-
ياري براي رسيدن به آرامش در يك رابطه عجيب
سلام. من زني 31 ساله هستم،مهندس و در شركتي مشغول به كار. ده سال پيش در محيط كارم با يكي از همكارام يه رابطه عاشقانه پيدا كرديم و با وجودي كه مي دونستم دوست دختر داره اين رابطه رو ادامه داديم. در حقيقت هيچ كدوممون نمي خواستيم كه كار به جاهاي باريك بكشه ولي كشيد. براي اولين بار عاشق شدم و يه رابطه جدي رو شروع كردم. دو سال اين رابطه طول كشيد و با وجود علاقه فراوان به هم ديگه ..ولي به علت اينكه قول داده بود كه با دوست دخترش ازدواج كنه و مسايل ديگه ..اون با كسي ديگه ازدواج كرد. بعد از جدايي من به مدت ده ماه مريض بودم و اثر اين رابطه سال ها در من وجود داشت. بعد از ازدواج اون از هم بي خبر بوديم ولي هيچ وقت از ياد هم غافل نبوديم. در سال85 من ازدواج كردم و متاسفانه بعد از چهارسال زندگي از شوهرم جدا شدم. در گيرودار طلاق و بعد از اون با عشق قديمم به صورت ناخوداگاهي رابطه ام دوباره ايجاد شد. بعد از اين همه سال هيچ چيز كه از عشق ما كم نكرده بلكه به دليل اين كه با انسان هاي ديگه ايي بوديم قدر همديگه و عشقمون رو بيشتر از قبل فهميديم. طبيعتا من در يك پست نمي تونم از ميزان علاقه و ارتباط خوبمون بگم ولي بهترين حالت ممكن رو مي شه تصور كرد.
الان در اين روزهاي بعد از طلاق وجود اون به فراموشي ناراحتي ام خيلي كمك مي كنه ولي نبودش به علت متاهل بودنش آزارم مي ده. هيچ وقت بهش نگفتم كه همسرش رو طلاق بده چون هيچ نيتي براي اعمال نظر خودم ندارم هرچند كه اگه اتفاقي بيفته و خود همسرش تصميم به جدايي بگيره از اين موضوع خوشحال مي شم. حالا درد دل هاي من تو اين رابطه است...
1-اول از همه من مي خوام اين رابطه رو ادامه بدم .پس لطفا سعي در پاك كردن صورت مساله نداشته باشيم. ولي مي خوام كمتر به ساعت هايي كه نيست فكر كنم هرجند كه هميشه هواي منو داره و مدام در حال توجه به منه. ولي خب فكرهاي حسادت وار بعضا به سراغم مياد.
2-مدام در حال اين فكرم كه من بعد از جدايي با اين آدم خيلي سختي كشيدم. گذاشتم بره به زندگي اش برسه..حتي زماني كه به من 10 سال پيش گفت تو خودت يه كاري كن كه اين وصلت صورت نگيره زنگ بزن به اون به هركي مي خواي ..من اين كارو نكردم . انتظار داشتم كه بعد از اون جريان ازدواج خوبي بكنم و با وجود اينكه تمام و كمال در خدمت شوهرم بودم اون با بداخلاقي ها و بي توجهي هاش باعث خراب شدن زندگي امون شد. همش فكر مي كنم كه چرا بعد از اون شكست در عشق نتونستم ازدواج خوبي بكنم...؟
3-خيلي احساس تنهايي مي كنم. آيابايد به تنها بودن خودم عادت كنم يا نه؟اميد داشته باشم كه اين وضعيت قابل تغيير خواهد بود؟
مرسي از همدردي اتون
-
RE: ياري براي رسيدن به آرامش در يك رابطه عجيب
سلام المیراجان
به تالار همدردی خوش اومدی .
عزیز دلم ، اگه یه گشتی میزدی توی تالار حتماً بدون تاپیک هم جوابت را از نمونه های مشابه می گرفتی .
بهتر اینه که بپرسی اگر این رابطه را همینطوری ادامه بدم چه تبعاتی داره و آخرش چی میشه ؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط الميرا1358
3-خيلي احساس تنهايي مي كنم. آيابايد به تنها بودن خودم عادت كنم يا نه؟اميد داشته باشم كه اين وضعيت قابل تغيير خواهد بود؟
هیچ امیدی نداشته باش .
می دونم که واگویه های درونی و .... رهات نمی کنه و این نوعی انتظار اینکه فعلاً ادامه میدم ببینم چی میشه و به خودت تلقین می کنی که امیدوار باش ، را در تو ایجاد کرده
از طرف دیگه رنج اینکه اون همیشه کنارت نیست و هراس لو رفتن رابطه نزد زنش . حسرت گذشته را خوردن و این که کاش 10 سال پیش فقط با من دوست بود و دوست دختر دیگه ای نداشت تا همونموقع با هم ازدواج می کردیم . احساس بلاتکلیفی . و ترس از قطع رابطه و شکستی دیگر و ..... همه و همه فشارهایی بر تو وارد می کنه .
اگر خودت هم واقع بینانه بررسی کنی خواهی دید هیچ تضمینی برای پیوند آشکار به عنوان همسر در آینده دور یا نزدیک برای شما نیست .
و شما وابسته شده ای و آنرا عشق می پنداری. وابستگی هم ضد آرامش و تعادل و منطقی بودن است .
حرفهای دیگه ای هم برات دارم ، که در صورتی که مصمم باشی راه درست را بروی ( این راه هرچه که باشه ، فقط از تأیید عقل و منطق برخوردار باشد ) بیان خواهم کرد .
در پناه خدا موفق باشید
-
RE: ياري براي رسيدن به آرامش در يك رابطه عجيب
المیرا خانم،
شما اشتباهات خود در گذشته را پذیرفته اید لیکن همچنان بر طی کردن این راه اشتباه مصر هستید.
گذشته را نمی دانم ولی رابطه کنونی شما را در تمام دنیا "خیانت" مینامند... خیانت در حق همسر اون آقا.
صورت مسئله پاک نخواهد شد ولی راه حل آن، چیزی جز آن است که مطلوب دل شماست.
فراموش نکنید که شما جوان هستید و دارای موقعیت مناسب اجتماعی.
-
RE: ياري براي رسيدن به آرامش در يك رابطه عجيب
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
[b]
سلام المیراجان
بهتر اینه که بپرسی اگر این رابطه را همینطوری ادامه بدم چه تبعاتی داره و آخرش چی میشه ؟
[size=large]خب مسلما بعضي وقتها فكر مي كنم كه ممكنه ديگه ازدواج نكنم يا بچه دار نشم. ولي چون كلا آدم مثبت انديشي هستم اين فكرا دور مي كنم از خودم. مساله اينه كه به اين فكر مي كنم كه من اين رابطه رو با هيچ كس ديگه اي پيدا نمي كنم كما اينكه پيدا هم نكردم در اين سالها.
((می دونم که واگویه های درونی بهت میگه ، و .... رهات نمی کنه و این نوعی انتظار اینکه فعلاً ادامه میدم ببینم چی میشه و به خودت تلقین می کنی که امیدوار باش ، را در تو ایجاد کرده))
من همچين واگويه هايي رو ندارم. به هيچ عنوان حاضر به زن دوم شدن نيستم. چون ده سال پيش مي تونستم اين كار رو بكنم ولي نكردم.
((از طرف دیگه رنج اینکه اون همیشه کنارت نیست و هراس لو رفتن رابطه نزد زنش . حسرت گذشته را خوردن و این که کاش 10 سال پیش فقط با من دوست بود و دوست دختر دیگه ای نداشت تا همونموقع با عهم ازدواج می کردیم . احساس بلاتکلیفی . و ترس از قطع رابطه و شکستی دیگر و ..... همه و فشارهایی بر تو وارد می کنه .))
مسلما دوست دارم كه پيشم باشه. ولي بيشتر حسرت من بر ميگرده به اين موضوع كه چرا بعد از يه ضربه بزرگ ..ازدواج ناموفقي داشتم و چرا خدا نخواست كه ناراحتي اون ضربه با يه ازدواج موفق از سرنوشتم پاك شه.
((و شما وابسته شده ای و آنرا عشق می پنداری. وابستگی هم ضد آرامش و تعادل و منطقی بودن است .))
من وابسته نيستم. شايد اين برميگرده به سنم. به قولي من و اون soulmate هم هستيم. ولي در زمان اشتباهي به پست هم خورديم.
((حرفهای دیگه ای هم برات دارم ، که در صورتی که مصمم باشی راه درست را بروی ( این راه هرچه که باشه ، فقط از تأیید عقل و منطق برخوردار باشد ) بیان خواهم کرد .))
من واقعا از شما قدرداني مي كنم. ولي من مي خوام درون اين رابطه تنش هاي منفي ام رو خارج كنم. مثلا اون به من ميگه من سعي مي كنم كه تو تنها نباشي ولي در ساعت هايي كه نيستم تو يه سرگرمي و هنري خودت رو مشغول كن...مي دونم حرفش درسته ولي نمي دونم چرا بعضي وقتا حالت تدافعي به خودم مي گيرم. فكر كنم كار يك مشاور اين باشه كه بدون پاك كردن مساله راه كار ارائه بده..من مي خوام مستقل از جريان موجود ،ظرفيت خودم رو بالا ببرم تا چيزي ناراحتم نكنه..چون به هرحال هر كسي سرنوشت يكساني به ديگران نداره.مهم اينه كه بدون در اين شرايط موجود آرامش ذهني داشته باشه.
ممنون
در پناه خدا موفق باشید
ممنون از جوابتون.و ببخشيد بابت تاپيك تكراري.[/size]
-
RE: ياري براي رسيدن به آرامش در يك رابطه عجيب
الميرا سلام
چه خوب كه به موقع آمدي و مسئله ات را با ما در ميان گذاشتي .
مي داني الميرا جان قصد دارم بي پرده باهات صحبت كنم . به همين دليل زير 18 سال خودش مودبانه به اينجاي مطلب كه رسيد صفحه و پيج را ببنده و برود پي كارش ( همان پي نخود سياه رفتن خودمون ) . :311:
متاسفم از آنچه كه برات اتفاق افتاده . درك مي كنم كه شكست در يك عشق و شكست در زندگي زناشويي و...برات خيلي سخت بوده و هست .
درك مي كنم كمبودهايي داري . درك مي كنم كه تنهايي . درك مي كنم كه نيازمند دست نوازشگري هستي و....
اما توجه كن
درست است كه كار مشاور اين نيست كه صورت مسئله اي را حذف كند و اين حرف تو رو به فرشته يعني اينكه تصميم خودت را براي ادامه دادن به اين رابطه گرفته اي و حال مي خواهي نسبت به اين تصميم ببيني بايد چگونه رفتار كني و...
اما اين حرفها باعث نمي شه كه مشاور به تو از آسيبهاي پيش رو حرف نزند و نيمه ي خالي ليوان كه از قضا خيلي هم خالي است بهت نشان ندهد و تو به علت اينكه تجربه نداري در اين راه تازه لازم است كه يكي برات مسائل را باز كنه تا روي تصميم خودت تجديد نظر بكني اما اينبار از جايگاه آگاهي و البته كاملا مستقل تصميم بگيري كه در راه انتخابي چگونه ظاهر بشوي و....
من مي خواهم بهت بگم
يك زن تنها و موفق به لحاظ شغلي و مالي و تحصيلي و مستقل و صد البته مطلقه و با تجربه و بعضا صاحب خانه ( چه از نوع اجاره اي و يا غير اجازه اي ) آرزوي هر مردي است . چه از نوع زن دار آن و چه از نوع بي زن آن . ( توجه كن كه نگاه كلي مي دهم و انگشت اشاره و اتهامي به سمت كسي نگرفته ام )
پس اگر دقت كني مي بيني كه خيلي ها بهت پيشنهاد مي دهند و يا اظهار تمايل مي كنند كه با اين زن در ارتباط باشند . اما به واقع هدف خيلي از اين آقايان محترم تنها سواستفاده است . چي بهتر از چنين كيسي ؟! ( اين يك آمار كلي است از نمودار زندگي زنان مطلقه - شوخي بردار هم نيست )
زناني آسيب ديده كه بسيار مستعد اشتباه بزرگتر هستند تنها به واسطه ي اينكه ديده بشوند ( اين حس در پاره اي از مواقع آنچنان دروني است كه شايد خود فرد هم متوجه نشود اين همه اشتباه تنها به دليل اين نياز است كه دوست داشته باشد و دوست داشته بشود و ...) اما واقعا درست است ؟! راه درست براي دوست داشتن و دوست داشته شدن اين است ؟!
حتما خودت هم با مواردي رو به رو شده اي البته هر چه زمان جدايي ات طولاني تر باشد ميزان اين درخواستها و تجربيات هم بيشتر بوده است و....( كه نمي دانم چند وقت است جدا شده اي و مدت جدايي ات و تصميم گيري براي اين ارتباط خيلي مهمه لطفا در پست بعدي حتما زمان جدايي ات را برايمان بنويس )
اين آقا مردي بسيار خوب . ما به ايشان كاري نداريم .
تصميم داري اين عشق دوران گذشته و حال را به چه شكلي حفظ كني ؟! جاست فرندت باشه ؟! باهاش ارتباط جنسي داشته باشي و با هم ازدواج كنيد و يا ازدواج نكنيد و تنها به شكل پارت تايمي با هم زندگي كنيد ؟!و يا ....
چند وقت است جدا شده اي و ...
چقدر امروز نياز به جنس مخالف را در خودت احساس مي كني و...هر آنچه كه فكر مي كني بايد بگويي برايمان تعريف كن .
لطفا به اين سئوالها پاسخ بده تا از نوع آسيبهايي كه در انتظارت هست باهات صحبت كنيم . ما فقط آگاهي مي دهيم بقيه اش با خودت هست عزيزم كه چه تصميمي بگيري و كدام مسير را انتخاب كني . قصد حذف صورت مسئله را هم نداريم . مسئله اي هست كه بايد حل شود . همين و به همين راحتي . تصميم گيرنده ي نهايي خودت هستي .
در ضمن يك نكته را اشاره كنم كه تو در درجه ي اول يك انساني و در درجه ي دوم يك زن و در درجات بعدي جايگاه هاي ديگري داري . نمي تواني خودت را از جماعتي جدا كني و از خودت توقعي را داشته باشي كه تقريبا نزديك به فعل ناممكن است . در مورد اين مسئله و باز كردن آن و نكته نظراتم بعد از توضيحات تو توضيح بيشتر خواهم داد . اما حس نيازت براي درك خودت خيلي خوب است كه بهت تبريك مي گم .
-
RE: ياري براي رسيدن به آرامش در يك رابطه عجيب
عزیزم درسته نخواسته بودی که کسی راهی رو که در پیش گرفته ای نقد کنه و آن را زیر سوال ببره، ولی لازمه که اینکار کرده بشه. چون داری اشتباه می کنی.
و چطور ممکنه که کسی بدونه که انتهای یه مسیری دره است و باز فقط راهنمایی کنه که قبل از رسیدن به دره و چرت شدن درون اون چطور از طی این مسیر لذت ببر؟!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط الميرا1358
2-مدام در حال اين فكرم كه من بعد از جدايي با اين آدم خيلي سختي كشيدم. گذاشتم بره به زندگي اش برسه..حتي زماني كه به من 10 سال پيش گفت تو خودت يه كاري كن كه اين وصلت صورت نگيره زنگ بزن به اون به هركي مي خواي ..من اين كارو نكردم . انتظار داشتم كه بعد از اون جريان ازدواج خوبي بكنم و با وجود اينكه تمام و كمال در خدمت شوهرم بودم اون با بداخلاقي ها و بي توجهي هاش باعث خراب شدن زندگي امون شد. همش فكر مي كنم كه چرا بعد از اون شكست در عشق نتونستم ازدواج خوبي بكنم...؟
المیرا جان شما 10 سال پیش اشتباه کردی. کاش این تالار بود و 10 سال پیش کنار هم بودیم و راهنماییت می کردیم. منتها این تصمیمی بوده که خودت گرفتی و با شجاعت تموم عواقب تصمیمت رو قبول کن.
مسلما اون زمان تحمل جدایی برای همسر این آقا از الان بسیار راحت تر بود.
گاهی لازمه ما از کاستیها و رنجهای خودمان چشم برگردونیم و به دیگران نگاه کنیم. اونها رو هم ببینیم.
آیا دوست داری شما بخاطر کم کم کردن آزردگی هات مسبب رنج و عذاب برای دیگری شوی؟
شما 2 سال دوست بودی با این آقا و می دونستی که gf داره ولی همسرش در تمام این چند سال به گمان اینکه تنها زن زندگی این آقاست، براش وقت گذاشته و عمرش رو صرف کرده، حتما وابستگس اون به این آقا در طی این سالها که حتی زیر یه سقف بودند، بسیار بسیار بیشتر از شماست.
عزیزم اون رو هم ببین.
آنی خیلی قشنگ برات توضیح داد که در شرایط الانت چه پیرامونی در انتظارته!
محکم باش. شرایط سختی داری و قابل درکه. اما نذار دیگران هم متحمل سختیهای تو بشن، چراکه دردی از تو کم نمی کنه.
نذار شکار هیچ مرد هوس بازی بشی! :72:
همجنسای تو مثل خودت روحیه لطیف و شکننده ای دارن، کانون محبتشون رو خراب نکن! :72:
-
RE: ياري براي رسيدن به آرامش در يك رابطه عجيب
آني عزيز
مرسي از نظراتتون كه منطقي ام بود. شايد بهتر باشه براي روشن شدن ،بيشتر از شرايط خودم بنويسم. من زني هستم كه ظاهر خوب و زيبايي دارم و هميشه مورد توجه ديگران بودم. چه در دوران مجردي و غيره. حتي از اين توجه بعضي اوقات خسته مي شم . در نتيجه نيازي به ديده شدن ندارم. ولي اينكه نياز به يه همدم دارم رو انكار نمي كنم. شايد الان خيلي از كساني كه در شرايط من هستند به جاي غل و زنجير شدن و متعهد شدن به يك رابطه،ترجيح بدن كه با مرداي زيادي در رفت و آمد باشند ولي من چون خواسته هاي خودم رو مي دونم و نيازي به تاييد ندارم از اين برنامه ها زياد خوشم نمي آد.
من 4.5 سال با شوهرم زندگي كردم ولي قدر يك زندگي 15 ساله با مشكلات زيادي دست و پنجه نرم كردم. من همراه با شوهرم ورشكستگي،بي پولي،بيكاري و اعتياد به الكل رو تجربه كردم ولي با ايمان قوي كه داشتم شوهرم رو از تمام اين مشكلات كشيدم بيرون و روزي كه تركش مي كردم يه انسان بسيار موفق در اجتماع بود. ولي من خودم رو در اين رابطه از بين بردم.
من 2 سالي كه با عشق الانم ده سال پيش دوست بودم قدر يك زندگي كردن پيش رفتم. چون اولين بار خودم رو به اون تسليم كردم و چون با هم همكار بوديم هر لحظه در كنارش بودم. بودند كسايي كه مي گفتند شكايت كن مجبور مي شه واسته، به خانواده اش بگو و يا به دوست دخترش...ولي من از همچين كاركتري برخوردار نيستم.
من تازه جدا شدم.آخرهاي سال 89. هنوز خيلي از نزديكانم از جدايي من اطلاع ندارند و با هيچ جنس مخالفي هم رابطه ايي به جز عشقم نداشتم. با همه حرفهاي شما هم در اينكه مردم مستعد رابطه با همچين كيسي هستند هم موافقم. شايد به اين علت كه با اين ادم هستم چون بهش اعتماد دارم و مي دونم كه تنها در پي سو استفاده از من نيست. مي دونم به نظر ممكنه عجيب و يا خنده دار بياد..كسي كه ده سال پيش اون بلا رو سرت آورد و تركت كرد رو چه جوري مورد اعتماد مي خوني...توجيهي ندارم..بايد در اين رابطه باشيد تا بفهميد.
در مورد اينكه تصميم دارم اين رابطه رو چه شكلي حفظ كنم هم نمي دونم. مسلما كه جاست فرند نيستيم و اون به منزل من مياد و ميره. دلم مي خواد كه باهاش ازدواج كنم ولي دلم نمي خواد به كسي آسيبي وارد بشه. شايد منتظر يه معجزه ام كه شايد هيچ وقت هم به وقوع نپيونده.
من در حقيقت از مردا مي ترسم و از طرفي با هيچ كس ديگه ايي هم آرامش ندارم و خوشم نمياد. نگران اينده زندگي امم. نكنه كه ديگه از كسي خوشم نياد و تنها بمونم. چون من بعداز جدايي از اون خيلي كيس هاي مختلفي داشتم و حدود سه سال طول كشيد كه تونستم كسي رو پيدا كنم كه بتونه جاي اون رو تا جايي براي من پر كنه. كه مناسفانه اونم به طلاق منجر شد.
-
RE: ياري براي رسيدن به آرامش در يك رابطه عجيب
الميرا جان
ممنون از توضيحاتي كه دادي .
مي توان بفهمم و درك كنم كه چي داري مي گي و احساسات تو و افكارت چگونه هستند .
يادت باشه قصد ندارم تصميم تو را من عوض كنم بلكه دوست دارم با گفتگويي منطقي اگر خودت خواستي به اين نتيجه برسي كه مسيرت متاسفانه درست نيست .
حال به چه علت ؟!
الميرا جان بعداز طلاق به دليل آسيبهاي طول زمان زندگي تا بعد از حدود 6 ماه تا يكسال نبايد وارد رابطه ي جدي شد و براي زندگي تصميم گيري كرد .
چرا ؟!
به اين علت كه هنوز مشكلات آن زندگي تمام نشده . تو با زندگي جديد خو نگرفته و مهم تر از همه آسيبها ترميم نشده است اما مسائل و افكار و احساسات تو درگير موضوع ديگري مي شود كه به تو عزيزم فشار مضاعف مي اورد .
حال تو چه كردي عزيزم ؟!
وارد رابطه با اين اقا شدي ؟!چرا ؟!و اين حركت به چه معناست و چرا اتفاق افتاده و....
من تو را براي خودت تعريف مي كنم .
تو در حال حاضر از فشارهايي كه داشته اي دو بازدارنده ي مهم ات فعال شده . "به من نزديك نشو " و " تعلق نداشته باش" . اين حس تو نسبت به ساير مردان است همان كه مي گويي اعتما د ندارم و يا از آنها مي ترسم و يا سه سال طول كشيد تا ....و ....
و اما چرا به اين آقا رو آورده اي ؟!
تو فرار به عقب داري . از ترس رو به رو شدن با زندگي جديد . تو در اصل به اين مرد پناهنده شده اي . از ترس اينكه شايد هرگز نتواني طعم عشق را دوباره بچشي و.ژ از خستگي فشارهايي كه روي دوشت بوده ،ترس از تنها ماند ن و ......
اين اتفاقات در لايه هاي دروني تو مي افتد . ممكن است به ان آگاه يا حتي ناآگاه باشي .
اما چرا خودت را به اين اقا تسليم كردي . شايد در لايه هاي بيروني خودت فكر كني به علت دوست داشتن و يا عشق و ....اما واقعيت متاسفانه همان ديده شدن و دوستم داشته باش تا دوستت داشته باشم است و نگذار تنها بمانم و ..........و براي اينكه مقبول او واقع شوي و مزه ي تو زير دندانش قرار بگيرد به شكل ناخودآگاه اين اتفاق افتاده . تو در اصل نياز جنسي ات را پاسخ نداده اي بلكه نياز رواني ات را پاسخ داده اي و خودت را تحت حمايت اين مرد قرار داده اي درست مثل كودكي كه حسابي ترسيده و ...
حال چرا فكر مي كني كه اين مرد همان مرد روياهاي تو است بعد از ده سال و برگشت و ...
مي دانم عزيزم و درك مي كنم كه در لحظات سختي كه داري ( بعد از طلاق ) به هر حال يك بازويي هست كه باعث شود تا رنج شكستت را فراموش كني . او به تو توجه مي كند در حالي كه كار فوق العاده ا ي انجام نمي دهد بلكه تو به دليل كمبود ، كارهاي او را فوق العاده مي بيني . به اين علت كه تا امروز نداشته اي . اين آقا ( كه نظرم بر خوب بودن كامل ايشان است و هيچ انگشت اتهامي به سمت ايشان نمي گيردم ) كار شاق و فوق تصور انجام نمي دهد . يك مرد ديگر هم مي تواند اين كارها را براي تو انجام بدهد و بسيار قوي تر و به شكل مستقل بدون شريك و ....كه طعم حمايتش بيش از اين آقا زير دندانت بنشيند .
فعلا به رابطه ي تو و اين آقا در يك رابطه ي دو طرفه مي پردازيم تا بعد به خانواده ي او هم بپردازيم و ....( براي اينكه پستها طولاني نشود مرحله به مرحله پيش مي رويم و تو هم اگر حرفي نسبت به اين پست داري بزن ) تا بعد وارد مرحله ي ديگري بشويم .
-
RE: ياري براي رسيدن به آرامش در يك رابطه عجيب
آني عزيز
ممنون از وقتي كه گذاشتي. در مورد بعضي از صحبت هاي شما نقطه نظر يكساني ندارم. اول از همه بهتر كه از كليشه هاي رايج در مورد پرسوناليتي من كمي دور بشيم. نميشه گفت من آدم عجيبي هستم(شايد بعضي ها اين اصطلاح رو در مورد من بكار مي برند)ولي ميشه گفت كه من آدمي هستم كه با خودم در آشتي ام. همه بدي ها و خوبي هاي خودم رو قبول كردم و دوست دارم. واكاوي لايه هاي دروني ام رو زود به زود انجام ميدم .در نتيجه به يه سري نكات در مورد خودم واقفم. البته اين عدم شناخت شما از من و تعميم يه سري گفته ها امري طبيعي ايه.
در مورد مساله دوست داشتن اين مرد. من اين مرد رو با تمام وجودم دوست دارم. و اين مساله اصلا باحرفاي شما در مورد دنبال پناه گشتن يا پروسه ديده شدن و اينا نداره. ما با هم آرامش داريم. تمام خلا هاي روحي هم رو پر مي كنيم. علايق و سلايق مشترك داريم و ديدمون به دنيا از يه چشمه. به راحتي مي تونيم رازها و حرف هاي نگويي كه شايد يه زن و شوهر سالها به هم نمي گن رو باهم درميون بذاريم. فراموش نكن كه من خودم يه زندگي مشترك داشتم و فرق دوست داشتن و نداشتن و دلايلش رو خوب مي دونم. ولي براي من اين نكته عجيبه كه شما دوست داشتن من رو تنها به اين علت كه اين مرد متاهله زير سوال مي بري. يعني اگر من اين حس رو در مورد يه انسان مجرد گفته بودم شايد به به و چه چهي هم به دنبال داشت. شما نمي تونيد پيچيدگي آدما و زندگي رو در يك فرمول 4=2+2 قرار بديد. زندگي بسيار پيچيده تر از اين حرفاست. من اين عشق رو سالها در خودم حمل كردم حتي در زمان تاهلم . مسلما عيب هاي اين مرد رو هم مي بينيم كه بارزترين اش ترسويي ايه اون زمانش بود كه بارها به خودش هم گفتم كه تو بايد مي ايستادي و مي جنگيدي. من بر خلاف نظرت براي مقبول شدن خودم رو تسليم نكردم ده سال پيش. چون عاشق بودم اين كار رو كردم و اگه زمان هم برگرده دوباره اين كار رو مي كنم.
اون كار فوق العاده ايي رو براي من انجام نميده ولي سعي اش رو مي كنه و تا جايي كه مي تونه اين كار رو براي من انجام ميده. مسلما خيلي آدم هاي ديگه ممكنه كارهاي بهتري رو براي من انجام بدن ولي خب تو بايد اول طرفت رو دوست داشته باشي بعدا اجازه بدي كه برات كاري انجام بده.
دوست من،منظورت رو در مورد كمبود داشتن مي خوام واضح تر بيان كني. چون فكر كنم اينجا هم نكاتي وجود داره.
من احساس مي كنم كه بعد از زندگي زناشويي من مزه عشق و همدلي رو بيشتر احساس كردم. شوهر سابق من تند خو بود ولي دل مهربوني داشت ولي به هيج عنوان مچ هم نبوديم به جز يك سري موارد. يه رابطه بسيار معمولي.من بعد از اين زندگي فهميدم كه قدر دوست داشتن و عشق تو زندگي خيلي بالاست و شايد به علت اين كه سنم داره ميره بالا مي دونم كه پيدا كردن كسي كه واقعا بخواهي اش و اونم همه ابعاد وجود تو رو بخواد ..حداقل براي من كه آدم نكته سنج و سختگيري هستم خيلي كمه.
-
RE: ياري براي رسيدن به آرامش در يك رابطه عجيب
اینکه این رابطه رو خیلی رویایی و خوب توصیف می کنی به گمانم با واقعیتهایی که خودت تعریف می کنی تناقض داره. اگه خیلی دوستت داشت نمی گفت برو به دوست دخترم بگو... به هر کی می خوای بگو... خیلی راحت رابطه شو کات می کرد و می آمد با شما ازدواج می کرد. شما الان تو شرایط خوبی نیستی طلاق و مشکلات دیگه ای که خودت گفتی از سر گذروندی گمونم باعث بشه که دلت بخواد به گذشته برگردی و همه چیزو دوباره بسازی. اما راهش این نیست.
راستش زن ایشون چه گناهی کرده؟؟؟؟ آیا این رابطه که تو داری ازش آرامش می گیری و روحت تغذیه میشه و احساس می کنی سولمیت خودت رو پیدا کردی همون دلیل به هم ریختن آرامش زن ایشون نیست؟؟؟؟
عزیز جان می کذاشتی زمان بگذره از طلاقت؛ تا خودت و دیگرانی که بعضی هاشون هنوز از طلاقت خبر ندارند به موقعیت جدید تو عادت کنند. می گذاشتی طوفانی که زندگیتو تو 10 سال گذشته به هم ریخته و رفته بگذره بعد دوباره برگردی به گذشته.
صبر کن و منطقی فکر کن ببین حاضری زندگی یه زن دیگه رو خراب کنی تا خودت آروم بشی؟؟؟
من یه دختر مجردم و خیلی مردهای متاهل تو محیط کارم و زندگیم بودند که با شون در حد دوست و همکار روابط خوبی داشتم و تجربه به من ثابت کرده که بعضی آقایون خیلی زود از فرصت پیش آمده سواستفاده می کنند... امیدوارم بیشتر برای خودت ارزش قایل بشی و این بحران رو رد کنی.
-
RE: ياري براي رسيدن به آرامش در يك رابطه عجيب
مهسا عزيز
در مورد ترسويي ايشون در پست بالا صحبت كردم. من فكر مي كنم كه خود اون هم احتياج به شكافتن لايه هاي دروني اش داره. نمي دونم دليل اصلي اش براي ترك من چي بود. ولي بعضي وقت ها فكر مي كنم كه شايد جدايي پدر و مادرش به علت يه همچين امر مشابهي بي تاثير نبوده باشه. شايد قدرت رويارويي باحرفايي مثل اين كه تو هم مثل پدرت هستي براش سخت بوده نمي دونم. در اينكه اون دختر رو هم در اون زمان دوست داشته هم شكي نيست ولي اين كه چرا با وجود بيشتر دوست داشتن من اين كار رو كرد براي من هنوز هم جاي سواله..هرچند كه الان بارها گفته كه من اشتباه كردم و اشتباه خودم رو قبول دارم. و از من هم خواهش مي كنه كه هي محكومش نكنم ولي خب ناخودآگاه من هرازچندگاهي تو جايگاه متهم ميذارمش. و گيرهاي اساسي بهش مي دم. خب من اون موقع سنم كمتر بود و اون از اونجايي كه خيلي منطقي ايه فكر مي كرده كه من نمي تونم بار زندگي رو به دوش بكشم. اين روزها كه حرف قديم مي شه ميگه شايد حكمت خدااينجوري بوده شايد اگه اون زمان ازدواج مي كرديم به علت خامي و ناپختگي امون و ندونستن قدر هم مشكلات زيادي داشتيم.
-
RE: ياري براي رسيدن به آرامش در يك رابطه عجيب
المیرا جان نگفتی چه حسی داری به همسر الانش که از همه جا بی خبر هست؟ نظرت راجع به زندگی اون چیه؟
من فکر می کنم الان هم داری ناپخته عمل می کنی قربونت برم. اخه این چه کاریه دختر؟ حالا بگو اگه چی بشه حس آرامش خواهی داشت؟ یعنی با توجه به واقعیتهای شرایط الانت اگه چه اتفاقی بیافته برای تو خوشایند خواهد بود و حس می کنی خوشبختی؟ راه اینکه تو این رابطه به آرامش برسی توسط کدوم مشکلات بسته شدند؟
-
RE: ياري براي رسيدن به آرامش در يك رابطه عجيب
مهسا جان
در مورد حس زنش يه پارادوكسي وجود داره. چون من اين آدم رو از قبل مي شناسم و اون زمان هردو مجرد بوديم. اون حسي رو كه بايد نسبت به زنش داشته باشم حس عذاب وجدان و ناراحتي رو ندارم متاسفانه. دلم نمي خواد هيچ اتفاق بدي براش بيفته، دوست ندارم اذيت بشه ولي هيچ وقتم فكر نمي كنم كه مرد كس ديگه ايي رو گرفتم.نمي دونم فكر مي كنم كه اين آدم مال من بوده . من هميشه نسبت به مرداي متاهل و دوست پسرهاي دوستام با احتياط برخورد مي كنم و هميشه مقيد به يه سري موارد هستم ولي در اين مورد نه. درسته كه اون از لحاظ زماني وقت بيشتري رو براي من ميذاره و از شركت كه مياد در تماس اينترنتي و چت و اينا هستيم. ولي به خاطر من لطمه ايي به زنش وارد نمي شه.يعني هيچ وقت شب تا ديروقت پيش من نمي مونه يا جمعه ها بخواد پيش من بمونه و اينا.حالا نمي دونم به خاطر اينه كه زنش شك مي كنه يا نه...يعني من مخل آسايش كسي به صورت صد در صد نيستم. هرچند كه زنش اصولا آدم خنثي ايه. و زياد اهل عشق و عاشقي و اين حرفا نيست. حتي يكبار بهش گفته بوده كه ديگه تو سن و سال ماها عشق و عاشقي معنا نداره كه عشق منم اين موضوع رو رد كرده و گفته هيچ ربطي به سن نداره و آدم عاشق مي شه.يعني من به شخصه اگه يه همچين زندگي بدون احساسي و معمولي داشتم (قبل از ايجاد رابطه با من و درون دوراني كه من متاهل بودم)حتما كلي ناراحتي داشتم.
خب مسلما اگه بهم برسيم حس آرامش خواهم داشت كه اين ايده آلي ايه كه معلوم نيست كي اتفاق بيفته. ولي فعلا دلم مي خواد بتونم به يه سري شك هام در مورد اون پايان بدم. خب ما بعضي وقت ها سر گيرهاي من دعوامون ميشه و اون به من ميگه تو به من اعتماد نداري كه من تو رو بيشتر از هرچيزي دوست دارم.
-
RE: ياري براي رسيدن به آرامش در يك رابطه عجيب
الميرا جان
الزاما اگر مي آمدي و مي گفتي كه با يك آقا اشنا شده اي با مشخصات a- z الزاما تائيد نمي شدي كه اين تالار پر است از شرايط نامناسب دختر يا پسر و يا آقا و خانم كه به نقد و چالش كشيده مي شوند . در نتيجه گمان نكن كه به واسطه ي نوع زندگي اين آقا چنين برخوردي با احساس تو مي شود .
در همين تالار دختري را داشتيم كه عاشق بود خود كشي كرد ،بيماري روحي گرفت و بيمارستان رفت و .....و در نهايت همان شد كه ما مي گفتيم . آن آقا عقدش نكرد و رفت و ..... پس قبل از اينكه به نتيجه اي برسي كه هشدارهايش گفته مي شود به حرفها توجه كن .
مقاومت و انكار تو را هم مي فهمم .
ضمن اينكه از روحيه ات مشخص است كه زن مستقلي هستي اما گويي تصميم گرفته اي خودت را به ما ثابت كني اين كار لزومي ندارد عزيزم . تو همين گونه هم كه هستي دوست ما هستي با هر تصميمي كه بگيري اما آنچه به تو گفته مي شود مجموعه اي از حروف لاي كتاب نيست بلكه مسائل بسيار عميق تر از آن چيزي است كه نازنينم فكر مي كني . اگر احساس نمي كردي كه مشكلي در جايي هست مطمئن باش تاپيك باز نمي كردي عزيز دلم .
به تو گفتم تصميم ندارم تصميم ترا عوض كنم بلكه فقط به تو راهي را نشان مي دهيم كه نتيجه اش بر حسب مطالعه و تجربه در همين تالار و در دنياي حقيقي معلوم است .( و باز من هم مثل تو به اين اعتقاد دارم كه خيلي مواقع 2+2=4 نمي شود اما چه ضمانتي است كه تو جزو آن استثنا باشي ؟! و باز با تو موافقم كه حوزه جبري وجود دارد اما اين مسائل را ميتواند و شايد كه شامل نشود و .....اين تحليل ها همه از هوش بالاي توست و راه فراري ناخود آگاه . اما واقعا اين را خوب درك مي كنم كه فرد باهوشي هستي . )
گمان نكن درك نمي شوي. گمان نكن فهميده نمي شوي (درك كردن با تائيد شدن متفاوت است ). گمان نكن كه حتي اگر عاشق واقعي باشي درك نمي شوي . و هزاران گمان ديگر .
ولي ده سال قبل تو بهتر از اين آقا عمل كردي (كه زرنگي تو در آن زمان بود و فقط تو )و يادت باشد كه اين ضعفهايي كه در اين آقا ، ده سال قبل وجود داشته امروز هم وجود دارد . ده سال قبل چه كرد ؟! آيا تو را به خاطر همين ضعفها و براي اين خانم رها نكرد ؟!متاسفم كه بگويم اين اتفاق باز هم مي افتد . مي خواهي فرياد بزني و بگويي :نه !
مي گويم عزيز من ،اين مرد اين ضعفها را در لايه هاي دروني اش دارد و در توان تو هم نيست كه او را تغيير بدهي .
نمي تواني ادعا كني كه اين مرد از مريخ آمده ايشان هم ضمن احترامي كه برايشان قائل هستم در شرايط گل و بلبل كه نبايد سنجيده بشود .
شرايط الان شرايط گل و بلبل است بگذار به بحران جدي برسد آن روز تجربه خواهي كرد و متاسفم كه اين را مي گويم اما واقعا در بحران انسانها را بسنج نه در شرايط گل و بلبلي كه مردم نقابهاي قشنگ به چهره دارند .
عزيزم مردي كه تعهد و مسئوليتش را نسبت به خانواده ي خودش رعايت نمي كند ( كسي مثل خانمش ) فكر مي كني نسبت به تو متعهد مي ماند و احساس مسئوليت مي كند ؟! اينها همه نمودار است دقت كن . و امثال اين مسائل در اين آقا زياد ست .
اين اقا اين درك را نكرده كه زندگي زناشويي يك كار و حركت تيمي است كه نيازمند وفاداري هم هست او نسبت به زني كه مادر فرزندانش است وفادار نيست چطور مي تواند نسبت به تو وفادار باشد ؟!اينها دليل بر بدي اين آقا نيست اما اين آقا اين مشكلات شخصيتي را دارد و تو نه زمانش را داري و نه خداوند عالم برايت اينگونه مقرر كرده كه او را درمان كني و....
و خواهش مي كنم كه سعي نكن خودت را ثابت كني .به اين علت كه نيازي نيست بر احساست مانور بدهي به اين دليل كه نازنينم دركت مي كنم و مي توانم بفهمم كه چه مي گويي .
اما گاهي وقتها يك عاشق واقعي همان كاري را مي كند كه تو ده سا ل پيش كردي . اين كار و اين عشق را در آن زمان مي فهمم اما دليل برگشتت به عقب .... . و هنوز نظرم بر پست اول و دومي است كه برايت گذاشتم .
اگر وصل مي خواستي مي ماندي با دوست دخترش مبارزه مي كردي و تو مي شدي صاحب اصلي اين مرد و زندگي . اما عنوان مي كني عاشقش بودم و رهايش كردم . كه بسيار هم كار خوبي كردي ( ضمن اينكه دركت مي كنم تائيدت هم مي كنم ) اما ده سال گذشته ، تو ده ساله كه اين عشق را دزر سينه ات نگه داشتي، بيست سال ديگر هم روش . راه و روش را كه ياد گرفته بودي . بعد از اين ده سال اين مرد زن دارد - بچه دارد و تو امروز برگشته اي تا حقت را از عشقت بگيري يا از خودت و او و آن زن انتقام بگيري ؟!!( اين سئوال است خواهش مي كنم به آن پاسخ بده )
در ضمن عزيزم بدان و يقين داشته باش كه به هيچ عنوان قضاوتت نمي كنم . خوب و بدي در كار نيست ما دو دوست هستيم كه داريم با هم حرف مي زنيم . نتيجه و تصميم با خودت خواهد بود خانم گل و در نهايت برايت بسيار احترام قائلم هم براي خودت و هم براي احساس و شخصيتت .
باز اگر صحبتي داري بكن تا با هم پيش برويم .
در ضمن عزيزم
توجه ات را به اسمي كه براي تاپيكت انتخاب كرده اي جلب مي كنم
ياري براي رسيدن به آرامش در يك رابطه عجيب
1- ياري مي خواهي
2- ارامش نداري
3- رابطه ات را عجيب مي داني
و يادت باشه نازنينم و پايه ي حيات انسان در يك رابطه و زندگي داشتن آرامش است .
-
RE: ياري براي رسيدن به آرامش در يك رابطه عجيب
از نظر عاطفی اون آقا رو عشق خودت و مال خودت می دونی. و او می گه که : تو بهش اعتماد نداری که تو رو بیش از هر چیزی دوست داره. خب حالا فرض می کنم این فقط یه فرضه :اون آقا همونطور که داره با تو چت می کنه با یکی دیگه هم چت می کنه. اینکه آسیبی به تو نمی زنه. یه دوستت دارم به تو می گه یکی به یکی دیگه هیچکدوم آسیبی نمی بینید که؟ اما تو چون می گی که عاشقشی اگه اون یک چنین کاری بکنه چه حسی داری؟
اینکه گولت بزنه و تو خبر نداشته باشی الان داره آزارت میده و باعث میشه بش گیر بدی که این طبیعی هست. من هم باشم گیر میدم.
اگر عاشقش هستی راستش زندگی واقعی با فیلمها و قصه های عاشقانه فرق داره و اگر روزی هم به هم برسید و اون باز شبها ولو نیم ساعت بشینه پای چت و یا اینکه عصر دو ساعت دیر بیاد خونه تو هرگز آرامش نخواهی داشت. مگر اینکه بتونی این موضوع رو بپذیری و فقط برای اینکه ازدواج کرده باشی این موضوع رو تحمل کنی و به روی خودت نیاری. اما من اگر جای تو بودم مردی رو که به زنی که یه زمانی دوست دخترش بوده و انتخاب خودش بوده برای ازدواج داره خیانت می کنه هرگز اطمینان نمی کردم. خواهش می کنم اگر باش رابطه داری مراقب باش که بیماری خاصی ازش نگیری. چون مردهای مثل ایشون معمولن شناگران بسیار ماهری هستند. داوری نمی کنم امیدوارم که ایشون اینطوری نباشند اما احتیاط شرط عقله عزیزم.
عزیزم با خودت روراست باش، اگه این رابطه فقط برای این هست که شکستت توی ازدواج رو هر چه زودتر جبران کنی این راهش نیست که مرد کس دیگه ای رو از راه به در بکنی.
-
RE: ياري براي رسيدن به آرامش در يك رابطه عجيب
اما من اگر جای تو بودم مردی رو که به زنی که یه زمانی دوست دخترش بوده و انتخاب خودش بوده برای ازدواج داره
خیانت می کنه هرگز اطمینان نمی کردم. خواهش می کنم اگر باش رابطه داری مراقب باش که بیماری خاصی ازش
نگیری. چون مردهای مثل ایشون معمولن شناگران بسیار ماهری هستند.
اگر 10 سال پیش که می خواست باهات رابطه ایجاد کنه و می دونستی که دوستدختر داره بهش نه می گفتی،
الآن آرامش داشتی.حالاهم با ترک این رابطه مطمعن باش به آرامش می رسی.
-
RE: ياري براي رسيدن به آرامش در يك رابطه عجيب
ممنون از همه نظرات. راستش من فكر مي كردم كه اين فروم يك فروم تخصصي ايه كه همه كساني كه نظر مي دهند مواظب رفتار و گفتارشون هستند و مي دونند كه با انواع آدماي مختلف چه جوري برخورد كنند. ولي متاسفانه به جز نظرات آني و فرشته مهربون من نظرات منطقي ديگه ايي كه بر پايه احساس يا خشم نسبت به يه زن دوم و اين قبيل مسايل پيدا نكردم كه اين به بي تجربگي برخي از اعضا بر ميگرده. حرفايي مثل مواظب باش بيماري خاصي نگيري و از اين قبيل...متاسفانه اين راهش نيست. يك مشكل و مساله ايي وجود داره و ما مي خواهيم اين مساله كالبدشكافي بشه ولي بدور از پيش داوري. من بيشتر دنبال يه همدردي و بحث در رابطه با اين موضوع بودم و چون شرايطم خاص بود ترجيح دادم كه از يك فروم تخصصي بهره بگيرم. ولي خب ترجيح ميدم با يك مشاور و به صورت خصوصي اين بحث رو دنبال كنم. من از آني عزيز به ويژه بسيار تشكر مي كنم كه راهنمايي هاي خوبش رو از من دريغ نكرد. من در اين تاپيك ديگه چيزي نمي نويسم و ادمين محترم به صلاحديد خودشون اين تاپيك رو ببندند.
ممنون
-
RE: ياري براي رسيدن به آرامش در يك رابطه عجيب
المیرا وقتی تاپیک می زنی همه حق دارن نظرشونو بیان کنن.یکی مثل فرشته یا آنی نظر تخصصی می دن یکی هم نظرشخصیشو می ذاره یکی هم به حقایقی که تو این جور روابط احتمال وقوعش هست اشاره می کنه.در نهایت هدف همه ی
اینه که شما به آرامش برسی و آسیبی بهت نرسه.
المیرا،از هر زاویه ای که بخوایم به این رابطه نگاه کنیم اون آقا خیانت کاره شما م شریک خائن.اگر خیانت تو لغت نامت چیز
خوبی تعریف شده به رابطه ت ادامه بده.
-
RE: ياري براي رسيدن به آرامش در يك رابطه عجيب
المیرا جان! اگر تحمل سرزنشهای بعضی اعضای این تالار را نداشته باشی، چطور میتونی در فضای حقیقی تاب تحمل نگاه و رفتار و گفتار مردم در قبال رابطه ات با این آقا را داشته باشی؟
هر چند که بنده از این نوع قضاوتها بیزارم و متاسفانه تا بحال این نوع صحبتهای تند اعضا در تالار به درد هیچ مراجعی نخورده. و هر مراجعی با مشکل مشابه شما آمده، اگر تسلیم این نوع پست های تند و احساسی شده، متاسفانه قبل از آنکه مشکلش حل شود از تالار خارج شده است.
اما خواهش میکنم، همانطور که خودت اشاره کردی پستهای آنی گرامی را نه یکبار بلکه چندین بار به دقت بخوان و راجع بهش خوب فکر کن که آنی کوله بار تجربه چندین ساله اش رو برات در طبق اخلاص گذاشته. هر چی ایشون میگه بنده هم کاملا تایید میکنم و به همین دلیل ترجیح میدهم چیزی ننویسم تا آنی جان و شما بتوانید طی تعامل سازنده ای که با هم برقرار میکنید، انشا الله این تاپیک را به نتیجه خوبی برسانید.
موفق باشید.:72:
-
RE: ياري براي رسيدن به آرامش در يك رابطه عجيب
الميرا1358 جان
می دونم شرایطتت سخته ، و آرامش را می طلبی و همین هم باعث شده زود برنجی .
و البته این به معنای تأیید کار بعضی دوستان نیست .
صبور باش عزیزم .
این خیلی خوبه که نزد مشاور به طور حضوری بروی .
المیرای عزیز . مهمتر از هر کسی خود تو هستی و سلامت و آرامشت .
ازت می خواهم کمی بیشتر به خودت و ارزشهایت فکر کنی . و بین آنچه که نیاز داری و آنچه که می خواهی اولویت را به نیازهایت بده . برای باز شدن بیشتر منظورم از این حرف ، تاپیک بهترین شکل تصمیم گیری را حتماً بخوان ( البته مختصری مانده برای تکمیل کل تاپیک که به خاطر شما ظرف امروز و فردا تکمیلش می کنم ).
خانمی اگر کمی دقت کنی واکنش وارونه داری ، یعنی اصرار براینکه این رابطه را بی اشکال می بینی و خواهان آن هستی و .... یعنی به شدت در درون مردد هستی و خودت تأیید نمی کنی که این رابطه به نفع تو ، و رضایت بخش برایت خواهد بود .
هر چه زمان بیشتر بگذره و معجزه ای که انتظارش را می کشی که اتفاق بیافتد و شما دو تا مال هم بشوید پیش نیاد ، شرایط روحی و عصبی شما بدتر و ناآرامیهایتان توسعه پیدا می کند .
عزیز دلم وضعیتت به مثابه کسی است که گرفتار یک کسالت شده و راه درمان قطعی و به دست آوردن سلامتی کامل برایش هست اما رنج آنرا نمی پذیرد و اصرار دارد اینگونه حالش بهتر است ( به خاطر شیرینی نوازش هایی که به خاطر وضعیتش دریافت می کند و عدم تحمل رنج جراحی و درمان ) . و در مقابل درد این کسالت ، طلب مسکن کند .
آرامشی که تو نیاز داری ، اساسی است ، و آرامشی که می خواهی ، مقطعی است و به مرور عوارض خود این آرامش های مقطعی ( که با ابزار بیرونی کسب می شود ) آشفته تر می کند شما را .
نازنین ، واقف هستی که هرچه سن بالاتر رود آدمی جوانتر که نمی شود . می شود ؟ بلکه دوران کم توانیهای جسمی و عصبی فرا می رسد . و عقلانیت حکم می کند که دوران جوانی و میان سالی را به عنوان دوران سرمایه گذاری روحی و جسمی و عاطفی و حتی مالی مورد بهره برداری بهینه قرار دهیم . و شور و نشاط این دوران را درگیر مخاطرات و روابط و شرایطی که انرژی و توان را هدر می دهد و آسیب های روحی و عاطفی می آفریند نکنیم تا بعد از آن عواقب دردناکش را گرفتار نشویم . از این رو اگر در این سنین ندانم کارانه در ورطه ای آسیب زا قرار گرفتیم باز عقل حکم می کند برای برون رفت و ترمیم و کسب آرامش دوباره و با ثبات ، تلاش کنیم .
و بر همین مبنا خود وضعیتت را تحلیل کن و نتیجه بگیر که ادامه ی عاقبت نامعلوم این رابطه ( یک وضعیت مجهول و بی ثبات و نامطمئن پیش رو داری ) چه تبعاتی دارد ؟ و آیا می صرفد که ادامه دهی یا خیر ؟ .
نکته مهمتر اینکه عزیز دلم از عشق می گویی . عشق فی نفسه ارزش دارد و آن را اسیر مصداق کردن از ارزش آن می کاهد و اساساً عشق اسیر نمی شود و اگر اسیر مصداق شد مطمئن باش عشق نیست .
اگر 10 سال پیش در کمال قاطعیت و بدون احساس نیاز و به قصد رها کردن و گذشتن از این آقا عبور کردی و او رفت و با دیگری ازدواج کرد و در طی این سالها عشق را را حفظ کردی نه یاد و خاطر ایشون را پس عشق بوده .
اما اگر بدون قاطعیت و از روی انفعال ( ناچاری ) ، یا اثبات عاشق بودن به او ، یا ناتوانی در پی گیری ازدواج با او ، و فرار عاطفی از روی آزردگی و .... با نادیده گرفتن عزت نفست او را رها کردی و در طی این سالها هرگز او را فراموش نکردی و حسرت نبودنش را خورده ای و .... عزیز دلم ، بی پرده و صریح بهت می گویم این عشق نیست .
در هر حال ما نگران تو هستیم و سلامت و آرامش عمیق و پایدار و داشتن یک زندگی با ثبات و بدون دغدغه و آشکار و در کمال سربلندی ( غیر مخفیانه ) را برایت می خواهیم .
به خودت بیشتر بها بده ، دنیا و همه زیبائی ها را فقط محدود به این رابطه و علاقه به این بنده خدا نکن ، کمی از پنجره اتاق نگرشهات بیرون را سرک بکش و تماشا کن و نفسی عمیق برای درکی وسیعتر را مهمان ریه های احساس و عاطفه ات کن و پهنه وسیعی از زیبائی ها و امکان انتخابهایت ببین و به خودت بگو براستی قدر و قیمت من بیش از اینها نیست ؟!! آیا نمیتوانم بهترینها را به سوی خود جذب کنم ؟ آیا ارزش من بیش از وصله یک زندگی دیگر و همیشه منتظر و نگران حضور مردی بودن که هرچقدر هم بخواهد ، نمی تواند پیوسته و شایسته همراه و در کنار من باشد ، نیست؟؟!!
عزت نفس ، قاطعیت و عشق حقیقی یعنی آنکه او را 10 سال پیش که رها کردی ، رهای رها کرده باشی و جز تجربه عشق را نگه نداشته باشی .. .. اینچنین روزی اگر او به تو رو آورده به هزاران التماس ، تو در به رویش نگشایی و محکم و قاطع به او بگویی مرد باش و زندگیت را نگه دار و یادآورش شوی که روزی که همسرت را انتخاب کردی بله اخلاق و وجدان گفته ای . در مقابل اصرار او اگر تو هم او را خواسته باشی محکم و قاطع بگویی برو هر وقت به همسرت گفتی مرا می خواهی و از من نمی گذری با آنکه من تو را رد می کنم ، و بخواهی که او تو را رها کند و او هم با رضایت ( همان کاری که من 10 سال پیش کردم ) تو را رها کرد من تو را خواهم پذیرفت .
المیرای نازنینم ، می دونی این برخورد یعنی چی ؟ یعنی اینکه تو این آقا را برای خودش خواسته ای نه برای خودت ( عشق حقیقی ) و برای سعادت و سلامتش اگر لازم شده سیلی هم به صورتش می زنی تا از خواب بیدار شود و درست ماشین زندگیش را هدایت کند .
المیرای عزیزم ، این مرد ( عشق تو ) خام است ، کودک است ، و به خود و دیگری ( از جمله تو و همسرش ) آسیب می زند ( به تصور محبت و عشق ) و تو اگر او را به واقع دوست داری باید کمکش کنی که بالغانه رفتار کند و بیاندیشد و بنگرد ، و حقیقت عشق را درک کند ، و تو را برای خودش نخواهد بلکه برای خودت بخواهد.
وای ی ی ی ی اینهمه نوشتم ؟؟؟:163:
تا حالا برای هیچکس اینقدر ننوشتم . خلاف اصوله ها:305: . ببین چقدر خاطرت عزیزه و دلم میخواهد ارزش وجودیت را بیشتر درک کنی که غیر استاندارد شد این پستم .
ببخش عزیزم که طولانی شد .
فقط به خاطر تو :72::72::43::46:
.
-
RE: ياري براي رسيدن به آرامش در يك رابطه عجيب
الميرا جان
بازار قضاوت و انگشت اتهام و برچسب زدن بر پايه ي حدس و گمان و .... بازار رايجي است .آفرين به همه ي ما !
به قول "بي دل عزيز " اگر اينجا و اين محيط را تاب نياوري زندگي حقيقي را چگونه مي خواهي تاب بياوري نازنينم ؟!
نظر من هم بر اين است كه سكوت كني و با مشاوره ي خصوصي و حضوري مشكل را بررسي كني . كه براي اينكار براي تو توصيه اي دارم
-
RE: ياري براي رسيدن به آرامش در يك رابطه عجيب
راستش من چون به علت كاربر عادي بودن نمي تونستم پيام خصوصي بدم و از دوستاني كه لطف كرده اند و براي من پيام هاي طولاني و محبت آميز دادند تشكر كنم اين پست رو مي نويسم. از طرفي ديدم بهتره كمي از خودم بگم شايد تجربه ايي باشه براي رفتار با آدماي مختلف -بايد قبول كنيم كه همه يك جور نيستند. دوستاني كه گفته بودند تاب تحمل نگاه مردم و غيره....(آني عزيز من قصد اثبات خودم رو ندارم ولي مجبورم توضيحاتي بدم براي شفاف سازي)برعكس تصور شما من اصولا حرف مردم و قضاوتشون برام مهم نيست. ولي همه نظرات رو مي شنوم و اونايي رو كه به درد من در زندگي مي خوره رو گلچين مي كنم پس آدم منقبض و بسته ايي نسبت به انتقاد نيستم. ولي حالا چرا از اين تاپيك رويگردان شدم ...چون من مي دونم كه از يه كاري كه مي كنم چي مي خوام ..منظور كاري كه الان مي كنم نيست...وقتي وارد اين فروم شدم مي دونستم كه چي مي خوام و وقتي كسي اينجوري اظهار نظر بي منطقي در يه همچين جايي مي كنه مي فهمم كه ادامه اش فقط هم براي خودم و هم براي ديگراني كه اينجا رو مي خونند وقت رو از بين بردنه. يعني اصلا ربطي به نظر و مقاومت در برابر حرف ديگران نداره. بيشتر به حوصله بر مي گرده. من وقتي مي نويسم من به آقاي زندگي ام شك مي كنم كه اذيتش مي كنم كسي برداشت مي كنه بله ميره ايشون با چند نفر ديگه چت مي كنه. من منظورم به اين بود كه گير مي دم بهش كه آيا واقعا منو بيشتر از زنش دوست داره يا نه؟والا تو اين زندگي پر از كار و اينا و هندل كردن يه زندگي و من اين آدم توانايي رابطه با كسي ديگه رو نداره. كما اينكه اين كار رو نمي كنه. من مي دونم كه اين آدم قبل از ازدواجش چه كارايي كرده،تمام جريان هاي دوستي و جنسي اشو مي دونم. حتي ميدونم كه بعد از ازدواجش و قبل از من چه كارهايي كرده و غيره...همونجوري كه اون در مورد من همه چيز رو مي دونه.چون آدم هاي انگ بچسبوني نيستيم و حرفاي هم و نيازهاي هم رو مي فهميم. ولي در اينكه ايشون در لايه هاي دروني اش كمبود هايي داره شكي نيست و اين وظيفه من نيست كه اونا رو واكاوي كنم ولي در مورد باهم به مشاوره رفتن (سالهاي قبل هم اينكارو كرديم)باهاش مشورت خواهم كرد. پس اين هم توضيح اين مطلب كه من فرض نمي كنم كه ايشون از مريخ اومدن..نه همه انسان ها باگ و error هايي تو سيستمشون دارند.
آني عزيز حرف جالبي در مورد عنوان انتخابي تاپيك من داشت كه حقيقت هم داره. در اين كه اين رابطه عجيبه شكي نيست مثلا من چيز عجيبي در مورد رابطه هاي مرد زن دار و زن مجردي كه به تازگي باهم اشنا شدند نمي بينم كه متاسفانه هر دو فرمش بسيار زياد شده. ولي من با ايشون چون قبلا دوست بودم دوباره ازدواج كردم دوباره برگشتيم برام عجيبيه. ياري مي خوام چون من در حال حاضر دوست زيادي ندارم و از مصاحبت با آدماي گوناگون لذت مي برم. من دوستاي بسيار خوبي دارم كه متاسفانه نود درصدشون از ايران مهاجرت كردند و دسترسي من براي يه درددل عميق بهشون كمه. هرچند كه خانواده بسيار پشتيباني دارم ولي بعضي وقتا واقعا دوست دارم با كسي درددل كنم در همه موارد. آرامشم هم بالا و پايين ميشه (در كل آرامش دارم)چون من گرفتار شديد سندرم پيش از قاعدگي هستم كه عملا زندگي امو مختل مي كنه از لحاظ رواني كه بايد براي اين موضوع هم يه راه حل پزشكي پيدا كنم.
حالا بحث اصلي اينجاست كه من زانوي غم به بغل نگرفتم من تمام زندگي ام حول محور اين مرد نمي چرخه. ولي چون آدم كمال گرايي هستم و همه چيز رو بدون نقص مي خوام يه سري مسايل دروني خودم رو كه اصلا شايد ربطي به اين مرد نداشته باشه رو مي خوام حل كنم. يكبارهم گفتم مي خوام مستقل از جريان هاي موجود در زندگي ام ظرفيتم رو بالا ببرم. من الان روزهاي خوبي رو با اين مرد دارم..روزهاي دعوا و مشاجره ايي هم با هم داشتيم..و به خودم گفتم تا زماني كه احساس كنم كه باهاش خوبم اين رابطه رو ادامه ميدم كه واقعا ارزش زندگي مگر به جز اين آرامش و خوب بودنه. ولي من با اين تاپيك مي خواستم به آرامش بيشتري برسم و زمان هايي كه نيست رو بدونم چه جوري سپري كنم.همه حرفاي شما درسته ولي من اونجور ناراحتي ندارم و شايد هم قوي شدم چون تو زندگي ام مشكلات داشتم و شايد يه جورايي فولاد آبديده شدم.
در مورد زن اين مرد هم من متاسفم. نمي دونم چي بايد بگم ولي خودمو سرزنش نمي كنم. شايد اون زماني كه عشق من هي ازدواج رو عقب مي انداخت يا سردي بينشون بود بايد به جاي فشار مضاعف بر اون و سرش رو مثل كبك كردن عيب يابي اين قضيه رو مي كرد. (هرچند كه به نظرم حتي اگه مي دونست -كه احتمالش قويه -خودش رو مثل خيلي از زنا به نفهميدن مي زد چون حربه خيلي از زنها تو آچمز قراردادن مرد و به روش نياوردن.چون مي دونست اگه مساله باز بشه ممكنه اين آدم بگه من كس ديگه ايي رو دوست دارم و ازدواج نمي كنم).
كلا عكس العمل ديگران اينجا برام جالب بود. البته به جز چند نفري كه صحبتاشون نشان از پختگي داره. يعني من اگه ميومدم مثل تاپيك هاي ديگه مي گفتم مي خوام جدا شم از اين مرد كمكم كنيد همه ابراز همدردي مي كردند. ولي من گفتم من اين رابطه رو دوست دارم و اصلا ربطي هم به شكستم در ازدواج نداره كه اون ازدواج هدفي داشت و من وسيله ايي در دست خدا بودم براي كمك به شوهر سابقم.
به هرحال آدما سرنوشت مشابهي ندارند و قشنگي دنيا هم به همينه. ولي قشنگ تره كه ما آدما وقتي كسي دستي دراز مي كنه براي آرامش اون دست رو سفت و با محبت فشار بديم.
موفق باشيد
-
RE: ياري براي رسيدن به آرامش در يك رابطه عجيب
...دیشب سر یه موضوعی باهم بحث می کردیم. به من می گه من هیچ وابستگی به اون ندارم و ارزوم با تو بودنه..من فقط از بی آبرویی و رسوایی می ترسم همین. می خواستم بهش بگم که پدر تو کاری که کرد از 2 جنبه قابل بررسی ایه. یه جنبه غیر قابل بخشش این بود که بچه هاش رو هم ترک کرد و هیچ هزینه ایی هم براشون درنظر نگرفت-بگذریم که الان باهم تازگی ها رابطه دارند-یه جنبه دیگه اش به نظر من بازی ندادن زندگی زنش بود. یه اشتباه کرد با زن دیگه ایی بود ولی مادرت رو بازی نداد که با زن دیگه ایی باشه و زندگی مادرتو تباه کنه با دروغ و دغل ..این شانس رو به مادرت داد که خودش برای زندگی اش تصمیم بگیره..ولی بهش این حرفا رو نزدم...
میگه من فقط دست به دامن خدام که اون یه راهی باز کنه..نمی دونم...
من ادم ضعیفیه ام در قبال حسم نسبت به اون ...هرکسی ضعفی داره و پاشنه آشیل من اونه. می تونم هزاران سختی رو تحمل کنم...تنش ها رو مدیریت کنم...ایمان قوی داشته باشم در هر گرفتاری ولی عشق اون که به میون میادد...دستم می لرزه با وجودی که می دونم درس زندگی ام اینجاست ..مقابله با این حس..ولی چون یکبار از دستش دادم و نتونستم کسی رو مثل اون پیدا کنم نمی خوام دوباره از دستش بدم.
-
RE: ياري براي رسيدن به آرامش در يك رابطه عجيب
من ادم ضعیفیه ام در قبال حسم نسبت به اون ...هرکسی ضعفی داره و پاشنه آشیل من اونه. می تونم هزاران سختی رو تحمل کنم...تنش ها رو مدیریت کنم...ایمان قوی داشته باشم در هر گرفتاری ولی عشق اون که به میون میادد...دستم می لرزه با وجودی که می دونم درس زندگی ام اینجاست..
درکت می کنم عزیزم احساس می کنم کلماتت همونهایی هست که از دل من میاد ..تو می دونی من خودمم توی یه رابطه اینطوری وارد شدم ..المیرای عزیزم من به یه نقطه توی این رابطه رسیدم و اون این بود که ::::
با اون بی قرار بودم و بی اون هم بی قرار
پس تصمیم گرفتم اقلا از یه سمت بی قرار باشم ..شاید باور نکنی اما از روزیکه رفتم مشهد و از امام رضا خواستم کمکم کنه از این برزخ بیام بیرون انگار درونم معجزه شد ..حسم عوض نشد .عشقم کم نشد ...خاطره هام پاک نشد .دلم آروم نشد اما امام رضا کمکم کرد بذارمش کنار ..طاقتمو زیاد کرد .صبورم کرد ..
از وقتی گذاشتمش کنار آروم شدم .از دور حتی با اوردن اسمش و خاطرش لذت می برم ..باور کن هنوز بوی عطرش توی مشاممه ...تو درک می کنی چی میگم اما درک کن دیگه رنج نمی کشم ..آروم شدم .نمی خوام بگم تو هم اینکار رو بکنی ولی دعا می کنم همین ارامشی که امام رضا بهم هدیه داد به تو هم بده..
یه جایی خوندم شکسپیر گفته::
چیزی را که نمی توانی بدست بیا وری فراموش کن
و چیزی رو که نمی توانی فراموش کنی بدست بیاور.
حالا خودت فکر کن ببین می خوای کدومشو انتخاب کنی ..
مواظب خودت باش .تو باارزشی:72::72: