-
دخالت خانواده ها و رفتارسرد شوهرم با خونوادم
سلام به همه دوستان عیدتون مبارک من تازه عضواین سایت شدم 1سال و نیمه عقدکردم مادرشوهرم تواین مدت خیلی موش دوونی کرده از همون جشن عقدمون دعواهاشروع شد من وشوهرم همدیگه رودوست داریم اما مشکل شوهرم اینه که خیلی تحت تاثیر مامانشه واخیرامادرشوهرم بهونه گرفته که باهاش راحت نیستم ومثل مهمونارفتار میکنم خونشون بایدبیشتر برم شوهرمم میگه توهرطور رفتارکنی با خونوادم منم همون طوری رفتارمیکنم وبرای عیددیدنی تلافی کرد یعنی با خونوادم خیلی سرد رفتار کرد یعنی بی محلی وبابامم شاکی شده وچون قبلا هم بی احترامی ازش دیده میخواد مهریمو بزاره اجرا الانم شوهرم رفته تو لک و نمیدونم چیکار کنم؟لطفا راهنماییم کنید
-
RE: دخالت خانواده ها و رفتارسرد شوهرم با خونوادم
سلام دوستان
قبول دارم که نقش من تو ایجاد یه رابطه ی گرم و صمیمی میون شوهرم و خونوادم کمرنگ بوده اما الان بگید چیکار کنم؟شوهرم به شدت از دست خونوادم خصوصا ویژگیهای پدرم ناراحته و خوشش نمیاد و میگه از این به بعدم هروقت دلم خواست زنگ میزنم بهشون و هروقت دلم خواست میام خونتون وبه پدرم کلی توهین کرد تو رو خدا راهنماییم کنید بگید چیکار کنم؟:302:
-
RE: دخالت خانواده ها و رفتارسرد شوهرم با خونوادم
سلام سبزه جون ورودت را به تالار همدردي تبريك ميگم. عزيزم اين مشكل (روابط با خانواده ها ) را خيلي از زوجها در ابتداي ازدواجشون دارن لازمه كه با تدبير به فكر حل مشكل باشي به اجرا گذاشتن مهريه نه تنها مشكلي را حل نميكنه خودش باعث مشكلات ريادي ميشه حتي جدايي .شما كه ميگيد همديگرو دوست داريد پس به جدايي فكر نميكنيد عزيزم هر مشكلي را حلي داره ، تو هم بايد راه حل مشكلتو پيدا كني ابتدا عملكرد ورفتارهاي خودت را بررسي كن وايرادهاي رفتاري خودت را در رابطه با خانواده همسرت پيدا كن .با تغيير رفتار تو مسلمل رفتار شوهرت هم تغيير ميكنه .موفق باشي :72:
-
RE: دخالت خانواده ها و رفتارسرد شوهرم با خونوادم
گفتین تلافی کرده! یعنی شما هم سرد برخورد کردین؟
حالا چی شده که پدرتون انقدر زود بهشون برخورده؟ آیا رفتارشون واقعا در این حد زننده بوده یا اینکه پدر شما زودرنج هستند؟
با شوهرتون صحبت کردین؟
-
RE: دخالت خانواده ها و رفتارسرد شوهرم با خونوادم
سلام سبزه ی عزیز
به تالار خوش آمدید و سال نو مبارک باشد:328:
خب سبزه ی عزیز شما مشکلاتتان را خیلی کوتاه بیان کردید.به هر حال برای اینکه بتوانیم روی مهارت های کلامی و ... صحبتی داشته باشیم لازم است که جزییات بیشتری را بدانیم.مهارت های کلامی بسیار تاثیرگذارند به طوری که کسانی که "مهارت های کلامی" دارند همواره زندگی خوب و بدون افت و خیزی را تجربه می کنند.این مهارت ها را می توان با تمرین به دست آورد و به اصطلاح اکتسابی اند.در همین تالار خیلی ها که مشکلاتی فوق العاده حاد داشتند توسط همین مهارت ها و بدون هیچ راه حلی مشکلشان حل شده است.در حقیقت زندگی بسیار پیچیده تر از آن است که به آن ساده بنگریم.نیازی نیست شما حتما راه حلی منطقی برای مشکلتان به دست آورید.گاهی با بازی کردن با کلمات و استفاده از "مهارت های کلامی" می توانید بر مشکلتان فایق آیید.با یک مثال بیشتر توضیح می دهم :
حالت 1 (بدون استفاده از مهارت ها):
- خانم : بریم خانه مادرم!دلم برای مادرم تنگ شده است
- آقا : نه من اصلا حوصله ی خانواده ات را ندارم
و ...
حالت 2 (با استفاده از مهارت ها):
- خانم : عزیزم اگر موافق باشی یک سر برویم خانه ی مادرم.دلم برایشان خیلی تنگ شده است
- آقا (با اینکه شاید زیاد موافق نباشد) : باشه!
البته مثال بالا خیلی ساده و فقط برای روشن شدن منظورم بود.مگر نه روابط در حالت واقعی خیلی پیچیده تر از این حرف هاست
برای اینکه بیشتر با این مهارت ها آشنا شوید به تاپیک زیر مراجعه فرمایید :
http://www.hamdardi.net/thread-9346.html
خب مقدمه چینی فعلا کافیه!
حالا برویم سراغ نوشته های شما :
فرموده بودید :
نقل قول:
1سال و نیمه عقدکردم مادرشوهرم تواین مدت خیلی موش دوونی کرده از همون جشن عقدمون دعواهاشروع شد
چرا؟شب عقد که معمولا کسی ناراحت نیست؟اگر امکان دارد در این مورد بیشتر توضیح بفرمایید.
فرموده بودید:
نقل قول:
من وشوهرم همدیگه رودوست داریم
:)خیلی عالیه.پس خیالتان راحت باشد که تمام مشکلاتتان قابل حله.
اینکه در ابتدای کار مشکلات زیادی اتفاق بیفتد کاملا طبیعیه.دو نفر از دو جنس متفاوت از دو خانواده ی متفاوت از دو سن متفاوت و ... حالا می خواهند تمام زندگیشان را با یکدیگر شریک شوند.در کنار این خانواده ها ، اقوام ، آشنایان و ... را نیز اضافه کنید که همه ی این ها باید با این زندگی مشترک تطبیق داده شوند.پس از داشتن این مشکلات نگران نشوید.90 درصد مراجعان این تالار را افرادی تشکیل داده اند که در ابتدای زندگی مشترکشان هستند.
نقل قول:
اما مشکل شوهرم اینه که خیلی تحت تاثیر مامانشه
اشکالی ندارد.این مشکل بزرگی نیست.شما با "مهارت های کلامی" می توانید به راحتی این مشکل را حل کنید. همچنین بعد مدتی به اصطلاح خودمانی "قلق" مادر شوهرتان کم کم دستتان می آید و خود به خود قضیه منتفی می شود
نقل قول:
بابامم شاکی شده وچون قبلا هم بی احترامی ازش دیده میخواد مهریمو بزاره اجرا
این تیکه نوشته تان چندان جالب به نظر نمی رسد:163:.دعوایی که میان شما و همسرتان شکل گرفته یک لج و لجبازی خیلی ساده است که در هر خانه ای ممکن است اتفاق بیفتد.ولی این اقدامات موجب می شود که همین دعواهای ساده رنگی دیگر به خود بگیرند و خطرناک شوند.در حقیقت این کار ها از دو طرف ضرر می دهند.
1 - از لحاظ نتیجه کلا ، زور هیچ حاصلی در بر ندارد.
با یک مثال عرض می کنم :
شما تصور کنید که غذای مورد علاقه ی همسرتان را درست نمی کنید.حال همسرتان هر روز بیایند و شما را کتک بزنند که این غذا را درست کنید!در آخر شما غذا را درست می کنید.ولی آیا مشکل حل شده است؟
- خیر!
به هیچ وجه.بلکه خیلی بدتر هم شده است.در حقیقت ممکنه که شما غذای مورد علاقه ی همسرتان را درست کنید ولی از فردا دیگر با او عاشقانه سخن نمی گویید ، "جواب سلام" درستی نمی دهید ، در روابط جنسی سرد می شوید ، در مواقع سختی از او حمایت نمی کنید و ... . در حقیقت زندگی شما و همسرتان با یکدیگر به اشتراک گذاشته شده است و به زبان ساده "ریش همسرتان در گرو شما و ریش شما در گرو همسرتان است" . بحث سر معامله ی زمین و ملک نیست که بگوییم این موضوع حل شد و تمام شد!بلکه این داستان ادامه دارد و اگر یکی از طرفین در این داستان ناراضی باشد در داستانی دیگر نارضایتی خود را اعمال می کند و به اصطلاح از چاله در می آیید و می افتید در چاه!پس اولین نکته را بزرگ در زیر می نویسم :
هیچ گاه از زور استفاده نکنید.چون بیشتر از همه ، خودتان ضرر می کنید!
2 - همچنین مشکل دومی که این اعمال زور ها باعث می شوند خراب کردن پل های پشت سر و اعمال یک تاثیر دراز مدت بر روی زندگیتان است .
- به چه صورت ؟
- ببینید شما با همسرتان سر رفت و آمد فامیلی دعوا کرده اید.اگر همین الان بروید و از وی عذر خواهی کنید همه چیز تمام می شود و می توانید بنشینید و گل بگید و گل بشنوید.ولی وقتی حرفل از "به اجرا گذاشتن مهریه" در میان بیاید این قضیه با یک عذرخواهی ساده حل نمی شود ، بلکه مدام کش پیدا می کند و بدتر و بدتر می شود.این شد "خراب کردن پل های پشت سر" . همچنین این موضوع ، به عنوان یک ضربه در پس ذهن همسرتان نقش می بندد.پس حتی اگر این دعوا نیز تمام شود در دعواهای بعدی همسرتان ناخودآگاه یاد این موضوع می افتند و باعث می شود دعوای بعدیتان نیز شدیدتر و بدتر از حالت عادی شود و یکباره می بینید که سر یک مساله ی جزیی و پیش پا افتاده دو نفر چه دعوایی با هم می کنند و چه حرف هایی که به یکدیگر نمی زنند.دلیلش همین موضوع است.پس نتیجه ام را دوباره تکرار می کنم
هیچ گاه از زور استفاده نکنید.چون بیشتر از همه ، خودتان ضرر می کنید!
خب برویم سراغ آخرین گفته تان که فرموده بودید :
نقل قول:
شوهرم رفته تو لک
که با توجه به توضیحات بالا کاملا طبیعی است و به نظرم بهتر است از دلشان در بیاورید
حالا از یک دید دیگر نگاه می کنیم و سعی می کنیم راه حل دهیم :
ببینید من یک مثال خدمتتان عرض می کنم:
دو دوست با یکدیگر دعوایشان می شود.خیلی محتمل است که چند ساعت بعد خودشان بیایند و با یکدیگر آشتی کنند.
حالا حالتی دیگر را در نظر بگیرید که شخص سومی این وسط وارد شود و طرف یکی را بگیرد.آن موقع دومی سعی می کند از حق خود بیشتر دفاع کند و به اصطلاح یک گارد می گیرد . مرتب تنش بیشتر می شود تا جایی که یک دعوای ساده به یک دعوای درست و حسابی تبدیل می شود!
نمودش در روابط خانوادگی شما کاملا مشهود است.
همسرتان با پدرتان مشکل پیدا کرده اند.شما طرف پدر یا همسر (فرقی نمی کند) تان را می گیرید.طرف دیگر مرتب سعی به جبهه گیری و به کرسی نشاندن حرف خود می کند.این در حالی است که شاید اگر همسر و پدرتان را به حال خود می گذاشتید خودشان خیلی زود با هم آشتی می کردند.و دقیقا عین همین ماجرا در ارتباط با شما با مادر شوهرتان .
پس نتیجه ی دوم اینکه :
اگر همسرتان با خانواده ی شما مشکلی پیدا کردند شما اصلا دخالت نکنید.خودشان می دانند با خودشان.شما طوری رفتار کنید که انگار به شما هیچ ربطی ندارد
پس هرگز اجازه ندهید که پدرتان در دعوای خود با همسرتان حرف از مهریه ی شما بزنند! و شما را پتکی بر سر همسرتان نمایند . این کار با اینکه تقصیر شما نیست ولی به شدت زندگی شما را تحت تاثیر قرار می دهد و شیرینی ابتدای زندگی را تلخ می کند .
در ذیل این نتیجه دو نتیجه گیری دیگر را نیز می نویسم که این ها را بدون دلیل از من قبول کنید.این ها حاصل تجربه ی شخصی است :
نتیجه ی سوم :
غرور بدترین آفت زندگی مشترک است.اگر می خواهید یک زندگی مشترک موفق را تجربه کنید از غرور خود صرف نظر کنید و به عکس!
نتیجه ی چهارم :
در هر حال اگر کار خیلی باریک شد شما باید در آخر طرف همسر خود را بگیرید.چرا که ایشان زندگیشان را با شما و شما زندگیتان را با ایشان شریک شده اید.
حالا باز هم از نگاهی دیگر مساله را نگاه می کنیم.
شما خانه ی مادر شوهرتان می روید.مرتب به این فکر می کنید که قرار است ایشان یک متلکی به شما بیندازند.حتما این اتفاق خواهد افتاد!
یکی از بزرگان که الان حضور ذهن ندارم می گوید :
فردا همان چیزی خواهی شد که امروز بدان می اندیشی!
می دانم کمی سخت شد.با یک مثال توضیح می دهم :
شما وقتی مدام فکر می کنید که الان مادر شوهرتان با شما بد رفتاری می کنند ، طی یک واکنش طبیعی و اثبات شده ، اگر مادر شوهرتان به شما قشنگ ترین حرف های دنیا را هم بزنند ذهن شما این جملات را دریافت نمی کند . ولی اگر کوچکترین قصوری در حرف هایشان رخ دهد ذهن شما به سرعت آن را خواهد گرفت و تاثیر آن را نیز چندین برابر جلوه می دهد
برای روشن شدن این قضیه تاپیک زیر را مطالعه بفرمایید
http://www.hamdardi.net/thread-15326.html
در حقیقت منظورم این است که احتمالا شما از کلمه "مادر شوهر" ، قبل ازدواج تصویر چندان جالبی در ذهنتان وجود نداشته است . همین کافی است که این چنین با مادر شوهرتان به مشکل بخورید . دیدگاه خود را عوض کنید و ببینید که چگونه مادر شوهرتان عوض خواهد شد
برایتان آرزوی موفقیت می کنم
ارادتمند
:72::72::72:
-
RE: دخالت خانواده ها و رفتارسرد شوهرم با خونوادم
سلام دوستان خوبم از راهنمایی هاتون واقعا ممنونم:72:
اره راست میگید من خودم یه کم نسبت به خونواده شوهرم بی تفاوتی کردم و همین باعث بروز این رفتارا شد البته قصدم واقعا بی احترامی نبود اما اونا اینطوری برداشت کردن البته شوهرمم متوجه رفتار اشتباهش شد و اونم به خاطر این بود که موقع عصبانیتش اصلا باهاش یکی بدو نکردم و احترامشو حفظ کردم بع از چند روز خودش زنگ زد ازم عذرخواهی کرد حالا باید دنبال این باشم که رابطه شوهرموبا خونوادم خوب کنم:227:
بازم مرسی بچه ها:72:
arix گرامی سلام سال نو شمام مبارک:72:
از راهنمایی دقیقتون واقعا سپاسگزارم به قول شما اول باید مهارت کلامی یاد بگیرم اون رفتار خوبم هم با شوهرم که باعث شد پی به اشتباهش ببره بر طبق مشاوراتی بود که توی تالار خونده بودم و یاد گرفتم از این به بعد هم با کمک شما دوستان بیشتر یاد خواهم گرفت که چطور با مشکلات برخورد کنم:227:
بازم ازتون ممنونم:310:
-
RE: دخالت خانواده ها و رفتارسرد شوهرم با خونوادم
سلام دوستان عزیز امیدوارم تعطیلات خوبی رو پشت سر گذاشته باشید:310:
من بازم اومدم ازتون راهنمایی بگیرم :316:
من قبلا هم گفتم من و شوهرم باهم مشکلی نداریم احساس میکنم خیلی هم خوب همدیگه رو می فهمیم ( البته فعلا ما عقدیم و جوجه رو باید اخر پاییز شمرد:311:)
مشکل من اینه که شوهرم یه ادم اجتماعی نیست خیلی سرده توی روابطش با خونوادم و این باعث شده خونوادم به شدت ناراحت باشن .
خونوادم معتقدن این فرد و خونوادش از ما پایین ترند لذا باید سعی کنه خودشو مثل خونواده ی ما کنه یا نزدیک به ما شه و میگن اون نه تنها نمیخواد این کارو بکنه بلکه میخواد ما رو حذف کنه و فقط تو رو داشته باشه میگن شوهر من ادم مارموزیه که میخواد کار خودشو حرف خودشو پیش ببره بدون اینکه بخواد اشتباهشو بپذیره.
دیشب هم با مامانم تلفنی حرفم شد( من در حال حاضر یه کشور دیگه هستم که 2ماه دیگه انشالله درسم تموم میشه برمیگردم)من به مامانم میگم ما همدیگه رو دوست داریم و حاضر نیستم ازش جداشم اما مامانم میگه اون با حرفاش تو رو گول میزنه و تو هم خامی پس نباید خیلی تحویلش بگیری وقتی زنگ میزنه سرد برخورد کن باهاش و به قولی لی لی به لالاش نزار تا برگردی و تکلیفت باهاش مشخص شه.
در حالیکه من میدونم اصلا نمیشه با شوهرم تند برخورد کرد سریع لج میکنه و میره تو لک.
از طرفی شوهرم میگه من بهشون بی احترامی نکردم از این به بعدم هروقت دلم خواست زنگ میزنم بهشون و هروقت دلم خواست میرم خونشون:302:
الانم از 7 فروردین که از شهرستان رفته تهران( خونواده هامون شهرستانند و من و شوهرم قراره تهران ساکن شیم )یه زنگ هم به خونه ی ما نزده و این هم باز اتیش بابام اینا رو تند کرده.
البته من یه چیزی که متوجه شدم اینه که شوهرمن با اینکه خیلی خونوادشو دوست داره و بهشون وابسته ست اما به اونا هم خیلی زنگ نمیزنه معمولا اونا بهش زنگ میزنن و یا عادتی که دارن وقتی یکی از بچه هاشون زنگ میزنه بهشون میگن قطع کن ما زنگ میزنیم و شوهرم با خونواده ی ما هم همین طوری برخورد میکنه یعنی وقتی با بابام کار داره تک زنگ میزنه تا بابام بهش زنگ بزنه که بابام از این بی احترامی هاش بدش اومده.
من و شوهرم تیرماه انشالله قراره برای عروسیمون بریم مکه کاراشم تقریبا انجام شده فقط جابجایی چند تا فیش بود که به بابام سپرده بودیم انجام بده الان چون با شوهرم لج کرده ( اخه میگه شوهرت هروقت کار داره به ما زنگ میزنه مگه ما نوکرشیم:324:)از سازمان حج که زنگ زده بودن بابام شماره ی پدر شوهرم اینا رو داد که اونجا زنگ بزنن تا کارا رو اونا انجام بدن شوهرمم به من تلفنی گفت نفهمیدی بابات کارا رو انجام داد یانه که منم بی خبر بودم گفتم نه .
یعنی شوهرمم با خونوادم قهر کرده و حاضر نیست خودش زنگ بزنه و بپرسه .
ناراحتی شوهرم از خونوادم 2 چیزه یعنی خودش میگه به این دلیل ناراحتم:
1)از ویژگیهای شخصیتی بابام خوشش نمیاد
2)حرف هایی که بابام بهش گفته بود یعنی عید دیدنی که رفته بود خونمون بابام بهش گفته : دلمو شکستی چرا هروقت کار داری فقط زنگ میزنی چرا یه زنگ نزدی عیدو تبریک بگی؟
که شوهرمم خیلی بهش برخورده و میگه من شب عید زنگ زدم خونتون کسی خونه نبود منم اس ام اس دادم.
-
RE: دخالت خانواده ها و رفتارسرد شوهرم با خونوادم
ببخشید خیلی حرف زدم :203:
اما یه چیز دیگه که فکر میکنم نیازه بگم اینه که پدر و مادرم باهمدیگه زندگی خوبی نداشتن یعنی خیلی باهم اختلاف داشتن و دارن و فقط به خاطر ما بچه ها باهم تا حالا ساختن و همه ی نگرانیشون اینه که منم در اینده با شوهرم چنین زندگی داشته باشیم برای همین از رفتارای بدش راحت نمیگذرن . دیشب با مامانم که تلفنی صحبت کردم و در واقع دعوا کردیم میگفت من از چنین دامادی میترسیدم و الانم سرمون اومده تو باید باهاش محکم برخورد کنی انقدر پررو نشه بی تفاوت برخورد کنه.
همش میگه اینم مثل باباته من همش میترسم اینم مثل بابات فردا اسایش زنشو تامین نکنه و...
در حالیکه فک میکنم اصلا اون چیزی که در موردش فکر میکنن اونجوری نیست حالا شما بگید چه جوری رفتار کنم انگار بین شوهرم و خونوادم قرار گرفتم یا باید اینو انتخاب کنم یا اونو چه کار کنم؟:316::302:
-
RE: دخالت خانواده ها و رفتارسرد شوهرم با خونوادم
چرا کسی بهم راهنمایی نمیده؟!!!
ببخشید این پست صرفا جهت اگاهی یافتن از کارکردهای دیگر این سایت است یعنی امضا و ... بوده و مربوط به تاپیک نمیباشد:303:
-
RE: دخالت خانواده ها و رفتارسرد شوهرم با خونوادم
سلام دوستان عزیز
من همچنان نیازمند راهنمایی هاتون هستم:46:
-
RE: دخالت خانواده ها و رفتارسرد شوهرم با خونوادم
به نام خدا
با سلام
از دوستان تقاضا دارم كه اقدام به راهنمايي و نظردهي كنند چرا كه اگر فردا نظر بدن دير هست و ايشون امروز به نظرات و ايده هاي شما بزرگواران نياز دارند و اين رو چندين بار مطرح كرده . پس دريغ نفرمائيد .
اما نظر بنده :
2 مورد رو حس كردم : شما ناخواسته يا خواسته حرفايي كه بين خودتون بوده رو به خانواده انتقال داديد ؟ يا اينكه همسرتون انقدر تند برخورد ميكنه كه پدر شما واقعا بهش بر ميخوره ؟
مورد بعدي اينكه : حس ميكنم شما همسرتون رو به نوعي با بقيه سهيم هستيد از جمله مادر و پدر .
در ضمن : فرزند بزرگتر خانواده هستيد يا كوچكتر ؟ حس ميكنم خيلي حساس هستند مادر و پدرت . يعني فكر كنم كلا خيلي برات زحمت كشيدن براي همين نگراني 200% دارند ؟
-----
يه خواهشي ديگه ام دارم : اجازه بده همسرت راحت تصميم بگيره و يه خورده غرش كنه و شير بودن خودش رو برات به نمايش در بياره . حتي شده توي مسائل ريز اينكارو بكني بكن تا يه مرد تحويل بگيري .
-----
اگر بعضي از قسمت هاي صحبت هام صرفا حدس بنده بوده و وجود خارجي ندارند ، ناديده بگيريد . با تشكر
-
RE: دخالت خانواده ها و رفتارسرد شوهرم با خونوادم
سلام سبزه
متاسفانه روش خوبي را براي زندگي انتخاب نكرده اي . مامانم اين را گفت ! بابام آن را گفت و....
عزيزم اگر ازدواج كرده اي يعني به اندازه ي كافي بالغ بوده اي كه براي زندگي ات تصميم بگيري . زندگي شما مربوط به شماست نه به پدر و مادر شما . كاملا بايد خودت افسار زندگي ات را دست بگيري . شما مي خواهي بروي مكه چرا فكر مي كني پدرت بايد چنين مسئوليتي را قبول كند كه بعدش هم كلي حرف و داستان و حكايت از توي آن استخراج بشود ؟!
ضمن اينكه پدر و ماد رهميشه عزيز و محترم هستند ( هم پدر و مادر شوهر و هم خانواده ي خود آدم ) چرا به مامان و بابا اجازه مي دهي در مورد همسرت چنين حرفهايي را بزنند . مي ترسم مثل بابات باشه يعني چه ؟!
پس اين داستانها در بسياري از مواقع از سمت خود شما به وجود ميايد . قدري بزرگتر و مسئولانه تر با زندگي و همسرت رو به رو شود .به پدر و مادر همسرت احترام بگذار و از زمينه سازي براي حرف و حديث جدا خود دار ي كن . شما تا چند ماه ديگر مي خواهي سر خانه و زندگيت بروي . پدر و مادر احترامشان به جا اما لزومي ندارد كه همه ي الف تا ي زندگي شما را بدانند .
انسانها گاهي مجبور هستند به هم كمك كنند اما نياز نيست وقتي كاري را خودتان از عهده اش بر مي آييد به غير واگذار كنيد حتي اگر اين غير پدر و مادر باشند .
زماني كه شما رفتارتان درست باشد مي بينيد كه زندگي هم شيرين مي شود و از اين مشكلات پيش نمي آيد
-
RE: دخالت خانواده ها و رفتارسرد شوهرم با خونوادم
سلام m25teh عزیز و ani گرامی!
از اینکه لطف کردید و با راهنمایی های خوبتون مشکل منو بی جواب نزاشتید واقعا ممنونم:72:
m25teh عزیز نوشته:
اما نظر بنده :
2 مورد رو حس كردم : شما ناخواسته يا خواسته حرفايي كه بين خودتون بوده رو به خانواده انتقال داديد ؟ يا اينكه همسرتون انقدر تند برخورد ميكنه كه پدر شما واقعا بهش بر ميخوره ؟
مورد بعدي اينكه : حس ميكنم شما همسرتون رو به نوعي با بقيه سهيم هستيد از جمله مادر و پدر .
در ضمن : فرزند بزرگتر خانواده هستيد يا كوچكتر ؟ حس ميكنم خيلي حساس هستند مادر و پدرت . يعني فكر كنم كلا خيلي برات زحمت كشيدن براي همين نگراني 200% دارند ؟
در مورد سوال اول شما باید بگم تقریبا هردو تاش تاحدی وجود داره یعنی بعضی چیزا رو به مامانم میگم یا خودش می پرسه شوهرم اول خوب برخورد میکرد نمیدونم چی شد رفتارش با خونوادم تغییر کرد و تبدیل شد به بی محلی یعنی هرچی بابام باهاش صحبت میکنه در حد یک کلمه یا دو کلمه جواب میده و خیلی سرد و بی تفاوت برخورد میکنه انگار نه انگار بابام جلوش نشسته و دوست داره باهاش وارد صحبت شه.
من فرزند دوم هستم و اولین فرزندی هستم که تو خونواده متاهل شدم.بله درسته پدر و مادرم خیلی روی ما بچه ها زوم هستن و چون خودشون تو زندگی اختلاف و درگیری داشتن میترسن بچه هاشونم این شرایطو تجربه کنن.
ani عزیز نوشته:
شما مي خواهي بروي مكه چرا فكر مي كني پدرت بايد چنين مسئوليتي را قبول كند كه بعدش هم كلي حرف و داستان و حكايت از توي آن استخراج بشود ؟!
ani جون دقیقا مشکل اینجا بود که نه من و نه همسرم هیچ کدوم شرایط انجام این کارو نداشتیم و مجبور شدیم به بابام بسپاریم ضمن اینکه همه کاراشو انجام دادیم و فقط همین اخریش موند که نتونستیم یعنی هیچ کدوم شهرستان نبودیم که انجام بدیم.
اکنون به نظر شما بهتر نیست به حال خودشون بزارم ؟( همسرم و خونوادم) یا اینکه به خونوادم بگم به همسرم زنگ بزنن و احوالپرسی کنن؟یا اینکه با همسرم صحبت کنم به خونوادم زنگ بزنه و دلجویی کنه؟ به نظرتون کدوم راه بهتره؟
-
RE: دخالت خانواده ها و رفتارسرد شوهرم با خونوادم
نقل قول:
اکنون به نظر شما بهتر نیست به حال خودشون بزارم ؟( همسرم و خونوادم) یا اینکه به خونوادم بگم به همسرم زنگ بزنن و احوالپرسی کنن؟یا اینکه با همسرم صحبت کنم به خونوادم زنگ بزنه و دلجویی کنه؟ به نظرتون کدوم راه بهتره؟
با سلام
به نظر من ، تا اينجاي كار هر چي شده ، هر چقدر نمره منفي يا مثبت جمع كردي مهم نيست و از صفر دوباره نمره بگير توي زندگي و آغازي نو كن .
در واقع خيلي آميانه و خودموني بهت ميگم :
پاشو وايسا و زن زندگي باش براي شوهرت
مسئوليت خودت رو به عنوان همسر قبول كن و ياد بگير كه ديگر دختر كوچولوي مامان بابا نيستي و زن زندگي شوهرت هستي .
زن لباس مرد خود و مرد لباس زن خود مي باشد (قران كريم )
لباس خودت رو پاره نكن .
پرسيدي كه : نمیدونم چی شد رفتارش با خونوادم تغییر کرد و تبدیل شد به بی محلی
يه كاغذ سفيد بردار و روي اون شروع به كشيدن خط كن ، بعد از 20 خط از خودت سئوال كن نميدونم چرا اين كاغذ سفيد اينطوري خط خطي شد ؟ جواب سئوالت رو حتما بدست مياري .
به نظر من از حالا شروع كن به درست تر شدن زندگي ات و اين مسائل رو يكي يكي چال كن و اينطوري به فرموده آني گرانقدر ميرسي كه :
نقل قول:
زماني كه شما رفتارتان درست باشد مي بينيد كه زندگي هم شيرين مي شود و از اين مشكلات پيش نمي آيد
-
RE: دخالت خانواده ها و رفتارسرد شوهرم با خونوادم
m25teh عزیز سلام
واقعا از اینکه دلسوزانه پست های منو دنبال میکنید و راهنمایی میدید بی نهایت ممنونم:72:
این جمله ی قشنگی که گفتید واقعا منو به فکر فرو برد فکر نمیکردم این رفتارمن بوده که مشکل زا شده خب الان فهمیدم که نباید پدر و مادرم رو تو حریم خصوصی خودمون ( من و شوهرم ) سهیم کنم و باید در مقابل حرفایی که مامانم اینا پشت سر شوهرم میزنن ایستادگی کنم دیگه چه جوری میتونم به قول شما روی پای خودم وایسم و افسار زندگیمو به دست بگیرم؟ من خیلی بی تجربه ام اگه بازم منو از نظریاتتون بهره مند کنید ممنونتون میشم:72:
-
RE: دخالت خانواده ها و رفتارسرد شوهرم با خونوادم
سلام بچه ها انقد داغونم که ...
شما گفتین نباید اجازه بدم پدر و مادرم دخالت کنن منم گوش کردم و خواستم اجازه ندم اونا واسم تصمیم بگیرن دیشب مامانم اینا زنگ زدن منم در مقابل حرفاشون حرفامو زدم که در مورد شوهرم اینطوری صحبت نکنید و من زندگیمو دوست دارم شوهرمو دوست دارم و ...
مشکل من اینه که اونا فکر میکنن حرف خودشون درسته و هرجوریه میخوان حرف خودشونو به کرسی بنشونن من واقعا دیشب داغون شدم نمیخوان حرف منو قبول کنن. تا الانم سر درد گرفتم نمیدونم با چه زبونی بهشون بفهمونم به دلسوزیتون نیاز ندارم:324:
شدن کاسه ی داغتر از اش از این به بعدم تصمیم گرفتم دیگه تلفناشونو جواب ندم اینجوری اعصابم راحت تره.
البته اینم بگم مادر شوهر منم این وسط خیلی نقش داره مرتب تو گوش شوهرم خوند که خونواده ی زنت بهت زنگ میزنن؟همش نشست پیش شوهرم از خونواده ی من بد گفت شوهرمم الان بدبین شده به خونوادم و حاضر نیست یه قدم پیش بزاره یه کاری کنه دلشون به دست بیاد از خونواده من بدش میاد:163:
یه بار بابام بهش گفت فلانی چرا زنگ نمیزنی گفته نه اینکه شما خیلی زنگ میزنین؟
مشکل من 2 تاست:
خونوادم و شوهرم یعنی شوهر منم تحت تاثیر مامانش کارایی میکنه که حرص همه رو در میاره
تو رو خدا اگه من باید کاری کنم بهم بگید دارم دیوونه میشم خدااااااااااااااااااااااا اااااااااا........
-
RE: دخالت خانواده ها و رفتارسرد شوهرم با خونوادم
با سلام
آروم باش و هيچ كاري هم لازم نيست انجام بدي
الان كجايي چيكار ميكني ؟ دانشجوي خارج كشوري ؟ با پدر و مادرت چقدر فاصله داري ؟ كلا زندگيت الان چه مدلي هست ؟
-
RE: دخالت خانواده ها و رفتارسرد شوهرم با خونوادم
سلام m25tehعزیز
من برای یه فرصت مطالعاتی به مدت یه سال اومدم ترکیه که انشالله یه ماه دیگه تموم میشه و برمیگردم .از مهر سال 89 اومدم.ما هردم دانشجوی ارشد بودیم که عقد کردیم وقتی من اومدم ترکیه شوهرم پایان نامشو دفاع کرد و تا الان 1سال و 6 ماه هست که عقدیم .خونواده ی ما هردو شهرستانن و شوهرم کارش تهرانه و بعد از ازدواج هم قراره تهران ساکن شیم.توی این مدت هم چون هردو دانشجوی تهران بودیم باعث شد خیلی به هم نزدیک بشیم و واقعا به هم وابسته شدیم.شوهرم الان در حال گذروندن سربازیشه که همون تهران میگذرونه .بعد از یه ماه که برگشتم قراره برای تیرماه بریم مکه و بعدهم بریم سر خونه زندگیمون.
به خدا توی این مدت با اینکه شوهرم خیلی بهش سخت گذشت ( چون ما هم از لحاظ عاطفی به هم وابسته شدیم و هم از لحاظ جنسی تاحدی رابطه داشیم البته نه کامل )ولی همه جوره حمایتم کرده که اینجا بتونم ادامه بدم وتموم کنم مشکل ما اینه که هردو خونواده مارو زیر ذره بین گذاشتن و با حرفاشون علیه دیگری و خونوادش سعی دارن مثلا بچه ی خودشونو از خامی در بیارن و نسبت به چیزایی که دورو برش میگذره اگاه کنن.
ذهنیت شوهرم واقعا نسبت به خونوادم خراب شده و انقد این حرف و حدیثا اذیتش میکنه که خیلی وقتا از اومدن به شهرستان طفره میره و تا جایی که میشه دوست داره تهران باشه و شهرستان نره حتی مواقع ضروری .خونواده ی منم از این رفتارا ی سرد دامادشون خسته شدن و هرجوریه میخوان به من بفهمونن که دارم اشتباه میکنم و بابام میگه حتی اگه بزارم بری باهاش زندگی کنی قبلش باید بیاد محضر و یک سری شرط و شروط محضری رو امضا کنه اگرنه نمیزارن تو زندگی کنی. کمکم کنید:323:
-
RE: دخالت خانواده ها و رفتارسرد شوهرم با خونوادم
وقتي برگردي بهتر مي تواني شرايط را مديريت كني .
اين يك ماه را با صبوري پشت سر بگذار و وقتي بر گشتي با اقتدار و اعتماد به نفس بالا با مسائل زندگي رو به رو شو و از جايگاه احترام و حفظ آن به مسائل سرو سامان بده .
اين به هم ريختگي بيشتر به علت عدم حضور خودت و توقع طرفين از يكديگر است . به نوعي شايد هر دو طرف بهانه جويي و دلتنگي تو را دارند و واكنش ها را به هم منتقل مي كنند .
همه چيز درست ميشه . ضبور باش . يك ماه صبر كن و فقط مهربان باش و هر دو طرف را با مهرباني دعوت به آرامش كن .
-
RE: دخالت خانواده ها و رفتارسرد شوهرم با خونوادم
ani عزیز سلام
واقعا ممنون از ارامشی که بهم میدید .سعی میکنم همین کارو بکنم اما اگه بازم کم اوردم اجازه بدید بیام درد و دلاموبهتون بگو و بازم از راهنمایی های خوبتون استفاده کنم چون خیلی احساس تنهایی دارم یعنی فکر میکنم باید یه تنه هم شوهرمو مدیریت کنم هم خونوادمو و کسی حرف منو نمیفهمه فقط میام اینجا به شما میگم بازم ممنون:72:
-
RE: دخالت خانواده ها و رفتارسرد شوهرم با خونوادم
دوستای خوب همدردی سلام:72:
همون طور که آنی محترم فرمودن من تو این مدت فقط صبر کردم تا این یک ماه تموم شه و وقتی برگشتم مسایل رو مدیریت کنم:
تو این مدت 2 بار به خونه ی مادر شوهرم اینا زنگ زدم و با مادر شوهر و پدر شوهرم صمیمانه صحبت کردم( به قولی تحویلشون گرفتم) و اصلا به شوهرم راجع به اینکه زنگ بزنه خونمون چیزی نگفتم(درحالیکه اگه مثل گذشته بود باید مرتب بهش یاداوری میکردم که زنگ زدی خونه ما یانه )مامانم اینا هم هر سری زنگ زدن و صحبت از شوهرم و طلاق به میون اومد من گفتم تصمیم نهایی رو من باید بگیرم (ناگفته نمونه که یک بار با لحن خیلی تندی با بابام و مامانم صحبت کردم و همه ی حرفامو زدم که نتیجش این بود که مامان و بابام بیشتر عصبی شدن ولی سعی کردن دیگه بهم زنگ نزنن یا حداقل در مورد شوهرم باهام حرفی نزنن البته بعدش به بابام گفتم عصبانی بودم این طوری حرف زدم و ببخشید و... )
تو این مدت شوهرم هم اصلا زنگ نزد به خونمون تا اینکه دوشب پیش گفت زنگ زدم خونتون کسی نبود و ومن به خاطر اینکه زنگ زده ازش تشکر کردم و بعد هم مامانم زنگ زد اما راجع به اینکه شوهرم زنگ زده به روی خودم نیاوردم و فرداش شوهرم گفت : از مامانت اینا چه خبر ، گفتی بهشون که من زنگ زدم ؟ گفتم : نه ، چیزی نگفتم
در واقع خواستم یه جوری خودمو از هردو طرف کنار بکشم که به قول آقای بیبی نقش واسطه رو بازی نکنم و بزارم خودشون باهم این رابطه رو اصلاح کنن نمیدونم کارم درست بوده یا نه؟
دوستان خوبم کمتر از یک ماه دیگه باقی مونده که احتمالا بعد از بازگشت تا مدتی دسترسی به اینترنت نخواهم داشت لذا کمک هاتونو از همین الان مبذول کنید مبنی بر اینکه :
[color=#FF0000]چه طور میتونم مسایل رو با اعتماد به نفس و با اقتدار حل کنم در حالیکه پدرم هموز مصمم روی حرفش ایستاده ( امروز مامانم گفت) واحتمالا وقتی برگشتم یه جنگ روانی خواهم داشت
ممنونم:72:
-
RE: دخالت خانواده ها و رفتارسرد شوهرم با خونوادم
به نام خدا
سلام
نحوه برخورد و نتيجه از ديد و نظر بنده ، فوق العاده بوده . يعني با توجه به حركات شايسته شما ، برخورد هاي شايسته هم رشد كردن ، يعني يه شبه جواب نداده .
اما از نظر پدر محترم ، بايد اينطور بيان كنم كه : تا ديروز ميخواستي دل همه رو بدست بياري براي همين منظور سعي ميكردي ، به همه بگي بله تو درست ميگي .
خب با اين روش ، شما همه رو حق دار كردي . مهم نيست به زبون ميگفتي يا با رفتار يا با مخالفت به هر حال همه دنبال اين مسائل بودند و هستند . هيچ كسي دلش نميخواد نقش منفي قصه رو بازي كنه ، اما وقتي ميبينيم كه فيلم نامه خيلي مهم هست حتي اگر شده مجبور به انتخاب نقش منفي ميشيم تا كم كم جزو بازيگران مهم داستان باشيم ولو منفي .
حالا با اين پيش فرض ، ميخواهم مطلبي رو مطرح كنم و اون اينكه ،
1 : نيازي نيست شما نقش آفريني كنيد و براي وجود انسان هاي خوب ، توليد نقش كنيد .
2 : نيازي نيست شما ، حرص بخوريد و از اتفاقاتي كه ناخواسته تا الان افتاده و نقش هاي منفي توليد شده ناراحتي رو به محيط خودتون وارد كنيد . با رفتارهاي خوب ، نقش هاي منفي هم خود به خود مجبور هستند كه به دسته آدم هاي خوب ملحق بشند .
3 : پيشاپيش به استقبال جنگ رواني كه در مدت آينده قرار هست رخ دهد نرو و در لحظه اكنون زندگي رو بياموز .
اگر قرار هست سه ساعت ديگه چايي بخوري ، نيازي نيست از الان استرس چايي خوردن رو داشته باشي يا اينكه احتمالا از روي استرس اون رو به تاخير بندازي ، بلكه در لحظه موعود اقدام به خوردن چايي كن چنانچه بايد ميخوردي .
4 ـ از همه اينها بگذريم ، شما خودت انسان هستي و ناراحت خواهي شد ، خوشحال خواهي شد ، انتظار خواهي داشت و ... تمرين كن تا در هر شرايطي چه خوشحالي چه دلخوري ، بتوني اين غرايز رو كنترل كني .
5 ـ خب حالا در مديريت يك مبحثي استاد محترم به ما آموزش داد اون هم اين كه : يك مدير حق نداره تا اتفاق يا رفتاري از طرف كسي رخ نداده است ، اقدام به تنبيه تشويق و تحسين و مجازات همكار يا كاركنان خود نمايد . حتي اگر علم غيب داشته باشه و بتونه تمام خصوصيات يك نفر رو تشخيص بدهد از روي روانشناسي شخص .
از كجا معلوم خيلي از اين مسائل از سر دلتنگي نباشد .
-------------------
بسيار خوشحال ميشم كه اين راهنمايي من عيب يابي و رفع نقص گردد حتي اگر تمام آن نقص داشته باشد . باتشكر
-----------------
موفق و سربلند و شيرين باشيد .
يامولاعلي
-
RE: دخالت خانواده ها و رفتارسرد شوهرم با خونوادم
باسلام
آقای m25tehعزیز از راهنمایی هاتون واقعا استفاده کردم و این مدت هم به حرفهاتون فکر کردم ممنونم:72:
تا الان فهمیدم که نقش خودم رو فقط به عهده داشته باشم سعی در اصلاح رفتار بقیه نداشته باشم اما الان به موقعیتی برخوردم که نمیدونم واکنشم باید چه طور باشه؟!
همسرم میل زده که تو این مدت پدر و مادرت زنگ نزدن و اصلا فکر نمیکردم انقدر سرشون شلوغ باشه که به قول خودشون بچشونو( منظور شوهرمه ) یادشون رفته باشه اشکال نداره من با خودم این طوری فکر میکنم که سرشون خیلی شلوغه.
نمیدونم باید چه عکس العملی نشون بدم؟ بگم تو باید تو این مدت زنگ میزدی و نزدی یا اینکه بگم به من مربوط نیست لطفا منو قاضی بین خودتون قرار ندید و خودتون مشکل بین خودتونو حل کنید؟؟!!!
واقعا نمیدونم کدوم راه درسته و کدوم حرف درست لطفا منو از راهنمایی تون همچون قبل بهره مند کنید:72:
-
RE: دخالت خانواده ها و رفتارسرد شوهرم با خونوادم
به نام خدا
سلام خواهرم
دقيقا انتظاري هست كه من خودم بهش برخورد كردم و البته با راهنمايي فوق العاده آني گرانقدر و گرامي روبرو شدم و خيلي كمكم كرد .
مشكل من هم همين انتظار بود كه پدر و مادر خانمم بايستي بنده رو تحويل بگيرند و ...
آني گرانقدر در يكي از راهنمايي هاي خودشون به بنده اينطور گفتند كه : در اين زندگي بايستي همه رو در يك گروه واحد ديد و مثل يك تيم اگر كسي كم كاري كرد و يا پركاري كرد به عنوان مديري مدبر با اين قضايا برخورد كنيم و البته بخشش و فروتني رو سرلوحه هر عمل ديگه اي قرار بديم ( بيشتر از اين توضيح نميدم به درك خودتون هم مربوط ميشه دريافت و تجزيه تحليل اين روش ) و در واقع اينطور هست كه مثلا شما و همسرتون مدير و وزير اين زندگي هستيد بقيه هم اعضاي خانواده ما هستند .
يعني اگر عضوي كم كار هست بايد كمكش كنيد تا به بقيه اعضا برسه . بايد كمك كرد تا اشتباهش رو بدون از دست دادن جايگاهش جبران كنه .
آني گرانقدر اين مطلب رو فرمودند كه من به خانمم بگم و دوتايي بريم جلو : اما در اول پذيرفت ولي بعد شروع كرد به تحريك من كه مادر و پدر تو من رو نميخوان و در كل همراهي نكرد اونطور كه انتظار ميرفت .
تصميم گرفتم خودم درست برخورد كنم با پدر و مادرش تا بفهمه كه هيچ نيتي وجود نداره و بايستي به عنوان اعضاي گروه قبولشون كنيم .
خب به طبع رفتار من مشكوك ميزد و همه در وجود خودشون ميپرسيدن كه احمد چرا انقدر مهربون شده ؟ حتي به جايي رسيد كه به خانمم گفتن احمد داره خامت ميكنه تا به يه چيزايي برسه بعد حالتو بگيره ، و يك مدتي سر همين مسئله تو داري منو خام ميكني ، بحث داشتيم اما باز هم به عنوان اعضاي گروه نگاه كردم و فهموندم كه اينطور نيست و عزم من جزم هست .
اتفاقا سر همين بحث ها بود كه من اينطور مطرح كردم و به خانمم گفتم : ببين من نظرم عوض شده اصلا پدر و مادر تو مال من ، و پدر و مادر من مال تو .
خانمم مقاومت كرد و گفت : من پدر و مادر تو رو نميخوام : گفتم پس هر چهارتاشون مال من .
الان خب خيلي بهتر شده روابط و در مورد خانواده همديگه ملايمت بيشتري داريم .
-----
به نظر من : با زباني نرم هم از همسرتون دلجويي كنيد هم از پدر و مادرتون به عنوان اعضاي گروه محافظت كنيد .
فكر ميكنم همسرتون دنبال همراهي شما بوده كه با شما مطرح كرده اين مسئله رو و ميخواد كه كودك درونش رو نوازش كنيد براش و اتفاقا بخاطر شماست كه داره فرض ميكنه سرشون شلوغه .
مثلا ميتونه يه همچين جمله اي بكار بره : اقايي ممنونم كه به يادشون هستي و دوستت دارم . اونا هم پدر و مادرن ديگه مطمئنم سري بهشون بزني خوشحال ميشن . عشق مني تو .
در كل هدف اينه كه ما انسان ها درك كنيم : هر شخصي چه بزرگ چه كوچك ، در زندگي هايمان ، مرتكب اشتباه ميشويم اما در ابتدا و فورا نبايد نسبت به اشتباه ديگران قضاوت كنيم و از در جنگ و جدل وارد بشيم .
مديريت يعني صبر و حوصله و حفظ عزت نفس همزمان .
---
اميدوارم كه هميشه و همه جا سربلند و پيروز باشيد .
يامولاعلي
-
RE: دخالت خانواده ها و رفتارسرد شوهرم با خونوادم
برادر عزیز سلام واقعا از تجربیاتتون استفاده میکنم و فکر کنم اگر شما هم به این تاپیک سر نمیزدید باید میرفت تو آرشیو.
خب از اون جایی که دوستان لطف داشتند و تو این مدت پاسخ ندادن من هم به روش خودم عمل کردم که نمیدونم چقدر درست بوده؟
من به همسرم جواب دادم این مشکل رو بین خودتون حل کنید و من نمیخوام حکم قاضی رو داشته باشم چون از یه طرف تویی که همسرمی و طرف دیگه پدر و مادرم ، من فقط یه چیزو میدونم اونم اینه چه خوبه که وقتی مشکلی پیش میاد سهم خودمونو در به وجود اومدن اون بپذیریم.
جواب داد من میخوام ببینم اگه برادرت هم زنگ نمیزد بهشون اونا اصلا زنگ نمیزدن؟اونا نمیتونن تو زندگی کمکی به ما کنن ( با توجه به این رفتاراشون) و من بر فرض هم اشتباه کرده باشم کسی که سرد و گرم روزگارو دیده ازش بعیده و من تو رو میخواستم که بهت رسیدم حالا دیگه چه فرقی میکنه کی ناراحت باشه؟
من گفتم: شاید به قول خودت تو به من رسیدی و تمام اما اینم در نظر داشته باش که بیشترین فشارو من دارم تحمل میکنم و تو که حواست به همه چیز من هست بعید میدونم روحم که انقدر تحت فشاره برات بی اهمیت باشه
گفت اون زنگی هم که زدم به خاطر تو بود
بعد از چند ساعت زنگ زد و مثل همیشه از گل و بلبل حرف زدیم و گفت هنوز ناراحتی؟ اما من چون حوصله بحث نداشتم گفتم نه
دیدم نمیتونم ناراحتیمو ابراز نکنم امروز میل زدم : راستش من از حرفای دیشبت یه خورده دلخورم خیلی سعی کردم فراموش کنم اما نشد وقتی در مورد خونوادم حرف میزنی تو دلم ازت فاصله میگیرم خواهش میکنم برو با یه مشاور صحبت کن چون اگه اینطوری ادامه پیدا کنه من خیلی اذیت میشم هنوز جواب نداده.
-
RE: دخالت خانواده ها و رفتارسرد شوهرم با خونوادم
به نام خدا
سلام
جوابي كه خودم دريافت كردم رو مينويسم ؛
نوع رفتاري كه شما داريد انجام ميدين چون انتخاب خودت بوده و در درون خودت راضي هستي از اين نوع رفتار ، پس رفتارت درست بوده .
ما هميشه بايد بدونيم كه كلماتي كه ميگيم اگر انعكاسش به طرف خودمون برگشت ناراحت نشيم و بتونيم با اعمال خودمون ، زندگي خودمون رو مديريت كنيم .
يادت باشه ، من و شما تازه اول راه هستيم و نبايد به اين سرعت سعي كنيم ديگرون رو عوض كنيم هر چند كه در تنهايي كه داريم اذيت بشيم و يه مدتي چه كوتاه چه دراز تنها باشيم بايد به خودمون در ابتدا ياد بديم چگونه زندگي كنيم .
هر چند كه شما ، صد در صد بايد مطالعه خودتون رو در زمينه رفتارها و مهارت هاي زنان بيشتر كنيد .
اميدوارم كه بتوني به مرحله اي برسي كه در لحظه تصميمات دقيق بگيري و از تمامي تصميمات خودت رضايت خاطر داشته باشي تا اينطوري پيشرفت رو بيشتر لمس كني .
زياد حساس هم نشو ، حالا برگرد بعد ابراز دلتنگي و دلخوري كن . الان ابراز عشق و محبت كن .
موفق باشي . يامولاعلي
-
RE: دخالت خانواده ها و رفتارسرد شوهرم با خونوادم
برادر عزیز
من امروز از ظهر نشستم و تاپیک شما(نمیخوام از دستش بدم) رو خوندم چون فکر میکردم یه جورایی مشکل شما به من شبیه بوده و پدرخانومتون شبیه پدر منه :311:
استفاده کردم اما اخر نفهمیدم چه طوری خانومتون برگشت سر خونه زندگی در هر صورت بابت این که این طور صبورانه زندگی رو حفظ کردید باید بگم به قول بالهای صداقت : شما قهرمان زندگیتون هستید.
و اما مشکل من :
انگار مواضع داره شفاف تر میشه و من و شوهرم هریک داریم همدیگه رو و خواسته های همدیگه رو بهتر میشناسیم
بعد از اون میلی که فرستادم و ابراز ناراحتی کردم همسرم به خونمون زنگ زده که هیچ کس جواب نداده و بعد از چندین و چند بار زنگ زدن به موبایل پدرم و مادرم و خونمون پدرم گوشی رو برداشته و سرد برخورد کرده و به شوهرم گفته براچی زنگ زدی ؟چی میخوای؟ که شوهرم گفته احوالپرسی کنم پدرم گفته : چرا تا الان زنگ نزدی ؟شوهرم: ببخشید سرم شلوغ بوده خب شما هم زنگ نزدی پدرم : مگه ما باید زنگ بزنیم؟ و گوشی رو قطع کرده .
شوهرم زنگ زد به من و از صداش میشد فهمید که چقدر غرورش شکسته . به من گفت که چی شده و منم دلداریش دادم و گفتم این کارت تو ذهنم میمونه و واسه من خیلی ارزش داره
و شوهرم گفت : دیگه از من نخواه کاری کنم من فقط به خاطر تو این کارو کردم
خیالم یه کم راحت شد از این نظر که میتونم پیش پدر و مادرم ادعا کنم شوهرم اقدامی کرده بازم از راهنمایی هاتون ممنونم مرا از راهنمایی هاتون بی نصیب نزارید:72:
فکر کنم کم کم دارم زن زندگی میشم که باید کنار شوهرش بایسته ( کلام شما در پست 14)
و واقعا به جا بود مثل وقتی آدم از کسی سیلی میخوره هوش و حواسش برمیگرده این حرف برای من حکم این سیلی رو داشت بی نهایت سپاس
-
RE: دخالت خانواده ها و رفتارسرد شوهرم با خونوادم
فکر می کنم مردها در این زمان ها نیاز به همدردی دارند.
اگر مثلا می گفتی تو برای من اهمیت داری و من درک می کنم که غرورت شکسته شده شاید خوب بود. البته این انتظاری که شوهرم از من داره.
بببین چند بار تا حالا همسرم به من گفته در این موارد اگر فقط نشون بدم درکش کردم و هر اتفاقی بیافته نفر اول زندگی من اونه اون خود به خود اروم می شه و پدر مادرم هر کاریم باش بکنن اون براش مهم نیست. و به اونها احترام می ذاره.
در ضمن اینم در گوشی بگم مردها به شدت نسبت به محبت همسرشون به خانواده پدری حسودن. یعنی فکر می کنن اگر شما خانوادتو دوست داشته باشی دیگه نمی تونی اونو دوست داشته باشی. و بر عکس . سعی کن بهش نشون بدی اونو از همه کس بیشتر دوست داری ولی احترام ها باید سر جاش باشه.
و هر گله گذاری ای هست بیاد پیشت بگه و بفهمه شما درکش کردی بهتره تا با اونا خودش برخورد مستقیم بکنه. این نظر شخصی من بود. شایدم درست نباشه.
-
RE: دخالت خانواده ها و رفتارسرد شوهرم با خونوادم
دوستان عزیز و اقای m25teh
نمیدونم چی بگم خسته شدم از این همه انرژی که ادم میزاره ولی بیشتر به بیراهه میره.
همسرم از اون تلفنی که با پدرم داشت و این طوری شد پاشو کرده تو یه کفش که انتخاب من تو بودی نه خونوادت باید ببینی میتونی بین من و بابات انتخاب کنی؟ اگه میتونی یاعلی ، من نمیگم نرو نیا زنگ نزن اما من این کارا رو براشون نمیکنم و اونا هم لطفا نیان خونمون ( وقتی رفتیم خونه خودمون) هرچی با محبت باهاش حرف زدم انگار نمیشنید و میگفت تو میخوای با شوخی توجیه کنی ، حتی گفتم وقتی اومدم بریم پیش مشاور که مدیریت روابطو یاد بگیریم میگه بهتره بابات بره مشاوره .
خلاصه سرتونو درد نیارم بد جور افتاده رو دور لجبازی منم دیگه کنترلم از دستم خارج شد وگفتم ( با چت)تا وقتی برنگشتم دیگه از این حرفا نزن تا برگردم و دربارش صحبت کنیم کاش اصلا نیمده بودم مینشستم سر زندگیم تا شما بچه کوچولوها به هم نپرید شما ( تو و بابام ) هر دوتاتون بچه کوچولواید اونم یه سری حرفا زد و از کارهایی که واسم کرده گفت و...
گریه کردم و...
برادر عزیز
شما هم یه روزی حال همسر منو داشتید که گفتید منم دوست داشتم خونواده زنم تحویلم بگیرن ، من از این حرفاش میترسم که میگه رفت و امدها قطع!
به نظرتون این حرفا رو میزنه که منو امتحان کنه ببینه هوادارش هستم یانه ، میخواد ببینه چقدر به خاطرش جلو بقیه می ایستم یا اینکه واقعا میخواد حرفشو عملی کنه حتی اگه من در مقابل خونوادم حمایتش کنم؟
تو حرفاشم اشاره به یکی از دوستام کرد که به خاطر اینکه با دوست پسرش به هم برسن جلوی همه خونوادش ایستاد و گفت من به فلانی حسودیم میشه که به خاطر اینکه به معشوقش برسه جلوی همه ایستاد.
[color=#FF0000]به نظرتون این مساله به همون اقتدار ایشون برمیگرده که میخواد نشون بده یا نه ؟
-
RE: دخالت خانواده ها و رفتارسرد شوهرم با خونوادم
به نام خدا
سلام
شما درس آني گرانقدر رو خوب انجام نميدي ها .
نقل قول:
وقتي برگردي بهتر مي تواني شرايط را مديريت كني .
اين يك ماه را با صبوري پشت سر بگذار و وقتي بر گشتي با اقتدار و اعتماد به نفس بالا با مسائل زندگي رو به رو شو و از جايگاه احترام و حفظ آن به مسائل سرو سامان بده .
اين به هم ريختگي بيشتر به علت عدم حضور خودت و توقع طرفين از يكديگر است . به نوعي شايد هر دو طرف بهانه جويي و دلتنگي تو را دارند و واكنش ها را به هم منتقل مي كنند .
همه چيز درست ميشه . ضبور باش . يك ماه صبر كن و فقط مهربان باش و هر دو طرف را با مهرباني دعوت به آرامش كن .
بازم اگه قانع نشدي بگو تا نظرم رو بنويسم .
-
RE: دخالت خانواده ها و رفتارسرد شوهرم با خونوادم
دوست عزیز میدونم با حضور من شاید یه کم اوضاع بهتر بشه اما مشکل من اینه که:
گیج شدم نمیدونم کدوم رفتار درسته کدوم اشتباه با این وضعیت برم که بازم همین برنامه ها وجود خواهدداشت
مثلا:
نمیدونم وقتی از بابام بد میگه باید از بابام دفاع کنم؟ همراهیش کنم؟ بگم حق با تست و من تا اخرش پای تو هستم؟
نمیدونم کدوم رفتار در مقابل این برخوردهای همسرم میتونه اونو نرم کنه و باعث شه دست از لجبازی برداره؟
شما به عنوان یک مرد بگید دوست داشتید خانمتون در مقابل چنین رفتاری چه واکنشی نشون میداد؟
-
RE: دخالت خانواده ها و رفتارسرد شوهرم با خونوادم
سلام
نقل قول:
شما به عنوان یک مرد بگید دوست داشتید خانمتون در مقابل چنین رفتاری چه واکنشی نشون میداد؟
آموخته ام كه : الزاما چون من يك مرد هستم و درخواست ها و انتظاراتي از خانمم دارم ملاك درست بودن انتظارات بنده نيست و نسخه درمان ان اين نيست كه خانم بنده با من همراه بشه .
آموخته ام كه : الزاما چون خانم من يك زن هست دليل بر درست بودن برخي نيازهاش نيست . گاهي نيازهايي رو ناخودآگاه و اشتباها در زندگي خودمان ايجاد ميكنيم .
پس در اين قسمت من احساس ميكنم كه چه بنده و چه هر مرد ديگه اگر الگو قرار داده بشه « نه تنها درست نيست بلكه شايد به ساخت مسئله اي جديد ختم بشه » .
پس چه بايد كرد ؟ به نظر من بايد فهميد كه كجا قهر كرد كجا حرف زد كجا درخواست كرد كجا گوش كرد كجا اجابت كرد و كجا هاي ديگر را درك كرد .
اكنون شوهرت را درك كن اما با زبان نگو چون اشتهاي او بيشتر ميشود كه بيشتر بگويي زيرا در كنار او نيستي و تنها محبتي كه به او ميشود همين مدل محبت است . پس بيشتر گلگي از پدر و مادر ميكنه تا تاييد بگيره و هيچ تضميني نيست كه رو به بهبود پيش ببريد يا شايد هم بهبود پيدا كنه روابطتتون .
در واقع به نظر من ، بايد نوعي برخورد صورت بگيره كه مرد شما از حالت بازي و ياركشي در بيايد و دل به زندگي بدهد .
با اين حساب ، اين شما هستيد كه در ابتدا بايد به درجه اي از بانو بودن برسيد كه بتوانيد كنترل بازي را در دست بگيريد و گاهي اجازه بدهيد كه افراد خود را تخليه كنند و گاهي اجازه بدهيد كه با خودشان تنها باشند و آنگونه كه انتخاب كرده اند با خود مشورت كنند .
واضح ترين حالت : ريلكس باش ريلكس ريلكس ريلكس تر و خودت رو باور كن و نيازي نيست در تيم كشي افراد شركت كني و به خودت مقام و منزلت بده تا ديگران از داشتن تو خوشحال و نداشتنت به فكر فرو ببردشان .
خوب گفتم ؟:72::325:
-
RE: دخالت خانواده ها و رفتارسرد شوهرم با خونوادم
سلام دوستان
هرچی تلاش میکنم که بتونم بنا به توصیه ی آنی این روزهای باقی مونده رو هم بگذرونم و بعد از بازگشت شروع به حل مسایل کنم نمیتونم چون همسرم تحملش تموم شده و رفتار من هم تحت تاثیر قرار میگیره.
خونوادم از موضعشون کوتاه نمیان و همسرم یک بار زنگ زده که برخورد سردی با هم داشتن و همسرم رو بیشتر ناراحت کرده و همسر من هم هرچی ناراحتی داره سر من خالی میکنه از یه طرف میدونه تا اینجام نباید چیزی بگه تا برگردم اما با کوچکترین جرقه دوباره شروع میشه .
همسرم نگران اینه که من تظاهر داشته باشم و مطابق با حرف خونوادم پیش برم و رهاش کنم.
هرچی بهش اطمینان میدم بی فایده است انگار میخواد مستقیم تو روی خونوادم بایستم و وقتی از اونا بد میگه بگم تو راست میگی تا خیالش راحت بشه. دیروز باز دعوامون شد و یه حرفایی زد که همشو گذاشتم به حساب عصبانیتش و اینکه تحملش از دوری تموم شده البته من خیلی خوب برخورد کردم و همش ناز و نوازشو ...وآخرش هم خودش به روال قبل برگشت ولی باز امروز ازش خبری نبود وزنگ بهش زدم اشغالش کرد که تقریبا بی سابقه بود.
این یعنی حسابی ناراحته .
دیگه نمیدونم چیکار کنم .خستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت ته شدم کاش این روزا تموم میشدددددددددد
ببخشید شاید این پست بیشتر جنبه ی درد دل داشت اما دیگه دارم کم میارم:302:
-
RE: دخالت خانواده ها و رفتارسرد شوهرم با خونوادم
بگم این روزا چی کار باید بکنی؟
از اخرین روزهای مجردیت کمال استفاده رو بکن و خوش باش تا به اندازه کافی نیرو برای برگشت داشته باشی. نگی نگفتیم ها. جدی میگم.
دوباره میام برات می نویسم. به نظرم باید یه کمی هم با خانوادت در مورد اغوش باز صحبت کنی.
-
RE: دخالت خانواده ها و رفتارسرد شوهرم با خونوادم
بگم این روزا چی کار باید بکنی؟
از اخرین روزهای مجردیت کمال استفاده رو بکن و خوش باش تا به اندازه کافی نیرو برای برگشت داشته باشی. نگی نگفتیم ها. جدی میگم.
دوباره میام برات می نویسم. به نظرم باید یه کمی هم با خانوادت در مورد اغوش باز صحبت کنی.