-
شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
با سلام به همه دوستان گلم
يه مشكل واسه من پيش اومده چند وقته با همسرم خيلي بحثمون ميشه ولي اون اصلاً راجع
به ناراحتي هاش صحبت نميكنه مثلاً اگه از موضوعي ناراحت باشه فقط اخم ميكنه توضيح
نميده كه من بدونم از چي ناراحته يا اينكه چي كار كنم كه ديگه ناراحت نشه . تقريباً بيشتر مشاجره هاي ما به خاطر اينه كه من از بي توجهي هاش و اينكه خيلي مثل بقيه مردا ذوق نشون نميده ناراحت ميشم وقتي موضوع رو مطرح ميكنم اخم ميكنه غر ميزنه و سريع از پيشم ميره .
من دوست دارم باهام صحبت كنه خواسته هاشو بگه واسه همين وقتي باهاش حرف ميزنم اينقدر جواب نميده تا من عصباني ميشم و دعوامون ميشه .
آخرين باري كه بحث كرديم تقريباً 8 روز پيش بود كه رفت و با يه كادو گرون قيمت برگشت و هيچ توضيحي نداد.
تا اينكه ديشب كه از عروسي بر ميگشتيم تو راه اصلاً صحبت نكرد . منو رسوند و رفت بهم زنگ زد .
گفت : بهت احساس بدي دارم واسه همين باهات صحبت نميكنم كه دعوا نشه من از تو ميترسم همش فكر ميكنم اگه حرفي بزنم دعوامون ميشه .
همينو گفت و قطع كرد هرچي بهش گفتم بيا دنبالم تا داري حرف دلتو ميزني صحبت كنيم مشكلمون حل بشه ولي نيومد . گوشيشم خاموش كرد .
ديشبو به اميد اينكه بيام اينجا و شما هستين تحمل كردم و. خيلي شب بدي بود . نميخوام زندگيم سرد باشه . خواهشاً كمك كنين
-
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
سلام دوست خوبم
نگران نباش ، چندتاسؤال برام پيش اومد ، شما زندگيتون رو شروع كردين يا عقد هستين ؟
بخاطر چه مسائلي بحثتون ميشه ؟
وقتي همسرتون باشما صحبت ميكنه و حس ميكنين كه موافق نيستين كي جروبحث رو شروع ميكنه ؟
:72:
-
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
سلام
ما دوران عقد رو سپري ميكنيم .
همسرم اصلاً سر صحبت رو باز نميكنه وقتي سوال ميپرسم هم دست و پا شكسته جواب ميده . وقتي ميخوام از دغدغه هام صحبت كنم بد اخلاقي ميكنه انگار دست پيشو ميگيره كه پس نيفته .
مثلاً وقتي ازش ناراحتم چند ساعت قهر ميكنم يه چيزيو بهونه ميكنه دعوا ميكنه هيچ وقتم نميپرسه از چي ناراحتي فقط غر ميزنه به من ميگه بد اخلاقي
قبلاً اين جوري نبود وقتي ناراحت ميشدم ازم دلجويي ميكرد .
اوضاع خيلي وخيم شده خيلي ميترسم هيچ جوري نميتونم آرومش كنم از هر روش و هر برخوردي استفاده ميكنم .
فكر ميكنم بعد از عقدمون از ازدواج با من پشيمون شده .
-
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
نیکا. امین عزیز
رفتار شوهرت بازخوردی است از رفتارهای خودت
اولا) نترس و بدون استرس سعی کن آرامشت رو بدست بیاری و بعد اون رو حفظ کنی
دوما) مشکلات حل می شوند به شرط اینکه علت اصلی ریشه کن بشه
سوما)به دنبال مرهم برای زخمت نباش به دنبال چاره اصلی و دوا و درمون باش
چهارما)فعلا با شوهرت کاری نداشته باش بذار اون هم یه کم آرامش از دست رفته اش رو بدست بیاره
پنجما)سعی نکن به شوهرت گیر بدی که بیا با هم حرف بزنیم ، من دوست دارم، دلم واست تنگ شده، بیا پیشم اصلا هر چی تو بگی ، هرچی تو بخواهی ... بذار یه کم هردوتاتون رفتارتون رو بازنگری کنید
ششما) به خودت و شوهرت زمان بده و سعی کن در این زمان روی خودت و رفتارهایت کار کنی تکرار می کنم با شوهرت اصلا کاری نداشته باش
هفتما) بعد از اینکه شش گام قبلی رو برداشتی با خودت خلوت کن ... هرچی فکر ناجور اومد توی ذهنت بهشون بی اهمیت باش بعد بررسی کن چه رفتارهایی با شوهرت داشتی که باعث شده ازت دور بشه؟
هشتما)وقتی بررسی کردی و اشکالاتت مشخص شد بیا اینجا و انها رو مطرح کن تا راهکار بگیری
نهما) طبق گفته خودت شوهرت ابراز عشق بلد نیست ولی این دلیل نمیشه که دوستت نداشته باشه شما باید با ظرافت زنانه ات راه عاشقی رو بهش یاد بدی پست سارا بانو رو توی در حسرت یه کادو از شوهرم رو بخون
در ضمن اینقدر به احساساتت بها نده که سریع نتیجه بگیری و بیا بگی واسم ثابت شد دیگه دوستم نداره
-
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
سلام
بالهاي صداقت عزيز چه خوب شد كه زود بهم جواب دادين ممنونم :46:
من چند روزه كه با كمك مقاله هاي تالار تا مرحله 6 پيش رفتم اصلاً كاري بهش نداشتم
به نظر خودم همين آرامشي كه از خودم به شوهرم نشون دادم باعث شد كه ديشب بهم حرف دلشو سر بسته بگه
يكمي از مرحله 7 رو هم پيش رفتم فقط تا اينجا ميدونم به خاطر رفتار به ظاهر سردش توي چند ماه آخر خيلي اعتراض كردم .
مثلاً اين كه : من دوست دارم وقتي ميرم توي خانوادش همسرم به من برسه كنارم بشينه ولي اون اين جوري نيست .
هنوز نفهميدم خجالت ميكشه يا نه . اين موضوع و موضوعات مشابه باعث اعتراض من ميشد . مامانش همش ميگه پسرم با آبرو . حيا داره . انگار من نا محرمم كه حيا ميكنه بياد كنار من بشينه .
و من فك ميكنم منو دوست نداره يا بهم اهميت نميده كه وقتي ميرم خونه فاميلش زياد نزديكم نميشه . فك ميكنم واسه كنار من بودن ذوقي نداره .
توضيح بيشتر اين كه : من هفته اي دو بار شام ميرم خونشون و چند ساعت بعد برميگردم . همسرم كنار بابا نشستن و من هم نزد مادر شوهر گرامي . پذيرايي كه تمام ميشه من ميرم خونه خودمون و تا شب بعدي صبر ميكنم لازم به ذكر كه حتماً حتماً 2 شنبه و 5 شنبه به شرط اينكه خواهر شوهر م هم با شوهرش باشن اگع اونا نتونن بيان مهموني كنسل ميشه و در غير اين روزها ممنوع الورود هستم .
اسمشو ميذارن حيا و آبرو ؟ :316:
شما باشين اعتراض نميكنين .
يكيش اين مورد بود بي زحمت راهكارشو اگه بگين ممنون ميشم تا بريم سراغ مسائل بعدي .
-
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نيكا.امين
سلام
ما دوران عقد رو سپري ميكنيم .
همسرم اصلاً سر صحبت رو باز نميكنه وقتي سوال ميپرسم هم دست و پا شكسته جواب ميده . وقتي ميخوام از دغدغه هام صحبت كنم بد اخلاقي ميكنه انگار دست پيشو ميگيره كه پس نيفته .
مثلاً وقتي ازش ناراحتم چند ساعت قهر ميكنم يه چيزيو بهونه ميكنه دعوا ميكنه هيچ وقتم نميپرسه از چي ناراحتي فقط غر ميزنه به من ميگه بد اخلاقي
قبلاً اين جوري نبود وقتي ناراحت ميشدم ازم دلجويي ميكرد .
اوضاع خيلي وخيم شده خيلي ميترسم هيچ جوري نميتونم آرومش كنم از هر روش و هر برخوردي استفاده ميكنم .
فكر ميكنم بعد از عقدمون از ازدواج با من پشيمون شده .
به نظرم شما قبلا در بروز دادن ناراحتي ها و دلخوري هات و به قول معروف در ناز كردن هات زياده روي كردي و همسرت از ناز خريدن و دلجويي خسته شده....فكر ميكنه هر كاري كه ميكنم همسرم راضي نميشه و باز هم دلخوره....ميدوني چي ميگم؟؟ايا حدسم درسته؟
ببين تمام مردا بدون استثنا دوست دارن به طرق مختلف همسرشون رو شاد كنن و وقتي خودشون رو در رسيدن به اين هدف ناكام ببينن به شدت عصبي و پرخاشگر ميشن....
-
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
سلام
gh.sana عزيز فرمايشت كاملاً درسته
ممنونم ازشما
ولي من زياده روي نكردم اون اصلاً نميتونه منو راضي كنه ، منو از محبتش سير كنه . من دوست دارم بيشتر بهم توجه كنه . خودش ميدونه بلد نيست محبتشو ابراز كنه ولي اين همه مقاله اين همه كتاب ميتونه بره ياد بگيره . چرا تلاش نميكنه ؟ من همش بايد تلاش كنم و پا روي احساساتم بذارم ؟
اين چيزاست كه منو دلگير كرده .
از همه دوستان ممنونم تا با راهنمايي هاشون من رو متوجه اشتباهاتم ميكنن .
-
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
شما حق داري كه از همسرت بخواي احساساتش رو نسبت بهت بروز بده و نشون بده بهت علاقمنده اما اين خواستن هم راه و روشي داره....مثلا با غر زدن يا متلك گفتن و قهر و گريه و ....مشكل حل نميشه....هر زن و مردي كه يه مدت با هم باشن به قول معروف رگ خواب همديگه رو پدا ميكنن....شما هم بهتر بود از روز اول به جاي تمركز روي نقاط ضعف همسرت به اين فكر ميكردي كه چه طور در موقعيت خاصي قرارش بدي كه ابراز احساسات كنه و يا اون حس رمانتيك مد نظر شما رو بروز بده...
يه كم فكر كني به نتايج خوبي ميرسي شك نكن...البته اينم يادت باشه كه مردا اصولا از ابراز علاقه زياد متنفرن....نبايد انتظار داشته باشي مثل خودت رفتار كنه....
ببين تعريف تو از توجه چيه؟
به نظر تو يه مرد چه طور ميتونه به زنش محبت كنه؟
جواب اين دو تا سوال رو بنويس هم براي خودت هم براي من...
ياد بگير كه خواسته هات رو به شكلي منطقي و معقول به همسرت انتقال بدي نه موقعي كه كودك درونت بيداره و دلت ميخواد نق و نوق كني:310:
-
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط gh.sana
ببين تعريف تو از توجه چيه؟
به نظر تو يه مرد چه طور ميتونه به زنش محبت كنه؟
جواب اين دو تا سوال رو بنويس هم براي خودت هم براي من...
ياد بگير كه خواسته هات رو به شكلي منطقي و معقول به همسرت انتقال بدي نه موقعي كه كودك درونت بيداره و دلت ميخواد نق و نوق كني:310:
من دوست دارم شوهرم اينجوري باشه :
1- وقتي ميرم تو خانوادش پيگيري بكنه كه من راحتم، چيزي نياز ندارم و ...
مثلاً : خونه مادر بزرگش من يكم ديرتر رفتم سر سفره اصلاً انتظار نداشتم غذاشو شروع كرده باشه مامانش واسه من جا باز كرد كه نشستم . شما بودي ناراحت نميشدي
2- براي ديدن من ذوق داشته باشه ، از هر فرصتي براي با من بودن استفاده كنه ،
مثلاً :
1 ماه بعد از عقدمون رفته بوديم مسافرت حتي 1 دقيقه هم تنها نبوديم اون با باباش و برادرشو دومادشون ميرفت منم با مادر و خواهرش . يا اينكه همگي با هم . براي من خيلي عجيب بود يعني شوهر من دلش نميخواست با من تنها باشه ؟ اينكه خواهرش شوهرشو رها ميكنه و با مادرش ميره لزومي نداره ما هم اونجوري باشيم . اونا 3 ساله ازدواج كردن ولي ما تازه به هم رسيديم . عجيب نيست ؟
3- با من صحبت كنه راجع به آينده و زندگيمونو ... تو حرفاش غير مستقيم بگه كه منو دوست داره و حاضره به خاطر من هر كاري بكنه . اون حتي دلش نميخواد راجع به عروسيمون با هم حرف بزنيم .
همين 3تا و چيزايي مشابهشون . واسه من همينا كافيه تا دلخور نباشم
فكر نميكنم خيلي توقع زيادي باشه
-
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
توقعات زيادي نيست .....
اينا رو بدون بروز ناراحتي و قهر هم ميشه به طرف مقابل تفهيم كرد...مثلا در مورد شروع كردن غذاش ميتوني توي يكي از مهموني هايي كه در خانواده شما برگزار شده از فرصت استفاده كني و بگي منتظر بودم بياي تا غذامو بخورم....اين مواردي كه گفتي جز مشكلات طبقه بندي نميشه اينا جزئ تفاوت هاي فرهنگ دو تا خانواده اس....مثلا توي خانواده همسرت رسم اقايون و خانم ها از هم جدا باشن...عيبي نداره به مرور كه با هم به مسافرت هاي بيشتري رفتين اينو نشون بده كه ايرادي نداره زن و شوهر گاهي هم با هم تنها باشن ....
تو بايد روش بيان خواسته هات رو تغيير بدي ....حرفت حقه اما طرز بيانت ناجوره به همين دليل هم همسرت جبهه ميگيره...
هيچ زن و شوهري از روز اول عين هم رفتار نميكنن چون از دو خانواده متفاوت هستن...شما هم از اين قاعده مستثنا نيستين....پس سعي كن همسرت رو بيشتر بشناسي تا بتوني حركاتش رو تا حدودي پيش بيني كني و بدوني چه جوري با چه لحني بايد باهاش حرف بزني بعدش شروع كن اروم اروم بدون ناراحتي و بغض و ...حرفت رو بگو...
و همين طور سعي كن خودت رو هم به همسرت بشناسوني و بهش اجازه بدي كشفت كنه و بدونه از چي بدت مياد و از چي خوشت مياد....اين يه پروسه ي زمان بر هست و صبر زيادي ميطلبه...در ضمن شما هنوز در دوران پر تنش عقد هستين و قسمتي از اين اختلافات طبيعيه...
-
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نيكا.امين
و اينكه خيلي مثل بقيه مردا ذوق نشون نميده
نیکا جان مثلا مثل کدوم مرد؟ اگر از این مردها دیدی سلام ما رو هم برسون :163:
عزیزم هول نکن و اینقدر تو سرو وصورتت نزن
من از همه حرفهات یه برداشت کردم و اونم این بود که همسر شما ممکنه از یک خانواده سنتی بیاد که طبق تعریف مرد سنتی رفتار کنه، تو مهمونی ها پیش منزل ! نمی شینه، سعی می کنه با ابهت و غرور برخورد کنه و زیاد حرف نزنه ...
فکر میکنم نباید اینقدر نگران باشید . به مرور راه میاد . به توصیه کارشناس ها خوب دقت کن.
-
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
نیکا جان[/size][/b] مثلا مثل کدوم مرد؟ اگر از این مردها دیدی سلام ما رو هم برسون :163:
عزیزم هول نکن و اینقدر تو سرو وصورتت نزن
[/quote]
قربونت برم :46:
اونا از ما بهترونن كه نصيب ما نشدنن :311:
ممنون از همدرديت
منتظر راهكار بالهاي صداقت هستم
-
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
نیکا جان؛ این مواردی که از همسرت گفتی، دقیقا به تفاوت فرهنگی بین شما و همسرت برمیگرده! اینکه شما احترام و دوست داشتن رو یه جوری تعریف می کنید و همسرتون یه جور دیگه!
درسته که به مروز زمان این موضوعات کمرنگ تر میشه و البته هیچ کدوم از این رفتارها به این موضوع مربوط نمیشه که همسرت دوست نداره؛ چون شوهر من هم توی دوران عقد دقیقا مثل شوهر شما بود! یعنی از مادر و پدرش خجالت میکشید که بیاد و پیش من بشینه! یا روش نمیشد که ما با هم توی یه اتاق بخوابیم! و صد البته که توی خلوت خودمون؛ تمام عشق و محبتش رو نثارم میکرد.
ببین دوست من؛ این مسائل تا حدودی رفع میشه؛ اما نه به صورت کامل!
من و همسرم تقریبا 3 ساله که ازدواج کردیم؛ اما حتی همین چند روز پیش ازش خواستم که در حضور خانواده اش؛ برای چند دقیقه ای هم که شده کنارم بشینه و باهام خصوصی صحبت کنه!:46:
زیاد برای خودت این مسائل رو پررنگ نکن؛ وگرنه تمام فکرت رو پر میکنه و بهت اجازه نمیده که ویژگی های مثبت همسرت رو ببینی! و یه روزی به این فکر می کنی که آیا انتخاب من درست بوده یا نه؟ پس قبل از اینکه به این جا برسی؛ اول یاد بگیر که چه جوری ازش بخوای!
دوم؛ این تفاوت رو به حساب دوست نداشتن نذار؛ چون خود من با وجود این تفاوت؛ مطمئنم که همسرم عاشقانه دوسم داره و این رو بارها و بارها بهم ثابت کرده!
سوم؛ این رفتارها رو به نشونه نداشتن آگاهی همسرت نسبت به جنس زن بگذار و فکر نکن که اون از روی عمد این کارها رو انجام میده!
-
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
سلام دوستان
ممنون از همتون . توصيه هاتون رو به كار گرفتم .
ديشب همسرم اومد خونمون خيلي دير اومد و خيلي زود رفت هيچ صحبت اضافه هم نكرد . در واقع اصلاً صحبت نكرد .
وقتي رفت اس ام اس داد عذر خواهي كرد و گفت حالش خوب نبوده .
نميدونم اين رفتارش يعني چي ؟
اون متوجه شده رفتار من تغيير كرده الان 10 روزه كه اصلاً كاري بهش ندارم و غر غر نميكنم . خودش كه خيلي راضيه ميگه هميشه همين جوري خوب بمون .
راستي قبلاً تو خونه خودمون يه خلوتي آماده ميكردم تا با هم باشيم . تو اين 10 روز هيچ خبري از اين خلوت نبود .
وقتي تو خونه اونا نميشه تو خونه ما هم نبايد بشه ديگه .:163:
به نظرتون درسته يا نه ؟
-
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
به همين روند ادامه بده...رهاش كن تا خودش دوباره به سمتت برگرده....خوشحالم كخ تا حدودي موفق شدي....:72:
-
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نيكا.امين
نقل قول:
نوشته اصلی توسط gh.sana
ببين تعريف تو از توجه چيه؟
به نظر تو يه مرد چه طور ميتونه به زنش محبت كنه؟
جواب اين دو تا سوال رو بنويس هم براي خودت هم براي من...
ياد بگير كه خواسته هات رو به شكلي منطقي و معقول به همسرت انتقال بدي نه موقعي كه كودك درونت بيداره و دلت ميخواد نق و نوق كني:310:
من دوست دارم شوهرم اينجوري باشه :
1- وقتي ميرم تو خانوادش پيگيري بكنه كه من راحتم، چيزي نياز ندارم و ...
مثلاً : خونه مادر بزرگش من يكم ديرتر رفتم سر سفره اصلاً انتظار نداشتم غذاشو شروع كرده باشه مامانش واسه من جا باز كرد كه نشستم . شما بودي ناراحت نميشدي
2- براي ديدن من ذوق داشته باشه ، از هر فرصتي براي با من بودن استفاده كنه ،
مثلاً :
1 ماه بعد از عقدمون رفته بوديم مسافرت حتي 1 دقيقه هم تنها نبوديم اون با باباش و برادرشو دومادشون ميرفت منم با مادر و خواهرش . يا اينكه همگي با هم . براي من خيلي عجيب بود يعني شوهر من دلش نميخواست با من تنها باشه ؟ اينكه خواهرش شوهرشو رها ميكنه و با مادرش ميره لزومي نداره ما هم اونجوري باشيم . اونا 3 ساله ازدواج كردن ولي ما تازه به هم رسيديم . عجيب نيست ؟
3- با من صحبت كنه راجع به آينده و زندگيمونو ... تو حرفاش غير مستقيم بگه كه منو دوست داره و حاضره به خاطر من هر كاري بكنه . اون حتي دلش نميخواد راجع به عروسيمون با هم حرف بزنيم .
همين 3تا و چيزايي مشابهشون . واسه من همينا كافيه تا دلخور نباشم
فكر نميكنم خيلي توقع زيادي باشه
نیکای عزیز سلام
من تو زندگیم مشکل کم نداشتم
خواهر خوبم چرا با مامان و بابا.... چرا تنهایی بیشتر با هم وقت نمیذارین....فرصتش رو درست کن که باهم بیشتر تنها باشین
اگر می تونستم برگردم شش سال پیش هرگز با خانواده خودم و همسرم جایی نمی رفتم
او برات کادو خریده..این یعنی ابراز محبت....تو ذوق کردی؟ همه مردا مثل هم نیستن....و اینکه شوهرت ساکته و هی نمی گه عاشقتم نشون دهنده این
نیست که دوستت نداره یا توجه بهت نمی کنه.....نیکا جان زندگی خودت رو بساز و به هیچ کس توجه نکن نه خواهرش نه مادرش....نه بقیه
فرصت مناسب ایجاد کن که باهاش تنها باشی و سعی کن بهش بفهمونی که چی دوست داری تا عوض شه
من بعنوان یه مرد می گم که دوستتت داره....شک نکن
راستی موضوع عروسی هم موضوع مهمیه.....ولی زمانه یک کمی پسرها رو می ترسونه...بهش کمک کن بتونه با قصه عروسی و خرج و مخارج و داستاناش کنار بیاد....همه چی اونقدر خوب جور میشه که فکرشم نمی کنی
هیچ وقت هم از جمله توقع زیادیه استفاده نکن! چون اصلا قرار نیست کسی توقع داشته باشه...باید همدیگه رو دوست داشته باشین پس تو هم خوب باش خواهرم و بدون همه چیز رو نباید رک تو صورت ادما گفت.... باید فکر کرد... سیاست کرد...رفتار کرد نتیجه گرفت
-
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
sci عزيز سلام
من دوست دارم تنها باشيم ولي نميتونيم . تو پست قبلي توضيح دادم .
وقتي هم كه پيشنهاد ميكنم تنها تا يه جايي بريم مثلاً اصفهان - شمال ، كه خيلي دور هم نيست ، موافقت نميكنه ،
بعد بعدها تو دعوا به اين پيشنهاد من اعتراض ميكنه .
بابا خيلي عجيب غريبه . ميگه زشته اگه ما تنها بريم مسافرت.
يكي بگه زشته آدم با همسرش بره مسافرت ؟ با محرمش بره مسافرت ؟
وقتي هم كه با خانوادش ميريم كه ..................:302:
ما فقط ميتونيم تو خيابون تنها بريم كه اونجام نميشه درست و حسابي صحبت كرد .
-
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
نیکای عزیز
همسرتون معنای ازدواج رو درست درک نکرده ، همه اینائی که گفتی خیلی طبیعیه و عموما هم همینطوره ، اصلا از همین چیزاس (پیش هم نشستن ها ، با هم بودنها و...) که تو یه جمع میفهمن اینا عروس و دوماد جدیدن .
بنابریان پیشنهاد من به شما:
- ببینید تو خانواده شون عروس و دامادهای جدید ( تا 2سال از عقدشون گذشته باشه) چه جوریند ، مثلا سر سفره کنار هم میشینند؟ تو خانواده هوا هم رو دارن ؟
بعد بطور غیر مستقیم همسرتون رو مطلع کنید. مثلا تو جمع یه مورد دلپذیری رو که قبلا دیدید تعریف کنید ، چه خوب بود که عروس خانوم .... دیدی چه جالب بود وقتی آقا دوماد .... ،
- شما این موارد رو انجام بده ،مثلا وقتی اومد خونه خانواده شما ، شما جائی رو درنظز بگیر برا اینکه تنها باشید. آلبوم عکس ، دفتر خاطرات و دفتر شعر های سالهای پیشتون رو بیار با هم ببینید. ایشون یاد میگیره - عجله هم نکن شاید 6-7 ماه طول بکشه ،
-قرارهای تفریحی در روزهای تعطیل تدارک ببین. کوه - پارک- بازار گردی و.... از اینا شروع کن تا به مسافرت چند روزه برسه.
-
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
baby عزيز . ممنون
واقعاً نميدونم چه جوري بهش بگم .
ميگم داداشم چقدر به زنش ميرسه .
ميگه من اصلاً خوشم نمياد خانوادم هم دوست ندارن.
ميگم پسر خالت با زنش رفت مسافرت
ميگه همه پشت سرشون حرف ميزنن.
اصلاً هم دوست ندارم پيشنهاد بيرون رفتن از طرف من باشه چون وقتي پيشنهاد ميكنم، ميريم بيرون ولي با سردي يه كم كه ميگذره همش ميگه بريم ؟ بريم ؟
من فكر ميكنم دوست نداره با من باشه . دوستاشو به من ترجيح ميده .
يك بار گفتم بريم پارك گفت پارك نه ، شايد يه آشنا ما رو ببينه . :316:
از همون روزاي اول عقد كه مي اومد خونه ما چند ساعتي رو تو اتاق من تنها بوديم . ولي هيچ وقت ياد نگرفت اين كارو تو خونه خودشون انجام بده .
فعلاً من هم تصميم گرفتم مثل خودش باشم وقتي مياد خونه ما مثل مهمون شام بخوره و بره و اصلاً با من تنها نباشه . الان 3 باري ميشه كه وقتي اومده خونمون اين كارو كردم . حداقلش اينه كه دلم خنك ميشه .
بعضي وقتا به سرم ميزنه تنهايي برم مسافرت و بگم از طرف كارم رفتم ماموريت . شايد از اين حال و هوا در بيام
-
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
دوستان خيلي دلم گرفته
دوست دارم بهش زنگ بزنم حرفاي قشنگ بشنوم . دلم واسش تنگ شده .
خيلي وقته كه وقتي ميبينمش فقط من حرف ميزنم و اون سرشو تكون ميده .
خيلي سخته كه واسه زنگ زدن به همسرم بايد خودمو كنترل كنم و باهاش تماس نگيرم . :302:
-
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
البته نمی تونم دقیق نظر بدم
ولی شما هم زود قضاوت نکنید.
من یه پیشنهاد می دم.
بعضی وقتا آدمها یه دیدگاهی از ازدواج دارند و وقتی ازدواج می کنند و طرف مقابلشون رو با فرد ایده آل تو ذهنشون مقایسه می کنن و می ببینید خیلی فرق داره دل سرد می شن.
من فکر کنم شوهرتون یه ذره دلسرد شده. بهش فرصت بدید و بصورت خیلی ظریفانه سطح انتظارشو از خودتون بپرسید. اینطوری شاید بتونید یه راه حلی پیدا کنید.
موفق باشید:72::72:
-
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
سلام جوياي نيمه گمشده
ممنون از پاسخت
سطح انتظارشم پرسيدم
ميگه هميني كه هستي خوبه . فقط دعوا نكن.
خوب وقتي راجع به مشكلاتمون صحبت نميكنه من آتيشي ميشم ديگه .
دوست دارم خفش كنم و بهش بگم حرف بزن بدونم چته .
-
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نيكا.امين
سطح انتظارشم پرسيدم
ميگه هميني كه هستي خوبه . فقط دعوا نكن.
خوب وقتي راجع به مشكلاتمون صحبت نميكنه من آتيشي ميشم ديگه .
دوست دارم خفش كنم و بهش بگم حرف بزن بدونم چته .
خب دوست خوبم مشخص شد!:163:
میگه همینی که هستی خوبه! فقط چی؟؟؟
دقت کن! نکته همینجاستتتتتتتتتتتتتتتت
شما تحمل کن بعیا واقعا دوست ندارن در مورد مشکلات صحبت شه!
بجای اینکه خفش کنید وقتی میبینید اینطوری جوابتون میده یه گل رز بهش بدید! بوسش کنید و گوشش رو بخورید و بگید دوستت دارم برای همیشه...
فکر کنم راه حل خوبی باشه!
ببینید اثر داره؟
خبر بدید:72:
-
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
واااااااااااااااااااااااا ي چطور ميتونم وقتي به من محل نميذاره گل رز بهش بدم و بوسش كنم :320:
-
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نيكا.امين
sci عزيز سلام
من دوست دارم تنها باشيم ولي نميتونيم . تو پست قبلي توضيح دادم .
وقتي هم كه پيشنهاد ميكنم تنها تا يه جايي بريم مثلاً اصفهان - شمال ، كه خيلي دور هم نيست ، موافقت نميكنه ،
بعد بعدها تو دعوا به اين پيشنهاد من اعتراض ميكنه .
بابا خيلي عجيب غريبه . ميگه زشته اگه ما تنها بريم مسافرت.
يكي بگه زشته آدم با همسرش بره مسافرت ؟ با محرمش بره مسافرت ؟
وقتي هم كه با خانوادش ميريم كه ..................:302:
ما فقط ميتونيم تو خيابون تنها بريم كه اونجام نميشه درست و حسابي صحبت كرد .
سلام نيكاي عزيز ...
ببين من هم مثل شوهر تو فكر مي كردم و خانومم هم جلومو نگرفت... بعد از شش سال فهميدم چه غلطي كردم! پس يك دفعه كات كردم! الان بكشنم مي گم من با شما جايي نمي رم... حتي ويلاي خودم رو كه نزديكشون بود فروختم... ظرف يك هفته...
زشت اين چيزا نيست... زشت اونه كه ادم با زنش نره مسافرت با باباش بره!
اما آروم باش... سياست داشته باش و خيلي آرمو رويه رو عوض كن... بذار قبهش بشكنه ... الان چون عقد هستين.. يه خورده براش مشكله... اما درست مي شه!
آروم شروع كن... يه رستوران... يه كوه... يه پيك نيك با دوستات... آروم شروع كن! با دوستاي صميميت قرار بذار... اونا كه شوهر دارن.. بهتر! با دوستاي خودش قاطي شو (مواظب باش قرقر نكني و بهانه نياري ا! )
بذار از خونه كنده شه...اون هنوز بچه مامان باباشه... اگر نخواي تا 10 سال ديگه هم ميمونه و تو رو هم اذيت مي كنه... آروم شروع كن! برنامه سنگين نذار...
سينما/ كوه / تئاتر/ پياده روي شبانه خيلي خوبه بخصوص بام تهران اگر اينجايي.... معركست! / با چاشني دلبري...محبت و عشق! خيلي با صفا مي شه!
برو ببينم چي كار مي كني... دوستت داره شك نكن!
راستي لازم نيست گل بهش بدي... بوسش كني! جديش گرفتي بابا... منم مردم! جدي بگيري... اينه داستان! جدي نگير!
يه خورده دلبري كني... كارش تمومه!
بعدش هم به يه مناسبت الكي برو براش يه چيزي كه خيلي دوست داره بخر....مثلا بگو چون امروز خيلي دوستم داشتي! (بعدشم براي انكه روش زياد نشه... بگو دوست داشتم برات خريدم!)
-
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نيكا.امين
واااااااااااااااااااااااا ي چطور ميتونم وقتي به من محل نميذاره گل رز بهش بدم و بوسش كنم :320:
باور کن بعضی وقتها جواب میده...
من فقط همینو بهت بگم دوست خوبم:
آدمها همیشه تشنه اند. تشنه یه محبت، یه گل رز، یه دوستت دارم، یه آغوش گرم، یه خودنویس و...
این چیزهایی که از شوهرت نوشتی ، من که نمی تونم استنباط کنم که دوستت نداره. من خودم رو جاش گذاشتم دیدم کم آوردم ولی اینکه از چی باید خودت بررسی کنی.
من با توجه به اطلاعاتی که شما دادید، این نکته رو استنباط کردم.
باور کن بعضی چیزهای ساده واقعا از هزار تا روانشناس و روانپزشک بهتر جواب می ده ولی ما انسانها همیشه فکر می کنیم باید کلاسیک کار کنیم.
انتخاب با شماست:72:
-
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
sci عزيز سلام
من داستان زتدگي شمارو خوندم . واقعاً ناراحت شدم .
ديشب همسرم سرزده اومد خونمون خيلي با مهربوني رفتار كرد باهام شوخي ميكرد احساس كردم ميخواد نيازش رو برطرف كنه . درست حدس زده بودم . پيشنهاد داد كه بريم تو اتاق من تنها باشيم .
ولي من پيچوندمش .
گفتم بعد شام مامانم اينا ميرن مهموني تنها ميشيم . ولي بعد از شام اون مسابقه فوتبال داشت گفت نميشه نرم مسابقه .
گفتم ايراد نداره فردا شب كه دوشنبه است ( يعني امشب ، طبق معمول هر هفته شام خونه مادرش هستيم )
من شب واسه خواب ميمونم خونتون . فوري حرف رو عوض كرد .
ديدم اگه سفت بگيرم فردا منو با ماشينش ميبره بيرون تا تنها باشيم، در شان خودم نديدم .
به خواستش تن دادم .
ديشب يه جور ديگه بود حرف از بليط هواپيما و مشهد و اين چيزا ميزد .نميدونم چقدر حرفش صحت داشته باشه
ولي دوست من مطمئنم هيچوقت اين اتفاق نمي افته كه از خانوادش خجالت نكشه .
چون مطمئنم مادرش بهش رو نميده كه بخواد هر وقت دلش بخواد منو ببره خونشون .
از بس كه همه جا تا حرف مي افته ميگه ما رسم نداريم عروس و داماد رو واسه خواب خونمون نگه داريم .:161::161: من چندشم ميشه از اين حرفاش
-
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نيكا.امين
sci عزيز سلام
من داستان زتدگي شمارو خوندم . واقعاً ناراحت شدم .
ديشب همسرم سرزده اومد خونمون خيلي با مهربوني رفتار كرد باهام شوخي ميكرد احساس كردم ميخواد نيازش رو برطرف كنه . درست حدس زده بودم . پيشنهاد داد كه بريم تو اتاق من تنها باشيم .
ولي من پيچوندمش .
گفتم بعد شام مامانم اينا ميرن مهموني تنها ميشيم . ولي بعد از شام اون مسابقه فوتبال داشت گفت نميشه نرم مسابقه .
گفتم ايراد نداره فردا شب كه دوشنبه است ( يعني امشب ، طبق معمول هر هفته شام خونه مادرش هستيم )
من شب واسه خواب ميمونم خونتون . فوري حرف رو عوض كرد .
ديدم اگه سفت بگيرم فردا منو با ماشينش ميبره بيرون تا تنها باشيم، در شان خودم نديدم .
به خواستش تن دادم .
ديشب يه جور ديگه بود حرف از بليط هواپيما و مشهد و اين چيزا ميزد .نميدونم چقدر حرفش صحت داشته باشه
ولي دوست من مطمئنم هيچوقت اين اتفاق نمي افته كه از خانوادش خجالت نكشه .
چون مطمئنم مادرش بهش رو نميده كه بخواد هر وقت دلش بخواد منو ببره خونشون .
از بس كه همه جا تا حرف مي افته ميگه ما رسم نداريم عروس و داماد رو واسه خواب خونمون نگه داريم .:161::161: من چندشم ميشه از اين حرفاش
خواهر گلم (مشكل من رو ببين و برو خدا رو شكر كن... اين داستانهاي من نتيجه همين داستاناست!)
اصلا ناراحت نباش... شرايط رو تو تغيير بده...مادرش كيه؟ مادر من كيه؟ جدي نگيرش! مردا هميشه عين بچه مي مونن... خودت رو بچسب و زندگيت رو... خيلي خوبه! مشهد اينقدر خوبه كه حد نداره...من آرزومه كه تو اين شش سال يك بار برم...نكردم!نرفتم! اشتباه كردم... تو خودت به فكر باش... عملي كن ايده رو نذار سرد شه.. هتل بگير... اصلا مهم نيست كجا! يه هتل تميز.. ارزون... خوب!
بريد با هم صفا كنين... اونقدر خوبه كه حد نداره... هيچ وقت يادتون نمي ره! مادرش هم عادت مي كنه! بذار كه عادت كنه! تو عادتش بده! دعوا نكن.. بذار بفهمه بايد تنها باشين شما! هم خودش هم مادرش.. عزيزم... به شوهرت اعتماد به نفس بده تا احساس كنه مرد شده و ديگه نيازي به پدر و مادرش نيست! خجالت چي... اره مي دونم مراعات پدر مادرش رو مي كنه... تو، تو اين حسش غرق نشو... منم اين مشكل رو داشتم... ولش كن! عادت مي كنن... (در گوشي بگم: از خودت بگذري و احساساتت رو زير پات له كني كه فلاني ناراحت نشه... شوهرم بدش مي اد... اخرش بهت مدال طلا نمي دن... ازت متوقع مي شن! ) پس جنجال نكن... كار خودت رو بكن! فقط خودت!
غر نزني ها! ببين چند بار مي گم.... يه كم دلبري.. يه كم عشوه! هميشه خوشتيپ باش... بذار بوي عطرت رو لباساش بمونه... (((يه دوست خوب براش باش!!! نه يه زن خوب!!! فكر كن هر لحظه شايد بذارتت بره دنبال يه دختر ديگه... دلش رو ببر...مي دونم از حرفم خوشت نيومد... اما اينطوري باش! هيچ وقت اين اتفاق نمي افته)))كار خودت رو بكن! با سياست... لازم نيست همه چي رو بگي.. فكر كن يه نفر كه شطرنج بازي مي كنه.. مگه ميگه كه حركت بعديش چيه و چجوري مي خواد طرفش رو مات كنه! همه چي عين راز مي مونه.. طرف يه دفعه مي فهمه مات مي شه... گاهي حتي حواسشم لازمه پرت كنيو بذاري يه پيادت رو بزنه... حواست رو جمع كن! سياست كن! عملي كن!
-
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
sci عزيز
از دشمنان برم شكايت به دوستان چون دوست دشمن است شكايت كجابرم ؟
برادر گلم چند با تو عمل انجام شده گذاشتمش ولي دعوا ميكنه ميگه وقتي ميگم نه چرا بام لج مي كني
اوايل نميدونستم وقتي با پيشنهادم مخالفه علناً مخالفتشو اعلام نميكنه همش ميگه بذار ببينم چي ميشه . منم چند روز بعدش دوباره پيشنهادمو بازگو ميكردم . بعد تو دعوا ميگفت گير ميدي ميگي فلان كارو بكن نميفهمي نميشه .
خوب وقتي نميگفت نميشه من از كجا ميدونستم ؟
حالا اخلاقش دستم اومده بعد از پيشنهاد بليط مشهد حرفشو زدم گفت بذار ببينم چي ميشه . يعني نه
تقصير منه كه ديشب نيازشو براورده كردم . منم خوب بود رهاش ميكردم تا دلم خنك ميشد .
خيلي حرصمو در مياره
-
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نيكا.امين
sci عزيز
از دشمنان برم شكايت به دوستان چون دوست دشمن است شكايت كجابرم ؟
برادر گلم چند با تو عمل انجام شده گذاشتمش ولي دعوا ميكنه ميگه وقتي ميگم نه چرا بام لج مي كني
اوايل نميدونستم وقتي با پيشنهادم مخالفه علناً مخالفتشو اعلام نميكنه همش ميگه بذار ببينم چي ميشه . منم چند روز بعدش دوباره پيشنهادمو بازگو ميكردم . بعد تو دعوا ميگفت گير ميدي ميگي فلان كارو بكن نميفهمي نميشه .
خوب وقتي نميگفت نميشه من از كجا ميدونستم ؟
حالا اخلاقش دستم اومده بعد از پيشنهاد بليط مشهد حرفشو زدم گفت بذار ببينم چي ميشه . يعني نه
تقصير منه كه ديشب نيازشو براورده كردم . منم خوب بود رهاش ميكردم تا دلم خنك ميشد .
خيلي حرصمو در مياره
نيكا جان! داري باز جديش مي گيري... ي بار ديگه با دقت بخون!
يه دوستي داشتم كه ازدواج كرده بود... مثل شوهر تو بود! خيلي كم حرف مي زد... هميش مي گفت ببينيم چي ميشه... مثلا يه روز خانومش مي خواست يه وسيله بخره براي يكي.. كادو.. هي به اين مي گفت.. اين دوست ما هم هي براش ادا مي اومد! خانومش رو كشيدم كنار گفتم عزيزم! برو بخر! تمومش كن! تو فكر مي كني اين شوهرت آدمه اينقدر ازش نظر مي خواي... هي بحث مي كني؟ برو كارت رو بكن ( بماند كه خانوم اون عين خواهر منه ) رفت و با قدرت چيزي كه مي خواست رو خريد و نشون شوهرش هم داد... او خيلي معمولي گفت خوبه... اما چيزي كه بود اين بود كه فهميد اينقدرم نظرش مهم نيست كه ناز مي كنه! بعد از اون تا ازش نظر مي خواست فوري يك چيز درستي مي گفت!
الانم با هم خيلي خوبند...لوسش نكن! مامنش براي لوس كردنش كافيه! حرفاش رو جدي نگير و نرنج... فكر كن يه بچه داره حرف مي زنه... عصبي نشو! تو هم ديشب كار خوبي كردي...سر به سر هم نذارين! گفتم كه يه كمي عشوه... يه كم دلبري! سياست داشته باش... ادم وسط زمين و هوا كه نمي گه بريم مشهد با هم.. بايد يه كاري كني كه اون بگه بريم مشهد! يا وقتي خيلي حالش خوبه.. بغلش كن آروم زير گوشش بگو... با يه بوس كوچولو! تموم مي شه! يه منتي هم بذار بگو فدات شم تو سرت شلوغه همه كاراش رو خودم مي كنم... مشهد نه كيش... كيش نه اصفهان! مهم نيست! بكنيد از پدر مادراتون! همه چيز درست مي شه!
نوشته قبلي من رو يه بار ديگه بخون عزيزم!
-
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
نميتونم نميتونم
واسه عيد برنامه كيش گذاشته بودم
ميگه جلوه خوبي نداره
گفتم ماه عسل بريم . استقبال نميكنه .
اصلاً بيخيالش شدم . ميخوام خودم با دوستام برم اصفهان 2 روزه برميگردم (مثل ليلي خانم فريد كه بدون شوهرش رفته كيش )
ميرم خوش گذروني . من ميخواستم با اون برم وقتي نمياد اصلاً مهم نيست با دوستام ميرم .
-
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نيكا.امين
نميتونم نميتونم
واسه عيد برنامه كيش گذاشته بودم
ميگه جلوه خوبي نداره
گفتم ماه عسل بريم . استقبال نميكنه .
اصلاً بيخيالش شدم . ميخوام خودم با دوستام برم اصفهان 2 روزه برميگردم (مثل ليلي خانم فريد كه بدون شوهرش رفته كيش )
ميرم خوش گذروني . من ميخواستم با اون برم وقتي نمياد اصلاً مهم نيست با دوستام ميرم .
نيكاي عزيز... راستش از اون دو تا نمي تونم كه گفتي معلومه خيلي تلاش كردي و نشده...البته اينطور احساس مي كني...اما من مي گم گاهي خيلي تلاش مي كنيم... ولي نه در راه درست!
بحث رفتنت به اصفهان با دوستانت... اگر متاهل هستند هيچ ايرادي نداره... اما در صورتيكه مجردند.. كمي تامل كن... ولي بازم ابزرا بدي براي شروع يك دعوا نيست! خوبه مي توني باهاش يه دعواي همچين نون و آب دار ميون خودتون درست كني...
همسر منم رفت سفر و خيلي تنها بودم... خوش نگذشت... اما خودم خواستم بره تا فكر كنم... بايد بگم خيلي خوب بود.. چون فهميدم دوستش دارم!
چيزايي كه برات نوشتم رو قبل از اينكه بگي نمي تونم امتحان كن... خودت رو دست كم نگير خانوم!
يه زن اگر بخواد مي تونه سنگ رو با دلبري ذوب كنه... چه برسه به يه مرد ! تازه اونم تازه كار! (دلخور نشي ها) پس يه بار ديگه اونا رو بخون! سياست داشته باش... سر موقع بهش بگو... نه هر وقت! بدون ترس... خودتم دست كم نگير... خبر امشب رو فردا بده!
راستي سر هيچ چيزي موضوعات زناشويي تون رو خراب نكن .....دوستت داره!
يه خورده مراعات مي كنه.... اشكالي نداره و طبيعيه! تو هم انرژيت زياده... كمش نكن! سرجاش خرجش كن!
-
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
خانم امین
چرا برای یک رابطه ی جنسی اینقد خودت را سبک می کنی؟
خیلی از خانواده ها رسم ندارند تا بعد از مراسم رسمی عروسی، عروس و داماد با هم باشند. اصلا هم چیز عجیبی نیست و خیلی از جاهای ایران رسم است. خانواده ی همسر شما هم از این گروهند.
اینقد هم نگو محرمیم و خجالت نداره و ... این همه سال مجرد بودی شش ماه دیگه هم تحمل کن، می ری خونه خودت بعد هر کاری خواستی بکن.
شما محرمید آیا حاضری جلوی پدرت با همسرت فرنچ کیس داشته باشی؟ همین که محرم بودید که دیگه قرار نیست همه ی عرف و رسم و رسومات بره کنار. رسم خانواده ی آنها این است.
یه کاری نکن که بعدها خانواده همسرت سر این مساله بهت حرفی بزنند یا شوهرت بگه که تو دوران عقد فلان کار را می کردی و هول بودی و ...
-
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
شيوا جان بحث مسئله من رابطه جنسي نيست . همه پست هامو بخوني ميبيني كه از بي توجهي ناراحتم و نه رابطه جنسي
من از بي اهميتي توي مهمونياشون ناراحتم . و بحثم اينه كه خانوادشون اين مدلي هستن
-
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نيكا.امين
baby عزيز . ممنون
واقعاً نميدونم چه جوري بهش بگم .
ميگم داداشم چقدر به زنش ميرسه .
ميگه من اصلاً خوشم نمياد خانوادم هم دوست ندارن.
ميگم پسر خالت با زنش رفت مسافرت
ميگه همه پشت سرشون حرف ميزنن.
اصلاً هم دوست ندارم پيشنهاد بيرون رفتن از طرف من باشه چون وقتي پيشنهاد ميكنم، ميريم بيرون ولي با سردي يه كم كه ميگذره همش ميگه بريم ؟ بريم ؟
من فكر ميكنم دوست نداره با من باشه . دوستاشو به من ترجيح ميده .
يك بار گفتم بريم پارك گفت پارك نه ، شايد يه آشنا ما رو ببينه . :316:
از همون روزاي اول عقد كه مي اومد خونه ما چند ساعتي رو تو اتاق من تنها بوديم . ولي هيچ وقت ياد نگرفت اين كارو تو خونه خودشون انجام بده .
فعلاً من هم تصميم گرفتم مثل خودش باشم وقتي مياد خونه ما مثل مهمون شام بخوره و بره و اصلاً با من تنها نباشه . الان 3 باري ميشه كه وقتي اومده خونمون اين كارو كردم . حداقلش اينه كه دلم خنك ميشه .
بعضي وقتا به سرم ميزنه تنهايي برم مسافرت و بگم از طرف كارم رفتم ماموريت . شايد از اين حال و هوا در بيام
نيكا جان ببين بعضي از خانواده ها مخصوصا خوانواده هاي آذري از اينكه در دوران عقد عروس يا دامادشون توي خونه طرف بخوابه متنفرن و اين رو يه سر افكندگي مي دونن!!!
شما در حال حاضر در دوران عقدين و اين دخالت ها و بكن نكن ها عادي هست پس كمي صبور باش و مسئله رو بيخودي بزرگ نكن وقتي رفتي خونه خودت هيچ كس نميتونه بگه چرا با هم رفتين سفر چرا ال كردين و....و....
اما يه خصيهصه ي ديگه ي اين خانواده ها اينه كه از ابراز عشق جلوي بزرگاي فاميل باااااااايد جلوگيري بشه...متوجه ميشي منظورم چيه؟ببين اين يه نوع احترام هست از نظرشون يعني من اگه پيش بابام زنم رو بغل كنم بي احترامي كردم...تا اينجا رو متوجه شدي؟
خب به احتمال زياد همسر شما هم توي اين خانواده بزرگ شده و همين هنجارهارو بايد رعايت كنه پي گير نده و كليد نكن كه چرا پيش بابات منو محل نميذاري چون اگه اسمون هم به زمين بياد اين رفتارش رو عوض نميكنه...
صبر كن تا ازدواج كنيد و زير يه سقف باشين....:72:
شيوا جان من جواب شما رو بعد از ارسال مطلبم خوندم و ديدم گاها حرفهاي من تكرار حرف شما بوده...:72:
-
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
همه را خواندم.
اختلاف فرهنگی است، نه دوست نداشتن.
رسم ندارند زن در یک جمع پیش شوهرش بنشیند.
توجه شوهر به زن در جمع به معنی زن ذلیل بودن و مرد نبودن است .
و مسایلی از این قبیل.
درست و غلطش را نمی گویم. رسمشان را می گویم. باید از اول قبول نمی کردی با این اختلاف فرهنگ ازدواج کنی. به دوست داشتن ربطی ندارد.
-
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
سلام دوستان ممنون از پاسخ هاي قشنگتون
فعلاً كه كاري به كارش ندارم . فقط دارم صبوري ميكنم .
يه جرقه هايي ميبينم .
انگار صبوري هام داره روش تاثير ميذاره .
ولي بعضي وقتا نميتونم خودمو كنترل كنم يه چيزي ميگم ناراحتش ميكنم .
اميدوارم با دلگرمي شما دوستان بتونم آرامش رو برقرار و ثابت كنم .
-
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
نیکا جان
صندوق پستیت رو خالی کن
-
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
-
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نيكا.امين
سلام دوستان ممنون از پاسخ هاي قشنگتون
فعلاً كه كاري به كارش ندارم . فقط دارم صبوري ميكنم .
يه جرقه هايي ميبينم .
انگار صبوري هام داره روش تاثير ميذاره .
ولي بعضي وقتا نميتونم خودمو كنترل كنم يه چيزي ميگم ناراحتش ميكنم .
اميدوارم با دلگرمي شما دوستان بتونم آرامش رو برقرار و ثابت كنم .
نيكا جان ببين! من مردم... مثل شوهر تو! هممون از يه قماشيم... من ... بابام... داداشم... باباي تو!
آدمهاي بي حوصله و بي جنبه... يه كمي هول! به ظاهر صبور... كلن هيچ مردي قابليتي كه يك دختر بچه داره رو حتي نداره چه برسه به يه بانوي جواني مثل شما... مثلا يه مرد وقتي فكر مي كنه نمي شنوه! بكشيش نمي شنوه... بگه گوشم با شماست دروغ مي گه رو در واسي كه نداريم... دروغ مي گه! حواسش نيست!
تا حرف از ذهنت در مي آد به فكر جوابه! اصلا گوش نمي ده چي مي گي ... يه عدمون هم كه اصلا مخالفن! با هر چي كه بگي... عشق كل كل! آدماي عقل كل! مردا به من فحش ندين! همينيم ديگه!
پس ببين اصلا موجودات پيچيده اي نيستيم... بخدا پشه از ما پيچيده تره! اصلا جدي نگير... يه كمي صبور باش... از بالا بهش نگاه كن.. اونوقت مي بيني طفلكي رو! مي شه برات عين بره... مردا عاشق محبتن!
عاشق زن ها هستن... عاشق جلب توجه هستن... پس هميشه حواست عين يه بچه بهش باشه...
اره مي دونم بحث خجالت و اينا نيست چون خانواده منم عين خانواده شوهر تو هستند... عروس دست شوهرش رو بگيره مثل اينكه گفته آقا يا خانوم شما بي شعوريد! نمي دونم والا.. ما كه خيلي ضرر كرديم...نه مي شه مراعات كرد... نه مي شه بي توجهي... انتظار نداشته باش وقتي مي ري خونتون ببرتت تو اطاق خودش ... بابام تو اين سن اين كار رو نمي كنه!
يه كمي صبور باش... اونقدر مي بينيش.. اونقدر تنهايي باهاش حالت ازش بهم مي خوره... دعا مي كني امروز بره بيرون!
مي گن دوره نامزدي مثل اينه كه بابات برات دوچرخه بخره... نذاره سوار شي! پس زياد سخت نگير دوره قشنگيه... به جاي دعوا صبور باش و با نيمه هاي پر سعي كن زندگيت رو شاد كني... فقط شاد!
از هر فرصتي هم استفاده كن... بزار بشكنه... باهات باشه... بهش بگو ما مراعات خانواده ها رو در كمال احترام مي كنيم... كه بدونه تو داري مراعات مي كني... بايد بدونه! مي فهمي چي ميگم... بايد بدونه تو داري مراعات مي كني! يك بار بگي كافيه! نري رو مخش!!! اما در عين حال دلبري هات رو بذار براي تنهايي... هر فرصتي كه داشتي..