستيم بلكه در جهت يافتن سهم خود تلافي از مشكل ايجاد شده هستيم و حل مشكل و كسب مهارت و به كار گيري از توانايي هاي او از جايگاه آگاهي است .
-
RE: خواهشا آقایون جواب بدن
سلام
من هم با همسرم مشکل دارم خیلی زیاد.. اما دوست خوب و عزیزم ما که نباید به خاطر مشکلات خودمون و اینقد راحت بفروشیم .. اگه شوهر تو به جای تو بود چه کار میکردی..؟ حتما شما هم شوکه میشدین به همین شدت که همسرتون شده.. من میترسم شوهرتون حالش بهتر شه از شوک در اد و اونوقت اون اتفاقی که نباید بیفته پیش بیاد.. حتی مردهای غیر ایرانی هم نسبت به این جور اتفاقات بی خیال نیستن چه برسه به مردای ایرانی که توی غیرت شهره اند.. به نظر من به یک مشاور خوب مراجعه کنید.. سعی کنید اعتمادشو جلب کنید و خواهشا دیگه به خیانت فکر نکنی که بدترین اتفاق ممکنه..
با آرزوی بهترینها برای شما
-
RE: خواهشا آقایون جواب بدن
سلام دوست خوبم
یه سوال ازتون دارم شما در پست اولتون نوشتید که شما رو شوهرتون روحی و جسمی اذیت می کرده و حتی تعهد داده به پدرتون که دیگه کارهاشو تکرار نکنه و... می شه عزیزم بفرمائید که شوهرتون چکار می کرده کمی بیشتر از رفتارهای ایشون توضیح بدهید در صورتیکه ایشون گریه می کرده در دادگاه که شما رو طلاق نده :33:
شما فکر می کنم خیلی حرف برای گفتن دارید و مشکلتون بسیار ریشه ای هست که در این مکان و با تایپ کردن حل نمیشه شما حتما پیش مشاور بروید و بسیار تعجب می کنم که طی 10 سالی که عنوان می کنید هیچ مشاوری نتوانسته به شما کمک بده تا اینکه شما بدترین راه ممکن را انتخاب کرده اید .!!!! :81:
:33::33::33:
-
RE: خواهشا آقایون جواب بدن
اشتباه فکر می کنید عزیزان
من اصلا دنبال این نیستم که بگم اون بده و من خوب..اینو خوب می دونم که کاری که کردم اصلا توجیهی براش نیست .اما این مساله الان هیچ کمکی به مشکل پیش آمده نمی کنه..به این مساله عقیده قلبی و راسخ دارم که اگر شرایط زندگی خیلی خاص و متفاوتی نداشتم هیچوقت وارد این مساله نمی شدم چون خودم رو خوب می شناسم و بدون اغراق باید بگم که از لحاظ خانوادگی و نجابت هیچ چیزی هیچ وقت کم نداشتم.شاید به نظر خنده دار بیاد اما من چه توی ایران و چه زمان مجردی و چه زمان دانشگاهم داخل و خارج کشور حتی یک نمونه حتی یک مورد هم ارتباط خارج از محدوده نداشتم..نه علاقمند بودم و نه برام جالب بود...طبیعییه که وقتی به چیزی علاقمند نباشی براش هم تلاشی نمی کنی و وقت نمی ذاری.ازدواجمم سنتی بود و کلا توی هر محیطی زندگی کردم حتی اینجا منو به شخصیتم می شناسن...این اولین باری بود که قبل و بعد از شوهرم با کسی آشنا شدم و علاقمند شدم.
به خدا همسایه هام فکر می کنن اون آقا شوهرمه!!! اینقدر که اونو دیدن توی این چند سال شوهرمو ندیدن!
این حرفا خنده داره چون به هر حال چه آدم یه جرعه مشروب بخوره و چه هر روز مست باشه.مهم نفس عمله که اتفاق افتاده! اینو خودم می دونم اما الان نمی دونم باید چکار کنم.شوهرم دیگه شوک نیست...از اون حالت بیرون اومد دکترا گفتن که دوره اش 3 هفته است و دکتر خودشم تایید کرد که حالش خوبه ...پس مساله دیگه شوک نیست.تصمیمشم گرفته و خیلی مستقیم بعد از این 2 ماه کش و قوس بهم گفت که خیلی دوستم داره و بهم عقیده داره و دوست داره باهام زندگی کنه و هیچ کسی نمی تونه جای منو براش تو زندگی بگیره .بهم گفت فراموش می کنه و عاشقمه!!!!!!!!!
حرفی که سالها تو حسرت شنیدنش سوختم .
الان مشکل منم...هنوز مطمین نیستم که اون بتونه این مساله رو واقعا فراموش کنه.اون جتی جزییات روابط جسمی و روحی ما رو می دونه... علنا بهش گفتم که اون اقا 3 ساله شوهر من بوده!! و بهش به صراحت گفتم که هیچوقت دوستش نداشتم...
نمی دونم چطوری می خواد اینا رو هضم کنه .خودم شک دارم چه برسه به اون...
و دوم اینکه خودم هنوز اون کینه قلبی رو نسبت بهش دارم...شاید اینکارمم یه نوع عکس العمل به همه زجرایی بود که اون توی این 14 سال بهم داده بود و یا یه جور تخلیه حسی .اما می ترسم از اینکه هنوزم اون کینه توی دلم باشه ...و یه مشکل دیگه می تونه اینو تا مرگ ببره........
من پزشک عمومی هستم و شوهرم زمان ازدواج گفت فوق لیسانسه که بعدها معلوم شد لیسانسم نداره...و گفته هاشم در مورد شغل و درآمد و همه چیزش دروغ از اب دراومد ...البته اینا دیگه مال سالها پیشه...الان دیگه اونا مهم نیست...وضع مالی خیلی خوبی هم داره و این سالهام با ما نبوده .بچمو من به تنهایی بزرگ کردم اونم تو خارج از کشور.اون از لحاظ مالی مارو حمایت کرد فقط.
خیلی ابراز پشیمانی می کنه و مدام می گه جبران می کنه!!عین سابق و تمام این سالها.ولی دیگه من شک دارم ادامه بدم یا نه!
ضمنا از این مساله هیچ کس خبردار نشده.اون خیلی مردانگی کرد و هیچ جا اینو عنوان نکرد...کلا نذاشت منی که الگوی همه فامیل و در و همسایه و دوستامم خراب بشم..گیج شدم واقعا...
-
RE: خواهشا آقایون جواب بدن
جالب و عجیب بود.
جناب مدیر همدردی تشریف نمیارن برای راهنمایی خانم تلاقی؟:72::72::72:
از صمیم قلب براتون آرزو دارم مشکلاتتون حل بشه و بتونید مابقی زندگی تون رو تبدیل به شادی کنید :72::72::72:
فقط صبور باشید.
-
RE: خواهشا آقایون جواب بدن
تو خودت نظرت چیه خانوم تلاقی؟
آیا تونستی واقعا از تاثیر یه رابطه 3 ساله طولانی مدت بیرون بیای؟
آیا رابطه تو قطع کردی؟
تصمیمت چیه؟
-
RE: خواهشا آقایون جواب بدن
سلام خیلی عجیبه واسم من که نمیتونم تفکر خودم رو جای تفکر شو هر شما بذارم اما میتونم یه لحظه جای شما قرار بگیرم شما به خاطر کمبود هایی که داشتی به اون خیانت کردید ولی شو هر شما خطا کار رو خودش دید و شما رو بخشید و سعی کرد که واستون مردی بشه که میخواستید اما شما اون رو نبخشیدید هنوز هم فکر میکنید این همون مرد که فقط روانی شده بیا و باهاش باش اعتمادش رو جلب کن و نشون بده دوستش داری اون اگه بدن تو رو میخواست هیچ وقت باهات اینجوری نبود پس فکر نکن با در اختیار گذاشتن بدنت بهش لطف کردی اون به روحت احتیاج داره
-
RE: خواهشا آقایون جواب بدن
سلام خیلی عجیبه واسم من که نمیتونم تفکر خودم رو جای تفکر شو هر شما بذارم اما میتونم یه لحظه جای شما قرار بگیرم شما به خاطر کمبود هایی که داشتی به اون خیانت کردید ولی شو هر شما خطا کار رو خودش دید و شما رو بخشید و سعی کرد که واستون مردی بشه که میخواستید اما شما اون رو نبخشیدید هنوز هم فکر میکنید این همون مرد که فقط روانی شده بیا و باهاش باش اعتمادش رو جلب کن و نشون بده دوستش داری اون اگه بدن تو رو میخواست هیچ وقت باهات اینجوری نبود پس فکر نکن با در اختیار گذاشتن بدنت بهش لطف کردی اون به روحت احتیاج داره
-
RE: خواهشا آقایون جواب بدن
همون زمان که شوهرم این مساله رو فهمید وقتی دیدم اینطوری داره آب می شه و اینجور اشک می ریزه خیلی حالم بد شد.از خودم بدم اومده بود.بردمش پیش همون اقا.چون خیلی دلش می خواست از نزدیک ببیندش.اونجا در حضور همون اقا بهش گفتم که من مسبب این رابطه بودم و هر دو تامون قول دادیم که دیگه همدیگه رو نبینیم.اونم که حال و روز شوهرمو دید پذیرفت که راطمون قطع بشه...از همون وقت دیگه تماسی باهاش نداشتم.با اینکه دلم آشوبه اما اصلا دیگه فکرشم نمی کنم یه بار دیگه بخوام ببینمش.با خودم کنار اومدم در مورد این مساله...اما فکرش و یادش یه لحظه ازم جدا نمی شه .عین آدمای روانی شدم.هر لحظه تو ذهنمه و خاطره هاش وحشتناک آزارم می ده.....بدترین قسمتش هم زمان سکس هست.اون لحظه از خدا می خوام منو ببخشه و زودتر بکشه....خیلی زجر آوره....عجب کاری کردم با خودم..دلم برای شوهرم نمی سوز.ه .شاید خدا خواست اون بدونه من لایقش نیستم..دلم برای خودم می سوزه...چطور می تونم با این افکار کنار بیام......فقط ظاهرم عین آدماست...از تو داغونم...خدایا بهم کمک کن بتونم زندگی عادی داشته باشم...
-
RE: خواهشا آقایون جواب بدن
الان دقیقا هدفت از مشاوره چیه؟ میخواهی به کی و چی سر وسامون بدی؟ خودت؟ شوهرت؟ زندگیت؟
اونقدر این کار آثار روانی و جسمی و فردی و اجتماعی مخربی داره که منع شده. مورد شما زنای محصنه است.
نمیدونم چقدر از عمل زشتت پشیمونی. به هر حال در توبه همیشه بروی بندگان خدا بازه. هر چقدر میتونی در جبران کاری که کردی تلاش کن. به خدا نزدیک شو. تمام عمر ازش استغفار بطلبی باز هم کمه.
حال همسرت رو به بدترین شکل میفهمم. چیکار کردی باهاش؟ چیکار کردی با خودت؟
عوض اینکه از زمین و زمان هم طلبکار باشی بابت خطای آشکاری که کردی، با تضرع رو به خدا بیار. چله نشینی کن. نماز، دعا، قرائت قرآن. به همسرت هم بفهمون که نیاز داری با خدا خلوت کنی، نیاز داری دل خدا رو به دست بیاری.
نمیدونم چقدر از دین بهره داری، اما اینکارها خیلی میتونه بهت کمک کنه.
-
RE: خواهشا آقایون جواب بدن
نقل قول:
نوشته اصلی توسط تلاقی
همون زمان که شوهرم این مساله رو فهمید وقتی دیدم اینطوری داره آب می شه و اینجور اشک می ریزه خیلی حالم بد شد.از خودم بدم اومده بود.بردمش پیش همون اقا.چون خیلی دلش می خواست از نزدیک ببیندش.اونجا در حضور همون اقا بهش گفتم که من مسبب این رابطه بودم و هر دو تامون قول دادیم که دیگه همدیگه رو نبینیم.اونم که حال و روز شوهرمو دید پذیرفت که راطمون قطع بشه...از همون وقت دیگه تماسی باهاش نداشتم.با اینکه دلم آشوبه اما اصلا دیگه فکرشم نمی کنم یه بار دیگه بخوام ببینمش.با خودم کنار اومدم در مورد این مساله...اما فکرش و یادش یه لحظه ازم جدا نمی شه .عین آدمای روانی شدم.هر لحظه تو ذهنمه و خاطره هاش وحشتناک آزارم می ده.....بدترین قسمتش هم زمان سکس هست.اون لحظه از خدا می خوام منو ببخشه و زودتر بکشه....خیلی زجر آوره....عجب کاری کردم با خودم..دلم برای شوهرم نمی سوز.ه .شاید خدا خواست اون بدونه من لایقش نیستم..دلم برای خودم می سوزه...چطور می تونم با این افکار کنار بیام......فقط ظاهرم عین آدماست...از تو داغونم...خدایا بهم کمک کن بتونم زندگی عادی داشته باشم...
درود
نوش دارو بعد از مرگ سهراب؟:302:
من فکر کنم بجای همسرتون شما باید میرفتید پیش روانپزشک.چون کاری که شما کردید انسان سالم و عادی نمیکنه.یک نوع انحرافه.پس به فکر درمان خودتون باشید بعد تصمیم بگیرید زندگی بچتون و خودتون و همسرتون چه خواهد شد.
من نمیدونم زن شوهر دار چرا طلاق نمیگیره و بعد رابطه با کسی برقرار کنه؟
ببینید یک سری تناقض الان توی صحبت ها و کارهای شوهرتون هست.
یا اینکه ایشون شمارو نبخشیدن و میخوان اونجوری که بخوان حقشونو از شما بگیرن یا با این شوک واقعن شوک بهش وارد شده و از حال خودش بی حال شده و تشخیص پزشک هم درست بوده.
اما به هیچ وجه اینجور موارد اونهم برای یک مرد ایرانی 3 هفته تمام نمیشه.
شاید به جرات بگم تا آخر عمر این حال باهاشه.مطمئن باش از جشمش افتادی و اون احساس ناتوانی میکنه که اینجوری بهتون التماس میکنه!! وقتی که حالشو بدست آورد و غرور مردانگیش برگشت و کمر راست کرد به خودش لعنت میفرسته بخاطر کم کاری هاش و شما که با اون آقا رابطه برقرار کردید.
شما مشخص کنید میخواید چه مشکلی رو حل کنید؟فقط برای ما درد و دل کردید اما ما باید بدونیم شما چی میخواید که راهکار بدیم:323:
-
RE: خواهشا آقایون جواب بدن
با بی دل کاملا موافقم.
خیانت چه از جانب مرد و چه از جانب زن بسیار کار ناپسند و زشتیه و آثار فردی و اجتماعی مخربی داره.
شکستن حریم خانواده و دل یک انسان مساله ساده ای نیست.
نوشتی که دلت براش تنگ می شه و دایم به یادشی!!
تلاقی عزیز،
اگر اون نفر سوم ( چه زن و چه مرد ) می تونست برای خودش زندگی سالمی داشته باشه هیچوقت وارد حریم زندگی دیگری نمی شد. پس اصلا دلتون براش نسوزه و تنگ نشه.
اون یک فرد بیمار بی شخصت است که نیاز به درمان دارد. یک فرد روانی است که حریمهای اجتماعی را نمی شناسه و جدی نمی گیره. مشکلات شخصیتی جدی داره. عقده ها و ناتوانایی هایی که باعث شده وارد زندگی و حریم دیگران بشه. می تونی در مورد کمبودهای این افراد بیشتر مطالعه کنی تا بیشتر از چشمت بیفته و دیگه دلت براش تنگ نشه. مطمئنا این قد عاقل و خانم هستی که یک فرد عقده ای مشکل دار را از زندگیت و فکرت بیرون کنی.
-
RE: خواهشا آقایون جواب بدن
نقل قول:
نوشته اصلی توسط تلاقی
همون زمان که شوهرم این مساله رو فهمید وقتی دیدم اینطوری داره آب می شه و اینجور اشک می ریزه خیلی حالم بد شد.از خودم بدم اومده بود.بردمش پیش همون اقا.چون خیلی دلش می خواست از نزدیک ببیندش.اونجا در حضور همون اقا بهش گفتم که من مسبب این رابطه بودم و هر دو تامون قول دادیم که دیگه همدیگه رو نبینیم.اونم که حال و روز شوهرمو دید پذیرفت که راطمون قطع بشه...از همون وقت دیگه تماسی باهاش نداشتم.با اینکه دلم آشوبه اما اصلا دیگه فکرشم نمی کنم یه بار دیگه بخوام ببینمش.با خودم کنار اومدم در مورد این مساله...اما فکرش و یادش یه لحظه ازم جدا نمی شه .عین آدمای روانی شدم.هر لحظه تو ذهنمه و خاطره هاش وحشتناک آزارم می ده.....بدترین قسمتش هم زمان سکس هست.اون لحظه از خدا می خوام منو ببخشه و زودتر بکشه....خیلی زجر آوره....عجب کاری کردم با خودم..دلم برای شوهرم نمی سوز.ه .شاید خدا خواست اون بدونه من لایقش نیستم..دلم برای خودم می سوزه...چطور می تونم با این افکار کنار بیام......فقط ظاهرم عین آدماست...از تو داغونم...خدایا بهم کمک کن بتونم زندگی عادی داشته باشم...
تلافي عزيز
درك مي كنم كه در چه وضعيت روحي قرار داري .
به هر ترتيب اين شرايط روحي در حال حاضر هزينه ي انتخاب ديروز است كه خودت كرده اي و امروز هم داري پرداخت مي كني اما به اين قسمت از ماجرا فكر نكرده بودي و رنج اين قسمت را ناديده گرفته بودي .
تا يك جاي ماجرا كارت اشتباه بوده و امروز روز دگري است . بايد از امروز به فكر زندگي ات باشي و جوري آن را ترسيم كني كه با اين احساسات كنار بيايي و زندگي حال و اينده ات را بسازي
مشكل اصلي تو در كل مسير زندگي ات عدم پذيرش بوده . پذيرش يعني هست هر آنچه كه هست . تو ديروز شرايط زندگي ات را نپذيرفته بودي و در نهايت نارضايتي به جاي تصميم گيري و انتخاب درست و فرصت يابي هاي مناسب اقدام به بدترين انتخاب ممكن كردي .
در مرحله ي بعدي اينكه ما بايد براي هر انتخاب و تصميمي كه در مسير زندگي مي گيريم بها و يا هزينه اش را بپردازيم و تمام آنچه كه در زندگي تو وجود دارد و اتفاق افتاده (در نهايت پذيرش ) هزينه اي است كه پرداخت مي كني . وزنه هاي سنگين برداشتن كار را از پرداخت بها مي گذراند و به هزينه كردن مي كشاند .
و تو امروز حكم قماربازي را داري كه قرار بوده فقط با ميزان كمي پول پاي ميز بنشيند اما باخت سنگيني را متحمل شده و چون شرافتمندانه بازي نكرده اي هم خودت بازنده شده اي و هم ديگران . البته خودت را در اين باب سرزنش نكن . چون من فقط دوربين را به سمت تو گرفته ام و براي ديگران اين رابطه هم اگر بودند حرفهايي داشتم .
تا اينجا را داشته باش تا بقيه اش را به مرور تقديم كنم كه از حوصله ي خودت و سايرين خارج نشود .
-
RE: خواهشا آقایون جواب بدن
نظر همه رو می خونم اما هیچ کمکی به مشکل من نیست.من الان مشکلم خودم نیستم.خودم نیاز به خیلی درمان ها دارم و خیلی ضعف هایی که مدتها طول خواهد کشید تا اصلاح کنم.مشکل من شوهرمه اون دیگه دلشو به چی خوش کرده!!! به زندگی که 14 ساله رهاش کرده!! یا خونه ای که سالی دو ماهم توش نبوده!! یا زنی که به این آشکاری بش خیانت کرده!!! اینو یه همه می گم بعنوان یه زن.یه همچین عملی از یه زن نشون می ده که به شوهرش هیچ علاقه ای نداره و هیچگونه وابستگی روحی و جسمی این وسط نیست.و اگه توی اون زندگی مونده مسلما اون زندگی رو بخاطر شوهرش نمی خواد.هزاران مورد دیگه ممکنه باشه که اون زنو توی اون زندگی نگر داره....چطور اینو به شوهرم بفهمونم که من زن مناسبی براش نیستم.قابل اعتماد نیستم .چرا هنوزم از جدایی می ترسه؟؟؟چی اونو نگر داشته؟؟شوهر من از لحاظ مالی به من هیچ بدهیی نداره .نمی دونم چرا دیگه به ادامه این زندگی دلگرم نیستم.حسم می گه دیگه نه خودتو آزار بده نه شوهرتو..مشکلم اینه که نمی دونم باز باید ادامه بدم به این زندگی؟؟اگه نه چجوری اینو به شوهرم بفهمونم...اگه آره چجوری به خودم کمک کنم و تو خودم انگیزه ایجاد کنم؟؟؟
-
RE: خواهشا آقایون جواب بدن
تلافي جان
اشتباه تو در اين است كه فكر مي كني همسرت نقطه اصلي مشكل است نه اينكه او بي مشكل است اما تو نيز در شرايط فعلي نياز به كمك داري و تا خودت نتواني با خودت كنار بيايي نمي تواني به ديگري كمك كني . ضمن اينكه مشاوره ي حضوري گرفتن به هر روي شما كمك شايان ذكري خواهد كرد .
اگر مطالب سايت برايت اغنا كننده نيست و صبر و تحمل به مرور كمك گرفتن را نداري بايد و حتما مشاوره ي حضوري مراجعه كني و به دكتر روانشناس باليني مراجعه كنيد . به اتفاق همسرت .
-
RE: خواهشا آقایون جواب بدن
آنی عزیز الان درست یا غلط بیشتر از اینکه خودمو مسیول شوهرم بدونم نگران بچم هستم.فکر می کنم اون بیشتر از هر کسی توی این دنیا نیازمند منه.شوهر من 14 سال در پاسخگویی به نیازهای ما کوتاهی کرد.الان زمانی نیست که بخوام به اون فکر کنم..می خوام وقتمو با کارم و بچم پر کنم ولی نمی دونم آیا این کار درستی هست یا نه.یا رابطه با شوهرم مهم تر از اونه؟؟ممنونم که کمکم می کنی
-
RE: خواهشا آقایون جواب بدن
عزيزم تو كه نمي تواني يك بعد از قضيه را ببيني و نسبت به ساير قسمتها بي تفاوت باشي و يا رها كني .
اگر همسرت حاضر شده كه با خودش كنار بيايد و با تو زندگي كند اين انتخاب اوست
تو هم صاحب اختيار هستي و بايد تصميم بگيري و انتخاب كني .
چيزي كه مسلم است اينكه بچه به پدر و مادر در كنار هم نياز دارد . تا به حال شرايط مناسب را فراهم نكرده ايد الان و امروز كه اين تجربه را به دست آورده ايد ايا مي توانيد اين شرايط را براي او مهيا كنيد ؟؟!
به هر ترتيب بچه اسيب خورده اما مي توانيد از اين جاي زندگي ،به گونه اي عمل كنيد كه حافظ منافع وي باشيد و خودتان را هم در كنار منافع و محيط ارام بچه خوشحال نگاه داريد يا خير ؟
بايد با هم صحبت كنيد و مسائل را از هر جنبه اي بررسي كنيد . اگر قرار باشد كه كنار هم بمانيد اما براي هم جهنمي به مراتب بدتر از آنچه كه بوده درست كنيد جدا شدن بهترين راه است اما اگر بخواهيد از نو بسازيد و اين بار بالغانه با زندگي رو به رو شويد مسئله كاملا متفاوت است و زمان بر خواهد بود
-
RE: خواهشا آقایون جواب بدن
نقل قول:
نوشته اصلی توسط تلاقی
نظر همه رو می خونم اما هیچ کمکی به مشکل من نیست.من الان مشکلم خودم نیستم.خودم نیاز به خیلی درمان ها دارم و خیلی ضعف هایی که مدتها طول خواهد کشید تا اصلاح کنم.مشکل من شوهرمه اون دیگه دلشو به چی خوش کرده!!! به زندگی که 14 ساله رهاش کرده!! یا خونه ای که سالی دو ماهم توش نبوده!! یا زنی که به این آشکاری بش خیانت کرده!!! اینو یه همه می گم بعنوان یه زن.یه همچین عملی از یه زن نشون می ده که به شوهرش هیچ علاقه ای نداره و هیچگونه وابستگی روحی و جسمی این وسط نیست.و اگه توی اون زندگی مونده مسلما اون زندگی رو بخاطر شوهرش نمی خواد.هزاران مورد دیگه ممکنه باشه که اون زنو توی اون زندگی نگر داره....چطور اینو به شوهرم بفهمونم که من زن مناسبی براش نیستم.قابل اعتماد نیستم .چرا هنوزم از جدایی می ترسه؟؟؟چی اونو نگر داشته؟؟شوهر من از لحاظ مالی به من هیچ بدهیی نداره .نمی دونم چرا دیگه به ادامه این زندگی دلگرم نیستم.حسم می گه دیگه نه خودتو آزار بده نه شوهرتو..مشکلم اینه که نمی دونم باز باید ادامه بدم به این زندگی؟؟اگه نه چجوری اینو به شوهرم بفهمونم...اگه آره چجوری به خودم کمک کنم و تو خودم انگیزه ایجاد کنم؟؟؟
شما میخواید چکار کنید؟میخواید با ایشون زندگی کنید یا نه؟؟کاری که شما کردید نه تنها جواب خیر بود بلکه کاری کردید که مردها سرشونو بخاطرش میدن!!!!
یا ایشون پذیرفته که کم و کاستی هایی داشته و میخواد جبران کنه یا از لحاظ روانی اختلال شدید شخصیت پیدا کرده و یا در حال کسب نیرو و انرژی و انتقام از شماست!!
من هرچند کسانی را میشناسم که خیلی راحت تر از خانمشون گذشتن و بخشیدنشون دقیقا سر همین مورد.
ولی اگر نمیخواید دلتون رو به زندگی خوش کنید تکلیفتونو روشن کنید!این شما نیستید که الان حق دارید.همسرتونه!اگر نمیخواستید باهاش زندگی کنید و میگید شوهرتون نبوده در این همه سال پس باید طلاق میگرفتید و با کسی که بهش علاقه دارید و اگر اون علاقه اش بخاطر سوء استفاده نبوده باشه ازدواج میکردید!!ایشون شوهرتون بودن و شما بهشون خیانت کردید! چطوری هضمش میکنین؟؟؟؟با خودتون رو راست باشید و قبول کنید که بدترین کار ممکن که توسط یک انسان میتونه انجام بشه رو کردید!!شما حق ندارید الان به شوهرتون خرده بگیرین!! میدونین چرا؟؟چون شوهرتون بود و بهتون اعتماد داشت.اگر نمیخواستیدش باید تمومش میکردین نه اسم ایشون توی شناسنامه شما باشه و با یکی دیگه رابطه داشته باشید اونم تا اون حد!:302:
-
RE: خواهشا آقایون جواب بدن
من اينو ميخواستم ديروز بگم ولي فكر كردم شايد چون اصلا كارشناسانه نيست درست نباشه گفتنش! اول اينكه ما عادت كرديم جواب خيانت زن هاي ايراني رو فقط در يك چيز اونم خشونت مرد ايراني ببينيم! حالا اگر يه مردي بخاطر شرايط محيطي كه توش هست و دستش كوتاهه يا بخاطر مسائل ديگه (مثلا عذاب وجداني كه به خاطر خيانت يا رفتار بد خودش گرفته) يا هر دليل ديگه اي دست به خشونت نزنه در برابر ديگران يا بي غيرته و اصلا مرد نيست يا مشكل رواني پيدا كرده!
من نميدونم كار درست الان چيه من روانشناس نيستم فقط نظرم رو ميگم ولي تعجب ميكنم يعني به اين مسئله فكر نميكنين كه شايد همسرتون طي اين سال ها خودشون مرتكب خطايي شدن كه حالا چون حس ميكنن دارن جواب اشتباه خودشون رو ميگيرن سعي در اصلاح و بهبود زندگي مشتركتون رو دارن؟! مگر ميشه كسي مدت ها چندماه يه بار و يك مرتبه روزي چندبار ميل جنسي داشته باشه؟؟ بنظر من نميشه كسي تا اين اندازه تغيير داشته باشه اونم يك مرتبه!!
اگرم مسئله اين بوده كه فقط در شوك بودن بايد توي اين همه مدت بالاخره يكي از اين معيارهايي كه براي مرد ايراني تعريف ميكنيم رو از خودشون نشون ميدادن!!:163:
اول سعي كنيد ايشون رو ببخشيد و بعد هم خودتون رو! بعد ميتونيد تصميم بگيريد كه ميخوايد چي كار كنين! اگر به همسرتون همچنان احساس يا علاقه اي داشتين باهاشون صحبت كنيد حالا كه ايشون تغيير كردن سعي كنين فضاي بينتون رو دوستانه كنين و وقت بيشتري رو باهم بگذرونين (همون كاري كه همسرتون الان سعي داره انجام بده) سعي كنيد گذشته هارو به مرور فراموش كنيد من فكر ميكنم همسر شما خودش متوجه اشتباهاتش شده و اين معقول تره كه شما به ايشون و خودتون فرصت دوباره بدين! اگر نتونيد ايشون و بخصوص خودتون رو بابت خيانت ببخشيد با عذاب وجدان و حس سردي اي كه نسبت به همسرتون پيدا كردين كاري از پيش نميبرين!
گفتن اينكه شما گناهكارين ايشون مبرا از گناه يا برعكس كاري از پيش نميبره با مسائلي كه رخ داده كنار بياين شما خيانت كردين همسرتون ابراز ميكنن كه بخشيدن و ميخوان جبران كنن با همين چيزي كه اتفاق افتاده كار داشته باشين نه با احتمالات و پيش فرض ها! من فكر ميكنم دليل اينكه ميگين ميخواين با بچه تون باشين فقط براي اينه كه نتونستين خودتون رو ببخشيد يا با مسائل پيش اومده كنار بياين! همسرتون به همه چيز پي برده و حالا توقع داشتين شمارو مجازات كنه و چون اين كارو نكردن اين شما هستين كه شوكه شدين!!! براي همين الان مردد هستين يك بار ميگين مشكلتون الان همسرتون هست و يكبار ميگين ميخواين به خودتون و بچه تون برسين و به همسرتون كاري نداشته باشين نگران هستين كه چه اتفاقي قراره بيفته چون هنوز نتونستين باهاش كنار بياين! اينو بپذيريد اگر پشيمون باشيد و ديگه تكرارش نكنيد يعني توبه كردين و خدا هم توبه پذير و بخشنده هست! :43: مرد و زن هيچ فرقي نداره همگي انسان هستيم و قابليت و توانايي هاي زيادي داريم همسرتون هم ميتونه شمارو كاملا ببخشه و همه چيز رو فراموش كنه همونطور كه خيلي از زن هاي ايراني خيانت همسراشون رو ميبخشن! شما هم خودتون و ايشون رو ببخشيد و بعد تصميم بگيريد كه ميخواين با ايشون باشيد يا ديگه علاقه اي ندارين!
اين فقط نظر شخصي من بود اميدوارم در هر حالت موفق باشيد!:72:
-
RE: خواهشا آقایون جواب بدن
به نظرمن شوهرت الان خیلی عذاب وجدان داره...چی میخوای از زندگیت؟ عشق؟ الان بهت میده....همیشه نباید به خودمون فکر کنیم...بچه ات؟ خانواده ات؟
-
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
تلاقی عزیز
باید عرض کنم ، اتفاقاً شما باید به خودت و اشکالاتت بپردازی تا همسرت.
در حال حاضر هم و غم شما شده نتیجه ای که می خواستی بگیری و عکس آن اتفاق افتاده ، و اینجا هم اصرار داری که به کمک دوستان به همون نتیجه برسی .
شما مایل بودی که با کاری که کردی و افشای آن و حتی جزییاتش ، همسرت را به جایی برسانی که شما را رها کند ، و امیدوار بودی(چون به نظرت قبح مسئله را در حد شوک بروز دادی و همسرت دیگه نباید بپذیرتت ) ، اما در عمل خلاف اینرا دیدی ، و با خودت مواجه شده ای که از سویی عوارضی در همسرش ایجاد کرده که قابل توجهه ، از طرفی هنوز بر سر خواسته و میلت به اینکه ترا رها کند هستی . اصرار بر اینکه من همسر مناسبی نیستم و .... از سوی شما یعنی القاء نظر برای رسیدن به خواسته .
اما روند کارشناسانه ما نه به سوی خواست شما که به سوی روند درست در آنالیز مسئله ، تشخیص علل و راهنمایی به سوی زندگی سالم و درست برای شماست ، خواه بپذیرید خواه نه .
بنا بر همین . من با آنالیز آنچه خود از خود در پستهایتان نشان داده ای ، مشکلاتی از شما را که ایجاد اشکال در زندگیتون هم کرده را عنوان می کنم .
1 - در پیش گرفتن روشی کاملاً غلط در برابر کمبودهایتان از ناحیه همسر ( کار شما در همون محیطی که زندگی می کنید ، حتی از یک دوست دختر و دوست پسر هم پذیرفته نیست چه رسد به زن و شوهر )
2 - برای اینکه از همسرتون جدا شوید وجود خود را به مخاطره افکنده ( به خود ظلم و خیانت کرده ای ) و اخلاقیات و تعهد را زیر پا گذاشته اید که همسرتان با دانستنش تحریک شود و شما را رها کند .
3 - یک طرفه صرفاً از مشکلات همسر و نوع رفتارهای ایشان با خود گفتن بی اشاره به نوع رفتار و عملکرد خود در زندگی ( و نوع تعاملات دو طرفه معلوم نیست)
4 - اکنون بجای پذیرش همسر و بنا را بر امید به بهبودی زندگی و بیرون آمدن وی از غفلتها و از این به بعد توجه را معطوف زندگی و شما داشتن ، فقط با ایجاد چرایی چرا مرا رها نمی کند ، هدف اولیه خود از آشکار کردن خیانت را دنبال می کنید .
مضاف بر اینکه در موارد زیر برای ما ابهام وجود دارد که نیاز به شفاف سازی شما هست تا بهتر راهنمائیتان کنیم :
1 - نحوه آشنایی و ازدواج شما
2 - تحصیلات شما ، هنگام ازدواج
3 - فقط از زجرهایی که همسر داده گفته ای بی آنکه بگویی برای نمونه چه زجرهایی ؟
3 - با آنچه از همسر گفتید ، و بی میلی به زندگی با ایشان ، علت عدم اقدام برای جدایی .
4 - علت عدم بازگشنت به کشور وقتی همسر شما شما را آنجا رها و خود به ایران بازگشت و سالها اینجا موند .
و .....
تقاضا دارم با پاسخ صادقانه به سئوالات خود را در جهت اینکه بهتر و مفید تر راهنمائیتان دهیم یاری کنید .
.
-
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
فرشته عزیز ممنون بابت حرفهای مفید شما.
در این مورد که می گین شما هدفت جدایی بوده و الان هم دنباله رو همان هدفی درست می گین .من در تمام سالهای ازدواجم همیشه احساس تنهایی شدیدی داشتم.و متاسفانه حتی یکبار هم احساس نکردم که همسری دارم.چون بدون اغراق می تونم بگم در هشتاد درصد مراحل زندگیم خودم تنها بودم و بار زندگی رو تنهایی به دوش کشیدم.اینا باعث شدن که هیچ نیرویی منو به شوهرم پیوند نده ..تنها مورد ارتباطی ما همون اسمی بود که توی شناسنامه ست و یا مسایل مالی زندگی ما...این عدم وابستگی به شوهرم در ابتدا و متاسفانه تجربه شیرین این ارتباط منو به جایی کشونده که اصلا تمایلی برای حفظ زندگیم نداشته باشم .و اصرار های اون برای ادامه بدتر کلافه و سر در گمم کنه.... کار من هیچ توجیهی نداره .اینو خودم خوب می دونم ولی هنوز برای این سوالم که تا کی یه نفر باید سرکوبگر نیازهای روحی و جسمیش باشه هنوز جواب قانع کننده ای نگرفتم....چرا یه زن محکوم به تنها بودنه و یه مرد نه؟؟؟اینا منو ازار می ده...
هنوزم نمی دونم چی شد که با این اقا ارتباط برقرار کردم...گاهی وقتا که بش فکر می کنم خودمم باورم نمی شه این من بودم که اینکارو کردم...تنها حسی که دارم اینه که به خودم خیانت کردم ..این بیشتر از همه ازارم میده..
اینکه چرا جدا نشدم چند تا دلیل داشت.من هنوز از لحاظ مالی مستقل نبودم...کسی رو نداشتم حمایتم کنه....مشکلات ....و از همه بدتر نقطه ضعف من بود که با سماجت های مکرر و التماس های مداومش منو تو این راه 2 بار سست کرد....
به هر حال مساله الانه...چطور با کسی ادامه بدم که هیچ وابستگی بش ندارم؟؟؟و از همه مهم تر چطوری با خودم کنار بیام چون دلم نمی خواد تو این شرایط و با این روحیه از خودم برونمش...اینکار از عهده م خارجه....
تو رو خدا کمکم کنین .اولین باره که توی زندگیم نمی دونم باید چکار کنم!!!!!!!!
-
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
تلاقی عزیز سلام
لزومی نداشته به خاطر عملکرد اشتباه همسرتان خودتان را محکوم به ادامه ی این زندگی کنید.
-
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
تلاقی عزیز
ابتدا باید بگم ، نیاز بود پست شما را ویرایش کنم ، چون جزییات آن موجب شناسایی شما و باز هم پیش آمدن مسئله می شد .
من از نوع ادبیاتت و چند اشاره از زندگیت حدس می زدم و اینکه ابهامات نشون میداد نکاتی را نمی خواهید بیان کنید .
با این تفاصیل باید عرض کنم .
هیچ کس مجبور نیست که تن به تنهایی ای اینجوری بده . شما یک مرور بکن از گذشته تا کنون ، خودت با لجبازی با این آقا ازدواج کردی ، باز هم وقتی خانواده در همون دوران عقد گفتند جدا شو ، ادامه دادی ، و به خاطر رفتارهای مادر حاضر نشدی که از این زندگی بیرون بیایی ، در حالیکه تحمل شرایط مادر و البته قاطعیتی که زمینه آنرا پشیمانی وی از تحمیلی که کرده بود می توانست در شما ایجاد کند در برابر وی و ... می توانست وضعیت شما را بهتر از اینی که هست کند . پس منصفانه که نگاه کنی ، گرفتار خود کرده هستی ، اشتباه در ازدواج ، اشتباه در ادامه ،اشتباه در ساپورتهای وسیع و غلط بخصوص در موقعیت خلافهای وی حمایتها (کمک های شما کاملاً مضر بوده )، و دلرحمی یا ترس برای طلاق ، و برای برون رفت از تنهایی و محرومیتهای همسر داده راه خیانت... ، در حالی که همون سالهای اولیه بهترین کار جدایی بود . همسر شما نیاز به درمان داشته ، یک آدم باهوش که این هوش به خاطر مشکلات شخصیتی (از نوع شخصیت ضد اجتماع ) و روحی در جهتی منفی و مخرب به کار گرفته شده بود .
اکنون هم :
1 - ابتدا هرگونه بازگشت به ارتباط با اون آقا را از خود دور کنید .
2 - در مورد همسرتون به کمک یک روانپزشک و روانشناس بررسی کنید که آیا قابل درمان هست ؟ و اگر آری ، پس از آن ظرفیت و توانایی خود را برای کمک به وی بسنجید باز هم به کمک مشاور و روانشناس . و اگر ظرفیت آنرا داری ، بهتره از این فرصت در راه جبران خطای خود بهره بگیری و فرصتی دیگر به وی بدهی ( و البته نیازه خود نیز مشاوره بگیری تا از نظر روحی به زندگی برگردی و بتوانی وی را بپذیری )
3 - اگر همسرتان دچار مشکلاتی هست که یا درمان پذیر نیست ( مثلاً زمینه ژنتیکی دارد ) یا به سختی ممکن است و زمانبر است و شما توان و ظرفیت را منصفانه در خود نمی بینید و مطمئن هستید ادامه زندگی با وی آسیبش برای شما و فرزندتان بیشتر از جدایی است ، قاطع باشید و جدا شوید .
4 - بدور از احساسات تصمیم بگیرید ، دلرحمی های نابجا ، کینه ، لجبازی ، و ... همه ناشی از احساس محور بودن است ، بدور از احساسات عاقلانه و قاطعانه عمل کنید .
5 - راهی برای پالودگی و آرامش روح و روان خود از آسیبی که با خیانت به خود وارد کرده اید بجویید . اگر معتقد هستید و اهل دین و مذهب ، به درگاه خدا پناه ببرید و ریاضتهایی را در راه توبه متحمل شوید و با خود عهد ببندید که دیگر هرگز در هیچ شرایطی چنین خطایی را مرتکب نشوی ، که توبه اصلی یعنی همین عدم تکرار گناه .
موفق باشی .
-
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
تشکر از دوستان کارشناس که پاسخ های تخصصی و معقولی به استارتر تاپیک داده اند اما اجازه بدهید این موضوع را از زاویه هایی که شاید کمتر به آن توجه شده هم نگاه کنیم :
سرکار خانم تلاقی ، من سعی می کنم از نوشته های شما بخش هایی را جدا کرده و دوباره به خودتان نشان بدهم . تصور می کنم پیش از این که نسبت به مشکلات خودتان برآورد درستی داشته باشید ، نمی توانید به شخص دیگری کمک کنید.
پیش از این که شروع کنم ، همه باید به این موضوع توجه داشته باشیم که شما یک زن تحصیل کرده و از نظر عقلی و فرهنگی در سطح متوسط به بالا هستید بنابراین ، آنچه برای زنان محروم از تحصیل و کار و حضور اجتماعی می تواند دست مایه ی تخفیف و ارفاق محسوب شود ، متاسفانه در باره ی شما مصداق ندارد . چند پرسش مهم و حساس از شما دارم و آن این که : اگر خیانت شما به همسرتان به دلایلی که گفته اید ( تنهایی و ... ) است ، آیا عقل تان به این جا نرسید که پیش از این او طلاق بگیرید ؟ فکر نمی کنید اگر مثلا هشت سال پیش علیرغم خواهش های او از ایشان جدا می شدید ، او هم مثل امروز آسیب نمی دید ؟ اگر راست می گویید و این اندازه صداقت و تهور دارید که تمام ابعاد رابطه ی پلید خود با یک مرد دیگر را برای او شرح بدهید ، چرا این شجاعت را زودتر به کار نبردید و مثلا به همسرتان نگفتید : " همسر من ، تنهایی و دوری تو ، مرا به سمت مردهای دیگر سوق می دهد ؟! " متاسفانه خانم عزیز ، من نسبت به صداقت شما به شدت مشکوک ام.
نقل قول:
الان 3 ساله که بهش خیانت کردم و توی این مدت کسی دیگه رو دوست داشتم و عاشقانه هم با هم بودیم...همه زجرایی که شوهرم بهم داد از لحاظ روحی و جسمی با اون ارضا می کردم و هیچوقتم از هم سیر نشدیم
نخست توجه خودتان را به طول مدت زمان خیانت جلب می کنم . سه سال زمان کمی نیست و به هیچ وجه این دفاع هم از شما پذیرفته نیست که در شرایط خاص قرار گرفته و یک بار تن به خیانت سپرده اید . شما طی یک مدت قابل توجه ، با آگاهی کامل ، و با قصد و اراده ، به رابطه ای ادامه داده اید که از نظر ادیان در حد جنایت و مستلزم مجازات های شدید ، و از دیدگاه بی دینان ، وارد کردن ضربه ی شدید عاطفی و روانی به دیگری است . ضربه ای که آن را با هیچ چیزی نمی توان مقایسه کرد ( حتی از دست دادن خانواده ) و حتی آدم هایی که هیچ گونه اعتقاد دینی ای ندارند ، چنین کاری را تقبیح می کنند.
نقل قول:
من پزشک عمومی هستم و شوهرم زمان ازدواج گفت فوق لیسانسه که بعدها معلوم شد لیسانسم نداره.
شما یک پزشک هستید و تا جایی که من می دانم ، پزشکان هر چند مستقیما با روان درمانی سر و کار ندارند ، اما نسبت به دیگر طبقات جامعه نسبت به مبانی روانشناسی و سرفصل های کلی آن بیشتر آگاهند . پس شما علیرغم آگاهی از این که آشکار شدن کار زشت شما چه عواقب مخربی را می تواند بر دیگری بگذارد ، این کار را انجام داده اید .
نقل قول:
روزی چند بار از من سکس می خواد!این آدمی که 2 ماه یه بارم حس نداشت منو نگاهم کنه و 5 ماه 6 ماه منو ول می کرد حالا مدام آویزون منه!!!
باز هم به دلیل پزشک بودن ، آگاهی نسبتا خوبی از مکانیسم های تحریک جنسی و مباحثی مانند فانتزی ها و غیره دارید و می دانید مردی که برای این مدت طولانی به همسرش نزدیک نمی شود ، یا باید دچار اختلالاتی همچون ناتوانی و سردمزاجی باشد ، و یا این که خود را در جای دیگری ارضا کند . البته این ها همه احتمال است و من دیده ام مردانی را که نه این بوده اند و نه آن و مشکل شان بیشتر نارضایتی جنسی از همسرشان بوده است . متاسفم به عنوان یک مرد به شما بگویم همسر شما دارد سعی می کند چنانچه خیانت شما به دلیل کمبود جنسی بوده ، آن را با اغراق در تماس با شما جبران کند. چیزی که به اقرار شما مایه ی زجر تان می شود.
من نمی دانم شما چطور از همسرتان توقع درک و گذشت را دارید ، در حالی که خودتان او را به سبب تنها ماندن نمی توانید ببخشید !!
ولی نکته ی بسیار مهم در تمامی متن های شما این است که به همسرتان به چشم یک " مزاحم سابق " و یک " بیمار ِ روی دست مانده ی فعلی " نگاه می کنید . سوای آن ، طعم خیانت آن چنان با مزاج تان عجین شده که حتی اکنون که درماندگی همسرتان را می بینید ، فی نفسه از کاری که کرده اید ناراحت نیستید بلکه پشیمانید که چرا زودتر از شر این مزاحم خلاص نشدید تا برای خودتان راحت باشید .
نقل قول:
دکترا گفتن که دوره اش 3 هفته است و دکتر خودشم تایید کرد که حالش خوبه ...پس مساله دیگه شوک نیست
من جدا از چنین تشخیصی حیرت می کنم . شوک های روانی خیلی خفیف تر از این ، به زمان خیلی بیشتری برای جذب شدن نیاز دارد ، اما شما با این که یک پزشک هستید ، باور می کنید که اکنون همسرتان از شوک خارج شده است . آدم ها بنابر ساختار روانی شان ، در قبال چنین موضوعی رفتارهای بی نهایت متفاوتی می توانند داشته باشند.
رفتار جنسی غیر عادی همسرتان به خوبی نشان می دهد که مانند بوکسوری که مشت غیر منتظره از جایی غیر قابل پیش بینی به چانه اش خورده ( چون همه ی مردهای متاهل خود را برای مبارزه در رینگ کار آماده می کنند و اصلا توقع ندارند مربی شان در زمان استراحت بین راندها ، با چند مشت محکم کارشان را بسازد و ناک اوت شان کند ! ) در حال تلو تلو خوردن است . من پیش بینی می کنم در زمانی نه چندان دور ، شاهد دوره ای از تنفر ایشان باشید ( که باید نگران آن بود ) و فقط خدا می داند که چه زمانی او خواهد توانست واقعا روی پاهای خود بایستد . از محل کارش در باره ی وضعیت شغلی او تحقیق کنید . رفتارهای شغلی او می تواند نوعی مقیاس خیلی کلی برای ارزیابی توان او از وضعیت اش باشد .
و بدترین قسمتی که در مشکل شما هست ، تشریح موضوع با جزئیات برای همسرتان بوده است . می دانید ، کلا مردها به ساختن فانتزی های جنسی عادت دارند . خیلی از مردهای متاهل ، حتی با یک تماس مشکوک بدترین حالت ها را در ذهن خود تصور می کنند ، وای به حال شوهر نگون بخت شما که جنابعالی با کمال روشنفکری !! هر چه کرده اید ، برایش شرح داده اید ، و از آن بدتر این که او آن مرد دوم را هم دیده که به قول خودتان دلش به حال او سوخته و از خیر شما گذشته است .... !! خانم تلاقی ، فقط می توانم بگویم کاری که با همسرتان کرده اید ، به مراتب از کشتن او بدتر است . بسیار بعید می دانم که از این مرد ، دوباره انسانی متعادل کمر راست کند چون اکنون با تناقض های وحشتناکی روبروست که حتی یکی اش را نمی توانید درک و هضم کنید . او اکنون با چه چیزهایی باید کنار بیاید ؟ کوتاهی اش در زندگی زناشویی ؟ مرد نبودن اش برای شما ؟ آینده ی تاریک خودش و فرزندش ؟ شما روح ، روان ، اعتماد ، شخصیت ، و هویت فردی او را کشته اید . خداوند به شما رحم کند ، و خداوند به همسر بیچاره تان رحم کند ...
زندگی شما در انگلیس باعث شده تا در تخمین های خود بد جور به اشتباه بروید :
نقل قول:
فکر می کردم می ذاره منو و میره ولی بدتر شد
حتی در انگلیس هم هستند مردانی که زنان خود را به خاطر خیانت می کشند . این چه حسابی است که با خود کردید ؟
نقل قول:
از صبح عین بچه ها به من چسبیده نمی ذاره یه لحظه ازش دور بشم!! کارشم از روی شک نیست .خودش می دونه دیگه با اون رابطه ندارم
این باور خیالی شماست که فکر می کنید کار او از روی شک نیست . این آدم الان هیچ چیز شما را باور ندارد .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط تلاقی
نظر همه رو می خونم اما هیچ کمکی به مشکل من نیست.من الان مشکلم خودم نیستم.خودم نیاز به خیلی درمان ها دارم و خیلی ضعف هایی که مدتها طول خواهد کشید تا اصلاح کنم.مشکل من شوهرمه اون دیگه دلشو به چی خوش کرده!!! به زندگی که 14 ساله رهاش کرده!! یا خونه ای که سالی دو ماهم توش نبوده!! یا زنی که به این آشکاری بش خیانت کرده!!! اینو یه همه می گم بعنوان یه زن.یه همچین عملی از یه زن نشون می ده که به شوهرش هیچ علاقه ای نداره و هیچگونه وابستگی روحی و جسمی این وسط نیست.و اگه توی اون زندگی مونده مسلما اون زندگی رو بخاطر شوهرش نمی خواد.هزاران مورد دیگه ممکنه باشه که اون زنو توی اون زندگی نگر داره....چطور اینو به شوهرم بفهمونم که من زن مناسبی براش نیستم.قابل اعتماد نیستم .چرا هنوزم از جدایی می ترسه؟؟؟چی اونو نگر داشته؟؟شوهر من از لحاظ مالی به من هیچ بدهیی نداره .نمی دونم چرا دیگه به ادامه این زندگی دلگرم نیستم.حسم می گه دیگه نه خودتو آزار بده نه شوهرتو..مشکلم اینه که نمی دونم باز باید ادامه بدم به این زندگی؟؟اگه نه چجوری اینو به شوهرم بفهمونم...اگه آره چجوری به خودم کمک کنم و تو خودم انگیزه ایجاد کنم؟؟؟
خانم محترم ، پرسش شما نشان می دهد که از مردها هیچ نمی دانید !
خیلی از مردان دور از خانه برای تامین معاش زن و فرزند کار می کنند . باید از شما پرسید برای جلب همسرتان طی ان چهارده سال چه کرده اید ؟ چسبیدن او به شما نشان می دهد ارزیابی شما در باره ی همسرتان به شدت اشتباه بوده است . با خودش در این باره صحبت کنید
-
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
دوست عزیز دقت نظر شما در درک جزییات بسیار قابل توجهه ولی در بعضی موارد لازمه حتما شخص خخودش توی همون شرایط قرار بگیره تا بعضی مسایلو از نزدیک لمس کنه.به من گفتین شما برای شوهرتان در این مدت چکار کرده اید؟؟
متاسفانه تنها دلیل اینهمه وابستگی شوهرم به من و درکش از اینکه خودش می دونه با من چکار کرده اینه که در فداکاری برای شوهرم بیش از حد عادی و نرمال حرکت کردم.شوهر من شرایطی داشت و مشکلاتی را مسبب شد که حتی نزدیکترین افراد خانوادشم ترکش کردن .تنها کسی که سالها عین کوه پشتش موند و تو بدترین شرایط کنارش موند من بودم.توی بی پولی هاش بی کاری هاش بی اعتباری هاش دوران های فراری بودنش و زندان رفتن های طولانیش تنها کسی که امیدش بود و پشتشو خالی نکرد من بودم در حالیکه هیچکس خودم رو توی این راه همراهی نکرد ....یه جورایی خودمم توی مقاطعی از زندگیم بخاطر حمایت ازش طرد شدم....اگه باز تونست سر پا واسته و مشکلات مالیشو حل کنه و آبروشو یه جورایی برگردونه و با اطرافیان اشتیش بده همش بخاطر حمایت های بی قید و شرط و همه جانبه من بود..خدا می دونه چقدر توی دادگاهها و زندان ها برای کارای اون دویدم و رو ریختم.......اینا گذشته مال الان نیست متاسفانه مشاورم همینو بهم گفت...اون گفت همه این کار های شما باعث شده که اون در طی این سالها از شما یه بت بسازه و شما رو توی ذهنش یه فرشته بدونه و بالعکس کارای اون توی شما تنفر پنهان کاشته...تنفری که توی خودتون ریختین.....
در مورد اینکه می گین اون هنوز توی شوکه ..این بر کسی پوشیده نیست که اون به این زودی ها نمی تونه به حالت عادی برگرده ..همه مشاورا می گن شوک این مساله عین فوت یه عزیزه و 3 هفته اولش حالت شوک داره و مابقیش حس غم و اندوه و بعدش حس کینه انتقام.....اینو می دونم که اون ممکنه از من انتقام بگیره ولی خودمو برای همه چیزش آماده کردم.هر چند که خود اونم به خوبی می دونه خودش هم ی تقصیر نیست....
اینکه می گین چرا جزییاتو بهش گفتی دلیلش اینه که بسیاری از مسایل رو خودش توی محاورات ما فهمیده بود و به شدت در موردش کنجکاوی می کرد..پنهان کاری و دروغ بیشتر بیشتر ازارش می داد..جایی برای پنهان کاری نبود وگرنه من خودم از حرف زدن در این موارد خیلی در عذاب بودم .....رویاروییش هم با اون شخص خواست خودش بود و به گفته خودش به آروم شدنش خیلی کمک کرد...
اینکه می گین 3 سال دوران کمی نیست کاملا درسته.من توی این 3 سال با میل خودم به این رابطه ادامه دادم...منطق من همیشه این بود که باندازه کافی عمرم و جوونیم رو به پای کسی که دوستم نداشته گذاشتم...برای خودش و برای بچم همه جور فداکاری کردم..نذاشتم بچم بچه طلاق باشه و زیر دست این و اون توی ایران مورد دلسوزی قرار بگیره.نذاشتم حس کنه پدری نداره.نذاشتم طعنه کارهای پدرشو بچشه......10 سال از بهترین روزهای جوونیم رو به پای این زندگی ریختم...جایی که ارزشم رو ندونستن ..حالا می خوام این یه گوشه از زندگیمو برای خودم داشته باشم ...10 سال هر زوجی رو با هم دیدم بغض توی گلوم جمع شد .. 3 سال رو برای خودم زندگی کردم......درست یا غلط این نیاز من بود.....این رابطه برای من فقط یه نیاز بود ..همین و بس
دوست عزیز مشکل من مربوط به گذشته نیست .مشکل من الانه..من واقعا توان و انرژی برای ادامه این زندگی ندارم..مساله شوهرم نیست .خودم احساس خستگی مفرط دارم.دلم ارامش می خواد ..همین و بس
اینکه می گین شما به شوهرت به عنوان یک موجود اضافی نگاه می کنی اصلا درست نیست.شوهر من انسان توانمندیه که از لحاظ مالی هم فوق العاده تواناست ...البته اون زندگیش رو فدای پولدار شدنش کرد والا زندگی عادی رو راحت داشت...من شک ندارم که اون بعد از من زندگی خیلی خوبی خواهد داشت..ما از هیچ لحاظ همخوانی نداشتیم..من حتی پایه قلیون و مشروبش هم نبودم....مطمینم اون با کسی خواهد بود که به قول خودش لذت پولداریش رو باهاش خواهد برد.....
فرشته مهربان خیلی بهم کمک کردی نمی دونم چطوری تشکر کنم.مساله اینه که از شوهرم دیگه می ترسم ..همش احساس می کنم می خواد سر فرصت ازم انتقام بگیره و منتظر فرصت مناسبه ....و دوم اینکه دیگه واقعا توان و انرژی ادامه رو ندارم..صبر می کنم تا شوهرم خودش به نتیجه جدایی برسه..می خوام انتخاب از جانب اون باشه...نمی دونم واقعا گیجم اصلا فکرم درست کار نمی کنه.خیلی نگران آینده ام...مثل محکومی هستم که هر روز منتظره حکمش بیاد.......