-
حساسیت بی مورد مادر شوهر(کمکککککک)
سلام. حدود 2ساله که ازدواج کردم. مادر و خواهر شوهرم در تمام مسائل زندگیمان دخالت میکنند. وشدیدا روی رفتار و لباس پوشیدن و خلاصه همه کار من حساسن.
از دو ماه بعد از عقدم این رفتار هاشون شروع شد .طوری بود که جلوی خوانواده ام از هدایایی که اقوام برایمان اورده بودند مثلا محترمانه انتقاد می کردنددیگه چه برسه به خودم:324:.
این دو ساله واقعا از کاراشون دارم دیوونه میشم. از هر کلام من حرف در میارن .
اوایل هر وقت انتقادی داشتن به خونمون میومدن و به پدر و مادرم گله می کردند. مگه یه آدم چه قدر بدی می تونه داشته باشه که براش حرف در بیارن؟و همیشه بهم میگن تو اون عروسی نبودی که ما می خواستیم.در صورتی که خودشون من رو انتخاب کردند. البته اینم بگم که وقتی باهام خوبن همش هوای من رو دارن و بهم محبت میکنند وحتی طاقت دوری من رو ندارند ولی خدا نکنه باهام بد بشن به خونم تشنه می شن.:162: دلشون می خواد من فقط به سازشون برقصم. اما هر کس برای زندگیش یه معیار و ارزشی داره .:(
مثلا این اواخر: نوبت خونه مادرشوهرم بود که برم و یکهفته اونجا بمونم.(آخه باهام کاری کردن که حتما باید یک هفته اونجا بمونم وگرنه مادرشوهرم بهونه در میاره و دوباره یه دعوای دیگه که چرا خیلی خونه ما نمیای):302:از صبح چند بار زنگ زدم که اطلاع بدم که جوابم رو نمیدادند من هم شک کردم و به همسرم گفتم .ایشون هم طبق معمول گفت من اطلاعی ندارم.:33: تا اینکه شب بود تماس گرفتم مادر شوهرم گوشی رو برداشت وخیلی سنگین جوابم رو داد وگفت: صلاح ندونستم جواب بدم( البته با لحن قهر)من هم که شوکه شده بودم گفتم :مزاحم نمیشم و بعدا تماس میگیرم.)آخر شب مادر شوهرم تماس گرفت وگفت :اون موقع نمی تونستم حرف بزنم.چرا زنگ نزدی ؟ من هم که حالم به خاطر رفتار زشتشون بد بود گفتم: دیدم شما صلاح ندونستید جواب بدید گذاشتم تا هر وقت صلاح دونستید خودتون تماس بگیرید( البته با لحن محترمانه):81:
بعدا فهمیدم دلشون از دستم پر بوده و ناراحتن از اینکه من از رفتارشون ناراحتم.
من با این خانواده حساس و بی منطق که تو این مدت حرمت برای من نگذاشتن چه کار کنم؟:302:واقعا از دستشون عصبی و پرخاشگر شدم.:97:تازه جدیدا بهم میگن اخلاق نداری .آخه اشتباهاتشون رو نمیبینن وفقط من رو مقصر می دونن و مرتب بهم بی احترامی می کنن.:101: دیگه خسته شدم لطفا کمکم کنید.....:316:
متشکرم.
-
RE: حساسیت بی مورد مادر شوهر(کمکککککک)
من كه نفهميدم بالاخره مادرشوهر شما از چي ناراحت بوده كه جواب تلفن نداده و اينكه شما چرا بايد يك هــــــــــــــــــــفته بري بموني خونه مادرشوهرت؟؟:163:
دوست عزيز مادر شوهر شما احتمالا يه چيزيش ميشه!!!؟؟يعني چي كه اگه يه هفته نرم اونجا دعوا راه ميندازه؟فردا شما بچه دار شدي ميتوني نوبتي يه هفته بري بموني اونجا؟؟؟اين كه نميشه!!!!
برخورد شوهرت با اين قضيه چيه؟از مادرش دفاع مي كنه؟يا بهت حق ميده كه قاطي كني؟
-
RE: حساسیت بی مورد مادر شوهر(کمکککککک)
خودش میگه اونروز با شوهرش مشکل داشته اما دلیل نمیشه با من بد حرف بزنه.من که باور نمی کنم.
در مورد یک هفته موندنم باید بگم اینم یکی از رفتارایی که خود من هم گیج شدم.:316: خودش میگه می خوام بیشتر با شوهرت باشی تا بهتر رفتارای همدیگر رو بشناسید که وقتی خونه خودتون رفتید به مشکل نخورید .اما من قبول ندارم اونا می خوان از الان من رو کنترل کنند تا در همه مسائل زندگیم دخالت کنند. کاری که توی این دو ساله با هام کردند. حتی اگه من بخوام برای خودم لباس بخرم باید با اونا برم . البته من هم جلوی بعضی از زور گویی هاشون می ایستم.
در مورد برخورد همسرم هم باید بگم جلوی من که فقط سکوت میکنه و میگه اگه حرفی بهت می زنند ببین دلیلشون چی بوده و مشکلت رو با خودشون حل کن. کلا خودش رو قاطی این حرفا نمیکنه. و بعضی اوقات هم که در مورد برخورد مادرش باهاش حرف می زنم و میگم که چرا باهام اینطور رفتار میکنه ؟در جوابم با خودخواهی میگه مگه چه جور رفتار میکنند؟و گاهی هم که حق با منه از مادرو خواهرش دفاع میکنه.:302:همسر من یه آدمه عجیبیه من که نتونستم هنوز بشناسمش. همسرم اوایل ازدواجمون بهم گفت اگه حرفی بهت میزنند جوابشون رو بده من پشتتم اما یه روز زیر حرفش زدو 180درجه فرق کرد.نمی دونم چرا!!!!!
یک هفته است که با هم قهریم وخبری از هم نداریم . دو روز بعد از قهرمون بابام که به نظر من آدم منطقیه و حتی همسرم هم قبولش داره به پدرش زنگ زد وجدی گفت که با پسرتون بیایید که در مورد این مسایل باهاتون حرف دارم .اما ازشون خبری نشد. تا امروز که شب تولدشه به بابام زنگ زده و میگه امشب بیایید اونجا ولی پدرم قبول نکرد وگفت پس یه روز دیگه بیایید.( البته ما ازین جلسات خانوادگی که به خاطر مشکلات من وخا نوادش بوده زیاد برگزار کردیم اما تا یه مدت خوب بودن ولی بعدش دوباره همون آش وهمون کاسه.)
واقعا خسته شدم لطفا بگید اگه امدن برای صحبت کردن چه طور باهاشون حرف بزنم تا هم منطقی باشه هم اینکه دیگه تو کارم دخالت نکنن؟؟؟؟؟؟و هم اینکه همسرم من رو بیشتر به عنوان همسر قبول داشته باشه؟ چون به نظرم به حرفام اعتماد نداره. در صورتی که به شدت از دروغ متنفرم .
متشکرم:72:
-
RE: حساسیت بی مورد مادر شوهر(کمکککککک)
سلام دوست عزیز .
شما ازدواج کردین یا عقد هستین ؟
-
RE: حساسیت بی مورد مادر شوهر(کمکککککک)
سلام عقد هستم. 22سال هم دارم.
-
RE: حساسیت بی مورد مادر شوهر(کمکککککک)
سلام .
آیا کسی نیست من رو راهنمایی کنه؟:302:
-
RE: حساسیت بی مورد مادر شوهر(کمکککککک)
سلام
فکر کنم مدت نامزدی و عقدتون طولانی شده و این از تبعاتش هست.
همسرتون هم بین شما و خانواده اش نمی تونه که انتخاب کنه. هر دو را سعی کرده که حفظ کنه. به نظرم برخورد ایشون تا حالا معقول و مناسب بوده.
شاید اگر برید خونه ی خودتون اوضاع آرومتر بشه و کنترل شما روی زندگیتون بیشتر.
-
RE: حساسیت بی مورد مادر شوهر(کمکککککک)
سلام دوست عزیز
من هم با نظر بهشت موافقم شاید یکی از دلایل این رفتارها طولانی بودن دوره عقد هست اما حتما دلایل دیگه ای هم داره به نظر من سعی کن هنوز که به خونه خودت نرفتی این مساله رو براشون روشن کنی(وقتی برای صحبت اومدند البته با لحن محترمانه ، قاطع و البته حتما در حضور پدرمادرت) که اونها حق ندارن توی مسائل شخصی شما دخالت کنند البته این مسئله به نحوه برخورد خودت هم بستگی داره وقتی شما از روز اول همچین اجازه ای به اونها دادی حالا باید خیلی سعی کنی که این قضیه رو که برای اونها تبدیل به یک کار طبیعی شده عوض کنی این وسط نقش همسرت خیلی خیلی مهمه هیچ وقت همسرت رو قاطی مسائلت با مادرش نکن باید خودت از پسشون بر بیای البته منظورم این نیست که بهشون بی احترامی کنی ولی حداقل از این به بعد اصولی رو توی زندگیت و روابطت با خانواده همسرت برای خودت تعریف کن و برای رسیدن به اونها سعیتو بکن اگه میتونی محل زندگیت با خانواده شوهرت بعد از ازدواج یکی نباشه
با محبت کردن به همسرت میتونی اونو به سمت خودت بکشی و اون بزرگترین پشتیبانت در زندگی میتونه باشه.
-
RE: حساسیت بی مورد مادر شوهر(کمکککککک)
اشتباه شما به دلیل همون برگزار کردن جلسات خانوادگی برای حل مشکلات شما بوده .شما باید خودتون این مسائلو حل میکردین نه این که به شوهرتون گله کنید و یا پای خانواده هارو وسط بکشید اینجوری حرمتها از بین میره احساس میکنم شما مهارت کافی برای ارتباط با خانواده شوهرتونو ندارید. حتما در این مورد باهاشون حرف بزنید ولی نه با قهر و کینه . همیشه سعی کنید مادرشوهرتونو مادر خودتون ببینید. ما دخترا با مادر خودمون هم مشکل داریم نداریم؟
مثلا مادر من همیشه به نحوه لباس پوشیدن و راه رفتن و...غیره من گیر میده ..این به این معنی نیست اون از من بدش میاد فقط دوست داره اظهار نظر کنه و این بد نیست:43:
-
RE: حساسیت بی مورد مادر شوهر(کمکککککک)
نقل قول:
وقتی شما از روز اول همچین اجازه ای به اونها دادی حالا باید خیلی سعی کنی که این قضیه رو که برای اونها تبدیل به یک کار طبیعی شده عوض کنی
من از روز اول این اجاره رو به اونها ندادم.وقتی دیدم هر دفعه به خاطر اینکه من بیشتر اونجا بمونم باهام دعوا میکنند.مجبور شدم این تصمیمشون رو قبول کنم.
ممنون از اینکه راهنماییم می کنید اما واقعا مشکلاتم که فقط از حساسیتهای بی مورد مادرشوهرم سرچشمه می گیره خیلی زیاد شده وداره به جاهای باریک یعنی طلاق کشیده میشه.:316:
طوری با من رفتار میکنند که 2 ماه بعد از عقد همسرم تصمیم به طلاق من گرفته بود واز اون مدت 2بار دیگه هم این تصمیم رو گرفت. اما به من چیزی نگفته بود . من از مادرش شنیدم. وخودش هم تایید کرد:302:.
دوستان عزیزم ممنونم از راهنماییهای شما.:72:
-
RE: حساسیت بی مورد مادر شوهر(کمکککککک)
به نظرم بهتره هرچه سريع تر با يه مشاور صحبت كني....تو داري ناخواسته خانواده همسرت رو متوقع ميكني!!!تبعات بدي خواهد داشت....مراقب رفتار الانت باش تا بعدا لازم نباشه تغيير رويه بدي ....
-
RE: حساسیت بی مورد مادر شوهر(کمکککککک)
سلام دوست عزیز
میشه توضیح بدید مگه شما در برابر خواسته های مادر شوهرتون چه واکنشی نشون دادید که شوهرتون اینطور عکس العمل نشون داده که تصمیم به جدایی گرفته ؟ قبلا گفته بودید شوهرتون کاری با این قضیه نداره؟ علت اینکه الان با همسرتون قهرید چیه؟ تا حالا بدون اینکه حالت گله کردن داشته باشه با همسرتون درباره توقعات مادرش صحبت کردید؟
-
RE: حساسیت بی مورد مادر شوهر(کمکککککک)
نقل قول:
میشه توضیح بدید مگه شما در برابر خواسته های مادر شوهرتون چه واکنشی نشون دادید که شوهرتون اینطور عکس العمل نشون داده که تصمیم به جدایی گرفته ؟
سلام دوستان عزیز.
از همون اوایل خواسته های مادر شوهرم همراه با تحقیر من و خانواده ام بودو کوچکترین چیزی که مورد پسند شون نبودبه خونه ما میامدند و از من عیب میگرفتند و میگفتند از الان می گیم تا بعدا مشکلی پیش نیاد.یا اینکه میگفتند شما باید از بهتر بهترین رو انتخاب کنید. مثلا از هدایایی که خانواده من به پسرشون داده بودند بگیرید تا هدیه روز تولد همسرم که من براش خریده بودم رو گذاشتند کنار وگفتند پسر من لیاقتش بیش از ایناست. در صورتی که هدایا هیچ مشکلی نداشتند و من هم وقتی می دیدم که کسایی که از نظر طبقاتی از ما پایین ترند اینجور برامون افاده در میارند و می خواند ما رو کوچیک کنند جلوشون ایستادم و جواب همه بی احترامیهاشون رو دادم . گاهی اوقات خیلی آروم و گاهی اوقات عصبی و تند باهاشون برخورد کردم.البته دو ماه بعد از عقدم که اولین خواسته طلاق همسرم بوده من خیلی متین رفتار می کردم و هیچ بی احترامی از جانب من نشده بود بیشتر مادر شوهرم سر و صدا راه انداخته بود و در اون زمان همسرم خیلی خوب باهام رفتار میکرد در صورتی که ما با خا نوادش رفت و آمد نداشتیم.و اون موقع بود که همسرم گفت اگه باهات بد برخورد کردند جوابشون رو بده من پشتتم. ولی این که چرا واقعا اونموقع می خواسته من رو طلاق بده نمی دونم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اواخر چند بار دلیل این حرفش رو پرسیدم .یکبار گفت :چون رفتارهامون به هم نمی خورد. یکبار دیگه گفت :چون تحت فشار بوده و این راه رو بهتر دیده و ... آخر من متوجه نشدم واقعا چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نقل قول:
قبلا گفته بودید شوهرتون کاری با این قضیه نداره؟
درسته بعد از ماجراهای بالا که گفتم وبعد از اینکه آشتی کردیم رفتار شوهرم 180 درجه تغییر کرد. مثلا زیر حرفش زد که پشت منه و یه روز بهم گفت: اگه مشکلی با مادرم برات پیش میاد به من ربطی نداره و باید خودت باهاشون کنار بیای. من هم از اون به بعد رفتارایی که ازشون میدیدم به همسرم نمی گفتم ویا توی دل خودم میریختم و نادیده میگرفتم و یا باهاشون بعضی اوقات با نرمی وگاهی که دیگه تحملم تموم می شد با عصبانیت برخورد می کردم. و اینطور شد که همسرم کم کم خودش رو کنار کشید و سکوت رو پیشه خودش کرد.و اصلا رفتار ها و بی احترامی های خانوادهاش رو با من نادیده می گرفت واین اواخر در بعضی از موارد ازشون دفاع می کرد.مثلا یک مورد اینکه: آرایشگاهی که برای جشن عقدم به اونجا رفتیم انتخاب من بود.بعد از مراسم بهم گفتند که اصلا کاره آرایشگر خوب نبوده و بابت این کارش خیلی ازمون پول گرفته. و این موضوع رو هزاران بار هم همسرم و هم خانوادش تو سر من زدند. من هم می گفتم که مدلش رو دیده بودم و پسندیدم.تا اینکه برای اولین بار وقتی خواستم مو هام رو رنگ کنم تصمیم گرفتم اینبار با مادر شوهرم برم تا حرفی پیش نیاد. من رو به یک آرایشگاه خیلی معمولی بردند و موهام کاملا خراب شد باید بگم افتضاح بود و با این تفاوت که هزینش این بار کم بود.بهم گفتند که به همسرم چیزی نگم چون گناه داره طفلک این همه هزینه کرده .:311: من هم هیچ نگفتم و مجدد رفتم و موهام رو رنگ کردند باز ایندفعه می شد تحمل کرد .تا این ماجرا مخفی موند تا یه شب همین اواخر همسرم دوباره حرف اون آرایشگاه رو زد و باز سرزنشم کرد که فلانی به خاطر این کارش چقدر ازم پول گرفت . من هم گفتم : دوباره شروع کردی؟ و این شد که ماجرای موهام رو بهش گفتم . می دونید چی جوابم رو داد؟؟؟؟؟؟؟ با بیرحمی و خودخواهی تمام گفت :خب مادرو خواهر من که تا حالا آرایشگاه نداشتند که بدونند کجا برند. آخه شما بگید دوستان مگه من چند بار ازدواج کرده بودم که بدونم اونجا بد از آب در میاد.اینم از جواب همسرم.
نقل قول:
علت اینکه الان با همسرتون قهرید چیه؟
قهر اینبار ما هم به دلیل بی احترامی های دوباره مادرشه (موضوع جواب ندادن تلفنم که سری قبل توضیح دادم)و هم به دلیل مشکل جدیدی که با همسرم پیدا کردم.این مشکل بر میگرده به عروسی گرفتن برای من. قبل از عقد خانواده من با خانواده همسرم قرار گذاشته بودند که برای من یک جشن عقد مفصل و موقع رفتن خونه بخت هم یک عروسی مختصر بگیرند. برای من ابتدا گرفتن عروسی مهم نبود حتی به خا نوادم گفتم که دوست دارم جهیزی ام را بچینم وبه ماه عسل بریم و بعد از برگشتن یک مهمانی عصرونه بگیریم. ولی مادرم قبول نکرد و گفت این حرف رو به همسرم نزنم. من هم که دیدم به هر حال این عروسی رو باید گرفت تصمیم گرفتم با همسرم در موردش صحبت کنم ولی هر بار که حرف زدم گفت بعدا در موردش صحبت می کنیم. چند ماه پیش همه چیز خوب پیش میرفت و همسرم موافق همه چیز بود تا اینکه این اواخرکه وضع مالیش بد شده زیر همه چیز زده و میگه من عروسی نمی گیرم . ومیگه کسی با من قرار نگذاشته. چند ماه پیش همسرم تقویم رو به من داد و گفت یکی از مناسبتها روز عروسی رو معین کن .من هم روز میلاد رسول رو انتخاب کردم.وقتی خانوادم دیدن که به تاریخ عروسی نزدیک میشیم اما همسرم هیچ حرفی با پدرم نمی زنه تصمیم گرفتیم که مادرم با مادر شوهرم صحبت کنه .وقتی تماس مادرم تموم شد همسرم زنگ زد وبا عصبانیت گفت که آیا من اون روز رو انتخاب کردم منم گفتم نه من انتخاب کردم وقتی دیدم دوباره این سوال رو می پرسه گوشی رو به مادرم دادم وبا هم صحبت کردند.و همسرم زیر همه چیز زد و به مادرم گفت اگه دخترتون به من میگه عروسی می خوام و دوباره باید لباس عروس پوشید و... ومن سکوت میکنم دلیلش این نیست که این کارهارو می خوام انجام بدم و...ودر آخر گفت که میاد و با پدرم صحبت میکنه. وقتی پدرم این برخورد همسرم رو و چند روز قبل هم برخورد خا نوادش رو با من دید عصبانی شد و با پدر همسرم صحبت کرد وگفت با همسرم به خونمون بیان و در مورد این مشکلات صحبت کنند.پدر شوهرم حق رو به ما داد و گفت من می دونم که همسر و دخترم رفتارشون درست نیست و گفت بدتر از این رفتار ها رو با من هم دارند. معذرت خواهی کرد وقول داد همسرم رو بیاره.
الان ده روز که می گذره اما هنوز نیومده. و پدرم هم این اجازه رو بهم نمیده که باهاش تماس بگیرم یا پیامک بدم.
میگه اون به حرفم احترام نگذاشته واگه همسرش رو دوست داره باید بیاد اینجا. به من میگه فقط صبر کنم. توی این چند روزه چند بار بهم پیام داده . من هم یکبار پیام تبریک تولد بهش دادم و یکبار هم جواب پیام ش رو الان هم باز پیام داد اما قصد ندارم جوابش رو بدم.
نقل قول:
تا حالا بدون اینکه حالت گله کردن داشته باشه با همسرتون درباره توقعات مادرش صحبت کردید؟
نه واقعا .
متشکرم از کمکهاتون دوستان عزیزم.:72:
-
RE: حساسیت بی مورد مادر شوهر(کمکککککک)
سلام دوست عزیزم
از اینکه کامل توضیح دادید ممنون دوست من از ابتدا که تاپیک شما رو خوندم متوجه شدم اخلاق مادر شوهرتون خیلی شبیه به مادر شوهر منه اونها هم همین حساسیتها رو دارند منم بخاطر این موضوع خیلی مشکلات داشتم دوست عزیز من فکر میکنم بهتره به خواسته پدرتون گوش بدید وخودسر عمل نکنید حرف پدرتون درسته همسرتون اگه شما رو دوست داره باید بیاد و ثابت کنه . اگه اومد برای صحبت با پدرتون سر فرصت باهاش صحبت کنید و متوجهش کنید که (البته با آرامش و احترام) ادامه این رفتارها از طرف مادرش و خودش (اگه تحت تاثیر مادرش بوده)باعث مشکلات بزرگی توی زندگیتون میشه ازش بپرسید اونقدر شما و زندگیش براش ارزش داره که بخواد بخاطرش از یک سری چیزها کوتاه بیاد و یک سری حساسیت ها رو کنار بذاره . البته بد نیست شما هم البته با صلاحدید پدرمادرتون از بعضی چیزها کوتاه بیاین .دوست عزیزم شما اگه بتونید شوهرتون رو همراه خودتون کنید اون میتونه دخالتهای مادرش رو هم تا حدی روی شما کنترل کنه به نظر من الان فرد تعیین کننده همسرتونه که باید دید بخاطر زنش حاضره کمی کوتاه بیاد (خواهش میکنم تمام این صحبت ها رو با آرامش و بدون اینکه از مادرش بد گویی کنید مطرح کنید ) در مورد دخالتهاشون درباره ظاهرتون سعی کنید به نظر خودتون اونقدر خوب باشید(که حتما هستید) که اونها نتونن ایراد بگیرن .
-
RE: حساسیت بی مورد مادر شوهر(کمکککککک)
سلام بئاتریتس عزیز. ممنون از اینکه به حرفهام توجه کردی وراهنماییم کردی. :72:
نقل قول:
دوست عزیزم شما اگه بتونید شوهرتون رو همراه خودتون کنید اون میتونه دخالتهای مادرش رو هم تا حدی روی شما کنترل کنه
دوست عزیزم چطور می تونم همسرم رو همراه خودم بکنم؟ آیا مشکلات شما حل شد؟ می تونید بیشتر برام توضیح بدی و مثال بزنی؟
-
RE: حساسیت بی مورد مادر شوهر(کمکککککک)
عزیزم به نظر من خودت رو کنار بکش و همه چیز رو بدست پدرت بسپار. الان که عقدی اگه این مسایل نخواد حل بشه همون بهتر که قبل از رفتن به خانه خو دت جدا بشی تا اینکه بخوای یک عمر با همچین خانواده بی منطق و خودپسندی سر و کله بزنی.
-
RE: حساسیت بی مورد مادر شوهر(کمکککککک)
اين حرفهايي كه گفتي بهانه خوبي براي طلاق نيست...واقعا جاي تعجب داره چرا يه مرد به اين دلايل پوچ و بيخود حرف طلاق و ... رو پيش ميكشه!؟؟
خوب فكر كن دخترجان...به نظرم به شدت به يه مشاور حاذق نيازمندي...هم تو هم شوهرت...
اگه با همين روند ادامه بدي در اينده اي نه چندان دور اتفاقات نه چندان جالبي براي زندگي ات ميفته...
-
RE: حساسیت بی مورد مادر شوهر(کمکککککک)
سلام دوست عزیزم.
من با نظر شما کاملا موافقم اما پدرم میگه تا زمانیکه همسرت اینجا نیاد حق صحبت باهاش رو نداری.
واقعا بین دوراهی قرار گرفتم. الان در شرایطی نیستم که خودم تصمیم بگیرم.:302:
می ترسم بدون اطلاع پدرم با همسرم قرار بذارم و در مورد این موضوع صحبت کنم و همه چیز خراب بشه و پدرم بهش بی احترامی بشه!!!!!!
-
RE: حساسیت بی مورد مادر شوهر(کمکککککک)
عزیزم همسرت چند سالشونه؟
به نظر من به دلیل سن کمت یک مقدار بی مهارتی از خودت نشون دادی
ولی خوب دلیلی هم نمی بینم برای طلاق
واقعیتشو بخوای من مشکل مهمی توی زندگیت نمی بینم گرهی بود که با دست باز میشد و شما به دندون گرفتی و پیچیده ترش کردی
1- احتمالا شما عروس اولی که مادرشوهر شما همچین توقعاتی از شما داره که عین دخترش همه چیزو باهاش هماهنگ کنی حتی آرایشگاهتو، شما هم جاهایی کنار اومدی ( مثال رنگ موت ) جاهایی عصبانی شدی ولی به نظرمن بهترین کاری که می تونی بکنی اینه که در ظاهر بهشون احترام بگذار و در برابر خواسته های منطقیشون چیزی نگو، ولی وقتی خواسته غیر منطقی از تو دارن سکوت پیشه کن و کار خودتو بکن
لزومی نداره وقتی نمی خوای حرفشونو گوش بدی سر و صدا راه بندازی و رک بگی نمی خوام، خیلی راحت می تونی بهونه بیاری و بدون اینکه بهشون بی احترامی کنی و بی احترامی ببینی و قضیه رو بزرگش کنی خیلی با آرامش کار خودتو بکنی، چندین ماه اگه به این کار ادامه بدی اونها هم شرطی میشن و دیگه دخالت های بیجا نمی کنن
2- همسرت گفته بود که پشتتم، الان گاهی طرف اونها رو می گیره، رک بگم مردها همینن، کمتر مردی دیدم بگه مادرم اشتباه می کنه یا خواهرم، لااقل در ظاهر نمیگه و دوست من مردها سر از کارهای زن ها در نمیارن بنابراین قاضی های خوبی نمی تونن باشن، همین که شوهرت خودشو کشیده کنار و با تو هم کاری نداره بهترین فرصته که تو رابطه تو به طوری که گفتم با خانواده ش تنظیم کنی
3- علت اینکه می گفته شما رو طلاق می ده رو باید خوب مشخص کنید که آیا اونقدر مادرش اینها گیر دادن آخر از سر ناچاری یه حرفی زده و یا اینکه قصدش جدی بوده و باید پی به ریشه مسئله ببرید تا خدایی نکرده بعد عروسی همچین موردی پیش نیاد تازه این یه حرفی زده خامی و نا پختگی مادرشوهرتون بوده که اینو به شما انتقال داده
4- من با اینکه یک هفته خونه اونها میمونید و یه هفته خونه خودتون صد در صد مخالفم
علتش اینه که اولا دوری و دوستی، با این یک هفته رفتنهاتون خودتون توقع اینها رو زیاد می کنید و احترام و ابهتتونو از بین می برید، به هیچوجه وظیفه شما دوست خوبم نیست که دوره نامزدی برید یک هفته خونه نامزدتون بمونید، این رو به پدرتون بگید که بهشون عنوان کنه که من به عنوان پدر این دختر رضایت نمیدم دخترم خونه نامزدش یک هفته بمونه ، و اینجوری این مسئله رو جمعش کنید، هفته ای یک بار با احترام برو و برگرد خونه خودت:305: این حرفمو آویزه گوشت کن به عنوان خواهر بزرگتر: عروس باید سنگین و رنگین باشه ، حتی اونها هم اصرار کردن بگو پدرم اجازه نمی ده و من نمی تونم رو حرفش حرف بزنم
5- عزیزم بهتره که مسائلتونو خودتون حل کنید و اینقدر جلسات خانوادگی تشکیل ندید که روی دو تا خونواده به هم باز بشن، حتی در زمینه عروسی و مراسم، اگه وضع مالی همسرت هم خوب نیست یک مقدار مراعاتشو بکن و زیاد سخت نگیر
6- فعلا یک مدت رابطه تو اینطوری نگه دار و بذار آب ها از اسیاب بیافته و سکوت و آرامش حاکم بشه توی روابط، توی این مدت خودتم فکرهاتو متمرکز کن و یک بار برای همیشه سنگ هاتو وابکن و ایشاالله کاری کن که دیگه این جلسات تکرار نشن
موفق باشی:72:
-
RE: حساسیت بی مورد مادر شوهر(کمکککککک)
سلام سابینای عزیز.
نقل قول:
عزیزم همسرت چند سالشونه؟
همسرم 26 سالشه.
نقل قول:
احتمالا شما عروس اولی
حدستون درسته.:104:
دوست عزیزم تمام حرفهای شما رو قبول دارم وسعی میکنم از راهنماییهاتون استفاده کنم.ممنونم که کمکم می کنید.:72:
توی این مدت خا نواده ام در برابر خواسته هاشون کوتاه اومدند و هر بار من رو مجبور به تسلیم شدن کردند. ولی اینبار واقعا پدرم از دست رفتارشون خسته شده و می خواد همسرم بیاد و ببینه حرفه حسابش چیه ؟!
پدرم آدمی نیست که نسنجیده رفتار کنه حتی همسرم و خانواده اش هم این رو قبول دارند.
نقل قول:
علت اینکه می گفته شما رو طلاق می ده رو باید خوب مشخص کنید
من اینکار رو کردم ولی همسرم آدمیه که حرف از زیر زبونش نمیشه کشید.:316: البته تا زمانی که خودش نخواد. بهتره بگم یه مردیه که از اینکه با همه چیز سری برخورد کنه و همه چیز رو رمز آلود کنه لذت می بره.:302:
ولی به نظرم به دلیل رفتار خانواده اش حرف طلاق رو زده و حالا به خاطر غرور مردانش حقیقت رو نمیگه.
نقل قول:
خامی و نا پختگی مادرشوهرتون بوده که اینو به شما انتقال داده
این دفعه اولشون نیست .هر بار از من کینه به دل می گیرند سعی میکنند از شوهرم حرفی به من بزنند که من رو آتیش بزنند و طوری رفتار کنند که بگن همسرتم از ت خسته شده . آخه من نمی دونم چه کارشون میکنم که بهم بی احترامی میکنند جز اینکه فقط نمی گذارم بهم زور بگن و جوابشون رو میدم . البته میدونم که با جواب دادن کارا بدتر میشه ولی صبر و تحملم تموم شده.
نقل قول:
فعلا یک مدت رابطه تو اینطوری نگه دار و بذار آب ها از اسیاب بیافته
سابینای عزیز یعنی همینطوری قهر باشم تا خودش بیاد؟؟؟؟
-
RE: حساسیت بی مورد مادر شوهر(کمکککککک)
رابین عزیزم من فکر نمی کنم قهر کار درستی باشه
راستشو بخوای جوابتو نمی دونم چی بدم فقط می تونم توصیه بکنم که ارتباطتت رو با نامزدت کامل قطع نکنی و بعضا یه چراغ سبزی نشون بدی مثل اس ام اس و ...، فک کنم بذار ایشون بیشتر اس ام اس بدن و بحث های مهم نکن در حد احوالپرسی در ارتباط باش
به هر حال
پدرتون از رفتارهای ایشون عصبانیه درست حق دارن ولی عزیزم ایشون شاید بیشتر از شما واکنش نشون بدن چون روی شما تعصب داره هر چی باشه این تعصب وجود داره و بنابراین شما باید روش میانه رو انتخاب کنی
یک مقدار هم از این سکوت استفاده کن و سعی کن به خودت مسلط باشی و رابطه مادرشوهر و عروسو قاطی رابطه خودت با نامزدت نکنی
این دو رو از هم جدا نگه داری بهتره
-
RE: حساسیت بی مورد مادر شوهر(کمکککککک)
ممنونم سابینای عزیز.از راهنماییهاتون متشکرم.:72:
-
RE: حساسیت بی مورد مادر شوهر(کمکککککک)
دوست عزیزم سلام
در جواب سوالت باید بگم در دوران عقد دقیقا همین دخالتها توی زندگی من از طرف خانواده همسرم بود البته باید باین جزئی از ذات مادر شوهر منه حتی درباره دامادش هم نظر میده .ببین دوست من من فکر میکنم این دخالتها بخاطر اینکه شماتو عقد هستید شدتش زیاده و وقتی به خونه خودت بهتری اوضاع عوض میشه یکی از دوستان گفته بود اگه دخالتی میکنند تو دعوا راه ننداز و سکوت کن که معلوم بشه تو از این دخالتشون خوشت نیومده ولی کاری رو که فکر میکنی درسته انجام بده در برابر خواسته هاشون زود تسلیم نشو نمیگم لجبازی کنی یا بی احترامی مثلا اگه میگن فلان لباس رو بپوش بگو فکر میکنم اصلا بهم نمیاد یا نظر مامانمم اینکه بهم اصلا نمیاد خودم یک لباس خیلی عالی پسندیدم شما هم اگه ببینید خوشتون میاد. در مورد خودم دخالتهای مادر شوهرم ادامه داره ولی من بهشون فهموندم که از این دخالتها خوشم نمیاد اگر هم درباره لباسم نظر بده بدون بی احترامی نظر خودمو بهش میگم و کار خودمو میکنم . در مورد حرفهایی که از شوهرت نقل و قول میکنند اصلا توجه نکن اصلا انگار نمیشنوی عکس العمل نشون نده شاید فقط میخواد تو واکنش نشون بدی که با این کارت تیرش به سنگ میخوره
دوست عزیزم هیچ مردی که واقعا آمادگی ازدواج رو داره بخاطر اینکه همسرش به خواست مادرش لباس نمیپوشه ازش جدا نمیشه مگه اینکه موجود ضعیفی باشه و همچین آدمی لیاقت زندگی مشترک رو نداره (البته مطمئنم همسر شما اینطور نیست )و نباید زندگی رو برای همچین آدم سست عنصری تباه کرد. عزیزم نگران نباش به حرف پدرت گوش بده یک وقتی وسوسه نشی تماس با شوهرت بگیری بذار اون بیاد جلو کمی تحمل کن ولی اگه اس ام اس داد جوابشو بده طوری که متوجه بشه شما دوسش دارید علیرغم این دلخوری ها. گاهی هم اگه صلاح دونستید برای اینکه ارتباطتون 100 درصد قطع نشه بهش اس ام اس بدید نه اینکه توش ازش بخواید بیاد یا تماس بگیره فقط در حد احوالپرسی .عزیزم بهت توصیه میکنم هیچ وقت طوری رفتار نکن که کسایی که حالا عمدا یا سهوا میخوان زندگیتو بهم بریزن موفق بشن .سیاست داشته باش واسه همسرت دلبری کن:43:
-
RE: حساسیت بی مورد مادر شوهر(کمکککککک)
سلام بئاتریس عزیز. ازینکه کمکم می کنید واقعا ممنونم. حتما از راهنماییهاتون استفاده می کنم. :72:
امیدوارم شما هم مشکلتون حل بشه عزیزم.:323:
-
RE: حساسیت بی مورد مادر شوهر(کمکککککک)
با سلام خوشحالم که یک سایتی برای مشاور ازدواج پیدا کردم. من دختری هستم که مدتها با یکی از همدانشکده ایهام دوست بودم و به ازدواج فکر می کردیم. آیا اینکه پسر ماجرای خواستگاری را برای حل پاره ای از مشکلات اقتصادی و کاری عقب بیندازد تا حدی قابل قبول است ولی مشکل اینجاست اینکه ایشان بگوید روی جواب مادر و خواهرم نمی تونم اثر بگذارم و اگر بگویند نه من نمی تونم روی حرف اونها حرف بزنم چون تابحال تورویشان نایستادم.و شاید نشه ازدواج کنیم اگز اونهاسرسختانه مخالفت کنند. این یعنی بی قول قطعی! از طرفی می بینم وضعیت اینگونه است من را به امید 6ماه آینده به بعد نگه میدارد با گریه و هر وسیله ای که شده دل من را برحم می آورد که ترکش نکنم.اما من برایم بسیار گران تمام میشود که الان آینده خودمو برنامه دکترای خارجمو برای ایشان به عقب انداختم که باهم برویم بعد 6ماه دیگه مادر ایشان بیایند چون مادر پسرهستند و توجامعه این دروغ کذایی که تعداد دخترها بیشتر از پسرها بوده است مطرح است کلاس بگذارند و مانع ازدواج ما بشوند یا ناز کنند برایم بسیار وحشتناک است.مادر ایشان بیشتر دنبال مال و مدرک هستند(خداراشکر خانواده من از همه این نظرها از ایشان سرتر هستند) ولی کلاس مادر پسرها را نمیدونم چی بگم که فکر کنند پسرشان را می دزدند. اینم بگم ترس ایشان قبل از ازدواجه در کل زن بدی به نظر نمیرسند اما خوب فکر میکنند پسرش درس خونده دیگه چی شده!جو غلط جامعه ما! به قول خودش مادرش سخت گیر است ولی بعد از ازدواج کاری به عروسش ندارد روی عروس دیگرش هم اینو ثابت کرده.اما اینکه ملاک مادرشان این است اذیتم می کنه چون خانواده من بیشتر به شعور و عرضه و پاکی طرف امتیاز میده. ایشان از نظر مالی بسیار وابسته هستند که من دختر از اینکونه اصلا نیستم و کاملا مستقلم چه روحی چه مالی .من اگر روی برنامه کلی زندگیم اثری نداشت شاید می تونستم مساله را در حالت نیمه مسکوت در بیاورم و به بقیه مسایل زندگیم بپردازم.از طرفی نمیتوانم همزمان به چند مورد فکر کنم. من موردهای در نظر جامعه بسیار بهتر از ایشان داشته ام که بخاطر دکترای خارج و رفتن همه را حذف کردم و اصلا نذاشتم کار به احساس بکشه. اگر بخواهم ایشان را الان حذف کنم ایشان را از زندگیم الان نمیتوانم چون تا حدی چون دوستش دارم و پارامترهای شخصیتی مثبتی داره که برام مهمه با وجود پایینتر بودن سطح اقتصادی و استقلال قبول دارم (شاید بگم مکمل خوبی برای منه! و این برام سواله آیا انسان با مکملش می تونه بیشتر بسازه یا با عین خودش؟)و در چند صحنه زندگی که خیلی مشکل داشتم کنارم بوده و کمک روحیم کرده و اینکه پدرم خیلی فکر می کنه ازدواج نکنم چی میشه و مریضی روحی عصبی شدیدی داره.شاید دل پدرم هم بدست بیاورم(من یک دختر تحصیل کرده هستم می دانم نباید به صرف راضی کردن دل پدرم ازدواج کنم اما این مساله باعث شده با وجودی که پذیرش دکتراهای خوب داشتم تا بعد تعیین تکلیفم با دوستم به عقب بیندازم که هم دل پدرم را بدست آورم و هم با کسی که نسبتا زیاد ،نمیگم عاشقانه،دوستش دارم ازدواج کنم.اینم بگم من سالها فکر میکردم تنها به خارج برای تحصیل میروم و اونجا ازدواج میکنم ولی بعد چندین بار تنها به خارج رفتن دیدم عوض شد که اگر بتوانم با کسی که دوستش دارم ازدواج کنم بروم بهتر است تا تنهایی بروم (هرچند من سالها فکر میکردم بهتر است مجرد از کشور خارج بشم).ایشون منو خیلی زیاد دوسداره حتی برنامه زندگیشو بامن تنظیم کرده که بیاد دکترا خارج با وجودی که قبل جدی شدن ماجراش بامن یک لحظه هم فکر نمیکرد ازایران بره.اینم می بینم داره تلاششو می کنه باز دلمو به رحم میاره که صبر کنم یک سال دیرتر برم اما با هم بریم.اما مهم اینه که هیچی قطعی نیسا؟ با وجود این شرایط منو راهنمایی کنید؟آیا من اسیر احساسم که این انسان را حذف نمی کنم؟به نظر شما بهترین تصمیم گیری برای الان من چیه؟آیا رفتار احتمالی مادر ایشان طبیعیه جامعه امروزه؟(اینها همه شاید هست شایدم مشکل خاصی با مادرش پیدا نکنیم)اما چون بدجور فکر میکنه پسر داره دیگه چی هست نه من هر کسی احتمالا با این مادر مشکل پیدا خواهد کرد؟
-
RE: حساسیت بی مورد مادر شوهر(کمکککککک)
سلام مهسای عزیز.
به نظرم دوستتون مثل همسر بنده به مادرشون وابسته هستند. این مشکل رو من هم اول داشتم اما به مرور زمان این وابستگیش کم شد. ولی بهتره که قبل از ازدواج مطمئن بشی که مادر شوهر آینده شما در زندگیتون دخالت نکنه به هر حال وابستگی زیاد می تونه باعث دخالت بشه مثل زندگی من البته الان این وابستگی از طرف مادرشوهرم زیاده.اگه شما آدمی باشی که زیر بار زور نری و استقلال طلب باشی یک کم زندگی کردن با این خا نواده برات مشکل میشه .(البته یه کم که چه عرض کنم.):320: ولی اگه بعد از ازدواج به گفته مادرش کاری به کارت نداشته باشه می تونی باهاش کنار بیای.
ولی سعی کن قبل از ازدواج همه جوانب رو در نظر بگیری .واحساساتی برخورد نکنی.
نقل قول:
شاید بگم مکمل خوبی برای منه! و این برام سواله آیا انسان با مکملش می تونه بیشتر بسازه یا با عین خودش؟
من با این شرایطی که الان دارم فکر میکنم مثل هم بودن خیلی بهتر از مکمل بودنه . چون واقعا سخته با کسی زندگی کنی که تمام رفتارهاش با تو فرق داره.من که اینطورم. اما باید به این توجه داشت که همه آدما مثل هم نیستند به هر حال اختلاف نظر همیشه وجود داره.
دوست عزیزم اگه یک تایپیک جدید باز کنی و مشکلت رو مطرح کنی دوستای زیادی می تونند کمکت کنن.:325:
امیدوارم برای زندگیت تصمیم عالی بگیری.:323: