احساس خاص من نسبت به یک خانم همکلاسی و مشکلات من بعد از قضیه!
سلام راستش اول پست من هست.مشکل من توضیحش طولانی هست امیدوارم ماشوران بخونند و نظر بدند حتی کوتاه:
یکم از خودم و شخصیتم
راستش من ترم 6 لیسانس هستم و پسر...
از کودکی به راحتی با هر فردی ارتباط برقرار میکنم و از لحاظ اجتماعی شخصیت فعالی دارم به طوری که در دانشگاه همه من را یک شخصیت علمی (به دلیل کلاس های TA و مقالات و سمینار هایی که داشتم) میشاسند که رابطه اجتماعی خیلی خوبی با همه داره!..من با اکثر خانم های فعال دانشگاه(در ضمینه فرهنگی-علمی) رابطه صمیمانه و روی اصول دارم.معمولا با هر خانمی آشنا هستم مطمئنا یک دلیل داره(حالا درسی یا ...) و اصلا علاقه ای به دوستی بدون دلیل هم ندارم!البته منظورم از بیان این جملات تعریف از خود نبود ،میخوام مطمئن بشم که دوستان دلیل مشکل که برام به وجود آمده رو غیر قابل دستیاب بودن یا نیاز به جنس مخالف ندونن.
بعد از 16 سالگی هم بار ها و بارها ابراز علایق مختلف های مختلفی که بهم می شد رو کنترل کردم و داشتم میکردم که مشکل بزرگی بام پیش آمد:
من در یکی از روز های دانشگاه که در حال کار روی یک پروژه به همراه استادم بودم ،یک خانم رو ملافات کردم (البته بودن رد وبدل شدم هیچ گونه صجبتی )..بعد دیدن ایشون یک حس عجیب من رو فرا گرفت طوری که من رو که کاملا درگیر پروژه در آزمایشگا ه بودم بهم ریخت و تا پایان شب احساس عجیب باهام بود.به شکلی که اون روز برای اولین بار در زندگیم ساعت 9 شب از شدت فشار عصبی خوابیدم...بعد از این قضیه من متوجه شدم که من نا خود آگاه کاملا درگیر شدم به طوری که بعد از حدود 1 سال از اولین برخورد من همچنان بهضی روز های با دلشوره های عجیب همراهم و و در حین کار و درس و خواب و رانندگی و ... ناگهان تمرکزم رو از دیست میدم و چهره این خانم به ذهنم میاد و بی دلیل بهش فکر میکنم.
1 ماه اول اتفاق من فکر میکردم برای اولین بار دز زندگیم از یه خانم خوشم آمده و این حس مطمئنا گذرا هست و از بین میره اما کاملا برعکس شد و من با 1000 ترفند هم نتونستم بیخیال این موضوع بشم.نکته مهم دیگه که هست تماس بالای چشمی این خانم در موارد اندکی که همدیگری می بینیم(در محیط دانشگاه و اتفاقی )با من هست.به طوری یکی از دوستان صمیمی که چندین بار در این برخورد ها همرام بوده کاملا متوجه این نگاه ها خاص شده و به من گفته.البته این نگاه ها برای من مهم نیست چون نگاه هزاران دلیل میتونه داشته باشه که من اصلا دوست ندارم بدونم.چون مشکلی از من حل نمیکنه.(نگاه در دانشگاه کلا به من زیاد میشه :چون اکثرا میشناسنم،در پوشیدن لباس بسیار حرفه ای ام و لباس ها همیشه نظر افراد رو جلب میکنه،چهرم هم به گفته بفیه نسبتا جذاب هست..این ها 4 مورد از همون 1000 دلیل نگاه کردن افراد به من بود که گفتم!تا تعریفی از خود هم کرده باشم!!) کذشته از شوخی، گفتم این مورد رو هم گفته باشم تا مشاورین عزیز بدونند.
دلیل اینکه من نمی خوا م با این خانم ارتباط بر قرار کنم و تا به حال هم اصلا حتی هم کلام هم نشدیم اینهاست:
1-اولا من هیچ شناختی نسبت به ایشون ندارم و فقط در حد رشته و ....
2-هنوز آمادگی و پختگی لازم رو ندارم تا وارد مسائل عاطفی بشم.چون انسان عاطفی هستم مطمئنم با وارد شدن به مسائل عاطفی کاملا در گیر میشم و بازده زندگی من در این دوران حساس جوانی به هر خواهد رفت!
3-غرور بسیار زیاد من در این موارد!..
4-و جدیدا مقاله سایت شما با عنوان"اگر شرایط رو نداری دمیدن در تنور احساسات ممنوع!"
تا اینجا اطلاعاتی دادم.اما حدود 6 ماه پیش من متوجه اتفاق عجیبی در دانشگاه شدم که من رو کاملا در نوع این احساسم و میزان بلوغ عاطفیم به شک انداخت:
خانمی که ازشون حرف میزدم چهره زیبایی دارند و من بارها متوجه عبور ایشون و جلب توجه پسر ها شدم و تا اینکه متوجه شدم 3 نفر عاشق این خانم شدند و اکثر اقایون ورودی خودم علاقه عجیبی به بر قراری ارتباط با ایشون دارند و بعضی حتی در آرزو این کار هستند!(جملاتم کاملا حدی هست طوری که در اکثر بحث های خوابگاه که به سمت خانم های دانشگاه میره (کسانی که در خوابگاه بودن میدونن این بحث ها در خوابگاه رایجه!)اکثرا صحبتی از ایشون به میون میاد!!).....بعد این قضیه من احساس میکنم مقل بقیه افراد فقط جذب ایشون شدم و نه بیشتر اما با توضیحاتی که دادم پیرامون حضور ایشون در خواب و... دوباره دنبال این میگردم که این حس عشق هست؟..من تا به حال عشق بین خودم و انسان دیگر رو تجربه نکردم و فقط در شعر ها و کتاب ها درموردش خوندم!...
واقعا نمی دونم این چه دورانی برای من به وجود اومده؟دیگران هم همچین دورانی رو طی در این سن طی میکنند؟....هدغ من از این تاپیک جواب این سوالات هست..امیدوارم مشاورین کمکم کنند تا این اتفاق رو من درست مدیریت کنم:72:
RE: احساس خاص من نسبت به یک خانم همکلاسی و مشکلات من بعد از قضیه!
عشق های دوراندانشجویی....معمولا آتشی ست که زود خاموش میشود.
جذابیت چهره و تیپ ورفتار این خانوم که نه تنها برای شما بلکه برای بیشتر پسرهای دانشگاه مورد توجه بوده مقطعی است.
برای تصمیم بهتر سعی کنید دورا دور بیشتر این خانوم بشناسید و به قول معروف امار صحیحش رو در بیارید ببینید از نظر اخلاقی هم جذاب هست؟
و بعد که مطمئن شدید بهش پیشنهاد آشنایی بدید
RE: احساس خاص من نسبت به یک خانم همکلاسی و مشکلات من بعد از قضیه!
با تشکر از شما....پس شما این اتفاقات رو به پای عشق می زارید!...
یعنی من عاشق شدم؟:302:
RE: احساس خاص من نسبت به یک خانم همکلاسی و مشکلات من بعد از قضیه!
راستش داستان شما خیلی برام آشناس!
این اتفاقیه که برای من و یکی از آقایون دانشگاه افتاد. شما نسبتا جوونیید و امکان اینکه این یه جلب توجه زود گذر باشه خیلی زیاده.
ولی من شخصا به عنوان یه زن بهتتون می گم که هیچی با اندازه اینکه قاطع باشید شما رو جذاب نمی کنه!!!!!!!!!!!
با خودتون روراست باشید. به عقل خودتون رجوع کنید و به رفتار این خانوم دقت کنید نه ظاهرش اگر رفتار ایشون هم مثل خودش زیبا بود:72: خب چرا که نه؟؟!!!!:43:
جدای از این موضوع غرور شما در این موارد خوبه اما به اندازه غرور بیش از حد اکثر موارد فقط باعث از دست رفتن فرصت ها میشه:305:
شادکام باشید
RE: احساس خاص من نسبت به یک خانم همکلاسی و مشکلات من بعد از قضیه!
اول اینکه:
- مګه وقتی یک آقا از یک خانم خواستګاری کند، غرورش را زیر با ګذاشته؟
- مګه عاشق شدن ګریه داره؟
:311:
بعد هم اینکه :
به احتمال زیاد شما جذب جذابیت های ظاهری شده اید. اګر مایل به ازدواج با ایشون هستید و شرایطش را هم دارید ( فکر کنم سنتون کم باشه ) یا علی ! برید خواستګاری تا شرایط اخلاقی و رفتاریشون را هم بشناسید.
البته توصیه ی بزرګان تالار به خواستګاری است. ولی من شخصا می ګم تعداد جلسات محدودی (2-3 تا ) با هم در مورد شرایط کلی و آشنایی های اولیه صحبت کنید و بعد خواستګاری انجام شود هم بد نیست. ولی مشروط به اینکه جلسات مذکور اولا بسیار محدود و کم باشد و در ثانی به صحبت های جدی در مورد ازدواج و شرایط طرفین پرداخته شود، نه به کافی و شاپ و رستوران!
اما اګه سنتون کم است بهتر است کلا قید ماجرا را بزنید.
RE: احساس خاص من نسبت به یک خانم همکلاسی و مشکلات من بعد از قضیه!
سلام:72:
به نظرم حستون و نذارید به پای عشق.
این یک حس اتشین مخصوص روزای دانشجویی و مخصوص سن حدود 18-19 تا 24-25 هست.
که به نظرم خیلی اتشین هست.:320:
اما واقعا جای افرین داره :104: که شما اینقدر مصرانه جلوی این حس و گرفتید و نمی گذارید افسار پاره کنه و مثل خیلی های دیگه از این دختر به اون دختر از این عشق به اون عشق سرک می کشن و در اخر اون فرد می مونه یک عالمه دوستیهای بیهوده که فقط پروندشون و سیاه کرده.
اگه واقعا شرایط ازدواج دارید بهتره با خانواده مطرح کنید تا هم یک شناخت نسبی بدست بیارید و هم اقدام به خواستگاری کنید.
ولی اگه واقعا نه شرایطش و دارید و نه قصد ازدواج. بهتره فراموش کنید.
به قول بزرگان تالار از روش توقف فکر استفاده کنید. یعنی هر وقت این خانم اومد تو ذهنتون, ذهنتون و متوقف کنید:18: و سپس به موضوع دیگری فکر کنی. ارام ارام فراموش خواهید کرد.
موفق باشید:72:
RE: احساس خاص من نسبت به یک خانم همکلاسی و مشکلات من بعد از قضیه!
با تشکر از همه دوستان که پست زدند.
واقعیت اینه که من من الان شرایط ازدواج رو ندارم.هنوز لیسانسم تموم نشده+برادر بزگتر دارم+وضعیت مادی خودم(پدرم اوضاع مالیش خوبه،ولی چه ربطی به من داره؟!) هم در حدی نیست که بتونم همسر آینده رو باهاش ساپورت کنم+ ده ها مورد دیگه که توی سن 22 سالگی از عوامل بازدارنده ازدواجه!مثل سربازی
ینابراین اصلا این اجازه رو به خودم نمیدم که خانمی رو به خودم وابسته کنم در حالی که آینده درستی برای خودم و همسرم معین نیست هنوز!..ولی خیلی دوست دارم زود ازدواج کنم تا آرامش حضور همسر رو در کنارم داشته باشم اما حیف نمیشه...
اینارو گفتم که بگم من نمیرم جلو و تقاضای آشنایی بدم.اما همونطور که گفتم تمام تلاشم رو تا حالا کردم تا ایشون رو فراموش کنم اما متاسفانه نشده..بارها ایشون رو در خواب هام دیدم!شاید خنده دار باشه برای شما (منم شاید کسی میگفت بهم میخندیدم!).کلا فقط خواب نیست.با دیدن چیز ها زیبا(مثل گل یا صحنه های طبیعت)سریعا ذهنم به سمتشون میره...به خودم تلقین نمیکنم ها! واقعا به صورت ناگهانی پرش فکر من به سمت ایشون میره...
از بابتی میترسم تا این حس دیگه با این شدت برام تکرار نشه و من ازش درست مدیریتش نکرده باشم!
کلافه شدم...کاشکی این اتفاق الان برام نمیفتاد...
تکنیک ها توقف ذهن رو بار ها اجرا مردم که تا الان تونستم دوام بیارم.ولی تا حدی حس منو کاهش داده..
sub_post :بهشت
بهشت عزیز منظور من از غرور،نرفتن به خواستگاری نبود..من غرور در بر قرار کردن ارتباط به صورت عاطفی دارم.یعنی احساس میکنم اگر خانمی به من نه بگوید زود رنجیده بشم و برای بار 2 ام به سختی بتونم پیشش برم دوباره تقاضا اشنایی کنم.
در مورد گریه هم باید بگم اگر شما جای من بودید (زیر فشار شدید تحصیل به دلیل سخت گیری های زیاد دانشگاه معروف ما! که همه را دیوانه کرده) به حال خودتون گریه میکردید که الان چه موقع عاشقی بود!
ممنون از شما بابت راهنمایی
RE: احساس خاص من نسبت به یک خانم همکلاسی و مشکلات من بعد از قضیه!
:104::104::104::104::104::104::104::104::104:
افرین به شما
افرین به منطق شما
همین جوری ادامه بده همین که تا حدی کاهش پیدا کرده مطمئن باش به موقع کامل هم قطع می شه.
علت خوابها و ... اینه که در روز زیاد بهش فکر می کنی به قول خودت پرش فکریت به سمتشه همین که اروم اروم کمش کنی از خوابها و رویاهات هم بیرون می ره.
مگه قحطی دختره؟ اینم همچین تک دختر شاه پریون نیست که دیگه لنگش نباشه و شما دیگه عاشق نشی.
دانشگاهت که تمام شه خودت به این روزات می خندی.
این از خاصیت دوران دانشجوییه. تمام می شه نگران نباش
موفق باشید:72:
RE: احساس خاص من نسبت به یک خانم همکلاسی و مشکلات من بعد از قضیه!
من به جرات می تونم بگم این اتفاق واسه نود درصد آدم ها توی دانشگاه رخ می ده اما مهم نحوه برخورد شما با موضوع و مدیریت احساستونه.
RE: احساس خاص من نسبت به یک خانم همکلاسی و مشکلات من بعد از قضیه!
پس من همین جا از شما دوستان قول میگیرم که با فراموش کردن این خانم در آینده بتونم بار دیگه این حس رو نسبت به خانم دیگه پیدا کنم:323:...
من از آینده خبر ندارم،...امیدوارم همونطور که شما میگید باشه و من با فراموش کردن این موضوع ضرر نکنم..
ممنون که راهنماییم کردید:72:
RE: احساس خاص من نسبت به یک خانم همکلاسی و مشکلات من بعد از قضیه!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط bidard
پس من همین جا از شما دوستان قول میگیرم که با فراموش کردن این خانم در آینده بتونم بار دیگه این حس رو نسبت به خانم دیگه پیدا کنم:323:...
ممنون که راهنماییم کردید:72:
یادت نره که اون موقع هم بیایی خبرمون کنی و خوشحالمون کنی. :72:
RE: احساس خاص من نسبت به یک خانم همکلاسی و مشکلات من بعد از قضیه!
من مخالفم!
مي دوني دوستم من تو زندگي ام يه اصل دارم اونم اينه كه هيچ كاري و تو زمان حال نيمه كاره رها نمي كنم... حالا مي خواد يه دوستي ساده باشه... مي خواد يه خيال از عاشقي باشه... مي خواد كلاس زبان باشه... درس باشه... يا هر چيز كوچيك و بزرگ ديگه... هر چيزي كه باشه تا ته اش مي رم... چون معتقدم اگه نيمه كاره رها شه تو آينده مي شه يه نقطه مبهم تو گذشته ام كه مدام ذهن من و به خودش درگير مي كنه... پس بهتره كه همين حالا تكليف اش مشخص شه كه چند سال ديگه تو زمان هايي كه با خودت تنها شدي حسرتش و نخوري...
به زندگي با لبخند نگاه كن... اين جاي گله داره كه چرا الان و تو اين شرايط برات چنين اتفاقي افتاده؟... مزه زندگي به همين سخت شدن هاشه... مي دونم شرايط اش و نداري و اقدام كردن تو اين روزها حتي ممكن راه زندگي ات و عوض كنه اما ازش فرار نكن... فراموشش نكن... براي خودت حلش كن تا نشه يه نقطه كور در گذشته ات...
RE: احساس خاص من نسبت به یک خانم همکلاسی و مشکلات من بعد از قضیه!
lady عزیز همین که دوستمون متوجه بشه که وقوع چنین اتفاقی در دوران دانشگاه یک امر طبیعیه و ممکنه برای هر کسی اتفاق بیفته یعنی موضوع رو برای خودش حل کرده و در اینده یک نقطه کور نخواهد شد.
اصلا موضوع مهمی نیست که بخواد در اینده براش مبهم بمونه. یه حسی اومده سراغش که دلیلش محیط دانشگاه هست و احساسات اتشین یک پسر 22 ساله.
شما از کجا می دونی شایدم در اینده از این که به این حسش بها نداد خوشحالم باشه چون به چیزای بهتر و موقعیتهای بهتر رسید.
از نظر شما چجوری باید حل بشه که ابهامی نمونه براش.؟
خودش می گه من شرایطش و ندارم. فقط نگرانه که این حس خوب بعدها تکرار نشه که ماها با توجه به تجربمون و سنمون که از او بیشتره می گیم نگران نباش این اتفاق میفته و شاید شیرین ترشم بیفته چون اون موقع موقعیتش و هم داره.
RE: احساس خاص من نسبت به یک خانم همکلاسی و مشکلات من بعد از قضیه!
ممنون از شما که نظرتون روگفتید...البته من با کل نظرتون موافقم که انسان نباید کاری رو نیمه رها کنه...
خود من هم در هر زمینه ای تا به امروز سعی کردم هر کاری رو تا جایی که جا داره کامل انجامش بدم مگر اینکه به خاظر مشکلات نشده باشه..
ام در مورد این اتفاقی که برای من افتاده :
فکر میکنم منظور شما از "حل کردن این مشکل برای خودم"،این باشه که من از کنار این قضیه نگذرم و فراموشش نکنم.اما مشکل بزرگی که در این راه حل هست اینه که من مطمئنا باید برای شناخت بیشتر این خانم بهشون پیشنهاد اآشنایی بدم .من مطمئن هستم که بعد از 1 ماه اگه اخلاقمون با هم سازگار باشه(که با این عطش اجساسی که من در این سن دارم ،اگه سازگار نباشه میگیم هست!) وارد فاز دوستی خواهیم شد.من شدیدا به دوستی و رفیق علاقه دارم و مطمئنا اگر این فرد خانمی باشه که من ازشون خوشم آمده دیگه خیلی بهتر...اما اون ور قضیه مشکلاتی هست خیلی بزرگتر:اول از همه وابستگی شدن ما به هم...این مدل وابستگی های بی دلیل رو من بار ها دیدم در اطرافم و مطمئنم اگر من هم دچارش بشم ،به همین راحتی ها نمی تونم دل بکنم...99% کسانی که اطراغ من دوست دختر با معشوقه ای دارند نصف عمرشون رو در هر روز پای تلفن میزارند!..من هم مطمئنا همین طور خواهم شد!...امثال این مشکلات آنفدر زیاده که مطمئنم شما از من بهتر میدونید...
من نمیدونم با قرار دادن فواید . معایب که گفتم توی کفه های ترازو کی برنده میشه؟!
از یه بعد دیگه هم به قضیه نگاه کنیم اینه که تا چند وقت دیگه باید ارشد بدیم.بعد که وارد دوران ارشد شدیم دیگه زا الان بد تر..داخل دانشکده خودم ارشدی ها رو میبینم (چه دختر و پسر)..که همشون زندگی تک بعدی دارند!...با چند نفرشون برای دادن مقاله همکاری میکنم که همشون میگن دوره لیسانس دوره طلائی یافتن فرد مناسب برای زندگی آیندس!و همش از پشیمانی های خودشون میگن که چرا در دوره لیسانس خیلی کار ها رو نکردند !!
واقعا من نمی دونم باید چه کرد؟.....
تا کی پا روی احساساتم باید بزارم؟!....
تصمیم من در مورد موضوع اصلی تاپیک مطمئنا عدم بر قراری رابطه هست اما با کلی سوال در ذهنم که چند مورد رو بالا پرسیدم...
ببخشید زیادی حرف زدم:72:
RE: احساس خاص من نسبت به یک خانم همکلاسی و مشکلات من بعد از قضیه!
sisili عزيز با حرفتون موافقم... اين اتفاق ها تو دوران دانشجويي عاديه... اصلا چرا دوران دانشجويي و مثال بزنيم... هرجايي كه يه عده آدم دور هم باشن و همديگر و تو بازه زماني زياد ببينن علاقه و دلبستگي به وجود مياد... كه طبيعي و خيلي از اين حس ها از روي دوستي و صميميته و نبايد از جنبه بد بهش نگاه كرد اما الان با اين شرايط اي كه دوستمون گفته حرف من از حل كردن اين ماجرا براي خودش اين نيست... اينجا دو حالت وجود داره يا اين حس يه عشق آتشين و زودگذره يا واقعا همون علاقه شديد قلبي كه آدم و بيچاره مي كنه... اول بايد اين و حل كرد... نمي خوام الكي رو حرفم پا فشاري كنم و بگم من درست مي گم اما اگه يه درصد هم بگيرم كه بعد ها هيچ وقت چنين حس مشابهي و نسبت به هيچ كس دوستمون پيدا نكنه اون وقت اين موضوع ميشه همون نقطه كور گذشته اش كه هميشه يه گوشه ذهنش باقي مي مونه...
دوستم به نظر من كه شايد تجربه ام يا نظرياتم نسبت به بقيه بچه ها چندان بالا نباشه اول بايد موضوع و با خودت حل كني... دوست داشتن چيزي نيست كه كسي به آدم ديكته اش كنه تو هيچ كدوم از كتاب هاي ارشد پيدا نمي شه و تو اگه دكترا هم داشته باشي عاجزت مي كنه... بايد اول با خودت روراست باشي.. با خودت و حست... نه ازش فرار كني نه زياد بهش بها بدي و بذاري كارهاي غير معقول كنه... تا جايي كه از حرف ها ت فهميدم آدم منطقي هستي و احساساتت هم با منطق پيش مي بري كه اين خوبه... با خودت يه دو دو تا كن... شايد اين فرد آدم ايده آلي براي تو نباشه... شايد بعد ها بهتر از اين ها نصيبت شه اما بايد به اين هم فكر كني كه همين حس و به اين گزينه هاي خوب آينده خواهي داشت؟... پس حالا كه اين حس و به اين فرد داري خوب بهش فكر كن... نه با نگاه خوب هاااا با نگاه دقيق... همه ويژگي هاش و با همه خصوصيات... اگه نتيجه مثبت بود چرا پا پيش نذاري؟... دو حالت داره يا اين آدمي كه از دور مي شناسي با خود واقعي اش زمين تا آسمون فرق داره و تو به اين نتيجه مي رسي كه به درد هم نمي خورين كه خوب اين ماجرا برات كاملا تموم مي شه و هيچ جاي فكر و خيالي در اينده نمي مونه يا نه همون نيمه گم شده تو ست كه مي شه ارتباط تون خيلي بهتر و قشنگ تر از دوس دختر و اين مسخره بازي ها باشه... اين كه يه ارتباط چه طور شروع شه چه طور ادامه پيدا كنه و در چه حد باشه همه به خود آدم بستگي داره....
اين نظر شخصي منه... نمي دونم تا چه حد درسته يا غلط.... فقط براي همدردي گفتم و اميدوارم به كارت بياد:72:
RE: احساس خاص من نسبت به یک خانم همکلاسی و مشکلات من بعد از قضیه!
Lady L ممنون که به تاپیک من سر میزنید و نظرات خودتون رو برام تایپ میکنید...
من پست شما رو خوندم.خیلی مفهومی بود و احتیاج دارم بیشتر به مواردی که گفتید فکر کنم تا نتیجه گیری کنم.بازم ممنون
از بقیه دوستان هم ممنون میشم نظرشون رو در مورد پست اخر من بگند...
RE: احساس خاص من نسبت به یک خانم همکلاسی و مشکلات من بعد از قضیه!
سلام دوستان...راستش اول باید معذرت خواهی کنم که تاپیک قدیمیم رو دوباره فعال مبکنم.
مشکلم من همون مشکل پست اول تاپیکه...
من میخوام این خانم رو فراموش کنم اما نمیتونم...
واقعا دیگه دارم اذیت میشم.هر کاری میکنم نمیتونم از ذهنم ببرمش بیرون..هر از چند گاهی هم که هم دیگرو میبینیم(نا خود آگاه) تمام تلاش که تا اون روز کرده بودم برای فراموش کردنشون با نگاه های عجیبی که به من میکنند ،باز روز از نو......
اگه امکانش بود به کل از دانشگاه میرفتم اما نیست.
کلا انگار می فهمه من کجا میرم....چون هم رشته نیستیم...اما امکان نداره من تو هفته 2 بار نمبینمش!....
کلا سعی میکنم به سرعت بعد از تمام شدن کارام در دانشگاه از دانشگاه خارج بشم تا نبینمش.اما انگار میدونه من کجا ها هستم...
دیگه موقع خواب هم چه بخوام چه خوام باید با تصور ایشون در ذهنم بخواب فرو برم!!(شاید دارید میخندید،منم فکر نمیکردم یه روزی همجین اتفاقاتی برام بیفته)....
تو رو خدا کمکم کنید...راه های توفق فکر و تجربیاتتون رو با من شریک کنید.خوندن همین تاپیک بار هابارها بهم انرژی داده..الان هم شما دوستان میتونید کمک کنید:323:
RE: احساس خاص من نسبت به یک خانم همکلاسی و مشکلات من بعد از قضیه!
توي پست يكي از دوستان، جملات مشابه رو نوشتم:
مهم نيست اون چي ميگه و چه ميكنه. مهم اينكه كه تصميم منطقي و عقلاني خودت چيه. اگر باز بخواي احساساتتو درگير كني ميشه همون قبلي ديگه! پس فايده اينهمه تلاش چي مي شه؟ اصلا به احساست ميدون نده. فراموش كردن طرف، طبق كشفيات من دو تا راه حل اساسي داره كه اگه يه كدومش نباشه قضيه اتمام رابطه تقريبا غيرممكنه.
اون دو تا اصل اينان:
1- فكر نكردن و مرور نكردن خاطرات گذشته. يعني اينكه وقتي فكري از اون آدم داره در ذهنت شكل مي گيره اگه جلوي اين گوله برف كوچولو رو نگيري تبديل به يه بهمن مي شه و آوار مي شه روي سر خودت.
2- قطع هرگونه اميدواري مبني بر بازگشت طرف مقابل. مي دوني اين چرا مهمه؟ براي اينكه ته ذهنت خواه ناخواه منتظري اون طرف بياد و دوباره يك ماجرا شكل بگيره(حالا هرماجرايي). بايد با جديت خودتو مجاب كني كه نمي خواي اون آدم دوباره برگرده. حتي به اينكه "اگر برگرده..." فكر هم نكن.
حالا يه بند ديگه هم براي شما اضافه مي كنم.
3- بي اعتنايي به عكس العمل فرد مقابل و يادآوري منطقي كه باعث شد چنين تصميمي بگيري.
شنيدي كه خداوند مي فرمايند قرآن "ذكر " است. ذكر يعني يادآوري. يعني هي بخونش كه هي يادآوري بشه برات. چونكه انسان فراموشكار هست و يادش مي ره نكته هاي خوبي كه بايد در زندگي بهش توجه كنه.
يه كاغذ بردار و روش دلايل اتمام رابطه با اون خانم رو بنويس. دلايلي كه بايد اون خانم در زندگيت حذف بشه رو رديف كن. ته نوشته هات يه جمله مثبت و اميدوار كننده براي خودت بنويس. هر شب قبل خواب و هر روز بلافاصله بعد بيدار شدن، اون نوشته رو كه كنارته بردار بخون. تأثير زيادي در حال كل روزت داره. امتحان كن.
موفق باشي:72: