دلم واسه بابام تنگ شده...
سلام به دوستان همدردی
این روزهای آخر سال طبیعتا همه درگیر کار و نظافت و خرید هستند و به فکر مهمونی و دید و بازدید و گردش و تفریح و عید و عید دیدنی...
اما من و امثال من دلمون واسه باباهامون تنگ میشه:302:
دلم واسه بابام تنگ شده، واسه اون مظلومیت و سکوت و بی آزاریش تنگ شده.
دلم واسه اینکه کاری به کارمون نداشت و بهمون اعتماد داشت و ...تنگ شده...
وقتی بود تنها چیزی که اذیتمون میکرد بوی سیگارش بود و تنها آزارش همون سیگار بود که اول خودشو اذیت میکرد بعد ما رو...آخرش هم اون سیگار لعنتی باعث سکته بابام شد.
اما حالاحتی دلم واسه بوی سیگارش تنگ شده:302::302::302:
امروز وقتی تو نماز خونه اداره نماز خوندم بعدش بغضم ترکید و اشکم امان نداد، یه دل نه چندان سیر گریه کردم اما همکارم اجازه نداد سبک بشم:302:
هرسال عید که میشد، همه مون سر سفره هفت سین می نشستیم و داداشم دوربین رو تنظیم میکرد و خودش سریع بدو میکرد می اومد سر سفره و عکس دسته جمعی می گرفتیم.بعدش خودم به همه عیدی میدادم و بوسشون میکردم و اول بابام، دستای پیر و زحمت کشش رو بوس میکردم و صورتش:46: و عیدیشو میدادم... اما حالا جاش خیلی خالیه .میدونم روحش میاد و بهمون سر میزنه اما دلم میخواد یه بار دیگه بتونم اون دستای پیرشو ببوسم...
از خدا میخوام دل همه شما عزیزان همدردی شاد شاد باشه و هیچکس غمی تو دلش نباشه و اگه هست فقط واسه دوری از امام زمان (ع) باشه...
انشاء الله که خداوند همه عزیزان اهالی همدردی رو که از این دنیا رفتند قرین رحمتش قرار بده و روحشون رو شاد کنه(آمین)
فکر میکنم اونها هم اینجور موقعه ها واسه خودشون یه عالمی دارند و ...
پیشاپیش سال نو رو به هموتو تبریک میگم و براتون دعا میکنم سالی پر از خیر و برکت داشته باشید.
برای ما هم دعا کنید من هم به یاد شما هستم.
دوست شما فرانک
RE: دلم واسه بابام تنگ شده...
ايشالله خدا به خودت و خانوادت صبر بده . همونطور كه گفتي اون حتما بهتون سر مي زنه شايد شما اونو نبينين ولي اون شما رو مي بينه . سعي كن براي آمرزشش دعا كني . من هم براش دعا مي كنم .
اميدوارم امسال سال پر از خوبي و شادي برات باشه عزيزم .
خيلي ها مثل تو امسال عيد دلگير و ناراحتن . من كه دارم دق مي كنم . ولي اميدوارم خدا كمك كنه تا مشكل همه گرفتارا تو اين سال جديد حل بشه . تو هم واسه ما دعا كن .
:72:
RE: دلم واسه بابام تنگ شده...
فرانك جان! عزيزم! اين حس ناراحتي تو و دلتنگيت كاملا قابل درك و طبيعيه. هرچقدر دلت مي خواد گريه كن. مي دوني كه گريه چقدر مي تونه به يك خانم در تحمل رنجي كه بهش مي رسه كمك كنه و آرومش كنه!
همه ما رفتني هستيم و انشاءالله امسال اگرچه جاي اون بزرگوار سر سفره شما خاليه ولي بجاش دعاي خير ما و رحمت خاص پروردگار سر سفره شما هست. سال جديد سال خيلي خوبي برات خواهد بود و با اينكه خداوند عزيزي رو از شما گرفته اما انقدر رحيمه كه حتما از درهاي ديگري به شما و خانواده محترم رحمت مي فرسته عزيزم. هر وقت دلت گرفت بگو خدايا! به رحمتت ايمان دارم و مي دونم كه پدر عزيزم پيش كسيه كه از همه كس و همه چيز مهربانتره. بنابراين نگران نيستم و غصه نمي خورم. ان الله مع الصابرين:46:
RE: دلم واسه بابام تنگ شده...
سلام
فرانک جان متنت و که خوندم گریم گرفت. میدونی من تا حالا سبزه سبز نکرده بودم اما امسال برای اولین بار سبزه سبز کردم ببرم سر خاک مامان و بابام.
دیروز رفته بودم بهشت زهرا اول رفتم سر خاک بابام خیلی درد اورد بود. هنوز نمی تونم باور کنم اونیست.
سر خاکش اینقدر گریه کردم که سر درد گرفتم وقتی رفتم سر خاک مامانم اروم شدم.
قدر مامانت و بدون. خدا رو شکر که اونو داری.
2-3 روز پیش داشتم البوم بچگیام و ورق می زدم بابام خیلی با سلیقه بود تمام عکسای من با تاریخ و ساعت بود مسافرتهایی که تا 6 سالگی رفته بودم و نوشته بود یه عکس بود من 3 ساله خواهرم 10 ماهه مامان و بابا و اون دو تا داشتن از ته دل می خندیدن و من داشتم مامانم و نگاه می کردم. تاریخش دقیقا مال 20 اسفند 64 بود این عکس اینقدر من و تحت تاثیر قرار داد گفتم خدایا اون موق تو می دو نستی 27 سال بعد هر دوشون نیستن و ما بدون اونا وارد سال 90 می شیم.
راست می گی ما و امسال ما چقدر تحویل سال امسال برامون دردناکه بدون حضور پدر.
منم دلم برای بوی سیگار بابام تنگ شده. دیروز سر خاکش بهش می گفتم ما حتی فرصت نکردیم از مسافرتی که تو این همه دوست داشتی بری حرف بزنیم. به من می گفت خدا کنه اسممون در بیاد بریم و دقیقا 4 ساعت بعد برگشت از پش ما رفت.
فرانک خیلی سخته.
خدا بهمون صبر بده و عزیزانمون و غرق رحمت کنه.
RE: دلم واسه بابام تنگ شده...
::46:من به هردو شما عزیزان از ته دل تسلیت میگم.و امیدوارم سال خوبی و با یاد عزیرانتون شروع کنید و درنظر داشته باشید مخصوصا شما sisiliعزیز که پدر شما از شما دختر عزیزش توقع صبر و درایت بیشتری در برابر این مصیبت داره و دوست دارهدختر عزیزش کمتر گریه کنه و بیشتر شاد باشه.:46:
RE: دلم واسه بابام تنگ شده...
با خوندن تاپیک واقعا ناراحت شدم...ولی من مطمئن هستم پدر و مادر هایی که پیشمون رفتن در همه حال دور را دور مراقب ما هستن و در عید هم دوباره کنار سفره 7 سین و داخل خونه میان اما ما فقط حضور فیزیکیشون رو نداریم....
نا راحتی شما اون ها رو هم ناراحت میکنه...بهتره این روز ها شما هم با پیشرفت خودتون اون ها رو خوشحال کنید:323:
RE: دلم واسه بابام تنگ شده...
فرانک جان، sisili جان، خدا رحمتشون کنه.
نمیتونم موقعیت سختتون رو کامل درک کنم. اما سخته واقعا.
دعا میکنم خدا آرامش بزرگی به دلتون بده. :72:
ایشالا که جاشون بهترین جای بهشته:72:
RE: دلم واسه بابام تنگ شده...
خدا پدر شما را بیامرزد و به شما و خانواده صبر دهد.
نزدیکان می روند و جایشان خالی می ماند.
ولی خدا هم به بنده هایش صبری عجیب می دهد.
امیدوارم حال و هوای عید کمی روحیه شما را بهتر کند.
عید شما هم مبارک!
RE: دلم واسه بابام تنگ شده...
سلام
از شما دوستان عزیزم ممنونم که با حرفای قشنگتون آرومم میکنید و این حسو بهم میدید که تنها نیستم و دوستانی دارم که گرچه منو ندیدن و نمی شناسند اما درکم میکنند و دردم رو می فهمند:72:
sisili عزیزم!
خداوند پدر و مادرتو رحمت کنه و به شما هم صبر بده.:323:
چشم عزیزم، حواسم به مادرم هست و قدرشو میدونم:72:
دیروز و دیشب خیلی دلم براش تنگ شده بود، شب هم بعد از نماز کلللللی گریه کردم و اشک ریختم.
آخه همیشه سر برج که حقوق می گرفتم، اول به بابام پول میدادم چون دلش صاف و پاک بود.میخواستم با این کارم هم خوشحالش کنم هم برکت بیوفته تو حقوقم.
اونم می گفت" دخترم خدا روزیت بده" و بعد هم میگفت" دستت درد نکنه"...
میدونید، این دو جمله اش برابر بود با خراب شدن تمام دنیا رو سرم:302::302::302:
وقتی همـــیشه اینارو میگفت ، میخواستم از درد بمیرم و آب شم برم تو زمین اما به روی خودم نمی آوردم و بهش لبخند میزدم...
میگفت" پول زیاد دارم میخوام چیکار؟ من فقط پول سیگارو لازم دارم ، بذار واسه قسط ها"
این حرفاش با اینکه رضایت پدرمو رو می رسوند اما تهش یه چیزی بود که منو آزار میداد اونم این بود که نمیخواستم بابام از لحاظ مالی وابسته به من باشه و من به اون پول بدم اما با روزگار چه میشه کرد وقتی از کار افتاده بشی و حتی حقوق بازنشستگی هم نداشته باشی؟
همیشه سعی میکردم برای یک ریال سر هیچکدام از اعضای خانوادم منت نذارم مخصوصا پدر و مادرم و مخصوصا پدرم:46: تا احساس نکنه دارم به جای اون ...همیشه می گفتم شما دوتا زحمتتون رو کشیدید حالا نوبت ما بچه هاست.
وقتی شیفت بودم و دیر می اومدم خونه، یه جوری نگاهم میکرد که میدونستم معنیش چیه ؟
یعنی اینکه : خسته ای،تو داری کار یه مرد رو انجام میدی، اما چیزی نمی گفت و فقط نگاهم میکرد
الهی بمیرم واسه اون نگاه پر معناش که حالا دلم براش تنگ تنگ تنگ شده و ...بازم گریه ام گرفت:302:
حالا پولی که هر ماه بهش میدادم رو براش صدقه میدم و خیرات میکنم و بتونم یه خورده بیشتر ...
شاید باور نکنید اما از وقتی رفتم سرکار (حدود 8 سال) هیچوقت نتونستم پس انداز کنم اما این سی و چند روز که بابام نیست با اینکه پول خرج کردیم و مراسم و ... اما من پس انداز هم کردم و خدا روزیمون رو بیشتر کرده ...
چون میدونم از ته دل میگفت " دخترم خدا روزیت بده" و از ته دل می گفت " دستت درد نکنه"
این نتیجه اون رضایت پدرمه که می بینم، ازش ممنوم:43:
عزیزان، هرکدام پدر و مادرتون در قید حیات هست، تا میتونید بهشون نزدیک بشید و قدرشون رو بدونید و بهشون نیکی کنید که فرمان خداست و یه روزی نتیجه اش رو می بینید
بیخود نیست که خداوند تو قرآن فرموده: وَ بِالوالِدَینِ اِحسانَا
اینو مطمئن باشید و یقین داشته باشید:72:
RE: دلم واسه بابام تنگ شده...
فرانک جون یاد خاطرات قشنگت افتادی دلت گرفت؟
من خیلی بچه بودم که بابام مرد،خیلی کم یادم میاد که چه جوری بود،راستش من نمیدونم بابا داشتن چه جوری!وقتی میرفتم مهمونی تو خونه هایی که بابا هس برام غریب بود که باباهاشون چه جوری باهاشون برخورد میکنن،مثل ندیده ها نگاشون میکردم،دلم برا خودم میسوخت،الان که فکر میکنم اگه بابا داشتم شاید این بلاها سرم نمیومد.
فرانک جون دلت خوش باشه که سایه بابات رو سرت بود و بزرگ شدی،دلت خوش باشه به خاطراتش.خودت اذیت نکن
RE: دلم واسه بابام تنگ شده...
سایه جان!
خدا پدرت رو رحمت کنه:323:
عزیزم ، هم من هم شما و هم بقیه کسانی که پدرشون رو از دست دادن یه پدر داریم که حتی از پدر خودمون هم عزیزتر و بزرگتر و مهربونتره و همیشه مراقبمونه و هیچوقت ازمون غافل نمیشه و اون امام زمان (ع) هست.
عزیز دلم!
درسته که گاهی دلمون میگیره اما شادی بخش دل تنگمون باید یاد امام زمان (ع) باشه و اینکه ایشون میدونه ما چه دردی داریم.
RE: دلم واسه بابام تنگ شده...
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرانک1389
سلام
چشم عزیزم، حواسم به مادرم هست و قدرشو میدونم:72:
آخه همیشه سر برج که حقوق می گرفتم، اول به بابام پول میدادم چون دلش صاف و پاک بود.میخواستم با این کارم هم خوشحالش کنم هم برکت بیوفته تو حقوقم.
اونم می گفت" دخترم خدا روزیت بده" و بعد هم میگفت" دستت درد نکنه"...
میدونید، این دو جمله اش برابر بود با خراب شدن تمام دنیا رو سرموقتی همـــیشه اینارو میگفت ، میخواستم از درد بمیرم و آب شم برم تو زمین اما به روی خودم نمی آوردم و بهش لبخند میزدم...
میگفت" پول زیاد دارم میخوام چیکار؟ من فقط پول سیگارو لازم دارم ، بذار واسه قسط ها"
این حرفاش با اینکه رضایت پدرمو رو می رسوند اما تهش یه چیزی بود که منو آزار میداد اونم این بود که نمیخواستم بابام از لحاظ مالی وابسته به من باشه و من به اون پول بدم اما با روزگار چه میشه کرد وقتی از کار افتاده بشی و حتی حقوق بازنشستگی هم نداشته باشی؟
همیشه سعی میکردم برای یک ریال سر هیچکدام از اعضای خانوادم منت نذارم مخصوصا پدر و مادرم و مخصوصا پدرم:46: تا احساس نکنه دارم به جای اون ...همیشه می گفتم شما دوتا زحمتتون رو کشیدید حالا نوبت ما بچه هاست.
وقتی شیفت بودم و دیر می اومدم خونه، یه جوری نگاهم میکرد که میدونستم معنیش چیه ؟
یعنی اینکه : خسته ای،تو داری کار یه مرد رو انجام میدی، اما چیزی نمی گفت و فقط نگاهم میکرد
الهی بمیرم واسه اون نگاه پر معناش که حالا دلم براش تنگ تنگ تنگ شده و ...بازم گریه ام گرفت:302:
حالا پولی که هر ماه بهش میدادم رو براش صدقه میدم و خیرات میکنم و بتونم یه خورده بیشتر ...
شاید باور نکنید اما از وقتی رفتم سرکار (حدود 8 سال) هیچوقت نتونستم پس انداز کنم اما این سی و چند روز که بابام نیست با اینکه پول خرج کردیم و مراسم و ... اما من پس انداز هم کردم و خدا روزیمون رو بیشتر کرده ...
چون میدونم از ته دل میگفت " دخترم خدا روزیت بده" و از ته دل می گفت " دستت درد نکنه"
این نتیجه اون رضایت پدرمه که می بینم، ازش ممنوم:43:
عزیزان، هرکدام پدر و مادرتون در قید حیات هست، تا میتونید بهشون نزدیک بشید و قدرشون رو بدونید و بهشون نیکی کنید که فرمان خداست و یه روزی نتیجه اش رو می بینید
بیخود نیست که خداوند تو قرآن فرموده: وَ بِالوالِدَینِ اِحسانَا
اینو مطمئن باشید و یقین داشته باشید:72:
104::104:آدم وقتی میادتوی این تالار سوای مشکلاتی که مطالعه میکنه.وقتی میبینه چه انسانهای بزرگی توی این دنیا هستن
و چه بزرگوارانی وجود دارن اون وقت پی میبره به حقانیت کلام خدا که میگه اشرف مخلوقات=منظورش همین انسانها هستن با این روح بزرگشون .از یه طرف باعث افتخارن و از یه طرف آدمو به فکر میبرن که این ها هستن ما اینجا چه میکنیم.
با تو هستم فرانک عزیز
وقتی مطالبتو میخونم از خودم خجالت میکشم که قدر پدر و مادرمو نمیدونم و میرنجونمشون
شما واقعا دختر خوبی هستین حداقل برای پدر و مادر و خانواده اتون عالی هستین .خدا روح پدرتونو غرق رحمت کنه بخاطر تربیت چنین فرزندی:104:
RE: دلم واسه بابام تنگ شده...
سلام
خدا رو شكر، پدر و مادر من سايه شون رو سرمه و دعاشون پشتم
نمي دونم چه حسيه، ولي وقتي اين تاپيك ها و مطالب رو ميخونم يا حرف بزرگي رو در اين باره مي شنوم، ياد بحث هاي خودم با پدر و مادرم مي افتم
هميشه سعي كردم دلشون رو نرنجونم ولي همين كه بحثي ميشه بين ما، احساس ميكنم ناراحت شدن و توي خودم بدجوري با خودم دعوا ميكنم
بعدش تصميم مي گيرم كه ديگه باهاشون بحث نكنم
يا نميشه
يا اگه بشه، ميگن : چند مدتيه ساكت شدي و كم حرف ميزني و اونوقت اونا خودشون رو ميخورن
بازم من ناراحت ميشم
اين جور وقت ها، به خودم ميگم كه هر چي پدر و مادر گفتن، منم بگم چشم، اما بعدش به دلايل عديده ي اكثرا منطقي ول ميكنم
مدتيه كه سعي ميكنم اعتدالي رو حفظ كنم و خدا رو شكر بهتر شده
"خير الامور اوسطها"
شايد باورتون نشه، ولي من عجيب اعتقاد دارم كه خدا پشت والدينه و اگه بچه اي بخواد سرپيچي كنه، علاوه بر آخرت همين جا حالش رو جا مياره، مخصوصا اگه معتقد هم باشه
چند باري امتحان كردم، كاري رو خواسته يا ناخواسته مخالف خواست اونها انجام دادم و پشتش يه جوري چوبش رو خوردم
قدر پدر و مادر رو دونستن سخته ولي بايد بدونيم
كسايي كه فرزند دارن بهتر از ماها ميتونن قدر پدر و مادر رو بدونن ولي باز هم اونها به طور كامل نمي تونن حق اونها رو ادا كنن
يا حق
RE: دلم واسه بابام تنگ شده...
فرانک عزیزم؛ منو ببخش که دیر متوجه شدم؛ خدا پدرت رو مورد عنایت و مغفرت خودش قرار بده! نمی دونی وقتی متنت رو می خوندم یه حس عجیبی بهم دست داد؛ یه حس خوب! از اینکه تا اون جایی که تونستی حق پدرت رو ادا کردی و الان باید از این بابت خوشحال باشی!
با اینکه خودم بابام رو دارم؛ اما درک می کنم و می فهمم که چی میگی، اسم پدر حتی اگه نتونه اون جور که باید و شاید حامی انسان باشه؛ خودش یه تکیه گاه!
فقط از خداوند برای شما و سیسیلی عزیز؛ امسال عید صبر رو می طلبم.
RE: دلم واسه بابام تنگ شده...
از دوستان عزیزم بینهایت ممنون و متشکرم :72:
پرناز ،احمد علی و del عزیز!
از خدا میخوام پدر و مادرتون رو براتون نگه داره و بهشون سلامتی بده و سایه شون رو سر شما و بقیه اعضای خانواد تون مستدام باشه.
از همدردی تون خیلی ممنونم:72:
امروز میرم سرخاک بابام...بهش میکم که دوستان همدردیم چی گفتن....میگم براش دعا میکنید.
امیدوارم همه شما عزیزان سال جدید رو با خوبی و خوشی و توکل به خدا شروع کنید و با خوبی و سربلندی و یاد خدا به اتمام برسونید.
برای همه تون ارزوی موفقیت و پیروزی دارم:72:
RE: دلم واسه بابام تنگ شده...
سلام خواهر جان ...
خوبی ؟؟ مارو که یادت نرفته بود !
چند وقت پیش سرزده تو یکی از پستا دیدم خبری از من گرفته بودی ...باید بگم شرمنده چون یکسری مشکلات عجیب غریب برام به وجود اومده بود ...
در هر صورت ما به یادت بودیم و دعات میکردم که ارامش داشته باشی ...
خواهرجان
بیین الان پدر بزرگوارت رفته و دنیای جدیدی رو اغاز کرده ...اگه اینطوری به این قضیه نگاه کنی اووقت خوبیش اینه که کمتر غصه میخوری ...یه روزی هم ما به اونجا میریم ...مسلما پدرتون راه خودشو اونجا پیدا میکنه و به سوی نور الهی میره ...شما هم دیگه غصه نخوریا ...
شاید گفتنش اسون باشه اما اگه غصه بخوری ماهم غصه میخوریماااااااا اونوقت !
پس خواهر جان به امید خنده های شیرین روی لبان زیبای شما و خانواده گلتون ...:46:
--------
راستی حال عروس خانوممون چه طوره ؟؟ :72:
RE: دلم واسه بابام تنگ شده...
سلام آقای iMoon ،
ممنون از احوالپرسی و دعاتون، :72:انشاء الله که هر مشکلی هست به زودی حل بشه :323:
در مورد خواهرم قبلا که گفتم تموم شد...
RE: دلم واسه بابام تنگ شده...
چی تموم شد !!!
من نبودم نمیدونم ...لینکشو برام میزارید ...لطفا
به کجا رسید ؟؟؟
RE: دلم واسه بابام تنگ شده...
iMoon عزیز اینجا نمیشه توضیح بدم
تو همون تاپیک توضیح دادم ، ببینید
http://www.hamdardi.net/thread-14609...html#pid140750