مادرشوهرم ميخواد با ما بياد مسافرت

سلام دوستان مشكل جديدي واسم پيش اومده نميدونم چيكار كنم
راستش مادر شوهرم الان چند روزيه كه خونه ماست .اين وسط يه روز همسرم از محل كار زنگ زد گفت يه مسافرت واسمون پيش اومده كدوم شهر بريم مشهد مازندران و اصفهان.و....
تاريخ مسافرتمون سه روز ديگه است يعني 5 شنبه و همون روز هم مادر شوهرم قرار بود بره خونه دخترش كرج . ولي از وقتي اسم مسافرت اومده سكوت اختيار كرده و اسم رفتنو نميزنه و ديروز هم ميگفت من كي تا حالاجايي تفريح رفتم. بماند كه تنهايي كربلا سوريه تازگيا رفته . خونه بچه هاش هم دونه به دونه ميچرخه از تهران و كرج و بوشهر و كرمان !
امروز صبح هم نشسته بود واسه پسرش در مورد اخلاقهاي قديم شوهرش كه چقدر مادر شوهرمو كتك زده ميگفت
حالا من به همسرم گفتم چهارشنبه بريم خونه مامان و بابام تا مامانم دختر مونو بره حموم . هميشه اون ميبره. همسرم فعلا گفته نه
(توي دلم گفتم اگه بريم خونه مامان و بابام مادر شوهرم مجبوره ميشه بره خونه دخترش
)
بعد از عروسيمون كه يه مشهد رفتيم اين اولين مسافرت تفريحي مونه دوست دارم فقط خودمون باشيم
بعدش كافيه يكي ديگه توي مسافرت همراه ما باشه همسرم ديگه انگار نه انگار ما هم هستيم اين رفتارش توي سفر مشهد كه دوستش هم با بود حرصمو درآورد همش با اون بود و با اون چسبيده بود
حممنون ميشم كمكم كنيد چيكار كنم

سلام دوست خوبم نمیتونی راجع به خواسته هات با همسرت صحبت کنی وبهش بگی که چی میخوای؟

دوست عزیز با همسرت صحبت کن و خواسته هات رو بهش بگو و ببخشید که اینو می گم فکر کن اگر مادر خودتون بودند بازم ایم طوری رفتار می کردید؟:163:

خورشيد تابان عزيز ميترسم اگه حرفي بزنم شوهرم بدتر كنه يا اينكه اون هم حساس بشه و مصمم تر
سيما جان من مسافرت دو نفره رو خيلي دوست دارم و نيتم هم اين بوده كه فقط ما دوتا با هم باشيم
مادر خودم اينقدر فكرش بازه كه هيچ وقت چنين چيزي هم از دلش رد نميشه چه برسه به زبون بياره
اون هيچ وقت از بچه هاش هيچ انتظاري نداشته
حتي اگه ازش اصرار و خواهش هم كنيم هميشه ميگه شما جوونيد برين خوش باشيد در ضمن مادرم هميشه با بابام بيرون ميرن حتي توي كوچكترين خريد:104:
مادر شوهرم متاسفانه بيشتر از اونكه دلبسته و همراه شوهرش باشه وابستگيش به بچه هاشه . واين بچه هاش هستن كه بايد اونو مسافرت و واين ور واونور ببرن الان هم شوهرشو تنها شهرستان گذاشته و اومده خونه بچه هاش:163:

خواهر خوبم
به نظر نمي رسه ايشون گفته مي خواد با شما مسافرت بياد
شما اينطور احساس مي كني... به شوهرت اصلا راجع به اين قضيه حرفي نزن! چون به نظر مي رسه كه شوهر شما هم علاقه مند به مادرشه و اين موضوع تو رو نگران مي كنه... پس موضع نگير عزيزم
خيلي ساده با شوهرت در رابطه با اينكه خيلي خوبه كه يه مدت با هم تنها مي ريم سفر صحبت كن... در مورد خيلي چيزها كه تنها اتفاق مي افته! مثلا چند وقته كه تنها نرفتين... خيلي خوش مي گذره!
كم كم با مادرش هم صحبت كن بگو خيلي ناراحتم... هر دفعه با يكي رفتيم سفر.. اين دفعه خيلي خوشحالم تنها مي ريم! به جاي موضع گيري درد دل كن ... با سياست زنونه خودت خانومي! به هم نريز!

عزیزیم با sci موافقم با آرامش وکمی سیاست بهتر میتونی جلو بری .

امان از مادر هايي كه آويزوووووووون بچه هاشون ميشن!!!!!

چنين مادرهايي كه به پسرشون وابسته و دلبسته هستن نبايد براي اونها زن بگيرن!!!!

سلام

چندتا نکته هست که بد نیست بخونی

اول)
روی اومدن یا نیامدن مادرشوهرت حساسیت نشون نده
چرا؟
** چون چنانچه ایشون بیایند و شما به هرحال اون راحتی که با شوهرت داری رو نخواهی داشت بهم میریزی و این دو سه روز مسافرت به جای اینکه فرصتی باشه واسه تجدید قوا و آرامش و روحیه گرفتن تبدیل میشه به یه مسافرت تلخ با خاطرات ناخوشایند مضاف بر اینکه اعصابت هم خرد میشه و مرتب خودخوری خواهی داشت
** چنانچه ایشون نیایند وقتی حساسیت نشون بدهی و شوهرت هم این حساسیت رو لمس کنه ، با توجه به اینکه هر فرزندی به والدینش علاقه داره شاید بگه که مادرم می خواست بیاد و تو با رفتارت اون رو ناراحت کردی که نیاید
شاید هم همسرت چیزی عنوان نکند اما اگر از این حساسیت باخبر بشه تاثیر معکوس روی روابطتتون خواهد گذاشت
و این حس در او به وجود می آید که زنش نسبت به مادرش (مادر همسرت) موضع گیری داره

دوم)
این که مادر شوهرت همراهت باشه یا نباشه اصل ناراحتی شما نیست
شما از این ناراحتی که در حضور شخص ثالث( هر شخصی ، دوست یا فامیل) توجه شوهرت نسبت به شما و فرزندتون کم میشه و از این کم توجهی ناراحت می شی
پس بهتر هست روی این قسمت قضیه با شوهرت صحبت کنی

سوم)
وقتی شما همسرت را دوست داری باید بپذیری که همسرت قبل از ازدواج با شما بیست و چند سال فرزند اون مادر هست و خواهد بود بنابراین اینکه نمیشه که از همسرت بخواهی نسبت به علایق مادرش بی تفاوت باشه
دقت کن منظورم این نیست که استقلال زندگی زناشویی تون رو زیر سئوال ببری و فضا را برای اظهار نظر و بعدش دخالت باز کنی
بلکه احترام و مهربانی ات را نثار مادر شوهرت کنی ... هیچ شخص جای پدر و مادرمان را نمی گیرد و مسلما نمی توانیم مادر همسرمان را هم اندازه مادر خودمان دوست بداریم
اما می توانیم رابطه ای عاطفی با او برقرار کنیم که ضمن حفظ حرمت ها بهترین بهره برداری را نیز داشته باشیم

به نظر من ابتدا این نکات را با خودت بررسی کن و سپس وقتی تونستی واقعا روی این موضوع حساس نباشی و به حقیقت ، آمدن و نیامدن مادرشوهرت برایت تفاوتی نداشت ،در زمانی مناسب به همسرت بگو که
خیلی خوشحالی که این مسافرت پیش اومده و ازش قدردانی کن که به فکر شما هست
و بعد بگو دلم می خواهد وقتی به مسافرت می رویم همون جوری که اینجا مورد توجه تو هستم اون جا هم باشم
ولی احساس می کنم در مسافرت توجه ات نسبت به من کم میشه
نمی دونم چرا این احساس رو دارم ، بعد کمی مکث کن تا شوهرت ادامه گفتگو رو بدست بگیره
و خیلی ظریف از مسافرت قبلی که با دوستش بودی یه مثالهای جزئی بزن (ابتدا ازش تعریف و قدردانی داشته باش بعد خواسته دلت رو بگو)

===
و در آخر سعی کن خودت برای خودت لحظات شاد بسازی نه اینکه اگر شوهرت بهت توجه کرد تو خوشحال باشی و اگر توجه نکرد تو ناراحت باشی
اگر کمی توقعات و انتظاراتمون رو پایین بیاوریم احساس بهتری خواهیم داشت

کاش پیش مادرشوهرت رو نمی کردین که برین مسافرت
یواشکی قبلش به شوهرت میگفتی عزیزم میخوام ایندفعه تنهایی بریم مسافرت مادام موسیو
بعد انشالله یه بارم با مامانت میریم فقط به مامانت نگو می ترسم دلش بشکنه
ولی حالا که کارازکار گذشته نمی تونی فعلا مسافرتو کنسل کنی؟ به شوهرت بگو خونه مهمون داریم نمی شه بریم مسافرت ، چون مادرت دلخور میشه می گه فکر می کنه به خاطر این داریم میریم مسافرت که اون بره از خونه مون
بعد که مادر شوهرت رفت سر یه فرصت برنامه رو جور کن برید با هم

منم بودم نمی رفتم/ ترجیح می دادم خانه بمانم تا برم سفر و کلی حرص بخورم بعد خدای نکرده یک موقعی سوتی می دادم و باعث می شدم کدورت پیش بیاد

سلام دوستان عزيز
ممنونم بالهاي صداقت عزيز نكات آموزنده ي بود
سابينا جان من تاشب چيزي به مادر شوهرم نگفتم ولي كاش بقول تو باشوهرم هماهنگ ميكردم چيزي نگه. ولي بازهم فكر ميكنم قبول نميكرد.

اصلا بين خونواده شوهرم جا افتاده كه مادرشون با پسرشون بره مسافرت:302:
ديشب برادر شوهرم زنگ زد. (يه مدعي ديگه پيداشد .)چرا شوهرم مادرشو نميبره مسافرت
مادر شوهرم ديشب خودش با صراحت گفت اگه مشهد برين منم ميام :302:(جواب آقايsci(
حالا اين وسط بچه ام به دادم رسيد چون كوچيكه و توي مسافرت راه دور اذيت ميكنه به شوهرم گفتم اگه مشهد جور شد من نميام چون منودخترم اذيت ميشيم
حال بشنويد جواب شوهرمو : خوب ما ميريم . منم گفتم شمابرين.گفتش برم به مامان بگم ؟ گفتم حالا صبر كن نتيجه معلوم بشه (بين اون سه شهر به قرعه يكي انتخاب ميشه)اونكه خودش مياد
اي خدا كمك كن ميدوني دلم لك زده واسه يه مسافرت . اين يه بار فقط:323:

سلام
دوست خوبم انشاءالله که درست میشه ولی اگه قراره که بری مسافرت و مدام حرص بخوری بهتره که نری
امان از دست بعضی مادرشوهرها و مخصوصا از دست برخی شوهرها که همسرشون رو درک نمیکنند. :323:

یه بار دیگه پست بالهای صداقت عزیز رو بخونید ... پاسخ شما داده شده.
موفق باشید.

دوست عزيز اينجا هر كسي با توجه به رابطه اي كه با مادر شوهرش داره نظر ميده چون خودش را جاي شما ميزاره و فكر ميكنه مثلا نازنين غ معلومه كه ميانه خوبي با مادر شوهرش نداره
من كه ميونم با مادر شوهرم خوبه ميتونم بگم دوست خوبم چه اشكالي دراه اونم باشما بياد شايد اگه اون بياد تو نگهداري بچه هم بهتون كمك كنه و بيشتر خوش بگذره
شايد اگه مادر شوهرتون پيشتون باشه همسرتون بيشتر به شما توجه كنه شايد دفعه قبل چون با دوستش رفته بودين شوهرتون كم توجهي كرده تا شايد دوستش فك نكنه زن ذليله و..

مادرش چندين سال به قول خودش با كتك و.. زحمت پسرش را كشيده و بزرگش كرده حالا چي ميشه يه بار با شما بياد مسافرت من جاي شما بودم خودم پيشنهاد ميدادم كه بياد تا هم پيش شوهرم عزيز باشم و هم پيش مادر شوهرم
مسافرت هميشه هست اما نميشه دلي را كه شكست دوباره به دست اورد
باز خود داني

آوي‍ژه جان ممنون از تذكرت من هم اون نكاتو تا الان رعايت كردم بقيه اش هم سعي ميكنم انجام بدم
در جواب پاييز خزان بگم منم با مادر شوهرم مشكلي ندارم و تا وقتي شوهرم نيست مشكلي نيست اما همينكه اون مياد اوضاع بد ميشه
واسه همين دوست دارم مادر شوهرم نباشه
شوهرم وقتي مادرش هست اصلا رعايت احترام رو نميكنه . از داد زدن سر من گرفته تا تحقير كردن و مسخره كردن . و من نميتون اين رفتارهاشو تحمل كنم كارمون به قهر و دعوا ميكشه
اين رفتارهاشو بارها بهش گوشزد كردم كه جلوي ديگران زبونش رو نگه داره .ولي كو گوش شنوا
اگه هم اخم كنم آقا بهش بر ميخوره و ميگه چون مامانم دو روز اومده خونمون خودتو اينجوري ميكني
حالا بماند توي مسافرت هم صدرصد اين رفتارها هست

دوستم نمیگم برو یا نرو ولی اینو میگم که اولا شوهرت فهمیده که تو بهونه میاری و واسه همین گفته که ما میریم ( یعنی ایشون و مادرش )
ثانیا فکر نمی کنی اگر شوهرت و مادرش تنها برن مسافرت واگرایانه ( به قول آقای مدیر ) عمل کردی و عملا خودتو از شوهرت دور کردی؟ تازه مادرشوهرت هم بد عادت میشه و از این به بعد میگه فلانی بیا منو تنها ببر مسافرت!
من جای تو بودم یه اراده قوی میکردم که ایندفعه رو هم برم و سه روز رو تحمل کنم و هر اتفاقی افتاد محل نذارم و خوش گذرونی کنم و بعد از تموم شدن مسافرت یه برنامه ای بچینم که مسافرت بعدی رو با همسرم تنها برم
ولی خوب باید خیلی اراده کنی تا تو این سه روز اعصاب کشی راه نندازی، یه قرارداد اساسی با خودت امضا کنی

دوستان قرار بر سفر مشهد شد در نتيجه مادر شوهر گرام هم با ما هم سفرند
تا الان دو دل بودم برم يا نه ولي با خوندن پست سابينا جان مصمم شدم برم
بجاي اينكه فرار كنم بهتره يه جوري كنار بيام
البته نميخوام از شوهرم دور بشم و گرنه اينكه اونها بخوان در آينده دو نفري برن مسافرت بدم نمياد

سلام
خداروشكر دوست عزيزم كه به نتيجه ي خوبي رسيدين ، مارو هم فراموش نكني التماس دعا ، از امام رضا بخواه كه خودش راهگشاي زندگيت باشه ، اميدوارم در كنار همسر و كوچولوي ناز و مادرشوهرت خوش بگذره :72:

سلام خانمی
خدارو شکر به خیر و خوشی گذشت حتما مارو خیلی دعا کن امید وارم این سفر یکی از خاطره انگیزترین مسافرتاتون بشه و خیلی خوش بگذره

التماس دعا
خوش بگذره به سلامتي

سلام دوستان گلم ممنونم
ايشالا فردا راهيه سفر ميشيم و در جوار حرم امام رضا به نمايندگي از تالار خوب همدردي واسه همه كساييه كه گره اي توي زندگيشون دارن :323:
ايشالا كه امام رضا هميشه هوامونو داشته باشه و تنهامون نذاره:323:

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

سلام دوستان گلم ممنونم
ايشالا فردا راهيه سفر ميشيم و در جوار حرم امام رضا به نمايندگي از تالار خوب همدردي واسه همه كساييه كه گره اي توي زندگيشون دارندعا ميكنم :323:
ايشالا كه امام رضا هميشه هوامونو داشته باشه و تنهامون نذاره:323:

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط saint mary

سلام دوستان گلم ممنونم
ايشالا فردا راهيه سفر ميشيم و در جوار حرم امام رضا به نمايندگي از تالار خوب همدردي واسه همه كساييه كه گره اي توي زندگيشون دارن :323:
ايشالا كه امام رضا هميشه هوامونو داشته باشه و تنهامون نذاره:323:

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

سلام دوستان گلم ممنونم
ايشالا فردا راهيه سفر ميشيم و در جوار حرم امام رضا به نمايندگي از تالار خوب همدردي واسه همه كساييه كه گره اي توي زندگيشون دارندعا ميكنم :323:
ايشالا كه امام رضا هميشه هوامونو داشته باشه و تنهامون نذاره:323:

---

التماس دعا مريم جان... بگو آقا ما رو هم صدا كن!
يه چيزي مريم جان... سعي كن با مادر شوهرت بهت خوش بگذره! بذار نيمه پر ليوان كه بد هم نيست ذهنت رو پر كنه...اون يه زن با تجربه است! كه طبيعتا به هر دليلي مدت كوتاهي مهمون شماست... همه مادرها و پدر ها همين هستند... قدرش رو بدون و بذار شوهرت احساس خوبي داشته باشه... مي خوام بهت بگم با دل و جون بذار احساس خوبي داشته باشه...
يه دوستي داشتم... يك كلمه بزرگ داده بود براش نوشته بودن زده بود به ديوار دفترش! مي دوني اون كلمه چي بود... مرگ
گفتم چرا؟ گفت خيلي بهمون نزديكه... نمي خوام فراموشش كنم! يه لحظه ازش غافل بشم
خوش بگذره ... التماس دعا! وقتي داشتي گريه مي كردي... ياد ما ها هم باش!

من واقعا" براي چنين خانمهايي كه راضي نيستند مادر شوهرشون كه ظاهرا" تنها هستند با هاشون به مسافرت بيان متاسفم خانم عزيز شما يك حق همسيري داريد و مادرش.هرتان نيز يك حق مادر شما هم شايد روزي مادر شوهر شديد آيا بايسته و شايسته است كه چنين رفتارهايي از خود بروز ميدهيد

دوست خوب...اين بي سياست بودن برخي از اقايونه كه نميتونن توازن رو برقرار كنن...دوستمون گفتن من با مادر شوهرم مشكل ندارم اما همسرم جلوي خانوادش به من بي اخترامي ميكنه...اين حرف يعني چي؟يعني همسر ايشون نميدونن جلو مادرشون چه طور با همسرشون تعامل داشته باشن!!اين نه تقصير عروسه نه مادر شوهر...فقط و فقط نابلد بودن مرد باعث اين مشكلاته...

سلام دوستان الان مشهدم جای همتون خالیه واسه همه اعضا تالار و همه جوونا دعا کردم
gh sana عزیز درد دل منو گفتن توی این سه روز شوهرم خیلی حرفها زد که هرکس دیگه هم جای من بود ناراحت میشد ولی سعی کردم کوتاه بیام و همش کوتاه اومدم فعلا باید برم ببخشید

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط saint mary

سلام دوستان الان مشهدم جای همتون خالیه واسه همه اعضا تالار و همه جوونا دعا کردم
gh sana عزیز درد دل منو گفتن توی این سه روز شوهرم خیلی حرفها زد که هرکس دیگه هم جای من بود ناراحت میشد ولی سعی کردم کوتاه بیام و همش کوتاه اومدم فعلا باید برم ببخشید

---

دوست گرامی


روابط خانوادگی هر انسان ( چه مرد و چه زن ) جوانب گوناگونی دارد . یکی از ویژگی های افراد بالغ این است که می توانند از تداخل این ارتباط ها با یکدیگر جلوگیری کنند . احترام مادر برای همسر شما واجب است ولی ایشان در همان حال در برابر شما به عنوان همسرشان تکالیفی دارند که باید انجام بدهند .

گذشت شما از دید انسانی قابل احترام و باارزش است اما مشکل این جاست که خیلی از ما ایرانی ها به خاطر اهمیتی که برای نظر دیگران نسبت به خودمان قائل هستیم گذشت می کنیم ! همسر شما باید مرز تفکیک بین روابط خودش و مادرش با همسرش را درک کند وگرنه تا قیامت همین کاسه و همین آش خواهد بود .

سلام دوستان عزيز ديروز از مشهد برگشتيم
جاتون حسابي خالي بود و باز هم دلم واسه زيارت امام رضا تنگ شده
ممنونم از دوستاني كه نظراتشونو نوشتن
شيفته جان مادر شوهرم تنها نيستش كه . با همسرش زندگي ميكنه.
نميدونم شايد من خودخواهي ميكنم ولي به نظر من واسه من كه خيلي دير به دير موقعيت مسافرت واسم پيش
مياد اينكهدلم ميخواد با همسرم تنهايي مسافرت برم خيلي طبيعييه .
حالا شرح ماجرا :
قبل از رفتن بحث اين بود كه با ماشين بريم يا هواپيما از اونجايي كه دخترمون 6 ماهشه و مسافت هم دور بود گفتم آقاي همسر من و دخترمون با ماشين اذيت ميشيم راه دوره با ماشين سخته
شوهرم در حضور مادرش گفت بذار يه كم تو هم اذيت بشي . مگه اين زنهاي قديم نيستن . همش كتك خوردن . نترس هيچيش نميشه .مردم با بچه يه ماهه ميرن مسافرت. مادر شوهرم هم تاييد ميكرد :324:
اينجا چيزي نگفتم
دوباره روز بعد همسرم گفت قبل از راه افتادن يه دوش ميگيره .مادر شوهرم گفت الهي قربونت برم سرما ميخوري الان برو .اون موقع سرما ميخوري .
بعدش شوهرم گفت دخترمون كي ببريم حموم گفتم از مسافرت برگشتيم گفت نه قبل از رفتن ميبريمش . گفتم سرما ميخوره مگه ميشه ببرم حمام و بريم بيرون .
مادر شوهرم هم تاييد ميكرد نه بابا هيچيش نميشه . سرما چرا بخوره خيلي حساسي
اون دو تا يه ور من يه ور موندم .چرا مادر شوهرم به پسرش ميگه سرما ميخوري ولي حواسش نيست يه نوزاد ممكنه سرما بخوره
دوباره توي فرودگاه دخترم همش گريه ميكرد مادر شوهرم ميگفت اگه پستونك واسش ميگرفتي الان آروم ميشد . قبلا واسش توضيح دادم كه پستونك واسه فك و دندوناش مضره اصلا دكتر گفته پستونك بهش ندم ولي دوباره تكرار ميكرد واون موقع همسرم هم آتيشي ميشد كه و دعوا داشت كه چرا از اول به پستونك عادتش ندادم .ديگه دلم ميخواست بزنم زير گريه :302:
مادر شوهرم ميديد همسرم جوش مياره ولي باز هم تكرار ميكرد
توي مشهد هم من و دخترم بيشتر با هم بوديم و همسرم با مادرش بود
يه بار هم با هم حرم رفتيم دخترم گريه ميكرد . مادر شوهرم ميگفت بفرستش بره هتل . شوهرم هم گفت چه جور يه زنو تنهايي بفرستم با اين بچه
به همسرم گفتم من بچه يغل سختمه .مادر خودش بره حرم . من و تو با هم بريم شوهرم گفت اون قبول نميكنه. و به همين منوال گذشت
و اين جوري سفرمون به پايان رسيد

آفرین به تو خانوم گل که به قولت عمل کردی و با دل خوش رفتی و اومدی:104:
معلومه که با اراده ای و روخودت کنترل داری:72:
این بار تموم شد و رفت ولی حواست باشه که تنهایی مسافرت رفتن حق توئه و از این به بعد برنامه هاتو طوری ردیف کن که اینطوری تداخل نکنه

سابينا جان ممنونم كه نظرتو نوشتي
ولي لازمه برنامه ريزي واسه سفرهاي بعدي اينه كه همسرم هم با من و خواسته من هماهنگ باشه
همسرم اصلا نميدونه كه من دوست نداشتم مادرش با ما مسافرت بياد
و فقط به شما دوستان تالار حرفهامو گفتم

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط saint mary

همسرم اصلا نميدونه كه من دوست نداشتم مادرش با ما مسافرت بياد
و فقط به شما دوستان تالار حرفهامو گفتم

---

اگر همسر شما از چیزی که شما را ناراحت می کند آگاهی نداشته باشد ، چگونه خواهد توانست چنین مواردی را در خود اصلاح کند دوست عزیز ؟! بزرگ ترین مشکل زوج های ایرانی همین است که عادت به صحبت کردن در باره ی خواسته ها و نخواسته های خود ندارند .

دوست خوب و گلم
اولا آفرین که اینقد صبور بودی و تحمل کردی.. بعدم عزیز من بهتر نیست خواسته هاتو به شوهرت بگی ... توی یه موقعیت که هر دو تون عشقولانه اید و محبت وجود داره .. حرفها و خواسته هاتو بگو اما با آرامش و محبت.. ایشالله ایندفعه بیای مشهد با همسرت دوتایی و البته دختر کوچولوی نازت و حسابی هم بهتون خوش بگذره