چند هفته دیگه عروسیمه ووقتی خوب فکر میکنم میبینم نه تنها علاقه ای بهش ندارم بلکه حتا دوباره دیدنش زجراوره برام.چیکارکنم؟
نمایش نسخه قابل چاپ
چند هفته دیگه عروسیمه ووقتی خوب فکر میکنم میبینم نه تنها علاقه ای بهش ندارم بلکه حتا دوباره دیدنش زجراوره برام.چیکارکنم؟
سلام عزیزم خوش اومدی .میشه بیشتر توضیح بدی؟ چرا فکر میکنی دیگه نمیتونی ببینیش؟مگه چیشده ؟
اختلافات سنگین وعمیقه فرهنگی شخصیتی اجتماعی.بهش گفتم دوسش ندارم اما منطقی برخورد نمیکنه وطلاق نمیده.
سلام
ورودتون به تالار همدردی رو خوشامد می گم.
برای گرفتن راهنمایی های مفیدتر بهتره که یه مقدار بیشتر و با حوصله بیشتری توضیح بدین.
مشکلاتتون چی هست؟ چند نمونه از این اختلافات فرهنگی، شخصیتی و اجتماعی رو بگین.
عروسیتون کی هست؟ چند وقته که نامزد و یا عقدین؟ از کی این احساسو داشتین؟
سلام به تالار همدردی خوش اومدی:72:
منم منظرم تا بیشتر از خودتون و شرایطتون توضیح بدید:
چند سالتونه؟ نحوه اشنایی؟ ریز مشکلاتی که گفتید؟ چند وقته نامزد هستید و .....
با این توضیح کم نمی شه راهنمایی کرد.
1ساله نامزدیم.طی این مدت دایما به خونه ی ما رفت امد داشت اما من به دلیله تحصیل وکارم نهایت2بار به خونشون رفتم.ایشون بافرهنگ برخوردا ونحوه ی روابطوپوشش من کاملا اشنا وموافق بود واز فرهنگه ما مطلع.حتا تومسافرتهاوزمانی که به خونشون میرفتم از من میخاست بدونه روسری باشم!تااینکه توتعطیلات به خونشون رفتم وبه مدته 2هفته اونجاموندم.نمیخام بگم عقایده من درسته ماله اوناغلط یامذهب رو به چالش بکشم.به هیچ وجه.تومنزله نامزدم دیدنه فیلمهای ایرانی داخلی هم گناهه!!!!مردها همه جور حقی دارن اما زنها...خودشروچیزه دیگری معرفی کردوحالابا1مرده سرد بیشخصیت وفوق العاده بددهن وبیفرهنگ مواجه شدم.وختی باهم بیرون میریم دایم چشمش به مردای دیگس ودایم بهم میگه همه به تو نگاه میکنن!واست نقشه دارن!!!وقتی مردی ازمن نظری میپرسه حالا کاملا رسمی سریع جبهه میگیره ومنوازهمه مخفی میکنه.تافهمیدم دادخاسته طلاق دادم چند ماه پیش که بهم قول داد عوض میشه.بهش فرصت دادم.اما بدتر شد.جهاز چیده شدوبه مدته 1هفته باهم زندگی زیره 1سقف روشروکردیم.تااینکه ابعاده بدتر شخصیتیش ظاهر شد.زن روفقط واسه پختوپزمیخاد.هیچ احترامی واسه زن قایل نیس.با بدترین حالات منوصدامیکنه و1مرده کاملابیمسولیته.بدترین الفاظ روبه دهن میاره ورکیکترین حرفارومیزنه.
عروسیم3هفته بعده.فقط جنبه ی احساسی نیس که بگم ازش متنفرم بلکه منطقاهیچ سنخیتی باهم نداریم.تهدید توهین نحوه ی برخورداش وبی احترامی هاش حدومرزی نداره.هردو تحصیل کرده ایم.اما حس میکنم با یک جاهل زندگی میکنم که به ناموسه خودش حساس وبه ناموسه دیگران حریصه. من22سالمه ونامزدم 28.اما مثله یه مرده 50ساله رفتارمیکنه.من کلاادمه شاد پرانرژی هستم وزمانی که منوانتخاب کرد ازدیوار راست بالا میرفتم.وشخصیته اون کاملا برعکسه منزوی اخمو کسل وسوپربی ادب.طوری که هیچ دوستی نداره خانوادش تردش کردوهمه ازش شاکین.ازمن میخاد مثله خودش بشم.باکسی رفت امد نکنم نخندم.اما من ازش خاستم منوهمون چیزی که هستم بخاد.حس میکنم فریب خوردم.باخودخواهی حقه انتخاب بهم نداد.خواسته هاشوقبله عقد نگفت وحالا که خر از پل گذشته به قوله خودش میخاد ادمم کنه!!!چرا تظاهر به چیزی کرد که نبود؟چرا؟چرا بهم حقه انتخاب نداد.
مشاوره هم رفتم.مشاور ازم خاست اگر ناسزاوبی احترامی کرد سکوت کنم اگر فحش داد تا 2بار حداقل تحمل کنم وکم کم 2 بار به 3 بار 4بار و....افزایش بدم تا شرمنده بشه تکرار نکنه ودر مواردی که از رفتارش ناراحت شدم صراحتا بیان کنم تا تکرار نشه.بدتر شد.نقاطه ضعفموشناسایی وبعد تحقیرم میکرد. تا اینکه مشاور 1سری علایم روشرح داد که نامزدم همه رو داشت.سادیسم وپارانوویید شدید.از اذارواذیت دیگران لذت میبره.تکاندهنده بود
اونقدر پشت سرش منفی گفتی که،آرزویی جز طلاق نمی تونم برات بکنم.
سلام
خانم عرفانی
با همه احترامی که برای مشاورها قائلم و نقششون رو برای زندگی مهم می دونم ولی باید توجه کرد که آدم زندگیشو دست هر مشاوری نده، مشاور باید با تجربه و متعهد و دلسوز باشه. امیدوارم که وقتی خواستین برین مشاور برای انتخاب مشاور دقت کرده باشین. اگه هم دقت کافی نداشتین به نظرم پیش مشاور دیگه هم برید و براساس صحبت اون تصمیم نگیرید.
اما در مورد مشکلتون به نظرم بهتره که الان عروسیتون رو به تاخیر بندازین و با بررسی و حوصله بیشتری برای زندگیتون تصمیم بگیرین.
سلام:72:
بله بهتره عروسی و عقب بندازید.
ایا خانوادتون از این ماجرا خبر دارن؟
فکر نمی کنم چون می گی جهاز و چیدن پس یعنی اطلاعی ندارن؟ خب جلوی این اتفاق و از هر جا بگیری منفعته. نمی گم به طلاق فکر کن اما لااقل خانواده رو در جریان بذار و بگو داری اذیت می شی.
او یا باید کاملا تعمیر بشه و یا رابطتون کات بشه.
فعلا فقط باید خانوادت بفهمن و عروسی به تعویق بییفته بعد بریم دنبال راه حل.
موفق باشی:72:
ضمن عرض سلام و خوش آمدگویی :72:
میشه بپرسم نظر خانوادتون در این مورد چی هست؟
آیا این مسائل رو همین طوری که اینجا مطرح کردید به پدر و مادرتون هم گفتید؟ در این صورت آنها چه راهی رو بهتون پیشنهاد کردند؟
بله خانواده ها در جریانن.3روزه به حالت قهر منزل پدرم هستم.پدرم موافقه.تالار کنسل کردم.چند ماه پیش به علت دادودعوا وکتک کاری کار به طلاق توافقی رسید.که تا اخرین لحظه موافقت میکرد امامحضروترک کرد.وختی علته کارشو پرسیدم گف واسش دادگاه رفتن ومحضر فقط یه بازی بوده اما هنوز وقت هس که همونو ادامه بدیم.اشتباه برداشت نکنید شاید برایه خیلی از ادمها مرده ایده الی باشه درامد خوب شخصیته مقتدرودرمواقعی که کودکه درونش خوابه اروم متین ومهربون.اما برایه من ایده ال نیس به هیچ وجه.چون مشکله اخلاقی داره.مادرش پیشنهاد داده ببریمش محضرتاتعهدبده.اگه باز بی احترامی هاشو تکرار کرد حقه طلاق با من باشه.راستش قبول نکردم.چون چندماه پیش هم همین قولو داده بود.جایه تعجبه.بعضی وختا 50 سالشه کسل افسرده ومنزوی وبعضی وختا10 سالشه لجباز بی ادب بیمنطق.واسه من احترام از همه چی مهمتر بود.
ایشون ادعا میکنه عاشقه منه وحاضرنیس از دستم بده.ازخودم میپرسم پس چرا انقدر اذیتم میکنه نکنه به خاطره 4 تاورق پاره عقدنامه اس که مطمعن شده هربلایی سرم بیاره نمیتونم ترکش کنم.یعنی من فقط زنه شناسنامه ایشم نه بیشتر.نظرم حرفام اعتقاداتم شخصیتم خوده خودم نه خودی که اون دوس داره باشم واسش مهم نیس.اصلا مگه منوبه خاطره همین خود انتخاب نکرد؟پس چرا حالاسرکوبش میکنه؟چرا نمیخاد توفامیلاشون سنت شکنی کنه وبه زن شخصیت قایل شه؟مگه همون ادمی نیس که ادعای مدرن بودن واشتباه بودن برخی سنت ها شعارش بود؟وهزارتا چرایه دیگه که شبها خوابوازم گرفته.
میشه سریعتر راهکار ارایه بدید.ممنون میشم چون زیاد وقت ندارم.
سلام n.erfani67
به تالار همدردی خـــــــوش آمـــــــــــــــــــــدی
آرام باش خانمی
به نظر میرسه شما تفاوت فرهنگ و عقیدتی دارید و این چیزی نیست که به آسانی پنهان بماند . چطور از دید شما مخفی ماند ؟
در هر صورت هر دو هیجانی و احساسی نسبت به هم رفتار می کنید ، بهتره در حضور یک مشاور مطمئن مسائلتان را بررسی کنید و با دقت همه جانبه و در نظر گرفتن معیارهابطور جدی ، تصمیم بگیرید و تا زمانی که به این نقطه نرسیدی عروسی برگزار نکنید .
.
مشاوره هم شدیم.بارها وبا اشخاصه مختلف وهربار یک جواب عدم تفاهم در اساسیترین مسایل زندگی.ضمنا منطق روهم کنار بزاریم احساسموچیکارکنم؟چندین ماهه میگم هیچ علاقه ای بهش ندارم.ازخنده هاش نگاهش طرزه فکرش ولحنه کلامش متنفرم.از اینکه واسم تعیین تاکلیف میکنه بخندم یا نخندم.راه برم یا واستم.با کی معاشرت کنم یا نکنم.من معتقدم اگه من از شخصی متنفرم اما اگه ایشون دوسش داره نباید خودخواه باشم واز معاشرت با اون ادم منعش کنم اصلن دوس ندارم خط کشی کنم ومحدودیت واسش تعیین کنم.مگر اینکه به صلاحه زندگی مشترکمون نباشه.اما این ادم برایه مثال چند هفته پیش منزله دختر عمه م بودیم ظاهره زیبایی نداره دختر عمم اما شخصیته محکمی داره.به دلیله اینکه از ظاهرش خوشش نیومد خاستاره قطعه رابطه ی کامل با اونا شد!!!یا همکارم یا خانوادم.قرار نیس توروابطم باخودخواهی تمام نظر بده ومن هم مثله خودش منزوی کنه.
ومشکله دیگه اینکه فوق العاده مقلده.یعنی از فامیلا واشناهاش یاد میگیره که چطور با من رفتار کنه.مثلا اگه برادرش به خانومش اجازه ی خرید نده بدونه منطق وبدونه فکر همون عمل رو رو من پیاده میکنه.یا اگه عموش دس رو زنش بلند کرد حتا اگه زندگیه موفقی نداشته باشه همونو تکرار میکنه.از راننده تاکسی ها مشاوره میگیره!!!از اشخاصی که صلاحیت ندارن تحصیلات ندارن یا حداقل تجربه ی مفید ندارن.یه جورایی بیشخصیت.
دوست عزيزم
با مواردي كه از همسرت گفتي بهتره اولا عروسي تا مدتي به تعويق بندازي تا اوضاع اروم بشه و به ثبات برسي اون وقت ميتوني جشن بگيرين يا از هم طلاق بگيرين...
متاسفانه ويژگي هاي منفي كه از همسرت شمردي كم نيست و مخصوصا روحيه شكاك بودن ايشون يا به عبارتي بد دل بودنشون واقعا اسفناكه...نميخوام بترسونمت اما با خوندن تاپيكت ياد يه جرياني افتادم...
هفته ي قبل در دادگاهي شركت كردم كه مردي همسرش رو به اين دليل كه صبح ساعت 5 توي حياط خونه بوده با ريختن بنزين به اتيش كشيده بود!!
درحاليكه زن بدبخت 1 هفته از طرف همسرش تنبيه شده بود و توي اين هواي سرد توي حياط ميخوابيد!!
اين پرونده رو زياد باز نميكنم چون تا همين جا به تاپيك تو مربوط ميشد اما قبول كن مردي كه دائم در اين فكر باشه كه مردهاي ديگه به زنش نظر دارن و يا زنش قصد خيانت داره و ...نميذاره اب خوش از گلوي زنش پايين بره...
بهتره هر چه سريع تر براي طلاق اقدام كني...
راستش الان اوضاع ارومه واز همین میترسم.چراکه پدرم هم کم کم داره اروم میشه وباوساطت هایه دیگران به خصوص مادرش نظرش راجع به طلاق عوض میشه.اشاره کردم که این حرفها بارها وبارها تکرار شده وبا معذرتخواهی وقول هایه بی اساسش بخشیده شده.باهم به مغازه رفته بودیم ومغازه دار بدونه غرض وصرفا به خاطره جذبه مشتری به من گفت این لباس برازنده ی شماس که سریعا جبهه گرفت واماده ی دعواشد که با هزار مصیبت از مغازه بیرون بردمش.دایم مسیره نگاهمو تعقیب میکنه وبه جایه صحبت با من فقط فیزیکی وجسمی با من حرکت میکنه اما تمامه حواسش با مردها وافرادیست که از روبرو میان.
خواهرم...عزيزم...
همه اينها نشونه هايي از بيماري هاي روحي اين فرده...چرا ميخواي خودت رو دستي دستي بدبخت كني؟
به نظرم " يه پايان تلخ بهتر از تلخي بي پايانه" نظرت چيه؟
روي اين جمله فكر كن...
تصميم گيرنده ي نهايي خودتي...من فقط دارم اينده اي رو كه با ازدواج با اين فرد برات رقم ميخوره ياداوريت ميكنم...
تو نميتوني تا ابد اين اخلاق رو تحمل كني پس چه خوبه كه به خودت احترام بذاري و قيد همه چي رو بزني...
و متاسفانه اين اخلاق يعني شكاك بودن و بددل بودن به هيچ وجه به مرور زمان تعديل يا رفع نميشه...يكي از بستگان درجه يك من اين مشكل رو با شوهرش داره از روز اول همه گفتن درست ميشه بابا ...اما الان يه دختر 16 ساله و يه دختر8 ساله داره و هنوز هم همه جا با شوهرش ميره و هرجا كه مرد نتونه بياد ايشون هم اجازه نداره!!حتي عروسي و مجالس كاملا زنونه!!!
سلام عزیزم
خیلی متاسف شدم.
اما یه سوال؟ چه مشکلی هست که نمی تونی خیلی قاطع درخواست جدایی کنی؟
ظاهرا دوستش نداری و فرهنگ و نگرشتون باهم متضاده! می خوام بدونم چه چیزی باعث می شه که بری جهزیه بچینی و منتظر مراسم عروسی باشی؟ می شه اینرو هم برای ما باز کنی؟
بنظرم باید محکم تر و قاطع تر به زندگیت نگاه کنی و تصمیم بگیری. هر تصمیمی که بگیری، عواقبش مستقیما متوجه خودته. برخی خصلتهای مردها تو ذاتشونه و با تعهد و امثالهم تغییر نمی کنه. معمولا درست اینه که وقتی می خواهیم با کسی که از ما متفاوته زندگی کنیم روی تغییر خودمون کار کنیم و نه نفر مقابل.
شما ظاهرا این شانس رو داشتین که تا قبل از مراسم عروسی همسرتون را بشناسید. بشین با خودت منطقی فکر کن و ابعاد هردو حالت رو در نظر بگیر و بسنج.
چه تصمیم به جدایی بگیری و چه ادامه زندگی، عواقبی داره که پیشاپیش بررسی شون کن. ببین تحمل کدومشون رو داری.
اگر نهایت به این نتیجه رسیدی که جدایی برات بهتره، مصصم با خانوادت صحبت کن و ازشون بخواه که کمکت کنن. مطمئن باش جدایی امروز هرچند در کل راحت نیست ولی بهتر از یک اینه که برید زیر یه سقف و بعد از هم جدا شین.
قاطعیتم در طلاق به حمایت نیاز داره که متاسفانه...ضمنا بارها به دادگاه رفتوامد کردیم به هیچ عنوان حاضربه دادن طلاق نیستن.از مهریه هم گذشتم وبارها به صورته منطقی و2نفره گفتگوکردیم اما جوابه اخرش این بوده که مگه من بازیچه هستم یه روز بخای یه روز نخای!!باید بسازی.احتمالا 5شنبه جمعه برایه وساطتت بیان اما واقعانمیدونم چی باید بگم که نه توهینی بشه ونه بی احترامی کنم وبتونم قانعشون کنم که این ازدواج ثمری نداره.به هرحال فرهنگه ما طلاق رو در هر حالت راهکار نمیبینه بلکه پایانه راه میدونه.البته این نظرشخصیم نیس.
بزرگترها بارها گفتند برید زیره یه سقف مشکلات خودبه خود حل میشه .با همین امیدجهازچیده شد وتاریخ عروسی مشخص شد.اما زیره سقف معجزه روی نمیده وفرقی نکرد.
الان اگه یکی از قوانینه تالار نقض میشد سروکله ی اقای مدیر سریع پیدا میشد که چت نکنید ما برایه وصل امدیمو .....!!!اما حالا که باید باشنو نظری راهنمایی پیشنهادی بدن ستاره ی سهیل شدن!!
سلام به نظرمن که زندگی باچنین آدمی خیلی سخته توهین وتحقیرو نباید کم شمرد
به نظر من هم حداقل کاری که شما میتونید انجام بدید تعویق انداختن تاریخ عروسی هست
و حرف شما کاملا منطقی هست زیر یک سقف رفتن معجزه نمیکنه بلکه مشکلات نمود بیشتری پیدا میکنند.
با بزرگترها بیشتر صحبت کنید سعی کنید قانعشون کنید اما اول خودتون تصمیم قاطع بگیرید.دودل نباشید نه برای شروع زندگی و نه برای پایان
موفق باشید.:305:
عزیزم این حرف صددرصد اشتباهه. این مشکلات که شما عنوان کردید از دسته مشکلاتی هستند که وقتی رفتید زیر یک سقف شدتشان و نمودشان بسیار بیشتر می شود.نقل قول:
نوشته اصلی توسط n.erfani67
بنده اصلا بخودم اجازه نمی دهم که احدی را تشویق به جدایی کنم، چراکه اگر یک درصد هم اشتباه کرده باشم، باید یک عمر تاوان پس دهم. شاید به همین دلیل هم کسی نتواند به شما این پیشنهاد را بدهد.
پس باید فقط خودت بشینی و تمام ابعاد قضیه رو بسنجی و تصمیم بگیری. مطمئن باش اگه تصمیمت قطعی باشه، خانوادت حمایتت می کنن.
شاید علت عدم قاطعیت خانوادت تو این زمینه، عدم قاطعیت خودت باشه.
معمولا خانواده می ترسن به فرزندشون بگن جدا شو، مبادا که اشتباه کرده باشن و بعد خود فرزند گله مند بشه! من هم اینرا بهت نمی گم ولی مطمئنا این دست مشکلات شما با زندگی زیر یک سقف حل نمی شه.
سلام عزیزم،
درد دلت را خوندم، خیلی ناراحت شدم و وظیفه خودم دانستم که تجربه تلخ زندگیم را برایت بنویسم تا شاید چراغی باشم برای روشنایی راه زندگیت.
من 24 سال زندگی مشترک خود را با مردی که بدبین بود گذراندم. 3 روز از ازدواج ما گذشته بود که متوجه بدبینی او شدم و متاسفانه چون حامله بودم نتوانستم جدا شوم. و خانواده ام مرتب به من می گفتند که گذشت زمان همه چیز را درست می کند. تو را می شناسد و به تو اعتماد پیدا می کند. درست همین مشکلاتی که تو نوشتی. اگر مردی به سمت من نگاه می کرد یا به من می خندید بعد از یک دعوا مفصل چند ماه قهر را در پیش داشتم. دیگر طوری شده بود که به تمام خواسته هایش تن دادم و شده بودم مثل یک عروسک در دستانش تا بتوانم محیط آرامی را برای خودم و بچه هایم درست کنم. به غیر از خواهر و برادرم و چند خانواده از دوستانش با کسی ارتباط نداشتیم و تقریباً منزوی شده بودیم. اگر به این شکل هم او از زندگی راضی بود من حرفی نداشتم. ولی باز هم موردی را پیدا می کرد تا همه آرامش را به هم بزند. بعد از 24 سال هنوز به من اعتماد نکرده بود و اگر چند دقیقه به خانه دیر می رسیدم بدبینانه در چشمانم نگاه می کرد و می گفت کجا بودی. چندین بار او را دیدم که مرا تعقیب می کند. وقتی ازش می پرسیدم آیا چیزی دستگیرت شده است؟ می گفت اگر چیزی پیدا کرده بودم که طلاقت می دادم. گذشت زمان نه تنها اوضاع را بهتر نکرد بیماری او شدیدتر هم شد و متاسفانه اینگونه افراد هیچ کس را قبول ندارند. چه برسد به مشاور و روانشناس. بالاخره طاقتم تمام شد و سال گذشته جدا شدم. من خانواده خودم را به خاطر این کوته فکریشون که باعث شد قشنگترین سالهای زندگی من به سخت ترین و دردناکترین روزها تبدیل شود، مقصر می دانم.
امیدوارم از تجربه من استفاده بکنی و اشتباه مرا تکرار نکنی.
برایت دعا می کنم.
سلام.
روز زنوبه همه ی بانوانه خوب وفداکاروصبوروباگذشته تالار تبریک میگم.از همه ی دوستان ممنو.ن که تجربه هاشونو دراختیارم گذاشتن.خودش که قبول نداره بدبینو بددله وشکاکه.فکر میکنه این روند ورفتارهاش طبیعیه.مادرش تماس گرفتوگفته من نباید زود قهرمیکردم ویه مثال از خودش زده که پدر نامزدم که الان فوت کرده بارها باایشون دعوا وکتککاری داشته وتو شدیترین دعوا به دلیله ضربه ی محکم به سرشون بیناییشون رو به مدت چندروز از دس میدن!!!وبه من نصیحت کردن به خاطره 4 تا فحش وبدوبیراه حرفه طلاقونزنم چرا که خودشون حتا تواین شرایط هم حرفه طلاقو نزدن!!!قبل از قهرم با هم توکوچه مشغوله پارکه ماشین بودیم ومن راهنمایی میکردم که پیاده شدوبالحنه تدوعصبانی ازم خاست برم خونه!چراکه جلفه یه دختر پیشه نامزدش توکوچه واسته وراهنمایی کنه همه میبیننش!!!جالب اینجاس که توکوچه هم کسی نبود!!!!!!!!
ایاسادیسم وپارانویید درمان پذیر هستن؟اگه مطلب یاتجربه یا راهنمایی دارید ممنون میشم ارسال کنید
:325::325::325::325:
نمی دانم که درمان پذیر هستند یا نه.نقل قول:
نوشته اصلی توسط n.erfani67
ولی به نظر من به این امید که او را بعداً درمان می کنید، یا عوضش می کنید با او ازدواج نکنید.
اول برود برای درمان خودش اقدام کند و بعد وقتی عادی شد، شما تصمیم بگیرید که می خواهید با او ازدواج کنید یا نه.
ولی مشکل اصلی اینجاست که چنین افرادی اکثراً قبول ندارند که رفتارشان عادی نیست.
چطور می خواهید کسی که قبول ندارد بیمار است را درمان کنید؟
خیلی افراد در خانواده ما این طرز فکر را دارند و من می دانم که با گذشت یک عمر هنوز درمان نشده اند.
مگر این که کسی قبول داشته باشد که بیمار است و مدتها زیر نظر یک روان شناس قرار بگیرد.
اتفاقادقیقا این نظرودارم که همه چی تعلیق بشه ودرمان شروع بشه بعد از یه مدت تصمیممو بگیرم.راستش باید تمامیه ابعادو درنظر بگیرم.ایشون به هیچ عنوان طلاق نمیدن با توجه به این مساله حداقل تلاشم رو میکنم.البته وقتی 5شنبه بیان محکم وقاطعانه جولویه خودش وخانوادش نظرم رو میگم که خاهانه طلاقم اما اگر احیانا نشد حداقل عروسی هم کنسل میشه تا درمانوشروکنه.دقیقا قبول نداره مریضه وزیادی حساس.اما تمامیه علایم رو داره.یعنی انتخاب بینه بدوبدتره.
سلام
بر خلاف hamed65 نظرم اینه که برای درمانش تلاش کنید، به هر حال الان شما عقد کردید و اسم کس دیگه تو شناسنامتون اومده. انشالله که درمان می شن و مشکلتون بر طرف می شه. اما مطمئناً این درمان ها زمان بره و اول از همه باید عروسیتونو لغو کنید.
باید ایشون خودشون قبول کنند که رفتارشون صحیح نیست.
حالا که عقد کردید، می توانید تلاش کنید که ایشون این مسئله را بپذیرند و تحت درمان قرار بگیرند.
ولی اگر ایشون به هیچ وجه این مسئله را قبول ندارند، خیلی حواستون رو جمع کنید.
پدر مادر من به همین خاطر از هم جدا شدند.
یکی دیگر از عموهای من وقتی از خانه بیرون می رود، در رو قفل می کنه و همسرش در خونه حبسه!!!!
من نمی دونم این آقا تا چه حد این اخلاقها را دارند و امیدوارم به این شدت نباشه.
ولی با این حال حتماً قبل از عروسی ایشون باید درمان را شروع کنند و به شما ثابت شود که حالشون بهتر شده.
تمام حرفهای من از روی تجربه شخصی بود. البته شما خودتون و اخلاقهای خودتون و همینطور این آقا رو بهتر می دانید و این شما هستید که می توانید بهترین تصمیم را بگیرید.
خلاصه یکبار دیگر می گویم، منظور من این نبود که سریع جدا شوید. منظورم این بود که اول مطمئن شوید ایشون حالشون عادی شده و بعد عروسی کنید. حتماً هر دو پیش مشاور بروید.
سلام.
هنوز به مرحله ی قفل کردنه در نرسیدیم اما بارها تهدید کردن که اینکارم میکنن.تصمیمه خودم هم اینه که یک مدت بهشون فرصت بدم تا درمان رو شرو کنن.
اما مشکلی که وجود داره
1-عدم علاقه ی من به ایشون(به هرحال ذاته ادمها عوض نمیشه بددهنی ها بی احترامی ها وشخصیته غیره انسانیش)
2-حالا گیریم درمان شرو بشه 2 ماه 6 ماه 1 سال طول بکشه وبهبودی حاصل نشه.در این صورت زمان رو از دس دادم ودوباره به پله ی اول برگشتم.
الان سره 2راهی موندم.پافشاری رو طلاق که مطمعنم نمیده.یا شرو درمان با اینده ای نامعلوم.
سلام
به هر حال اگر واقعا مطمئن بشند که نمی خواهید با ایشون زندگی کنید، فکر نمی کنم اصرار کنند. دلیلی نداره که کسی ( ایشون ) بخواد با کسی (شما ) زندگی کنه که ازش متنفره.
با یک وکیل صحبت کنید.
راه حلهای زیادی وجود دارد برای طلاق مخصوصا اگر ایشون واقعا بیمار باشند.
ولی سوال اینجاست که شما چرا قبل از عقد این همه تفاوت فرهنگی را ( به گفته ی خودتون ) نفهمیدید؟ چطور در زمان خواستگاری و شناخت متوجه نشدید.
یعنی همه ی افراد خانواده ایشون بیمارند؟ شما می گید که فامیلشون همه اینطوریند!
فکر میکنم توضیحاته بالارو بادقت نخوندید.ایشون خودش وعقاید وخانوادشوچیزه دیگری معرفی کردن.ومن چون کارم ودرسم اجازه نمیداد به منزلشون رفت امد نداشتم.ضمنا ایشون ساکنه تهران وما یک شهره دیگه هستیم بنابراین شناخته دقیق از فرهنگشون برام حاصل نشد.الان بحثه اینکه چرا خوب تحقیق نکردید نیس بحثه پیشنهاده راهکاره.من با اقوام ایشون هم رفت امد نداشتم.تا اینکه توتعطیلاتم به منزلشون رفتمو2هفته اونجا موندم.
حتا یک بار وقتی من پیشه مادرش بیروسری بودم مادرش اینکار رو گناه وبی احترامی به خودش میدونس!
خودش اسمه کارهاشو غیرت گذاشته.خوشحال میشم یه نفر غیرت رو واسم کامل تعریف کنه.:303:
________________________________#_____________________________نقل قول:
حتا یک بار وقتی من پیشه مادرش بیروسری بودم مادرش اینکار رو گناه وبی احترامی به خودش میدونس!
________________________________#______________________________________
________________________________#______________________________________
________________________________#______________________________________
________________________________#______________________________________
________________________________#______________________________________
________________________________#______________________________________
________________________________#______________________________________
________________________________#______________________________________
________________________________#______________________________________
________________________________#______________________________________
__________________________________________________ ____________________
________________________________*______________________________________
__________________________________________________ ____________________
__________________________________________________ ____________________
__________________________________________________ ____________________
سعی کن هر طور شده جدا بشی،اینجور آدما درمان پذیر نیستن.می شه بگی کجایی هستن؟
بزارید یه خورده قضیه ی طلاق رو باز کنم.من دادگاه رفتم با وکیل وحتا قاضی صحبت کردم وهمه چیزو توضیح دادم.اما گفتن تا وختی مرد نخاد وچندتا دلیلش که بددهنی اعتیادودسته بزنش با حضوره شاهد به دادگاه ثابت نشه فقط وختتوتلف میکنیو اعصابه خانواده ها طیه رفتوامد تو دادگاه متلاشی میشه وطلاق بی طلاق.ضمناچند نفر از کسانی که خودم میشناسم ودادخاسته طلاق دادن باگذشته 1سالو نیم هنوز موفق به طلاق نشدن ودرگیرن.
من شاهدی ندارم.ضمناتفاوته فرهنگو علته طلاق محسوب نمیکنن.وکیل هم بعد از گرفتنه کلی پول ازم خاست با ایشون تنهاومنطقی صحبت کنم تا راضی به طلاق بشه.
اما به هر حال من هردوراه رو باهم ادامه میدم شاید یکیش جواب داد.
یعنی هم درمان هم دادخواست طلاق وپافشاری.
اگر شما خودتان قطعا به این باور رسیده اید که خواستار جدایی هستید، چند نکته برایتان دارم؛
1- شروع به درمان از طرف همسرتان نزد یک پزشک متخصص، خودش گواهی بر بیمار بودن اوست و می توانید در دادگاه به آن تکیه کنید.
2- چنانچه مقدار مبلغ مهریه تان قابل توجه باشد و عندالمطالبه، می توانید آنرا به اجرا بگذارید. و شرط بخشش مهریه تان را رضایت به طلاق او بگذارید.
3- شما پدر و خانواده تان را راضی و مصصم به طلاقتان بکنید و بعد از پدرتان بخواهید که بزرگتری را در فامیل واسطه قرار دهند و نامزد یا بهتر از آن خانواده نامزدتان را راضی به طلاق کنند.
علت اینکه من ګذشته را مطرح کردم این است که به شما بګویم تفاوت فرهنګی که می فرمایید نیست. این مساله ربطی به فرهنګ ندارد. شاید ایشون بیمار هستند. وګرنه تفاوتهای دو خانواده در مورد حجاب و ... توی خیابون هم مشخصه چه برسه به جلسه ی خواستګاری و رفت و آمد با یک خانواده.
شما دارید اغراق می کنید یا آنها خانوادګی مشکل روانی دارند. وګرنه همه می دونن که زنها لازم نیست جلوی هم روسری داشته باشند. فکر نمی کنید شاید خودتان از آنها خوشتان نمی آید و هرچیزی را بزرګ می کنید؟ واقعا مادرش ګفت جلوی من روسری سرت کن؟
راستش خواستم راهنمایی بلو اسکای را بکنم ګفتم شاید درست نباشد. ګفتم بروید وکیل بهتان بګوید. چون حرفهای شما خیلی به نظرم قابل درک نیست.
الان دیګه همه می دونن یکی از راههای وادار کردن مرد به طلاق درخواست مهریه است ( شرمنده که راه غیر اخلاقی است ) و در مورد بیماری هم همینطور. اګر ثابت شود راه شما بسیار کوتاه می شود.
ولی باز هم بیشتر فکر کنید. طلاق عواقب بدی دارد.
نخیر همشون بیمار نیستن.فقط این نوع زندگی رو عادی میدونن و اعتقادات مذهبیه خاصه خودشون رو دارن.ایشون ظاهری کاملا امروزی دارن حرفاوعقایدشون رو هم قبله ازدواج چیزه دیگه ای معرفی کردن.درمورده مهریه هم 110سکه اس که باتوجه به وضعیته مالی خوب نقداپرداخت میکنن.ووقتی ازش دلیله فرق کردنه نظرشو قبل وبعده عقدمیپرسم جوابشون اینه که اون موقعه عشق کورش کرده وفقط دنباله جلبه رضایته من بوده.
راستش تصمیمو گرفتم.فردا میرم هم مهرمو بذارم اجرا هم دادخاسته طلااق بدم.تصمیم گرفتن با وقت کشی ما اروم بشیمو از تصمیمون صرفه نظرکنیم.اما دیشب کلی فکرکردم.نبایدمنتظربمونم.با یدقاطعانه ومحکم بهشون بفهمونم که زندگی زوریوشناسنامه ای ثمره ای نداره.