-
کمکم کنید عاجزانه نمیدونم چه طور برخورد کنم
سلام خسته نباشید2 روزه دارم میمیرم خسته شدم با خواهر شوهرم دعوام شده
1ماه به عروسیم مونده ولی هنوز اطمینان ندارم انتخابم درست بوده دیروز خواهر شوهرم جاریم و پدر شوهرم رفته بودیم واسه خرید داداشم زنگ زد گفت منم میام گفتم بیا که بعدا حرف توش نباشه نگن واست خریدن یا نه.خلاصه خریدم ولی اصلا دوست نداشتم بالاجبار با کلی دعوا که از قبل کرده بودیم و من سعی کرده بودم راضیشون کنم که از سرویس چوب فقط بوفه وسرویس خواب(که البته ارزونترین نوعش بود)رو برداشتم داداشم شاکی شد که چرا کوتاه اومدی وظیفشونه ولی به روشون نیاورد عصر یه سرویس خواب بهتر دیدم با همون قیمت زنگ زدم به خواهرش گفتم اینجوری.نگو اونام شاکی چرا صبح داداشت اومده مگه ما سرت کلاه میذاریم.گفت من دلم واست سوخته گفتم بابات جهاز چشم گیر بهت نمیده بابام رو راضی کردم برات خواب بخره هر چند که تو وسایل من سرویس چوب بوده ولی اونا زیر بار نمیرفتن که همه رو بخره.شوهرم نمیدونست امروز زنگ زد منم که کلی ناراحت بودم بهش گفتم چی شده اول هیچی نگفت زنگ زد خونه قشنگ پر شد بعد زنگ زد به من دیگه هم به حرفای من گوش ندادقطع کرد گفت ابجیم گفته من به خاطذ تو با بابام درگیر شدم چرا قشون کشی کردن بابام ناراحت شده شما راهنماییم کنید گفته بود من اون حرف رو نزدم زنت به من توهین کرده
نمیدونم خوب توضیح دادم یا نه
خانواده شوهرم بد نیستن ولی با خونواده من مشکل دارن
نمیتونم از حرفشون بگذرم
شوهرم هم میبینه من زود کوتاه میام پاپی نمیشه برای هیچ کاری خودش نمیاد میگه همینی که هست میخوای بخواه نمیخوای نخواه
گفتم کارت تموم شد زنگ بزن گفت وقت نمیکنم
چیکار کنم
حق با هر دو طرف هست هم خانوادم که میگن تو چرا تنها میری هم اینکه اونا
واقعا نمیدونم به کی حق بدم اما از شوهرم ناراضیم که نمیتونه
عرضه نداره نیاز های منو رفع کنه پدرش حق داره دست و بالش خالیه
ولی شوهرم تا حالا چند بار صحبت کردم میگه پول ندارم منم صحبت کردم گفتم جور کن کار که نشد نداره حتی به دست 2 هم راضی شدم که این حرفا رو نشنوم ولی باز هم شنیدم
مقصر خودم هستم واقعا نمیدونم چه کار کنم
-
RE: کمکم کنید عاجزانه نمیدونم چه طور برخورد کنم
چرا کسی اهمیت نمیده
خواهش میکنم من خیلی ناراحتم طفا هر چند کوتاه ولی راهنمایی کنید خواهش میکنم دارم از حرفش میسوزم جایرم دعوتمون کرده ب ظاهر چیزی نمیدونه میخوام با پدرم صحبت کنم نرم از همسرم و خواهرش ناراحتتم
کمممممممممممممممممممممممم مممممممممممممممممممک
-
RE: کمکم کنید عاجزانه نمیدونم چه طور برخورد کنم
سلام دوست عزیز
به تالار همدردی خوش اومدی:72:
من الان دقیقا نمی دونم سوال شما چیه؟
شما یک مورد خاص را نوشتید و می پرسید باید چیکار کرد. این مورد در شرایط مختلف برخوردهای مختلفی را می طلبه. اینکه مثلا شما و همسرتون چند سالتونه؟ میزان وابستگیتون به خانواده ها چقد هست؟ شرایط عقد و ازدواج شما به چه شکلی هست و ...
به همین دلیل ممکنه جوابی که من می دم با شرایط شما جور نباشه.
در این مورد خاص سوال من این است که چرا همسرتون همراه شما نبودند؟ شما برای خرید لوازم زندگی مشترکتون رفتید و قراره که حداقل دو سه سالی این لوازم را داشته باشید، پس بهتر بود خود ایشون همراه شما باشند به جای خواهرشوهر و پدر شوهر و برادر شما و ...
شما باید یاد بگیرید که دیگران را کمتر در زندگیتون دخالت بدید. چه برادر خودتون و چه برادر ایشون.
خب پس قدم اول به نظر من اشتباه بود که این همه آدم رفتید خرید برای کسی که خودش حضور نداره!
سرویس بهتر دیدی، چرا دوباره به خواهر شوهرت زنگ زدی؟ چرا به همسرت زنگ نزدی؟
چرا دو روز قبل با مادر یا برادر خودت نرفتی سرویس های مختلف را ببینی، امروز که روز خرید بود با آگاهی بیشتر خرید کنی؟ و خیلی چراهای دیگه که بستگی به شرایط شما داره.
اما الان به نظرم بهتره به جای اینکه قضیه را پیچیده تر کنی، یه کم آروم باشی و بعد از اینکه فکر کردی و صحبتهای منطقیت را آماده کردی با همسرت در این مورد صحبت کن.
ضمن اینکه معمولا روزهای نزدیک به عروسی به خاطر فشار کارها و عجله و خرید و هماهنگی و ... معمولا این دلخوریها پیش می آد. سعی کن از کنار بعضیهاش ندیده رد بشی تا خودت هم کمتر اذیت بشی.
-
RE: کمکم کنید عاجزانه نمیدونم چه طور برخورد کنم
ممنون از اینکه به فکرم بودی من واقعا بی تجربه هستم بابت همینه
شوهرم به خاطر کارش نمیتونه بیاد ولی در کل همه چی رو به خونوادش واگذار کرده اون ها با رها به من گفتن مشکل مالی داریم و دست و بالمون خالیه من هم فشار نیاوردم جایگزین کردم چون احساس کردم بیشتر به چشم میاد و از طرف خانواده خودم به مشکل نمیخورم با صحبت سعی کردم اونا رو راضی کنم چون پدر شوهرم خرج میکنه نمی تونم فشار بیارم از طرفی خانواده ام به من میگن بیش از حد کوتاه میای بعد ها سوار سرت میشن
قول 100 درصد هم به من ندادن که میخرن یا نه یه روز قبل گفتن فقط هم از اون مغازه چون اشناست.من خواستم با مدارا هر در طرف رو راضی نگه دارم اما با توهین خواهر شوهرم که دختر عمه ام هست رو برو شدم که میگه چه لزومی داشت اون بیاد در صورتی که اون جاریم و پدرش هم بودن اصلا مهم نیست خریدن یا نه.از این ناراحتم که اونا میخوان من تنها برم و حرفی نزنم.من قرار شده به جای جالباسی تخت بردارم نه همراه با اونا که منتی به سرم باشهکه بگه من با بابام به خاطر تو درگیر شدم
شوهرم میگه چه نیازیه نباشه اصلا من بابت همین موضوع با خواهرش که راحت تر بودم صحبت میکردم چون احساس کردم میفهمه اما با حرف دیروزش که گفت دلم وخته واست اتیش گرفتم
من خواستم باشه که این حرف ها نباشه نه اینکه به خاطر تلاش برای داشتن دوباره همون حرف رو بشنوم
مساله دیگه اینکه شوخرم هیچ حرفی نزد اما وقتی با خواهرش صحبت کرد کلا نظرش عوض شد احساس میکنم من از اول شل گرفتم و باعث شدم اونا به من توهین کنن
الان مشکل من شوهرم هم هست که اصلا به من حق ندادحرفم اینه من چه جوری برخورد کنم جاریم زنگ زد با خانواده دعوتمون کرد و اصلا به روی خودشون هم نیاوردن که همچین حرفی زدن نمیدونم قبول کنم دعوتشون رو یا سخت بگیرم تا بابت حرفشون عذر خواهی کنن
همسرم شدیدا به خانوادش وابسته اس
من متولد 68 هستم و اون 63
من سر همه چی دارم کوتاه میام مطمئنم اگه داشتن خرج میکردن ولی درست نبود ب من اون طور صحبت کنن یا منتی داشته باشن شوهرم میگه اینا همه وظیفه منه ولی بابام میده پس لطف میکنه همیشه تشکر کن و کم توقع کن
-
RE: کمکم کنید عاجزانه نمیدونم چه طور برخورد کنم
سلام دوست عزيزم
همونطور كه بهشت جان گفتند سؤال شما مبهمه.
آيا فقط به خاطر همين يه مساله در مدت يك ماه مونده به عروسي به شك افتاديد كه آيا انتخابتون درست بوده يا نه؟ اگر مسائل ديگري هم هست بگين شايد كمك كنه.
در ضمن من نمي دونم شما جزء كدوم استان و فرهنگ و ... هستين چون فرهنگ خريد جهيزيه و ... شهر به شهر متفاوته اما در فاميل ما رسم بر اين هست كه خريد تمام وسايل جهيزيه و حتي وسايل چوب (بوفه و تخت و ... به جز ميز تلويزيون و تلويزيون) به عهده ي دخترخانمه اگر همسرتون واقعا از جهت مالي شرايط خوبي نداره به نظرم ميتونيد شما (خانوادتون) اونا رو تهيه كنه.
راستي من پست آخر شما رو نديدم!
-
RE: کمکم کنید عاجزانه نمیدونم چه طور برخورد کنم
ارکیده خانوم اولا ورود شما رو به تالار همدردی خوش آمد میگم.بهتون این نوید رو میدم که اینجا افرادی دلسوز هست که میتونن بهتون کمک کنن.من خودم تخصصی ندارم ولی ازینجور دعواها همیشه هست. یکم صبور باشید حل میشه.فقط آروم باشید.:72:
-
RE: کمکم کنید عاجزانه نمیدونم چه طور برخورد کنم
ممنون عزیزم ما طبق توافقی که کردیم شیربها سرویس چوب به عهده ی داماد گذاشته شده
من داشتن این چیز ها برام مهم نیست نمیخوام بابت این چیز ها حرف بشنوم
که متاسفانه داره بر عکس میشه
ممنون از همتون واقعا به یه دلسوز واقع بین احتیاج دارم نمیدونم کی واقعا دلش واسه خودم میسوزه نمیخوام بعد ها از این رفتارم پشیمون بشمنه میتونم زندگیم رو به خاطر این چیز ها ز هم بپاشونم نه این که بایستم وتحقیر بشم
یک دنیا ممنون که اهمیت دادین
-
RE: کمکم کنید عاجزانه نمیدونم چه طور برخورد کنم
شما نیاز به دلسوزی ندارید. محکم و قوی باش. قراره مدیر یک خانواده بشی. دلسوزی یعنی چی؟ خودت باید به خودت کمک کنی. باید یاد بگیری که از این به بعد چطور با همسرت و خانواده اش ارتباط برقرار کنی. چطور روابط خانواده ی خودت و همسرت را خوب و دوستانه کنی. باید مدیریت زندگیت را و خانواده ی جدیدت را به بهترین شکل ممکن انجام بدی.
گفتی که با خواهر شوهرت صحبت کردی و چند روز بعد حرفی را به شما زدند که به شما برخورده.
این را همیشه یادت باشه که هیچوقت مشکلات خودت را با پدر و مادرت یا سایر اعضای خانواده ات حتی به همسرت هم نگی. اینکه شما قبلا با هم چه مشکلاتی داشتید یا اگر مثلا بحثی بینتون می شه و ... اصلا از خانواده ی خودت پیششون گله نکن. از اینکه مثلا پول نبوده فلان چیز را بخرید و ... همیشه احترام و آبروی خانواده ات را حتی پیش همسرت داشته باش. نباید با خواهر شوهرت درددل این چنینی می کردی.
اینکه میگین همسرتون به خاطر کارش نیومده به نظرم خیلی قابل قبول نیست. یعنی ایشون همه ی روزهای هفته از صبح تا آخرشب سرکار هستند؟ به هر حال باید مسئولیت کارهای مربوط به زندگی خودتون را به عهده بگیرند یا نه؟ شما باید از ایشون می خواستید که هر روزی که وقت دارند با خودشون برید خرید. سعی کنید ایشون را درگیر زندگیتون کنید. البته نه با داد و بیداد و بحث و دعوا. با آرامش و سیاست.
می دونم که هماهنگ کردن این موارد سخت هست ولی کاش مثلا به همسرتون می گفتید پدرشون مبلغ کمکشون را مشخص میکردند و پول را می دادند به شما و همسرتون با هم برید خرید.
به هر حال همه ی اینها مربوط به گذشته است. از این به بعد سعی کنید که با درایت بیشتری عمل کنید.
مهمانی را هم بروید. گله و گله بازی را هم بگذارید کنار. من گفتم و شما گفتید و ... مشکلی را حل نمی کند و فقط برای عروسی اعصابتان را خورد می کند.
-
RE: کمکم کنید عاجزانه نمیدونم چه طور برخورد کنم
ممونم بهشت عزیز من خودم هم اهل بچه بازی نیستم ومیدونم اشتباه کردم اما نمیخوام دوباره تکرار بشه و یه نفر با نهایت پر رویی به خانواده ام که خانواده داییش هم میشه بی احترامی کنه و بعد به روی خودش هم نیاره.به نظر شما درست هیچی نگم؟!؟خودم هم میدونم اگه ادامه بدم اوضاع بدتر میشه.اما از طرفی هم نمیخوام فکر کنند حرفی که زدند درست بوده.از شوهرم واقعا گله مند هستم بچه است میگم مشکلی نیست از این به بعد با هم میریم مثل بچه ها گفت من نمیام.تو زن زندگی نیستی و قطع کرد.نمیخوام برادرم بفهمه چون میدونم بدتر میشه اما میخوام پشیمونشون کنموم.میخوام همسرم یاد بگیره در قبال من مسولیت داره من خیلی سعی میکنم با صحبت حلش کنم ولی احساس میکنم دارن سو استفاده می کنندبهشت عزیز برای خودم واقعا تلخه.نخواستم با شوهرم جنگ کنم خواستم باهاش صحبت کنم اما قبول نکرد تا حالا خیلی مسائل بوده و من سعی کردم بگذرم اما این مساله توهین به خانواده ام هست.مطمئن هستم که اوضاع خراب تر میشه اما نمیدونم چطور این جریان پیش اومده رو مدیریت کنم.شوهرم هیچ حمایتی از من نمیکنه میتونست بگه اون گفته نگفتم ولی به هر حال من از تو و خانودت معذرت میخوام اما دقیقا حرفهای خواهرش رو تکرار کرد بارها پیش اومده و اون بی تفاوت رد شد.من از این وضع ناراضیم.اگه گفتم مطمئن نیستم هنوز به خاطر همین رفتار هاش هست که بارها تکرار شده.نرفتن به مهمونی بی احترامی به کس دیگست اما رفتن هم یعنی بی تفاوت بودن به رفتار اونها یعنی من اونها رو بخشیدم که واقعا تبدیل به کینه شده احساس تنفر میکنم.نمیخوام بقیه رو درگیر کنم اما خودم هم نمیخوام پیش قدم بشم که زنک بزنم چون مطمئنم طور دیگه برداشت میکنن.خواهش میکنم کمکم کنید واقعا هنگ هنگ هستم.
-
RE: کمکم کنید عاجزانه نمیدونم چه طور برخورد کنم
به نظر من با توجه به اينكه خواهر شوهرتون باعث ايجاداين مشكل شده بهتره ازطريق ايشون مشكلتون رو حل كنين .بهتره باهاش تماس بگيريد وبهش بگيد كه نمي دونستيد اون پدرشوهرتون رو مجبور كرده تا اين وسايل رو خريداري كنيد وگرنه شما حاضر نميشديد اونها رو به مشكل بندازيد.ازش تشكر كنيد وبگيد با توجه به اينكه اون سرويس خواب به دلتون نيست پس ترجيح ميدين كه اصلا اون رو نخريد بهش بگيد با توجه به اينكه پدرش داره با سختي اين پول رو جور ميكنه خريدن چيزي كه به دلم نيست اشتباهه.بهش بگيدكه شخصيتتون بالاتر ازاين حرفهاست كه به خاطر بدست آوردن يه چيز مادي زيرسوال بره.
ميدونم كه شايد دلتون بخواد سرويس خواب داشته باشيد.اما چيزي كه با دلخوري وتحقير آدم بدست بياد ارزشي نداره.شخصيت آدم بالا تراز اين حرفهاست.
سعي كنين اين روزها هم تنشي با شوهرتون ايجاد نكنين.خودمن سريك سري ازمسايل روزهاي قبل از عروسيم برام جهنمي شدن.خيلي ها توي اين دوران سعي ميكنن از آب گل آلود ماهي بگيرن.مطمين باشين اگه سياست داشته باشين بعد از عروسي ميتونين خيلي رو شوهرتون تاثير بگذارين
-
RE: کمکم کنید عاجزانه نمیدونم چه طور برخورد کنم
ممنون sima 3030 عزیز از توجه همتون متشکرم.
بله حرف شما رو کاملا قبول دارم باید مشکلم رو با خود دختر عمه ام حل کنم اما با حرف زشتی که اون به من زده چه کار کنم نرفتن به مهمونی فقط اوضاع رو بدتر میکنه اما نمیتونم از حرفش بگذرم این ادم انقدر بی شخصیت که اصلا به ذهنش هم نمیرسه که برادم , پدرم و ...چقدر برای من با ارزش هستند هر چند اونها خوششون نیاد اونها بزرگتر های من هستند نمیتونم نمیخوام.با شوهرم و رفتار بچه گانه اش چه کنم از دیروز با من تماس نگرفته منم اقدام نکردم چون باید بفهمه در قبال من مسولیت داره اونه که باید وضع به وجود اومده رو مدیریت کنه.باید از دل من دربیاره. مهمونی درست شبی هست که فرداش روز تولد منه.واقعا عصبی هستم و مطمئنم تا آخر عمر این تولد شیرین از یادم نمیره.همسرم توقع داره من از خانواده اش ممنون باشم که دارن تلاش میکنن,کمک به همسرم میکنن تمام خرید های من با منت بوده این مشکل شوهرم بوده.من آدم بی چشم و رویی نیستم همیشه هم ممنون زحمات اونها هستم اما شوهرم خیال میکنه من باید در قبال این کار ها از همه چیزم بگزرم این مشکل همسرم هست نه من.من هم یه عروس مثل بقیه چه منتی وظیفه هر دامادی هست چه بسا تو خیلی از چیزها کمتر هم بوده.من میتونستم بگم وظیفه تون هست بزرگتر ها بودن میدونن چی به چی هست اما احساس میکنم چون کوتاه میام و نمگیم الا و بلا باید باشه این طور شده من با مدارا جلو رفتم چون این روز ها رو میدیدم.
گفتم هزینه ها بالاست اما خود شوهرم هم هیچ تلاشی نکرد هیچی؟
من گفتم به جای چیز دیگه این چیز رو برمیدارم پس چه منتی وظیفه است...اما شوهرم بی منطق هست
مثل بچه ها اصلا به من فرصت نداد صحبت کنم میخوام این بار جدی برخورد کنم اما نمیدونم چه طور جلو برم که هم اونها متوجه اشتباه خودشون بشن هم کار خرابتر نشه.بی احترامی نشه.نمیخوام پیش قدم شم برای تماس مثل همیشه.راه رو بهم نشون بدید.:302:
-
RE: کمکم کنید عاجزانه نمیدونم چه طور برخورد کنم
با سلام
دوست عزیزم اول ازهمه اینکه آروم باش حتما مهمونی رو برو چون اگه نری اوضاع بدتر میشه منم با نظر سیما موافقم شما که نباید به هر قیمتی وسایلت اول زندگی تکمیل باشه از این موضوع هم خواهر شوهرت رو مطلع کن یک چیز مهم دیگه من احساس میکنم با وجود نسبت فامیلی نقش خانوادتون توی این مسائل خیلی کمرنگه فکر میکنم شما زیادی مستقل داری عمل میکنی
نه اینکه بگم از طریق خانوادت با وجود فشار مالی به خانواده همسرت فشار بیاری نه اما خانوادتو از طرز فکرت مطلع کن وبگو اول زندگی نمیخوای به همسرت فشار بیاد و نمیخوای که به هر قیمتی خانواده همسرت وسایلتو تهیه کنن و این موضوع رو به همسرتم بگو تمام این مسائل رو با آرامش و احترام مطرح کن به همسرت یاداوری کن که میتونی به هر شکلی تا وقتی که توان نهیه این وسایل رو داشته باشه بهش کمک کنی حتی نه فقط برای این وسایل بلکه تمام مسائل مالی دیگه اطمینان بهش بده که اگه این وسایل رو خودتون با هم تهیه کنید با پول خودتون لذتش بیشتره . باهاش تماس نگیر تا روز مهمونی که میبینیش سعی کن نقش خواهر همسرتو توی این مسائل کمتر کنی تا بعدا مشکلی پیش نیاد
بعضی از مسائل روهم به بزرگترها واگذار کن وخودت مراقب باش تا اساس زندگیت به هم نریزه یک جورایی مثل یک ناظر و فقط جاهایی که لازمه دخالت کن امیدوارم که منظورم رو رسونده باشم یک موضوع دیگه اینکه هیچ وقت از خانواده همسرت پیش همسرت گله نکن چون اثری نداره موفق باشی
-
RE: کمکم کنید عاجزانه نمیدونم چه طور برخورد کنم
بئاتریس عزیز واقعا ممنونت هستم از اینکه اینجا هستند کسانی که راهنماییکنن منو واقعا دارم عذاب میکشم وبه درستی حرفت ایمان دارم از اول مقصر خودم بودم نباید خانواده ها رو با هم درگیر میکردم.اصلا فکرش رو هم نمیکردم اوضاعم اینجوری بشه.من مستقل هستم چون خانواده ها هر دو طرف نمیشینند با هم صحبت کنند من از هر دو طرف گیر افتادم این چند روز فقط تو سایت های مشاوره بودم با خیلی ها هم مشورت کردم.اما در اخر به این نتیجه میرسم که باز هم من هستم که باید اوضاع رو درست کنم اگه بخوام لج بازی کنم و خانواده ها رو درگیر کنم خرابتر میشه.مقصر خانواده من هم هستند من واقعا خوشحال بودم اون روز اما اصلا فکرش رونمیکردم با یه تلفن به اینجا برسم.من از خانواده ام انتظار بیشتری داشتم دوست داشتم برادرم با حضورش برام مایه ی افتخار جلوی خانواده همسرم باشه که بگن به فکرش هستند اما حضور اون با یه اخم و فقط یه دور زدن همراه بود اول و اخرش اونها همون رو خریدن ولی به ه قیمت به قیمت حرفی که تا آخر عمر هیچ وقت از یادم نمیره.با خوندن پاسخ شما واقعا احساس آرامش کردم خوشحال میشم باز هم راهنماییم کنید چون واقعا به آرامش نیاز دارم.:72:
-
RE: کمکم کنید عاجزانه نمیدونم چه طور برخورد کنم
چرا کسی نیست کمکم کنه فردا شب مهمونی هست من نمیدونم با شوهرم و رفتار بچه گانه اش چه کنم:316::302::325:
-
RE: کمکم کنید عاجزانه نمیدونم چه طور برخورد کنم
با سلام
خوشحالم دوست عزیز که آرومتر شدی اون چیزی که به فکر من میرسه بهتره که همونطوری که در پاسخ قبلی خدمتتون عرض کردم عمل کنید شوهرتون میدونه که شما دلگیر هستی پس لزومی نداره دوباره همون صحبتها روباهاش بکنی دوستانه ومعمولی رفتار کن نه با دلخوری و در یک فرصت مناسب از تصمیمت مطلعش کن متوجهش کن که اون مسئول این زندگیه البته همراه با شما(تمام این مسائل رو با آرامش واحترام بیان کن)
به همسرتون بگید که نمیخواید پدر ایشون تحت فشار باشه برای خرید وسایل
شما میتونید بعدا هم این وسایلو تهیه کنید چیزی که مهمه عشق و علاقه دوطرفه است که مطمئنم بین شما وجود داره اجازه ندیدبخاطر خریدن چند تیکه وسیله حرمتها بین شما و خانواده همسرتون شکسته بشه زودتر این موضوع رو تموم کنید مسائل مهمتری برای وقت گذاشتن هست
راستی یادم رفت تبریک بگم برای جشنتون البته پیشاپیش :227:امیدوارم همیشه شاد باشی
دوست عزیزم از خانوادت دلگیر نباش درکشون کن اونها نگران شما و زندگیت هستند میتونی سر فرصت باهاشون صحبت کنی و انتظاراتو بهشون بگی و حتی باهاشون مشورت کنی
-
RE: کمکم کنید عاجزانه نمیدونم چه طور برخورد کنم
سلام ارکیده ی عزیز
بعد از مطالعه ی تاپیک طولانی شما کلا یک سری کلمه در ذهن من به صورت بولد و به اصطلاح "کلید کلمه" نقش بسته است.من این کلمات را می نویسم ببینید نظرتان چیست :
خواهر شوهر ، جاریم ، پدر شوهر ، خرید ، داداشم ، دعوا ، سرویس چوب ، بوفه ، سرویس خواب ، جهاز ، خانواده شوهرم ، جاریم
البته ناگفته نماند که برای اینکه این کلمات به هم مرتبط شوند "در حاشیه" یک توضیحات مختصری هم در رابطه با خودتان ، همسرتان و زندگی مشترکتان داده اید !
خب ارکیده ی عزیز متاسفانه شما نباید از این سیر فکری انتظار نتیجه ای بهتر از این را داشته باشید
به نظر می آید تنها چیزی که اصلا اهمیتی نداشته همان سه کلمه یعنی : "خودتان" ، "همسرتان" و "زندگی مشترکتان بوده"
شما یکبار دیگر متن خود را بخوانید و ببینید چند بار به لغت "سرویس خواب" و "خواهر شوهر" اشاره کرده اید.اگر من به جای همسرتان بودم واقعا به "سرویس خواب" و "خواهر شوهر" حسودیم می شد.چون به نظر می آید این ها برایتان خیلی مهمتر است.
و اینجاست که همسرتان می گوید :
نقل قول:
تو زن زندگی نیستی و قطع کرد
البته اصلا منظور من این نیست که شما مقصرید و یا خدای ناکرده شما برای زندگی مشترک مناسب نیستید.من هیچ موقع به خود اجازه ی چنین جسارتی نمی دهم.فقط می خواستم با این تلنگر و مفهم طنز گونه به شما به شکل جدی تری یک "مراقب باش" وارد کنم.چرا که دوستان دیگر هم پاسخی مشابه داده بودند ولی به نظر می آید اثر بخش نبوده!
ببینید بحث اینکه "حالا شما کوتاه بیایید" و یا "شما مثل همیشه کوتاه بیایید" نیست.بحث سر این است که این آتشی است که خودتان برپا کردید پس خودتان هم باید مسئولیت آن را به عهده بگیرید.همسرتان این وسط هیچ کاره بوده و شما اشتباها ایشان را وارد ماجرا کرده اید.حالا انتظار دارید از شما عذر خواهی هم بکنند؟!برای چه؟برای اینکه به پدرشان که وضع مالی خوبی نداشتند گفته برای شما وسایل خانه تهیه کنند و یا به خاطر اینکه خانواده را بسیج کرده اند و از همه خواسته اند وقتشان را برای شما بگذارند و با شما به خرید بیایند؟
ببینید شما به برادرتان گفتید :
نقل قول:
گفتم بیا که بعدا حرف توش نباشه نگن واست خریدن یا نه.
در حقیقت برای اینکه حرف توش نباشه اشتباهی بزرگ مرتکب شدید.شما خودتان قضاوت کنید ، قرار است با چند نفر به خرید بروید بعد یک نفر یک دفعه یک همراه با خود می آورد بدون اینکه نظر شما را بپرسد.شما چه احساسی بهتان دست می دهد؟به اصطلاح شما خانواده ی همسرتان را در حد یک "هویج" هم فرض نکرده اید.هر کسی بود از این بابت دلگیر می شد.البته این اصلا توجیه خوبی نیست که به شما کسی توهین نماید.منتها در دعوا حلوا خیرات نمی کنند
اشتباه دیگری که مرتکب شده اید این بوده که با همسرتان تماس گرفته اید ، بعد به خانواده ی خود گفته اید و ... برای چه منظور؟
چون دوست نداشتید که
نقل قول:
بایستم وتحقیر بشم
خب شما رسما لشکر کشی کرده اید.به هر کسی که می توانسته اید خبر داده اید که این کار خواهر شوهرتان را تلافی کنید!!!به نظر می آید هیچ چیز هم به این اندازه در زندگی شما اهمیتی ندارد.حتی همسر و زندگی مشترکتان.حالا من یک سوال می پرسم:
به نظر خودتان این کار درست بوده؟شما به خاطر یک حرف خواهر شوهرتان کل خانواده را به جان هم انداخته اید!
ببینید من اصلا اینجا سعی ندارم که بگویم تقصیر شما بوده یا نه و ...
فقط دو جمله می گویم انتخاب راه با خود شماست :
1 - همه در زندگی ایراداتی دارند و هیچ کسی بدون ایراد در دنیا وجود ندارد.این همسران هستند که با گذشت زندگی را شیرین می کنند و ایرادات همسرانشان را به رخشان نمی کشند
2 - غرور بدترین آفت کل زندگی است.اگر می خواهید زندگی موفقی داشته باشید غرور خود را کنار بگذارید و اگر می خواهید غرور داشته باشید ، داشتن یک زندگی موفق را کنار بگذارید
با احترام
:72::72::72:
-
RE: کمکم کنید عاجزانه نمیدونم چه طور برخورد کنم
سلام به همه نمیدونم مشکلم حل میشه یا نه یا چی میخواد بشه اما از همه ی شما متشکرم که وقت میزارین ممنونم از صمیم دل.حرفای همه تون رو قبول دارم اما تمام تقصیر به عهده من هم نبود بقیه هم درگیر هستند اما این وسط من و همسرم هستیم که داریم تقاص اشتباهات بقیه رو هم میدیم.دیشب مهمونی بود رفتم خواهرشوهرم هم بود باور کنید تمام تلاشم رو کردم و تقریبا با روی باز حتی گفتیم و خندیدیم باهاش صحبت هم کردم اما خب قاعدتا مثل همیشه نبودیم.اصلا به روی خودشون هم نیاوردن انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده و من از این هم ناراحت شدم چطور ممکنه که یه نفر توهین کنه ولی اصلا به روی خودش هم نیاره فقط خواهش میکنم خودتون رو به جای من بزارید چطور برخورد میکردید از صمیم دل میخوام این موضوع تموم بشه اما وقتی اونها هیچ تلاشی نمیکنند.باز هم من هم توهین بشنوم هم ببخشم هم ...حرف شما درست شوهر من بی تقصیر بود اما فقط بود الان چی من از این ناراحتم که خودش رو کنار گرفته هیچ تلاشی نمیکنه.م با خواهرش به ظاهر دوست شدیم دوباره دیشب اما شوهرم اصلا با من حرف نزد با یه اخم ساعت 10 اومد مثلا واسم تولد گرفته بودن از صد تا فحش بدتر بود هدیه هم از طرف شوهرم گرفتم اما مطمئن هستم اصلا روحش از این قضیه خبر نداشته اصلا نمیدونه کادوم چی بود صرفا شاید شاید شاید پول داده باشه.امرو که تولدم اصلا نه یه زنگ نه چیزی حتی اگه مقصر همه ی این اشتباه ها من بوده باشم اگه کادو و کیک دیشب نبود بهتر بود باور کنین احساس میکنم بهم توهین شده.شوهرم حتی برای خداحافظی هم بلند نشد.جاریم اومد گفت کارت داره منم رفتم گفتم کارم داری با تعجب و اخم گفت نه من کاری ندارم منم سرم رو انداختم پایین اومدم حتی نیومد با بابام که داییش هم میشه خداحافظی کنه.همه خوب هستند الا شوهرم من از رفتار اونه که دارم عذاب میکشم میترسم الان ببخشم لان کوتاه بیام در آینده خرابتر بشه.میدونم خیلی طولانی مینویسم اما چه کنم دوست دارم همه چی درست بشه ولی احساس میکنم هرچی جلو تر میرم هرچی بیشتر تلاش میکنم کمتر به نتیجه میرسم.کمک:323:
-
RE: کمکم کنید عاجزانه نمیدونم چه طور برخورد کنم
نمیدونم چرا کسی جواب منو نمیده ناراحتم از این موضوع زیادد....من خیلی مواقع پیشقدم شدم تا موضوع حل بشه و به قهر طولانی تبدیل نشه اما حلا مقصر هر کی بوده و هر چی بوده میخوام تموم بشه اما شوهرم شرطی شده میخوام ترک کنه این رفتارش رو هر بار میگم قهر نکن با هم صحبت میکنیم اما باز هم همون آش و همون کاسه اگه این بار هم من پیش قدم بشم مثل هر بار که با این روش به خواسته اش رسیده منتظر میمونه تا من بگم ببخشید تقصیر من بود تا آروم بشه و با منت ببخشه وآشتی کنه. و خودش هم هیچ تلاشی نمیکنه که مشکل حالا تقصیر هر کی هم که بوده تموم بشه امروز بدترین تولدم توی همه عمرم بود.:302::302::302::302::302::302::302::302::30 2::302:
-
RE: کمکم کنید عاجزانه نمیدونم چه طور برخورد کنم
سلام ارکیده ی عزیز
خوشحالم که برای رفع مشکلتان پیش قدم شدید.:104::104::104:
این نشانه ی بزرگواری ، پذیرش اشتباه و احساس مسئولیت شما نسبت به زندگیتان است.
خب این طور که معلوم است ، همسر شما در دعوا ها زیاد خوب عمل نمی کنند.البته اینکه شما مدام عذر خواهی کنید و دعوا تمام شود اشکالی ندارد.چون از قدیم گفتند حرف باد هواست و یک عذر خواهی کوچولو به هیچ جا بر نمی خورد.در حقیقت این مهم است که شخص به اشتباهش پی ببرد و آن را دوباره تکرار نکند.
ولی ما سعی می کنیم اخلاق همسرتان را تا حدی تعدیل کنیم تا وضع بهتر شود.منتها این فرایند نیازمند صبر و حوصله ی شماست و باید با نرمی و لطافت برخورد کنید و اصلا سعی نکنید منظور خود را با دعوا ، صدای بلند و یا تحت فشار گذاشتن به کرسی بنشانید.
برای شروع در یک وقت مناسب خیلی با نرمی ، ملایمت و کمال احترام با همسرتان این موضوع را مطرح نمایید و به ایشان بگویید : که از این رفتارش دلگیر هستید و بپرسید که : شما چه کرده اید که ایشان این طور با شما رفتار می کنند؟
مسلما ایشان احتمالا با کمی لحن حق به جانب ، پاسخ و دلیل ناراحتی شان را از شما خواهند گفت
شما خونسردی خود را حفظ کنید و اگر حس کردید حق با ایشان است بدون دلیل آوردن بپذیرید و اگر حس می کنید در اشتباه هستند سعی کنید فکر خود را با ایشان بازگو کنید
با مهارت بحث را پیش ببرید به طوری که هدف اصلی رسیدن به نتیجه باشد نه یک دعوای دیگر
همچنین در حین گفتگو به همسرتان این نکته را خاطر نشان شوید که هیچ چیز به اندازه ی او و زندگی مشترکتان برایتان اهمیتی ندارد . همچنین کمی هم از سیایت های زنانه استفاده نمایید
منظورم از سیاست گفته ها و رفتارهایی است که باعث می شود عصبانیت شخص مقابل به یکباره فروکش کند و در قلبش تاثیر مثبت ایجاد شود(شدیدا تاثیر گذارند).برای مشاهده ی یک نمونه از این سیاست ها تاپیک زیر را مطالعه بفرمایید
http://www.hamdardi.net/thread-9346.html
این کار را بکنید و نتیجه اش را به ما اطلاع دهید
منتظریم
:82:
-
RE: کمکم کنید عاجزانه نمیدونم چه طور برخورد کنم
سلام orkide68
به تالار همدردی خوش آمدی
عزیزم چند نکته کلیدی بهت میگم اما لازمه روش فکر کنی و بر اساس اون اصول عملکردی تنظیم کنی .
1 - از حاشیه در زندگی دوری کن ، متن زندگی رو بچسب
2 - به تفوتها توجه کن ، مثلاً اونچه به نظر شما توهینه لزومتاً در نظر دیگری هم توهین نیست ، اگر اینو اینگونه ببینی باب خیلی از سوء تفاهمهای حاشیه ساز بسته میشه .
3 - درک متقابل مهمترین نکته در زندگی هست .
4 - تعامل مهربانانه را فراموش نکن .
5 - قدر دان حبتهایی باش که بدون اینکه وظیفه باشه نثارت میشه .
6 - از اینکه دلخوری یا دعوایی نادیده گرفته میشه برداشت بد نکن تصور کن برای اینه که نمیخواهند دلخوریها کش پیدا کنه ( که ظاهراً شما روحیتون به کش دادن مسئله ها میخوره و البته خسته و درمانده هم میشین از این طولانی شدنها )
7 - گذشت ، گذشت ، گذشت را نادیده نگیرید که بزرگواری می آفریند .
8- از کسی ناراحتی ای دارید که نمیتونید برای خود جل کرده و بگذرید ، آنرا با احترام و ادب و صرفاً برای تخلیه و نه به هف گرفتن نتیجه ، با فرد مورد نظر مطرح سازید .
9- محبت بی چشمداشت بسای سازنده است .
10- نه خانواده شما و نه خانواده همسر شما ، هیچکدام هیچ وظیفه ای در قبال تأمین شما ندارند لذا هرکار می کنند عین لطفه ، هیچ توقعی نداشته باشید و در ازای کمکهاشون بسیار سپاسگذار باشید ، عملی و بیانی .
.
-
RE: کمکم کنید عاجزانه نمیدونم چه طور برخورد کنم
سلام خوبین.من و شوهرم هنوز قهریم نمیدونم چرا زنگ نمیزنه احساس میکنم براش مهم نیستم چون اگه بودم میشد که این جوری نشه.شوهرم کاملا لجباز و یک دنده است وایییییییییییییییییییی اصلا باورم نمیشه تولدم هم حتی منو نبخشید (اگه اشتباه هم کرده بودم البته به نظر اون ولی خودم هم هنوز نمدونم چی شد که این جوری شد به نظرم من مستحق این همه عذاب نبودم)چه گناهی کردم نمیدون.دوست دارم تموم بشه همه چی اما نمیدونم چه کار کنم اگه پا پیش بزارم مطمئنم شوهرم محاله کوتاه بیاد و دیگه عادت میکنه از این روش به خواسته اش برسه علاوه بر اون اگه حتی پا پیش هم بزارم زنگ بزنم چی بگم عذر خواهی بابت گناه نکرده؟!؟!من کاری نکردم بهم توهین شد هیچی نگفتم فقط و فقط همه ماجرا رو تعریف کردم هیچی نگفت باورم نمیشد این جوری برخورد کنه نمیگم به خاطر من به خواهرش چیزی میگفت اما حق هم نداشت به من چیزی بگه چرا من من که خودم صادقانه همه چی رو گفتم اگه مشکلی بود همون اول میگفت نه این که به خواهرش زنگ بزنه بعد به من بتوپه...حتی یه قدم هم برنداشته چی کار کنم نمیخوام فکر کنه از کارم پشیمونم چون واقعا نیستم چون کاری نکردم فقط به جرم اینکه بزرگترم هم اومده تازه اومدنش هم که دست من نبوده اصلا این وسط من چه کاره ام اگه کوتاه بیام اگه دوباره تکرار بشه چی اگه بدتر بشه چی اگه فکر کنه میخوام خودم و تحمیل کنم و اون فرشته بی عیب چی اگه اگه اگه ... لطفا راهنمایی کنین چی بگم چی کار کنم
-
RE: کمکم کنید عاجزانه نمیدونم چه طور برخورد کنم
خانوم ارکیده ، اولین قدم حل مشکل قبول کردن سهم خودتون از اتفاقات هست. شما یک صفحه میگین اشتباه کردم ، یک صفحه دیگه میگین نه اصلا اشتباه نکردم و پشیمون هم نیستم. خب دوستان دیگه چی بگن؟ بیان خانواده شوهر شما رو محکوم کنن ، مشکل حل میشه؟ جناب arix اومدن نیم صفحه توضیح نوشتن ، شما انگار نه انگار که همچین ارسالی وجود داره!
-
RE: کمکم کنید عاجزانه نمیدونم چه طور برخورد کنم
با سلام
دوست عزیزم کمی آروم باش اول زندگی هر کسی بخاطر عدم آشنایی کافی با طرف مقابل این مشکلات غیر معمول نیست حتی اگه دو طرف فامیل باشند
میخواستم بگم توی این قضیه دو طرف مقصر ند شما که حالا دلخوریتون رو با شوهرتون مطرح کردید و همسرتون که داره موضوع به این کوچیکی رو اینقدر کش دار میکنه به نظر من حالا نمیدونم درسته یا نه کمی به خودتون مسلط باشید اینکه همسرتون باشما تماس نگرفته دلیل نمیشه که به شما اهمیت نده
کمی صبر کنید راستی تولدتون هم مبارک ایشالا 100 سال زنده باشی در کنار همسرت خوب وخوش
-
RE: کمکم کنید عاجزانه نمیدونم چه طور برخورد کنم
من اگه میگم اشتباه کردم منظورم اینه که در اتفاق بوجود اومده مقصرم میتونستم کاری کنم که این طور نشه اما گناه که نکردم ناخواسته بوده عمدی نبوده عاقبت رو نمیدونستم یعنی اگه میدونستم همچین اتفاقی میافته کار دیگه ای میکردم اما خب در مقابل همسرم اصلا نمیدونم اون چرا با من قهره چرا داره اینجوری میکنه مثلا میخواد چی رو ثابت کنه من نخواستم ازش کاری کنه نخواستم طرف منو بگیره اما اصلا باورم نمیشه داره این کار رو میکنه الان یک هفته است این که شما من رو مقصر بدونید و بگید این کار رو نباید میکردی مشکل من رو حل نمیکنه من میگم زنگ بزنم بهش یا نه اصلا اگه قرار باشه زنگ بزنم چی بگم ؟!؟!ممنون از همتون که وقت میزارید اما مشکل من با خواهرش حل شده کاریش ندارم اون طرز فکر خودش رو دتره من طرز فکر خودم رو.اون خودش رو کوچیک کرد با حرفش بزار خوش باشه اون تو زندگی من بی تاثیره اصلا مهم نیست دیگه.اما اصلا دلیل رفتار شوهرم رو نمیفهمم که بخوام برای حلش تلاشی کنم اولین قدم توی حل مشکلم با خواهرش رو برداشتم تقریبا حل هم شده اما شوهرم ...تنها ککاری که کردم این بوده که من هم هیچ تلاشی نکردم چون واقعا نه دلیل کارش رو میدونم نه راه حلش رو.نمیدونم احساس میکنم خیلی بی ربط مینویسم اما چی کار کنم اینجا تنها جاییه که میتونم بدون رودر بایستی حرفم رو بگم طرز فکرم رو و...مرسی از همتون:72::46:
-
RE: کمکم کنید عاجزانه نمیدونم چه طور برخورد کنم
دوست عزيزم
ميتوني با يك پيام كوتاه به همسرتون ازش بپرسيد كه دليل ناراحتي ايشون از شما چيه و فكر نمي كنيد اول زندگي به خاطر يك مساله ي كوچيك نبايد تولد منو فراموش ميكردين؟
البته سعي كنيد پيامتون نه حالت التماس گونه داشته باشه و نه حالت گلايه و نصيحت و غرغر و ...
فقط يك پيام كمي رسمي و مؤدبانه كه يه كمي هم نازكردن از طرف شما قاطيش باشه. تا همسرتون رو متوجه ناراحتي شما بكنه و هم از ايشون قدري دلداري بشه (با شروع صحبت از طرف شما)
-
RE: کمکم کنید عاجزانه نمیدونم چه طور برخورد کنم
سلام سلام به همه ی دوستای گلم
الان داشتم با همسرم صحبت میکردم و بهش گفتم که شب بیاد دنبالم قدم دوم رو هم برداشتم دیگه نه؟
نمیدونم چی بگم میشه یه کم فوری راهنماییم کنید تا بتونم بهش بفهمونم رفتار اونم اشتباه بوده خواهش میکنم یه کم راهنمایی کنید من خیلی بی تجربه ام یکم روش برخورد با اینجور مشکلات رو یاد بگیرم و به همسرم هم یاد بدم درست زندگی کنیم:325: . . .
واااااااااااااااااااااااا اااااااااااااااای چه را هیچ کس به من کمک نمیکنه ای خدا
مدیر همدردی خواهش میکنم اگه موضوم خیلی بچه گانه است خیلی بی ربطه بهم بگید که دیگه منتظر نباشم
اگه هم که نه خب جواب بدید دیگه چی کار کنم که پشیمون نشم ای خدا
:316::316::316::302::316::316::316:
-
RE: کمکم کنید عاجزانه نمیدونم چه طور برخورد کنم
من هم خيلي مشكل دارم ميتونيد كمكم كنيد
-
RE: کمکم کنید عاجزانه نمیدونم چه طور برخورد کنم
چه مشکلی؟ در چه زمینه ای؟
یک تاپیک جدا باز کنید و مشکلاتتون را بنویسید تا دوستان همفکری کنند:72:
-
RE: کمکم کنید عاجزانه نمیدونم چه طور برخورد کنم
monsعزیز سلام نمیدونم چی شده که هیچ کس جوابی به من نمیده مشکل من فوری بود لان تازه برگشتم اشتی کردیم ولی خوب نمیخوام دوباره ایجاد بشه چی کار کنم اینجا دوستان خوبی هستند که به ما کمک کنن امیدوارم فقط من رو فراموش نکرده باشن
مشکل من هر قدر کوچیک و هر قدر بچه گانه هم بوده باشه باز هم آرامشم رو گرفته بود الان هم به ظاهر مشکلم حل شده اما هنوز از خواهرش دلچرکین هستم میخوام ببخشمش اما نمیدونم چه جوری پشیمونش کنم یا چه جوری از دل خودم خالی کنم این کینه رو .
monsعزیز نمیدونم مشکل شما چیه اما امیدوارم دوستان بتونن کمکمون کنن که خودمون رو درست کنیم و بعد هم با رفتار هامون رو بقیه اثر مثبت بزاریم.:46:
خانم بهشت میتونم بپرسم چرا کسی به من جواب نمیده واقعا برام سوال شده شما تا اینج اومدید و پاسخ من رو خوندید اما جواب نمیدید
اگه بد مینویسم یا بچه گانه بهم بگید بدونم بهتر تا اینکه همش منتظر باشم و فکرم به همه جا هم بره
-
RE: کمکم کنید عاجزانه نمیدونم چه طور برخورد کنم
ارکیده جان سلام.
خوشحالم که رفتی همسرت را دیدی و آشتی کردید.:72:
من اگه به قول شما تا اینجا اومدم، برای این بود که می خواستم ببینم چی کار کردید و دوستان چه حرفهایی زده اند. پس برام مهم بود که آمدم و اصلا هم فکر نکردم که مشکل شما بچه گانه است یا بی ارزش.
و اگر چیزی ننوشتم برای این بود که واقعا نمی دونم باید چی کار کنید. شاید دوستان با تجربه تر یا کارشناسان نظری بدهند. به هر حال من خیلی وارد نیستم. می ترسم حرفی بزنم بدتر بشه.
ولی این را می دونم که در دوران عقد و روزهای قبل از عروسی این دلخوریها به وجود می آد. بالاخره تا دو طرف به اخلاق هم عادت کنند و به خانواده های هم ( هر چند شما فامیل هستید ) بک کم طول میکشد. فشار کارهای عروسی هم یه کم روی طرفین اثر می ذاره و کم حوصله تر می شن.
مقالات سایت را بخوانید. مشکلات دوستان را و راه حلهای پیشنهادی را بخوانید. سعی کنید از آنها درس بگیرید و از همین ابتدا سنگ بنای زندگی مشترکتان را درست بگذارید.
-
RE: کمکم کنید عاجزانه نمیدونم چه طور برخورد کنم
با سلام
دوست عزیز خوشحالم که آشتی کردی اینکه دیگه از این به بعد این مشکلات پیش نیاد به خودت بستگی داره
شما که تو پستهای قبلی گفته بودی خواهر همسرت تاثیری توی زندگیت نداره و مشکلی باهاش نداری پس چرا باز روی خواهر شوهرت تمرکز کردی ؟
دیگه اون مسئله رو فراموش کن فکر میکنم اگه دوباره جوابهای دوستان رو مرور کنی بد نباشه
حالا که این اخلاق همسرتو فهمیدی حداقل تا قبل از مراسم سعی کن طوری رفتار نکنی که دوباره این مشکلات پیش بیاد به خوشبختی خودتون دوتا فکر کن کینه رو بذار کنار
دیگه از خانواده همسرت به همسرت گله نکن هیچ نتیجه ای نداره خودت از این به بعد طوری رفتار کن که این مسائل پیش نیاد
خوشبخت باشی
-
RE: کمکم کنید عاجزانه نمیدونم چه طور برخورد کنم
سلام امیدوارم حالت خوب بشه البته خودت باید به فکر سلامتی روحی وجسمیت باشی هیچ کس غیر از خودت دلسوز واقعی خودت نیست
انسان باید قبلا از اینکه عاشق شخص دیگری باشد عاشق خودش باشه
عزیز من ، من خودم خیلی خوب درکت میکنم چون من هم تو دوران عقد هستم و هنوز عروسی نکردم و میدونم خیلی استرست بالا هست ولی سعی کن خودت رو آروم کنی بدون انسان ها رو خداوند مختلف آفریده و به رنگ ها و زبان های مختلف ، من خودم معنای منت گذاشتن پدر شوهر وخانواده شوهر رو با تمام وجود احساس کردم وحتی بار ها زیر این حس داغون شدم ولی هر بار به خودم میگم که این روزها تمام خواهد شد و دوباره بلند میشم وبه زندگی سلام میدم، میدونی دوهفته پیش من هم توهین به مادرم رو از طرف مادر شوهرم شنیدم و خیلی ناراحت شدم چون نامزد من تو شهر خودشون زندگی نمیکنه و به خاطر حمایت نکردن پدرش مجبور شده که دوساله پیش ما زندگی میکنه ودر طول این مدت خانوده من یک بار هم به نامزدم بی احترامی نکردن و حتی از من به ایشون بیشتر احترام گذاشتن ولی مادر شوهرم به جای تشکر بعد از ده ماه که اصلا به مادرم زنگ نزده بود زنگ زد وگفت پسرم رو به زور کشوندید تو خونتون وما داشتیم اجاره میدادیم وهزار تا حرف دیگه در صورتی که نامزدم خانه اجاره ای رو باید تحویل صاحبخونه میداد وپدرش هم گفت من پول ندارم وهنوز دانشگاهش تمام نشده بود وما از سر دلسوزی گفتیم غریبه تو خونمون راهش دادیم.. بگذریم از این قضیه
فقط میخوام بدونی که تو این دنیای بزرگ تو تنها نیستی که مشکلات داری ونباید جا بزنی و عروسیت رو به هم بزنی
میدونی ادمها درجه داناییشون متفاوت هست و از هر کسی به اندازه فهم وشعورش انتظار داشته باش و بدون که نتونسته خودش رو از نظر فرهنگی و شعور وادب و اداب معاشرت بالا بکشه
تو فقط به فکر خودت وشوهرت باش وسعی کن شوهرت رو همراه خودت کنی همیشه مردها از گلایه وغر زدن بدشون میاد اولش شوهرت رو به خونه خودتون یا پارک یا جایی رو که با هم خاطره خوبی دارین دعوت کن واز اینکه فامیل هستید استفاده کن بگو من همیشه عمه و شوهر عمه ام رو دوست داشتم ودارم همیشه پدرت خیلی مهربونه وتشکر میکنم که به فکر من بوده واقعا خوشبختم که خواهرت به خاطر من رایزنی کرده تا ما سرویس خواب بخریم وبذار اون هم احساساتش رو بگه بعد یواش یواش بگو من توقع همچین برخوردی از خواهرت رو نداشتم چون دختر عمه من هست من دوستش دارم بابای من داییت هست وغیره
به شوهرت بگو دوست دارم وسایل خونه رو با تو بخرم چون تو خیلی با سلیقه هستی و تو شریک زندگی من هستی
و یکم عاقل باش و با سیاست و همیشه با کلمات محترمانه خانواده شوهرت رو صدا بزن اون ها هم یاد میگیرن
مطمئن باش این روزها میگذره
تلاش کن که استقلال پیدا کنید تو وشوهرت و بعد از ازدواج اجازه دخالت نده اون هم با سیاست باید شوهرت رو همراه خودت کنی حالا با یکم کوتاه اومدن همه چیز درست میشه و عروسیت برگزار میشه به خوبی وخوشی
همیشه لبخند بزن
-
RE: کمکم کنید عاجزانه نمیدونم چه طور برخورد کنم
ممنونم گلم که وقت گذاشتی.:72::72::72::72::46::72::72::72: