-
احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده..
سلام
من تازه با این سایت آشنا شدم و خوشحالم و فکر میکنم میتونم با کمک شما دوستان دلسوز و کارشناسان به بهبود وضعییت خودم و زندگیم کمک کنم
من 30 سالمه و شوهرم همسن خودمه و2 ساله که زیر یک سقف زندگی میکنیم و حدود 4 ساله که همسرم رو میشناسم
من مشکلات بسیار بسیار زیادی در زندگی دارم که میدونم یک قسمت عمدش برمیگرده به خودم و یک قسمت هم به همسرم و قسمت زیادی هم شرایط مالی
هر چند گاهی فکر میکنم اگر مشکلات متعدد همسرم همسرم و شرایط بد مالیش نبود انقدر به من هم فشار نمیومد و میتونستم آدم نرمال با ویژگیهای برجسته ای باشم..
الان اونقدر وضعیتم بد شده که احساس میکنم هیچ دلخوشی توی زندگی ندارم و دارم افسرده میشم که خیلی ازش میترسم:302:
رابطه درست و سالمی با همسرم ندارم و خیلی وقتا احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده و به خاطر این اشتباهم مجبورم تا آخر عمر بسوزمو بسازم.. نمیدونم از کجا شروع کنم میخام اشاره ای به مشکلاتم با همسرم داشته باشم و نقاط ضعفشو لسیت:
1-شوهرم مرد قاطعی نیست و نمیتونه روی من تاثیری داشته باشه و این خصوصیتش خیلی همیشه زجرم داده
2-متاسفانه کلا" سعی میکنه تو رفتاراش و روابطش بیشتر فیلم بازی کنه تا خودش باشه یعنی خود واقعیش نیست و نقاب به خودش زده به همین دلیل هم آدم نمیتونه بهش احساس نزدیکی کنه حتی من که همسرشم و نمیتونه روابط اجتماعی خوبی داشته باشه
3-آینده نگر نیست و به همین دلیل من همه بار زندگی رو رو دوش خودم احساس میکنم مدام استرس و نگرانی همه چیز رو در آینده دارم از جزئی ترین مسائل تا بزرگترینشون و میدونم اگه من فکر چیزی رو نکرده باشم و بهش یادآوری نکنم امکان نداره که اون به فکر اون مسئله بوده باشه
4-کلا"حرف رو هوا زیاد میزنه و قول الکی زیاد میده و بدون اینکه فکر کنه که این کار در توانش هست یا نه با اطمینان قولشو میده که 99 درصد هم ازعهدش بر نمیاد
5-نگاهش به زندگی بطور کل واقع بینانه نیست و بسیار ساده و خوشبینانه به همه چیز نگاه میکنه نه واقع بینانه
...
بازم هست حالا فعلا" اینارو گفتم و البته اینم بگم که خودمم اشکالات زیادی دارم که تا کنون کاملا" موفق به رفعشون نشدم. و همه اینا باعث شده علاقم رو بهش خیلی کم بشه و نتونم باهاش رابطه عاشقانه ای داشته باشم و خیلی از این بابت عذاب میکشم
خلاصه اینکه حالم اصلا" خوب نیست اما با این حال دوست دارم همه سعیم رو بکنم تا شاید بتونم یه زندگی با آرامش و نرمال رو با همسرم داشته باشم
پیشاپیش ممنونم از کسانیکه در این زمینه کمکم میکنید
در ادامه میخواستم به نقاط منفی خودم هم اشاره کنم که البته قابل ذکره که خیلیهاش رو تونستم با مطالعه مطالب این سایت و راهنماییهای دوستان بفهمم و دربیارم(البته فقط تونستم بفهممشون:311: نتونستم رفعشون کنم تا الان)
1 من در عین اینکه بسیار شوخ طبع و اهل بگو بخند هستم خیلی خیلی هم عصبی هستم و تا حدی پرخاشگر
2-بسیار بسیار دهن بین هیتم و اگر حتی در مورد مشئلهای خودم به اطمینان 100 درصد رسیده باشم کافیه یکی رد بشه یه حرفی بزنه اونوقت کلا" نظرم برمیگرده
3-تعادل ندارم و با کوچکترین مسئله ای خیلی خوشحال و با کوچکترین چیزی بهم میریزم و خیلی ناراحت میشم
4-بر اساس احساساتم تصمیم میگیرم تا عقلم
5-بی اراده هستم و هر حرکت مثبتی رو که در زندگی شروع میکنم با کوچترین مسئله منفی که در زندگیم پیش میاد ولش میکنم
6-حالم به شدت به مسائل بیرونی مربوطه و به سرعت بالا و پایین میشه
7-کلا" همیشه اظطراب همه چیز رو در آینده دارم و از آینده خیلی میترسم در عین اینکه خیلی هم تو گذشته سیر میکنم و ول کن گذشته ها نیستم
8-هیجان محور هستم(اینو از فرشته مهربون یاد گرفتم:310:) و در موقع عصبانیت ،خوشحالی و ناراحتی بسیار هیجان زده میشم و باید به نحوی اونو خالی کنم
...
-
RE: احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده..
نقل قول:
2-بسیار بسیار دهن بین هیتم و اگر حتی در مورد مشئلهای خودم به اطمینان 100 درصد رسیده باشم کافیه یکی رد بشه یه حرفی بزنه اونوقت کلا" نظرم برمیگرده
3-تعادل ندارم و با کوچکترین مسئله ای خیلی خوشحال و با کوچکترین چیزی بهم میریزم و خیلی ناراحت میشم
4-بر اساس احساساتم تصمیم میگیرم تا عقلم
5-بی اراده هستم و هر حرکت مثبتی رو که در زندگی شروع میکنم با کوچترین مسئله منفی که در زندگیم پیش میاد ولش میکنم
6-حالم به شدت به مسائل بیرونی مربوطه و به سرعت بالا و پایین میشه
با سلام
5 مورد بالايي كه نوشتيد كاملا همش به يك موضوع اشاره داره فقط ادبيات بيانشون رو متفاوت گفتيد و اينطوري ايرادات خودتون رو به رقم 8 رسونديد .
مطلب بعدي كه به ذهن بنده ميرسه اينه كه احتمالا بيرون از خونه يا در فاميل و اطرافيان شوهر خودتون رو با مردان ديگر مقايسه ميكنيد و نتيجه گيري هم ميكنيد .
و از طرفي به گفته ديگران در مورد شوهرتان به طور حتم يقين پيدا ميكنيد و حتي اگه عاشق شوهرتون باشيد ولي مثلا كسي ايراد شوهرتون رو بگه يه خورده دل سرد ميشد .
يعني اگر شما روزي 100 درصد شوهرتون رو قبول داشتيد در طي اين 2 سال با نظرات ديگران به كل قيد شوهرتون رو زديد و حالا در اين وسط گرفتار شده ايد .
بي زحمت از نحوه برخورد روزانه تان هم بنويسيد و يا بطور مثال يه واقعه اي كه خيلي مهم بوده توي زندگيتون رو بنويسيد بدون قضاوت .
با تشكر
برادركوچكتان
يامولاعلي
-
RE: احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده..
ممنونم از توجهتون جنابm25teh
آفرین کاملا" درست فهمیدید ،من مدام در حال مقایسه همسرم با سایرین و زندگی خودم با زندگی بقیه هستم و به محض اینکه نتیجه این مقایسه مثبت نباشه(که اکثرا" هم همینه)حالم بد میشه و عصبی میشم و اینو تو سر همسرم میکوبم:302:
ببینین من عاشق اینم که همسرم بتونه روی من تاثیر مثبت داشته باشه و باعٍث پیشرفتم بشه تو زندگی ونه اینکه بود و نبودش توی زندگیم فرقی نکنه و بارها هم اینو بهش گفتم که زن و شوهر باید باعث بهتر شدن هم باشند از هر نظر حتی بهش گفتم دلم میخواد ایراداتمو بهم بگی و مجبورم کنی رفعشون کنم و فقط مواقعی که اینو بهش گفتم صرفا" به خاطر حرف من بصورت ضاهری و مقطعی اینکارو کرده و بعد هم دوباره ول کرده و اصلا" بهم نچسبیده
مثلا" اگر من از صبح تا شب بگیرم تو خونه بخوابمو هیچ فعالیت مثبتی نکنم هیچی نمیگه در حالیکه من مدام دارم ایراداتش رو بهش میگم (البته قبول دارم که در این زمینه زیاده روی میکنم)و ازش میخوام رفعشون کنه و دائم در حال بحث و دعوا هستم باهاش(چون عصبی هستم کنترلمو از دست میدم و اکثرا" با صدای بلند باهاش در حال بحث هستم)
کلا" احساس تنهایی میکنم چون مشکلاتم خیلی منحصر به فردن و یه جورایی برعکس مشکلات سایرین هستن:302:
نمیدونم و لی من اصلا" اوایل آشنایی متوجه این خصوصیاتش نبودم و چون یه سری خصوصیات مثبت داشت که البته خودش هم سعی میکرد اونارو بزرگتر نشون بده من دزست نشناختمش
-
RE: احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده..
چرا هیچکس راهنمایی نمیکنه ؟؟موضوع رو بد مطرح کردم؟؟
-
RE: احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده..
سلام باران جان و خوش آمدی
عزیزم با این دو پستت احساس می کنم یه جورایی خودت مشکل داری و نه همسرت. (البته می دونم که ظرفیتشو داری گفتم)
چند نکته می خوام برات یادآوری کنم:
1- هیچ وقت و در هیچ شرایطی خودت و زندگیت رو با دیگران مقایسه نکن. هرکس و زندگی ای مشکلات خاص خودش و البته نکات مثبتی هم داره که همش باهمه. اما ما گاهی فقط از یه زاویه به زندگی دیگران نگاه می کنیم و بقیه غفلت می کنیم. باید توجه داشته باشیم که خوبی و بدی یه زندگی همش باهمه و نمی تونیم از زندگی دیگران فقط خوبیهاش رو فاکتور بگیریم و حسرت اونها رو بخوریم.
(یه مثال می زنم. فرض کن امروز می ری خونه دوستت و می بینی که تابلوی خیلی زیبا و گرون قیمت تازه خریدن و شما هم دلت می خواد. خوب شما و دیگران فقط اون تابلو رو می بینی ولی اگه خودت تو زندگی باشی می بینی که مدتهاست اون خانواده نه مسافرتی با هم رفتن و نه تفریح و رستورانی تا پول لازم برای خرید تابلو را پس انذاز کنن. آیا با این دونستن پشت پرده قضیه آیا باز دلت تابلو می خواد یا مسافرت؟)
البته این فقط یه مثال بود و امیدوارم که اصل مطلب رو تونسته باشم برسونم.
2- اگه دنبال موفقیت و پیشرفتی، فقط باید به خودت و توانایی هات تکیه کنی. بیخودی گناه رو گردن همسرت نیانداز. اگه الان احساس می کنی که پیشرفتی نداری مقصر عدم هدف گذاری، برنامه ریزی و تلاش صحیح صرفا از جانب خودته. مادامیکه منتظر باشیم که دیگران ما رو تشویق کنن که به موفقیتی برسیم این یعنی فقط شونه خالی کردن از زیر بار مسئولیت)
عزیزم یه یا علی بگو و برای خودت یه برنامه ریزی کن و هدفی تعیین کن و برای رسیدن بهش تلاش کن. اینجوری خیلی هم رو نقاط منفی خودت و همسرت زوم نمی کنی و فرصت مقایسه خودت با دیگران رو پیدا نمی کنی.
3- عزیزم چرا فقط نقاط ضعف خودت و همسرت رو می بینی. بیا اصلا تو همین تاپیک، نقاط مثبت خودت و همسرت رو جداگانه لیست کن. و اتفاقا اینبار خودت اون نقاط مثبت رو پررنگ کن.
راز موفقیت تو زندگی اینه که نقاط مثبت همسرمون رو پررنگ و نقاط ضعفش رو کمرنگ ببینیم.
-
RE: احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده..
ممنونم blue skye عزیز
آره میفهمم چی میگی من واقعا" میخوام سعی کنم نقاط ضعفم رو از بین ببرم به خصوص این ترس آز آینده و استرس و اظطرابمو و عصبی بودنمو چون واقعا" احساس میکنم آرامشی تو زندگی برام نذاشتن ،اما خوب نمیشه از نقاط ضعف همسرم هم چشم پوشی کرد و اونها هم واقعا" اذیتم میکنن
نکته دیگه اینکه آره خودمم دوس دارم هدف داشته باشم و براش برنامه ریزی و تلاش کنم اما مشکل اینه که هدف رو نمیدونم چی بذارم!!
من کارشناسی ارشد خوندم درسم تموم شده الانم یه کار نیمه وقت دارم (خودم میخواستم نیمه وقت باشه )که البته کارم طوریه که ارتباطات اجتماعی خیلی خیلی کمی داره ،به هنر یا موسیقی خاصی هم علاقه ندارم زبانم هم خوبه ..دیگه نمیدونم رو چی هدف بذارم که برام انگیزه داشته باشه و جالب باشه ..البته کلا" ارتباطاتم خیلی کمه و دوست دارم به نحوی اونو زیاد کنم و همش تو خونه نباشم ،کلاسی چیزی برم اما نمیدونم چی!
البته به مسائل روحی و ماورائی و مربوط به انرژی و روانشناختی و هیپنوتیزم و اینجور چیزا خیلی علاقه دارم:310:
اما خوب نمیدونم کجا برم؟
در رابطه با مشکلات خودم و همسرم هم اگه میشه راهکار بدید ممنون میشم خیلی:72:
-
RE: احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده..
سلام مجدد
به يك باره هيچ شخصي نمي تواند تغيير كند و اگر تغيير كردن راحت بود كه ديگر غمي نداشتيم .
به پوست انداختن مار كه فكر ميكنم تازه ميفهمم كه چقدر سخته تغيير كردن . كلي زحمت ميكشه تا از پوست قديمي به پوست جديد برسه .
بلا نسبت بزرگواران ، ذهن من چون عادت داره به پيدا كردن مثال هاي طبيعي اين مثال رو زدم . اميدوارم كه بي ادبي نباشه .
حالا ميخواهيد تغيير كنيد يا تغيير بدهيد ؟
جواب هر كدوم كه باشه بايد بلند شيد و شروع كنيد شايد 1 ماه 2 ماه 3 ماه 5 ماه 1 سال طول بكشه ولي ميدونيم كه حتما هدفي هست .
به گفته بزرگي : نرسيدن به هدف مصيبت نيست ، نداشتن هدف مصيبت است .
خب به لطف خدا كه امروز با مطالعه به فكر حركت كردن افتاده ايد و ميخواهيد به سوي كمال و تكامل حركت بفرمائيد . با جديت شروع كنيد و مزه خوش زندگي را بچشيد .
به نظر من زندگي مرحله داره : مرحله انتخاب : مرحله فشار ها : مرحله تمرين : مرحله فشارهاي جديد : مرحله كنترل ضمن امتحان : مرحله انتخاب مجدد : مرحله صبوري : مرحله تمرين : مرحله آرامش و ...
يعني تا رسيدن به هدف حسابي بايد از كت و كول افتاده باشيد و براي هدفتان زحمت بكشيد .
نيازي نيست كسي حق را به شما يا به همسرتان بدهد فقط بايد بدونيد كه شما با وجدان خودتان آرامش را شريك شده ايد و تمام زحمتي كه مي توانستيد را كشيده ايد .
براي شروع هم حسابي به اشتباهاتي كه كردي گوش مالي بده ، به اصطلاح باور داشته باش كه اشتباهاتي كه كردي بايد جبران شوند حتي اگر همسر محترم شما جبران نكرد . حتي اگر نخواست كه پيگير باشه . شما قوي باش و زحمت بكش . باور داشته باش كه مرحله به مرحله به جلو پيش خواهي رفت و قرار نيست همه چيز سر يه هفته عوض بشه .
جمله اي توي فيلم راز هست كه ميگه : رخداد ها به زمان نياز دارند .
يعني صبور باش و باور داشته باش كه براي تغيير رخدادها به زمان نياز دارند .
بزرگواران ديگه هم سرشون شلوغه به زودي ميان و بهتر از اين حقير براتون مينويسند . نوشته هاي بنده علي الحساب هست انشالله كه مفيد واقع بشه .
موفق و خوشبخت باشيد .
يامولاعلي
-
RE: احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده..
کاملا" حرفاتون رو قبول دارم و با خوندن مطالب مفیدتون و تاکیدی که روی زمان داشتید یاد یکی دیگه از اشکالات مهم خودم افتادم :"کم صبری"
متاسفانه همین مشکلم که در مورد هر چیزی دوست دارم خیلی سریع به بهترین نتیجه برسم باعث شده که نتونم حرکت مثبتی رو طی زمان ادامه بدم و نتیجه مثبت و پایداری ازش بگیرم..و خیلی دوست دارم که این حالت رو نداشته باشم و صبر با آرامش رو یاد بگیرم و ممنون میشم راهنمایی کنید در این زمینه..
و دیگه اینکه من واقعا" مشتاقم که خودم و زندگیم رو از این وضع نجات بدم و نمیدونم برای شروع باید اول سراغ خودم و خودسازی برم یا همسرم یا هر دو باهم؟؟
و هر کدوم رو باید از کجا شروع کنم؟ قدم اول چیه؟
-
RE: احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده..
مرسی به شهامتتون خانم باران که ضعف های خودتون رو اینقدر راحت بیان می کنین.
-
RE: احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده..
:72:سلام باران عزیز
خب این خیلی خوبه که شما به نقاط ضعف خودتون اعتقاد دارید. اما سعی نکنید به یک باره همه را با هم حل کنید. شما بیشتر خلاقیت نداری. خلاقیت یعنی خلق یک هدف و بعد به دنبال اون رفتن. شما دنبال این هستی که یکی بهت هدف بده بعدشم مدام هولت بده تا شما بهش برسی.
گفته بودی شوخ طبعی و عصبی و دهن بین.
بیا اول رو همین سه تا تمرکز کن و اروم اروم اینا رو متعادل کن.
مثلا شوخ طبعیه خدادادی و که داری تقویت کن و موضوعاتی که عصبیت می کنه با همین حس شوخ طبعی روش تمرکز کن و ازش بگذر.
اما در مورد دهن بینی مدتی سعی کن خودت باشی.
گفته بودی همسرت نقابی می زنه به چهره که نمی شه بهش تکیه کرد خب شما هم داری همین کار و می کنی منتها به یه شکل دیگه. یک چهار چوبی داشته باش و خودت و همسرت و زندگیت و در این چهار چوب معنا کن اون وقت هر کی خلاف این و گفت تمام سعیت کن که همون چهارچوب خودت و باور داشته باشی نه حرف دیگران و. تو اروم اروم می تونی خلاف حرف دیگران عمل کنی تا کم کم این حس دهن بین بودن و ا زخودت دور کنی و خودت باشی.
این توصیه رو خواهرانه بپذیر و سعی کن طی ز مان باورش کنی که " زندگیت و هیچ وقت با دیگران مقایسه نکن"
معلومه که همه زندگیها یک عیب و نقصی داره و ما هیچ وقت عیب و نقص زندگی دیگران و نمی بینیم و در مقایسه زندگی خودمون با شکست مواجه می شه. موج مثبت بفرس باور کن که زندگی خودت خیلی خوبه و حس خوشبختی می کنی اون وقت ببین که حرف دیگران هم متفاوت خواهد شد چون تو خودت ایمان داری زندگیت خوبه و نقاط ضعفش و هم دارین سعی می کنید حل کنید.
جمع بندی حرفام اینه که:
اول عصبی بودن و با تلاش و حس شوخ طبعی ز خودت دور کنی و بعد حالت دهن بین بودن. که هر دو باه زمان نیاز داره و یه شبه نمی تونی این دو تا مشکل و حل کنی.
راستی اسمی که برای تایپیکت انتخاب کردی جالب نبود. چون مشکل از همسرت و انتخابت نیست مشکل از خودته.
شما اول مشکلات خودت و حل کن خواهی دید خیلی از مشکلاتی که الان در زندگی و همسرت می بینی بعدا نخواهی دید. خب البته همسرتم انسانه و ممکنه ایراداتی داشته باشه.
هیچ وقت مستقیم بهش نگو تو فلان ایراد و داری و این من و اذیت می کنه و ....:163:
غیر مستقیم........
موفق باشید:72:
-
RE: احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده..
مرسی sisilii عزیز
پس چیزی که از حرفهای شما برداشت کردم اینه که فعلا" کلا" نقاط ضعف شوهرم رو ول کنم و فقط روی خودم تمرکز کنم درسته؟؟
این خیلی برام سخته میدونی مثلا" من دارم آرام بودن رو تمرین میکنم و اینکه عصبی نشم و آرامش داشته باشم و خوب هم دارم پیش میرم ..اما به محض اینکه کوچکترین نکته منفی توی شوهرم میبینم یا حتی به دلیلی یادش میفتم همه آرامشمو از دست میدم و عصبی میشم و باید همونجا و در همون لحظه (چون بی صبرم)اونو بهش بگم و با حالت عصبی هم میگم حتی اگه نصف شب باشه و خواب باشه یا باید بیدارش کنم و بهش بگم یا تا صبح که پاشه خوابم نمیبره:302:
نمیدونم حس میکنم یه حالت وسواسی نسبت به ایرادات شوهرم پیدا کردم بصورت ناخاسته که خیلی عذابم میده و نمیذاره آروم باشم ..شاید این مسئله بخاطر اینه که خوب ایراد و اشکال ماشالا کم نداره و من از باببت دونه دونه شون خیلی عذاب کشیدم..
یه چیز دیگه که گفتی هر چیزی و ایرادی رو غیر مستقیم بهش بگو ، من خیلی دوس داشتم که میشد اینکارو کنم و جواب میداد ولی متاسفانه آدمیه که وقتی یه چیزی رو بصورت ملایم و غیر مستقیم بهش میگی خیلی جدیش نمیگیره و اصلا" بهش فکر نمیکنه فقط زمانی یه چیزو کمی جدی میگیره و بهش توجه میکنه که رک و مستقیم . تا حدی تند بهش گفته بشه ..اینم یکی دیگه از مشکلاتیه که من بیچاره دارم باهاش و باعث میشه سر هر مسئله کوچیک بحث تندی پیش بیاد و اعصاب من متشنج بشه:302:
-
RE: احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده..
نقل قول:
این خیلی برام سخته میدونی مثلا" من دارم آرام بودن رو تمرین میکنم و اینکه عصبی نشم و آرامش داشته باشم و خوب هم دارم پیش میرم ..اما به محض اینکه کوچکترین نکته منفی توی شوهرم میبینم یا حتی به دلیلی یادش میفتم همه آرامشمو از دست میدم و عصبی میشم و باید همونجا و در همون لحظه (چون بی صبرم)اونو بهش بگم و با حالت عصبی هم میگم حتی اگه نصف شب باشه و خواب باشه یا باید بیدارش کنم و بهش بگم یا تا صبح که پاشه خوابم نمیبره302
1 : اتفاقا قرار هست كه همين مرحله سخت بودن رو بگذروني و با تمرين كردن بفهمي كه بايد صبر كني .
شما لطف نميكني كه ميخواي صبور باشي بلكه وظيفه ات هست كه ميخواي صبور باشي . متوجه هستيد كه ؟
شما لطف نميكني كه ميخواي خود سازي كني بلكه براي بهتر زندگي كردن ميخواي خودسازي كني . متوجه ايد كه ؟
2 : اينقدر تكرار نكن بي صبرم بي صبرم در عوض تكرار كن بايد صبر كنم بايد صبر كنم و به ذهن خودت آموزش بده كه صبر كنه ، مثل غذا كه هي ميخواي بخوري و ياد گرفتي كه به وقتش غذا بخوري . حالا هي به ذهنت ياد بده با كلمه صبر كردن آشتي كنه و در زمان گرسنگي عصب هات از صبر تغذيه بگيره نه خشم و بد اخلاقي .
باز هم ميگم در حق خودت ظلم داري ميكني + حق شوهرت اگه تغيير رو از همين حالا شروع نكني چون حالا ميدوني و تا ديروز نميدونستي چه بايد بكني .
نگران اين هم نباش كه ديگران در مورد تو چه فكري ميكنند ، اونا احتمالا اصلا به تو فكر نميكنن
يعني فقط خودت مهمي كه چه فكري ميكني تا بتوني زندگي خودت رو رقم بزني .
دعا گوي شما . برادر كوچكتان
يامولاعلي
-
RE: احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده..
ممنونم جناب محترمm25teh
چشم من دارم سعی میکنم صبور باشم حتی وقتی چیزی توی ذوقم میخوره با اینکه خیلی سخته برام اما همه سعیمو میکنم تا ببینم چی میشه:72:
اگر لطف کنید و در مورد مسائل دیگهای که مطرح کردم به خصوص اینکه اگر مسئله ای رو آروم یا غیر مستقیم به شوهرم بگم جدیش نمیگیره بگین باید چیکار کنم ممنون میشم..خب ببینین همین خصوصیتش باعث میشه من آرامشمو از دست بدم چون مجبورم میکنه همون مسئله کوچیک رو با لحن بلند و مستقیم و گاها"توهین آمیز بهش بگم و نتیجه اینکه حال خودم بد میشه..همیشه همینطور بوده و باعث شده که من در زندگی باهاش رنگ ارامش رو نبینم در عین اینکه خودش ادم آرومیه ..واقعا" دیگه خسته شدم از این وضع و دلم میخواد یه زندگی اروم و لذتبخش رو تجربه کنم.
اگر میشه بیشتر راهنمایی کنید که الان من کلا" کاری به کار اون نداشته باشم یعنی؟؟چیکار کنم؟
-
RE: احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده..
سلام:72:
دوست عزیز فعلا رو خودت تمرکز کن.
همین خودش یک امتحانه چیزی که شما رو عصبی کرد به جای اینکه شوهرت و از خواب بیدار کنی و همون موقع بگی به خودت بقبولان که من باید بخوابم و فردا که او از سر کار برگشت این موضوع رو بگم خب قطعا خیلی سخته اما خودش یک تمرینه برای صبور بودن.
من نمی دونم چرا شما فکر می کنی همسرت سرشار از ایراده. در حالی که خودتون هم ایرادات بسیاری داری از جمله کم صبر بودنت عصبی شدنت و....
بهتر نیست ایرادات همسرت و مثبت ببینی؟
اینکه که او ادم ارومیه یک خصیصه مثبته نه منفی. اینکه دوست داره همه چیز رک و پوست کنده گفته بشه نه در لفافه خیلی خوبه.
اما اینکه شما مسایل رو با صراحت اما با لحن تند می گی خیلی بده. شما دو تا کلمه عاشقانه و قربون صدقه ضمیمه حرفت کن و موضوع و مستقیم بهش بگو به نظرم تاثیرش 2 برابر خواهد بود.
موفق باشی:72:
-
RE: احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده..
سلام باران5656
ورودت به جمع دوستان همدردی را گرامی می دارم
خــــــــــوش آمـــــــدی
عزیزم
اینکه خودت به اشکالات و ضعفهایت توجه داری و حتی لیست می کنی ، خیلی خوبه ، اما دقت داشته باش که به خاطر احساس محور بودنت ، حال تسلیم و بی اراده بودن در برابر آنها را نیابی .
احتمال می دهم که پیش از ازدواج آرزویت این بوده که همسری نصیبت بشه که با نوع رفتار و خصوصیاتش تو را بر ضعفهایت غلبه دهد ، به عبارتی خودت را برای مدیریت کردن خودت و از ضعف به قوت آمدن صاحب اراده نمی دیدی و لذا مردی را آرزو می کرده ای که با قدرت و تسلط و هیجان بالا و ... بتواند ترا مدیریت کند و شما به کمک او از شر ضعفهایی که از خود درک کرده و بابتشون رنج می بری خلاص کند و زنی قوی و مورد رضایت خودت شوی ، و چون همسرت را چنین نمی بینی ناراضی بوده و ضعفهایش ( به زعم شما ) را زوم کرده ای .
نیاز دارم ببینم این احتمال درست هست یا خیر تا بهتر بتونم در ادامه راهنمائی کنم . لذا منتظر پاسخ شما می مانم تا بعد ادامه دهم .
.
-
RE: احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده..
سلام فرشته عزیز
خیلی خوشحال شدم که شما هم به مشکل من توجه کردین ،پیشاپیش بگم که من فوق العاده به قدرت درک و نظرات شما ایمان دارم و از مطالعه پستهای خردمندانه ای که برای سایر دوستان میفرستین بسیارر لذت میبرم:72:
حدس شما تا حد زیادی درسته من کلا" همیشه(حتی از زمان بچگی) دوست داشتم با مردی باشم که قاطعیت و جذبه داشته باشه البته در کنارش خیلی هم منو دوست داشته باشه..شاید خنده دار بیاد بنظرتون ولی یادم میاد بچه که بودم به مامانم اینا میگفتم خوش به حال زنی که شوههرش کتکش میزنه چه مرد با جذبه ای داره..:311: البته خوب الان این حرف خیلی بچه گانه و مسخرس برام ولی کلا" این مسئله قاطعیت بطور کلی خیلی مهم بوده برام نه صرفا" برای اینکه بتونه من رو اصلاح کنه کلا" لذت دوست دارم این خصوصیت رو..
و متاسفانه این مسئله دقیقا" همون چیزیه که در وجود همسرم خیلی کمرنگه:302:
حتما" براتون سواله که خوب چرا اصلا" من با همچین مردی ازدواج کردم،خوب باید بگم اولا" که توی دوران اشنایی و دوستی پیش از ازدواج که چند ماهی بیشتر طول نکشید خیلی متوجه این خصوصیت ایشون نبودم و به مرور متوجه این مسئله شدم و همین باعث شد که علاقم به ایشون کم بشه و احساس کمبود د اشته باشم که اصلا" دوست ندارم اینجور باشه و خیلی از این مسئله عذاب میکشم..
البته همسرم خصوصیات مثبتی هم داره مثلا" اینه خیلی صبوره .مهربونه خیلی منو و غرغرامو خوب تحمل میکنه .صادقه.بسیار با سواد و با اطلاعاته و بسیار اهل مطالعه..
به اندازه موهای سرش کتاب خونده و در هر زمینهای که بگین اطلاعات بالا داره ولی مسئله ای که برای من جالبه اینه که بعد از این همه مطالعه و اطلاعات بالا گاها" ساده ترین و پیش پا افتاده ترین مسائل رو که یه آدم بیسواد هم بلده و رعایت میکنه رو ایشون توجه نمیکنه و رعایت نمیکنه مسائا بسیار ابتدایی مثل اینکه چطور محبتت رو به کسی نشون بدی یا اینکه در زندگی نظم و برنامه داشته باشی،مرتب باشیو شلخته نباشی یا اینکه حرفی نزنی و قولی ندی که در توانت نیست یا اینکه چطور کنترل زندگی و زنت رو تو دستت بگیری و بتونی روی زنت تاثیر گذار باشی و و و
و من بهش میگم پی چه فایده این همه کتابی که خوندیو میخونی و این همه اطلاعاتی که داری که تو ابتدایی ترین اصول زندگی و روابط رو ازشون یاد نگرفتی آخه.. به خدا باعث شده من انگیزم برای مطالعه هم از بین بره..
همه اینارو بارها و بارها به خودش گفتم و ازش خواستم که درست شه البته تغییراتی کرده و لی نه آنچنان.
اینم میدونم که من هم صبرم کم بوده و بیشتر وقتا اینارو با ناراحتی ،دعوا و گاهی توهین بهش گفتم و بعضی وقتا هم که آروم براش توضیح دادم انتظار داشتم که سریع درست بشه و نشده اونجور که دلم میخاسته و دوباره من حالم بد شده..
ببخشید دیگه سرتونو دردر اوردم، حرف خیلی زیاده فعلا" تا همین جا باشه ..
مشتاقانه منتظر حرفها و راهنماییهای همه عزیزان هستم:72:
ببخشید فرشته مهربون یک سوال متفرقه داشتم ازتون ممنون میشم راهنماییم کنید در این زمینه..
من کارشناسی ارشد در یک رشته فنی مهندسی دارم ولی بشدت به مسائل مربوط به روانشناسی و خودشناسی علاقه دارم و آرزوم اینه که بتونم در این زمینه کار و فعالیت کنم میخواستم بپرسم با توجه به این مسئله و اینکه رشته تحصیلیم هیچ ربطی به این موضع نداره ،من میتونم برای ارشد یکی از رشته های مربوط به روانشناسی کنکور پیام نور شرکت کنم؟ یعنی برای اینکه بتونم تو این رشته که مورد علاقم هست کار کنم حتما" باید 3 سال برم فوقشو یگیرم یا لینکه میتونم در دوره هایی شرکت کنم و آموزش ببینم و بعد شروع به کار کنم در این زمینه؟؟
به نظر شما کدوم بهتره؟و کدوم عملیه؟و بعدا" در کدوم مراکز میتونم در زمینه مشاوره فعالیت کنم؟؟
یا اصلا" بهتره فکرشو از سرم بیرون کنم:302:
-
RE: احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده..
با سلام
در زندگی خودمان میتوانیم کارشناس خبره در زمینه روانشناسی باشیم .
به نظر من مشاوره را از هم اکنون اجرا کنید و اتفاقا روی خودتان امتحان کنید .
احساس میکنم از طرفی دیگر دنبال تایید گرفتن هستید . زودتر به صورت عملی روی خودت کار کن و متفرقه فکر نکن.
با تشکر
برادرکوچکتان
-
RE: احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده..
نقل قول:
اگر لطف کنید و در مورد مسائل دیگهای که مطرح کردم به خصوص اینکه اگر مسئله ای رو آروم یا غیر مستقیم به شوهرم بگم جدیش نمیگیره بگین باید چیکار کنم ممنون میشم..خب ببینین همین خصوصیتش باعث میشه من آرامشمو از دست بدم چون مجبورم میکنه همون مسئله کوچیک رو با لحن بلند و مستقیم و گاها"توهین آمیز بهش بگم
به نظر بنده :
بعضي مسائل در زندگي پيش مياد كه واقعا وحشتناك هست و شخص ديگه نميتونه راحت بگه : خب مثبت فكر كن و آروم باش ، سعي كن به خودت نياري و مثبت انديشي رو در زندگي خودت وارد كن ، به مسائل طوري نگاه كن تا زندگي خوبي داشته باشي و ...
ما از كودكي تحت سرپرستي خانواده و از طرف ديگه برخوردهاي محيطي جامعه خودمان رشد كرديم . از كودكي در حق ما جفا و بي معرفتي هاي بسياري شده و البته از كودكي خيلي ها ما را دوست داشته و عاشق ما بودن و سعي كرده اند تا بهترين زندگي را براي ما بسازند .
از كودكي تا جواني و البته لحظه به لحظه زندگي لحظات خوش و ناخوشي را سپري كرده ايم . در زندگي ديگران هم دقت كرده ايم و وقتي مثلا ديده ايم كه شوهر خانم Y با او چقدر مهربان صحبت ميكنه آرزوي داشتن چنان شوهري و يا خانم آقاي x با او چقدر مودبانه برخورد ميكنه براي خود آرزوهاي بسياري ساخته ايم .
جامعه و خانواده ما جزو اصلي ترين و موثرترين افراد در ساخت شخصيت ما هست .
حالا فكرش را كه ميكنيم وقتي در ظرفي بارها و بارها سركه ميريزيم و مصرف ميكنيم يا در ظرفي آب ليمو ميريزيم و در آن نگه داري ميكنيم ، خود به خود آن ظرف بوي آن مواد را ميگيرد .
حالا فرض بگيريم كه ميخواهيم در آن ظرف آب خالص نگهداري كنيم ؛ رنگ و بوي آن را ميگيرد ، مزه سركه يا آبليمو ميدهد .
به مرور زمان ، و با عوض كردن متداول آب خالص ميتوانيم تازه تازه ظرف را از بوي مواد قبلي رها كنيم .
حالا درست است كه اولين كار پذيرفتن اشتباه است اما مرحله قوي تر از آن اين است كه خود را نجات بدهي .
سئوال هايي كه ذهنت رو مشغول خواهد كرد : چيكار كنم ؟ چطوري ؟ چرا من اينقدر بد هستم ؟ چرا انقدر بد ميارم ؟
خودتان را اذيت نكنيد ، اين يك مسئله عادي و طبيعي هست .
روشي كه من خودم استفاده كردم به خودم نمره 10- (منفي 10) دادم و شروع كردم به اصلاح خودم و گفتم هر كار مثبتي كه انجام دادم نمره اي به خودم ميدم و به سمت صفر حركت ميكنم تا اول به نقطه صفر برسم و بعد تازه در مورد مثبت شدن زندگيم تصميم بگيرم .
اين حركت رو نزديك به 7 ماه انجام دادم و ...
به هر شكل هدف گذاري به اين شكل ميتوني انجام بدي و منظور از هدف گذاري اين نيست كه شما كلاسي چيزي بري و كلا زندگيت محدود به يك چيز بشه .
مثلا من با خوندن منظم نماز و قرآن به خودم يه نمره قرار دادم . براي رفتن به دانشگاه و قبول شدن در ترم اول رو يك نمره قرار دادم و شغلم رو يك نمره ، از خواب بيدار شدن رو يك نمره ، و ...
هدف هاي نامحدود ولي كاري .
با خودت روراست باش همين .
موفق باشي
يامولاعلي
-
RE: احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده..
ممنونم که وقت میذارید جنابm25te
به دقت مطالبتون رو خوندم و بخصوص از اون قسمتی که فرموده بودین نمره به خودتون دادین خیلی خوشم اومد ،واقعا" باید به این صبر و اراده آفرین گفت و بخصوص اینکه اینکارو 7 ماه ادامه دادین!
میدوننین من همیشه دلم میخواسته آدم بهتری باشم و اشکالات فراوان و بعضا" حادم رو رفع کنم چون به شدت به این مسئله معتقد بودم همیشه که بیرون زندگی ما در واقع تصویری است از روح و افکار ما و امکان نداره که یک فرد که روح بیماری داره بتونه زندگی شاد و سالمی داشته باشه پس همیشه تکونهایی سعی کردم به خودم بدم و حرکت های مثبتی رو شروع کردم ولی متاسفانه ادامه دار نبودن و به محض بروز اولین مسئله منفی و یا غیر منفی که فکرمو درگیرش کرده ول کردم..و واقعا" غبطه میخورم به اراده و صبر شما..
و همچنین یک مشکل اساسی و ریشه ای که از بچگی داشتم و اینم همیشه باعث شده زود نا امید بشم و ول کنم..نمیدونم چجوری براتون بگم ولی از بچگی همیشه یه چیزی ته ذهنم به من میگفت تو هیچوقت نمیتونی از زندگیت کاملا" راضی باشی .. و این مسئله و ذهنیت تا الن ولم نکرده و این همیشه ته ذهنم بوده و هست و اینکه همیشه یک یا چند مشکل اساسی تو زندگیت وجود داره و محاله که بتونی بدون مشکل و با آرامش زندگی کنی..
و مطمئمنم همین ذهنیت هم باعث شده که من تا به الان همیشه زندگیم دچار مشکلی بوده و به محض اینکه یک مشکلم حل شده مشکل بعدی بوجود اومده...روانیم کرده این ذهنیتی که نمیدونم از کجا اومده ولی آنچنان در من ریشه داره که به هیییییچ وجه نمیتونم ازش خلاص شم..
و مطمئن هم هستم که تا زمانی که این ذهنیت منفی لعنتی رو نتونم پاک کنم رنگ ارامش رو تو زندگیم نمیبینم همونطور که تا الان ندیدم..
یادم میاد فقط یه زمانی بود چند سال پیش که از ته دلم احساس شادی میکردم و خودمو واقع" خوشبخت احساس میکردم اما چون با ذهنیتم جور در نمیومد مدام در حال پیدا کردن یه مشکل بودم و واقع" واقع" دست خودم نبود و غیر ارادی بود این مسئله جوریکه خودمم عذاب میکشیدم تا اینکه به این توهم رسیدم که بیماری مهلکی دارم و بزودی میمیرم و دائم در حال پیدا کردن علائم بیماریم بودم و پیدا هم میکردم حتی رفتم دکتر و دکتر میگفت هیچیت نیست ولی من مطمئن بودم یه چیزیم هست تا بالاخره به زور آزمایش دادم و که دیدم هیچیم نیست با این حال ول کن نبودم تا وقتی که مشکلی(اقتصادی) تو زندگیم بوجود اومد اونوقت دیگه توهم بیماری دست از سرم برداشت.
میخوام بگم این ذهن بیماره من نمیتونه زندگی من رو بدون مشکل تصور کنه و اینو محال میدونه و حتی اگه واقع" هیچی نباشه توهم میزنه و این توهم تا جایی ادامه داره که یک مشکل اساسی برام بوجود بیاد اونوقت خود به خود رفع میشه..
نمیدونم رسوندم یا نه مثلا" من وقتی که میخوام شروع کنم حرکت مثبتی رو و تو ذهنم آینده مو تصور میکنم که شادم و آرومم نمیتونم بخاطر اون ذهنیت منفی این تصور مثبت رو داشته باشم و هر چقدر هم که این آیندهای که میخوام تصورش کنم قشنگتر و بهتر باشه اونو محال تر میدونم..
با توجه به اینکه این پیش زمینه ذهنی در من بسیار قوی و ریشهای هست و از زمانیکه خودمو شناختم وجود داشته ،توروخدا اگه راهی به ذهنتون میرسه که شاید من بتونم ازش خلاص بشم بگین به من چون میدونم ریشه همه مشکلات و بد بختیهام تو زندگی همین بوده و هست:302:
-
RE: احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده..
با سلام
لطفا جمله زیری رو برعکس بنویس تا همه ما بخونیمش :مثال : نمیدونم = میدونم
تاکید میکنم جمله ای که در زیر مینویسم رو برعکس بنویس :
نقل قول:
نمیدونم رسوندم یا نه مثلا" من وقتی که میخوام شروع کنم حرکت مثبتی رو و تو ذهنم آینده مو تصور میکنم که شادم و آرومم نمیتونم بخاطر اون ذهنیت منفی این تصور مثبت رو داشته باشم و هر چقدر هم که این آیندهای که میخوام تصورش کنم قشنگتر و بهتر باشه اونو محال تر میدونم..
پس لطفا برعکس بنویس
با تشکر
یامولاعلی
-
RE: احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده..
چشم :
میدونم که رسوندم که : مثلا" من وقتی نمیخوام حرکت مثبتی رو شروع کنم ،تو ذهنم نمیتونم آیندمو شاد و آروم تصور کنم ولی میتونم بخاطرذهنیت مثبتم این تصویر منفی رو نداشته باشم و هر چقدر هم که این آینده ای که تصور مبکنم قشنگتر و بهتر باشه اونو در دسترس تر میبینم:104:
حالاخوبه استاد؟ :310
اما افسوس که این تصویر منفی ریشه ای تر از این حرفاس و به این آسونیا ول کن من بیچاره نیست:302:
-
RE: احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده..
سلام
ببخشید من کلاس داشتم الان اومدم دیدم
چقدر متن بالایی قشنگ بود ؟ ولی متاسفانه با جمله پایینی خرابش کردی .
جریمه اینه که هر روز متن قشنگی رو که نوشتی تکرار کنی . حتی اگر بدترین اتفاقات برات افتاد .
برو قسمت ویرایش و متن افسوسی که خوردی رو حذف کن .
این هدف رو میخوای 15 جلسه 15 روزه ادامه بدیم ! باشه ؟
این یه هدف هست .
نگران ول کردن هم نباش در عوض میتونیم با احساسات منفی خودمون دوست بشیم و پارتی بازی کنیم .
ممنونم که برای حرفم ارزش قائل شدی . متشکرم
بردار کوچکت
یامولاعلی
-
RE: احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده..
آقای m25teh
من خواستم ویرایش کنم ولی نشد به خدا .پیغام داد که فقط تا 20 دقیقه بعد میتونین ویرایش کننین..
):
ok باشه انجام میدم 15 روز تا ببینیم چی میشه..
فرشته مهربون یه سری به ما هم بزنی بد نیستا:227:
-
RE: احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده..
توي كشوري پادشاهي زندگي ميكرد كه خيلي مغرور ولي عاقل بود.
يه روز براي پادشاه يه انگشتر به عنوان هديه آوردند، ولي رو نگين انگشتر چيزي ننوشته بود و خيلي ساده بود. شاه پرسيد: اين چرا اينقدر ساده است و چرا چيزي روي آن نوشته نشده است؟ فردي كه آن انگشتر را آوره بود گفت: من اين را آوردهام تا شما هر آن چه كه ميخواهيد روي آن بنويسيد.
شاه به فكر فرو رفت كه چه چيزي بنويسد كه لايق شاه باشد و چه جملهاي به او پند ميدهد؟ همه وزيران را صدا زد و گفت: وزيران من، هر جمله و هر حرف با ارزشي كه بلد هستيد بگوييد.
وزيران هم هر آنچه بلد بودند گفتند؛ ولي شاه از هيچ كدام خوشش نيامد. دستور داد كه بروند عالمان و حكيمان را از كل كشور جمع كنند و بياوند.
وزيران هم رفتند و آوردند. شاه جلسهاي گذاشت و به همه گفت كه "هر كسي بتواند بهترين جمله را بگويد جايزه خوبي خواهد گرفت". هر كسي به چيزي گفت. باز هم شاه خوشش نيامد تا اين كه يه پير مردي به دربار آمد و گفت: با شاه كار دارم. گفتند تو با شاه چه كاري داري؟ پير مرد گفت: برايش جملهاي آوردهام.
همه خنديدند و گفتند: تو و جملهاي؟ پير مرد تو داري ميميري، تو را چه به جمله؟ خلاصه پير مرد با كلي التماس توانست آنها را راضي كند كه وارد دربار شود.
شاه گفت: تو چه جملهاي آوردهاي؟ پير مرد گفت: جمله من اينست: "هر اتفاقي كه براي ما ميافتد به نفع ماست".
شاه به فكر رفت و خيلي از اين جمله استقبال كرد و جايزه را به پير مرد داد. پير مرد در حال رفتن گفت: ديدي كه هر اتفاقي كه ميافتد به نفع ماست؟
شاه خشمگين شد و گفت: چه گفتي؟ تو سر من كلاه گذاشتي.
پير مرد گفت: نه پسرم به نفع تو هم شد، چون تو بهترين جمله جهان را يافتي. پس از اين حرف پير مرد رفت. شاه خيلي خوشحال بود كه بهترين جمله جهان را دارد و دستور داد آن را روي انگشترش حك كنند.
از آن به بعد شاه هر اتفاقي كه برايش پيش ميآمد، ميگفت هر اتفاقي كه براي ما ميافتد به نفع ماست تا جائي كه همه در دربار اين جمله را ياد گرفنه و آن را ميگفتند كه "هر اتفاقي كه براي ما ميافتد به نفع ماست" تا اينكه يه روز پادشاه در حال پوست كندن سيبي بود كه ناگهان چاقو در رفت و دو تا از انگشتان شاه را بريد و قطع كرد.
شاه ناراحت شد و دردمند. وزيرش به او گفت: هر اتفاقي كه ميافتد به نفع ماست. شاه عصباني شد و گفت: انگشت من قطع شده تو ميگوئي كه به نفع ما شده؟ به زندانبان دستور داد تا وزير را به زندان بيندازد و تا او دستور نداده او را در نياورند.
چند روزي گذشت. يك روز پادشاه به شكار رفت و در جنگل گم شد. تنهاي تنها بود. ناگهان قبيلهاي به او حمله كردند و او را گرفتند و ميخواستند او را بخورند. شاه را بستند و لباس از تن او در آوردند. اين قبيله يك سنتي داشتند كه بايد فردي كه خورده ميشود، تمام بدنش سالم باشد؛ ولي پادشاه دو تا انگشت نداشت... پس او را ول كردند تا برود.
شاه به دربار باز گشت و دستور داد كه وزير را از زندان در آورند. وزير آمد نزد شاه و گفت: با من چه كار داري؟ شاه به وزير خنديد و گفت: اين جملهاي كه گفتي "هر اتفاقي که ميافتد به نفع ماست" درست بود من نجات پيدا كردم، ولي اين به نفع من شد. ولي تو در زندان شدي! اين چه نفعي است؟ شاه اين را گفت و او را مسخره كرد.
وزير گفت: اتفاقاً به نفع من هم شد... شاه گفت: چطور؟ وزير گفت: شما هر كجا كه ميرفتيد، من را هم با خود ميبرديد، ولي آنجا من نبودم. اگر ميبودم آنها مرا ميخوردند؛ پس به نفع من هم بوده است. وزير اين را گفت و رفت.
"هر اتفاقي كه ميافتد به نفع ماست" اگر اين جمله را قبول داشته باشيد و آن را باور كنيد، ميفهميد كه چه ميگويم. من به اين جمله ايمان صد در صد دارم.
-
RE: احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده..
خیلی دوست دارم نظر دیگر دوستان رو هم در مورد خودم ،همسرم و زندگیم بدونم اما نمیدونم چرا دوستان خیلی وارد بحث من نمیشن..به هر حال مشتاقانه منتظر دیدگاهها و نظرات سازنده همه عزیزان هستم:72:
-
RE: احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده..
نقل قول:
نوشته اصلی توسط باران5656
1 من در عین اینکه بسیار شوخ طبع و اهل بگو بخند هستم خیلی خیلی هم عصبی هستم و تا حدی پرخاشگر
2-بسیار بسیار دهن بین هستم و اگر حتی در مورد مشئلهای خودم به اطمینان 100 درصد رسیده باشم کافیه یکی رد بشه یه حرفی بزنه اونوقت کلا" نظرم برمیگرده
3-تعادل ندارم و با کوچکترین مسئله ای خیلی خوشحال و با کوچکترین چیزی بهم میریزم و خیلی ناراحت میشم
4-بر اساس احساساتم تصمیم میگیرم تا عقلم
5-بی اراده هستم و هر حرکت مثبتی رو که در زندگی شروع میکنم با کوچترین مسئله منفی که در زندگیم پیش میاد ولش میکنم
6-حالم به شدت به مسائل بیرونی مربوطه و به سرعت بالا و پایین میشه
7-کلا" همیشه اضطراب همه چیز رو در آینده دارم و از آینده خیلی میترسم در عین اینکه خیلی هم تو گذشته سیر میکنم و ول کن گذشته ها نیستم
8-هیجان محور هستم(اینو از فرشته مهربون یاد گرفتم:310:) و در موقع عصبانیت ،خوشحالی و ناراحتی بسیار هیجان زده میشم و باید به نحوی اونو خالی کنم
...
باران5656 جان به دقت به حرفام توجه کن .
عزیزم
خود پنداره نقش مهمی در زندگی دارد و مثل یک سیستم عامل است برای شخصیت فرد . هرچه پنداره ما در مورد خود مثبت باشد موفقیت و تعادل در ما بیشتر خواهد بود و بر عکس آن نیز صادق است .
شما با پندارهای منفی در مورد خود،عزت نفست را به ضعف کشونده ای . آنچه از گفته هایت رنگی کرده و بولد کرده ام پنداره های منفی و غلط شما در مورد خودت است .
یکی از عوارض خود پنداره منفی و در نتیجه آن ضعف عزت نفس ، وابستگی است ، وابستگی به دیگران یا حتی اموال و وسایل شخصی و جا و مکان که البته بسته به سطح پنداره منفی در افراد این حالات متفاوته .
دلیل تصور بی اراده بودنت هم دقیقاً به پنداره منفی شما از خودت برمیگرده .
شما به شوهرت وابسته ای اونم از پیش از ازدواج و حتی آشنایی با همسرت ، ( وابستگی از پیش تعین شده ) به علت پنداره های منفی ، برای آنکه شما را از ضعفهایی که تصور می کنی و باورت شده بیرون بکشد چون خودت را ناتوان می بینی و .... وجود کسی دیگر بهت قوت میده و بر این مبنا انتظارات زیادی از وی داشته و با او انحصاری رفتار می کنی . از دیگر عوارض ، منفی نگری است در مورد خود و دیگران ، بخصوص کسی که بهش وابسته ایم و نسبت به او حساسیم ( وابستگی ، حساسیت و ریزبینی های نابجا به دنبال داره )
خانمی ، پنداره هایت در مورد خودت را لیست کن ، چه مثبت، چه منفی ، مثبتهارا تقویت کن و به خودت بخاطرشون جایزه بده ، و منفی ها را خوب بشناس و از خودت دور کن و مثبتی که مقابل اونه رو جایگزین کن . برای این کار عبارات تأکیدی خیلی کمک کننده است و سعی در عمل به جایگزین های مثبت مقابل منفی ها داشته باش .
منتظرم ببینم چه می کنی .
.
-
RE: احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده..
نقل قول:
خود پنداره نقش مهمی در زندگی دارد و مثل یک سیستم عامل است برای شخصیت فرد . هرچه پنداره ما در مورد خود مثبت باشد موفقیت و تعادل در ما بیشتر خواهد بود و بر عکس آن نیز صادق است
کاملا" اعتقاد دارم به این مسئله و فکر میکنم چیزی که باعث شده من از بچگی اون ذهنیت منفیم رو( که در موردش توضیح دادم) در مورد آینده داشته باشم همین خود پنداره منفی بوده یعنی اینکه برداشت من از خودم و شخصیتم منفی بوده..،حالا اینکه چرا من از بچگی که هنوز شناخت درستی از خودم نداشتم این تصویر منفی رو داشتم فکر میکنم نتیجه رفتار و تلقینات بزرگترام بوده نسبت به خودم و من چون هنوز بچه بودم و یه بچه خودش قدرت تجزیه و تحلیل نداره و همه چیز رو از چشم پدر و مادرش میبینه و طرز فکر اونارو بدون فکر میپذیره و تو ذهنش حک میشه..و متاسفانه این تصویر منفی از خودم تو ذهنم حک شد و موند و همون باعث شد تا ناخوداگاه رفتارم و شخصیتم رو با اون الگوی منفی ذهنیم تطبیق بدم و در عمل همون شخصیت منفی رو داشته باشم که از بچگی فکر میکردم هستم..و متاسفانه فکر میکنم این بزرگترین ضربه رو به من و روحم زد و همونطور که قبلا" گفتم باعث شده که من نتونم زندگی بدون مشکل رو برای خودم متصور بشم که در واقعیت هم همیشه همین بوده..
اما اینکه الان چه کنم که از شر این تصویر و ذهنیت خلاص بشم اینه که بتونم نقاط منفی شخصیتیم رو تا حد توانم کمرنگ یا برطرف کنم و برای اینکار خوب اول باید اونارو یکی یکی بشناسم و لیستشون کنم تا بتونم روشون کار کنم دیگه نه؟
و این خود پنداره منفی رو در صورتی میتونم نداشته باشم که اون نقاط ضعفمرو (که واقعا" وجود دارن و صرفا" یک برداشت منفی از خودم نیستن)برطرف کرده باشم و همه سعی منم همینه و دارم مطالعه میکنم و فکر میکنم که بتونم هر کدوم رو بهتر بشناسم و بفهمم منشاء هر کدوم چیه تا باهاشون مبارزه کنم.
اینکارو شروع کردم و دارم نهایت تلاشم رو میکنم در جهت رفع همه اونها و بنظر خودم خیلی دارم خوب پیش میرم و بسیار راضی هستم :104:
اما تنها مسئله ای که الان خیلی اذیتم میکنه و هی نا امیدم میکنه و نتونستم تا الان درستش کنم این وابستگیم شدیدمه به مسائل خارجی..
درست در زمانیکه دارم به شدت رو خودکم کار میکنمو کلی بهتر شدم یک اتفاق مثلا" تو کار همسرم میفته و این باعث میشه کلا" بهم بریزم و قاطی کنمو ..بعد دوباره برمیگردم اول خط و دوباره باید راهی که اومدم رو از اول طی کنم :302:
اینو نمیدونم چیکار کنم که انقدر زود و با کوچکترین مسئله ناراحت کننده ای خودمو ول نکنم..
-
RE: احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده..
اینم با کمک مشاوره حضوری و شناخت درمانی حلش کن .
نیازه با داده های درونیت بیشتر آشنا بشی تا به آنها برای تأمین احساس رضایت و نشاط رو بیاری و از وابستگی به عوامل بیرونی بیرون آیی ، و این عوامل بیرونی را کاملاً وسیله ببینی نه منشاء .
کتابهایی در زمینه زندگی مبتنی بر معنا را بخوان از جمله " انسان در جستجوی معنا " را همینطور تأکید دارم مطالعه کتاب " از حال بد به حال خوب " را .
ارتباط با خدا و شناخت آثار توکل و متخلق شدن به آن بسیار در قطع وابستگی به عوامل بیرونی برای آرامش و امنیت مؤثر است .
پاورقی
=====
برای ادامه تحصیل در رشته روانشناسی فقط کافیه از پس کنکور ورودی بر بیایی ، محدودیت برای تحصیل نداری ( گروه آموزشی مربوطه را باید امتحان بدی )
توصیه می کنم تا بر خودت مسلط نشدی سراغ روانشناسی بالینی نری چون بخش مرضی آن ممکنه به خاطر تلقین پذیر بودنت ترا دچار توهم بیماری کنه .
.
-
RE: احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده..
سلام
سال نوتون مبارك باشه
چطور شد ؟ تمرينات خوب بود ؟ موفق شدين ؟
هميشه براي شادي و آرامش همه دوستان دعا ميكنم . انشالله كه مستجاب بشه . الهي امين
موفق باشيد .