-
مرددم براي طلاق.مشكامون داره حل ميشه برا بهتر شدن راهنمايي كنيد.
سلام دوستان همگي خوبيد به درخواست تالار يه تايپكه جديد باز كردم.دوستان همسرم سه شنبه امد خيلي عادي حدود 4 ساعت با هم حرف زديم هردومون اينقد هيجان زده بوديم از اينكه بعد 6 ماه داريم همو ميبينيم همسرم خيلي خوشحال بود و خيلي مهربون بهم گفت من به تو و زندگيم خيلي علاقه دارم.منم همينو گفتم و گفتم دوست ندارم جدا بشم ولي اون شرايطو نميتونم بپذيرم تقريبا شرايطمو قبول كرد ولي يه چيزايي مثل اينكه با خانوادش زندگي نكنيمو قبول نكرد ما با خانوادش تو يه اپارتمانيم اونا طبقه 6 ما طبقه اول گفت فعلا نميتونم تا يك سال كارشم گفت داره عوض ميكنه.در مورد ترياكم گفت قبول داره كارش اشتباه بوده و حقو داد به من و گفت ديگه تكرار نميشه و برا اينكه من خيالم راحت بشه قرار شد 2 هفته با هم بريم سفر و مدام در كنار من باشه و حدود 2 ماه هم بريم پيش مشاور و قرار گذاشتيم من فعلا برنگردم تا چند جلسه با هم پيش مشاور بريم تا يكسري از مشكلاتمون حل بشه و ايشونم يه سرو ساماني به كارش بده بعد من برگردم.در مورد برادرشم گفت برادرمه بهش علاقه دارم و نميتونم جلو حضورشو بگيرم سعي ميكنم كمتر از قبل بشه ولي نه خيلي.حد اقل اينكه ديگه مدام با ما نباشه.رفتارشم گفت خيلي دارم سعي ميكنم طوريس باشم كه تو دوست داري ولي توقع نداشته باش از يه ادم مغرور يهو بشم يه مرد خيلي رومانتيك.از اون روزم كه رفته مدام زنگ ميزنه ميگفت خيلي بهش اين مدت سخت گذشته ميگفت بعضي شبا گريه هم ميكرده گفتم پس چرا يه زنگ نزدي گفت چون پرو ميشدي.ببينيد چقدر مغروره .بهر حال ميخواييم دوباره شروع كنيم كمكم كنيد كه با انگيزه شروع كنم و براي بهتر شدن چيكار كنم
-
RE: مرددم براي طلاق.مشكامون داره حل ميشه برا بهتر شدن راهنمايي كنيد.
واي خيلي برات خوشحالم . موفق باشي واسه ما هم دعا كن . :43:
-
RE: مرددم براي طلاق.مشكامون داره حل ميشه برا بهتر شدن راهنمايي كنيد.
برای بهتر شدن کمربندهاتو محکم ببند
1- انتظار نداشته باش که از فردا شوهرت بشه یه آدم دیگه با اینکه بهت قول داده که عوض بشه ولی عوض شدن سخته و زمان میبره پس سعی کن حالا که آماده تغییره با صبر و حوصله بهش در تغیرات کمک کنی و اگه اشتباهشو تکرار کرد فوری نگو تو عوض بشو نیستی!
2- اشتباه هایی که از طرف تو بوده تکرار نکن
3- قضیه تریاک رو جدی بگیر و ساده از کنارش نگذر
4- مواظب باش حالا که زندگی شیرین میشود بی خیال مشاوره نشی
5- سعی کن رابطه شو با برادرش به طور غیر مستفیم خودت کمرنگ کنی یعنی بهش نگو ولی با سیاست زنونه کاری کن به مرور رابطه ش سرد بشه
6- رفتی مسافرت مواظب باش دعوا مرافعه نکنی کاملا به خودت مسلط باش و سعی کن خوش بگذره
7- حالا بعد 6 ماه جدایی هر دو تاتون هیجان زده اید مواظب باش که با منطق رفتار کنی و متعادل و آروم آروم زندگیتو از نو شکل بده
عزیزم به هردوتاتون یه فرصت دیگه داده شده سعی کنید به بهترین نحو ازش استفاده کنید :72: موفق باشید و خوشبخت
-
RE: مرددم براي طلاق.مشكامون داره حل ميشه برا بهتر شدن راهنمايي كنيد.
ممنون سبكتكين عزيزم من واقعا برات دعا ميكنم و واقعا شرايط سختتو درك ميكنم و از خدا ميخوام هر چي صلاحو مصلحتته برات پيش بياد به خدا توكل كن و پيش مشاور برو و كمك بخواه حل ميشه.سابيناي عزيزم ممنون از راه حلات واقعا درسته و من به شنيدنشون نياز دارم.بازم راهنماييم كنيد خيلي ميترسم كم بيارم.
-
RE: مرددم براي طلاق.مشكامون داره حل ميشه برا بهتر شدن راهنمايي كنيد.
مینای عزیز؛ سلام، خیلی خیلی خوشحال شدم و برات آرزوی بهترین ها رو دارم.
می دونم که از همسرت خواستی که تغییر کنه؛ اما می خوام بگم که خود شما چقدر تغییر کردی؟! آیا فکر می کنی این تنها همسرت هست که باید تغییر کنه؟ من احساس می کنم اگر توی زندگی که ان شاءا... قراره دوباره شروع بشه، شما تمام انتظارات و مسئولیت رو گردن همسرتون بندازید، شاید هیچ چیزی عوض نشه!
درسته شما حرفهات رو به همسرت گفتی و ازش خواستی که تغییر کنه، اما سهم شما این وسط چی میشه؟! در مورد تریاک کاملا حق با شماست که باید ترک کنه، و شما باید در این زمینه مصمم و با قاطعیت کنارش باشید.
در مورد برادرش من فکر می کنم موضوع فقط علاقه ی همسرتون به برادرش نیست، این موضوعی نیست که فقط حرف زدن در موردش کافی باشه، حالا که قراره برگردید باید اولا یه برنامه ریزی درست داشته باشید برای اوقات روزانه تون و همین طور جذابیت های لازم و کافی و سیاستی که همسرتون رو تشویق به موندن در خونه کنه!
در مورد اینکه در یک آپارتمان زندگی می کنید من فکر می کنم مشخص کردن مرزهای زندگی تون و رفتارهای احترام آمیز شما به خانواده ی ایشون و صحبت با همسرتون در این مورد که گاهی سرزدن و بیشتر اوقات با هم رفتن به منزل پدرشون و یه کم صبر و برخورد خوب شما می تونه موضوع رو حل کنه و این اصلا به یک جا نشینی مربوط نمیشه؛ به همون صورتی که در یک آپارتمان ممکنه چندین خانواده ی غریبه با سازگاری و بدون هیچ گونه تنشی در کنار هم زندگی کنند؛ پس لزومه که شما هم در یک سری رفتارها و مهارتهای گفتاری خودتون رو تقویت کنید و سعی کنید که راه درست و روشنی برای زندگی تون ترسیم کنید و با کمک همسرتون به اون اهداف برسید.
براتون آروزی موفقیت بیش از پیش رو دارم.:46:
-
RE: مرددم براي طلاق.مشكامون داره حل ميشه برا بهتر شدن راهنمايي كنيد.
-
RE: مرددم براي طلاق.مشكامون داره حل ميشه برا بهتر شدن راهنمايي كنيد.
راستی تا یادم نرفته بگم
بالهای صداقت یک تاپیکی زده بودن از صمیمیت بیش از حد همسرشون با دوستشون
اون تاپیکو بخون
در رابطه با همسرت و برادرش می تونه برات مفید باشه
( شاید شوهر شما هم برای رفع نیازش به پذیرش به طرف برادرش می ره )
-
RE: مرددم براي طلاق.مشكامون داره حل ميشه برا بهتر شدن راهنمايي كنيد.
از اینکه همسرت برگشته خیلی خوشحال شدم حتماً پیش مشاوره بروید سعی کن که همه چیز در آرامش پیش بره دعوا و جدل نکن با همسرت با ملایمت رفتار کن فعلاً دو نفری مشکلاتتان را برطرف کنید فعلاً خانواده ها را دخالت ندهید و بعد از چند ماه که کاملاً مشکلاتتان برطرف شد و به امید خدا برگشتید سر خانه زندگیتان میتونید خانواده خودتان و خانواده همسرتان را دعوت کنید و یک جشن کوچک بگیرید
-
RE: مرددم براي طلاق.مشكامون داره حل ميشه برا بهتر شدن راهنمايي كنيد.
مینای عزیز
از خودت تعریف کن بگو که چه کار کردید با همسرت به تفاهم رسیدید؟
-
RE: مرددم براي طلاق.مشكامون داره حل ميشه برا بهتر شدن راهنمايي كنيد.
دوستان سلام همگي خوبيد راستش من هنوز منزل پدرم هستم قراره اول ماه همسرم بياد و با هم پيش مشاور بريم.ولي مدام با هم تلفني در ارتباطيم ميدونيد كه ما تو يه شهر نيستيم رابطه تلفنيم باهاش بد نيست و هنوز دعوامون نشده.اوايل بيشتر در مورد اينكه چرا خانوادت اينو گفتن چرا دروغ گفتن با هم صحبت ميكرديم كه من همش عصباني ميشدم ماشالا خانوادش دروغي نبود كه نگفته باشن تا اينكه خودم خسته شدم و ازش خواستم كه ديگه در اين باره حرفي نزنه و سعي كنه وجهه منو پيش خانوادش درست كنه.راستش دوستان دچار يكسري دودلي شدم براي برگشتم خانوادمم دوست ندارن كه من دوباره برم شهر اونا مخصوصا تو اپارتمان خانوادش ولي همسرم زير بار نميره كه از اون شهر بياد يا حتا خونشو عوض كنه اصرارم داره كه من زودتر برگردم ولي من تمايلي براي رفتن ندارم دوباره غريبي و تنهايي ولي اينو به همسرم نگفتم وگفتم كنكور كه دادم ميام كنكورم تو ارديبهشته راستش دلم ميخواد باهاش در ارتباط باشم ولي نرم اونجا و باهاش زندگي كنم ميترسم از اينده واينكه دوباره همون مشكلاتو پيدا كنم.خانوادشم خيلي تو ذوقم زدن و از روبرو شدن باهاشون ميترسم بازم همه ترديدام امده سراغم.خانوادمم ميگن اين ادمو خانوادش به درد تو نميخورن اين ادم مگه چقد تغيير كرده الانم ناراحتن كه چرا من باهاش اينقد زياد در ارتباطم.خيلي فشار رومه حالا كه برگشته داره جور ميشه دوباره من كم اوردم اونم بيشتر سر غريبيو خانوادش.خانوادم ميگن براش شرط بذار بياد اينجا امد كه هيچي نيامد جدا شو ميگن تو نميتوني با اين ادما يه جا زندگي كني ديوانت ميكنن.خودمم يكم ترسيدم اعصابم خورده.
-
RE: مرددم براي طلاق.مشكامون داره حل ميشه برا بهتر شدن راهنمايي كنيد.
ببین زیاد عجله برای اینکه همسرت بیاد به شهر شما نداشته باش آرام آرام با ملایمت می تونی همسرت را به شهر خودت بکشونی فعلاً به خاطر این موضوع به نظر من پافشاری نکن چون به مرور زمان حل می شه برای جدایی همیشه وقت هست بزار همسرت بامهربانی به طرفت بیاد به نظر من باید یک سری سختی ها هم تحمل کنی بالاخره هر چیزی یک تاوانی داره برو و با همسرت در شهر همسرت زندگی کن و بعداً می تونی برای خودت یک پروژه یکساله در نظر بگیری و همسرتو راضی به آمدن به شهر خودت بکنی
-
RE: مرددم براي طلاق.مشكامون داره حل ميشه برا بهتر شدن راهنمايي كنيد.
سلام دوستان همگي خوبيد دوستان مشورت*در مورد خانواده همسرم كه ميدونيد اين مدت همسرم مدام باهاشون سر حرفايي كه زدن درگيره و منم مدام درگير ميكنه كه تو فلان حرفو زدي اونا ميگن و من هم دفاع ميكنم مدام سر اين مسائل حرف ميزنيم تقريبا اين حرفاي سطحي انرژي منو گرفته و ترسمو از رفتن بيشتر كرده و هر چي هم به همسرم ميگم اين حرفا رو خاتمه بده و نذار خانوادت با اين حرفا بيشتر درگيرت كنن.ميگه باشه ولي دوباره فردا يه چيزه جديد بيان ميكنه همه نگراني من از اينه كه اين حرفها ادامه پيدا كنه و بعدانم تو زندگيم مشكل ساز بشه خانوادش همه تلاششونو بكار بستن تا دروغاشونو ثابت كنن.به همسرم ميگم ما الان بايد تلاش كنيم رفتارامونو تغيير بديم ولي اين حرفا نميذاره به چيزه ديگه فكر كنيم ميگه نميزارن وقتي هم بالا نميرم برادرم ميياد و خبر برام مياره.واقعا نميدونم چه طور با همسرم برخورد كنم كه ديگه اين حرفارو تمام كنه و همسرم چه طور با خانوادش برخورد كنه تا اونا به حرفا خاتمه بدن.البته فكر ميكنم همسرمم بيشتر خودش مقصره و بيشتر پيگيري اين چرندياتو ميكنه و اگه بخواد ميتونه تمامش كنه ولي خودش بيشتر حرف به حرف ميكنه به نظرتون چيكار كنم با اين اخلاقش؟يه مسئله ديگه دوستان همسرم ازم رابطه جنسي ميخواد و من واقعا نميدونم چه طور برخورد كنم با اين خواسته اش؟
http://www.hamdardi.net/thread-13143.html
دوستان اين ادرس تايپك قبليمه مردمم براي طلاق
-
RE: مرددم براي طلاق.مشكامون داره حل ميشه برا بهتر شدن راهنمايي كنيد.
دوستان به نظرتون من ديگه نياز به كمك و راهنمايي ندارم يعني همه چيز حل شده؟
-
RE: مرددم براي طلاق.مشكامون داره حل ميشه برا بهتر شدن راهنمايي كنيد.
والا من موندم چی بگم ...میترسم جیزی بگم بدتر بشه و افکار شما رو بهم بریزه ...
دوستان خواهش میکنم مینای عزیزمون رو راهنمایی کنند ..
ممنون
-
RE: مرددم براي طلاق.مشكامون داره حل ميشه برا بهتر شدن راهنمايي كنيد.
دوستان من واقعا نياز به كمك دارم خيلي كلافه و عصبي ام همش احساس ميكنم همسرم نه تنها تغيير نكرده بدترم شده تازه خانوادشم پروتر شدن احساس ميكنم دوباره براش عادي شدم و دوباره شده مثل روزاي اول.ميترسم
-
RE: مرددم براي طلاق.مشكامون داره حل ميشه برا بهتر شدن راهنمايي كنيد.
به نظر من برو و پیش همسرت باش وقتی که پیش همسرت بودی خیلی بهتر می تونی اوضاع را کنترل کنی
-
RE: مرددم براي طلاق.مشكامون داره حل ميشه برا بهتر شدن راهنمايي كنيد.
دوستان سلام خوبيد همگي.بالهاي صداقت عزيز من تايپك شما رو مطالعه كردم داخل لينك سبكتكين البته كامل نبود و نفهميدم اخر زندگيتون چي شد احساس كردم زندگي منم شبيهه زندگي شماست غريبي ترياك كشيدن همسرتون بيتوجهيش به شمامنم همه اينا رو داشتم.شما چيكار كرديد ايا مسائلتون حل شد با همسرتون چطور برخورد كرديد ايا اعتيادو گذاشت كنار من هنوز منزل پدرم هستم و از ترس اين چيزا هنوز برنگشتم ميترسم برگردم و ببينم هيچ چيز تغيير نكرده ميترسم همسرم اعتياد پيدا كنه البته خودش منكره و ميگه تفنني بوده و ديگه تكرار نميشه.ولي نميتونم بهش اعتماد كنم و همش رفتنمو عقب ميندازم البته تلفني باهاش در ارتباطم.واقعا نميدونم اگرم خواستم برگردم چطور باهاش برخورد كنم تا بتونم جذبش كنم و بتونم كاري كنم كه همين حالا جلوي كاراشو بگيرم.مثلا ايشون 4 روز امدن شهر من رفتيم مشاوره با هم اينقد جلو مشاور ايده ال حرف زد همه چيو همه كاراشو توجيه ميكرد چنان اعتيادو مصرف موادو زير سوال ميبردو بد ميدونست كه خودمم مونده بودم چرا ميخواستم ازش جدا بشم.ولي بعد اينكه از مشاور امديم بيرون دوستاش تماس گرفتن و دوباره رفت و قرار شد فردا بعدظهر بياد دنبالم بريم بيرون ولي فرداش نيامد هر چي باهاش تماس گرفتم نه جواب ميداد نه باهام تماس گرفت و نه دنبالم امد وقتيم تونستم باهاش تماس بگيرم گفت با يكي از دوستاش كه از دوستاي فاميل من بوده دعواش شده كه چرا رفته و اختلافه ما رو تو فاميل من پر كرده.البته بعدن فهميدم جلو من شلوغش كرده تا نيامدن بعدظهرشو توجيه كنه كلا عادتشه زياد همه چيو بزرگ ميكنه مخصوصا وقتي ميدونه مقصر بوده بيشتر شلوغش ميكنه تا از موضوع اصلي دور بشه تا سرزنش نشه.همش ميترسم نكنه بازم با اين دوستش رفته دونبال چيزي.شب بعدشم كه با هم رفتيم بيرون توي رستوران همون دوستشو با 3 تا دختر غريبه ديدم(اين اقا زنو بچه داره)و سر همين مسئله دعواي شديدي با هم كرديم كه همسرم تو يك ساعت 3 تا سيگار كشيد قبلا اصلا سيگار نميكشيداگرم ميكشيد خيلي كم و به ندرت.وقتي هم اعتراض كردم گفت سيگار مال دوستاش بوده كه تو ماشين جا مونده(قبلا وقتي عصبي ميشد با سيگار كشيدن يا تهديد به اينكه ميرم ترياك ميكشم ميخواست منو بترسونه).البته تو دوستاي همسرم همين يه نفر مشكل داره و بقيه اشون ادماي سالمو خوبي هستن و اين چند روزم همسرم با اين دوستاي ديگه اش بوده بيشت نه با اين اقار.چيكار بايد بكنم تا مطمئن بشم ازين قضيه يا چطور باهاش برخورد كنم تا خودشو جمعو جور كنه.اصلا نميدونم چطور اين مسائلو باهاش مطرح كنم تا عصبي نشه و بدتر نكنه و بيشتر ازم دور نشه.البته يه نكته تو اين مدت كه برگشته احساس ميكنم بهتر شده و قصدش زندگي ولي ميترسم مقطعي باشه و چون دورم ازش اين طوري.چطور باهاش برخورد كنم؟
-
RE: مرددم براي طلاق.مشكامون داره حل ميشه برا بهتر شدن راهنمايي كنيد.
سلام دوستان سال نو مبارك.با اينكه تصميم نداشتن ديگه چيزي براتون بزارم ولي حالم خيلي گرفته دوست دارم حرف بزنم.امسال برا عيد حالم خيلي خوب بود خوشحال بودم ولي انگار قرار نيست من يكم حالم خوب باشه كلي با همسرم صميمي شده بودم ولي همه چيز بهم ريخت تو اين مدت سعي ميكردم همه چيو كوچيكو بي اهمييت ببينم ولي واقعا ديگه بريدم برا عيد دلم ميخواست يه چند روزي بريم با هم سفر اونم گفت باشه ولي روز اول عيد گفت ميخواييم با خانوادم بريم سفر توام با ما بيا گفتم منو تو 9 ماه از هم دوريم اختلاف داريم با هم چطور با اونا كه هنوز نديدمشون بريم سفر با اون همه اختلاف بيا 2 تايي بريم گفت نه من قول دادم بهشون البته بابا مامانم راضي نيستن داداشم دوست داره تنهايي هم بهش حال نميده.بعدش گفت اصلا چطور با هم نيستيم بعد بريم سفر گفتم باشه بيا بريم سفر بعد بريم خونمون.گفت باشه بيا ولي با خانوادم بريم نه تنهايي اينطوري اگه ميياي بيا اما اگه نه كه هيچي ولي من 2 تايي نمييام. منم اصلا الان امادگي ديدن خانوادشو سفر رفتن باهاشونو نداشتم و قبول نكردم و دعوامون شد.وقتي فكر ميكنم حالا كه 9 ماه منو نديده و پيشم نبوده اينقد سرده باهام بازم برادرشو ترجيح ميده حاضره زندگيشو بهم بزنه.از اين همه صبري كه كردمو اميدي كه داشتم حالم بهم ميخوره.ديگه واقعا كم اواردمو بريدم ديگه هيچ تلاشي برا ادامه نميكنم هيچي امروز تولدمه 3 روزه رفته سفر نه زنگي نه تماسي.برام دعا كنيد تا راحت از اين ماجرا جدا بشم اين زندگي رو تمام كنم.ابرومو جلو همه برد حالا كه بايد يكم تلاش كنه برا بدست اوردن اعتماده من ولي هنوزم.با خودش ميگه من كاره خودمو ميكنم اونم طلاق بگير نيست با هر شرايطي زندگي ميكنه.ولي من واقعا به نتيجه رسيدم
-
RE: مرددم براي طلاق.مشكامون داره حل ميشه برا بهتر شدن راهنمايي كنيد.
خیلی عجیب است که به قول شما بعد از این همه دوری، برای یک سفر دو نفره هیچ اشتیاقی ندارد.
البته سفرهای خانوادگی و دسته جمعی خیلی خوب است، اما خب گاهی سفرهای دونفره لازم است. مثلا در شرایط شما ...
ولی من یک احتمال هم به ذهنم رسید،
شاید می خواسته به خانواده اش بگوید که مثلا همه چیز عادی است و روابطتان خوب شده. منظورم این است که با رفتن شما به جمع خانواده به آنها نشان دهد که مشکلتان حل شده و به نوعی به آنها ثابت کند که شما همان شدید که ایشون می خواستند ( کما اینکه شما هم می خواهید ایشون همون بشن که شما می خواهید ). شاید یک جور بیان غیرمستقیم این که من برنده شدم . می دونم که میدون جنگ نیست و این حرفهای من هم به معنی تایید رفتار ایشون نیست. ولی میگم شاید در پشت این درخواست همچین چیزی باشه.
-
RE: مرددم براي طلاق.مشكامون داره حل ميشه برا بهتر شدن راهنمايي كنيد.
نميدونم به هيچ نتيجه اي نميرسم سر اين رفتارش خودمم ديگه نميتونم راضي كنم براي اميد داشتن به اينده.اون همه چيز براش اولويت داره به زندگي مشتركش با من با اين كارش ثابت كرد علاقه اي به من نداره و تمام اين حرفاي 2 ماهش كه ميگفت دلتنگه منه دلش تنگ شده يا دروغ بوده يا به خاطر هوسش.كم اوردم كاش اين 2 ماهه باهاش تماس نداشتم اين 2 ماه همه اميدم برگشته بود داشتم خودمو اماده ميكردم براي يه زندگي بهتر خوشحال بودم كه دوباره همه چيز برگشته و ميخوام زندگي كنم فكر ميكردم اين 7 ماه جدايي و بيخبري باعث شده يكم به خودش بياد و زندگيش براش مهم شده باشه.نميدونم چرا دوباره اين طوري شد جالب اينجاست صبح عيد بعد 9 ماه قهر اون به پدر و مادرم و به پدر بزرگ مادربزرگم زنگ زد و منم به پدر مادر اون زنگ زدم همه چي خيلي خوب بود ولي بعدظهر دوباره اين طوري شد.احساس ميكنم برادرش نقش داره و اون برا اينكه نخواد جلو برادرش كم بياره اين كارو كرد.وقتي گفتم 2 تايي بريم سفر گفت براي سفر 2 تايي هميشه وقت هست ما نزديك 4 سال با هم ازدواج كرديم ولي هنوز يه سفره 1 روزه هم با هم نرفتيم اصلا.ولي تو اين 4 سال اون چنتا سفر با خانوادش رفته بدون اينكه به من بگه حتي يكيشو ازم پنهان كرد.علتشم اينكه اگه من ميرفتم مزاحم ارتباطش با برادرش ميشدم تو سفر.يهو سرد شدم به همه چيز.خانوادم ميگن بعد تعطيلات برو دنبال كاراي طلاقت اين ادم مناسبي نيست براي تو خودمم ديگه از تلاش و انتظار بيخودي خسته شدم به چي دلمو خوش كنم.طلاق سخته جدايي خيلي بده ولي به چه قيمتي.كمك كنيد تا بتونم فراموشش كنم ميترسم اگه دوباره زنگ بزنه دوباره همه چيزو فراموش كنم و برگردم طرفش نميخوام اين طور بشه ميخوام دل بكنم برم كمكم كنيد چيكار كنم؟
-
RE: مرددم براي طلاق.مشكامون داره حل ميشه برا بهتر شدن راهنمايي كنيد.
مینا جان فقط باید تصمیم بگیری.
قدم اول برای هر اقدامی تصمیمه. وقتی همه جوانب رو سنجیدی و تصمیم گرفتی که میخوای جدا بشی یا زندگی کنی و محکم و استوار رو تصمیمت باشی، ناخودآگاه تمام رفتار و اعمالت به اون سمت جهتمند میشه.
-
RE: مرددم براي طلاق.مشكامون داره حل ميشه برا بهتر شدن راهنمايي كنيد.
كاش ميمردم چيكار كنم من اي خدا ديشب تا صبح گريه ميكردم چرا يكم تلاش نكرد من زندگيمو دوست داشتم.9 ماه من پيشش نيستم مدام با برادرش ولي بازم اونو انتخاب كرد من طاقت جدايي ندارم زندگيم كه فايده نداره با اين ادم.حس هيچ كاري ندارم صبح ها دلم نميخواد از خواب بيدار بشم.به نظرتون چيكار كنم اگه زنگ زد اگه زنگ نزنه چي خواستم جدا بشم توافقي جدا بشم يا نه مهريمو بزارم اجرا؟اين ادم ارزش زندگي كردن داره؟
-
RE: مرددم براي طلاق.مشكامون داره حل ميشه برا بهتر شدن راهنمايي كنيد.
گریه واسه چی میناجون؟؟؟ به خدا اعتماد و توکل کن.همه چی رو به خدا بسپار و اصلا نگران نباش. خدا همون چیزی رو واست پیش میاره که صلاحته.
جای اینکه بشینی فکر کنی و بزنی زیر گریه، تواین روزای اول سال خوشحال باش و با خونوادت خوش بگذرون.
همه چی درست میشه و بعد ناراحتی که چرا انقدر خودتو زجر دادی و افسوس میخوری.
-
RE: مرددم براي طلاق.مشكامون داره حل ميشه برا بهتر شدن راهنمايي كنيد.
من هم با نظر مینا چ موافقم بهتر هست به خدا توکل کنی تو هم برو دنبال زندگی خودت با خانواده ات با دوستات خوش باش هرکاری را که می دانی تو را خوشحال می کنه انجام بده سعی کن شادباشی و اینو بدون که تو تنها کسی تو دنیا نیستی که مشکل داری همه به نوعی مشکل دارند چه بسا بیشتر از تو ولی قوی هستن و با مشکلات کنار می آیند و از زندگی راضی هستند. اگر آدم ضعیفی باشی حتی اگر فرض کنیم که همسرت هم کاملاً درست شد و همانطوری شد که خودت می خواهی بازم از زندگی لذت نمی بری.
-
RE: مرددم براي طلاق.مشكامون داره حل ميشه برا بهتر شدن راهنمايي كنيد.
سلام دوستان تعطيلات خوش گذشت.تعطيلات من كه خيلي بد بود.همسرم از روز اول عيد كه سر سفر بحثمون شد ديگه نه زنگي زد نه خبري فقط 6 فروردين خواهرش sms داد كه شوهر عمه اش فوت كرده مثل اينكه رفتن سفر وسط راه برگشتن.منم به باباش و دامادشون زنگ زدم تسليت گفتم اما اصلا درباره خودمون حرف نزدم.خانوادمم ميگن جدايي بهترين راه خودمم خسته شدم از اين همه بي توجهي.دوباره همه چيز شده مثل 6 ماه پيش.دارم جديتر به جدايي فكر ميكنم خسته شدم انگار هيج علاقه اي به من و زندگي با من نداره.اصلا نميتونم به يه نتيجه برسم از يه طرف ميگم اگه دوسم نداره پس اون حرفا چي بود كه پشيمونم ميخوام عوض بشم پس چرا امد مشاوره باهام زنگ زد به خانوادم برا عيد.اگرم دوسم داره و ميخواد زندگي كنه پس چرا اين طوري رفتار ميكنه اون از برخورد عيدش اينم از حالاش كه دوباره بيخبري و كم محلي.نميدونم خسته شدم.به نظرتون برم عقدمو بزارم اجرا اقدام كنم برا طلاق يا نه بازم صبر كنم.واي من از طلاقو جدايي ميترسم موندم چيكار كنم
-
RE: مرددم براي طلاق.مشكامون داره حل ميشه برا بهتر شدن راهنمايي كنيد.
مینای عزیز! این حالت دلسردی و بی توجهی عاطفی در بیشتر مردها وجود داره. بهتر نیست ایشون رو با همون اخلاقش بپذیری؟ یعنی اینکه اجازه بدی کم کم به سمتت بیاد و خودت با اخلاق خوشت بهش یاد بدی. درسته بعد شش ماه برگشته ولی نباید ازش انتظار داشته باشی تمام عادتهای قدیمیشو دور انداخته باشه. توقعتو ازش کم کن. سعی کن حساسیتتو کمتر کنی و همیشه و همه حال در حال تذکر دادن نباشی چون تبدیل به غرغر کردن می شه. به معنی شعر زیر توجه کن:
اگر ژاله هر قطره ای در شدی چو خرمهره بازار ازو پر شدی
پس بجا بگو تا مثل یه مرواریدی ارزش داشته باشه نه اینکه تبدیل به خرمهره بشه.
-
RE: مرددم براي طلاق.مشكامون داره حل ميشه برا بهتر شدن راهنمايي كنيد.
چرا اينقدر فكرت سمت جدايي ميره .باز هم بخودت و اون زمان بده . حداقل اگه يه روزي هم جدا شدين (ايشالا كه كار به اونجاها نرسه) فكرت آسوده است كه با احساس و هيجان تصميم نگرفتي
اگر هم بخواي جدا بشي چرا حق و حقوتت رو نگيري هر چي باشه تو توي اين رابطه بيشتر از همسرت ضربه ميخوري
ولي تا فكر آرام و مطمئن نداشته باشي ذهنت هم نميتونه تصميم درستي بگيره
-
RE: مرددم براي طلاق.مشكامون داره حل ميشه برا بهتر شدن راهنمايي كنيد.
سلام مینای جان
منم شرایط تورو دارم تو تنها نیستی منم عیدم خیلی بد بود .
منم تو شرایطیم که همه میخوان جدا شم با دلایل منطقی و من میترسم چون دوستش دارم.
هم از جدایی میترسم هم از اینکه برگردم و تو آینده پشیمون شم .
-
RE: مرددم براي طلاق.مشكامون داره حل ميشه برا بهتر شدن راهنمايي كنيد.
نميدونم يعني بي تفاوتي و سردي تا اين حد كه بعد 9 ماه جدايي نخاي با همسرت به يه سفر بري؟و بازم برادرتو انتخاب كني نميدونم كلافه ام شرايط بدي هيچ خبري ازش نيست چه قدر زمان ديگه اخه.2 ماه ديگه ميشه 1 سال كه من خونه پدرمم و ما با هم نيستيم يعني زمان بيشتر از 1 سال ميخواد نتيجه بده؟دارم ديوانه ميشم.كاش يكم بيشتر دوسم داشت كاش يكم بيشتر زندگيش براش مهم بود كاش اينقد مغرور نبود خدايا توقع زيادي.نظر شما اينه بازم صبر كنم اقدامي نكنم.كسي كه تو 1 سال به نتيجه نرسيده در باره زندگيش ميشه بهش اميد داشت.مشاورم ميگه اون فكر ميكنه شما جدا نميشي برا همين خيالش راحته اين طوري برخورد ميكنه.واقعا نميدونم به چي فكر ميكنه هدفش چيه فقط ميدونم اگه نبود من بهش فشار اورده بود بعد 1 سال جدايي اين طور برخورد نميكرد بيشتر تلاش ميكرد تا به نتيجه برسه.تنها خبري كه ازش شده لطف كرده بدهي كه به پدرم داشته اونو ريخته و sms داد كه پولو ريختم به حساب همين يك جمله.همه بهم ميگن اگرم برگردي سر زندگيت با اين ادم همه چي بدتر ميشه تو فرسودهتر اين ادم با اين روحيات واخلاقا شهر غريب بازم به همين جا ميرسي ولي زمانا از دست دادي جونيتو.ولي از طلاقو جدايي ميترسم از تنهايي ميترسم همسرمو دوست دارم دلم براش تنگ ميشه.چيكار كنم
-
RE: مرددم براي طلاق.مشكامون داره حل ميشه برا بهتر شدن راهنمايي كنيد.
مينا جان به نظرم فعلا بهش فكر نكن . فعلا به خودت برس و زندگيتو ادامه بده و با يه كاري خودتو مشغول كن . اينجوري كه تو داري فكر و خيال مي كني به هيچ جا نمي رسي . همونطور كه خودت مي دوني هيچكي نمي تونه حدس بزنه كه تو سر شوهرت چي مي گذره . همونطور كه تا الان صبر كردي بازم صبر كن . بزار خودش تماس بگيره .
شايد هنوز انقدر آمادگي نداره كه برگردين . اون داره زندگيشو مي كنه تو هم همينكارو بكن .
به نظرم اگه هنوز آمادگي جدايي رو نداري تو اقدامي نكن . چرا يه دفعه با يه اتفاق انقدر به هم ريختي ؟ يه كم ديگه صبر كن عزيزم .
اميدوارم همسرت هم زودتر پي به اشتباهاتش ببره و برگرده .
-
RE: مرددم براي طلاق.مشكامون داره حل ميشه برا بهتر شدن راهنمايي كنيد.
سلام مینای جان الان در چه حالی هستی ؟
معذرت میخوام که میپرسم چون خودمم تو این شرایطم .
-
RE: مرددم براي طلاق.مشكامون داره حل ميشه برا بهتر شدن راهنمايي كنيد.
سلام سوزي عزيز هنوزم هيچي هيچ خبري نيست فقط هفته پيش با مادرم تماس گرفت بابت پولي كه مادرم دستش داشت از مادرم تشكر كرد همين هيچي ديگه نگفت.خانوم دوستشم 2 روز پيش با من تماس گرفت البته ميگفت همين طوري زنگ زده و اصلا از جريان ما خبر نداره ولي از حرفاش معلوم بود دروغ ميگه و كاملا در جريان بود و از طرف شوهرم زنگ زده بود و ميخواست ببينه من چي ميگم.شرايط روحيم خيلي بده ا سال داريم جدا زندگي ميكنيمو قهريم با هم هيچ ارتباطي نداريم خسته شدم ديگه از اين بيلاتكليفيو بي تفاوتي.اصلا از كارش سر در نميارم نميدونم چرا اين طوري ميكنه اصلا نميدونم دوسم داره و ميخواد زندگي كنه يا نه نميخوادو ميخواد اين طوري خستم كنه.ديگه بريدم زندگيمو تعطيل كردم اصلا نميدونم چيكار كنم راه به كارم نميبرم اين 2 ماه كه باهاش اشتي كرده بودم يه ذره بهتر شده بودم ولي حالا دوباره شدم همون ادم افسرده كه تنها كارم شده خابيدن و فيلم نگاه كردن دارم به پوچي ميرسم نميدونم چيكار كنم قيده همسرمم نميتونم بزنم نميتونم دل بكنم از اين زندگيو برم.اين طوريم كه اون ميخواد هر كاري كنه منم فقط نگاه كنم برده ميخواد نه زن.نميدونم واقعا نميدونم چيكار كنم با اين ادم خودخواه ديكتاتور كه فكر ميكنه فقط خودشو برادرش ميفهمن همه چي بايد بر وقف مراده اونو برادرش باشه.1 سال جداييم انگار نه انگار اصلا براش مهم نيست هنوزم ميخواد همين طوري زندگي كنه و ميخواد من تغيير كنم بشم اوني كه اون ميگه.يه زن تو سري خور كه فقط بگه چشم و تاييدش كنه.مثلا درس خونده يه ظاهر امروزي داره تو دانشگاه درس ميده وقتي شروع ميكنه بحث كردن اينقد منطقي حرف ميزنه كه با حرفاش قانعت ميكنه.ولي در عمل مثل يه ادم بيسواد بيشعور ميمونه كه فقط خودشو ميبينه فقط خودش برا خودش مهمه.
-
RE: مرددم براي طلاق.مشكامون داره حل ميشه برا بهتر شدن راهنمايي كنيد.
سلام مینای جون وای چقدر هم دردیم . دقیقا منم حس تورو دارم . همسرم هم مثل همسر تو .
بیا واسه هم دعا کنیم زودتر میگیره .
-
RE: مرددم براي طلاق.مشكامون داره حل ميشه برا بهتر شدن راهنمايي كنيد.
دوستان سلام همگي خوبيد دوستان پدر شوهرم با پدرم تماس گرفته وگفته جمعه دارن ميان منزل مادنبال من.نميدونم چيكار كنم چي بگم چه شرطي بزارم براش باهاش برم يا نه؟مسئله كارشو چه طور برخورد كنم هنوزم رو حرفم باشم كه گفتم تا كارت عوض نشه نمييام نسبت به بيتفاوتي عيدش نسبت به خودم چي بگم مسئله برادرشو چيكار كنم چطور مطرح كنم.نميدونم چيكار كنم چه طور برخورد كنم اگه كارش عوض نشده باشه چي.1 سال امدم قهر و درگيري اعصاب خوردي حالا با يه امدن پاشم برم بدون اينكه چيزي عوض شده باشه.مشاورم ميگه همه خواسته هاتو قاطعانه جلو پدرش بگو واز حرفتم برنگرد.نظر شما چيه به نظر شما چي بگم.مشكلات منو كه ميدونيد.1 تفريحي ترياك ميكشيد.2نسبت به من بيتوجه بود(تو شهر غريب گاهي من 24 ساعت خونه تنها ميذاشت به بهانه كار واصلا براش مهم نبود من تنهام و بودن با برادرش و رفع نيازاي اون براش مهمتر بود تا من).3 كارش شب كاري داشت و من مجبور بودم 3 شب در هفته تنها بخوابم كه خيلي اذيت ميشدم و باعث شده بود از نظر رواني مشكل پيدا كنم.4حضور زياد و تسلطو دخالتاي برادرش تو زندگيمون(برادرش مجرده و 1 سال از همسرم كوچكتره و اصلا حريماشو حفظ نميكنه و مدام ميخواست با ما باشه نظر بده و همه چيزه زندگي ما زير نظر اون باشه و همسرمم كاملا بهش تكيه كرده بود).5
همسرم موقعي كه عصباني ميشه غير قابل كنترله.منم ايراد زياد داشتم خيلي گير ميدادم اونم با يه لحن تندو عصبي كاهي تحقيرش ميكردم تمام خشممو با دادو گفتن طلاق ميخوام همه چيو خرابتر ميكردم.حالام واقعا مستاصلم نميدونم چه كاري درسته و چه تصميمي برام بهتره.ممنون ميشم راهنماييم كنيد دوستان
-
RE: مرددم براي طلاق.مشكامون داره حل ميشه برا بهتر شدن راهنمايي كنيد.
دوستان ممنون از راهنمايي و كمكتون فكر ميكردم اين تالار واقعا به درد مشكلات ميخوره برا همين مشكلمو مطرح كردم و كمك خواستم ولي مثل اينكه تو اين تالار تايپكاي سر كاري و داستان گونه كه ادمو ياد رماناي مودب پور ميندازه مثل ليلي بازم طلاق ميخواد بيشتر طرفدار داره تا تايپكايي كه واقعيت و نياز به راهنمايي داره
-
RE: مرددم براي طلاق.مشكامون داره حل ميشه برا بهتر شدن راهنمايي كنيد.
من سعی کردم تا حدودی تاپیک و مشکل شما را بخونم.
بهتر نیست یک شانس دوباره به خودتون و همسرتون بدید؟ این بار محکم و قاطع و جدی. نه این که برید و باز یکسال بسازید و بسوزید و درد بکشید و ... اما یک تلاش دوباره بد نیست.
زندگی بعد از طلاق خیلی آسون نیست. حداقل از نظر احساسی و عاطفی. پس یک سعی دوباره بکنید.
1- تریاک کشیدن را مطرح کنید و بگید که تفریحی و تفننی و ... هیچ مدلی را قبول ندارید و باید ترک کنند.
2- برای جلب توجه ایشون کسی نمی تونه کاری بکنه جز خودتون. این را باید وقتی رفتید با سیاست به دست بیارید. با قول و قرار به جایی نمی رسید.
3- به هر حال شما با شغل ایشون از قبل یا آشنا بودید یا شدید. ایشون که نمی تونن برای اینکه شما می ترسید یا دوست ندارید شغلشون را رها کنند. من فکر می کنم در این مورد شما نباید سخت بگیرید و باید خودتون را وفق بدهید.
4- کم کردن نقش برادرش در زندگیتون و کنترل عادتهای همسرتون در خشم و عصبانیت بستگی به رفتار و سیاستهای شما دارد.
در مجموع حس می کنم بجز مورد تریاک که باید حتما امشب جدی در موردش پیگیر باشید و یک قول جدی بگیرید، بقیه موارد را در حد مطرح کردن می توانید بگویید ولی بیشتر به رفتار شما برمی گردد و عملا باید اصلاحش کنید نه با قول و قرار. حتی همان تریاک تفننی هم با سیاست تا حدودی قابل کنترل است.
-
RE: مرددم براي طلاق.مشكامون داره حل ميشه برا بهتر شدن راهنمايي كنيد.
دوست عزیزم
واقعا درست میگید که متاسفانه در اثر بی دقتی خودمون و مدیران تالار بازیچه دست ....
دوست خوبم نمی خوام شما رو بترسونم ولی از نظر من تریاک تفننی و غیر تفننی نداره و جدی ترین مسئله ای که باید روش تمرکز کنید از قضا همین هست
اینکه آیا با هر مشکلی دوباره بره و بکشه
اینکه آیا روابط بین برادرش و ایشون ربطی به این قضیه تریاک داره یا خیر
باید خیلی بیشتر بررسی کنید و با مشاور جدی صحبت کنید
درصورت ادامه هم باید در این زمینه تعهد های بسیار جدی بگیرید
من فکر می کنم وساطت ریش سفید ها اگر ازش درست استفاده نشه فقط ممکنه به پاک کردن صورت مسئله بیانجامه
سعی کنید مسئله تونو واقع بینانه م و عمیق ببینید
-
RE: مرددم براي طلاق.مشكامون داره حل ميشه برا بهتر شدن راهنمايي كنيد.
سابيناي عزيز ممنون از توجتون امروز همسرمو خانوادش امدن در كل گفتگو همه حقو به من دادن و شرايطمو پذيرفتن درباره مسئله ترياكم همسرم كاملا منكر شد و گقت سوئ تفاهم بوده و اشتباه كردي و در حظور خانوادش اعلام كرد كه اگه من دنبال اين كار باشم نهايتا تا چند ماه ديگه معلوم ميشه انوقت هر چي شما بگيد.و گفت من ايندمو خراب نميكنم اين همه درس خوندم زحمت كشيدم خرابش نميكنم و گفت به من زمان بده تا خودمو ثابت كنم تو اين زمينه و بت بفهمونم اشتباه كردي.وبقيه شرايطم از جمله عوض كردن كارش دخالتاي برادرش كه ديگه حريماشو حفظ كنه و رفتن پيش مشاور و روانپزشك حداقل تا 1 سالو پذيرفت.البته من باهاشون نرفتم و موندم تا كارش صدر صد عوض بشه بعد برم.نميدونم ولي تصميم گرفتم يه فرصت ديگه بدم به هر دومون و برم تو زندگي تا مطمئن بشم.درباره كار عيدشم توضيح خاصي نداد فقط فهميدم خانوادش اصلا در جريان نبودن و پدرش خيلي ناراحت شد وقتي فهميد همسرمم ظاهرا پشيمون بود و مثل كسي بود كه از روئ لج و رو كم كني رفته سفر.نميدونم با اين احساسش چه طور برخورد كنم تا اين طور برخورد نكنه حتما من يه جايي مقصرم كه باعث ميشه اين طوري برخورد كنه باهام.امروزم هم ميخواست خلاف حرفاي منو بزنه منو مقصر نشون بده با اينكه خودشم ميدونست واقعيت چيزه ديگه اي جلو مشاور پذيرفته بود ولي امروز جلو جمع همش خلاف من حرف ميزد.بهر حال اخرش جلو جمع اشتي كرديم و هر دومون گفتيم زندگيمونو دوست داريم و ميخواييم زندگي كنيم پدرش اصرار كرد من برم ولي در نهايت قرار شد به محض اينكه براي هميشه روز كار بشه من برگردم.مثل اينكه قرار تا اخر اين ماه اين اتفاق بيافته.
دوستان به نظرتون با همچين مردي چطور برخورد كنم تا مكلاتم كم بشه
-
RE: مرددم براي طلاق.مشكامون داره حل ميشه برا بهتر شدن راهنمايي كنيد.
مینای عزیزم
خوب فکر کنم این جلسه خانوادگی تا حدودی خوب پیش رفته مخصوصا اونجایی که شرط کردید تا یک سال پیش مشاور برید
درمورد انکار ایشون و خلاف جهت شما حرف زدن خوب تا حدودی می شه گفت شاید ایشون تو جمع غرورشون لطمه می دید، مشاور شما رو نمیشناسه و جمعتون سه نفره بوده پس ایشون حقایق رو پذیرفته ن ولی تو جمع همه آشنا بودن و ایشون شرم حضور داشتن شاید
درمورد تریاک خوب معمولا همه اینجور چیزها رو انکار می کنن و قبول ندارن ولی سعی کنید وقتی رفتید پیش مشاور صد در صد این مورد رو ریشه یابی و پیگیری کنید
البته منظورم از پی گیری تجسس و گیر دادن نیست بلکه سعی کنید عاقلانه علل گرایش ایشون رو بفهمید و راهکار های مقابله درست رو یاد بگیرید
در مورد برادرشون من قبلا بهتون گفته بودم که تاپیک بالهای صداقت رو بخونید
همسر ایشون رابطه ای صمیمانه با شریکشون داشتن که نهایتا ایشون با به کارگیری روشهایی تونستن بدون تشنج و درگیری این رابطه رو قطع کنند
این تاپیک میتونه راهکارهای عملی و خوبی برای ایجاد فاصله لازم بین شوهر و برادرشوهرتون بهتون بده
موضوعی که باید دقت کنید اینه که فکر کنید یه دوره آزمایشی دارید به این زندگی برمی گردید
سعی کنید بعد برگشتن زیاد وابسته نشید دوباره و یه مدت به مطالعه و بررسی رفتارهای خود و همسرتون بپردازید و سعی کنید اشتباهات گذشته رو تکرار نکنید
اگر خدایی نکرده دوباره گرایش ایشون به مواد را دیدید لطفا ما رو در جریان بگذارید
-
RE: مرددم براي طلاق.مشكامون داره حل ميشه برا بهتر شدن راهنمايي كنيد.
نقل قول:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ميناي
گفت به من زمان بده تا خودمو ثابت كنم تو اين زمينه و بت بفهمونم اشتباه كردي.
سلام مینای جان
من تاپیکتو خوندم سابینا راهنایی های خوبی داده اما چند نکته که از توی حرفات متوجه شدم اینه که همسر شما :
1)ذاتا ادم بدی نیستن و به فکر زندگی با شما هستن پس شما رو دوست دارن منتها به قول خودمونی سوراخ دعا رو گم کردن.
2)همسر شما نیاز به تایید شدن دارن و دوست دارن مرد مورد تایید شما باشن اما گویا این تایید رو از طرف شما دریافت نکردن و این باعث شده به سمت برادرشون جذب بشه.
وبقيه شرايطم از جمله عوض كردن كارش دخالتاي برادرش كه ديگه حريماشو حفظ كنه و رفتن پيش مشاور و روانپزشك حداقل تا 1 سالو پذيرفت.
اینکه پذیرفته بره مشاور خیلی خوبه و نشون میده به اشتباهاتش واقفه و میخواد اشتباهاتشو جبران کنه .
فقط فهميدم خانوادش اصلا در جريان نبودن و پدرش خيلي ناراحت شد وقتي فهميد همسرمم ظاهرا پشيمون بود و مثل كسي بود كه از روئ لج و رو كم كني رفته سفر.نميدونم با اين احساسش چه طور برخورد كنم تا اين طور برخورد نكنه حتما من يه جايي مقصرم كه باعث ميشه اين طوري برخورد كنه باهام.
همسرت دنباله اینه بهت بفهمونه مرده و به قول خودش مرد بودنشو بهت ثابت کنه.
امروزم هم ميخواست خلاف حرفاي منو بزنه منو مقصر نشون بده با اينكه خودشم ميدونست واقعيت چيزه ديگه اي جلو مشاور پذيرفته بود ولي امروز جلو جمع همش خلاف من حرف ميزد.
انتظار نداشته باش بهت بگه :" ببخشید من اشتباه کردم تو راست میگی!!!!" اونم توی جمع . نه تنها شوهر شما بلکه هیچ مردی به راحتی زیر بار نمیره که مستقیما به اشتباهش اعتراف کنه چون غرورش شکسته میشه .
ب
هر حال اخرش جلو جمع اشتي كرديم و هر دومون گفتيم زندگيمونو دوست داريم و ميخواييم زندگي كنيم پدرش اصرار كرد من برم ولي در نهايت قرار شد به محض اينكه براي هميشه روز كار بشه من برگردم.مثل اينكه قرار تا اخر اين ماه اين اتفاق بيافته.
دوستان به نظرتون با همچين مردي چطور برخورد كنم تا مكلاتم كم بشه
به نظر من بهترین کار اینه همسرتو تشویق کنی تایید کنی بهش بفهمونی که مرد زندگیته و روش حساب میکنی .اشتباهاتشو تو سرش نزن سعی کن همیشه لابلای صحبتات بهش امیدواری بدی که بتونه مشاوره رفتنو ادامه بده .
یادمه یه جایی تو همین تالار خوندم یه خانومی همسرش اعتیادشو پنهان کرده و بعد از ازمایش میفهمن اعتیاد داره که همه ازخانوم میخوان جدا بشه اما وارد زندگی با این اقا میشه و انقدر به این اقا عزت نفس میده و تشویقش میکنه که بالاخره بعد از چند سال همسرش اعتیادو ترک میکنه.
اون الان به حمایت شما و دلگرمی شما خیلی احتیاج داره سعی کن خودتو به شوهرت نزدیک تر کنی تا بتونی روش تاثیر بذاری البته این تغییرات زمان بر هست و انتظار نداشته باش با یکی دو جلسه کاملا حل بشه امیدوارانه پیش برو:72: