-
مشاوره خوب پيدا نمي كنم
با سلام خدمت شما دوستان خوبم
من لازم دارم كه حتما برم پيش يه مشاور خوب . مشاوره قبلي كه رفتم تا حرفامو شنيد بهم گفت كاري نمي توني بكني بايد طلاق بگيري . اين مركز مشاوره ها هم كه بهم معرفي كردين وقتي زنگ زدم به مركز مشاوره پويا بهم گفتن خانم دكتر اسماعيلي رو اگه مي خوام ببينم بايد بعد از عيد زنگ بزنم تازه ببينم كي وقت مي دن بهم .
نمي دونم يه مشاور خوب سراغ دارين كه به جاي اينكه آدمو تشويق كنه به فرار از زندگي و طلاق راه حل بده كه چحوري اين زندگي رو جمعش كنم .
من هنوز مشكلم حل نشده و الان نزديك سه ماهه كه اين مشكلم ادامه داره و انگار هيچكي هم نمي تونه كمكم كنه چون شوهرم كوتاه بيا نيستش . هر روز هم كه مي گذره شوهرم بي خيال تر مي شه . اينو از رتارش كاملا مي شه فهميد .
من ديروز بالاخره پايان نامه ام رو ارائه دادم . نمره بدي هم نگرفتم . شوهرم هم اومد براي دفاعيه من . من هم به احترام اون به هيچكس ديگه از فاميلم نگفتم بيان . چون خودش گفت اگه مامانتينا بيان من نمي يام .
اومد بعد پايان نامه هم رفتيم با هم يه كمي حرف زديم . از حرفش اصلا كوتاه نيومده و بهم گفت عيد مي خواد با دوستاش بره شمال . گفت از لحاظ كاري خيلي مشكل داره و بهم گفت بعد دو ماه ديگه كه يه كمي سرش خلوت تر شد مي ياد با هم بريم پيش مشاوره . البته گفت من حرفم عوض نشده بيا بريم پيش مشاوره تو هم حرفتو بزن و دلايلتو بگو منم دلايل خودم رو مي گم كه راضي نيستم به ادامه اين زندگي . مشاوره بهمون مي گه كه مي شه ادامه داد يا نه يا بايد چيكار كنيم .
مي خوام اندفعه يه مشاور خوب پيدا كنم كه كمكم كنه زندگيمون درست بشه نه اينكه عين يه صندلي بشينه نگاهمون كنه و درد دلمونو گوش بده و بعد بگه من نمي تونم كاري كنم.
ازتون مي خوام اگه مشاوره خيلي خوبي سراغ دارين بهم معرفي كنين . مي خوام تا دو ماه ديگه كه وقت دارم يه مشاور خوب پيدا كنم .
هيچكس نيست كه كمكي در اين مورد بهم بكنه ؟
-
RE: مشاوره خوب پيدا نمي كنم
سلام عزيزم
شماره دکتر روانشناس آقای دکتر مجد:
02188729546 موسسه فرهنگي هنري پرورش فرزندان برتر
آدرس: تهران. خيابان يوسف آباد. نرسيده به خيابان هفدهم. پلاك 157. طبقه چهارم. واحد 8
حدودا دو ماه بعد بهت نوبت مي ده. من خودم رفتم پيشش. فوووق ق ق العااااده است:104:
-
RE: مشاوره خوب پيدا نمي كنم
ممنونم سرافراز جان
ولي دو ماه ديگه خيلي ديره . اون موقع بايد با شوهرم برم مي خوام قبلش يكي دو جلسه پيشش برم تا ببينم چي مي گه . دو ماهه ديگه خيلي ديره .نمي خوام مثل اوندفعه هول هولكي برم پيش يه مشاور و هيچ نتيجه اي هم نداشته باشه فقط پولمو بريزم دور.
-
RE: مشاوره خوب پيدا نمي كنم
مشاور خوب همينطوريه ديگه! زود زود نوبت نمي دن! مي توني با دفترشون تماس بگيري و بگي وضعيتم اورژانسيه اگه ميشه وقتهاي كنسلي تون رو بهم بديد. چون يه سري ممكنه نوبت داشته باشن و نرن. من خودم براي خردادماه دوباره نوبت دارم. اگه خواستي مي تونم نوبت خودمو بهت بدم.
دير نمي شه هل نكن!:46:
-
RE: مشاوره خوب پيدا نمي كنم
سبكتكين سلام
شوهرت تو را طلاق نمي دهد . بي تابي نكن . صبر كن .
نمودار رفتاري اش نشان نمي دهد كه اينكار را بكند فقط او گرفتار است و تو هم نه تنها نمي تواني او را آرام كني بلكه به مشكلات با بي طاقتي و كم تحملي و....دامن مي زني . اينكار را نكن .
بهترين كار همين مشاوره رفتن است .
براي برنامه ي عيدش او را تشويق مي كردي كه اينكار را حتما بكند و با دوستانش وقتش را بگذراند چرا كه نياز به اين استراحت دارد و خودت نيز برنامه هاي اينچنيني براي خودت تدارك ببين و به خودت بپرداز .
براي پايان نامه ات بهت تبريك مي گم . خدا را شكر كه هر دو از دست اين پايان نامه خلاص شديد .:311::46::104:
-
RE: مشاوره خوب پيدا نمي كنم
الان زنگ زدم بهش كه وقت بگيرم گفت فعلا تا تابستون سال آينده از قبل وقت گرفتن و جا ندارن . چرا همه مشاوره هاي خوب اينطورين ؟ اگه يكي مشكل داشته باشه بايد چيكار كنه . تا يه سال ديگه بايد صبر كنه ؟
-
RE: مشاوره خوب پيدا نمي كنم
با اين شماره تماس بگير و وقت بگير 22668827 -مهدي آزاد
-
RE: مشاوره خوب پيدا نمي كنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
سبكتكين سلام
شوهرت تو را طلاق نمي دهد . بي تابي نكن . صبر كن .
نمودار رفتاري اش نشان نمي دهد كه اينكار را بكند فقط او گرفتار است و تو هم نه تنها نمي تواني او را آرام كني بلكه به مشكلات با بي طاقتي و كم تحملي و....دامن مي زني . اينكار را نكن .
بهترين كار همين مشاوره رفتن است .
براي برنامه ي عيدش او را تشويق مي كردي كه اينكار را حتما بكند و با دوستانش وقتش را بگذراند چرا كه نياز به اين استراحت دارد و خودت نيز برنامه هاي اينچنيني براي خودت تدارك ببين و به خودت بپرداز .
براي پايان نامه ات بهت تبريك مي گم . خدا را شكر كه هر دو از دست اين پايان نامه خلاص شديد .:311::46::104:
:104:
منم مي خواستم همينارو بگم ولي چون قبلا مقررات سفت وسخت درباره سبكتكين گذاشتين گفتم نگم بهتره...
سبكتكين! بهت تبريك ميگم! اوضاعت خيلي داره بهتر مي شه:46:
-
RE: مشاوره خوب پيدا نمي كنم
سلام سبکتکین
خوبی ؟
خیلی خوبه که دنبال مشاوره حضوری به طور جدی هستی :104::104:
هرقدر بیشتر شوهرت رو رها کنی و به خودت بپردازی او بیشتر به سویت باز خواهد گشت ، و هرچه بیشتر بهش بچسبی و بخواهی برگرده او بیشتر فراری میشه .
نمیدانم این مدت که تاپیکت قفل شد تا الآن چه رویه ای در پیش گرفتی ( به راهکارها عمل کردی ؟ )
اما انعطاف در شوهرت مشاهده میشه ، با این وجود تو متمرکز بر او نباش و روی خودت کار کن . تا پیش از اینکه مشاوره مشترک برید ، از تمرکز روی او بیرون بیا و راهکارهای کار روی خودت و یافتن اشتباهاتت و رفع اونها را دریافت کن . تا جایی که به مرور همسرت متوجه تغییرات بشه بخصوص وقتی با هم مشاوره میرید اینو حس کنه .
موفق باشی
-
RE: مشاوره خوب پيدا نمي كنم
سبکتکین جان
سلام. برای پايان نامه ات تبریک می ګم. انشالله که همیشه موفق باشی.
شوهرت عملا داره نشون می ده که آروم شده. داره برمی ګرده. مطمعن باش. فقط هول نشو. همچنان به رفتارهای آروم و بدون تنش ادمه بده و به خودت بپرداز. فقط خودت!
فشار بهش نیار و بهش فرصت بده تا باز هم فکر کنه.
دو ماه فرصت خیلی خوبیه برای تو. باز هم روی خودت و رفتارهات کار کن. مشاوره را جدی دنبال کن.
حواست را جمع کن تاپيکت مثل قبلی نشه. خیلی جدی و مدبرانه مدیریتش کن.
-
RE: مشاوره خوب پيدا نمي كنم
سلام. من زیاد از مشکلاتت خبر ندارم عزیزم. اما وظیفه خودم دونستم که بیام اینجا و اگه کمکی از دستم بر میاد انجام بدم.
من آدرس یه وبلاگ رو میدم که از اون طریق میتونی از دکتر میثاق وقت بگیری. اگه بگی وضعیت اورژانسی داری تا جایی که میشه زودتر وقت میده. البته من فقط ایشون رو توی برنامه اردیبهشت دیدم. مشاوره نداشتم باهاشون. ولی حرفاشون فوق العاده عالیه. امیدوارم اگه رفتی اینجا برات مفید باشه و مشکلت زود زود حل بشه:46:
این آدرس:
http://mahdicu.persianblog.ir/
-
RE: مشاوره خوب پيدا نمي كنم
از همتون ممنونم كه راهنماييم كردين . امروز وقت مي گيرم براي مشاوره حضوري تا بتونم هم روي خودم كار كنم هم بتونم راهنمايي بشم كه انشالله زندگيمو دوباره بسازم .
تو اين مدت يه اتفاقايي افتاد كه جالبه بدونين . تا يه جاييشو خوب رفته بودم اما دوباره يه اشتباهم باعث شد تا همه چي به هم بريزه .
اون روزي كه وكيل شوهرم زنگ زد بهم گفت مي خواي چيكار كني گفتم هيچي من طلاق نمي گيرم ازش اگه ودش مي خواد بره اقدام كنه . گفت آخه اينجوري كه خودتو اذيت مي كني . گفتم نه چه اذيتي چه اتفاقي قراره بعد از طلاق برام بيوفته مگه . همين الانم فكر مي كنم طلاق گرفتم . بعد يه خورده بيچاره مهربون تر شد . بهم گفت حاضري اگه من راضيش كنم كه برگرده و يه فرصت ديگه بهت بده تو هم يه خورده از مهريتو ببخشي . گفتم آره . مهريه فقط بهانه است كه اونم يه خورده آرومتر باشه وگرنه خودشم مي دونه من آدمي نيستم كه پول مهريه واسم مهم باشه . من زندگيمو دوست دارم و دوست دارم زندگيمو درست كنم . اشتباهات خودمم قبول دارم .
بهم گفت باشه بزار من باهاش صحبت كنم . گفتم من مي دونم اون آدمي نيست كه هيچ وقت بابت اين چيزا باج بده به كسي . گفت اونش با من تو هنوز منو نشناختي . گفتم باشه . بيچاره مرد بدي نيست چند بار تا حالا هم پيشش رفتيم همش خواسته كمكمون كنه .
خلاصه من چند روز ديگه ازش خبر نداشتم تا اينكه خود شوهرم زنگ زد سر كار و باهام حرف زد . گفت اميني بهت زنگ زد ؟ ( اسم وكيلشه ) گفتم آره گفت چي شد چي گفتين من هر چي زنگ مي زنم گوشيشو بر نمي داره . در صورتيكه من مطمئنم دروغ مي گفت . اصلا اون وكيله صبح تا شب اونجاست تازه موبايلشم برنداره شماره سركارشو داره . خلاصه گفتم هيچي اون همون حرفاي هميشگي تو رو گفت و منم حرف خودمو زدم . براي طلاق توافقي نمي يام . بعد ديدم يه ذره آرومتر شده . حرفي از مهريه هم نزدم . يه خورده دوباره در مورد زندگيمون حرف زد و من بازم ازش خواستم كه برگرده . البته نه با گريه و زاري . جالبش اين بود كه برگشت گفت حالا بزار ببينيم چي مي شه . همينجوري كه نمي شه من پاشم بيام حالا بزار يه چند جلسه تلفني با هم حرف بزنيم تا ببينيم چي مي شه .
حرفاش يه خورده آرام كننده بود . و قطع كرد . تا اينكه ...
سه چهار روز گذشت و ديگه زنگ نزد منم روز دفاعم نزديك بود و دلم مي خواست يه بهونه اي باشه كه برگرده و همديگرو ببينيم ولي كاش اينكارو نمي كردم و مي ذاشتم همونطور كه خودش گفت اون زنگ مي زد . چون زنگ زدن من دوباره كارو خراب كرد .
زنگ زدم كه دعوتش كنم . اولش گفتم قرار بود زنگ بزني گفت نگفتم كه هر روز زنگ مي زنم ( در صورتيكه 4-5 روز گذشته بود ) بهش گفتم پايان ناممه و گفت باشه اگه خانوادت نيان من ميام . گفتم باشه هيچكدومشون رو دعوت نكردم . گفت باشه . و قطع كرد . ولي كاملا حس كردم كه دوباره غد بازيش شروع شد و كاش كه زنگ نمي زدم بهش . ولي خوب شد ديگه .
فردا صبحش زنگ زد كه آدرس دانشگاهمونو كلاسم رو بگيره بهم گفت ببين بهت گفته باشم خيالات دوباره برت نداره ها . اومدم اونجا هم هيچ حرفي نمي زنيا . من به عنوان يه دوست مي خوام بيام و برم . كارم دارم بايد زود به كارم برسم . منم خيلي دلم گرفت و ناراحت شدم گفتم چرا منت مي ذاري اگه ناراحتي اصلا نمي خوام بياي و گوشي رو قطع كردم . نمي دونين چقدر دلم گرفته بود آخه هر دفعه كه مي يام يه نقطه اميدي پيدا كنم و بهش دل ببندم دقيقا فرداش مي زنه تو ذوق من .
اونم ديگه زنگ نزد شبش زنگ زدم و ازش بابت كاري كه كردم و گوشيي رو قطع كردم معذرت خواستم و گفتم ببخشيد شديدا استرس دارم براي فردا و دلمم هم برات تنگ شده بود . اعصابم خورد شد . دوباره لجبازيش شروع شد و گفت نه من فكر مي كنم اصلا صلاح نيست بيام . دليلي نداره من بيام . اينجوري بيشتر هوايي مي شي . منم كه دوباره عين احمق ها گريم گرفته بود و با همون حالت ناله ازش خواستم بياد و اونم قبول كرد .
نمي دونم چرا يه وقتايي كه باهاش حرف مي زنم انقدر حرف زدنش آزاردهنده مي شه كه دلم براي خودم مي سوزه و گريم مي گيره . كاش كه اصلا دعوتش نمي كردم و مي ذاشتم كارامون همون روال خودشو طي مي كرد .
خلاصه روز پايان نامم اومد . بعد پايان نامه هم رفتيم كافيي شاپ دانشگاه ناهار خورديم و يه كمي با هم حرف زديم . بهم گفت مي خوام با دوستام برم شمال . عيد زنگ نزني اعصاب منو خورد كني كه دلم تنگ شده برگرد و از اين حرفا ها . پاشو يه جايي برو كه به من گير ندي گفتم باشه . خوش بگذره . بهم گفت وضعيت كاريمون شخص نيست مثل اينكه مي خوان مغازه رو ببندن . وقتي برگردم هم نمي تونم كاري كنم دو ماهه ديگه تو ارديبهشت مي ريم پيش مشاوره . من تو دلم كلي خوشحال شدم كه خوب حالا خدا رو شكر تا همين جاشم كه راضي شده بياد خيلي خوبه و حتما مي خواد كه زندگيمون درست بشه كه يه دفعه دوباره آب پاكي رو ريخت رو دستم و گفت دوباره فكر نكني مي خوام برگردما . من مي يام پيش مشاوره حرف خودمو مي زنم و مي گم نمي خوام زندگي كنم تو هم حرف خودتو بزن بزار ببينيم مشاوره چي مي گه .
خلاصه همين به خاطر همينم مي خوام يه مشاوري پيدا كنم كه واقعا كمك كنه شوهرم از اين وضعيت در بياد و راضي بشه كه با كمك مشاور مشكلمونو حل كنيم .
شماره اين دكتر آزاد رو هم كه دادين از ديروز دارم مي گيرم بر نمي داره .
واقعا حس مي كنم كه اگه يه مشاور خوب پيدا كنم كه بتونه رو شوهرم تاثير بزاره مي تونيم دوباره با هم زندگي كنيم . نمي دونم چي بگم يه وقتايي يه حرفايي ميزنه كه اميدوارم مي كنه يه وقتايي يه چيزايي مي گه كه نااميد مي شم .
مثلا همين دو روز پيش داشت مي گفت مامانم گفته اينا تو رو به خاطر مهريه مي ندازن زندان . بهش گفتم واقعا در مورد من اينطوري فكر مي كنين .گفت نه منظورش تو نبودي باباتو گفت . بعد شوهرم هم به مادرش گفته نه به اوجاها نمي كشه من ازش مدرك دارم . مامانش گفته چي كار كرده خيانت كرده و گير داده به شوهرم كه بگه ولي شوهرم گفته نه خودش كه نه ولي از خواهرش آتو دارم . بهم گفت نمي خواستم اگه حتي يه درصد هم قرار برگردي راجع بهت بد فكر كنن و آبروتو ببرم . خوب همين حرفش يعني كه نشون مي ده يه ذره جا داره كه برگرديم اما نه من كسي رو دارم كه واسطه بفرستم و باهاش صحبت كنه نه اون .
توي خانواده من كه هيچكس رو قبول نداره . حتي اونروز مي گفت اگه قرار باشه برگردم من ديگه به هيچوجه با خانوادت ارتباط برقرار نمي كنم . خودت اگه خواستي برو اونا هم مي تونن بيان ولي اگه هم بيان خونمون من مي رم بيرون . من مي دونم كه اين چيزا رو مي تونم به مرور درست كنم ولي مهم اينه كه نمي دونم چجوري بايد راضيش كنم كه برگرده مي دونم التماس كردنام نتيجه عكس مي ده ولي راه ديگه اي هم نتونستم پيدا كنم .
جالبه كه اينو بدونين همش بهم مي گه من ديگه نه به خدا اعتقاد دارم نه به ائمه و اين چيزا . فكر كنم انقدر من بهش گفتم تو رو خدا برگرد و از اين حرفا اينجوري مي گه كه من فكر كنم كه اون به اين چيزا اعتقاد نداره ولي جالبه اونروز مي گفت يكي از همكارام يه مشاوري رو مي شناسه كه خيلي مذهبيه از اوناييه كه قيافه طرفو ببينه مشكلشونو مي فهمه خيلي با ايمانه ارديبهشت كه قرار شد بريم پيش مشاوره بريم پيش اون . منم گفتم باشه . همين حرفاش نشون مي ده كه هنوز يه چيزايي تو وجودش هست .
شوهرم خيلي مهربونه ولي متاسفانه اخلاق بد من و كاراي من باعث شده كه خيلي دل ركين بشه و ازم دور بشه اميدوارم بتونم كه قلبشو دوباره بدست بيارم و رفتار گذشتم جبران كنم .
-
RE: مشاوره خوب پيدا نمي كنم
سلام سبكتكين عزيزم
حالت چطوره :46::46::46:خوبي عزيزدلم ، نميدوني چقدر برات خوشحالم :43:خيلي زياد شايد باورت نشه ولي واقعا از صميم قلب برات خوشحالم و از خدا ميخوام هرطور كه خودش صلاح ميدونه كمكت كنه :323:،خيلي بهت فكر ميكردم هرروز به يادت بودم اينجا جات خيلي خالي بود ، ميديدم گاهي اوقات هستي ولي نميشد مستقيم باهات صحبت كنيم ، ولي واقعا با اين خبرت خوشحالمون كردي ، فقط توروخدا همونطور كه خودت داري تلاش ميكني به صحبت هاي دوستاي خوب و عزيزم توجه كن خداي نكرده دوباره بي گدار به آب نزني ، از خدا ميخوام كه اين سال جديد رو براي همه ، همه ي كسانيكه توي زندگيشون مشكل دارن ، سال خوب و پربركتي براشون رقم بزنه و انشاءاله به همه ي زندگي ها رونق بده ، انشاءاله :323:
اينقدر ذوق زده شده يادم رفت بخاطر پايان نامه ات بهت تبريك بگم ، اميدوارم هميشه موفق و مؤيد باشي ، انشاءاله :323:
مارو بي خبر نذاري ، انشاءاله خدا به زندگيت رونق بده :323::72::72:
-
RE: مشاوره خوب پيدا نمي كنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط saboktakin
ailara77 عزيز
نگران نباش و كمتر خودتو ناراحت كن . با گريه كردن و ناراحتي هيچ مشكلي حل نمي شه اگه شده بود مال من حل شده بود . انقدر زنگ نزن به نامزدت . بزار يه خورده زمان بگذره و تحمل كن . هر چقدر تو بيشتر بهش زنگ بزني اون بيشتر فراري مي شه . نمي دونم دليل اين كاراش چيه . ولي تو آرومتر باش و با كاراي ديگه سر خودتو گرم كن . بزار يه خورده فرصت بيشتري داشته باشه تا فكر كنه .
انقدر نگراني نداره كه دختره خوب . تو به خاطر اين كه دل اونو بدست بياري و اونو راضي كني عمل كردي پس بزار يه كم هم اون بشينه فكر كنه و متوجه اين موضوع بشه .
ياد بگير كه بي موقع التماس نكني به شوهرت و از الان عادتش ندي به اينكه تا تقي به توقي مي خوره قهر كنه و تو نازشو بكشي . اينجوري خودت بعدا دچار مشكل مي شي .
فقط در صورتيكه به آرامش برسي مي توني خودت و زندگيتو مديريت كني .
من واقعا به اين نتيجه رسيدم .
هر چقدر بيشتر ناله و زاري كني بيشتر احساساتي تصميم مي گيري . فقط همين .
مراقب خودت باش دوست خوبم .
:104::104::104::104::104:
-
RE: مشاوره خوب پيدا نمي كنم
ازت ممنونم سبكتكين عزيزم
واقعا طرز فكرت تشويق داره :104::104::104::104::104::104::104:
:72::72::72:
-
RE: مشاوره خوب پيدا نمي كنم
دوستان من به يه مشكلي برخوردم .
خيلي دارم سعي مي كنم مقالات روانشناسي رو بخونم و توي اين سايتاي مشاوره مي چرخم . ولي تا حالا هر چي خوندم نوشته بودن كه دو طرف بايد بخوان كه مشكلشون حل بشه و برن پيش مشاوره .
شوهر من نمي خواد مشكلمونو حل كنه مي گه من مي خوام بيام بگم كه نمي خوام زندگي كنم و اونوقت مشاوره بهمون بفهمونه كه چيكار كنيم . در اينصورت من چيكار مي تونم بكنم . خب بمعلومه كه اگه اون نخواد مشاوره نمي تونه كاري كنه .
رفتن پيش مشاوره فايده اي داره وقتي اون نخواد ؟
واقعا نمي دونم چكار بايد بكنم . اينجوري كه دارم مي خونم همه حرف همون مشاور قبلي رو كه رفتيم دارن تكرار مي كنن يعني اين كه اگه شوهرم نخواد هيچ كاري نمي شه كرد .
من چيكار مي تونم در اين زمينه بكنم . شوهرم با وجود اينكه من بارها و بارها از صميم قلب ازش خواستم كه منو ببخشه مي گه نمي تونه اين كارو بكنه .
به نظرتون مشاوري پيدا مي شه كه بتونه كمكي بهم بكنه ؟
-
RE: مشاوره خوب پيدا نمي كنم
سبكتكين جان سلام
مطمئن باش شوهرت ميخواد مشكلتون حل شه وگرنه چه نيازي به مشاوره رفتن؟؟!!
مگه بيكاره اين همه وقتشو بذاره كه بياد بگه من زنمو نميخوام و تمام.
خوب مشاورم ميگه دستت درد نكنه من كه قاضي نيستم برو پيش قاضي طلاق بگير
اون اين جوري ميگه كه تو از الان اميدوار نشي كه واقعا هم نبايد بشي. :305:
هنوز خيلي راه مونده تا برگشتن شوهرت ...
چون خودتم داري ميگي هنوز وقتي داري باهاش حرف ميزني التماسش ميكني و ...
پس عجله نكن هنوز براي برگشتش زوده فعلا از فكر شوهرت بيرون بيا عزيز و باز هم به خودت بپرداز.
-
RE: مشاوره خوب پيدا نمي كنم
اين آقاي مهدي آزاد هم گوشيشونو بر نمي داره .
نمي دونم چيكار كنم . مشاوره قبلي رو هم كه رفتم اسمشو از سايت انجمن مشاوران پيدا كرده بودم . خير سرش از روانشناساي دانشگاه شهيد بهشتي بود . حتما خيلي وارد بوده كه مشاوره اونجا شده .
يعني همه مشاوره ها آخرش مي خوان حرفاي اونو بزنن ؟ نگرانم و نااميد .
خدا كنه يكي پيدا بشه كه بتونه خودشو جاي من بزاره و شوهرمو راضي كنه كه يه فرصت ديگه بهم بده .
از يه طرف ديگه دارم به يه موضوعي فكر مي كنم . يه بار شوهرم تلفني كه داشتيم با هم حرف مي زديم گفت جالبه باباي تو كه اين همه ادعاش مي شد هر كي يتو فاملتون دعواش مي شد يكي رو واسطه مي فرستاد چرا تا حالا كاري نكرده ؟ اينم از خانوادت .
خيلي از بابام بدش مي ياد و مي خواد ضايعش كنه . بهش گفتم اون از همه مشكلاتمون خبر نداره كه من برم بهش چي بگم بگم من با يه پسر ديگه ارتباط داشتم ؟
نمي دونم حس مي كنم دوست داره يكي از خانواده من بره به پاش بيوفته هر چند نمي دونم آخرش طرفو ضايع مي كنه يا نه ولي تنها كسي كه تو فاميلمون ازش بدش نمي ياد عموي منه .
عموم خيلي مهربونه و هنوز قضيه منو نمي دونه . نمي دونم بهش بگم پا پيش بزاره يا نه ؟
از يه طرف مي ترسم شوهرم همه چي رو بهش بگه و آبروم پيش عموم بره و آخرشم هيچي به هيچي . از يه طرف مي گم شايد دوست داره يه كم حال خانوادمو بگيره و اينجوري سبك مي شه .
خيلي با عموم رو در وايسي دارم و مي ترسم اونم ضايع كنه و ديگه اگه هم يه ذره اميد داشته باشم كه برگرده خودش ديگه روش نشه بياد .
با توجه به اين كه گفته كاري به كارش نداشته باشم تا ارديبهشت آيا درسته من تو اين مدت عمومو بفرستم پيشش يا نه ؟ آخه قرارم نيست ارديبهشت ماه اتفاق خاصي بيوفته مي گه من مي خوام بيام به مشاوره بگم كه نمي خوام زندگي كنم .يعني عملا اتفاق خاصي قرار نيست بيوفته .
نظر شما چيه ؟ فكر مي كنين درسته حداقل يه ماه بعد قبل از رفتن پيش مشاوره عمومو بفرستم جلو يا نه ؟
اين كه مي گه بريم پيش مشاوره براي اينه كه مي گه تو بايد به اين نتيجه برسي كه اين زندگي ديگه فايده اي نداره .
از يه طرف همش پيش خودم مي گم كاش بهش زنگ نمي زدم خودش انگار راضي تر شده بود ولي از يه طرف روز پايان نامم بهم گفت تصميم داشتم بعد از تعطيلات عيد خودم برم تو دادگاه ها دنبال طلاق . وكيل پولش گرونه ولي اينكارو نمي كنم تا بريم پيش مشاور . پيش خودم مي گم الكي پيش خودم فكر مي كردم كه اون داشت پشيمون مي شد .
دوست دارم تا آخرين ذره وجودم هر كاري از دستم بر مي ياد بكنم واسه نجات زندگيم .
هنوز خيلي حساس و زودرنجم و دلمم خيلي براش تنگ مي شه . از لحاظ روحي نمي تونم خودمو جمع و جور كنم فقط دارم به خودم اميد مي دم كه اون بر مي گرده .
از لحاظ اين احساساتي بودنم نمي دونم انگار دلم نمي خواد درست بشم . چون فكر مي كنم اگه ديگه احساساتي نباشم و بهش فكر نكنم ظرف يه مدت كوتاه زندگيمون از هم مي پاشه . چون از طرف اون كه هيچ احساسي نيست اگه منم مثل اون بي احساس بشم ديگه چيزي نمي مونه واسه پيوند دوباره .
ولي در مورد كاراي ديگم خيلي فكر مي كنم و مي دونم كه ديگه اشتباهاي گذشته خودم رو تكرار نمي كنم و خيلي چيزا تو اين مدت ياد گرفتم . مخصوصا اين سايت و تجربه هاي دوستان خيلي كمكم كرده .
يه باره ديگه تاپيك بالهاي صداقت رو كامل خوندم . فكر مي كنم هيچوقت نمي تونم مثل بالهاي صداقت عزيز بي خيال شوهرم بشم . خوش به حالتون بالهاي صداقت . من اين توانايي رو ندارم كه بي خيالش بشم . احساس مي كنم شوهرم مال منه و نمي خوام دست كسه ديگه اي بهش برسه . خيلي تو اين مورد حسودم .
وقتي نوشته هاتونو خوندم ديدم تو يه مقطعي با اين كه قبلش خيلي تلاش داشتين زندگيتونو حفظ كنين بي خيال شدين و خودتون راضي به طلاق شدين . برام جالب بود اما من نمي تونم اينكارو بكنم . خيلي حساس و زودرنجم . خدا كنه هيچوقت كارم به اونجا نرسه .
به هر حال برات خيلي خوشحالم در مورد برگشتن شوهرت .
بچه ها شوهرم الان بهم زنگ زد گفت وكيله بهت زنگ زده بود بهش گفته بودي مي خواي مهريتو ببخشي گفتم آره گفتم نصفشو گفت خسته نباشي نصفش چه مشكلي از من حل مي كنه . مثلا 200 تاشو كم كني من مي تونم 100 تاي بقيشو بدم بازم همون مي شه كه . مي گه اگه حاضري مهريتو 14 تا سكه كني بر مي گردم . به نظرتون قبول كنم يا نه ؟ البته ازم مي گه حالا كاري نمي كنم تا همون ارديبهشت بريم پيش مشاوره .
الان مشاوره سراغ ندارم كه كمكم كنه .
مي گه اصلا نمي خوام با خانوادت معاشرت كنم فقط شايد با عموت . حتي نمي خوام با خواهرتينا معاشرت كنم . تو رو هم مجبور نمي كنم با خانوادم معاشرت كني . مي گه تو اون خونه هم نمي يام چون نزديك مادرميناست مي گه اونجا رو رهن مي ديم يه خونه ديگه رهن يا اجاره ميكنيم .
من چون بيماري كيست داشتم و دكتر قبلا بهم گفته بود شايد براي بچه دار شدن مشكل داشته باشي بهم مي گه اول برو آزمايش ببين مشكل نداشته باشي و از اين حرفا .
من خيلي دوستش دارم ولي نمي دونم چيكار كنم . من هيچ وقت نگران مهريه نبودم ولي با اينكه اون مي گه تو اگه بري خونه خانوادت مشكل ندارم ولي خودش نمي خواد بياد مي گه نه تو عروسيا نه تو هيچ مهمونيتون نمي يام . يه جورايي باجگيري كامل ديگه . البته بيچاره حق داره خانوادم واقعا اذيتش مي كنن . حتي با خواهرمينا مشكلي نداشت ولي تو اين مدت كه اون رفته شوهر خواهرم خيلي منو تشويق مي كرد به اينكه تو مهمونيا و پارتي هاي مختلتشون شركت كنم و منم اين موضوع رو به شوهرم گفتم و حالا اون از شوهر خواهرم بدش مي ياد . اينو تقصير خودمه كه چفت دهنمو نبستم . ولي در كل شوهر خواهرم اين مشكل ها رو داره . و با اينكه يه موقع هايي خيلي مهربونه ولي يه وقتايي يه زيرآبيايي مي ره كه خدا مي دونه و همه رو به جون هم مي ندازه .
شما نظرتون چيه . اگه مي شه راهنماييم كنين چون ديگه مطمئنم تو اين هفته آخر عيد هيچ مشاوره خوبي پيدا نمي كنم كه برم موند براي بعد عيد .
-
RE: مشاوره خوب پيدا نمي كنم
سلام سبكتكين جان
فدات دوباره كه شروع كردي بي تابي رو ، عزيزم دست از سرش بردار ببينيم قراره چي پيش بياد ، حالا كه گفته باهاش تماس نگيري يه چند وقت اصلا بهش زنگ نزن عموت رو واسطه نكن نميخواد فعلا بفرستيش جلو بذار ببينم ميخواد چيكار كنه عزيزدلم ، سبكتكين جان من نميخوام موضوع شما رو با موضوع خودم مقايسه كنم ولي در مورد اون موضوع كه گفته سكه هات رو 14 تا كن 2 حالت ممكنه پيش بياد ، من با اون آقا كه شرح حالم رو قبلا گفته بودم در مورد زندگي قبليم فكر كن امروز دعوا شد و ميگفت ميخوام طلاق بدم مهرم از اول 14 سكه بود چون با مهر زياد مخالف بودم ، منم مثل شما بودم گفت اگه ميخواي باهام زندگي كني شرط داره بايد مهرت رو ببخشي گفتم باشه قبول ميكنم ولي اون بعد از يك هفته بطور جدي گفتش كه نميخواد باهام زندگي كنه ، پس دقت كن در اين مورد ، نميخوام نااميدت كنم ولي من و شما ديگه بالغ شديم نبايد كه خودمون رو گول بزنيم ولي ممكنه ميگم كه ممكنه بخواد مهرت رو كم كنه كه بقيه مراحل براش راحت تر باشه يا نه ممكنه بخواد واقعا شما رو امتحان كنه ، هيچي فعلا معلوم نيست همه ي اين حرفا احتمالاته ، ولي طبق تجربه اي كه من در اين مورد دارم البته به نظر من اون آقا شما رو طلاق نميده ، چون اگه كسي واقعا نخواد با كسي باشه خودش رو به آب و آتيش ميزنه تا زودتر تموم شه پس به نظرم زياد به اين موضوع فكر نكن ، فقط و فقط به راهكارايي كه تا حالا دوستاي خوبم بهت دادن گوش كن سبكتكين گوششششششششش كن همسرم رو رها كن بهش فكر نكن فقط روي خودت كار كن رهاش كن بعد ميبيني كه اون مياد طرفت . اميدوارم با حرفاي قشنگ و اميدواركننده ات مثل اول اين تاپيك و مثل حرفايي كه به من زدي دوباره خوشحالم كني :46:
-
RE: مشاوره خوب پيدا نمي كنم
سبکتکین جان
قرار شد تاپیکت را درست مدیریت کنی. باز داری پست های عجولانه و طولانی می نویسی و باز همون حالت های قبلی؟؟؟
ایشون اگر نمی خواست برگرده که به قول یاسا دلیلی نداره بگه بریم مشاوره.
یک احتمال هم به حرف آیلار بده. ممکنه بخواد مهریه را کم کنه و بعد اقدام کنه. سعی کن حواست را جمع کنی.
از طرفی ایشون احتیاج به این کار شما ندارند، چون می تونن با تهدید شما را وادار کنند مهریه را ببخشید.
با توجه به مدرکی که دایما ازش حرف می زنه، می تونه بهتون بگه که یا بیا مهریه ات را ببخش یا می رم مثلا مدرک را به خانواده ات می دم. حتی در صورت اثبات خیانت ایشون باید مهریه شما را بدهند.
معلوم نیست توی ذهنش چی می گذره. ولی عکس العمل شما تغییر خاصی نکرده.
شما همچنان دارید هربار که ایشون تماس می گیرن گریه و التماس می کنی. اصلا هم عوض نشدی. فقط ایشون نحوه ی برخوردش را عوض کرده و اون هم ممکنه به خاطر مهریه باشه.
این همه خودت داری می گی نسبت به مسایل و رفت و آمدهای شما حساس است. اصل مشکل شما سر همین مسایل بوده، باز رفتی بهش گفتی شوهر خواهرم دعوتم کرده پارتی آنچنانی ... :316:( در تاپیک قبلی در مورد پارتی هاشون گفته بودید )
فکر کنم همسرتون درست می گن. شما اصلا خیال ندارید بهتر بشید.
-
RE: مشاوره خوب پيدا نمي كنم
در مورد مهريه من خيلي فكر كردم و مي خوام ازتون مشاوره بگيرم . من دقيقا موقعي كه گريه زاري هامو قطع كردم و يه كم منطقي تر شدم به نتايج بهتري رسيدم كه البته قبول دارم بازم خودم احساساتي شدم و درست رفتار نكردم .
اينبار مي خوام كه زود جو گير نشم و درست تصميم بگيرم . نمي دونم فكرم درسته يا نه . اگه مي شه راهنماييم كنين .
من هيچ علاقه اي به گرفتن مهريه ندارم و دوست دارم زندگيم بر پايه پول و اين چيزا ادامه پيدا نكنه . ولي نمي تونم حدس بزنم چي تو سر شوهرم مي گذره .
از حرفايي كه شوهرم زد فهميدم كه مي شه برگرديم و زندگي كنيم اون بنده خدا هم خيلي منطقي برخورد كرد . در مورد خانوادم و رفت و آمدمون درست گفت و حتي به من گفت تو رو هم مجبور نمي كنم كه با خانواده من رفت و آمد داشته باشي . اون آدم منطقي و خوبيه . همسرمو مي گم ولي من از يه طرف بين دو تا راه موندم . يكي اين كه نمي خوام جوگير بشم و احساساتي عمل كنم . به قول يكي از دوستام حرف قشنگي زد ديروز . گفت ببين ايندفعه تو اشتباه كردي و برگشتي سر زندگيت از كجا مي دوني دو سال ديگه شوهرت هميني باشه كه الان هست و از كجا مي دوني اون بعدا به تو خيانت نمي كنه و اشتباه نمي كنه . 14 تا سكه هم كه چيزي نيست آني مهرتو مي ده و تموم .
از يه طرف ديگه مي دونم شوهرم آدم بدي نيست و اهل زندگيه و آدم خيانت كاري هم نيستش . اون وكيله كه اون دفعه زنگ زده بود يه پيشنهاد خوب بهم داده بود نمي دونم خوبه كه عمليش كنم يا نه . گفت بهش بگو دويست تا از مهرتو الان مي بخشي بقيشم بعد از يكسال ببخش . اينطوري يه زماني دارين كه همديگرو امتحانم بكنين و اونم نامردي نكنه . البته شوهرمن اصلا آدم نامردي نيست . ولي فكر مي كنم اگه يدفعه انقدر كوتاه بيام خيلي شخصيت خودمو خورد مي كنم . از طرف ديگه هم نمي دونم اگه اين شرطو كه وكيله بهم ياد داده بهش بگم چه برخوردي مي كنه .
در مورد خانوادم هم قبول دارم كه اشتباه كردم كه اون حرفو زدم . البته يه صحبتي بينمون پيش اومد كه متاسفانه من نتونستم جلوي دهنمو بگيرم باز . يعني شوهرم يه بار ازم پرسيد چرا انقدر خودتو اذيت مي كني پس خواهرت و شوهر خواهرت كه انقدر مي گفتن حمايت ميكنن چي شدن خب برو خونه اونا با هم بريد بيرون . من احمقم برگشتم گفتم چرا اتفاقا خيلي دعوتم مي كنن برم مهمونياشون كه از اين فكرا در بيام ولي من خوشم نمي ياد تنهايي برم مهمونياي اونا خودت كه مي دوني مهمونياشون قاطيه و اگه هم قبلا چند بار رفتم به خاطر اين بوده كه تو پيشم بودي و با تو كه شوهرم بودي مي رفتم ولي الان نمي رم . ولي خب اصلا اين مسئله مهم نيست حتي بيچاره خودش گفت اگه مي خواي تو باهاشون رفت و آمد داشته باش ولي خودت شوهر خواهرتو مي شناسي كه چقدر دو رو حرف مي زنه و زندگي خراب كنه من صلاح نمي دونم با اونا رفت و آمد داشته باشي . اين مسئله رو به مرور زمان حلش مي كنم . ولي اين مسئله مهريه يه خورده اذيتم مي كنه .
من همونطور كه از اول گفتم هيچ نيازي به مهريه ندارم ولي مواقعي مثل اين مشكل ممكنه تو زندگي پيش بياد كه همين مهريه ممكنه باعث بشه يه خورده ما صبر كنيم و درست تصميم بگيريم و عجولانه تصميم نگيريم .
خودم هم هنوز خيلي به شوهرم علاقه دارم و وابسته هستم . و با اينكه زندگيمو دارم ادامه مي دم ولي همش آرزو مي كنم كه برگرده و دلم براش تنگ شده .
دلم مي خواد منطقي تصميم بگيرم تو اين مورد . ولي نمي تونم عكس العمل شوهرمو پيش بيني كنم .
نمي دونم زنگ بزنم و راجع به اين موضوع باهاش صحبت كنم يا نه صبر كنم تا ارديبهشت ماه .
الان كه فكر مي كنم مي بينم ديروز يه جوري حرف زدم كه انگار با شرايطش موافقم . و فكر مي كنم بهتره اگه در اين مورد مهريه نظرم عوض شد قبل از رفتن پيش مشاور منم شرطامو بهش بگم . شما چي فكر مي كنين فكر مي كنين فعلا حرفي نزنم يا اينكه منم نظرمو بهش بگم و بزارم اونم فكر كنه به اين مسئله ؟
از يه طرف فكر مي كنم اگه شرط اونو بدون چون و چرا قبول كنم اينطوري نشون مي دم كه آدم ضعيف و بي منطق و احساساتي هستم و نمي خوام ديگه بيشتر از اين شخصيتم خورد بشه . مي خوام يكمي محكم تر باشم ولي ته دلم نگرانم كه نكنه قبول نكنه . چون هنوز ترس از دست دادنش تو وجودم هست به شما كه نمي خوام دروغ بگم . :303:
يه چيزه ديگه هم كه بايد بگم اينه كه پدر شوهرم خيلي هميشه به شوهرم و من اصرار مي كرد كه از خانواده من دورتر شيم و همش مستقيم و غير مستقيم مي گفت اينا تو زندگيتون مشكل ايجاد مي كنن . و واقعا هم يكي از مشكلات شوهرم خانوادم بودن چون برادرم خيلي بهش بي احترامي مي كرد و حتي چند بار باهاش گلاويز شد . و من خودم از اين موضوع شرمنده ام يا همين شوهر خواهرم بارها به جاي اينكه كمك كنه به درست شدن زندگيمون و ارتباطمون زير زيركي يه الم شنگه هايي راه انداخت كه نگو . خودمم راضيم كه يه كم دورتر باشم از خانوادم . و الان هم پدر شوهرم به شوهرم ياد داده كه بايد مهريه در حد توانت باشه تا اگه يه وقت اختلافي پيش اومد خانواده زنت نكننت تو زندان . و فكر مي كنم شوهرم خيلي تحت تاثير حرفاي پدرشه و دائما تو حرفاش مي گه بابام راست مي گه و منطقي حرف مي زنه اما خوب همش از جانب خودش و خانوادش اين قضيه رو مطرح مي كنه و نفع من رو نمي بينه .
-
RE: مشاوره خوب پيدا نمي كنم
سلام عزيزم
به نظر من اصلا بهش زنگ نزن اصلا ، در مورد مهريه ات ميدونم برات گرفتنش مهم نيست و چون زندگي و همسرت رو دوست داري حاضري هركاري انجام بدي ولي در اين مورد صبر كن با عجله تصميم نگير مهريه ات رو كم كن ولي نه ديگه يكدفعه 14 تاش كني ، همسر شما خوب و منطقي ولي عزيزم هيچكس از فرداي خودش خبر نداره و نميدونه قراره براش چي پيش بياد ، درسته شما به قول خودت همسرت رو خيلي اذيت كردي و ايشون هم به شما خيلي فرصتها داده براي تغيير رويه تون ولي به اين فكر كن كه همسرت الان خيلي حساستر از قبل شده و بخاطر اينكه واقعا بدونه شما نسبت به گذشته فرقي كردي يا نه ، خيلي بيشتر روي رفتار شما زوم ميكنه از حالا به بعد و اگه انشاءاله قرار باشه دوباره برگردين سر خونه و زندگيتون ، و ممكنه با هر تقي كه به توقي ميخوره بگه آهان ديدي تو هموني هستي كه بودي من نميتونم باهات زندگي كنم و از اين حرفا و وقتي مهرت رو هم 14 سكه كرده باشي ديگه براش كاري نداره انجام بقيه مراحل كاراش پس به نظرمن بهتره اينكارو نكني و اگه هم اين تصميم رو داري كم كن ولي نه ديگه 14 تا . نظر بقيه ي دوستاي عزيزم در اين مورد حتما از نظر من كاملتر خواهد بود و اميدوارم راهگشاي شما دوست خوبم باشه . :46::72:
-
RE: مشاوره خوب پيدا نمي كنم
شما از دو ماه پیش تا حالا ده جور تصمیم مختلف واسه مهریه ات گرفتی.
لازم نیست زنگ بزنی و تصمیم امروزت را بگی. چون فردا عوض می شه و باز باید دوباره زنگ بزنی!!!!!!!!!
فعلا زنگ نزن.
-
RE: مشاوره خوب پيدا نمي كنم
خودمم فكر مي كنم بهتره صبر كنم ولي از يه طرف ديگه چون فكر مي كنم اون فكر مي كنه كه من موافقم مي خوام در اين مورد به يه نتيجه منطقي برسم و بهش خبر بدم كه اگه مي خواد اونم به شرايط من فكر كنه . ولي واقعيتش اينه كه نمي دونم كار عاقلانه كدومه . اونم با توجه به اين شرايط .
فرشته مهربون و ساير كارشناساي تالار اگه ممكنه راهنماييم كنين كه بتونم در مورد مهريه تصميم بهتري بگيرم .
فعلا صبر مي كنم . متاسفانه شماره اون وكيل رو هم گم كردم مي خواستم با اون هم مشورت كنم بالاخره اون چهار تا پيرهن بيشتر از من پاره كرده و از اونجا كه با شوهرم هم در ارتباط بوده مي تونه نظر خوبي بده .
بهشت جان ممنونم از نظرت
در مورد مهريه من از اول ورودم به تالارم همش مي گفتم كه اصلا علاقه اي به گرفتن مهريه ندارم . ولي خب تو اين شرايط متوجه اين مسئله شدم كه همين مهريه باعث شد كه يه مدت هم من هم شوهرم زمان داشته باشيم كه بيشتر فكر كنيم . و از اين نظر خوبه .
به خاطر همين مي خوام عاقلانه ترين كار رو انجام بدم .
-
RE: مشاوره خوب پيدا نمي كنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط saboktakin
خيلي دارم سعي مي كنم مقالات روانشناسي رو بخونم
ولي تا حالا هر چي خوندم نوشته بودن كه دو طرف بايد بخوان كه مشكلشون حل بشه و برن پيش مشاوره .
شوهر من نمي خواد
در اينصورت من چيكار مي تونم بكنم .
خب بمعلومه كه اگه اون نخواد مشاوره نمي تونه كاري كنه .
رفتن پيش مشاوره فايده اي داره وقتي اون نخواد ؟
واقعا نمي دونم چكار بايد بكنم . اينجوري كه دارم مي خونم همه حرف همون مشاور قبلي رو كه رفتيم دارن تكرار مي كنن يعني اين كه اگه شوهرم نخواد هيچ كاري نمي شه كرد .
من چيكار مي تونم در اين زمينه بكنم . شوهرم با وجود اينكه من بارها و بارها از صميم قلب ازش خواستم كه منو ببخشه مي گه نمي تونه اين كارو بكنه .
به نظرتون مشاوري پيدا مي شه كه بتونه كمكي بهم بكنه ؟
مدیر همدردی نوشته
نقل قول:
معمولا كمتر حساب كشی های درون خانواده جواب می دهد. ولی این به این معنی نیست كه یك نفر نقش قربانی به خود بگیرد. اما تجارب مشاوره ای نشان می دهد،اگر حتی یك نفر برای مدتی بین 6 ماه تا یكساله بدون حساب كتابهای مرسوم و چشمداشت ارتباط بر قرار كنه ، طرف دیگر دچار تغییرات مطلوب می شود.(به شرط اینكه طرف مقابل دچار اختلال اساسی شخصیت نباشه)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط saboktakin
يه باره ديگه تاپيك بالهاي صداقت رو كامل خوندم . فكر مي كنم هيچوقت نمي تونم مثل بالهاي صداقت عزيز بي خيال شوهرم بشم . خوش به حالتون بالهاي صداقت . من اين توانايي رو ندارم كه بي خيالش بشم . احساس مي كنم شوهرم مال منه و نمي خوام دست كسه ديگه اي بهش برسه . خيلي تو اين مورد حسودم .
وقتي نوشته هاتونو خوندم ديدم تو يه مقطعي با اين كه قبلش خيلي تلاش داشتين زندگيتونو حفظ كنين بي خيال شدين و خودتون راضي به طلاق شدين . برام جالب بود اما من نمي تونم اينكارو بكنم . خيلي حساس و زودرنجم . خدا كنه هيچوقت كارم به اونجا نرسه .
به هر حال برات خيلي خوشحالم در مورد برگشتن شوهرت .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط saboktakin
من چيكار مي تونم در اين زمينه بكنم . شوهرم با وجود اينكه من بارها و بارها از صميم قلب ازش خواستم كه منو ببخشه مي گه نمي تونه اين كارو بكنه .
سبکتکین عزیز یه سوال
میشه لطف کنی و جواب بدهی؟
آیا شوهرت رو دوست داری؟
عاشقش هستی؟
-
RE: مشاوره خوب پيدا نمي كنم
ببخشيد بالهاي صداقت عزيز من يه كمي گيراييم كمه . يه كم كه چه عرض كنم :311:
منظورتو از مقايسه كردن حرفاي من و مدير نفهميدم و ارتباطشون رو .
در مورد حرفاي مدير اين برداشت من بود ببين درست متوجه شدم يا نه اگه منظور ديگه اي داشتي بهم بگو .
منظورت از كسي كه بين 6 ماه تا يكسال بدون حساب و چشمداشت ارتباط برقرار كنه اينه كه بهتره من اينطوري باشم تو اين شرايط ؟ اگه منظورت اينه پس متوجه جمله اولت نشدم ( معمولا كمتر حساب كشی های درون خانواده جواب می دهد. ولی این به این معنی نیست كه یك نفر نقش قربانی به خود بگیرد )
اين شرايط پيش اومده و من بايد تصميم بگيرم نمي خوام عجله كنم و بگم زود مي خوام جواب بدم بهش نه . حالا كه قراره تا دو ماه ديگه صبر كنم برام چند ماه بعدشم فرقي نمي كنه اما نمي دونم بالاخره چشمداشتي به اين مهريه داشته باشم يا اين كه نداشته باشم .
اگه مي شه واضح تر راهنماييم كن .
معذرت مي خوام كه گيراييم انقدر كمه و شما به زحمت مي يوفتي .:43:
شايدم منظورت اينه كه با اينكه من فكر مي كردم و مي كنم كه تلاشهاي يك نفره من جواب نمي ده ولي داره جواب مي ده ؟ ها ؟
درست مي گم ؟
-
RE: مشاوره خوب پيدا نمي كنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط saboktakin
شايدم منظورت اينه كه با اينكه من فكر مي كردم و مي كنم كه تلاشهاي يك نفره من جواب نمي ده ولي داره جواب مي ده ؟ ها ؟
درست مي گم ؟
:104::104::104::104::104:
-
RE: مشاوره خوب پيدا نمي كنم
آره خيلي عاشقشم و دوستش دارم و خيلي هم بهش اطمينان دارم كه آدم نامردي نيست كه اگه من مهريه رو به اسمش كنم فرداش بزاره بره . حتي از حرفاشم مي شه اينو فهميد كه در رابطه با ادامه زندگيمون حرف زد و از چيزايي كه هميشه نگرانش مي كرد مثل تاثير بد خانواده هامون حرف زد . اگه نمي خواست ادامه بده يا نامردي كنه اصلا اين بحثا رو پيش نمي كشيد . مي تونست فقط در مورد مهريه حرف بزنه پس اونم راضي شده كه از اين بلاتكليفي در بياد ولي مي خواد كه اشتباهاي گذشته رو تكرار نكنيم ولي خب اتفاقه ديگه ممكنه چند سال بعد اصلا همه چي عوض شه . البته بازم مي گم شايد شايد اگه چند سال بعدم پامون به دادگاه و طلاق و اين چيزا برسه بازم فكر مي كنم حرفم همونه و ازش مهريه نمي گيرم . چون وقتي خونه رو به اسم من كرديم پيش خودم قرار گذاشتم كه در عوضش مهريمو بهش ببخشم . چون خونه كه دارم و توانايي در آوردن خرج خودمم دارم . و نياز مالي ندارم ولي از اين لحاظ كه همين مهريه مثل اين شرايط باعث مي شه پروسه طلاق طولاني تر بشه و بيشتر به هم زمان بديم يه خورده فكرم مشغوله . ولي از يه طرف هم نمي دونم اگه بگم بهش كه با شرايطش موافق نيستم چه عكس العملي داره و وقتي خودمو مي ذارم جاي اون مي گم با اين رفتارايي كه از من ديده و بقول خودش خيانت هام . اگه بگم مهريمو نمي بخشم پيش خودش فكر مي كنه پس حتما بازم ممكنه اين خيانتها تكرار بشه و از طرفي هم خيلي خانوادش روش تاثير گذاشتن و مي ترسه . يه جورايي هم دارم از طرف اون فكر مي كنم .
-
RE: مشاوره خوب پيدا نمي كنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط saboktakin
از لحاظ اين احساساتي بودنم نمي دونم انگار دلم نمي خواد درست بشم . چون فكر مي كنم اگه ديگه احساساتي نباشم و بهش فكر نكنم ظرف يه مدت كوتاه زندگيمون از هم مي پاشه .
ریشه تمام مشکلاتت همینجاست
ریشه بی توجهی به مشاروه ها و راهکارها همینجاست
ریشه خودسری و خودمحوری همینجاست
و ریشه این هم ترسه ، " ترس " از این که اگر رها کنی از دست می دهی ، در حالی که چنین نیست .
اونهایی که رها کردن ( مثل بالهای صداقت ) به دست آوردن .
سبکتکین ، با عرض شرمندگی باید بگم اگر تاپیک به همان شکل با طرح جزئیات هر روزه زندگیت بخواد بگذره مجبورم قفلش کنم .
روی پای خودت بایست ، مطالعه کن ، مشاوره برو و بخواه که از وابستگی همسرت بیرون بیایی و روی پای خودت بایستی و اشتباهاتت رو پیدا کنی و تلاش کنی در رفعشون و مهارت بیاموزی .
باز هم میگم اگر انرژیت رو روی برگشت شوهرت بزاری بدون این کارهایی که گفتم نیازه با خودت کنی باز هم زندگیت دچار مشکل خواهد شد مطمئن باش
و اما در مورد این تاپیک :
شما فقط وقتی مسئله کاملاً جدیدی که قبلاً براش راهنمائی نشدی پیش آمد بیا و راهنمایی بخواه . در غیر اینصورت پست نزن و از آنچه میگذره نگو و به آنچه گفتم مشغول باش .
این قدرت مهار احساس و استقلال و خلاقیت در مدیریت مشکل را بهت میده و اگر رو خودت متمرکز بشی و برای خودسازی تلاش کنی که پیشرفتت عالی خواهد بود .
سبک تکین از تمرکز بر شوهرت بیرون بیا ، رهاش کن ، رهاش کن ، رهاش کن . و دیگه در مورد او پست نزن و در مورد خودت فقط موقع راهنمائی خواستن در جهت خود سازی و مهار احساس و ... پست بزن .
در غیر اینصورت مجبورم باز هم تاپیک را قفل کنم .
موفق باشی
-
RE: مشاوره خوب پيدا نمي كنم
مي ترسم فرشته مهربون كه بي خيالش بشم . كي مي تونه كه تضمين كنه كه همونجوري كه مشكل بالهاي صداقت حل شد مال منم حل بشه .اگه نشد چي اونوقت مي شينم حسرت مي خورم كه چرا وقتي كه شوهرم راضي شده بود برگرده دوباره با غرور خودم اونو روندم . البته از طرفي هم نمي خوام التماسش كنم . ولي فكر نمي كنين بهتر باشه كه حالا كه اون داره نرمش نشون مي ده منم مهربونتر باشم ؟
واقعا از يه نظر فكر مي كنم حرفاي شما درسته چون دقيقا وقتي كه ولش كردم و ديگه بهش زنگ نزدم بهم زنگ زد و گفت بريم پيش مشاوره ولي از طرف ديگه بعد از اون زنگ زدنش بهم گفت من مي خواستم بعد تعطيلات عيد برم دنبال دادگاه و اين بازيا . نمي دونم كدومشو باور كنم . دوست دارم باهاش زندگي كنم ولي بقول شما اين ترس همش باهامه كه اگه قرار باشه هر دو تامون غد بازي در بياريم كارا خرابتر بشه و ديگه يه ذره محبتي هم كه بينمون هست از بين بره . و اون هم خيلي لجبازه و كينه ايه . نمي دونم چي كار كنم ؟
اصلا نمي دونم چه جوابي در اين مورد بهش بدم . بي خيالش مي شم و باهاش تماس نمي گيرم تا خودش زنگ بزنه ولي واقعا نمي دونم راه درست كدومه ؟ از كجا معلوم اگه همون رفتار بالهاي صداقتو پيش بگيرم منم موفق مي شم . متاسفانه من همونطور كه گفتم فكر نكنم هيچوقت مثل بالهاي صداقت به اين نتيجه برسم كه بي خيالش شم و طلاق بگيرم به خاطر همين فكر نمي كنم نتيجه خوبي بگيرم . تازه توي مورد بالهاي صداقت مشكل اصلي شوهرشون بودن ولي تو مورد خانوادگي من مشكلات اصلي رو من بوجود آوردم و البته مي دونم كه تاوانشم دادم و زيادي هم دادم ولي خب فكر مي كنم شوهرمم يه كمي حق داشته باشه كه انتظار داره هنوز من كوتاه بيام .
از طرفي هم ديگه خودم از تنهايي خسته شدم . دفعه آخر وقتي ديدمش احساس كردم خيلي نسبت به هم غريبه تر شديم . حس زياد جالبي نداشتم احساس مي كردم از طرف اونم همش موج منفي طرفم مي ياد . به اين فكر مي كنم كه هر چقدر زمان مي گذره نسبت به هم بي تفاوت تر داريم مي شيم .
سعي مي كنم خودمو مشغول كنم و به اين چيزا فكر نكنم وصبر كنم ولي يه موقع هايي بهش فكر مي كنم و نگراني و ترس همه وجودمو مي گيره .
هر وقتم كه يادش نيستم اطرافيانم سوال پيچم مي كنن و يادم مي ندازن كه بسه ديگه يه كاري بكن يكي رو واسطه بفرست . همش مي گن واقعا 3 ماهه نيومده خونه . پس ديگه برنمي گرده و اين حرفا آرامشمو بهم مي زنه .
پيش خودم مي گم نكنه من دارم اشتباه مي كنم و به قول اونها اين دوري باعث بشه از ياد هم بريم و نسبت به هم بي تفاوت بشيم .
چجوري اين احساساتمو كنترل كنم ؟ چجوري بفهمم كي درست مي گه و كي غلط ؟ تا خداي نكرده اشتباه تصميم نگيرم .
-
RE: مشاوره خوب پيدا نمي كنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط saboktakin
يه باره ديگه تاپيك بالهاي صداقت رو كامل خوندم .
فكر مي كنم هيچوقت نمي تونم مثل بالهاي صداقت عزيز بي خيال شوهرم بشم .
خوش به حالتون بالهاي صداقت . من اين توانايي رو ندارم كه بي خيالش بشم . احساس مي كنم شوهرم مال منه و نمي خوام دست كسه ديگه اي بهش برسه .
خيلي تو اين مورد حسودم .
وقتي نوشته هاتونو خوندم ديدم تو يه مقطعي با اين كه قبلش خيلي تلاش داشتين زندگيتونو حفظ كنين
بي خيال شدين و خودتون راضي به طلاق شدين . برام جالب بود
اما من نمي تونم اينكارو بكنم .
خيلي حساس و زودرنجم .
خدا كنه هيچوقت كارم به اونجا نرسه .
به هر حال برات خيلي خوشحالم در مورد برگشتن شوهرت .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط saboktakin
من چيكار مي تونم در اين زمينه بكنم . شوهرم با وجود اينكه من بارها و بارها از صميم قلب ازش خواستم كه منو ببخشه مي گه نمي تونه اين كارو بكنه .
سبکتکین عزیز یه سوال
میشه لطف کنی و جواب بدهی؟
آیا شوهرت رو دوست داری؟
عاشقش هستی؟
-
RE: مشاوره خوب پيدا نمي كنم
آره بالهاي صداقت خيلي عاشقشم و همين دوست داشتنم بيشتر عامل ترسمه وگرنه من نه نياز مالي بهش دارم نه اين كه بي دست و پا هستم . تنها ترسم به خاطر دوست داشتنمه . فقط همين .
احساس مي كنم اون خيلي نسبت بهم سردتر شده و اين دوري باعث شده خيلي راحت تر دل بكنه و ديگه كمتر حرفاي قشنگ و مهربانانه بزنه . دوريمون خيلي بد بود و خيلي باعث دوريمون شده . مي ترسم .
اونروز كه داشتم تاپيكتو مي خوندم گفتم كاش منم يه بچه داشتم كه حداقل بتونم بهش محبت كنم يا ازش محبت بگيرم و اين خلا عاطفيمو پر كنم . ولي الان نمي تونم اين خلا رو پر كنم .
دوست ندارم به هيچ مرد ديگه اي فكر كنم . و خانوادم هم نمي تونن از نظر احساسي باهام خوب همدردي كنن همينطور دوستام .
واقعا عشق به همسر يه جور ديگست و همين باعث شده خيلي از تنهايي بترسم .
واقعا خسته شدم از اين تقلاهاي بيهوده .هر چند تازه داره به يه جاهايي مي رسه . ولي از اين تنهايي بيشتر خسته شدم .
آره مي دوني خودمم اگه نمي خواست اصلا زنگ نمي زد بهم هر چند كه خيلي مغروره و حتي بعد همه حرفايي كه زديم بازم ته حرفاش برگشت گفت حالا اصلا بزار بريم پيش مشاور ببينيم اصلا برميگرديم به زندگي يا نه .
ولي بقول شما اينا همش تفاوت بين ما و مرداست .
ولي يه سوال داشتم از بالهاي صداقت . شما بچه داشتي و بهش محبت مي كردي و وقتتو پر مي كرد و ديگه دوري شوهرتو حس نمي كردي ولي فكر مي كني اگه بچه ات نبود بازم همون تصميمو مي گرفتي و مي تونستي طاقت بياري يا نه ؟ فكر مي كني بتونم تحمل كنم دوري شوهرم رو ؟
مقاله خوبتو خوندم بالهاي صداقت . ( بگذار بگذرد ) فكر كنم منم بايد بهش عمل كنم . خيلي مفيد بود ممنونم .
-
RE: مشاوره خوب پيدا نمي كنم
من این تاپیک رو برای تو زدم
http://www.hamdardi.net/thread-15708...html#pid140909
قصدم نیست که بخواهم خودم رو با تو مقایسه کنم
و یا بگم مشکلاتمون مشابه هم هست
و یا اینکه زندگیهامون شکل همه
نه
اصلا قصدم اینها نیست
سبک تکین واقعا از ته قلبم آرزو دارم تو عاقبت به خیر بشی آرزو دارم خوشحال و خندان باشی
از خدا می خواهم در تمام مراحل زندگی ات آرامش داشته باشی
یه خصوصیت خوب و عالی داری که منو شیفته خودت کرده و اون هم صداقتی هست که توی نوشته هات می بینم
احتمالا دلیل اینکه اینقدر پیگیر تاپیکت هستم و به خاطر بعضی از رفتارهای احساسی و نادرستت عصبانی می شوم و از کوره در میرم
همین باشه
یه زمانی توی این تالار موعود (یکی از اعضا) منو با عنوان خواهر خطاب کرد خیلی به دلم نشست
چون من خواهر ندارم
موعود رو خواهر خودم دونستم
و الان خودم رو خواهر تو
واسه همین برام مهمی
====
در مورد بچه
باید مادر باشی تا بفهمی من چی کشیدم
چقدر واسه آینده اش ، واسه زندگی اش نگران بودم
چقدر خودم رو سرزنش می کردم که چرا بچه دار شدم
و خودم رو مسئول زندگی دخترم می دونستم
چرا که من به وجودش آورده بودم و به خاطر ندانم کارهایم زندگی قشنگ دخترم هم خراب شده بود
جداییمون باعث می شد روی زندگی و آینده او هم تاثیر بگذاره
دخترم اون روزها همش یه مادر نگران و داغون رو در کنارش می دید
شاید باور نکنی
دخترم حلقه وصل ما دو تا نبود
مسئله دیگری باعث وصلمون شد
-
RE: مشاوره خوب پيدا نمي كنم
دوستان
من مجبورم برای کمک مؤثر به سبکتکین قرنطینه اعلام کنم
لطفاً در پستهای خود فقط در مورد نحوه کنترل احساس ، بیرون آمدن از وابستگی ، مهارتهایی مثل مهارت تصمیم گیری ، قاطعیت ، استقلال ، مهارتهای کلامی و ....
و نحوه تقویت عزت نفس ، مقابله با ترس نابجا و ترس از ترس ، کسب آرامش و .... اورا یاری کنید و شما هم از تمرکز بر شوهر سبکتکین و اقدامات و حرفها و ذهن خوانی در مورد اینکه چی در ذهن دارد بیرون بیایید .
نیاره ما هم روی خود سبکتکین متمرکز شده و او را یاری دهیم . پستهایی که در این راستا نباشد برای حفظ تاپیک از انحراف از جهت مشاوره ای آن ، حذف خواهد شد .
پاورقی
=====
تجربه دوستانی که در این تالار مشکلات مشابه داشته اند کارساز است ، بخصوص در جایی که اساس مشکلات یکی است ( مثلاً احساس محور بودن ، ضعف مهارتی ، آگاهی ، وابستگی و ..... ) ولو افرادش متفاوت و ماجراها نیز متفاوت باشد ، ولی اغلب روشها و اشتباهات به هم شبیه و نزدیکه ، لذا آموختن از تجربه دیگران هنر است و نشانه خلاقیت و بر عکس بی تفاوتی یعنی خود همه چیز را تجربه کردن و بعد عبرت گرفتن و اصلاح کردن ، که این عاقلانه نیست .
لذا توصیه اکید به سبکتکین این است که مشکلات مطرح شده دیگران در تالار را مطالعه و راهکارهایی که بخصوص از سوی مدیر است یا تایید وی را دارد به دقت مورد توجه قرار داده و آنالیز کرده و متناسب با شرایط خود شخصی سازی کند
-
RE: مشاوره خوب پيدا نمي كنم
لذا آموختن از تجربه دیگران هنر است و نشانه خلاقیت و بر عکس بی تفاوتی یعنی خود همه چیر را تجربه کردن و بعد عبرت گرفتن و اصلاح کردن این عاقلانه نیست .
فكر مي كنم موفق نمي شم خيلي تاپيك ها رو خودنم فرشته مهربون . دچار ترديد هستم . از يه طرف تاپيك چكامه به نتيجه خوب مي رسه و از يه طرف بالهاي صداقت . با اينكه راهشون خيلي با هم تفاوت داره .
هنوز به محكمي و باور بالهاي صداقت نرسيدم . بيشتر به روزگار چكامه دچارم ولي نمي دونم سرانجام كارم شبيه كي باشه .
سعي مي كنم تو اين مدت كه وقت دارم بيشتر رو خودم كار كنم و خودمو قوي كنم . عيد خيلي برام سخت مي گذره . چون اصلا نمي دونم بايد چيكار كنم . از يه طرف بايد برم خونه بزرگترا براي عيد ديدني و از طرفي نمي تونم برم چون ديگه عالم و آدم مي فهمن كه چه اتفاقي افتاده . از طرفي هم اگه نرم بازم مي فهمن كه چي شده .
چجوري از اين فكر و خيالا در بيام و بهشون فكر نكنم . دلم مي خواد تو اين زمان به جاي اينكه به اين مشكلات پيش پا افتاده فكر كنم به خودم و زندگيم فكر كنم ولي از طرفي بايد به اين چيزها هم فكر كنم و ببينم چيكار كنم كه حداقل اين چند تا فاميلم كه نمي دونن بينمون اختلاف پيش اومده متوجه نشن .
بالهاي صداقت از محبت هاتون ممنونم و از راهنمايي هات .
خود من هم مي دونم كه هميشه بچه عامل نگهداشتن زندگي نيست . خودم هم بچه پدر و مادري بودم كه صبح تا شب با هم دعوا داشتن و آخر سر مادرم به خاطر زورگويي هاي پدرم از خونه گذاشت رفت با اين كه هنوز دو تا برادرم مجرد بودن . و چهار سال بابام اصلا هيچكاري نكرد و همه ازش بهمون خبر مي دادن كه مي گه فكر مي كنم بچه هام مردن . به همين راحتي در صورتيكه من قبل از اين حرفا فكر مي كردم بالاخره به خاطر بچه هاش بر مي گرده . آخرشم مادرم به خاطر بچه هاش برگشت نه پدرم .
خودم همه اينها رو مي دونم . ولي مي خوام بپرسم چيكار كنم اين تنهايي و خلا رو حس نكنم .
-
RE: مشاوره خوب پيدا نمي كنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط saboktakin
اصلا هر چند ساعت يكبار فكرم و تصميمم عوض مي شه . نمي دونم چيكار كنم .
عزیزم
به این نقل قول توجه کن
همینجوری پست بزن ، یعنی از خودت و روحیاتت بگو تا اشکالاتت رو پیدا کنی و راهنمائی بشی .
پاسخ این بخش از نقل قولت رو هم میدم تا بدونی چرا این همه در مورد تاپیکت سخت گیرم و میخوام این محور حفظ بشه . چون کاملاً تخصصی خواهد شد و بهت کمک می کنه که رو خودت متمرکز شده و کار کنی . پس همکاری کن .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط saboktakin
اصلا هر چند ساعت يكبار فكرم و تصميمم عوض مي شه . نمي دونم چيكار كنم .
سبکتیکین جان
این احساسی بودنت هست ، احساس محوری ثبات رو از آدم میگیره و به تبع آن تصمیمات نیز اغلب اشتباه از آب در میاد .
پس برو در تالار مقالات و راهنمائی هایی که کنترل احساس رو یاد میده و کتابهایی در این را مطالعه کن و از مشاور هم در این جهت کمک بگیر و تلاش کن بالغ درونت رو تقویت کنی .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط saboktakin
اگه هنوز خوب نمي تونم به حرفاتون گوش بدم به خاطر اينه كه هنوز خيلي بچه ام و از دنياي بچگي بيرون نيومدم . و در ضمن خيلي ترسو هستم .
.
درست فهمیدی ، احساس محور بودن یعنی عنان تو را کودک درونت به دست گرفته و بالغت میدان نداره ، پس برای شناخت و تقویت بالغ درونت ( که اگر این بخش از دورنت تقویت بشه هم ثبات پیدا می کنی و هم تصمیمات و نظراتت عاقلانه میشه ) تلاش کن و کودک درونت را مهار کن .
پاورقی
=====
دقت کن که این الگویی باشه برای این که بدانی تاپیک را چطور هدایت کنی که بهت کمک کنه که خودت رو اصلاح کنی
پستت در تاپیکی که بالهای صداقت برات زده را ویرایش کردم ، مراجع کنی خواهی دید که چه حرفهایی را لازم نیست بزنی .
.
-
RE: مشاوره خوب پيدا نمي كنم
ممنونم . همين كارو مي كنم . :43:
-
RE: مشاوره خوب پيدا نمي كنم
سلام سبکتکین عزیز خوبی:72:
من از اول پیگیر تایپیکت بودم ولی الان اولین باره که دارم برات پست میزنم
ببین من هم از نظر شخصیتی مشکلات مشابه تورو داشتم مثل:احساسی بودن،احساسی عمل کردن،ترسو بودن و نا آرام بودن و مدام اظطراب داشتن و وابستگی شدید به یک سری مسائل..
اما یه مدتیه دارم یه راهیو امتحان میکنم که برای من خیلی موثر بوده و فکر میکنم به تو هم میتونه خیلی کمک کنه.
ببین من متوجه شدم که اکثر مشکلات و عذابهام و استرس هام مال اینه که من الان در همین لحضه همه جا هستم غیر از اینکه توی خود این لحظه باشم : یا دارم به گذشته فکر میکنم و حسرت میخورم یا اینکه نگران آینده هستم و اظطراب و استرس دارم و هیچوقت نمیشه که من کاملا" بی خیال یک دقیقه قبل و یک دقیقه بعد باشم و فقط و فقط توی همین لحضه باشم . و درست به همین دلیل دارم تمام لحظه هامو میسوزونم و به باد میدم و نتیجه شم هیچی نیست به غیر از افسوس و حسرت و دلهره و ترس و فقط عبور از هر لحضه بدون اینکه بتونم کوچکترین لذتی از حال حاضرم ببرم..
از این نظر فکر میکنم شبیه هم هستیم..اما من یه روشی رو امتحان کردم که واقعا" موثره و باعث میشه تا حد خیلی زیادی این مشکل رو برطرف کنم و تازه دیدم اینجوری چقدر حالم بهتره.چقدر احساس نشاط میکنم و از همه مهمتر اینکه آرامش دارم(البته این فقط یه راهه که من امتحان کردم و نتیجشو دیدم مطمئنا" راههای دیگه ای هم هست)
ببین من به پیشنهاد یکی از دوستام اینکارو(که میخوام برات بگم) کردم هر چند ممکنه اولش به نظر مسخره و یا شاید ساده بیاد اما من اینکارو کردم و نتیجه حیرت انگیزشو دیدم.
ببین اینکار در واقع یه جور مراقبه س که ذهن آدم رو آروم میکنه یا اصلا" خاموش میکنه و یه استراحتی به ذهن ما میده .این ذهنی که مدام در حال گفتگو و ترسو بررسی و مقایسس
خیلی سادست فقط لازمه که از صبح که از خواب بیدار میشی و شروع میکنی کارای روز مرت رو انجام بدی.
روی تک تک جزئیات حرکاتت و کارهات تمرکز و توجه داشته باشی :تک تکشون مثل راه رفتنت،حرکات دست و پات،نحوه نشستنت و حتی نفس کشیدنت..ممکنه باعث بشه کمی حرکاتت کند بشه ولی اشکالی نداره حد اقل میتونی در مواقعی که تنهایی اینکارو بکنی.
اینکار باعث میشه ذهنت آروم بشه گذشته و آینده رو ول کنه و فقط و فقط در همین لحضه باشه و لذت بودن در همین لحضه رو با تمام وجود ببری..
این چیزیه که فکر میکنم تو در حال حاضر نیاز داشته باشی برای اینکه بتونی کمتر به شوهرت فکر کنی و ترست هم کم بشه و خلاصهاینکه این مدت رو با ارامش بگذرونی و بتونی درست به توصیه های دوستان عمل کنی...
گفتم که شاید بنظر ساده و مسخره بیاد ولی اگه درست و با جدیت انجامش و ادامش بدی نتیجشو خودت حس میکنی:104:
میبینی چقدر احساس آرامش میکنی ،چقدر کارهای تکراریو خسته کننده قبلی برات جالب و لذتبخش میشن و چقدر روحت آروم شده و دیگه نگران هیچی نیست.. و این انرژیه که از وجود خودت میگیری حالا بیرون هر اتفاقی میخواد بیفته..
من کارشناس نیستم و از کارشناسان عزیز هم عذر خواهی میکنم اگر پیشنهادمو قبول ندارن .
اما من این پستو در راستای حرفای اخیر فرشته مهربان زدم که نوشته بودن سبکتکین رو فقط در جهت فاصله گرفتن از اشکالاتش راهنمایی کنین و چون خودم مشکلات شخصیتی شبیه به تو داشتمو اینکارو انجام دادم و خیلی خیلی راضی هستم پیشنهاد میکنم در جهت آروم شدن خودت این روش رو امتحان کن.
از ته دل برات آینده روشنی رو آرزو میکنم دوست خوبم:72:
-
RE: مشاوره خوب پيدا نمي كنم
ممنونم باران جان . حتما اين روشو امتحان مي كنم .
راستش ....
هيچي بهتره الان حرف نزنم يه كمي بيشتر در موردش فكر كنم بعد باهاتون اين مسئله رو مطرح كنم .
-
RE: مشاوره خوب پيدا نمي كنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط باران5656
من این پستو در راستای حرفای اخیر فرشته مهربان زدم که نوشته بودن سبکتکین رو فقط در جهت فاصله گرفتن از اشکالاتش راهنمایی کنین
:104::104::104:
آفــــــــــــــــــــرین باران جان
دقیق روند مد نظر را پیاده کردی و راهکارت هم فنی بود
برای تکمیل راهکارت باید بگم این از جمله تمرینات تقویت اراده است ، در کتابی به نام چگونه اراه خود را تقویت کنیم که متأسفانه الآن نویسنده اش خاطرم نیست ، 15 تمرین بسیار کارساز در جهت تسلط بر خود و تقویت تمرکز و اراده داده شده که بهره گیری از آنها را توصیه می کنم .
سعی می کنم نام نوسنده را پیدا کنم
سبکتکین عزیز
به شما هم آفرین میگم که پستت در جواب من و باران دقیق طبق رونده یعنی حرف لازم .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط saboktakin
باورت مي شه منم دو سه روزه همش دارم به خودم مي گم نترس چي بعد از طلاق مي خواد بشه كه تا حالا نشده . ترسي نداره .
:104::104::104:
نقل قول:
هر چند هنوز كاملا به اين نتيجه نرسيدم كه اگه قبول نكنه وكارمون به طلاق برسه مي تونم دلتنگيشو تحمل كنم يا نه . ولي بايد خودمو قوي كنم . و بقول فرشته جون ترسمو از بين ببرم .
:104::104::104:
نقل قول:
شبا وقتي مي رسم خونه سعي مي كنم خودمو مشغول كنم . كاراي هنري و دستي زياد انجام مي دم . قبلا آرزو مي كردم كاش يه خورده وقت داشتم و كار هنري مي كردم اما حالا وقتي مي خوام خودمو با اينكارا مشغول كنم ديگه اون شوق قبلا رو ندارم .
بي ذوق شدم اصلا . انگار كه همش منتظرم كه وقتي كارم تموم شد مثلا شوهرم كه شب مياد بهش نشون بدم و اون ازم تعريف كنه . نمي دونم يه همچين حسي دارم و به خاطر همين نمي تونم خودمو مشغول كنم .
مثلا ديشب كه رفتم خونه شروع كردم به درست كردن يه دستبند . وسطاش خسته شدم و پرتش كردم اونور . شروع كردم تلويزيون ديدن . يكي دو ساعت تلويزيون نگاه كردم بعد ديدم چقدر مسخره است . بي خيال شدم و ساعت 9 شب خوابيدم . قبلن ها ساعت 2-3 نصفه شبم هر كاري مي كردم خوابم نمي برد ولي الان عين آدماي عاطل و باطل شدم . سرگرمي هاي قبل برام جذابيت نداره .
نمي دونم چجوري اين حسو از خودم دور كنم . و مثل قبل با انگيزه بشم . نمي دونم . :303:
خب عزیزم
این یعنی برای یافتن نشاط و آرامش وابسته ای ، یعنی اگر کسی که منشاء انگیزه است باشه انگیزه خواهی داشت و اگر نباشه نه .
پس با وابستگی مبارزه کن . سعی کن در این پر کردن اوقات ، اون کارهایی که در همه حال ازش لذت می بری را انجام دهی ، یعنی چیزی که انگیزه کاملاً درونی براش داری .
حالا برو لیست کن فعالیتها و کارهایی که از درون نسبت به آنها انگیزه داری و پرداختن بهش بهت لذت میده .
منتظرم این لیست را بیایی ارائه کنی .
.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط باران5656
من این پستو در راستای حرفای اخیر فرشته مهربان زدم که نوشته بودن سبکتکین رو فقط در جهت فاصله گرفتن از اشکالاتش راهنمایی کنین
:104::104::104:
آفــــــــــــــــــــرین باران جان
دقیق روند مد نظر را پیاده کردی و راهکارت هم فنی بود
برای تکمیل راهکارت باید بگم این از جمله تمرینات تقویت اراده است ، در کتابی به نام چگونه اراه خود را تقویت کنیم که متأسفانه الآن نویسنده اش خاطرم نیست ، 15 تمرین بسیار کارساز در جهت تسلط بر خود و تقویت تمرکز و اراده داده شده که بهره گیری از آنها را توصیه می کنم .
سعی می کنم نام نوسنده را پیدا کنم
سبکتکین عزیز
به شما هم آفرین میگم که پستت در جواب من و باران دقیق طبق رونده یعنی حرف لازم .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط saboktakin
باورت مي شه منم دو سه روزه همش دارم به خودم مي گم نترس چي بعد از طلاق مي خواد بشه كه تا حالا نشده . ترسي نداره .
:104::104::104:
نقل قول:
هر چند هنوز كاملا به اين نتيجه نرسيدم كه اگه قبول نكنه وكارمون به طلاق برسه مي تونم دلتنگيشو تحمل كنم يا نه . ولي بايد خودمو قوي كنم . و بقول فرشته جون ترسمو از بين ببرم .
:104::104::104:
نقل قول:
شبا وقتي مي رسم خونه سعي مي كنم خودمو مشغول كنم . كاراي هنري و دستي زياد انجام مي دم . قبلا آرزو مي كردم كاش يه خورده وقت داشتم و كار هنري مي كردم اما حالا وقتي مي خوام خودمو با اينكارا مشغول كنم ديگه اون شوق قبلا رو ندارم .
بي ذوق شدم اصلا . انگار كه همش منتظرم كه وقتي كارم تموم شد مثلا شوهرم كه شب مياد بهش نشون بدم و اون ازم تعريف كنه . نمي دونم يه همچين حسي دارم و به خاطر همين نمي تونم خودمو مشغول كنم .
مثلا ديشب كه رفتم خونه شروع كردم به درست كردن يه دستبند . وسطاش خسته شدم و پرتش كردم اونور . شروع كردم تلويزيون ديدن . يكي دو ساعت تلويزيون نگاه كردم بعد ديدم چقدر مسخره است . بي خيال شدم و ساعت 9 شب خوابيدم . قبلن ها ساعت 2-3 نصفه شبم هر كاري مي كردم خوابم نمي برد ولي الان عين آدماي عاطل و باطل شدم . سرگرمي هاي قبل برام جذابيت نداره .
نمي دونم چجوري اين حسو از خودم دور كنم . و مثل قبل با انگيزه بشم . نمي دونم . :303:
خب عزیزم
این یعنی برای یافتن نشاط و آرامش وابسته ای ، یعنی اگر کسی که منشاء انگیزه است باشه انگیزه خواهی داشت و اگر نباشه نه .
پس با وابستگی مبارزه کن . سعی کن در این پر کردن اوقات ، اون کارهایی که در همه حال ازش لذت می بری را انجام دهی ، یعنی چیزی که انگیزه کاملاً درونی براش داری .
حالا برو لیست کن فعالیتها و کارهایی که از درون نسبت به آنها انگیزه داری و پرداختن بهش بهت لذت میده .
منتظرم این لیست را بیایی ارائه کنی .
.