آيا معيار عشق، مطيع بودن محضه؟
*سلام! پيشاپيش از اينكه مسئله من رو مطالعه ميكنيد تشكر ميكنم!
ممنون ميشم در اين مسئله من رو راهنمايي كنيد!
من 22 ساله هستم دانشجوام و مدت هفت ماه هست كه ازدواج كردم همسرم مرد بسيار خوب،
متعهد بااحساس و مهربوني هست! من هم كلا سعي كردم بخصوص در اين هفت ماهي كه همسر
ايشون شدم و حتي قبل از اون كه دوران آشناييمون بود در برابر اختلافاتي كه بينمون
پيش مي اومد انعطاف به خرج بدم ولي الان مدتيه كه ما سر مسائل جاري در اجتماع به
اختلافاتي رسيديم كه شايد براي خيلي از دوستان كوچيك به نظر بياد ولي ما بخاطرش
دعواهاي خيلي خيلي بزرگي داشتيم
من غالب موارد مجبور شدم به نظر ايشون احترام بذارم و
كوتاه بيام ولي متاسفانه ايشون هرگز حتي به يك پله كمتر از حرف خودش رضايت نميده!
بارها سر اين مسائل من رو تهديد به زدن كرده (البته من حرفشو جدي نگرفتم!) چندبار
هم البته به آرومي و حتي شوخي اين كارو كرده تهديدم كرده كه اجازه نميدم ديگه بري
دانشگاه در حالي كه دانشگاه من سراسري هست و كسي قبل از ازدواج هم به من اذن
دانشگاه رفتن نداده بوده كه حالا بخواد پس بگيره!
من حتي از دانشگاه وام ميگيرم و
هيچ خرجي براي ايشون نداشته كه اجازه بده يا نده من برم!
كلا از ابزارهايي كه قانون
بهش داده عليه من استفاده ميكنه مثل همين اجازه ندادن براي دانشگاه رفتن يا كتك
زدنم!
در موارد ديگه گاهي من، گاهي ايشون گاهي هردو كوتاه اومديم اختلافاتمون رو حل
كرديم حتي اگر مشاجره داشتيم بالاخره حل شده ولي در اين مورد خاص متاسفانه من هربار
مجبور ميشم يا كلا از قضيه بگذرم و يا اينكه با ترفندهايي بحث رو عوض كنم ايشون هم
هرچند متذكر ميشن كه داري منو ميپيچوني باز به اين طريق تا يه مدت آروم ميشن ولي
باز يه وقت ديگه يا سر موردي كه براي من اهميت داشته باشه شروع به مخالفت ميكنن!
چندبار باهاش با محبت صحبت كردم ازشون خواستم به عقايد هم احترام بذاريم ايشون همه
حرفامو در ظاهر قبول ميكنه بهش ميگم ديگه سر اين مسائل، شيريني زندگيمون رو بهم
نزنيم ميگه باشه ولي باز به وقتش دعوا ميشه! موقع عصبانيت خيلي داد و فرياد ميكنه
طوري كه تا در برابرش كوتاه نياي و مثلا چشم نشنوه راضي نميشه! (حتي بارها تكرار
ميكنه كه بگو چشم)
من مشكلي با چشم گفتن ندارم ولي چيزي كه آزارم ميداده تو اين مدت اين بود كه حس كنم
ايشون به عقايد من احترامي نميذارن! با اين جريان هم به هر صورت ساخته بودم تا هفته
پيش كه دوباره باهم سر مسائل جاري كشور بحثمون شد و اين در حالي بود كه ايشون
ماموريت بود جاده هارو به خاطر بارندگي بسته بودن و مجبور شده بود بيشتر بمونه تماس
گرفت باهم داشتيم حرف ميزديم من جريان رو بهش گفتم دوباره شروع كرد سرم داد و هوار
كشيدن خواستم همه چيز رو آروم كنم بي فايده بود دست آخر به من گفت يا منو انتخاب كن
يا اونو!
من سعي كردم باهاش منطقي صحبت كنم با اينكه اين حرفش خيلي ناراحتم كرد بهش
گفتم چرا داري از روي احساسات حرف ميزني گفت نه جدي ميگم!!!!!! اگر اين چيزا برات
بيشتر از من مهمه برو به كارت برس!..... گفت فكراتو بكن من دوباره بهت زنگ ميزنم! يعني
منو در عمل انجام شده قرار داد با اينكه داشتم همون موقع هم گريه ميكردم اهميتي
نداد نيم ساعت بعد زنگ زد منم اجبارا بهش گفتم باشه همون كاري كه تو ميگي ميكنم!
ولي ته دلم هم خيلي از رفتارش ناراحت شدم هم اينكه راضي به چيزي كه گفت نبودم! توقع
داشتم بعد اينكه من كوتاه اومدم ديگه اون حرفو تكرار نكنه ولي طي همون مدتي كه تلفن
زده بود چندين بار ديگه اين حرفو تكرار كرد (بااينكه من كاملا به حرف خودش كرده
بودم) ولي وقتي بهش گفتم نبايد اين حرفو ميزدي ناراحتم كردي گفت الانم همينو ميگم!
منم بهش گفتم كه نميتونم از اين مسئله كلا صرف نظر كنم (ايشون گفت بايد كلا از اين
جريان بگذري اگر من برات مهم تر هستم) سر همين دومرتبه تا آخر شب تلفن ميزد و دعوا
ميكرديم كار به فحش دادن كشيد ايشون فحش ميداد من تلفن رو قطع ميكردم زنگ ميزد
دوباره ميگفت به چه حقي قطع ميكني من دارم حرف ميزنم!!!... تا آخر شب كه من ديگه قطع
نكردم فقط بهش گفتم نميخوام فحش بشنوم لطفا فحش نده ولي رفتارم رو نميتونستم كنترل
كنم... قرار بود صبر كنم بياد بريم خريد كه بهش گفتم تنهايي ميرم و دست آخر با اصرار
اون و انكار من براي همراهي در خريد خداحافظي كرديم!
فرداش مسئله اي پيش اومد كه
نتونست تماس بگيره منم زنگ ميزدم گوشيش خاموش بود حدود يك روز و نيم بي خبر بودم و
مدام فكر ميكردم كه حتما بخاطر دعوامون ناراحته و نميخواد باهام صحبت كنه! خيلي هم
نگرانش شده بودم! چون ميگفتن كوه ريخته كه جاده رو بستن ميترسيدم راه افتاده باشن
اتفاقي افتاده باشه!
تمام اين يك روز و نيم رو گريه كردم انقدر كه چشم هام باز
نميشدن با كسي تماسي نگرفتم حتي با خانواده خودم هم تماسي نگرفتم چون نميخواستم
وارد دعواي من و شوهرم بشن تماس ميگرفتم ميفهميدن خريد هم بدون همسرم نرفتم و تمام
مدت به گريه بهم گذشت بعد يك روز و نيم حدودا ايشون تماس گرفت گفت چه اتفاقي افتاده
بوده و دسترسي به تلفن نداشته!
مشكلمون ظاهرا حل شد من ازشون براي لجاجت روي اون
مسئله و اينكه فكر كرده چيزي برام مهمتر از خودشه عذرخواستم ايشون از سفر برگشت من
باهاش راجع به حرفي كه زده و دعوامون صحبت كردم و اينكه چقدر ناراحت بودم ايشون گفت
براي من حربه اي ديگه نذاشتي كه اينو گفتم
بازم سر اين جريان صحبت ميكرديم دعوامون
ميشد بازم من مجبور شدم بگذرم
مسئله اينه كه بخاطر رفتار ايشون دلم شكست! بهش همون
شب گفتم كه از من نخواه من يكي ديگه بشم چون نميتونم! اين اعتقاد من هست به اعتقادم
احترام بذار
حالا كه برگشته با اينكه رفتار خوبي داشت اومد دوباره خوش اخلاق شده
بود من باهاش سر اين جريان صحبت كردم حتي فكر كردم اون حرف رو واقعا از ته دلش
نگفته! ولي حالا من رو باز هم تهديد ميكنه كه من رو ميزنه و حتي ميگه منو خونه
زنداني ميكنه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
من به ايشون گفتم بريم پيش يه مشاور كسي خارج
از ديد ما دو نفر نظر بده كه كدوممون داريم درست ميگيم! ايشون منطقشون در همين حده
كه چون شوهر من هستن اجازه دارن به من بگن من چي كار كنم يا نكنم! گفت مشاور لازم
نيست همين كه من ميگم!
بهش گفتم قانون هم اجازه نميده تو جلوي همه كار من رو بگيري
گفت چرا اجازه ميده!!!
اين در حاليه كه من هرچي كه ميخواد بدونه حتي تا اينكه كي چي
كار ميكني كجا با كي حرف ميزني رو بهش ميگم! روي اين مسائل حساس هست من هم به نظرش
هميشه احترام گذاشتم ولي در اين مورد من به ايشون گفتم اگر برات من مهم هستم يا
نگران من هستي با من مشاركت كن نه اينكه بگي تو هم حق نداري! هيچ جور كوتاه نمياد
مسئله بعدي اينه كه نسبت به روابط جنسيمون هم دچار مشكل شدم و با اينكه خيلي تلاش
ميكنه و منم وقتي كه پيشم نيست دلم خيلي براش تنگ ميشه ولي در حال حاضر از وقتي كه
از سفر برگشته نتونستم در رابطه به رضايت خودم برسم و بدتر از اون اينه كه برخوردش
برخلاف هميشه كه ميل و رضايت من مهم بوده ايندفعه اينطور نبود و حتي به من گفت چيز
عجيبي نيست خيلي از خانمها هربار در روابطشون به رضايت نميرسن!
اين در حاليه كه من
ميدونم بخاطر روابط عاطفيمون به اين مشكل برخوردم! چون مجبورم ميكنه اينطوري يكسري
مسائل رو ازش مخفي كنم در حالي كه خودم دوست ندارم اينطوري باشه ولي هربار كه
خواستم باهاش صادق باشم و همه چيز رو بهش بگم نتيجه همين بوده اين دفعه به مراتب
بدتر شده كه روي روابط جنسيمون هم تاثير گذاشته (البته گويا فقط از طرف من)
من
احساس كردم اون شب و الان و اين مدت كه سر اين جريانات به مشكل خوردم مدام احساس
ميكنم كه ايشون به عقايد من ارزشي قائل نيستن
زندگي دونفره ما انقدر ارزش نداشته كه
بخاطر اين مسئله من رو تهديد به جدايي ميكنه؟ يا اگر مبنا به اينه كه من به حرفش
كاملا گوش كنم در موارد ديگه كه اين كارو كردم راجع به رفت و آمدهام روابطم نوع
پوششم يا هرچيز ديگه كه سعي كردم با ايشون راه بيام ناديده گرفته ميشه؟ و تنها
معيار عشق و علاقه من به ايشون همينه كه در همه مواردي كه ايشون ميگه و براشون مهمه
من مطيع بي چون و چرا باشم؟
در مواردي كه براش مهم نيست يا زياد فرقي نداره كوتاه
مياد تا بگه مثلا به حرف منم گوش ميده! ولي من هيچ موردي نديدم كه تا الان مسئله اي
براي خودش هم مهم باشه و حاضر بشه كوتاه بياد!
اين مسئله براي من خيلي مهم بوده و
هست چطور ميتونم در امثال اين موارد كه براي ايشون هم مهم هست رفتاري داشته باشم كه
متقابلا گاهي هم ايشون كوتاه بياد؟ و اينكه در اين موارد حق با چه كسيه؟ از كجا
ميشه فهميد؟ آيا مرد صرفا چون مرد هست و چون قانون بهش اجازه داده ميتونه تا اين حد
ببخشيد زورگو باشه؟
من با توجه به اينكه ايشون همسرم هست بهش احترام ميذارم باتوجه
به اينكه از من بزرگتر هست سعي ميكنم از تجربه ش استفاده كنم ولي اينكه ميگه چون من
شوهرتم ميتونم بگم بري يا نري كجا بري كي بري و اينكه ميتونم تورو بزنم!!!!!!!!!!!!
اينكه ميتونم در خونه رو قفل كنم بعد هم انقدر اين هارو جدي ميگه كه آدم باورش
ميشه!
چطور ميتونم با ايشون در اين مسائل به توافق برسم؟ بدون اينكه دعوا صورت
بگيره؟ آيا اينكه من هميشه كوتاه بيام يا ايشون بگن من صلاحتو ميخوام پس زور ميگم
صحيحه؟ كوتاه اومدن بدتر نميكنه جريان رو؟ مهارت صحيح در برخورد با اين اختلاف ها
چيه؟
ممنون از اينكه راهنمايي ميكنيد*
RE: آيا معيار عشق، مطيع بودن محضه؟
سلام
راستش من هم نصفه خوندم. ولی کم و بیش ماجرا دستم اومد. نمی تونم این همه را بخونم. اما این را بگم که شما باید تکلیفتان را در مورد مسایل این چنینی که به قول خودتان جزو عقایدتان است قبل از ازدواج و دوران آشنایی روشن می کردید.
در مورد این مساله هم شرعا و عرفا و قانونا حق با همسرتان است. هیچ مردی دوست نداره بهش زنگ بزنند بگن مدارک همسرت را ببر فلان زندان یا فلان کلانتری تحویل بده. ببخشید که اینقد صریح می نویسم. به هر حال اگر ایشون و شما در یک گروه بودید باهم می رفتید دنبال این برنامه ها. اما الان در دو جبهه ی مختلف هستید و ایشون هم از شما می خوان برای حفظ آرامش خانواده و آبروی ایشون از این فعالیت دست بردارید.
RE: آيا معيار عشق، مطيع بودن محضه؟
سلام saturen عزیز
به تالار خوش آمدید :328:
خب به نظر می رسد با همسرتان سر یک سری از مسایل به مشکل برخوردید.ولی متاسفانه هیچ کجای نوشته تان توضیحی مبنی بر اینکه دقیقا این اختلافات سر چه چیزی بوده و کی چی گفته ، وجود ندارد.
فقط یک سری توضیحات کلی راجع به اینکه به عقاید شما احترام گذاشته نمی شود داده اید.به هر حال ما برای اینکه بتوانیم کمکی بکنیم باید ابتدا بدانیم اصل مشکل سر چه بوده!
فرمودید مسایل جاری کشور .... منظور تان را شرح دهید.دقیقا سر چه موضوعی بحثتان شد.
به عنوان راهنمایی اولیه دو حالت دارد :
1 - (احتمال کمتر) همسرتان فردی مستبد است.که اگر این چنین باشد اینجا با کمک هم این مشکل را تا حد قابل قبولی تعدیل می کنیم
2 - (احتمال بیشتر) نوعی لج و لجبازی میان شما و همسرتان به وجود آمده.همسرتان به خاطر غرورش هیچ جوره نمی خواهند کوتاه بیایند و شما نیز بر خلاف گفته های ظاهریتان یعنی "زندگی مشترک ما بیشتر از این ارزش دارد" و "بیا با گفتگو مشکل را حل کنیم" سعی در به زانو در آوردن همسرتان حداقل یکبار در یک موضوع مهم دارید تا اینگونه احترام به عقاید شما ، در زندگیتان به شما ثابت شود
برای شروع پست دوم تاپیک زیر را مطالعه بفرمایید
http://www.hamdardi.net/thread-15431.html
منتظر نوشته ی بعدیتان هستیم
:82:
با احترام
:72::72::72:
RE: آيا معيار عشق، مطيع بودن محضه؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بهشت
سلام
راستش من هم نصفه خوندم. ولی کم و بیش ماجرا دستم اومد. نمی تونم این همه را بخونم. اما این را بگم که شما باید تکلیفتان را در مورد مسایل این چنینی که به قول خودتان جزو عقایدتان است قبل از ازدواج و دوران آشنایی روشن می کردید.
در مورد این مساله هم شرعا و عرفا و قانونا حق با همسرتان است. هیچ مردی دوست نداره بهش زنگ بزنند بگن مدارک همسرت را ببر فلان زندان یا فلان کلانتری تحویل بده. ببخشید که اینقد صریح می نویسم. به هر حال اگر ایشون و شما در یک گروه بودید باهم می رفتید دنبال این برنامه ها. اما الان در دو جبهه ی مختلف هستید و ایشون هم از شما می خوان برای حفظ آرامش خانواده و آبروی ایشون از این فعالیت دست بردارید.
فكر نميكنم صد در صد با من مخالف باشه ولي حاضر به كاري هم نيست!
من دوسال پيش با ايشون نامزد كردم اون موقع همچين مسئله اي نبود كه امكان تجسس در اين زمينه رو بهم بده!
به دليل مشغله زياد كاريش خيلي مواقع قبل و حتي بعد ازدواج در اين موارد در جريان نذاشتمش و كار خودمو كردم. ولي از وقتي ازدواج كرديم به مشكل برخوردم چون نه امكانش هست و نه صحيحه كه من بخوام مخفي كاري كنم! قبل از ازدواج هم وقتي ميپرسيد كامل بهش ميگفتم...
من اصراري به مشاركت همسرم ندارم كسي رو نميشه مجبور به كاري كرد.... با مخالفت هاش و اينكه ميخواد ارباب سالارانه حرفشو به كرسي بنشونه مشكل دارم!
نه فقط در اين مسئله در هر مسئله اي كه براي شوهرم يا هردومون مهم هست اوضاع كماكان به همين صورت هست در اين مورد حادتر به يه اوضاع بحراني رسيديم!
درسته از حق و حقوقش اينطور استفاده كنه؟ نميتونه منو ببره دادگاه عليه م در اين مورد شكايت تنظيم كنه كه!... ايشون شگردهاي خودشون رو دارن كه دائما منو تهديد ميكنن كه اونارو عليه م به كار ميبرن!.... اين كه ديگه قانوني و شرعي نيست؟ يا من دارم اشتباه ميگم؟
تصور نميكنم همسرم اينطور فكر كنه كه اعتقادات من براش بي آبرويي بياره!! البته اينو اطمينان ندارم شايد بايد از خودش بپرسم ولي تصور اينكه بخواد اينطوري فكر كنه هم برام عجيبه!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط arix
سلام saturen عزیز
به تالار خوش آمدید :328:
خب به نظر می رسد با همسرتان سر یک سری از مسایل به مشکل برخوردید.ولی متاسفانه هیچ کجای نوشته تان توضیحی مبنی بر اینکه دقیقا این اختلافات سر چه چیزی بوده و کی چی گفته ، وجود ندارد.
فقط یک سری توضیحات کلی راجع به اینکه به عقاید شما احترام گذاشته نمی شود داده اید.به هر حال ما برای اینکه بتوانیم کمکی بکنیم باید ابتدا بدانیم اصل مشکل سر چه بوده!
فرمودید مسایل جاری کشور .... منظور تان را شرح دهید.دقیقا سر چه موضوعی بحثتان شد.
به عنوان راهنمایی اولیه دو حالت دارد :
1 - (احتمال کمتر) همسرتان فردی مستبد است.که اگر این چنین باشد اینجا با کمک هم این مشکل را تا حد قابل قبولی تعدیل می کنیم
2 - (احتمال بیشتر) نوعی لج و لجبازی میان شما و همسرتان به وجود آمده.همسرتان به خاطر غرورش هیچ جوره نمی خواهند کوتاه بیایند و شما نیز بر خلاف گفته های ظاهریتان یعنی "زندگی مشترک ما بیشتر از این ارزش دارد" و "بیا با گفتگو مشکل را حل کنیم" سعی در به زانو در آوردن همسرتان حداقل یکبار در یک موضوع مهم دارید تا اینگونه احترام به عقاید شما ، در زندگیتان به شما ثابت شود
برای شروع پست دوم تاپیک زیر را مطالعه بفرمایید
http://www.hamdardi.net/thread-15431.html
منتظر نوشته ی بعدیتان هستیم
:82:
با احترام
:72::72::72:
arix عزيز مسئله رو باز نكردم چون فكر كردم ممكنه با قوانين تالار مغايرت داشته باشه! اگر اجازه باز كردنش هست بيانش ميكنم همينقدر بگم تا الان كه منظورم مسائل سياسي بودن.... اگر اجازه دارم بازش كنم با جزئيات دعوامون رو تعريف كنم اگر نه فكر كنم اصل موضوع ديگه مبهم نباشه!
ممنون از لينكي كه قرار دادين!
من هم حرفم همين هست كه توي تصميم گيري پاي احساسات رو وسط نكشيم!
ايشون اشك منو درآورد تا من بهش بگم كاري كه تو ميگي انجام ميدم! نميدونم اين اصلا چه ارزشي براي ايشون يا من داره!
من نميگم اون غرورشو زيرپا بذاره ميفهمم مردها ميخوان رئيس باشن ولي اگر با توسل به زور و تهديد بخوان به چيزي برسن اين ديگه احترام از روي عشق نيست!
من ازش ميترسم وقتي داد و فرياد ميكشه يا تهديدم ميكنه تازه بازم فرقي به حالم نميكنه به خودشم گفتم اين روش تو فقط باعث ميشه من هركاري ميكنم ديگه تورو در جريان نذارم!
گاهي فكر ميكنم مخصوصا يه چيزي رو مطرح ميكنه فقط ميخواد ببينه كه من مطيع خودشم يا نه!!!
من در برخوردم مسلما اشتباهاتي داشتم كه كار به اينجا كشيد اينو انكار نميكنم!
هفته گذشته كه ما سر اين جريان پشت تلفن دعوامون شد من هم نميخواستم كوتاه بيام؛ چون حس ميكردم همسرم داره از ابزار بدي استفاده ميكنه (اينكه تهديدم كنه بخاطر همچين چيزي جدا بشيم!!!)....... و اينكه داره به من و افكارم بي احترامي ميكنه!....... خب حرفش براي من خيلي گرون بود.
من هم واكنش خوبي نداشتم البته مثل ايشون توهين نكردم ولي نحوه صحيح برخورد رو هم نميدونستم!
وقتي فرداش تماس نگرفت تازه نشستم به رفتار خودم فكر كردم چون فكر ميكردم با من قهر كرده و دنبال علت ميگشتم!
اهل قهر كردن نيستم ايشون هم نيست! ولي سر اين مسائل خيلي باهم اصطكاك داريم! نميخوام هر دو سه شب سر و صدامون از خونه بره بيرون!
وقتي هم برگشت ازش بخاطر لجبازي كردنم عذرخواستم
ولي خب عذرخواهي كردن من مشكلمون رو فقط ميتونه مقطعي حل كنه!
و اينكه ايشون داره اينطوري من رو تهديد ميكنه مسلمه كه احساس ميكنم داره تحقيرم ميكنه بهم برميخوره مسلمه كه ميخوام عزت نفسم رو داشته باشم!
واقعا دلم ميخواد همديگه رو درك كنيم يكم ايشون كوتاه بياد يكم من!
وقتي ميبينه مسئله اي براي من انقدر مهمه چرا با بيان اينكه تو اون مسئله رو بيشتر از من دوست داري ميخواد منو احساساتي كنه كه مطابق ميلش رفتار كنم؟
اينطوري من بايد مدام توي زندگي در حال اثبات عشقي كه همسرم تعريف ميكنه باشم يعني مدام از خواسته ها و اهدافم بگذرم تا بگه خوبه كافيه! باورم نميشه خودشم بخواد علاقه منو با اين چيزا محك بزنه!!!!
خب من كه خودم ميدونم از ته قلبم راضي به كوتاه اومدن نيستم تا كجا اصلا ميتونم اينطوري ادامه بدم؟
حتي بعد اين جريان هم كوتاه نمياد! ميگه بـــــــــايد اين كارو ميكردي راه ديگه هم مگه داشتي!!!!!!!
حالا من با اين طرز برخورد چه كنم؟ خودمو گول بزنم كه بخاطر عشق دارم كوتاه ميام؟
من حس ميكنم اينكه من دائم كوتاه بيام يه مشكل ديگه هم ايجاد ميكنه من در ناخوداگاهم حس ميكنم دارم از خودگذشتگي ميكنم از شوهرم توقع پيدا ميكنم كه اين رو ببينه و جواب فداكاري منو بده!
طبق معمول ايشون اين رو نميبينه (فكر ميكنه وظيفم هست در برابر هرچيزي كه بهم ميگه كوتاه بيام به اسم عشق!!) در نتيجه دچار مشكل ميشيم دلخوري و سردي پيش مياد!
نتيجه همين ميشه كه الان وقتي پيشم نيست دلم براش خيلي تنگ ميشه ولي به محض اينكه مياد ازش فاصله ميگيرم ناخوداگاه بدون اينكه دست خودم باشه!
براي همسرم مسئله جنسي خيلي مهم هست كه خب بعيد ميدونم وقتي من به اندازه قبل از رابطمون راضي نيستم ايشون هم كمال لذت رو ببرن! هرچند كه بيانش نميكنه!
يك مسئله ديگه اينكه از هفته پيش مدام ميگه تو فكر انتقام گرفتني!!! در حالي كه من هيچ كار خاصي نكردم! شايد دلخوري ها و سرد شدن من، اون رو به اين نتيجه رسونده باشه!
ممنون از وقتي كه براي خوندن مسئله من و راهنمايي كردنم ميذارين! :72:
RE: آيا معيار عشق، مطيع بودن محضه؟
خب اگر حدس من درست باشد ( چون هر دو داریم در لفافه صحبت می کنیم )
اینکه نوشته اید مخالف عقیده ی شما نیست اما مخالف فعالیت شماست، یعنی اینکه حوصله ی دردسر ندارد. می خواهد زندگیش را بکند. فردا اگر شما سر این جریانات آسیب جسمی ببینید زندگیتان با مشکل روبرو خواهد شد.
منظورم از در خطر بودن آبرو این است که به هر حال اگر شما به دلیل اینگونه فعالیتها گرفتار شدید و ... نمی تونه عواقب خیلی جالبی داشته باشه.
می تونه روی شغل، ادامه تحصیل و زندگی هر دوتون موثر باشه. به هر حال ایشون لزومی نمی بینند در این زمینه ریسک کنند.
ضمن اینکه شرعی و قانونی حق دارد. حالا شما اگه مخالفی می تونی به قانون و شرع اعتراض کنی که چرا این حق را به ایشون داده.
مورد شما که فرق داره، اما حتی اگر شغل شما با شئونات زندگی مرد هماهنگ نباشه ایشون قانونا می تونن مانع کارکردن شما بشن.
باید اول فکرهات را می کردی بعد ازدواج می کردی.
RE: آيا معيار عشق، مطيع بودن محضه؟
دوست عزيزم من برخلاف دوستان همون ديشب كل مطلبتو خوندم و كاملا هم فهميدم منظورتو شايد به خاطر اينه كه اولين باري كه به تالار اومدم بچه ها در مورد همين مسائل به من تذكراتي دادن و من هيچ وقت يادم نميره.
خوب دقت كن:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط tesoke
نقل قول:
نوشته اصلی توسط yasa
اما مشكل اينه كه ديگران نمي تونند نظرات منو تحمل كنند منم از همين مي ترسم كه مدام به خاطر نوع فكرم (درست يا غلط) در زندگي آينده مورد شماتت قرار بگيرم
آهان مچت را گرفتم. ... اولش حدس میزدم که این جوری باشه. از این که میگی دیگران با تو مشکل دارند، یه بوهایی میاد.
به نظرم میاد که شما یه ذره جوگیرانه یا احساسی در مورد مسائل سیاسی نظر میدی. ناراحت نشین، نمی خوام براتون مشکلی ایجاد شه و مستقیم رفتم سر اصل مطلب. این که خیلی ها با نظرت مخالفن؛ یعنی
شما یه جاهاییش را دارین تند میرین یا دارین اشتباه می کنین. وقتی گفتی با خواستگارات بحث می کنی و بعد کوتاه میای هم به نظرم اومد این احساسی رفتار کردن درونت باشه.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط yasa
و اما در مورد اينكه بايد به يك مشاوره ي حضوري برم هم كمي وقتم كمه هم آيا واقعا اينقدر مشكلم حاده؟؟؟
حاد نیست، یعنی نیاز به دارو نداری. :311: آخه میدونی من فکر میکنم
شما زیادی داری قضیه سیاست را جدی میگیری و این یه مرد را می ترسونه.:305: این باعث میشه که شما خیلی از موقعیت های خوب را از دست بدی. یعنی ممکنه طرف کیس عالی ای باشه و وقتی شما با هیجان زیاد در مورد مسائل سیاسی نظر میدی، با خودش فکر کنه : هی این از اون دخترهاییه که فرداها ممکنه بخواد بره حرف سیاسی بزنه و
من باید دو سال بعد توی زندان اوین، بند 202 باهاش ملاقات کنم. :58: مگه خلم؟ بهتره برم دنبال دختری که کاری به سیاست نداره.
من یه خونه ی آروم می خوام و همسر خوب و یه مادر خوب برای بچه هام و نه یه قهرمان ملی که به خاطر وطن می جنگه. :199:
حرف زدن در مورد مسائل سیاسی اشکالی نداره، اما من در موردت نگرانم که
نکنه خیلی سیاسی بازی درآری و خواستگارات را بترسونی.
من حتما بهت توصیه می کنم یه مشاوره برو تا بیشتر کیس هاتو نپروندی.
در ضمن سن شما یه جوریه که خیلی ایده آلانه به مسائل سیاسی نگاه می کنی و فکر می کنی با قهرمان بازی میشه این مملکت را نجات داد. :305: (ما هم این جوری بودیم و حالا همه ی کرک و پرمون ریخته)
این ها همش یه سری هیجان زودگذره و 4 سال دیگه با خودت میگی، عجب شاسکولی بودم هان،:311: اصلا به من چه تو این مملکت چی میگذره. گور پدر همشون. من کلاه خودم را می چسبم تا باد نبره. آخ عجب اشتباهی کردم، دقیقا 22 ساله که بودم، تسوکه توی یه شب 5شنبه ی پاییزی (:311:) به من هشدار داد و من جدی نگرفتم و اون خواستگار را رد کردم.
ای کاش تو لحظه به تسوکه گوش میکردم یا تفکرات الان را داشتم. :302:
جدی میگم، حتما یه مشاوره برو. :305:
دوست گلم
اين مطالب در مورد من زياد صدق نميكنه و نميكرد. اما شايد به درد تو بخوره.
همسرت دوستت داره شك نكن... تحت هيچ شرايطي هم نميخواد بهت زور بگه! اما اينكه ميبينه شما داري خودت رو در معرض آسيب قرار ميدي مجبوره از حربه هايي كه قانون و شرع جلوي پاش گذاشتن استفاده كنه.
زندگيتو بكن دوست عزيز
به خدا هيچ كس و هيچ چيز حتي ارزش اينكه يك لحظه يك كدورت كوچيك بين تو و همسرت بوجود بياره رو نداره!:72:
فكر كني تو يك جزيره اي كه هيچ كس به جز خودت و همسرت و خدا نيست! اونوقت چيكار ميكني؟ معلومه كه زندگي معموليتو ميكني.
همسرت نگرانته همين ...
راستي يه چيز ديگه هم خواهرانه بهت بگم:
ببخشيدا اما چون دوستت دارم ميگم. به حرفاي هيچ رسانه و روزنامه و ... يي (اين وري يا اون وري) اهميت نده و باورشون نكن. چون هيچ رسانه اي در جهان هرچقدر هم كه ادعاي آزادي و دموكراسي و ... داشته باشه كل حقيقت رو بهت نميگه و اخبار رو جهتدار و كاملا هم سو با منافعش منعكس ميكنه پس خودتو درگير مسائل پوچ نكن ... آره ... درست شنيدي پوچ و بي ارزش و ...
RE: آيا معيار عشق، مطيع بودن محضه؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بهشت
خب اگر حدس من درست باشد ( چون هر دو داریم در لفافه صحبت می کنیم )
اینکه نوشته اید مخالف عقیده ی شما نیست اما مخالف فعالیت شماست، یعنی اینکه حوصله ی دردسر ندارد. می خواهد زندگیش را بکند. فردا اگر شما سر این جریانات آسیب جسمی ببینید زندگیتان با مشکل روبرو خواهد شد.
منظورم از در خطر بودن آبرو این است که به هر حال اگر شما به دلیل اینگونه فعالیتها گرفتار شدید و ... نمی تونه عواقب خیلی جالبی داشته باشه.
می تونه روی شغل، ادامه تحصیل و زندگی هر دوتون موثر باشه. به هر حال ایشون لزومی نمی بینند در این زمینه ریسک کنند.
ضمن اینکه شرعی و قانونی حق دارد. حالا شما اگه مخالفی می تونی به قانون و شرع اعتراض کنی که چرا این حق را به ایشون داده.
مورد شما که فرق داره، اما حتی اگر شغل شما با شئونات زندگی مرد هماهنگ نباشه ایشون قانونا می تونن مانع کارکردن شما بشن.
باید اول فکرهات را می کردی بعد ازدواج می کردی.
ممنون براي پاسختون! بله من هم اينطور فكر ميكنم كه ايشون گمان ميكنن اين مسئله براشون دردسرسازه و به قول شما حوصله دردسر ندارن!
همسر من بيشتر به شغل و مسائل مالي فكر ميكنه و بيشتر وقتش رو به اين مسائل اختصاص ميده! چيزايي كه خب براي من به عنوان ارزش محسوب نميشن!
ببخشيد اينو رك ميگم ولي زندگي اي كه بخواد با زور و استبداد با هر توجيهي چه قانوني چه خانوادگي چه شرعي و... پيش بره زندگي اي نيست كه بنظر من بشه روش حساب باز كرد!
جاي وجدان در كنار قانون و شرع خالي ميمونه! به فرض كه اصلا همسر من، از طريق قانوني مانع همه فعاليت هاي خارج از منزل من هم بشه آيا اين ارزشي هم داره؟
من نميخوام موضوع رو از ديد خشك قضايي ببينم گفتم همچين زندگي اي برام ارزشش رو از دست ميده! وقتي پاي زور به ميون بياد احترام و درك متقابل از ميون ميره! اين نظر شخصي منه! ...
پيش از همه اين جريانات ما نامزد كرده بوديم پيش از ازدواج هم من كار خودم رو ميكردم!
ايشون وقتي ميفهميد مخالفت ميكرد ولي نه با اين شدت الان!
"بايد قبل از ازدواج فكرهامو ميكردم" بهشت جان خب حالا كه من ازدواج كردم نميتونم به خاطر همچين مسئله اي كه برم مهريه مو اجرا بذارم مثلا!!!.... يا بشينم ياس بخورم كه مثلا چرا با ايشون ازدواج كردم؟؟؟... من همسرمو دوست دارم اگر ميخواستم اينطور قضيه رو نگاه كنم كه اصلا نمي اومدم جايي مسئله م رو مطرح كنم و تقاضاي كمك داشته باشم!!!
دنبال راهكاري براي به تفاهم رسيدن در مسائل اين چنيني بدون دعوا، بدون درگيري و با كمترين اختلاف هستم
باز هم ممنون براي پاسختون!:72:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط yasa
دوست عزيزم من برخلاف دوستان همون ديشب كل مطلبتو خوندم و كاملا هم فهميدم منظورتو شايد به خاطر اينه كه اولين باري كه به تالار اومدم بچه ها در مورد همين مسائل به من تذكراتي دادن و من هيچ وقت يادم نميره.
خوب دقت كن:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط tesoke
نقل قول:
نوشته اصلی توسط yasa
اما مشكل اينه كه ديگران نمي تونند نظرات منو تحمل كنند منم از همين مي ترسم كه مدام به خاطر نوع فكرم (درست يا غلط) در زندگي آينده مورد شماتت قرار بگيرم
آهان مچت را گرفتم. ... اولش حدس میزدم که این جوری باشه. از این که میگی دیگران با تو مشکل دارند، یه بوهایی میاد.
به نظرم میاد که شما یه ذره جوگیرانه یا احساسی در مورد مسائل سیاسی نظر میدی. ناراحت نشین، نمی خوام براتون مشکلی ایجاد شه و مستقیم رفتم سر اصل مطلب. این که خیلی ها با نظرت مخالفن؛ یعنی
شما یه جاهاییش را دارین تند میرین یا دارین اشتباه می کنین. وقتی گفتی با خواستگارات بحث می کنی و بعد کوتاه میای هم به نظرم اومد این احساسی رفتار کردن درونت باشه.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط yasa
و اما در مورد اينكه بايد به يك مشاوره ي حضوري برم هم كمي وقتم كمه هم آيا واقعا اينقدر مشكلم حاده؟؟؟
حاد نیست، یعنی نیاز به دارو نداری. :311: آخه میدونی من فکر میکنم
شما زیادی داری قضیه سیاست را جدی میگیری و این یه مرد را می ترسونه.:305: این باعث میشه که شما خیلی از موقعیت های خوب را از دست بدی. یعنی ممکنه طرف کیس عالی ای باشه و وقتی شما با هیجان زیاد در مورد مسائل سیاسی نظر میدی، با خودش فکر کنه : هی این از اون دخترهاییه که فرداها ممکنه بخواد بره حرف سیاسی بزنه و
من باید دو سال بعد توی زندان اوین، بند 202 باهاش ملاقات کنم. :58: مگه خلم؟ بهتره برم دنبال دختری که کاری به سیاست نداره.
من یه خونه ی آروم می خوام و همسر خوب و یه مادر خوب برای بچه هام و نه یه قهرمان ملی که به خاطر وطن می جنگه. :199:
حرف زدن در مورد مسائل سیاسی اشکالی نداره، اما من در موردت نگرانم که
نکنه خیلی سیاسی بازی درآری و خواستگارات را بترسونی.
من حتما بهت توصیه می کنم یه مشاوره برو تا بیشتر کیس هاتو نپروندی.
در ضمن سن شما یه جوریه که خیلی ایده آلانه به مسائل سیاسی نگاه می کنی و فکر می کنی با قهرمان بازی میشه این مملکت را نجات داد. :305: (ما هم این جوری بودیم و حالا همه ی کرک و پرمون ریخته)
این ها همش یه سری هیجان زودگذره و 4 سال دیگه با خودت میگی، عجب شاسکولی بودم هان،:311: اصلا به من چه تو این مملکت چی میگذره. گور پدر همشون. من کلاه خودم را می چسبم تا باد نبره. آخ عجب اشتباهی کردم، دقیقا 22 ساله که بودم، تسوکه توی یه شب 5شنبه ی پاییزی (:311:) به من هشدار داد و من جدی نگرفتم و اون خواستگار را رد کردم.
ای کاش تو لحظه به تسوکه گوش میکردم یا تفکرات الان را داشتم. :302:
جدی میگم، حتما یه مشاوره برو. :305:
دوست گلم
اين مطالب در مورد من زياد صدق نميكنه و نميكرد. اما شايد به درد تو بخوره.
همسرت دوستت داره شك نكن... تحت هيچ شرايطي هم نميخواد بهت زور بگه! اما اينكه ميبينه شما داري خودت رو در معرض آسيب قرار ميدي
مجبوره از حربه هايي كه قانون و شرع جلوي پاش گذاشتن استفاده كنه.
زندگيتو بكن دوست عزيز
به خدا هيچ كس و هيچ چيز حتي ارزش اينكه يك لحظه يك كدورت كوچيك بين تو و همسرت بوجود بياره رو نداره!:72:
فكر كني تو يك جزيره اي كه هيچ كس به جز خودت و همسرت و خدا نيست! اونوقت چيكار ميكني؟ معلومه كه زندگي معموليتو ميكني.
همسرت
نگرانته همين ...
راستي يه چيز ديگه هم خواهرانه بهت بگم:
ببخشيدا اما چون دوستت دارم ميگم. به حرفاي هيچ رسانه و روزنامه و ... يي (اين وري يا اون وري) اهميت نده و باورشون نكن. چون هيچ رسانه اي در جهان هرچقدر هم كه ادعاي آزادي و دموكراسي و ... داشته باشه كل حقيقت رو بهت نميگه و اخبار رو جهتدار و كاملا هم سو با منافعش منعكس ميكنه پس خودتو درگير مسائل پوچ نكن ...
آره ... درست شنيدي پوچ و بي ارزش و ...
yasaي عزيز ازتون خيلي ممنونم بابت توجه دقيقتون درك مسئله و مطلبي كه برام اينجا نقل كردين!
اول اينو بگم كه شوهر من هرگز نخواسته تا الان اقدام قانوني عليه من بكنه!... يعني اصلا در همچين موردي امكانش نيست خب! مگه از جونش سير شده؟...
من فقط يكبار بهش گفتم حتي قانون هم اجازه نميده اينطور رفتار كني كه برگشت گفت چرا ميده!
هيچ وقت نگفته ميخواد از راه قانون منو مطيع خودش كنه! ولي خب از طريق ديگه اي داره زور ميگه!
اينكه ميگه منو ميزنه يا مثلا امروز نذاشت من برم دانشگاه كلاس داشتم گفت هيچ جا نميري!!!!
الان ساعتي يكبار داره زنگ ميزنه خونه من بهش گفتم بيخودي داري چكم ميكني چون ميتونم راحت شماره رو دايورت كنم فكر كني خونه م پس با من اينطوري رفتار نكن كه انگار هيچي نميفهمم!
خب برگشته به من ميگه تقصير منه كه صبح درو قفل نكردم برم!!!!.... ميگه تو غيرقابل كنترلي به تو نميشه اعتماد كرد!!!! اين حرف يعني چي؟؟؟ مگه هفته پيش كه رفته بود ماموريت من بي اجازه ايشون كاري كردم؟ خيلي رفتارش آزارم ميده! من همسرش هستم اسير و برده و كنيزش كه نيستم!
من اين حرف شمارو هم قبول دارم كه نگران من هست حرف بهشت جان رو هم قبول دارم كه ميگن شوهر من نميخواد دنبال دردسر بره ولي بخدا اين هم راهش نيست!
شايد من هنوز بايد يه چيزايي رو تجربه كنم كه اقتضاي سن و موقعيتي كه درش هستمه شايد چون ايشون از من خيلي بزرگتر هستن ايشون 34 سالشه چيزهايي رو ميدونن كه من واقعا نميفهمم! ولي اين حربه زور منو دلشكسته تر و حتي اگرم نخوامم لجبازي كنم لجبازتر ميكنه!
ايشون در همه مواردي كه براشون مهم هست از امثال همين حربه استفاده ميكنن نه فقط در اين مورد خاص! دارم فكر ميكنم اگر راجع به هر مسئله ديگه اي هم باهاش راه نمي اومدم يعني ميخواست سر هر چيزي همين برخورد رو باهام داشته باشه؟
yasa جان بابت توصيه هاتم ممنون خواهر مهربونم! :43:
RE: آيا معيار عشق، مطيع بودن محضه؟
من متوجه حرف شما هستم. زندگی که بخواد با زور و حربه ی قانون پیش بره دیگه زندگی نمی شه.
اما خب این مساله را هم درنظر بگیرید که زندگی و مخصوصا زندگی مشترک با ایده آلها و آرزوهای من و شما ممکنه خیلی فاصله داشته باشه.
دو نفر که بخش اصلی شکل گیری شخصیت و زندگیشون را در دو خانواده ی متفاوت گذروندن، قراره از یک جایی به بعد هم مسیر بشن. همه اش که با رویا و تخیل جلو نمی ره. باید عشق باشه، گذشت باشه، فداکاری باشه. یه جا شما از خواسته ات می گذری، یه جا ایشون و ....
به هر حال به احترام همون 12 سال بزرگتر بودنشون و اینکه به قول شما چیزهایی میدونن که شما نمی دونید و تجربیاتی دارند که شما ندارید، سعی کنید که درکشون کنید و از بعضی خواسته هاتون بگذرید.
بحث قانون و شرع را می گذاریم کنار. برو تاپیک شوهران از زنان چه انتظاری دارند را بخوان.
شما باید به شوهرت احترام بذاری.
شما باید تا یه حدی تابع و مطیع ایشون باشی.
شما باید برای کارهات و فعالیتهات با رضایت ایشون قدم برداری...
نه فقط چون قانون می گه و شرع. چون ذات و آفرینش مرد اینه. چون مرد و زن متفاوتند و به شکلهای مختلفی ارضا ( منظورم نیازهای روحیشونه ) می شن. چون مرد با این چیزها مردانگیش و قدرتش را به خودش نشون می ده و ثابت می کنه. همونطور که شما نیازهایی دارید که ایشون نداره یا حداقل در ایشون کمرنگ تره.
سعی کن این تفاوت ها را بپذیری.
از مثال خودتون استفاده می کنم. برای مرد امکانش هست که بدون ارتباط عاطفی و با دلخوری هم از نظر جنسی ارضا بشه. اما یک خانم اگه از همسرش دلخور باشه در رابطه ی جنسی هم راحت نیست.
RE: آيا معيار عشق، مطيع بودن محضه؟
بهشت جان من متوجه حرف شما هستم! اينكه ميفرماييد مردها احترام ميخوان اطاعت ميخوان رو من كاملا درك ميكنم! ميخوان غرور و مردونگيشون حفظ بشه و اگر ما حرف منطقي هم بزنيم ممكنه بشه لج و لجبازي با غرور يك مرد!!!
من با اين مسئله مشكلي ندارم به ايشون احترام ميذارم تا حالا سر همين جريان صدها بار سرم داد و فرياد كشيده من اگر يكبار وسط دعوا وولومم يكم بره بالا فوري خودش برميگرده ميگه صداتو بيار پايين! ملاحظه ميكنم با اينكه باهاش مخالفم با اينكه جلوي خيلي چيزامو ميگيره احترامشو حفظ كردم تا حالا يكبار حرف زشت از دهنم درنيومده برعكس ايشون كه خيلي راحت فحش ميده! (البته نه به من ولي خب توي دعوا ناسزا هم ميگه)
ما ديشب دومرتبه صحبتمون شد به من ميگه عوضش كتك نخوردي! ازش پرسيدم منظورت بيرون توي خيابونه گفت نه از دست خودمو ميگم!!!!!!!!!!
من بهش گفتم اگر زني خيانت هم بكنه مجوز نميشه شوهرش دست روش بلند كنه كه تو دائم اين حرفو ميزني! ميگه خودت خواستي اينطوري باهات رفتار كنم! منم بهش گفتم طرز فكر منو نميتوني عوض بكني از كتك خوردنم نميترسم!
ايشون حرمت قائل نميشن! من ديشب تا نزديك هاي صبح گريه كردم ديشب احساس كردم كه دوست داره اذيتم كنه! وقتي ديشب حرفش پيش اومد داشت لبخند ميزد حس ميكنم ميخواد تحقيرم كنه! اين هم جز اون غرور مردهاست كه زن ها بايد مراقبش باشن؟ يعني منو تحقير كنه تا حس كنه مرده و قدرت همه چيز رو داره؟
ايشون وقتي از منم كوچيكتر بودن خيلي كارها كردن كه من تصورش رو الان هم نميتونم بكنم بهش كه ميگم تو توي 18 سالگي فلان كارهارو كردي حالا چرا به من اينطور ميگي ميگه من پسر بودم فرق ميكرد!!!!!!!!!!!!
ما دائما در حال كلنجار سر اين هستيم ايشون فكر ميكنه حق و حقوق همه چيز رو داره! فقط چون مرده!!!
من نميخوام رويايي زندگي كنم! ولي توقع دارم همونطور كه احترام ميذارم احترام هم ببينم! توقع دارم درك بشم نه اينكه مدام تهديد بشم! يا احساس كنم دارم براي عشق از خواستم ميگذرم ولي جوابش رو بازم اينطوري بگيرم!
به قول خودتون يه جا من از خواسته م بگذرم يه جا ايشون!
RE: آيا معيار عشق، مطيع بودن محضه؟
سلام بر شما saturen عزیز
ببینید.ما باید با هم دو مرحله را طی کنیم.مرحله ی اول کم کردن تنش و بازگرداندن آرامش به زندگی مشترک شماست.مرحله ی دوم اینکه با روش مناسب یک سری آموزش به همسرتان و همچنین خودتان بدهیم تا دیگر این مسایل به وجود نیاید.
پس فعلا علی الحساب بحث فشار همسرتان که با قانون روی آزادی شما تاثیر می گذارند را نادیده می گیریم و سعی می کنیم که کیفیت رابطه ی شما را با همسرتان بهبود ببخشیم.
مسلما وقتی همسرتان از شما خشنود باشند و آرامش داشته باشند ، بهتر از حال که فضای خانه پر از تنش است ، حرف را می پذیرند و انعطاف بیشتری از خود نشان می دهند.
خب پس برویم سر مرحله ی یکم : بله من که پرسیده بودم جریان بحث شما چیست دقیقا می خواستم ببینم سر مسایل سیاسی بحث می کنید و یا مسایل دیگر.ببینید کلا احترام به عقاید و افکار و این جور بحث ها ، دو جهت کاملا مجزا را طی می کنند.در یک سمت مسایل دینی و سیاسی قرار دارد و در جهت دیگر الباقی زمینه ها.
معمولا همسران در زمینه های دینی با یکدیگر مشکلی ندارند چرا که قبل از ازدواج و در مرحله ی شناخت چنین مسایلی کاملا واضح است و طرفین با دید باز انتخاب خود را می کنند.ولی بحث سیاست که برای زندگی مشترک خیلی خطرناک است کاملا متفاوت و با توجه به وقایع روز است.لذا این چنین نیست که شما بتوانید در مرحله ی شناخت چنین چیزی را متوجه شوید و از آن جا که این مسایل نیز مانند مسایل دینی ،ارزشی است (یعنی حتی ممکن است کسی به خاطر این قضیه کاملا داوطلبانه جان خود را هم فدا کند) ، چیزی است که به راحتی می تواند به بنیان یک زندگی مشترک آسیب وارد کند و چه بسا آن را فرو ریزد.
شما به زندگی مشترک اکثر سیاست مداران بزرگ هم که بنگرید ، هیچ کدام زندگی مشترک موفق و آرامی را تجربه نکرده اند .
فرموده بودید :
نقل قول:
ببخشيد اينو رك ميگم ولي زندگي اي كه بخواد با زور و استبداد با هر توجيهي چه قانوني چه خانوادگي چه شرعي و... پيش بره زندگي اي نيست كه بنظر من بشه روش حساب باز كرد!
جاي وجدان در كنار قانون و شرع خالي ميمونه! به فرض كه اصلا همسر من، از طريق قانوني مانع همه فعاليت هاي خارج از منزل من هم بشه آيا اين ارزشي هم داره؟
من نميخوام موضوع رو از ديد خشك قضايي ببينم گفتم همچين زندگي اي برام ارزشش رو از دست ميده! وقتي پاي زور به ميون بياد احترام و درك متقابل از ميون ميره! اين نظر شخصي منه! ...
حق کاملا با شماست . حال اگر همسر شما هم می آمدند و می گفتند :
نقل قول:
زندگی که بخواد توش مدام آدم استرس داشته باشد و آدم هر شب با ترس سرش را زمین بگذارد زندگی نیست که بشود روش حساب باز کرد !
هم ما می گفتیم کاملا درسته.حق با شماست!
:82:
بگذارید یک تجربه ای که پدرم همیشه برایم تعریف می کرد را عنوان کنم :
سن من که قد نمی دهد.ولی پدرم همیشه برایم تعریف می کرد در سال 57 ، و چند سال قبل و بعد آن خیلی از خانواده ها که حتی با هم 20 سال زندگی مشترک موفقی را تجربه کرده بودند هم از هم پاشیدند.دقیقا به همین دلیل که دو همسر عقاید سیاسی متفاوتی داشتند .حتی خانواده هایی را برایم مثال زد که 3 فرزند بالغ داشتند و به خاطر همین موضوع طلاق گرفتند.حالا بگذریم که خیلی از این خانواده ها ، قبل آن که کارشان به طلاق برسد یکیشان کشته شد !
من همیشه فکر می کنم می بینم نمی شه گفت کار خوبی کردند یا نه.ولی خیلی بهتر بود که همه شان مجرد بودند.چون به نظرم همان اندازه که برای کشور مفید بودند به خانواده ی خود ظلم کردند.
به هر حال ما نمی توانیم بگوییم که فکر شما درست است یا خیر.ولی این را می توانیم بگوییم که همسرتان به شما زور نمی گویند.اگر موضوع بحث سر مهمانی رفتن ، بچه دار شدن ، محل زندگی و ... بود حق با شما بود و همسرتان حرف زور می زدند.ولی حال که بحث شما سر مسایل سیاسی است همانطور که خودتان هم می دانید این مساله همان اندازه که به زندگی شما مربوط می شود به زندگی همسرتان هم مربوط می شود و شما بدون خواست ایشان دارید قسمت خودتان و همسرتان را با هم به یک نقطه ای می رسانید که دلخواه همسرتان نیست.ما نمی توانیم بگوییم این هدف خوب است یا خیر و حق با کیست.ولی می توانیم بگوییم که این هدف اگر به هر سمتی رود چه سمت خواسته ی شما و چه سمت خواسته ی همسرتان ، مورد دلخواه یکی از طرفین نیست و چون در ارتباط مستقیم با زندگی مشترک هر دو است به شدت زندگیتان یک سیر نزولی را طی خواهد کرد که تابع وقایع بیرون منزل شماست.یعنی هر چه اوضاع کشور بیشتر به سمت بی نظمی پیش برود به همان اندازه زندگی شما هم به سمت ناپایداری پیش خواهد رفت تا بالاخره یک جایی شما نیز به همان گروهی که پدرم همیشه برای من تعریف می کردند می پیوندید.
اگر با ریاضیات آشنایی داشته باشید می دانید که هر پدیده ای را در دنیا می توان به صورت یک معادله ی دیفرانسیل نوشت و یک معادله ی دیفرانسیل از توابع ، مشتقشان و متغیر تشکیل شده است.تا جایی که متغیر تغییری نکند توابع همان نتیجه را به دنبال خواهد داشت.تا وقتی متغیر زندگی شما تغییری نکند مدام همین نتیجه را خواهید گرفت.در این شرایط که همسرتان یک گارد در مقابل شما گرفته اند تغییر در همسرتان بسیار بسیار مشکل تر از تغییر در خودتان است.پس با توجه به شرایط شما باید بزرگواری و از خود گذشتگی نمایید و برای زندگی مشترکتان در خود تغییر دهید.
باید میان ارزش های سیاسی و ارزش های زندگی مشترکتان یکی را انتخاب کنید.این تصمیم گیری به عهده ی خود شماست.
کمکی که ما می توانیم بکنیم این است که بگوییم : اگر به ارزش های زندگی مشترکتان بیشتر اهمیت می دهید باید از ارزش های سیاسی تان بگذرید و به عکس
امیدوارم که توانسته باشم کمکی بکنم
با احترام
:72::72::72:
RE: آيا معيار عشق، مطيع بودن محضه؟
arix عزيز ممنون بابت گفته هاتون! حرفاتون كاملا منطقيه!
من نميدونم الان توي اين شرايط چطور ميتونم كيفيت زندگيم رو به قبل برگردونم! شوهرم هم در ظاهر هنوز ادعا ميكنه كه بهترين زندگي رو داريم و حتي جلوي همه ميگه از من كاملا راضيه!
من از قلبش خبر ندارم! ولي كلا سعي ميكنه خارج از اين مبحث به روي خودش نياره كه به مشكل خورديم اين منم كه موضوع حتي تا توي رابطه جنسيمون هم برام كشيده شده! و نتونستم قبولش كنم!
من حرفاي شوهرم رو وقتي آروم صحبت ميكنه قبول دارم!
اينكه ميگه نميخوام مشكلي برات پيش بياد و ... رو. ولي دلم ميخواد تا پايان بحثمون همينطور به آرومي پيش بريم تا نتيجه اي بگيريم ولي يكمرتبه به دعوا كشيده ميشه و
ايشون شروع ميكنه منو تهديد كردن!
arixعزيز دقيقا ترم گذشته استاد تنظيم خانواده ما سر كلاس مطلبي رو گفت كه فكر منو يه مدت مشغول كرده بود باورش برام خيلي سخت بود!
جريان زن و شوهري كه سر اين اختلاف به مركز مشاوره اومده بودن خانم به سياستمدار مورد تاييد آقا توهين ميكنه و در حقيقت از دو جبهه مختلف بودن آقا ميزنه توي گوش خانم و به همين سادگي از هم جدا ميشن!
راستش من اون موقع از شنيدن همچين چيزي خيلي نگران شدم! تفاهم در اين زمينه خيلي مهم هست ولي خب هيچ كس باورش نميشه به نظر خيلي سهل مياد اينكه بگذري ولي واقعا اينطور نيست!!
شايد خيلي از دوستان مثلا بيان اينجا و فكر كنن من خوشي زده زير دلم كه اصلا همچين چيزي رو مطرح ميكنم نميدونم يا اصلا فكر كنن اين مشكلي نيست ولي واقعا اينطور نيست بنظر مسئله ظريفي مياد ولي واقعيت حلش خيلي سخت تر از اين حرفاست!
خب من هم از شريك زندگيم انتظار داشتم مثل خيلي آقايون ديگه منو همراهي كنه! همونطور كه در زندگي، منم هرجايي مخالفش هم باشم حاضرم به نام شريك زندگي ازش حمايت كنم!
ايشون اين حمايت رو از من دريغ كرده ولي اينكه بخواد از كار من ممانعت كنه اونم با اين راه هاي ببخشيد غيرانساني خب براي من هم همضمش آسون نيست!
راجع به مسائل ديگه من كاملا مطيعش هستم!
رفت و آمدهامون اينكه كي كجا بريم حتي خريد و مهموني با اراده ايشونه! يعني بياد خونه بگه بريم خونه مادرم من اگر حتي امتحانم داشته باشم حق ندارم بگم نه! البته ملاحظه من رو هم ميكنه ولي به عنوان مثال گفتم كه يعني اگر چيزي رو بخواد من نبايد نه بگم!
حتي اين مسائل كه توي خيلي خونه ها دست خانم خونه س توي خونه ما دست شوهرمه!
اگر راجع به چيزي از من نظر بپرسه بنظرم اهميت ميده ولي اگر نپرسه يعني حرف حرف خودشه! (معمولا هم راجع به چيزايي ازم نظر ميپرسه كه به حال خودش فرق چنداني نميكنه!)
مثلا توي خونه خودمون توي آشپزخونه شام بخوريم يا پاي تي وي رو از من ميپرسه!! يعني حتي اگر برنامه بيرون شام خوردن هم باشه دست ايشونه كه كي و كجا!
منظورم اينه كه همه چيز تحت كنترل و با اختيار ايشونه! از مسائل مهم بيرون خونه كاري و تحصيلي تا خريد و حتي مسئله جنسي!
راجع به مسائل شخصي هم خب هركس بالاخره حريمي براي خودش داره ايشون وارد حريم من هروقت كه بخواد ميتونه بشه ولي من حق ندارم راجع به خودش و مسائلش چيزي ازش بپرسم!!
وقتي ميپرسم يا جواب هاي كوتاه ميده يا اصلا ميگه ولش كن! اصرار هم كه عواقب خوبي نداره!!!
من اصراري هم به اين ندارم كه بياد همه چيز رو برام تعريف كنه ولي برعكسش اگر ايشون چيزي بپرسه من بايد تا ريزترين مسائل رو جز به جز براش تعريف كنم!
من در برابر همه اين ها حتي با اينكه ميدونم حساسيت هاش هم بيشتر از حد معمول هستن باهاش راه اومدم
علاقه به چشم شنيدن داره منم ازش دريغ نكردم فقط و فقط راجع به اين مسئله چون برام مهم هست ازش خواستم منو درك كنه و باهام فقط در اين حد كه جلوي راهم رو نگيره راه بياد!!!
من رابطه مو با كساني كه ايشون مخالف بودن قطع يا كم كردم!
حتي پوششم رو با معيارهاي ايشون سازگار كردم! با اينكه خودم هيچ اعتقادي مثلا به لباسي كه حتما پوشيده باشه ندارم ايشون هم همينطوري منو ديده بود پسنديده بود من چيزي ازش مخفي كه نكرده بودم اعتقاداتم رو ميدونست با اين وجود من باهاش راه اومدم!
هيچ جا هم باهاش سر اين مسائل دعوا نكردم همه رو به خوبي و خوشي كنار اومديم! كلا هم آدم آرومي هستم اهل دعوا نيستم حتي راجع به اين جريان خواستم هميشه منطقي باهم صحبت كنيم! ايشون داد و فرياد ميكنه بعد هم ميگه تو حرص منو درآوردي!
با خوندن مثالتون ياد حرف شوهرم افتادم من رشته م رياضيه سر اين جريانات تا حالا بارها بهم گفته من خانم مهندس گرفتم نه سخنران سياسي! :81:
من احساس ميكنم در برابر همه چيز كوتاه اومدم ولي ايشون حاضر به يك پله پايين رفتن در هيچ مسئله اي نيست! بخصوص اين جريان كه اگر منم نخوام توي فضا و محيطي هستم آدم هايي اطرافم هستن كه مرتب منو وارد اين قضيه ميكنن يه جورايي برام اجتناب ناپذير شده! شوهرم اينارو ميبينه و بازم تنها سلاحش اينه كه مثلا نميذارم بري دانشگاه!
من از اين برخوردها ناراحتم و شايد بايد صبر كنم تا به قول شما شوهرم ازم خشنود بشه ولي واقعا نميدونم چطوري ميتونم قبل از شوهرم خودم رو آروم كنم! ميتونم به اون بگم كه همون كاري رو ميكنم كه تو ميخواي كما اينكه تا الان اينو سر جريانات مختلف بهش گفتم (حتي اگر فقط ظاهري بوده و كار خودمو كردم اينطوري اونو مقطعي آروم كردم) ولي نميدونم به خودم و وجدانم در هر دو صورت چه پاسخي بايد بدم!
RE: آيا معيار عشق، مطيع بودن محضه؟
saturen عزیز
خواهش می کنم.امیدوارم به دردتون بخورد:)
راستش روی حرف هاتون خیلی فکر کردم.همانطور که گفتم راجع به مسایل سیاسی حداقل از من کاری بر نمیاد.(معجزه که نمی توان کرد).ولی در مورد دیگر قضایا.
شما انعطاف پذیری بالایی دارید که این چنین با همسرتان راه آمده اید و اینجا من واقعا شما را تحسین می کنم.راستش من یک خانواده ای را می شناسم که مرد خانواده به همین صورت خود رای هستند.کلا شرایط خوبی ندارند.دو دختر دارند که به خاطر همین اخلاق پدر ، همه کار هایشان را در خفا انجام می دهند و در حقیقت هر کاری بخواهند می کنند و طی سال ها تمرین ، الان به خوبی می توانند پدر را سردرگم کنند.البته اینجا نمی توان از دختر ها خرده گرفت چرا که پدر مقصر اصلی بوده.
ولی به نظرم شما می توانید همسرتان را تغییر دهید.امروز خیلی با آن موقع ها فرق می کند و متد های علمی و جدیدی به دست آمده که می توانند به کیفیت زندگی خیلی کمک کنند.
قدرتمند ترین سلاحی که شما در اختیار دارید سیاست زنانه و همین روابط جنسی است.به اصطلاح می گویند :
آقایان را خیلی راحت می شود خر کرد.فقط باید راهش را بلد باشی.
قسمت جالب قضیه اینجاست که خانم احمدوند ( روانشناس ) می گویند ، خیلی از آقایان مراجعین می گویند : همسر ما بلد نیست ما را خر کند.لطفا به او آموزش دهید!
:82:
ببینید زندگی پیچیدگی های خاص خودش را دارد.
شما ترجیح می دهید با یک آدم صاف و رک گو ِ آروم به مسافرت بروید یا با یک خالی بند ِ چرت و پرت گوی ِ خوش خنده؟
درست است که صاف بودن و راستگویی ارزش والای انسانی است.ولی گاهی اوقات به اصطلاح خودمانی "تیز بازی" لذتی در بر دارد که صد تا راستگویی ندارد.اینها شیرینی زندگی است.من به وفور همسرانی را دیده ام که زنشان با سیاست و خنده و شوخی و ناز و ... یک جواب بله مخالف میل آقا از او می گیرند و در آخر آقا با خنده می گوید ولی خودمانی خوب ما رو سیاه کردی و خودش کلی می خندد و کیف می کند.
باور کنید من به عنوان یک آقا می گویم که این کار خیییییییییییییلی لذت بخشه و با اینکه مجبور به کاری بر خلاف میلمان می شویم ولی در این جریان خیلی کیف می کنیم و این زندگی را خیلی بیشتر از زندگی ای که همسرمان هرچه بخواهد یا از او صرف نظر کند یا خیلی خشک و منطقی بر آن پا فشاری کند ، دوست داریم.
البته عرض کردم شما برای ایجاد تغییر ابتدا باید زندگیتان را از این تنش رها سازید
همچنین می توانید به تاپیک زیر نیز مراجعه فرمایید
http://www.hamdardi.net/thread-9346.html
ارادتمند
:72::72::72:
RE: آيا معيار عشق، مطيع بودن محضه؟
ممنون! بله متوجه حرفاتون ميشم! (شرمنده من فكر ميكردم شما خانم هستين!)
ممنون بابت لينكي كه قرار دادين! قسمت خانم به آقا واقعا دلنشين بود! ;)
من مهارت كلامي چنداني ندارم (بلد نيستم قربون صدقه همسرم برم)، ولي محبت و علاقمو و حتي تشكرم رو معمولا با تماس هاي فيزيكي نشون ميدم!
نميدونم اين خوبه يا بد! شوهرم ميگه من مثل خانمهاي روسي ميمونم كم حرف از عشق و علاقم ميزنم ولي محبتم رو با تماسهاي زياد نشون ميدم!
البته ما هر روز جمله دوستت دارم رو به هم ميگيم ايشون از نظر كلامي موفق تر هستن و به قول معروف خيلي ناز منو ميكشن! ولي منم در روابط جنسي در شرايط عادي پرحرارت برخورد ميكنم! ايشون هم چون از نظر جنسي گرم هستن من فكر ميكنم براشون اين جذاب تر بوده!
و اينكه چندتا چيزي كه دوست دارن رو من سعي ميكنم هميشه انجام بدم!
دوست داره كاري ميگه انجام بدم و چشم بشنوه،
ازش بابت كاري كه ميكنه تشكر كنم
و سوم اينكه خودمو براش لوس بكنم كه من هرسه اين كارهارو انجام ميدم!
ولي خب متاسفانه مهارت كلامي خاصي ندارم!
تنها چيزي كه احساس ميكردم بيانش براي ايشون خيلي مهمه جمله دوستت دارم بود كه به پاي ايشون نميتونم برسم ولي هر روز حتما سعي كردم اينو بهشون بگم!
راجع به خواسته هاي خودم هم اگر ازش چيزي رو خواهشي بخوام معمولا انجام ميده مگر اينكه كلا مخالف باشه كه خواهش بي فايده باشه ولي اگر سر مسائل عادي چيزي ازش بخوام اينطور نيست كه اصلا كوتاه نياد (البته گفتم مواردي كه خودش از قبل مخالفت خاصي نداشته باشه وگرنه حرف حرف خودشه!)
من راجع به اين مسئله مون توي تختخواب هم با ايشون صحبت رو باز كردم! جايي كه ديگه ميگن مردها از همه چيزشون حاضرن بگذرن!!
اينم نخواستم كه مثلا كلا اين مسئله رو موقع خواب حل كنيم فقط ازشون اون لحظه خواستم سر يكي از جريانات منو همراهي كنن كه به اين طريق موافقتش رو كم كم جلب كنم كه ديدم باز حتي توي اون شرايط هم عصبي ميشه! نميدونم شايد من بلد نبودم
شوهرم در حرف زدن از من توقع احترامِ زياد داره كه من هم همونطور كه قبلا هم گفتم خيلي مراعات ميكنم بهشون بي احترامي نشه!
البته يه چيزي هم هست ايشون توي دعواهامون به من ميگه تو فحش نميدي ولي يه حرفايي ميزني كه از صدتا فحش براي من بدتره!!!! خودمم نميدونم مگه من چه حرفي ميزنم كه اينو ميگه!!!
يا الان كه من كمي ناخواسته سرد شدم ميگن من دارم ازش انتقام ميگيرم در حالي كه من اصلا همچين قصدي ندارم!!
راستش من هم فكر ميكنم به اين طريق من مجبور ميشم از صداقتم با ايشون كم كنم!
مسئله اينه كه اصلا همچين چيزي ايده آلم نبوده و نيست!
حتي به ايشون هم بارها گفتم كه مخالفت هاي تو فقط باعث ميشه من يواشكي كار خودمو بكنم! و حتي جلوي خودش ابراز پشيموني هم كردم سر جرياناتي كه به حرفش كردم و گفتم اگر بهت نميگفتم هم دعوامون نميشد هم من كار خودمو ميكردم!
ايشون يك اينكه ميگه جرئت نداري به من نگي! (كه اين درست نيست من كاملا جرئتش رو دارم فقط ملاحظه ايشون و زندگي مشتركمون رو كردم) دوم اينكه ميگه فرقي نميكنه بعدا كه بفهمم پوستتو ميكنم! (يعني بازم فقط ابزار تهديد)
من نميدونم چطور تنش بينمون رو از بين ببرم!
در حال حاضر ايشون ميگه چون قبلا راه هاي مختلف رو رفته كه منو منصرف كنه ولي جواب نداده اين حربه هاي جديدش مثل انصراف از تحصيل يا كتك زدنم رو پيش گرفته ميگه خلاف خواستشه ولي من مجبورش كردم!!!! !!!!!!!!!!!!!!
البته حرفش درسته كه قبلا راه هاي ديگه رو رفته ولي در حال حاضر اين نوع برخورد خب جواب معكوس داده! من رابطم با ايشون خيلي تيره و تار شده!
ايشون ميگن قبلا باهات صحبت كردم راضي نشدي، اخم كردم اصلا نديدي! رابطه با خانوادتو كم كردم هيچ شكايتي نكردي، يه مدت ميگه كم محلي كردم باز ديدم اصلا حواست نيست كه بياي حتي بپرسي چرا! بهت گفتم به خانوادت ميگم گفتي بگو پدرم تاييدم ميكنه، حالا مجبورم كردي خشن تر برخورد كنم!
اين دقيقا حرفاي ديشب ايشون بود!
من هم هيچي نداشتم بگم چون حرفاشو فكر هم كه ميكنم ميبينم كاملا صحيحه... تنها چيزي كه بهش گفتم اين بود كه چرا پس هنوز مخالفت ميكني حالا كه ميبيني برام انقدر مهمه!
بهش گفتم من نگراني تورو درك ميكنم اگر جاي من و تو عوض شده بود من هم نگران تو ميشدم ولي هرگز به خودم اجازه نميدادم بخوام جلوي آرمان ها و اعتقادات تورو بگيرم!
و ايشون باز هم همون مسئله من مرد هستم تو زني رو مطرح ميكنن!!!!
من حس ميكنم شايد تا حدودي اختلاف ما به خاطر اختلاف سنمون هم باشه ايشون متولد 55 هستن من 67! از دو فضاي جدا هستيم!
پدر من هميشه به آزادي دخترهاش اهميت ميداد
خانواده ايشون يكماه بعد از عروسيمون وقتي شوهرم به مادرش گفته بود منو گذاشته بانك كه بياد يه لحظه چيزي از خانواده ش بگيره و بره گفته بودن چرا تازه عروستو تنهايي گذاشتي بانك!!
RE: آيا معيار عشق، مطيع بودن محضه؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط saturen
من مهارت كلامي چنداني ندارم (بلد نيستم قربون صدقه همسرم برم)،
عزيزم خوب ياد بگير!
تو همين سايت در قسمت شوهران و زنان از يكديگر چه انتظاراتي دارند كلي مطلب هست كه ميشه اونا رو ياد گرفت
با شخصيت دوست داشتني و انعطاف پذيري كه شما دارين مطمئنم كه ميتوني خيلي چيزا ياد بگيري و بهشون عمل كني
من با اينكه با شما هم سنم و ... واقعا در توان خودم نمي بينم بتونم هميشه به مردم چشم بگم خيلي برام دشواره .... خييييييييييلي :302:
اما با اين حال خيلي چيزا رو از همين بخش ياد گرفتم و تصميم دارم در آينده بهشون عمل كنم.
راستي آقاي آريكس همه فكر ميكنن شما خانمي ؟ آخي! :311:
RE: آيا معيار عشق، مطيع بودن محضه؟
yasa جون من فكر نميكنم هميشه هم چشم گفتن چيز خوبي باشه! بهرحال من جز این راهي نداشتم چون جناب همسرم حرف گوش كردن محض رو ميپسنده! و البته ديدم كه اينطوري خيلي مهربون تر و آروم تر هم هست خب من چرا سخت بگیرم؟!
مرسي براي آدرسي كه معرفي كردي زياده بايد سر وقت همه رو بخونم ممنونم!! :72:
خوبي از شماست كه خوب ميبيني :72:
اينطوري كه من اين چند روزه توي تالار چرخيدم شبيه مشكل خودم رو پيدا نكردم! يعني كسي احساس نميكنه در استبداد شوهرش به اين صورت باشه يا من كه حداقل چيزي رو پيدا نكردم! خداروشكر كسي اين مشكل رو گويا به اين شكل نداره!
من هم اينجا خيلي نكته هاي مثبتي از همه دوستان دارم ياد ميگيرم... ولي متاسفانه هنوز راهي براي آروم كردن فضاي خونه و متقاعد كردن همسرم پيدا نكردم!
بازم من شرمنده م آقاي arix :72:
RE: آيا معيار عشق، مطيع بودن محضه؟
شما در یک مساله ی اصولی با همسرتون مشکل دارید. یک مساله ی پایه ای.
کسی نمی گه همیشه بگید چشم.
اما سر یک سری مسایل اصلی که در زندگی هر دو نفر تاثیر بسیار مهمی هم داره اگر توافق نباشه اون زندگی سخت می شه یا شاید نمی شه.
فرض کنید شوهرتون دوست داره بچه داشته باشه و شما بگید نه. قرار نیست که من همه اش بگم چشم!
خب به نظرتون این استبداده اگه ایشون مصر باشند یا از قدرتشون ( قانون، دوستان و ... ) استفاده کنند تا شما را متقاعد کنند؟
تاثیر رفتار شما نه تنها بر زندگی خودتان که بر زندگی شخصی ایشان ( نه مشترک ، هر چند مرز گذاشتن بین این دو سخته ) خیلی زیاد است.
یکی از همکاران من هم بدون اطلاع همسرش این کار را می کرد و اتفاقا دستگیر هم شد و بعد به غلط کردنی افتاده بود که بیا و ببین ( مجبور شدم بگم ... )
RE: آيا معيار عشق، مطيع بودن محضه؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بهشت
کسی نمی گه همیشه بگید چشم.
بهشت جان شوهر من خواهان اينه كه من در همه حال بهش چشم رو بگم اينو صريحا بيان ميكنه كه بگو چشم! هرچي بيشتر با حرفش يا كاري كه ميگه مخالفت كنم بيشتر اصرار داره اينو بشنوه!
بحث فقط توقع هم نيست توي يه مواردي مثل مسئله اي كه الان برامون به اين شكل بزرگ شده حاضره به هر طريق مجبورم كنه كه فقط اين كلمه رو بشنوه! تفاهم به شرط چاقو!
شايدم قصد بدي نداشته باشه و واقعا فكر كنه صلاح زندگيمونه ولي سر مسائلي كه براي من كوتاه اومدن سخته اين جريان اذيتم ميكنه! به قول خودتون نميشه كه مثلا شوهرم بچه بخواد من نه بعد من به اينم بگم چشم! يه جاهايي خب امكانش نيست كه چشم بگي!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بهشت
خب به نظرتون این استبداده اگه ایشون مصر باشند یا از قدرتشون ( قانون، دوستان و ... ) استفاده کنند تا شما را متقاعد کنند؟
اگر ايشون منو متقاعد ميكردن و يا حتي الان سعي در متقاعد كردن من داشتن من هرگز كلمه زور يا استبداد رو به كار نميبردم!
سلاح قانون و زور (من مرد هستم پس حق دارم و تو بايد...) بنظر من استبداده! باز اگر من دارم اشتباه ميكنم منو توجيه كنيد! خب اينطوري كوتاه اومدن هم ميشه از روي ترس تن به چيزي دادن!
من فكر ميكنم حتي اگر كوتاه بيام در برابر ايشون كما اينكه تا الان هم خيلي به خاطرش مراعات كردم خيلي جاها كوتاه اومدم چه ارزشي براي ايشون داره وقتي از هر فرصتي بتونم استفاده ميكنم يا به قول خودش ميپيچونمش؟!
رابطه بينمون خيلي سرد شده من سعي كردم از اين مهارت هاي كلامي كمي استفاده كنم تا شروع كردم گفت چي ميخواي اول اينو بگو!!! :302:
خيلي متاسف شدم براي همكارتون بهشت جان!
RE: آيا معيار عشق، مطيع بودن محضه؟
نقل قول:
رابطه بينمون خيلي سرد شده من سعي كردم از اين مهارت هاي كلامي كمي استفاده كنم تا شروع كردم گفت چي ميخواي اول اينو بگو!!!
به نظر می آید بهتر است به یک مشاوره ی حضوری مراجعه فرمایید.دنیای مجازی با امکانات محدود و همچنین عدم حضور همسرتان در اینجا باعث شده که ما با محدودیت هایی مواجه باشیم و از آنجا که حتی همسرتان در مقابل حرف های خوب شما هم واکنش نشان می دهند بهتر است تا شرایط بدتر از این نشده ، اقدام فرمایید.
پی نوشت : در جریانم که همسرتان با رفتن به نزد مشاور مخالفت می کنند.ولی روش پیشنهاد شما هم اشتباه بوده.در قبل گفته بودید : برویم تا بگوید کداممان درست می گوییم!(اشتباه)
این بار بفرمایید برای داشتن زندگی بهتر و حل مشکلاتمان به نزد مشاور برویم
با احترام
:72::72::72:
RE: آيا معيار عشق، مطيع بودن محضه؟
ببینید دوست عزیز شما الان دو تا مساله را با هم مطرح می کنید. یکی اینکه شوهرتان درخواستهایی از شما داشته که شما چشم گفته اید. این درخواستها می تونه مثلا این باشه که گفتند بجای روسری، مقنعه سر کنید یا مثلا بجای هفته ای دوبار، هفته ای سه بار برویم خرید.
مساله دومتان این است که شوهرتان با فعالیتهای خاص مورد نظر شما مخالف است. بعد شما برای رفع یا تحلیل این موضوع می گید ایشون زور می گن یا من دائم گفتم چشم یا ....
اگر با چشم گفتن در موارد معمولی مشکل دارید یک بحث است و اگر با این مشکل دوم، یک بحث جداگانه. اینها را با هم قاطی نکنید.
اولی را کامل بگذارید کنار. اینکه شما سر رنگ روسریتان چشم گفته اید هیچ ربطی به این موضوع ندارد. بهتر است این دو مساله را جداگانه بررسی کنید.
در ضمن هر گاه طرفین یک قرارداد نتونن به توافق برسند به قانون مراجعه می کنند تا مشکلشون را حل کند. در مورد ازدواج هم همین است. وقتی ایشون با شما در این زمینه توافق نداره، مجبور می شه که از حق قانونیش استفاده کنه. این اصلا به معنی زور گفتن نیست. ایشون حقش را از این زندگی مشترک و قرار دادی که با شما دارد می خواد. کما اینکه اگر فردا به شما پول ندهند و اعتراض کنید و برگردند بگن، نمی شه که تو هر وقت پول می خوای من بگم چشم ... شما هم می تونید از حربه ی قانون استفاده کنید.
RE: آيا معيار عشق، مطيع بودن محضه؟
بهشت جان من منظورم چيزي مثل رنگ روسري نبود!
ولي بله من با هر دو مورد رو به رو هستم! فكر نميكنم از هم زياد جدا باشن! تصورم اين هست كه اگر بتونم ريشه اي مسئله رو تحليل كنم راحت تر ميتونم جريان پيش اومده رو هم حل كنم روي اين حساب موارد ديگه رو هم اينجا بيان كردم!
ممنون براي توضيحتون!:72:
آقاي arix ممنون از توصيه تون در حال حاضر كه تعطيلاته ولي بعد تعطيلات حتما همين كارو ميكنم چون براي خودمم حركتشون عجيب بود بخصوص كه من اهل اين كارا نيستم توقع داشتم با روي باز استقبال كنه يا حداقل واكنش بهتري نشون بده!... البته ايشون كلا نظر مساعدي نسبت به مشاوره نداره اينو از قبل از ازدواج ميدونم ولي باز امتحان ميكنم نهايتش اينه كه مجبور ميشم اين كارم مخفيانه انجام بدم!
مرسي براي نكته اي كه فرمودين! حق با شماست! بايد اينبار خيلي روي جمله هام دقت كنم!