دوست دارم ازدواج کنم راهنمایی میخوام

سلام دوستان
پسری هستم 24 ساله دوست دارم ازدواج کنم مغازه ای دارم ولی از لحاظ درآمد خیلی تعریفی نداره چون کارم سرمایه می خواد و من ندارم ، به دلیلی چون برادران بزرگتر من با ازدواج مشکلات مالیشان خوب شده منظورم صادقانه وام ازدواج و سایر کمکهای مالی است . تصمیم به ازدواج دارم هم سر و سامانی با ازدواج می گیرم و هم از تنهایی در می آم دو نفر مطابق معیارهای من جهن ازدواج هستن .
1 - یک مورد دختری نجیب و مورد اطمینان و دانشجو است که من در مغازه شان اجاره نشیم ولی متاسفانه یک خواهر بزرگتر داره که هنوز ازدواج نکرده که اگر برم خواستگاری و اگر جواب مثبت باشه فعلا باید صبر کنم و یک مشکل دیگه دارم با برادرهایش آنها زیاد در امورات زندگی یک شخص منطقی نیستند وضعیت مالیشان مثل ما هست.
2 - یک مورد مادرم پیشنهاد کرده از اقوام است شناخت دارم تمام معیارهای مورد نظر من را دارم او نیز دانشجو هست خانواده تحصیل کرده داره و منطقی اما یک مشکل اساسی دارند آنها از لحاظ مالی پولدار هستند مادر دختر به مادر من جواب بله داده و گفته پول را ملاک زندگی نمی دانند و گفته برای خواستگاری پا پیش بگذاریم اما از دختره مطمئن نیستم میترسم از لحاظ مالی چون وضعیتم خوب نیست جواب منفی بده . و اگر به گوش مورد مورد نظر اولم برسه اون هم جوابشان منفی شود.
دوستان من اصلا اهمیتی به ثروتشان نمی دهم خدا می داند و بس . دختر مورد اول بیشتر احساس میکنم جوابش مثبت باشد اما از عواقم ارتباط با خانواده وی می ترسم چون با تمامی اقوام خود ارتباط خوبی ندارند .و با خانوادم در ارتباط گذاشتم موضوع را میگن اینجور خانواده ای برای تو خوش بختی نمی آورند بالاخره آدم باید با خانواده همسرش ارتباط داشته باشه .
مورد دوم را خانوادم تایید کرده اند اما خودم از مشکلات مالی می ترسم می ترسم در سطح آنها نتوانم باشم اما اگر مشکل مالیم در کسب و کارم حل شود پیشرفت خوبی در کارم شاید داشته باشم.
خیلی دوست دارم ازدواج کنم اما سر در گم هستم از مشکلات مالی میترسم دوست دارم همدمی داشته باشم تا حالا ارتباط با هیچ دختری نداشتم و خودم نمی توانم نظرشان را بپرسم باید حتما توسط مادرم از یکی شان خواستگاری شود .
لطفا راهنمایی ام کنید هر دو مورد مد نظرم برای ازدواج منازلشان یک محل است یعنی همسایه هستند!!!!!!!!!!

سلام و خوش اومدید:72:
وقتی یک نفر یا یک خانواده با همه مشکل دارن و با همه قطع رابطه کرده اند پس ایراد از خودشونه نه همه. رفتن شما تواین خانواده باعث مشکلات بعدی برای خودتون می شه.
مورد دوم خب منطقی تره بالاخص که خودشون هم بله گفتن.
اما مسئله مالی که اینقدر خودتون در گفته هاتون گفتید: برای خودتون خیلی مهمه پس قعطا در اینده دچار مشکل خواهید شد. برای اینکه خودتون همش در مقام مقایسه بر میاین خودت همش فکر می کنی داری یه جا کم می ذاری.
اگه این همه قضیه مال برات مهمه کمی دست نگه دار بذار به یک ثباتی برسی بعد اقدام به ازدواج کن. سنتم که زیاد نیست که نگران باشی.
تا خودت تنها هستی می تونی بحرانها رو به راحتی بگذرونی و یکی دوسال دیگه با خیال راحت دست دختر مورد علاقت و بگیری.
اما وقتی یکی دیگه رو هم وارد زندگیت کردی اون وقت بحرانها رو به سختی می گذرونی همون فکر کردن در مورد اینکه دارم کم می ذارم می شه سوهان روحت.
موفق باشی:72:

ممنون که جواب دادین ببینید گفتید که صبر کنم مشکلات مالیم بهبود پیدا کنه چون از وضعیت سطح طبقاتی خودم می فهمم من حالا حالاها وضعیت مالیم خوب بشو نیست 4 سال است که در حرفه خودم مشغول به کارم و هیچ گونه مخارج اضافی ندارم و همه چیز را که سود می کنم نگه می دارم . وضعیت من مطمئا هستم خوب بشو نیست اگر بخوام ماشین و خونه داشته باشم تا اون موقع پیر میشم.
دختر خوب هم کم پیدا میشه و در ضمن هر روز با مادرم مشکل دارم میگه سربارم هستی نمی تونم جایی مهمونی برم همش تو فکرتم اگر ازدواج کنی من خرجی ندارم به غیر از خودم ، خودم هم هیچ راهی ندارم تفریحی ندارم دارم افسردگی می گیرم و حتی تا ساعتها شب بیدارم و خوابم نمی ره .
میگم شاید اگر تصمیمم به ازدواج بشه وام بانکی یا کمک مالی خانواده چاره ساز روزگارم بشه .
کار دیگه برام پیدا نمیشه که درآمد بیشتری داشته باشه و حرفه ا م همینه شغل من کامپیوتری است که مطمئن هستم اگر پولی گیرم بیاد می تونم همسر آینده ام را خوشبخت کنم .
پس هدفم از ازدواج سروسامان بگیرم ، دنبال راههای انحرافی نروم که درست نیست اینجا اسم ببرم ، مشکل مالیم شاید با کمکی یا وامی حل بشه و مهمتر از همه هدفی در زندگی داشته باشم بدونم برای چه کسی کار میکنم.
ضمنا من آخرین فرزند خانواده هستم و همه ازدواج کردن و خیلی جدی در امورات زندگی هستم . پول داشتم مقداری قطعات برای مغازه گرفتم و برادرم که خیلی سنش رفته بود بالا و صبر کرده بود تا کار کنه وضعیت مالیش خوب بشه بعد ازدواج کنه ولی نتوانست دیگه داشت میشد 40 ساله کسی هم کمکش نمی کرد من خرج عقدش را بهش دادم و ازدواج کرد حالا خودم دارم میشم مثل برادرم کسی به من هم کمک نمیکنه و شاید اصلا نتونم ازدواج کنم دختر مهجبه برام خیلی ملاک هست که دو موردی قبلا گفتم دارای این خصوصیت هستن دوست دارم در این سن ازدواج کنم در سن بالا فایده ای نداره همون نشی بهتره دیگه علاقه ای نمیمونه برا آدم .
شما جای من بودید صبر میکردید یا به یاری خدا میرفتیم برای خواستگاری بلکه خدا یک کاری کنه وضعیت من با صبر کردن بدتر میشه بهتر نمیشه!!!!!!!!!
ببینید سمج نیستم در امر ازدواج بیخوام از فلاکتی در بیام

سلام

پاسخ sisili خیلی جامع ، کامل و واضح بود.ولی اگر اصرار دارید که همین الان ازدواج کنید و یکی میان آن دو نفر را انتخاب کنید به نظر من مورد دوم بهتر است.

همه در به در دارن دنبال دختر پولدار می گردن ، شما می گید پولداره بده:دی

حالا جدای شوخی اینکه آن ها پولدار ترن اصلا مشکلی برای شما نیست.به یک شرط :

-به چه شرطی؟

خب معلومه به شرطی که خانواده ی همسرتان خرجی دهنده ی شما نشوند.

با یک مثال بیشتر توضیح می دهم :

یکی از فامیل هایمان همین گونه با یک خانوم خیلی پولدار ازدواج کردند (کوفتش بشه:228:).الان کلی دم و دستگاه و برو بیا داره.به غرورشم که بر نخورده هیچ.بیا ببین چقدر خودش رو می گیره.

-چی کار کرد؟

هیچ وقت از پدر عروس خرجی نگرفت.بلکه همان اول ازدواج یک کمکی به صورت قرض گرفت.همون شد سرمایه ی زندگیش و بعد چند سال هم اون پول رو تمام و کمال برگردوند.الان خانواده ی عروس هم خیلی خوشحالند و همیشه بهش افتخار می کنند.چون پسر بدی نیست و دخترشون رو خوشبخت کرده.به هر حال چه اشکالی دارد آدم قرض می گیره بعدا پس می دهد.مطمئنا خانواده ی عروس هم خوشبختی دخترشون رو می خوان.

اینکه آدم پشت گرمی داشته باشد ولی همیشه روی پای خود بایستد خیلی عالیه

هر دو دختر خوب هستند.ولی دختر دوم از لحاظ خانواده و وضع زندگی مورد (با این توضیحات شما) مناسب تری به نظر می رسد

حالا اینجا کسی هم غریبه نیست که.از طرز نوشته تان هم کاملا معلومه دلتان پیش دختر دومیست:310:


در آخر هم به همه می گم به شما هم می گم.قبل از ازدواج حتما در کلاس های "مهارت های همسر داری" و "تنظیم خانواده" شرکت نمایید.

برایتان آرزوی خوشبختی می کنم

:72::72::72:

سلام دوستان دو دختر هستند که مورد نظر من برای ازدواج هستند و هر دو معیارهای من را برای ازدواج دارند .
از کجا و چه جوری می شه فهمید کدوماش من رو دوست دارند تا حالا ارتباط با جنس مخالف نداشتم نمی دونم .
می خوام بصورت سالم و بدون گفته مستقیم بدونم اگر بدونم من رو دوست داره بعد برم خواستگاری . احتمال داره با خواستگاری اون یکی بفهمه
هر دو من را دیدن و می بینند چون محل کارم کنار منزل هر دو نفر است !!!
از طرف پدر و مادرشان مطمئن هستم مشکلی نیست نظر و علاقه خود دختر برام مهمه البته جلو تر از خواستگاری رفتنم .

بیاد اونی که عاشق بود و یک عمر از عاشق شدن می ترسید

ممنونم از sisili و arix
از کجا و چه جوری می شه فهمید کدوماش من رو دوست دارند تا حالا ارتباط با جنس مخالف نداشتم نمی دونم .
می خوام بصورت سالم و بدون گفته مستقیم بدونم اگر بدونم من رو دوست داره بعد برم خواستگاری .
هر دو من را دیدن و می بینند چون محل کارم کنار منزل هر دو نفر است !!!
از طرف پدر و مادرشان مطمئن هستم مشکلی نیست نظر و علاقه خود دختر برام مهمه البته جلو تر از خواستگاری رفتنم .
بیاد اونی که عاشق بود و یک عمر از عاشق شدن می ترسید

خواهش می کنم:)

خب به نظر خودتان چطور می شود بدون ارتباط مستقیم فهمید که کسی شما را دوست دارد یا خیر!؟

جوابش خیلی سادست . نمی شود

حالا من یک سوال می پرسم :

مگر می شود دختری پسری را ندیده و نشناخته دوست بدارد؟مگر دوست داشتن و دوست داشته شدن به همین سادگیه؟

شما خودتان دارید میان آن دو دختر انتخاب می کنید.این به آن معناست که شما نیز هیچ کدام را دوست ندارید.(چون اگر دوست داشتین انتخاب نمی کردین).حال چطور انتظار دارید آن دو دختر شما را دوست داشته باشند؟!:82:

:72::72::72:

http://www.hamdardi.net/thread-15061.html

لطفا برای سوال خود از یک تاپیک استفاده کنید.مرسی

بیاد اونی که عاشق بود و یک عمر از عاشق شدن می ترسید:question:

شما از یه دختری خوشت اومده می خوای بدونی اون چه نظری داره؟چاره ای جز خاسگاری نداری.به فرض گفت بله تازه دوره

نامزدیتون شروع می شه.ممکنه نظر هر دو یا یکیتون عوض بشه.خاسگاری به معنای ازدواج کردن نیست.

مگر می شود دختری پسری را ندیده و نشناخته دوست بدارد؟
ببینید هر دو دختر شناخت کافی اولیه از من دارن چون به مغازه(کافی نت ) من اومدن برای ثبت نام دانشگاه و نتیجه قبولی و الان هم برای نتایج نمرات ترم دانشگاهشان و تحقیقات دانشجویی میان از من میگیرن .برخوردها و طرز فکر من را پیرامون مسایل جامعه مثل سیاست ، تحصیل و سطح فرهنگ دیدن و شنیدن چون سر صبحت باز شده برای این موردها، ببینید 3 سال است که من کافی نت دام کنار منزلشان و برای کارهای کافی نتی مراجعه کردن ، پس من را خوب می شناسن 3 سال حداقل 30 یا 40 بار آمدن کافی نت من یا برای تعمیر کامپیوترشان ، مگر با یک ارتباط در خواستگاری چقدر آدم شناخت پیدا می تونه بکنه( هم برای پسر و هم برای دختر )مگر با تحقیق بیشتر.
من که 3 سال کنارشون مغازم دارم و همه جوره شناختن منو!!!هر دو خوبن من به خاطر این می ترسم از ته قلب یکی دوست داشته باشم چون قبلا یک دختر می خواستم زمان داشجوییم اما دوست داشتن من یکطرفه بود وقتی از دختره خواستگاری کردم اصلا دختره من رو دوست نداشت و یک هفته بعد با پسر عموش ازدواج کرد دیگه برای همین از دل بستن از ته قلب به هر کدوم از اینها می ترسم !!!
میگن آدم مار گزیده از ریسمون سیاه و سفید می ترسه
بالاخره معیارهای من برای ازدواج رو دارن هر دو اما ترسم از دوست داشتن یک طرفم هست دوباره برم برای یکی شون برای خواستگاری بگه نه . میشه دومین شکست عشقی البته عشقی که واقعا از ته قلبه نه از نوع عشقهای بدون معنی .......
تعریف از خود نباشه من اهل هیچ خلافی نیستم به هیچ عنوان ،، برای همینه که اصلا نمی دونم نظرشون در مورد من چیه اون بحثهایی هم که گفتم سر حرف باز میشد برای مسایل جامعه فقط جنبه روابط عمومی داشته چون قبلا مدیر و موسس یک NGO بودم و زیاد بحث میکردیم با اعضای انجمن NGO .همون شکست عشقی اول منو ترسوند و افسرده کرد که حالا دیگه کسی که مدیریت یک انجمن در شهرمون رو داشتم و برای اعضای انجمن در سینمای شهر حرف می زدم مشکلات جوانان رو به فرماندار شهر انتقال میدادم حالا نمی تونه از مشکلات خودش بر بیاد و هدفم نامشخص شده از انتخاب قلبی خودم .
دوستان راهنمایی و هر کمکی می توانید دریغ نکنید من آن ثبات تصمیم گیری قدرت فوق العاده چند سال پیش ندارم و نمی تونم بدست بیارم میخوام یک عشق الهی و سالم جای عشق اولم را پر کند... رسم روزگاره

از دو نفر خوشت میاد می ترسی اولی بگه نه دومی م بگه نه،اولن از کجا می دونی دومی م می گه نه؟دومن این خطرو

باید قبول کنی سراغ یکیشون بری یا نفر سومی انتخاب کنی.

چند سال داری؟

از خانواده اولی ایراد گرفتی خانواده دومی رو پولدار گفتی.با خودت فکر کن اگر با اولی ازدواج کنی مشکلات بیشتری داری

یا با دومی که می تونن سرمایه ی کارتو قرض بدن.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط فرهنگ 27

از خانواده اولی ایراد گرفتی خانواده دومی رو پولدار گفتی.با خودت فکر کن اگر با اولی ازدواج کنی مشکلات بیشتری داری

یا با دومی که می تونن سرمایه ی کارتو قرض بدن.

---

اصلا با این فرض جلو نرو و روش حساب نکن.
کی گفته هر کی پول داشت به دیگری قرض می ده یا کمک می کنه یا ... ممکنه اصلا اهل قرض و وام نباشند، حتی به دامادشون.
بعد هم مگه داری سرمایه گذاری اقتصادی می کنی که بخوای ببینی کدوم کار سودش بیشتره؟؟

به هر حال سودیه که احتمال داره از خانواده دومی ببره.ولی از خانواده اولی ممکنه ضرر ببینه؛به خاطر برادراش.

سلام:72:
جداّ اگه از الان به ازدواج به عنوان یک معامله اقتصادی فکر می کنی در زندگی حتما دچار مشکل خواهی شد. اول دید خودت و عوض کن.
فرض کن خاستگاری دومی رفتی قبول کردن و شما رسما زن و شوهر شدید حالا خانواده دختر به هر دلیل به شما پولی ندادن.
چی می شه؟ می شه اول درگیریتون. چرا بابان پول نمی ده. خب کمه همینه برو از بابات بگیر و .........
ممکن هم هست دختر اعتراضی نداشته باشه اما شما قدم اول و داری به خاطر گرفتن سرمایه از پدر دختر و فرار از خونه پدری بر میداری.
به نظرم پایه از بنیان سست است.
اول دیدت و تغییر بده.:324:
مورد بعدی : می گی بدون هیچ خرج اضافه ای بازم کم میاری. پسر خوب خب یه ذره فکر کن تو بعد از ازدواج مخارجت می شه دوبله و سوبله و چه بسا بیشتر.
می تونی؟ بسم ا...
موفق باشی:72:

با تشکر خدمت تمامی دوستان
ببینید من که نمی خوام از خانواده همسر آینده ام پول بگیرم یا قرض کنم ، در شهر ما اگر ازدواج کنیم اقوام هدایایی به داماد و عروس میدن و یا پول بعنوان فضل که همونا جمع بشه و وام ازدواج بگیرم من سر 2 سال یقین دارم بهترین زندگی بسازم برای خودم.
برادرهای من هیچ چیز نداشتن دامادی گرفتن الان خدا رو شکر تمام وسایل و امکانات رفاهی رو دارند بدون اینکه خانواده زن به آنها کمکشان کنند.
اصلا من خودم نمی پسندم که خانواده زن بخواد کمکم کنه مورد دوم را به خاطر پولش نمی گم که بخاطر خانواده اش و مخصوصا از طایفه پدری ام است چون طایفه پدری من اصل و نصب دار هستند ، مورد اول خود دختر بیشتر می خوامش اما خانواده و طایفه ای نداره و برادر بزرگترم هم از همین حالا با مورد اول مخالفه .بحث من اینه نمی دونم آیا کدوم دختر حاضر به ازدواج با من هست به نظر شما هیچ جور و به هیچ طریقی نمیشه غیر مستقیم نظر شخصی دختر رو فهمید.
پولدار بودن مهم نیست دوست داشتن طرف برام مهمه
ممنون از وقتی می زارین

گفتم که باید خاستگاری بری یا یه نفرو که بهش اعتماد داری بفرستی پیش دختره راجه به شما صحبت کنه بعد نظر

اونو بهت انتقال بده نباید بفهمه قصد ازدواج داری.ولی این روشو خودم تایید نمی کنم.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی

افسانه اول عشق ، بعد انتخاب، از روياهاي فيلمسازي هندي يا فيلم فارسي هست. همچنين برداشت هاي ناصحيح از ادبيات يا تصورات قالبي هست كه در جامعه متاسفانه منتشر شده است.
ازدواج بزرگترين انتخاب يك انسان در زندگي اش هست. كه منشاء يك خانواده ، فرزندان و يك فاميل جديد مي شود.
خانوداه و زندگي قواعد زيادي دارد مثل مسئوليت پذيري، انعطاف پذيري، تقسيم وظايف، نگرش به اوقات فراغت،‌ شناخت اعتقادي، فرهنگي ،اجتماعي،‌سياسي و همچنين رابطه تنگاتنگي با تناسب معيارهاي طرفين و همچنين خصوصيات شخصيتي آنها دارد.
اين مجموعه پيچيده بيش از هر چيز به آگاهي و بعد مهارت نياز دارد. اگر انتخاب صحيح شود و بعد با مهارت و آگاهي خوب هم هدايت شود ، دوست داشتن و عشق كمترين ثمره اين خانواده خواهد شد. (چيزي كه در اول عشق- بخوانيد اول لذت يا هوس- امكانش تقريبا مردود است.)

اطلاعات تكميلي براي شرايط مرتبط با ازدواج و مهارتهاي لازم در اين لينك ببينيد( اگر چنين هستيد، صبر كنيد ازدواج نكنيد.)
اما اگر مواظب نباشيم به جاي تمركز بر شناخت و انتخاب صحيح،‌اين نياز و كشش دروني در رابطه با افراد غیر همجنس ، به صورت احساسي عمل مي كند. لذا احساس شماست که میانداری می کند و محور را در دست می گیرد ، و روند را به گونه ای پیش می برد که نتیجه اش احساس علاقه زود رس و در ادامه هم وابستگی شدید است ،

---

به فکر اینکه پیش از خواستگاری بفهمید شما را دوست دارد یا نه نباشید ، شما بعد از خواستگاری تازه اول راه شناخت هستید ، و اگر با طی مسیر شناخت به این نتیجه رسیدید که مناسب هم هستید و هر دو از انتخاب هم راضی بودید ، مطمئن باشید که علاقه به وجود خواهد آمد .


.

سلام دوستان
بالاخره تصمیم گرفتم که مورد دختر فامیل خودمون را برای خواستگاری انتخاب کنم مادرم یک صحبت مختصری کرد با اونها گفته بوذند مشکلی نیست منتهی برادر بزرگترم رفته بود پیش اونها و گفته که من خیلی تعصبی هستم مثلا در مجالس عروسی در بین زنها هم باید با چادر و حجاب کامل باشد در صورتی که من این جور خواسته ای نداشتم . بعد مادر و خواهرم را برای خواستگاری رسمی فرستادم آنها گفته بودند بعد جواب می دیدم چند روز بعد جواب نه دختره داد و گفته که من توقع مالیم در زندگی زیاد هست و من شرایط اون رو ندارم در صورتی که قبل از حرفهای برادرم اصلا این جور چیزی نگفته بوده و مشکل مالی براش گفته اهمیتی نداره . مادر دختره می گه که از حرفهای برادرم ترسیده است . هر جور مادرم ،خواهرم گفتند من اینجور بد اخلاق و غیر منطقی نیستم باورش نمیشه گفته شاید بعدا بد اخلاق یا تعصب زیادی از حد داشته باشه ..
به نظر شما صبر کنم و دوباره یک بار دیگه خواستگاری ازش کنم یا صبر کنم از طرف اونا شاید حرفی زده بشه یا اصلا کلا قید این دختر بزنم. مقصر برادرم شد به خاطری وضعیت مالی طرف خیلی خوب بود نخواست این ازدواج بشه چون با من کدورت داره و خانوادم می فهمند ما با هم دعوا داشتیم و مقصر اونه حرف غیر منطقی می زنه همیشه .

سلام دوست عزیز


از اتفاقی که افتاد ناراحت شدم.البته مشکلات همیشه هست.شما نباید نا امید شوید

به نظر من هر طور شده با خود خانم یک صحبت خصوصی داشته باشید.راه خاصی برای این منظور به نظرم نمی رسد.ولی شخصا سعی کنید که شخص ایشان را قانع کنید که این گفته صحت ندارد.همیشه این وسط اگر از طریق خانواده ها حرف ها زده شود ، حرف توی حرف می آید و نتیجه ای حاصل نمی شود



:72:

سلام دوستان
یالاخره به واسته مادر دختر توانستم باهاش صحبت کنم البته تلفنی
این جور دختره میگه دلیل نه گفتنش اینه که برادرم گفته من تعصب زیادی دارم و اگر حجاب دختر زیاد نباشه من بد اخلاق هستم.
دختره میگه من مانتو در آینده می پوشم و آرایش نیمه کاره ای هم دارم و شما فقط منو بصورت چادری دیدی .
من گفتم اگر بیش از حد حجاب نداشته باشی من مشکل دارم اگر در حد معمولی باشه مشکلی ندارم .
گفتم فکر کنه ببینه با مشکل من که مالی و اقتصادی هست می تونه کنار بیاد یا نه .
اون دو روز بعد از اولین تماس من باهام تماس گرفت و گفت که می گن من بد اخلاقم و سوال دیگرش در مورد وضعیت درآمد من بود .
گفتم من در شرایطی که حرف غیر منطقی بشنوم بد اخلاق هستم .
و در مورد درآمد گفتم در حد بخور نمیر دارم و اگر زمان بگذره وضع مالیم خوب میشه گفتم که بلند کردن آدما از هر لحاظ به خدا بستگی داره.
اون گفت که خانه مستقل باید در آینده بگیرم و نه در حد یک اتاق بلکه تکمیل به نظر شما
من چکار کنم از یک طرف میگه که بخور نمیر باشه راضی هست و سطح توقع زیادی نداره از یک طرف میگه که باید زندگی بصورت یک زندگی معمول باشه مثلا نمونه اش همین خونه تکمیلی که در آینده باید رهن یا اجاره بکنم .
سئوال دیگه من اینه که می گم شما نظرتون چیه میگه خودش هم نمی دونه و دو دل هست به نظر شما دو دلیش بابت چی می تونه باشه و می گم جواب بله داری یا نه میگه حرفی برای گفتن ندارم .

شرط های او در کل :
مانتو بپوشه
ادامه تحصیل بده شاید تا مقطع ارشد
زندگی معمولی داشته باشه در حد بقیه مردم معمولی
خونه برادرهایش می خواد بره اجازه نگیره در حد اطلاع به من
خونه مستقل تکمیل می خواد
دو دلی من :
می ترسم از حد نصاب بیشتر حرفاش بشه
وضع مالیم در آینده خوب نشه
اگر می خواد با این حرفا من منصرف بشم چرا پس دوباره به من زنگ زده و گفت که چند روز دیگه زنگ می زنه بازم
امکان داره بخواد امتحان کنه اخلاق و رفتارم رو
اگر راهنمایی یا همفکری دارید ممنوع می شم

پیرونی عزیز ...
مثل اینکه اصلا حواست نیست کجای کار قرار داری ؟؟؟
دوستان بسیار مجرب و خوب شما رو در این ۳ صفحه کاملا راهنمایی کردند...چرا عین بچه ها هی میای میگی اینکارو بکنم یا نکنم ...!!!؟؟
دوست عزیز من عین خودتم ..یه پسر ...تو سنی هستم که به راحتی میتونم ازدواج کنم و مهمتر اینه که درک میکنم تو چی میگی ..!
اما
همونطور که گفتم دوستان گلم تو رو خوب سوق دادن به افکار و ادراکی که باید برسی اما متاسفانه اصلا دقت نکردی !! ( من در اون حد نیستم در اون مسایل نظر گو باشم )
ولی در موردت میخوام بگم کمی به خودت رجوع کن!!!!
مثلا ۲۴ سالته ولی اعتماد به نفس یه پسر ۱۴ ساله رو داری ...
پسرجان
قبل از اینکه روی ازدواج فکر کنی ...
قبل از اینکه به این فکر کنی که خودتو خوشبخت کنی
قبل از اینکه به موردهای پیشنهادی فکر کنی ....
به نظرت بهتر نیست کمی به خودت فکر کنی ....!!! میگی وضعیت مالی خوبی نداری !!خب که چی ؟؟؟ تو زندگیم افراد زیادی دیدم که بهترین وضعیت ها رو داشتن ولی به راحتی از دست دادن ولی در عوض کسانی بودن که هیچی نداشتن ولی عاقبت ببین چی شد !!
نمیخوام مایوست کنم ولی به عنوان یه بردار ازم بگیر این کوچولو انتقادو ...
دوست خوبم با این اعتماد به نفس تو زندگیت به جایی نمیرسی !!!
این همه در مورد اون دخترا صحبت میکنی که اینطورین یا اینطورین ولی یکمی هم شده در مورد خودت بگی ...
( میگی ۴ سال تو اون کاری ..میگی بابا من میدونم بهترم نمیشه ..میگی تا بخوام ماشینو و خونه بخرم پیر شدم ..)
بهتر نیست به جای این همه گفتگو از اونا بیای بگی چطور میتونم زندگیمو بهتر بسازم !! چطور میتونم پیشرفتی داشته باشم !! چطور میتونم با وجود نفر دومی پله های ترقی رو بهتر و سریع تر رد کنم !!!
این طوری که شما از خودتو و اوضاعت میگی ...ازت خواهش میکنم فعلا یه ترمز شدید بزن روی ازدواج ..بشین با خودت بالا پایین کن ...چرا الکی با اینده اون دختر از همه جا بی خبر میخوای بازی کنی !!
به نظرت تا حالا حساب کردی تو میتونی چه مزیت هایی نسبت به خواستگارای دیگه داشته باشی ...!!!
( تو باید چی داشته باشی که اون تورو انتخاب کنه !! دلش به چیه تو خوش باشه !! به مهمترین چیزی که نداری ( اعتماد به نفس ) یا به نگاه مایوسانت به زندگی ایندت ؟؟ کدومشون ؟؟
زندگی شوخی وردار نیستا ...مخصوصا که مورد شما گفتی از شما بالاترن ...( درسته که این ملاک حساب نمیشه ) ولی بالاخره تا یه اندازه ایی باید جواب گو باشی دوست عزیز ...
ازت میخوام برای اینده خودت ..برای قدم ور داشتن به اینده ایی مطمین تر بشینی با خودت فکر کنی و نقاط ضعف خودتو قشنگ ارزیابی کنی و بعد اونارو رفع کنی ( میتونی از بهترین مقاله ها و نظرات دوستان در همین تالار استفاده کنی ) وبعد با قدم هایی استوار و محکم رو به جلو بری !!
ایا واقعا اینطوری بهتر نیست !؟!

سلام
دارم شاخ درمي آرم ماجرا شما خيلي شبيه ماجراي منه با اين تفاوت كه به فرض من جاي دختر اولي باشم كه شما دربارش شك داشتيد . يه اختلافايي مثل اينكه من دانشجو نيستم و پدرم صاحب مغازه شما نيست يا اين اون پسري كه شما به فرض جاي اون باشيد الان عقد كرده وجود داره . حتي تاريخ اين اتفاقا هم نزديك به همه. نمي دونم پست منو خوندي يا نه؟ يه اشتباه بزرگ- كمكم كنيد

اون موقع حالم خيلي بد بود . من واقعا اونو دوست داشتم هميشه برا ازدواج دوست داشتن كافي نيست اينو مي دونستم . حتي اگه ازم خواستگاري هم مي كرد زود بله نمي گفتم چون شناختم از خودش كم بود و خانوادشم اصلا نمي شناختم. دوست نداشتم اصلا اونو وابسته خودم كنم و مي خواستم ازادانه تصميم بگيره ولي اون از روي حرفهاي داداشم نتيجه گيري كرد . فكر نكنيد خيلي تو خيالات سير مي كردم اون يه سال من روي خودم كار مي كردم و عشقم رو امتحان مي كردم . تا ببينم آيا اين يه حس واقعيه يا چيزه ديگه ايه. يه چيزايي مثل ارشد رو از دست دادم كه يكي از بزرگترين دلايلش اون بود.ولي الان ناراحت نيستم مي دونم چيزايي كه از اين عشق بي سرانجام بدست اوردم خيلي ارزشمنده.

ببخشيد نبايد اينقد درباره ماجرايه خودم حرف مي زدم فقط مي خوام چندتا نصيحت بهت بكنم :

1- خواهش مي كنم اگه هنوز عشق شكست خورده اي كه داشتيو فراموش نكردي ازدواج نكن.

2- هيچ وقت معيارهاي انتخاب همسر رو توي يكي ختم نكن مثلا فقط نگو فقط دختره پاك باشه . يا نگو اگه الان ازدواج نكنم ديگه دختره خوب پيدا نمي شه . به خود دختره هم توجه كن به افكار و عقايدش كه اگه توجه مي كردي اين دو دخترو از همه لحاظ مثل هم معرفي نمي كردي كه تنها اختلافشون توي خانوادهاشون باشه !!

3-از روي حرفهاي ديگران تصميم نگير
4- نظريه انتخاب ميگه اجازه نده هيچ عامل بيروني باعث انتخابت بشه
5- كتابهايي درباره شناخت زنان مطالعه كن
6- خودتو بيشتر بشناس . به خدا تو كل كن

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

شايد اگه پستمو بخوني بگي خيلي هم شبيه نيست اونجا نتونستم همه چيو بنويسم ولي ميتونم بگم 80 درصد شبيه هست.حالا شايد بگي به چه درد مي خوره ؟ ميتونم بگم فقط چون من يه خانمم و يه تجربه داشتم شايد هر چند كم بتونم كمكت كنم تا از سردرگمي در بياي.

به نظر من شناخت پروسه خيلي پيچيده ايه و نمي شه با چند بار ارتباط تلفني يا حرفها و نتيجه گيريه ذهني و اون هم تو زمانه كم دربارش قضاوت كرد . عجله نكن

نظرات imoon هم خيلي خوب بود اميدوارم موفق بشي.

ممنونم از لطفتون
با دختره بیشتر صحبت کردم و جوابش بله است.
فقط یکی از اقوام نزدیکمون فوت شده که مدتی باید صبر کنیم بعد می خوام برای حرفهای بیشتر و بله قطعی بریم منزلشون.
من به امید خدا می خوام قدم پا پیش بزارم فقط دعا کنید خدا مشکل مالی و درآمدم رو حل کنه دیگه به غیر از خدا امیدی ندارم .

من می خواستم یک نکته رو بگم.

اگر واقعا در مواردی که مسائل از دید شما منطقی نیست بد اخلاق می شوید راهی برای حل این معضل بکنید. در زندگی زناشویی اگر بخواهید همه چیز بر منطق باشد باید صبح تا شب بد اخلاقی و جنجال رو در زندگی داشته باشید. شوخی نیست یک عمر زندگیست. یک رابطه با دوست که نیست.

خواهش می کنم این مساله رو جدی بگیرید و راههای کنترل خشم رو در این سایت بخونید.

ممنون.

مباركه :72::72:

از صميمه قلب براتون آرزوي خوشبختي مي كنم