تردید در ازدواج نه! تردید در قدم گذاشتن
سلام و تبریک مجدد سال نو خدمت دوستان گرامی
من 20ساله هستم دانشجوی الکترونیک دانشگاه آزاد که در حال اتمام درس هستم.(ترم تابستانه اتمام مقطع کاردانی بنده است)
من بسیار مسئولیت پذیر و با اراده هستم بطوری که از سن 17 سالگی در کار موبایل و کامپیوتر(واردات و بازاریابی وسیع)فعالیت میکنم و خدارو شاکرم که درامد بسیار زیادی دارم.خانواده نیمه مذهبی دارم خودم سعی کردم همیشه شرافت داشته باشم.نه با دختری دوستی برقرار کرده و یا تماسی خارج از چارچوب کارهای اقتصادی و شغلی داشته ام.و مشاور چند شرکت بزرگ هستم و چندین کارمند برای امور کاری نیز دارم.
آینده نگر هستم و شاید به جرات میتونم بگم ماهیانه حتی 100هزار تومان نیز برای خود خرج نمیکنم،پس انداز و سرمایه گذاری میکنم و فقط به فکر آینده و همسری هستم که در کنارش رشد بیشتری کنم و به آرامش برسم.
من فردی بسیار جدی هستم و رفتار و اخلاقم بسیار حرفه ای بوده و به هیچ وجه اهل رفیق بازی و اینگونه مسائل نیز نبوده و نخواهم بود.
نه اهل دود هستم و نه اهل مشروبات الکلی.
چیزی که دیگران در مورد من میگویند این است که سنت به 28-29 ساله ها میخورد.چه از لحاظ جسمی و لباسهایی که به تن میکنی و چه از طرز برخورد و صحبت.
من به سختی واحد های درسی دانشگاه را پاس کرده و میکنم و الان ترم 6 هستم.این بخاطر تنبلی من نیست بخاطر کارهای بسیار سنگینی هست که انجام میدهم.در واقع باید گفت کلاسها را حاضر نشده و تنها امتحانات پایانی را شرکت میکنم.
علی ایحال در مورد شخصیت و وضعیت فعلی کمی صحبت کردم.
من همچنین برای آینده اندوخته ای بدست آوردم که خدارو شکر از لحاظ مالی مشکلی نخواهم داشت.
خانواده ما از لحاظ وضعیت مالی متوسط به پایین هستند.پدر بازنشسته که قبلا کارمند اداره بوده و مادر نیز خانه دار.
من تمام اندوخته مالی خودم را خودم بدست آوردم با شب بیداری ها و تلاش های بسیار بسیار زیادی که ماحصلش شد بیماری اظطراب و افسردگی که باهاش دست و پنجه نرم میکنم.
به هر حال با وضعیتی که دارم شدیدا احساس تنهایی میکنم و همانطور که مطلع اید خانواده تا قدری میتواند احساس آرامش و محبت را برای فرزندان بوجود بیاورد و مابقی آن باید از راه سالم و رهنمود شده ای تامین گردد.
بنده از یکی از دختران فامیل خوشم آمده و این مسئله را با مادر بصورت واضح و محترمانه و با دلایل فوق عنوان کردم و از مادر درخواست همکاری و همفکری و مشاوره را جویا شدم که ایشان هم از شخص مورد انتخاب بنده استقبال کردند.هم از خانواده و هم از دختر خانم.
من با خودم صادق هستم و ساعتها تفکر میکنم و انسانی نیستم که تصمیمی را از روی احساسات و یا در شرایط غیر عادی اخذ کنم.من مطمئن هستم و به خودم ایمان دارم و مطمئنم اگر من قدم در این راه خیر بردارم خداوند نور امید و آرامش را بر من خواهد تابید و اظطراب ها،تنهایی ها و افسردگی من،با ورود یک بانو و شخصی که به درستی باید بر آن شناخت داشته باشم به لطف خدا و کمک خانواده ها کاهش میابد و مثل هر انسان مسئولیت پذیر دیگری توکل کرده و به آینده و رشد و تعالی حرکت میکنم.
اینها توضیحاتی بود هرچند طویل و وقتگیر اما به هر حال بهتر بود که از شخصیت خود بیشتر بگویم.
ما دو مشکل داریم.
1-من ترم 10 هستم و همانطور که گفتم واحد ها را به سختی پاس میکنم و ممکنه 7 ترمه نیز بشوم.در خوش بینانه ترین حالت6 ترم و تا پایان تابستان اتمام میکنم اما با شرایط کاری و روحی فعلی احتمال اینکه به ترم 7 نیز کشیده شود وجود خواهد داشت.
2-مشکل خدمت سربازی بنده است که نمیدانم باید چه بکنم.با برخی از پزشکان که صحبتی داشتم و درمورد دارو هایی که از آنها به جهت رفع افسردگی و ضد اظطراب استفاده میکنم از آنها مشورت خواستم گفتند به احتمال 80% معافیت پزشکی به شما تعلق میگیره.
خب با این شرایط نه میتوانم به خانواده دختر خانم قول بدهم که خدمت مسئله اش حل است و هم اینکه نمیتوانم تضمینی بدهم که درسم در پایان تابستان به اتمام میرسد.
اما چون فردی که بنده میشناسم دختری پاک و خانواده ای محترم دارد و از دور که نگاه میکنم(چون شناخت هنوز ایجاد نشده و نمیتوان احساسی و قطعی گفت)مورد مناسبی برای بنده میباشد.
خانواده من مردد هستند که الان پا پیش بگذارند و به خانواده دختر خانم اطلاع بدهند.چون وضعیت درس و خدمت من قطعی مشخص نیست.وضعیت درس به هر حال 7 ترمه به اتمام میرسد اما خدمت نه.
از دوستان،همراهان و بزرگواران عزیز این انجمن که شبانه روز مشغول همدردی و حل مشکلات کاربران و ارائه مشاوره به آنها هستند تقاضا و خواهش میکنم به مورد بنده نگاهی کرده و بهترین پیشنهاد را برای پا پیش گذاشتن این امر خیر به بنده و خانواده ما ارائه نمایند.
قطعه شعری از اخوان:
من در اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که میبینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم
من الله توفیق :72: :323:
RE: تردید در ازدواج نه! تردید در قدم گذاشتن
سلام
چرا سعی میکنید اینقدر جدی باشید؟ کمی انعطاف چه اشکالی دارد؟ گاهی حرکت گاهی هم کمی ایستادن و خستگی در کردن لازمه هر حرکتی است. مگر اینکه بدانیم مسیر کوتاه است و در مقصد به قدر کافی وقت استراحت خواهیم داشت.
اما با این سرعت و حساب و کتاب و جدیت و تحت فشار حرکت کردن حاصلی جز خستگی و کوفتگی نخواهد داشت. یک پسر بیست ساله خوب است که ظاهر و گفتار و عملکردش مطابق با همان سن بیست سالگی اش باشد. دلیلی ندارد که مثل بیست و نه ساله ها رفتار کنید.
سعی کنید از بیست سالگیتون نهایت لذت رو ببرید. منظورم از لذت، این است که نشاط بیست سالگی را با کار و تحصیل اتان همراه کنید. گاهی تفریح و استراحت، گاهی شوخی، گاهی هم جدی.
شاعر میفرماید:
رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود
رهزو آن است که آهسته و پیوسته رود
اگر دنبال پیشرفت همیشگی باشید و در عین حال افسردگی را هم از خود دور کنید، لازم است که فعالیتهای شاد و مفرح هم در کنار تحصیل و کار داشته باشید. چه عجله ایست که یک ترم زودتر تمام کنید؟
از همه اینها مهم تر:
درمان افسردگی، ازدواج نیست! بهتر است شما با قدری تغییر در برنامه هاتون زندگیتون رو اصلاح کنید و در ضمن درمان افسردگیتون رو کامل کنید. بعد از اون برای ازدواج اقدام کنید. چون ازدواج هم یکسری فشارها و مسوئلیتها به شما تحمیل میکند که ممکن است کار را از این که هست بدتر کند.
رویهم رفته بنده توصیه میکنم که در شرایط فعلی سعی کنید قدری از بار فشار های روی خودتون کم کنید تا اینکه بخواهید بهش اضافه کنید، سنتون اونقدر پایین هست که نخواهید با شتاب برای ازدواج تصمیم بگیرید.
RE: تردید در ازدواج نه! تردید در قدم گذاشتن
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بی دل
مگر اینکه بدانیم مسیر کوتاه است و در مقصد به قدر کافی وقت استراحت خواهیم داشت.
بله همینطوره.الان مارک ها و مدلهایی که من کار میکنم نیمه انحصاری شده و بیزینس خوبی دارم و معلوم نیست 6 ماه آینده چه خواهد شد.پس برای این هدف بزرگ در حال تلاش شدید هستم اما از جهتی مشوق و کسی که به من محبت کند ندارم و احساس شدیدی به جنس مخالف و همچنین تشکیل خانواده دارم.:72:
از راهنمایی و وقتی که برای من گذاشتید سپاسگزارم:72:
منتظر جواب بقیه دوستانم
RE: تردید در ازدواج نه! تردید در قدم گذاشتن
فرشته مهربان منتظر شما هستم بزرگوار:72:
RE: تردید در ازدواج نه! تردید در قدم گذاشتن
نقل قول:
نوشته اصلی توسط footer
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بی دل
مگر اینکه بدانیم مسیر کوتاه است و در مقصد به قدر کافی وقت استراحت خواهیم داشت.
بله همینطوره.الان مارک ها و مدلهایی که من کار میکنم نیمه انحصاری شده و بیزینس خوبی دارم و معلوم نیست 6 ماه آینده چه خواهد شد.پس برای این هدف بزرگ در حال تلاش شدید هستم b][/size]
بازرگانی را شنیدم که صد و پنجاه شتر بار داشت و چهل بنده خدمتکار شبی در جزیره کیش مرا به حجره خویش در آورد همه شب نیارمید از سخنهای پریشان گفتن که فلان انبازم به ترکستان و فلان بضاعت به هندوستان است و این قباله فلان زمین است و فلان چیز را فلان ضمین، گاه گفتی خاطر اسکندری دارم که هوایی خوشست باز گفتی نه که دریای مغرب مشوشست سعدیا سفری دیگرم در پیشست اگر آن کرده شود بقیت عمر خویش به گوشه بنشینم. گفتم آن کدام سفرست? گفت گوگرد پارسی خواهم بردن به چین که شنیدم قیمتی عظیم دارد و از آنجا کاسه چینی به روم آرم و دیبای رومی به هند و فولاد هندی به حلب و آبگینه حلبی به یمن و برد یمانی به پارس و زان پس ترک تجارت کنم و بدکانی بنشینم .
انصاف ازین ماخولیا چندان فرو گفت که بیش طاقت گفتنش نماند، گفت ای سعدی تو هم سخنی بگوی از آنها که دیدهای و شنیدهای گفتم
آن شنیدستى که در اقصاى غور
بار سالارى بیفتاد از ستور
گفت چشم تنگ دنیا دوست را
یاقناعت پر کند یا خاک گور
بعنوان توضیح عرض کنم: کار جوهر مرد است. اما تعادل لازمه زندگیست. که اگر نباشد ارکان زندگی ما دچار ناهنجاری و اشکال میشود. بیکاری و سستی و تنبلی و بیفکری از یک طرف، پرکاری شدید و جدیت بی حد و حصر و برنامه ریزی فشرده و فشارزا از سوی دیگر، هر دو آسیب زا هستند. اگر بعد از ازدواج در کنار افسردگی، برنامه سخت و فشرده ای هم برای کار و تحصیل داشته باشی، قطعا رابطه شما با خانوم مشکل دار خواهد شد. کار و پول و تحصیل و... همه اینها خوب است مادامیکه در خدمت انسان باشد و برای رفاه و آرامش و آسایش انسان. اما اگر انسان در خدمت کار و تحصیل و مادیات در آمد آنوقت ماحصل آن چیزی جز فشارها و ناراحتیهای جسمی و روانی و عدم دستیابی به آرامش بخصوص در زندگی متاهلی، نخواهد بود.
RE: تردید در ازدواج نه! تردید در قدم گذاشتن
سپاسگزارم که حداقل شما به من در این امر کمک میکنید.:72:
سایر دوستان منتظر هستند ببینند واکنش بنده به این مسئله چی هست و آیا بنده از روی احساسات و عجله تصمیم گیری میکنم یا نه.با تاخیر به این تاپیک رسیدگی میکنند تا واکنش بنده رو بدونند.
RE: تردید در ازدواج نه! تردید در قدم گذاشتن
خوب دیگه با همکاری و مساعدت مشاوران و لطفی که به این تایپیک دارند اگر خدا بخواهد و موانع رفع گردند انشاالله تا 7 سال دیگر متاهل میشوم.
تایپیک خوبی بود خیلی از پیشنهاداتتون استفاده کردم.
عجرکم عندالله.
RE: تردید در ازدواج نه! تردید در قدم گذاشتن
خیلی عجیبه
کسی نظری نداره؟؟؟؟؟؟
RE: تردید در ازدواج نه! تردید در قدم گذاشتن
RE: تردید در ازدواج نه! تردید در قدم گذاشتن
اگر واقعا اینقدر تایپیک من بی اهمیت هست لطفا ببندیدش و از دسترس خارجش کنید:300:
RE: تردید در ازدواج نه! تردید در قدم گذاشتن
شما یه موضوع مطرح کردی بچه ها هم جواب دادن.در واقع گفتنی ها گفته شده.دیگه تصمیم با شماست چطور زندگی کنی.
RE: تردید در ازدواج نه! تردید در قدم گذاشتن
1. واقعا سنت کمه و همین طور صبرت!
2. یه تجربه از دیدن اتفاقات توی دانشگاه می گه وقتی بخوای به خاطر ازدواج زودتر درست را تموم کنی فکرت اینقدر درگیر ازدواج می شه که عملا درست را دیرتر تموم می کنی بنابراین سعی کن تحملت را بیشتر کنی
3. یه تجربه شخصی من اینه که هر وقت تعداد پروژه هام می ره بالا و جوابگو نیستم و اعصابم به هم می ریزه و تحت فشار قرار می گیرم و ... خیلی راحت یه مدت قید همه چیز را می زنم و مثلا می رم مسافرتی مذهبی که هم آرومم می کنه و هم ذهنم را از همه درگیری ها و ناراحتی ها خالی می کنه و هم بهم استراحت می ده مو بایلم را هم خاموش می کنم. وقتی برمی گردم با آرامش و انرژی بیشتر همه پروژه ها را به نتیجه می رسونم امتحان کن! برای رهایی از افسردگی موثره
4. در مورد معافیت سربازی اصلا روش حساب نکن! به چند دلیل اول این که خیلی سخت می گیرن دوم این که فرض کن معاف شدی بعد رفتی خواستگاری حتما در مورد سربازی ازت می پرسن می گی معاف شدم می گن چرا؟ می گی معافی پزشکی حساس می شن بدونن چه مشکلی داشتی که از اونها پنهان کردی و خلاصه این که آخرش یه عیبی هم روی خودت گذاشتی و روانی معرفی شدی! کاری ندارم که با معافی پزشکی خیلی جاها کار بهت نمی دن بدترش اینه که زنم بهت نمی دن!
5. اون دختر خانم که فرار نکرده شما درست را تمام کن و به خواستگاری برو و نامزد کن و بعد از سربازی هم می تونی زندگیت را شروع کنی. در ضمن توی زمان سربازی هم این قدر متاهل بودن امتیاز داره که بیارزه به خاطر همین موضوع هم که شده ازدواج کنی! یکی اش این که حتما می افتی شهر خودت و حتما آخر هفته ها را بهت مرخصی می دن و ...
RE: تردید در ازدواج نه! تردید در قدم گذاشتن
سلام
خیلی ممنون از هر دو عزیز که وقت گذاشتند.
در مورد سن که ثابت شده نیست.من انسان دقیق و منظم و مسئولیت پذیری هستم.
در مورد ازدواج و دانشگاه،من 80% واحد ها را گذراندم و چیزی نیفتادم.فکر کنم با شناختی که از خودم دارم چون یک تصمیم مهم در زندگی است بهتر و با میل بیشتری ادامه میدم.
در مورد گرفتاری ها و این مسائلم من زندگیم برام مهمتره.فوقش اینه که بیشتر کار نمیگیرم و به همونا اکتفا میکنم تا مدتی آرامشم بیشتر بشه.
در مورد معافی سربازی من مشکلات دیگه هم دارم.کاری نداره.میخوان استعلام بگیرن؟؟جایی دیدید که حتا بگن کارت پایان خدمتتونو ببینیم؟؟تا اینکه برن شماره بارکد را در سیستم نظام وظیفه چک کنند؟؟اصلا بگیم درست.میگم به خاطر این بیماریم معاف شدم اونم ضمیمه کردم تا محکم تر بشه.در این مورد اصلا جای نگرانی نیست.
در مورد آخرم که گفتید درسته ولی هر گلی یه بویی داره.دیر یا زود کردن در این امر خیر و با برکت فکر نکنم درست باشه.
من اصلا با ازدواجهای سن بالا مشکل دارم.ممکنه یکی توی 35 سالگی مسئولیتپذیر باشه ولی یکی تو 19 سالگی.چیز اثبات شده یی نیست که.
بازم ازت ممنونم که برام مفصل توضیح دادید.هرچی بیشتر راهنماییم کنید که در این امر خیر جلو برم شما هم ثواب میبرید.
عجرکم عندالله:43:
RE: تردید در ازدواج نه! تردید در قدم گذاشتن
نقل قول:
نوشته اصلی توسط keyvan
میوه خام خوردن؛دل درد میاره؛ اما میوه رسیده طعمش لذت بخش هست.
همین احساسات آدمی هستند که باعث زیبا دیدن و لذت بردن میشه؛اما گاهی این احساسات باعث میشه کاه رو یونجه دید.
اگه اومدی اینجا بهت راهکار بدن که چطوری از چاله بیافتی تو چاه ؛نگرد که نیست؛
میگن برای ازدواج و انتخاب؛25 سال سن مناسبی هست؛سنی که شخصیت آدم ثبات پیدا میکنه؛و طرز فکرش شکل میگیره؛سنی که آدم خط قرمز و آبی و سیاه وسفید رو تعیین میکنه؛ معیارهاش با ثبات بیشتری انتخاب میشن؛و هدفش از انتخاب و ادامه زندگی با شریک منتخب ؛مشخص است.
چه دختر و چه پسر ؛از وقتی نیاز عاطفی وجودشون رو میگیره؛دنبال یه دوست از نوع مخالفش هستن؛فقط دوست؛دیگه مهم نیست کی هست ،چی هست! بعدها عادت بهم؛و بعدها ساختن خانه کاغذی روی آّب؛
آره شاید داستان تو با مال همه آدمها فرق داشته باشه،اما در یک چیز متفاوت نیست؛،آن هم این است که پایه محکمی نداره؛ هر چقدر هم بزرگ باشه و بالا بره باز یه روز احتمالش هست که خراب بشه،
____________________________________
رفیق فکر کنم شما اومدی اینجا از همه جواب مثبت بگیری واسه کارت؛ چون هر عضو هر راهنمایی که کرده چه درست و چه غلط شما باز سر حرف خودت هستی؛خوب اگه میتونی برو جلو,خوشبخت باشی؛اگر هم نمیتونی نرو.
RE: تردید در ازدواج نه! تردید در قدم گذاشتن
نقل قول:
نوشته اصلی توسط DEMASONI
نقل قول:
نوشته اصلی توسط keyvan
میوه خام خوردن؛دل درد میاره؛ اما میوه رسیده طعمش لذت بخش هست.
همین احساسات آدمی هستند که باعث زیبا دیدن و لذت بردن میشه؛اما گاهی این احساسات باعث میشه کاه رو یونجه دید.
اگه اومدی اینجا بهت راهکار بدن که چطوری از چاله بیافتی تو چاه ؛نگرد که نیست؛
میگن برای ازدواج و انتخاب؛25 سال سن مناسبی هست؛سنی که شخصیت آدم ثبات پیدا میکنه؛و طرز فکرش شکل میگیره؛سنی که آدم خط قرمز و آبی و سیاه وسفید رو تعیین میکنه؛ معیارهاش با ثبات بیشتری انتخاب میشن؛و هدفش از انتخاب و ادامه زندگی با شریک منتخب ؛مشخص است.
چه دختر و چه پسر ؛از وقتی نیاز عاطفی وجودشون رو میگیره؛دنبال یه دوست از نوع مخالفش هستن؛فقط دوست؛دیگه مهم نیست کی هست ،چی هست! بعدها عادت بهم؛و بعدها ساختن خانه کاغذی روی آّب؛
آره شاید داستان تو با مال همه آدمها فرق داشته باشه،اما در یک چیز متفاوت نیست؛،آن هم این است که پایه محکمی نداره؛ هر چقدر هم بزرگ باشه و بالا بره باز یه روز احتمالش هست که خراب بشه،
____________________________________
رفیق فکر کنم شما اومدی اینجا از همه جواب مثبت بگیری واسه کارت؛ چون هر عضو هر راهنمایی که کرده چه درست و چه غلط شما باز سر حرف خودت هستی؛خوب اگه میتونی برو جلو,خوشبخت باشی؛اگر هم نمیتونی نرو.
بله فکر کنم من اشتباه اومدم.اینجا همدردی نیست درد دهی هست.به جای اینکه راه صحیح،درست و شفاف را برای ما ترسیم کنید ترسها و تجربیات اشتباه دیگران را برای من عنوان میکنید.
از یک جهت مسئله سن و از یک جهت انتخاب رو مثال زدید.من فکر کنم این دو موضوع نباید با هم خلط بشه.من 40 ساله هایی را دیدم که هنوز مجرد هستند و نمیدانند از همسر آینده خود چه انتظاری دارند.ثبات فکری و شخصیتی مسئله مهمیه نمیشه کتمانش کرد.اما آیا تشویق به ازدواج امر پسندیده و کامل کردن دینه یا مجرد موندن و روز رو شب کردن تا هر روز یکروز به سن من اضافه بشه؟
من از راهنمایی های بچه های اینجا اصلا ناراحت نیستم.اما گله رو باید کرد.حالا اگر من سنم رو 28 سال عنوان میکردم باز به همین شکل بود؟یا 180درجه میچرخید و دیر میشد؟
به هر جهت انشاءلله خداوند شمارو موفق و موید بکند.
مدیران تایپیک را حذف کنند.
درود.
من در پست اول بهترین راهکار را برای جلو رفتن طلب کردم نه تصمیمم.عنوان موضوع هم صریح بیان شده.
RE: تردید در ازدواج نه! تردید در قدم گذاشتن
سلام بر footer گرامی
خیلی خوبه که فرد موفقی در کار و شغل و تحصیل هستی . تبریک میگم :104::104:که روی پای خود ایستاده ای و توانایی و اعتماد به نفس خوبی از این جهت دارید
اما در عین حال مواظب کمال گرایی خود باشید . کمال گرایی و احساس محوری یکی از علتهای افسردگی شما می تونه باشه . بنا براین حتماً نزد روانشناس بالینی رفته و در این موارد راهنمائیهای تکنیکی برای ایجاد تغییر در خود دریافت دارید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط footer
خانواده من مردد هستند که الان پا پیش بگذارند و به خانواده دختر خانم اطلاع بدهند.چون وضعیت درس و خدمت من قطعی مشخص نیست.وضعیت درس به هر حال 7 ترمه به اتمام میرسد اما خدمت نه.
با توجه به توضیحات و شرایط ، توصیه کارشناسانه اینه که :
1 - در درجه اول وضعیت سربازی خود را روشن کنید
2 - خانواده شما با خانواده دختر مورد نظر صحبت کنند و موضوع را مطرح کنند و شرایط شما را بیان کنند . اینگونه شما از نظر مثبت یا منفی آنها مطلع می شوید و منطبق بر آن تصمیم می گیرید .
پاورقی
=====
footer عزیز
علاوه بر کمالگرایی ، روحیه ای احساس محور دارید که نمونه نمود آن در عجله شما برای دریافت جواب از دوستان است و همچنین رنجش از نه چندان طول کشیدن پاسخ دوستان و نیز واکنشتان در برابر راهنمائیهایی که باب میلتان نبود .
اگر میخواهید زندگی مشترک موفقی داشته باشید ، از هم اکنون روی احساس محور بودنتان کار کنید و احساس را محور تصمیمات ، واکنشها و قضاوتها قرار ندهید . احساس محور بودن هم خود فرد را آسیب پذیر می سازد هم آسیب رسان خواهد بود .
موفق باشید
.
RE: تردید در ازدواج نه! تردید در قدم گذاشتن
فرشته مهربان عزیز از توضیحاتتون سپاسگذارم.حتما به مشاور مراجعه میکنم و طبق خواستتون مشکلاتم رو برطرف میکنم.
در مورد عجله باید ببخشید اما چون میدیدم اکثر تایپیک ها خیلی سریع جواب میدن من فکرکردم تایپیک بی ارزشی باز کردم.شما به بزرگی خودتون ببخشید.:72:
RE: تردید در ازدواج نه! تردید در قدم گذاشتن
درود
دوستان به نظرتون باید به همسر آینده کامل گفت که چه داروهایی مصرف میشه و برای چی است و بیماری اگر داریم دقیقا چی است؟؟؟
البته توضیح بدهم که نصف این قرصهایی که میخورم تا چند ماه دیگه قطع میشه و فقط کمیش ادامه پیدا میکنه تا بهبودیم بیشتر بشه و در نهایت اونها را هم حذف کنم(زیر نظر روانپزشک)
چطور این مسئله را میبینید؟بیماری من افسردگی نمیشه گفت.من اضطراب دارم.چون در بازار کار هستم نمیتوانم خون سرد باشم برای همین روانپزشک برام دارو تجویز کرده.و فکر کنم که اگر که مزدوج بشم یا لااقل با شناخت کافی تصمیم بگیرم احساس اضطرابم کم میشه و این توصیه روانپزشک هم بود که میتونم ازدواج کنم اگر شرایطی را دارم.
به هر جهت نظرتون در مورد نوع گفتن و نوع برخورد دختر خانم چه خواهد بود.
من الله توفیق.