-
قانع کردن همسرم برای تغییر مکان
سلام
من 5 سال است که در ایران زندگی نمی کنم. دختری 2 ساله دارم. نمی دانم چطور می توانم همسرم را قانع کنم که به ایران بر گردیم . همسرم به دنبال کار در این کشور می گردد و من نمی خواهم فرزندم در این محیط بزرگ شود.
از طرفی هدف من از کار کردن از ابتدا این بوده که در کشور خودم کار کنم در حالیکه همسرم به شدت از کار کردن در ایران متنفر است
من این موضوع را قبل از ازدواج با همسرم مطرح کرده بودم و او قبول کرده بود ولی حالا نمی پذیرد.
از طرف دیگر خانواده من به من و من به آنها از نظر روحی وابسته ایم و به خاطر مسافت و هزینه سنگین نمی توانیم زیاد رفت و آمد کنیم. البته به خاطر حساسیت شدید همسرم به خانواده من ، من نمی تواتم این موضوع را با او مطرح کنم.
خلاصه این که با همسرم زیاد حرف زدم ولی هیچ فایده ای نداشت. او می گوید فقط در کشوری می تواند مرا دوست داشته باشد که کار خوب و ارضا کننده ای برای خود داشته باشد.
دارم کم کم افسرده می شوم.
اینم رو بگم که ما ابتدا برای درس خوندن اومدیم اینحا.
با تشکر
-
RE: قانع کردن همسرم برای تغییر مکان
سلام،
خیلی خوش آمدید.
حدس می زنم خانم باشید.
پس شما با شوهرتان به خارج از کشور رفتید تا درس بخوانید و قرار بود که بعد از پایان درس برگردید، حالا شوهر شما نمی خواهد که برگردد.
بقیه دوستان حتماً در رابطه با اینکه چطور با وجود این اختلاف نظر با شوهرتان به توافق برسید حتماً نظر خواهند داد.
ولی یک مسئله را هم من می خواهم بگویم. حالا که درس شوهرتان تمام شده، شاید بد نباشد به او فرصت دهید تا کار پیدا کند. اگر ان شا الله یک کار خوب پیدا کند، شما نسبتاً شرایط بهتری برای زندگی خواهید داشت. البته نمی دانم که در چه کشوری هستید، ولی به خصوص برای شما که چند سال اول را گذراندید (به خاطر تحصیل) و حالا کمی جا افتادید و امکان ماندن برایتان هست، فکر بدی نیست. حالا بعد از چند سال اگر خواستید می توانید برگردید. تجربه کاری که شوهرتان به دست می آورد برایش در ایران ارزشمند خواهد بود.
ولی خب، همه اینها به قیمت تنها بودن شما و زندگی دور از ایران و در غربت تمام می شود. باید دوری از خانواده را تحمل کنید و یاد بگیرید اینطور زندگی کنید. باید ببینید شرایط شما برای زندگی در ایران چطور هست.
البته کمی هم بستگی به این دارد که در چه کشوری هستید.
در رابطه با تربیت بچه شما در این محیط باید بگویم که تاثیری که شما روی او می گذارید خیلی بیشتر از تاثیر محیط اینجاست. در ضمن چقدر جوان و نوجوان در ایران هستند با رفتارها و ظاهرهایی عجیب و غریب که هیچ وقت خارج از ایران توی خیابانها چنین چیزی نمی بینید! فکر نمی کنم تربیت کردن بچه در ایران خیلی راحتتر از خارج از کشور باشد.
ببینیم نظر بقیه دوستان چیست ...
-
RE: قانع کردن همسرم برای تغییر مکان
آقا حامد، از پاسختون ممنونم.
اما من به دلایل زیادی صلاح نمی دونم فرزندم رو اینجا تربیت کنم. فقط همینو بگم که ابنجا خیلی ارزشها ضد ارزش و ضد ارزش ها ارزش تعریف شده. و البته همسر من با سیستم تربیتی اینجا موافقتره و همین مشکلو بیشتر می کنه. البته شاید بگید در ایران هم اینچنینه. ولی به نظر من در ایران ارزشها مشخصه اگرچه تعداد زیادی به اونها عمل نمی کنند.
راستش در طی 5 سال گذشته من سعی کردم این دوری رو تحمل کنم اما این به قیمت از دست دادن شادی و سر زندگیم تموم شده. البته من دوستهایی اینجا دارم اما دوری از وطن رو نمی شه با هیچ چیزی پر کرد.
به نظر شما من چطور می تونم همسرم رو به برگشتن ترغیب کنم تا مجبور نشم بین کشور و همسرم یکیو انتخاب کنم؟
-
RE: قانع کردن همسرم برای تغییر مکان
بهش یادآوری کردید که دوری از خانوادتون بد جوری اذیتتون کرده و در آینده اثرات مخربش بیشتر میشه؟
اگه اینا رو بهش گفتید، چه عکس العملی در قبال حالت بد روحیتون داشته؟
-
RE: قانع کردن همسرم برای تغییر مکان
دعوا باهام میکنه که چرا اصلا باید ناراحت باشی. اینحا زندگی خیلی خوبه و از این حرفها. می گه زنهای دیگه رو نگاه کن که خوشحالن. کلا اصلا به من حق نمی ده. و در آخر هم می گه اگر خیلی ناراحتی وسایلتو جمع کن برو.
بعدم که اخلاقش بهتر می شه می گه خوب همین حالت تو اگر بریم ایران برای من پیش می آید.
آدمی نیست که اهل گفتگو باشه. نیاز به یک سیاست دارم. سیاستی که اگر هم گفتگویی رو لازم داشته باشه گفتگویی باشه که غیر مستقیم به موضوع اشاره کنه .
-
RE: قانع کردن همسرم برای تغییر مکان
نقل قول:
نوشته اصلی توسط deljoo_deltang
اما من به دلایل زیادی صلاح نمی دونم فرزندم رو اینجا تربیت کنم. فقط همینو بگم که ابنجا خیلی ارزشها ضد ارزش و ضد ارزش ها ارزش تعریف شده. و البته همسر من با سیستم تربیتی اینجا موافقتره و همین مشکلو بیشتر می کنه.
البته این امکان برای شما هست که برای بچه تون ارزشها را مشخص کنید. به او یاد بدهید که خوبیهای غربی ها و خوبی های شرقی ها را داشته باشد. درسته، ممکنه که یک سری دوستانش روی او تاثیر بگذارند، ولی این اتفاق در ایران هم می تواند بیفتد.
در مجموع کار شما برای تربیت شاید سختتر باشد، ولی از نظر درسی و کاری فرزند شما می تواند آینده بهتری داشته باشد.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط deljoo_deltang
به نظر شما من چطور می تونم همسرم رو به برگشتن ترغیب کنم تا مجبور نشم بین کشور و همسرم یکیو انتخاب کنم؟
البته فکر کنم منظور شما از انتخاب بین همسر و کشور، گذشتن از کشور به خاطر همسر باشه، درسته؟ چون برعکس این که یک اشتباه بزرگه.
آیا همسر شما دارای شرایطی هست که در ایران هم بتواند همین زندگی که اونجا دارید رو برای شما فراهم کنه؟
مشکل اینه که شما نتونستید با جو خارج از کشور کنار بیایید، شوهر شما ولی دوست داره که اونجا زندگی کنه.
هر کاری می کنید، به خاطر این مسئله با هم دعوا نکنید و زندگیتون رو خراب نکنید.
امیدوارم تصمیمی بگیرید که به صلاحتونه.
ای کاش کارشناسهای سایت در این مورد کمک شما کنند.
-
RE: قانع کردن همسرم برای تغییر مکان
بله. همسرم در ایران هم می تونه یک کار خوب داشته باشه (یعنی هر دو مون) ولی می گه ایران همه چیز با پاچه خواری و این حرفها درست می شه. حقیقت اینه که بحث موندن 2 -3 ساله مطرح شده، اوایل من خیلی باهاش حرف می زدم ولی چون دیدم همش به دعوا منجر می شه دیگه به طور مستقیم در باره اش حرف نمی زنم و فقط گاهی از معایب اینجا می گم که البته همسرم زود می گیره و اونم شروع می کنه از معایب ایران گفتن. !
-
RE: قانع کردن همسرم برای تغییر مکان
سلام
از ديد من وارد بازي و بهانه جويي و لجاجت شده ايد .
به هر ترتيب زندگي در هر كشوري معايب و محاسني دارد و اين نمي تواند دليل خوبي براي جا به جايي باشد . اما از ديدمن شايد بنا به دلائل ديگر شما سعي داريد بچه و تربيت او را بهانه كنيد .
نوجه كنيد كه در حال حاضر خانواده ي درجه يك شما شامل همسر و فرزندتان است .
به هر ترتيب با لجاجت نمي توانيد به نتيجه برسيد . ضمن اينكه بايد قدري از زاويه ديد همسرتان به اين موضوع نگاه كنيد و ببينيد واقعا دلائل ايشان قوي تر است يا شما .
از ديدمن مشكل شما و همسرتان اين مسئله نيست و مسائل و مشكلات چيزهاي ديگري است كه نمودار ظاهري اش را ربط و بسط مي دهيد به اين موضوع و.....
در كدام قاره زندگي مي كنيد ؟
مشكل اصلي از ديد شما به غير از اين موضوع كجاست ؟!
و باز امكان كار كردن به تنهايي كافي نيست ،اعتبار و امنيت و احترام و ....شغلي نيز بسيار اهميت دارد كه لازم است اين مسائل را نيز در هر دو كشور بررسي كنيد و...
-
RE: قانع کردن همسرم برای تغییر مکان
ممنون از وقتی که گذاشتید.
ما در کانادا زندگی می کنیم.
من به همسرم حق می دم که اینجا رو بیشتر دوست داشته باشه و اینجا تنش های زندگی براش کمتر باشه.
ولی در واقع خیلی از مشکلاتی که ما در ایران داشتیم اینجا هم داریم ولی همسرم اون مشکلات رو در ایران میدید ولی در اینجا اونها رو خوبی میبینه. مثلا در مورد درس خوندن: اینجا همه کارها رو باید دانشجو خودش انجام بده مثل ایران (حد اقل در رشته ما چون ما هر دو هم رشته هستیم) همسرم این قضیه رو در ایران یک مشکل می دونه و در اینجا یک مزیت.
البته من هنوز مشکل تربیت فرزندم رو یک مشکل اساسی می دونم چون من و همسرم کارمند خواهیم شد و فرزند ما بیشتر اوفاتش رو ناچارا در خارج از منزل و با جامعه طی خواهد کرد.
مشکل دوم اینه که من به خانواده خودم وابسته هستم و 2 سال یکبار دیدنشون من رو اصلا راضی نمی کنه. حداقل دوست دارم ماهی یکبار از نزدیک ببینمشون. و البته همسرم به من میگه تو حق نداری اصلا دلت تنگ بشه و اصلا منو حمایت عاطفی نمی کنه. در ضمن اینحا برای امرار معاش هر دو از صبح تا شب در تلاشیم و خودش هم نمی تونه جای خالی اونا رو پر کنه . روی خانواده منم حساسیت داره و صحبت کردن از اونها باعث عصبانیتش می شه (البته به گفته خودش به اونها حسادت می کنه) . و اینها باعث شده من کمتر درباره دلتنگی هام بتوتم صحبت کنم .
سومین مشکل من اینه که من دوست دارم برای کشور و مردم خودم کار کنم تا برای یک کشور دیگه بیگاری کنم. (من یک مدت اینجا کار می کردم واقعا با حقوقی کمتر از خودشون کاری بیشتر از آدم می کشیدن)
چهارمین مشکل اینه که همسر من و من از نظر اعتقادی متفاوتیم. همسر من دوست داره من روسری سر نکنم، با مردها دست بدم، خیلی به گوشت حلال و حرام اهمیت ندم ، در خارج از منزل لباس تنگ بپوشم و در واقع با این جامعه سازگار باشم و ...
-
RE: قانع کردن همسرم برای تغییر مکان
نقل قول:
نوشته اصلی توسط deljoo_deltang
ما در کانادا زندگی می کنیم.
من به همسرم حق می دم که اینجا رو بیشتر دوست داشته باشه و اینجا تنش های زندگی براش کمتر باشه.
به نظر شما همين دليل كافي نيست تا ايشان كانادا را براي زندگي انتخاب كنند . تنش كمتر زندگي بهتر . مگر يك زندگي خوب شامل چه فاكتوري مهم تر از اين بايد باشد ؟!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط deljoo_deltang
ولی در واقع خیلی از مشکلاتی که ما در ایران داشتیم اینجا هم داریم ولی همسرم اون مشکلات رو در ایران میدید ولی در اینجا اونها رو خوبی میبینه. مثلا در مورد درس خوندن: اینجا همه کارها رو باید دانشجو خودش انجام بده مثل ایران (حد اقل در رشته ما چون ما هر دو هم رشته هستیم) همسرم این قضیه رو در ایران یک مشکل می دونه و در اینجا یک مزیت.
تصميم ندارم دو فضاي غير قابل قياس را قياس كنم . اما از ديد من اين به دليل همان تنش هاي حاشيه اي اين فضا براي همسر شما بوده و به اين علت ذهنشان فضاي آن طرف را نقص دار نمي بيند به اين علت كه چيزي را اگر از ايشان مي گيرد اما امكانات ديگري به شما و ايشان مي دهد .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط deljoo_deltang
البته من هنوز مشکل تربیت فرزندم رو یک مشکل اساسی می دونم چون من و همسرم کارمند خواهیم شد و فرزند ما بیشتر اوفاتش رو ناچارا در خارج از منزل و با جامعه طی خواهد کرد.
طول بودن با بچه به اندازه ي عرض بودن مهم نيست . شما مي توانيد از معلمها و محيط ايراني براي تربيت فرزندتان استفاده كنيد كه كم هم نيست . مي توانيد پرستار بچه ي خود را ايراني انتخاب كنيد و ....
نقل قول:
نوشته اصلی توسط deljoo_deltang
مشکل دوم اینه که من به خانواده خودم وابسته هستم و 2 سال یکبار دیدنشون من رو اصلا راضی نمی کنه. حداقل دوست دارم ماهی یکبار از نزدیک ببینمشون. و البته همسرم به من میگه تو حق نداری اصلا دلت تنگ بشه و اصلا منو حمایت عاطفی نمی کنه. در ضمن اینحا برای امرار معاش هر دو از صبح تا شب در تلاشیم و خودش هم نمی تونه جای خالی اونا رو پر کنه . روی خانواده منم حساسیت داره و صحبت کردن از اونها باعث عصبانیتش می شه (البته به گفته خودش به اونها حسادت می کنه) . و اینها باعث شده من کمتر درباره دلتنگی هام بتوتم صحبت کنم .
من فكر مي كنم مهم ترين مشكل شما اين مسئله است . در حالي كه خانواده ي اصلي شما امروز همسرو دخترتان است .
وقتي از حد دلتنگي هاي شما بگذرد مسلما همسر شما را به مرحله ي بازخورد مي كشاند ضمن اينكه كاملا در ك مي كنم مسائل و مشكلات شما مربوط به نوع زندگي شما و خارج از كشور زندگي كردن و ...است
شما توقع داريد همسرتان جاي خالي مادر - پدر - برادر و ...را پر كند ؟! ايشان همسر شماست نه والدين شما
دختر شما تا چند وقت ديگر بايد مدرسه برود و كلاس و ....زندگي شما ابدا به شما اين اجازه را نمي دهد كه اين زمان طولاني را صرف ايران آمدن و....بكنيد . بهتر نيست از خانواده بخواهيد به شكل چرخشي به شما بيشتر سر بزنند ؟!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط deljoo_deltang
سومین مشکل من اینه که من دوست دارم برای کشور و مردم خودم کار کنم تا برای یک کشور دیگه بیگاری کنم. (من یک مدت اینجا کار می کردم واقعا با حقوقی کمتر از خودشون کاری بیشتر از آدم می کشیدن)
توجه كنيد عزيزم . شما در بهترين منطقه ي دنيا كه فارق از فضاي بومي و عقايد و تعصبات بومي و ...زندگي مي كنيد . مي توانم عشق شما به ايران را درك كنم اما اين هم بي انصافي است كه شما كه تجربه ي كاري نداريد و تازه فارق التحصيل شده ايد توقع حقوق بالا و ساعت كار كم داشته باشيد . فكر مي كنيد با اين اوضاع در ايران ماهي چقدر در آمد داريد ؟!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط deljoo_deltang
چهارمین مشکل اینه که همسر من و من از نظر اعتقادی متفاوتیم. همسر من دوست داره من روسری سر نکنم، با مردها دست بدم، خیلی به گوشت حلال و حرام اهمیت ندم ، در خارج از منزل لباس تنگ بپوشم و در واقع با این جامعه سازگار باشم و ...
اين مورد به انتخاب شما بر مي گردد كه مربوط به امروز نيست اما چرا امروزبراي شما تا اين حد اهميت پيدا كرده . فكر كنم دستكم 3-4 سالي هست كه با هم زندگي مي كنيد !!
-
RE: قانع کردن همسرم برای تغییر مکان
[quote=ani]
نقل قول:
نوشته اصلی توسط deljoo_deltang
ما در کانادا زندگی می کنیم.
من به همسرم حق می دم که اینجا رو بیشتر دوست داشته باشه و اینجا تنش های زندگی براش کمتر باشه.
به نظر شما همين دليل كافي نيست تا ايشان كانادا را براي زندگي انتخاب كنند . تنش كمتر زندگي بهتر . مگر يك زندگي خوب شامل چه فاكتوري مهم تر از اين بايد باشد ؟!
من در این مورد قانع شدم، ولی آیا نباید من هم بتونم چنین حسی داشته باشم. این در مورد همسرم صادق چون اون براش کار بیرون در درجه اول قرار داره، ولی برای من شرایط عاطفی در درجه اول قرار داره. من و همسرم قبل از ازدواج با هم توافق کرده بودیم که فقط برای درس خوندن و نه برای زندگی به خارج بیاییم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط deljoo_deltang
نقل قول:
نوشته اصلی توسط deljoo_deltang
البته من هنوز مشکل تربیت فرزندم رو یک مشکل اساسی می دونم چون من و همسرم کارمند خواهیم شد و فرزند ما بیشتر اوفاتش رو ناچارا در خارج از منزل و با جامعه طی خواهد کرد.
طول بودن با بچه به اندازه ي عرض بودن مهم نيست . شما مي توانيد از معلمها و محيط ايراني براي تربيت فرزندتان استفاده كنيد كه كم هم نيست . مي توانيد پرستار بچه ي خود را ايراني انتخاب كنيد و ....
خوب مشکل اینحاست که اینجا آدمهای قابل اعتماد برای پرستاری بچه کمه ولی در ایران حداقل خانواده من و یا همسرم می تونن ما رو کمک کنن
نقل قول:
نوشته اصلی توسط deljoo_deltang
مشکل دوم اینه که من به خانواده خودم وابسته هستم و 2 سال یکبار دیدنشون من رو اصلا راضی نمی کنه. حداقل دوست دارم ماهی یکبار از نزدیک ببینمشون. و البته همسرم به من میگه تو حق نداری اصلا دلت تنگ بشه و اصلا منو حمایت عاطفی نمی کنه. در ضمن اینحا برای امرار معاش هر دو از صبح تا شب در تلاشیم و خودش هم نمی تونه جای خالی اونا رو پر کنه . روی خانواده منم حساسیت داره و صحبت کردن از اونها باعث عصبانیتش می شه (البته به گفته خودش به اونها حسادت می کنه) . و اینها باعث شده من کمتر درباره دلتنگی هام بتوتم صحبت کنم .
من فكر مي كنم مهم ترين مشكل شما اين مسئله است . در حالي كه خانواده ي اصلي شما امروز همسرو دخترتان است .
وقتي از حد دلتنگي هاي شما بگذرد مسلما همسر شما را به مرحله ي بازخورد مي كشاند ضمن اينكه كاملا در ك مي كنم مسائل و مشكلات شما مربوط به نوع زندگي شما و خارج از كشور زندگي كردن و ...است
شما توقع داريد همسرتان جاي خالي مادر - پدر - برادر و ...را پر كند ؟! ايشان همسر شماست نه والدين شما
دختر شما تا چند وقت ديگر بايد مدرسه برود و كلاس و ....زندگي شما ابدا به شما اين اجازه را نمي دهد كه اين زمان طولاني را صرف ايران آمدن و....بكنيد . بهتر نيست از خانواده بخواهيد به شكل چرخشي به شما بيشتر سر بزنند ؟!!
من توقع اینو از همسرم ندارم و دقیقا به همین دلیل می خواهم برگردم تا دلتنگیهامو سرش خالی نکنم. آیا شما هیچ حقی به من نمیدید؟ خاتواده من هم به خاطر شرایطی که دارن نمی تونن به ما سر بزنن.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط deljoo_deltang
سومین مشکل من اینه که من دوست دارم برای کشور و مردم خودم کار کنم تا برای یک کشور دیگه بیگاری کنم. (من یک مدت اینجا کار می کردم واقعا با حقوقی کمتر از خودشون کاری بیشتر از آدم می کشیدن)
توجه كنيد عزيزم . شما در بهترين منطقه ي دنيا كه فارق از فضاي بومي و عقايد و تعصبات بومي و ...زندگي مي كنيد . مي توانم عشق شما به ايران را درك كنم اما اين هم بي انصافي است كه شما كه تجربه ي كاري نداريد و تازه فارق التحصيل شده ايد توقع حقوق بالا و ساعت كار كم داشته باشيد . فكر مي كنيد با اين اوضاع در ايران ماهي چقدر در آمد داريد ؟!!
ما قبلا در ایران 2-3 سال کار کردیم و الان هم اگر برگردیم شرایط شغلی مناسبی برای ما وجود داره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط deljoo_deltang
چهارمین مشکل اینه که همسر من و من از نظر اعتقادی متفاوتیم. همسر من دوست داره من روسری سر نکنم، با مردها دست بدم، خیلی به گوشت حلال و حرام اهمیت ندم ، در خارج از منزل لباس تنگ بپوشم و در واقع با این جامعه سازگار باشم و ...
اين مورد به انتخاب شما بر مي گردد كه مربوط به امروز نيست اما چرا امروزبراي شما تا اين حد اهميت پيدا كرده . فكر كنم دستكم 3-4 سالي هست كه با هم زندگي مي كنيد !!
من قبل از ازدواج با همسرم در این موارد صحبت کرده بودم و اون در ایران به من گیر نمی داد ولی از وقتی اومدیم اینور نظراتش یا عوض شده یا رو کرده. به هر حال نتیجه اینه که الان هست و منو آزار میده. ولی اگر ایران بودیم دیگه نمی تونست به این چیزها گیر بده چون زمینه این خواسته ها در ایران نبود. مثلا در هیچ جای عمومی کسی با یک خانم محجبه دست نمی ده یا استخر آقایون و خانم ها جداست و همسرم نمی تونه هی به من بگه تو هم مثل بقیه بیا با هم بریمو هی چون و چرا با من بکنه
نمی دوتم منظورم رو متوجه می شید یا نه و آیا باز به من هیچ حقی نمی دید.
به هر حال از راهنماییهاتون استفاده کردم و منتظر راهنماییهای بیشترتون هسنم.
-
RE: قانع کردن همسرم برای تغییر مکان
خب شرایط زندگی شما در حال حاضر آن طور نیست که شما دوست دارید.
شما دوست دارید برگردید ایران و می خواهید به این خواسته خود برسید. البته معلوم نیست که در ایران اوضاع زندگی چطور باشد و بتوانید به آرامش برسید یا نه.
شنیدم در کانادا حقوقها بد نیست. من دقیقاً از بازار کار در ایران خبر ندارم. ولی حتی اگر شوهر شما بتواند یک کار خوب گیر بیاورد و ماهی 1 میلیون درآمد داشته باشد. آیا می توانید در ایران زندگی داشته باشید که اونجا دارید؟
برای مثال اجاره یک آپارتمان در یک جای متوسط تهران کمتر از 500-600 هزار تومن نیست. اگر اشتباه می کنم، دوستان من رو تصحیح کنند.
بقیه خرجها که دیگه به کنار...
خانم عزیز من حرفهای شما را تا حدود زیادی می فهمم.
کوتاه کمی از خودم می گویم، شاید کمکی باشد برای شما.
ما هم حدود 14 سال پیش از ایران رفتیم. مادرم مثل شما مذهبی بود. چند سال اول مادرم اصلاً از اینجا خوشش نمیومد.
تنها بود، هیچ کس رو نداشت. می خواست برگردیم. همیشه منتظر بود تعطیلات شود برویم ایران. دوست داشت دوباره برگردیم. ولی پدرم نه، از اینجا خوشش میومد. می گفت اینجا بچه ها آینده خوبی دارند. آخر سر اینطور شد که چند سال اول مادرم خیلی سختی کشید. تا اینکه کم کم راه اینجا زندگی کردن و شاد بودن رو یاد گرفت. دوستانی مثل خودش پیدا کرد. الآن هم حاضر نیست برگرده، چون نمی تونه زندگی که اینجا داره رو ایران داشته باشه. واقعیت هم اینه که من و خواهرم نسبت به بقیه بچه های فامیل خدا رو شکر از نظر درسی و آینده شغلی خیلی در شرایط بهتری قرار داریم. ولی خب، دیگه یاد گرفتیم تنها و بدون فامیل زندگی کنیم. کم کم دوستانی که اینجا هستند می شوند فامیل آدم. فامیل رو هم سالی یک بار ایران می بینیم.
بالاخره این انتخابی بوده که شما 5 سال پیش کردید. من وقتی دوستانم از من می پرسند آیا خوب است ما فقط برای تحصیل به اونجا بیایم، به اونها می گم چند سال از زندگی عقب می افتید. خود مدرک خالی هم درسته در ایران ارزشش کمی بیشتر از دانشگاههای داخلیه، ولی وقتی با ارزش می شه که شما چند سال اینجا بمونید، تو چندتا شرکت معتبر کار کنید، بعد برگردید ایران. ولی شاید اون موقع دیگه به اینجا عادت کنید، نخواهید برگردید. کلاً مهاجرت خیلی سخته و خیلی مشکلات به همراه داره.
البته من هم شاهد تغییراتی در پدرم بودم که خوشایند نبودند. بالاخره بعد از مهاجرت همه تغییر می کنند. این یک واقعیته.
حالا شما در موقعیتی قرار دارید که شوهرتون نمی خواهد برگرده. سعی خودتون رو هم کردید، نشد.
توکلتون به خدا باشه. شاید خیر شما در اینه و خودتون خبر ندارید.
به عنوان برادر کوچکتر به شما می گم، شاید بد نیست با وجود اینکه باب میلتون نیست، به حرف کارشناسان (ani) گوش بدهید. اگر با شوهرتون سر این مسئله کلنجار بروید، یا اینکه همیشه ناراحت و غمگین باشید، شاید او خدایی نکرده از شما زده بشه. او هم بالاخره تنهاست. اگر وقتی هم که میاد خونه، جو خونه ناراحت و غمگین باشه، خسته میشه. سعی کنید با او راه بیاید. با هم هماهنگتر بشوید. اینکه شما برای هم کم وقت دارید، در ایران هم هست. تازه فکر کنم در ایران برای هم کمتر وقت داشته باشید. ولی سعی کنید در ساعات استراحت با هم خوب و مهربون باشید. فرهنگ ایرانی و عادات ایرایتون رو هم حفظ کنید.
در مورد اینکه انتظار دارد شما هم تغییر کنید، تا اونجا که دین و عقایدتون اجازه می دهد، با محیط اونجا هماهنگتر شوید. اگر شوهرتون انتظار دارد که شما بی حجاب شوید، یا به نامحرم دست بدهید، از او بخواهید که به عقاید شما احترام بگذارد.
-
RE: قانع کردن همسرم برای تغییر مکان
عزيزم
حرفهاي شما كاملا قابل درك است و من مي توانم بفهمم .
اما مسير يك زندگي يعني حركت گروهي . نمي توان هر كسي ساز خودش را بزند و در اين ميان بايد به همسرت اعتماد كني .
نبايد به كل اهداف خودت را از همسرت جدا بداني . روي اهداف مشترك متمركز باش.
شايد اوضاع تغيير كرد و خانواده توانستند پيش تو بيايند . معاشرتهاي تازه . و يا همسرت نظرش عوض بشه .
بايد با درايت و باسياست عمل كني و همانطور كه حامد گفتند شوهرت را با اعتراض فراري نده . به دنبال راه حل باش بيش از آنكه در پي اعتراض مستقيم باشي .
در ضمن مي تواني از يك مشاور كمك بگيري . به هر حال زندگي در غربت و با فرهنگي متفاوت به واقع مشكلات خاص خودش را دارد .
-
RE: قانع کردن همسرم برای تغییر مکان
ممنون از راهنماییهاتون
خانم آنی من همیشه با روی باز با همسرم برخورد می کنم. ولی باشه سعی می کنم خودم رو با شرایط بیشتر وفق بدهم. (البته اگر نگویید چقدر بدجنسی دعا می کنم نظر همسرم عوض شود.)
آقای حامد ممنون از اینکه تجریه خودتون رو در اختیار من قرار دادید. واقعا استفاده کردم (شما جای برادر من هستید اونم متولد 65 است)
خوب من از حرفهای شما دوستان نتیجه گرفتم که زیاد خودم و همسرم را سر این مساله ناراحت نکنم ولی با سیاست و دعا سعی در تغییر اوضاع داشته باشم.
باز هم متشکرم.
-
RE: قانع کردن همسرم برای تغییر مکان
آفرين نازنينم
اينكار اسمش ميشه پذيرش ( هست هر آنچه كه هست ) و دوم انعطاف پذيري كه تو نياز زيادي به اين دو فاكتور داري .
مي دونم كه موفق مي شي . :72:
-
RE: قانع کردن همسرم برای تغییر مکان
سلام دوباره به دوستان
مساله ای پیش اومده که مجبور شدم تاپیکمو دوباره بالا بیارم. امیدوارم اینبار هم راهی پیش پای من بزارید.
همسرم داره برای اوردن خانوادش به اینجا تلاش میکنه. راستش از وقتی شنیدم حالم خیلی گرفتست. البته هنوز از خدا نا امید نیستم اما احساس می کنم دیگه یک جورایی خلع سلاح شدم چون اونا تنها دلبستگی همسرم در ایران بودند که اگر بیان اینجا دیگه همسرم دلیلی برای برگشتن نداره . می دونم اگر اونا بیان پیشمون شاید مقداری از تنهایی در بیاییم (بماند که بالاخره خانواده شوهرن دیگه) اما اومدنشون مصادف میشه با منتفی شدن برگشتمون به ایران برای همیشه. اگر راهی به نظرتون میرسه که بتونم به کار بگیرم تا همسرم به ایران برگشتن فکر کنه و تصمیمش عوض بشه ممنون میشم.
-
RE: قانع کردن همسرم برای تغییر مکان
مثل اینکه ادمی که تو غربته همه جا غریبه است. دوستان یعنی هیچ نظری نداشتید یا ...؟
-
RE: قانع کردن همسرم برای تغییر مکان
سلام دلجو جان
نمی دانم خانواده همسرت از لحاظ اعتقادی بیشتر به شما شبیه هستند یا به همسرتان. ولی اگر شبیه شما باشند و به علت قرار گرفتن در محیط تغغیر نکنند، ممکن است با آمدن به آنجا با همان مشکلات شما روبرو شوند و آنها هم خواستار بازگشت به ایران باشند. در اینصورت شما هم می توانید به جمع آنها بپیوندید و همگی باهم این خواسته را از همسرتان بخواهید.
البته این فقط یک احتمال است.
راستی در آنجا واقعا تمام استخرها و کلا اماکن ورزشی مختلط است؟
-
RE: قانع کردن همسرم برای تغییر مکان
ممنون که نظر دادید. راستش بلو اسکای عزیز خانواده همسرم تمام افکارو اعتقاداتشون مثل همسرمه. تازه همسرم به خاطر من خیلی کارها می کنه (مثلا گوشت حلال میاره خونه با اینکه خودش اعتقادی نداره .و ..) اما خانوادش رو نمی دونم. همیشه همسرم رو تشویق می کنند به خاطر افکارش. ولی حالا که شما اینو گفتید به نظرم رسید شاید بتونم تو این مدت مدام از بدیهای اینجا یواشکی به خانواده همسرم بگم شاید خودشون پشیمون بشن(؟)
اینجا همه استخرها و اماکن ورزشی مختلطه اما خوب مسلمونهای اینجا یک استخری رو برای یک ساعنهایی از هفته اجاره کردند که من قبلا می رفتم. اما الان پر شده و من دو ساله تو لیست انتظارم. اما همسرم دوست داره با هم بریم استخرهای مختلط یا کنار دریاچه ها و دریاها و مثل اینها بگردم چون این امکان اینجا براش وجود داره. :316:
-
RE: قانع کردن همسرم برای تغییر مکان
با سلام امروز که این مطلبو خندم برام جالب بود حرفهای این عزیزو کاملا درک و حس کردم...نکاتی که اینجا اگه بهشون اهمیت ندی زندگیتو نبود میکنه تو کشورهای اروپای و کانادا سیستم تربیتی خاص و بچهها محور قرار میدان...مثلا جایی که ما هستیم از ۴ سالگی شمارهٔ پلیس رو به بچه یاد میدان که اگه از طرف پدر یا مادر تهدید یا تنبیه شدن زنگ بزنن یا خوشحال میشن که بچه تصمیم گیرنده باشه یا مسالهٔ همجنس بازی کودکان که تو سن بلوغ هست کلاسهای سکس از ۱۲ سالگی اجباریه و.......به نظر من شما دوستان باید لمس کنید تا کملنننن درک کنید ...به بخشین که اینو گفتم ....بد از این همه تفاوتها عدم دلش میخواد یه عزیزی کنارش باشه تا این تفاوتارو بگه اما اونها هم که فرسنگها دوران....
-
RE: قانع کردن همسرم برای تغییر مکان
موردی که برام بسیار جالب و لذت بخش هست ، پایبندی شما به اعتقاداتون هست ، با اینکه حتی در محیطی هستید که که می توانید آزاد باشید ولی هنوز مقید و پایبند هستید ، واقعا جای تحسین داره
اما برای من سوال هست که شما قبل از ازدواج با این تفاوت فرهنگی خودتون و همسرتون آگاه نبودید ؟
-
RE: قانع کردن همسرم برای تغییر مکان
عزیزم شاید اگر خودت رو جای همسرت بزاری یکم اروم بشی اگر تو میخواستی بمونی و همسرت میخواست برگرده چکار می کردی یا اگر شما خانوادتون رو می اوردین اونجا .
بخدا هر جا بری اسمون همین رنگه به این فکر کن که اگر به خاطر دلتنگی خانوادت همسر و فرزندتو از دست بدی چی به هرحال همسرت نمی خواد برگرده به نظرم ذهنتو از این قضیه خالی کن واز کنار اون بودن لذت ببر از زندگیت لذت ببر .
نمیدونم چرا همیشه همه ما ادما برا خوشبخت بودن دنبال یه چیز دیگه هستیم الان تو جایی هستی که شاید خیلیها متاسفانه ارزوشو داشته باشند پس بپذیر و زندگی کن می دونم سخته بخدا اینجا هم زندگی کردن سخته اما دوری هم سخته امیداوارم موفق باشی و برات دعا میکنم .:323:
-
RE: قانع کردن همسرم برای تغییر مکان
سلام دوست عزیز راستش من نگرانی های شما را کاملا درک می کنم من هم مثل شما خیلی وابسته به خانواده ام الته قبلا نبودم ولی الان نمی دانم چم شده ولی شرایط زندگی اینجا هم خیلی سخت شده خانواده ها همش باید نگران فرزندانشان باشند اینجا هم راحت نیست - خیلی دوست داشتم بیشتر راجع به معایب و خوبی های کشور محل اقامتتان بدانم چون من هم دارم می یام همان کشور-
-
RE: قانع کردن همسرم برای تغییر مکان
اول از دوستانم تشکر می کنم که بعد از مدتی طولانی تاپیک منو بالا اوردن. این مساله رو من سپردم به خدا و البته هنوز تلاشهایی دارم می کنم اما پاسخ شما دوستان رو می دم به خاطر توجهی که داشتید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط داود.ت
موردی که برام بسیار جالب و لذت بخش هست ، پایبندی شما به اعتقاداتون هست ، با اینکه حتی در محیطی هستید که که می توانید آزاد باشید ولی هنوز مقید و پایبند هستید ، واقعا جای تحسین داره
اما برای من سوال هست که شما قبل از ازدواج با این تفاوت فرهنگی خودتون و همسرتون آگاه نبودید ؟
حقیقت اینه که من و همسرم قبل از ازدواج صحبتهای زیادی کردیم و تحقیق هم داشتیم اما باز متوجه این تفاوت نشدم و البته بعد از امدن به خارج این تفاوتها به خاطر شرایط خاص اینجا بیشتر نمود پیدا کرد.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط جان سخت
عزیزم شاید اگر خودت رو جای همسرت بزاری یکم اروم بشی اگر تو میخواستی بمونی و همسرت میخواست برگرده چکار می کردی یا اگر شما خانوادتون رو می اوردین اونجا .
بخدا هر جا بری اسمون همین رنگه به این فکر کن که اگر به خاطر دلتنگی خانوادت همسر و فرزندتو از دست بدی چی به هرحال همسرت نمی خواد برگرده به نظرم ذهنتو از این قضیه خالی کن واز کنار اون بودن لذت ببر از زندگیت لذت ببر .
نمیدونم چرا همیشه همه ما ادما برا خوشبخت بودن دنبال یه چیز دیگه هستیم الان تو جایی هستی که شاید خیلیها متاسفانه ارزوشو داشته باشند پس بپذیر و زندگی کن می دونم سخته بخدا اینجا هم زندگی کردن سخته اما دوری هم سخته امیداوارم موفق باشی و برات دعا میکنم .:323:
بله من خودم جای همسرم گذاشتم و الان با او همراهی می کنم چون وظیفه ای جز این ندارم. اما من در ایران زندگی کردم کار کردم و درس خواندم و در اینجا هم درس خواندم کار کردم و زندگی کردم و شرایط هر دو کشور رو می دونم. من فکر می کنم برای اینکه بیشتر خوشبخت باشم همیشه باید تلاش کنم و این برای من معنای پویایی رو داره. فکر نمی کنم این خصوصیت بدی باشه.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط as56
سلام دوست عزیز راستش من نگرانی های شما را کاملا درک می کنم من هم مثل شما خیلی وابسته به خانواده ام الته قبلا نبودم ولی الان نمی دانم چم شده ولی شرایط زندگی اینجا هم خیلی سخت شده خانواده ها همش باید نگران فرزندانشان باشند اینجا هم راحت نیست - خیلی دوست داشتم بیشتر راجع به معایب و خوبی های کشور محل اقامتتان بدانم چون من هم دارم می یام همان کشور-
مشکل من تنها وابستگی به خانواده نیست. اما مجال بیان تمام نگرانیهایم رو اینجا ندارم. فقط همین رو می تونم بگم که تفاوت فرهنگی من و همسرم سختیهای زیادتری برای من در این کشور ایجاد می کنه نسبت به زمانی که ایران بودم. و بزرگترین مشکل من بر در حال حاضر بر سر تربیت فرزندم است.
-
سلام دلجو عزيز
نميدونم هنوز به ايران اومدن فكر ميكنى يا نه؟!
اما تاپيكت منو برد به دوران كودكى خودم و خواستم يه كوچولو باهات صحبت كنم.
پدر و مادر منم براى ادامه تحصيل اومده بودن خارج از كشور، ولى برعكس شما پدرم بيشتر از مادرم معتقد بود. يه مدت دعوا سر برگشتن داشتن يه مدت سر روسرى و لباس مامانم و من يه مدت سر گوشت حلال (اونجايي كه ما بوديم زياد مسلمون نداشت برا همين گوشت هاى حلال اكثرا مونده بود و مادرم اصرار داشت گوشت تازه بگيره)،اين تناقضات فرهنگى ما با جامعه باعث شد كه من از بعضى مسائلى كه براى پدرم مهم بود بيزار بشم. تمام اين مسائل باعث شد كه ارتباطمون خيلى خيلى محدود بشه،از اون طرفم غم غربت و تنهايى ، باعث شد كه تحمل مادرم تموم بشه و راضى بشه به برگشتن. من اين وسط از همه بيشتر ضربه خوردم (چون شخصيت اونا كاملا با يه فرهنگ خاص شكل گرفته بود) و تا الان تاثيرش رو زندگى من هست (فقط خدارو شكر كه مدرسه فارسى هم ميرفتم)
خلاصه الان نه اينوريم نه اونورى و نه چيزى كه خانوادم ميخواستن.
هر چند كه مامانم هميشه ميگه پاتو از ايران بزارى بيرون ، آواره اى. ولى هر دو پشيمونن كه چرا برگشتن.
يادمه اولين غر غر پدرم اين بود كه تو ايران كلا چيزى به نام customer service وجود نداره :311:
من دوران سختى رو داشتم هم تو خارج ( به خاطر پدرم ) هم وقتى برگشتيم، اميدوارم (از ته دلم) هيچ وقت دخترت اونارو تجربه نكنه.
برا منم دعا كن
- - - Updated - - -
سلام دلجو عزيز
نميدونم هنوز به ايران اومدن فكر ميكنى يا نه؟!
اما تاپيكت منو برد به دوران كودكى خودم و خواستم يه كوچولو باهات صحبت كنم.
پدر و مادر منم براى ادامه تحصيل اومده بودن خارج از كشور، ولى برعكس شما پدرم بيشتر از مادرم معتقد بود. يه مدت دعوا سر برگشتن داشتن يه مدت سر روسرى و لباس مامانم و من يه مدت سر گوشت حلال (اونجايي كه ما بوديم زياد مسلمون نداشت برا همين گوشت هاى حلال اكثرا مونده بود و مادرم اصرار داشت گوشت تازه بگيره)،اين تناقضات فرهنگى ما با جامعه باعث شد كه من از بعضى مسائلى كه براى پدرم مهم بود بيزار بشم. تمام اين مسائل باعث شد كه ارتباطمون خيلى خيلى محدود بشه،از اون طرفم غم غربت و تنهايى ، باعث شد كه تحمل مادرم تموم بشه و راضى بشه به برگشتن. من اين وسط از همه بيشتر ضربه خوردم (چون شخصيت اونا كاملا با يه فرهنگ خاص شكل گرفته بود) و تا الان تاثيرش رو زندگى من هست (فقط خدارو شكر كه مدرسه فارسى هم ميرفتم)
خلاصه الان نه اينوريم نه اونورى و نه چيزى كه خانوادم ميخواستن.
هر چند كه مامانم هميشه ميگه پاتو از ايران بزارى بيرون ، آواره اى. ولى هر دو پشيمونن كه چرا برگشتن.
يادمه اولين غر غر پدرم اين بود كه تو ايران كلا چيزى به نام customer service وجود نداره :311:
من دوران سختى رو داشتم هم تو خارج ( به خاطر پدرم ) هم وقتى برگشتيم، اميدوارم (از ته دلم) هيچ وقت دخترت اونارو تجربه نكنه.
برا منم دعا كن
-
ممنون که به تاپیکم سر زدی. یکی از دلایل من برای تمایل به برگشتن همین بوجود نیامدن تعارض در تربیت و فرهنگ فرزندم هست.