-
یه رابطه 6 ساله نمیدونم چطور تموم شد؟! چه کنم؟
سلام
بی حاشیه میرم سراغ اصل موضوع
حدود 6 سال با یه دختر خانمی دوست بودم
تو سال اول دوستی واقعا اذیتش کردم , دلیلشم این بود که فکر میکردم به مانند سایر دختران امروز روز فقط قصد تلکه کردن داره
ولی به مرور دیدم نه اینطور نیست
رابطمون خیلی قوی شد و روز و شب , شب و روز با هم بودیم
مادر ایشون و خواهرانشون هم از این موضوع اطلاع داشتن
از سال اول به بعد زمزمه ازدواج سر داد که من مخالفت کردم و دلیل هم این بود تا زمانی که درسم تمام نشده و مستقل نشدم نمیتونم این کار رو انجام بدم ( تفکر من اینه که آدم باید رو پای خودش وایسته نه اینکه از این و اون کمک بگیره , ازدواج میکنم که راحتی برای طرف مقابلم باشه نه اینکه زجر بکشه )
خلاصه اوضاع به همین منوال میگذشت و هر از چند گاهی این بحث مطرح میشد و پاسخ من همون بود
به مانند اکثر دوستی ها ما هم اختلاف نظر و دعوا داشتیم ولی اصلا طاقت ناراحتی هم ( به خصوص ایشون ) رو نداشتیم
به شدت بهم وابسته بودیم و بسیار رعوف بود و از ناراحتی من ناراحت میشد
خوشحالیهامون با هم بود و اولین نفری بودیم که از اتفاقات خوب با خبر میشد
اگر بخوام از همه خوبی ها بگم داستان به درازا میکشه
فکر نکنید که بدی نبود
چرا بود ولی اینقدر خوبی بود که بدی جایی نداشت
تا اینکه رسید به اسفند سال پیش و زمان تولد من ( ناگفته نمونه ایشون متولد تیر بودن )
من تو شرایط خوب روحی نبودم برای امتحان ارشد برای همین 5 روز نه بهشون زنگ زدم و نه جواب تلفنشون رو دادم بعد 5 روز تماس گرفتم و عذر خواهی کردم ولی یه خورده اذیت هم کردم
همه چی خوب بود
تا عید
رفتن مسافرت که تو تماسهایی که با هم داشتیم دائما میگفت ما دیگه به درد هم نمیخوریم و دلیل اون رو به درستی بیان نمیکرد
تا اینکه برگشت و گفت دیگه به من زنگ , دلیل رو جویا شدم گفت همون که گفتم به درد هم نیمیخوریم
گفت خوب چرا ؟ گفت تو حقوق 5 میلیونی نداری و خونه هم نداری
علی الرغم میل بطنیم گفتم این 2 شرط رو قبول میکنم و از بابا کمک میگیرم
دیگه مشکل چیه ؟
وقتی دید قبول کردم گفت نه , تو زیادی خوبی چرا اهل مشروب نیستی و اهل دود نیستی ( ناگفته نباشه خودشون اهل این چیزها اصلا نبودن و خانواده نیمه مذهبی بودن )
بار دیگه با هم قرار گذاشتیم بدون اینکه با من در جریان بزاره 2 نفر از دوستانشون رو آوردند
چیزی نگفتم و شروع به حرف شد و دوستانش رو آورده بود که مثلا از اون دفاع کنند و لی وقتی حرفها و ادله من رو شنیدن اونها هم تایید کردن
تا اینکه یه بار زنگ زد گفت باشه ما با هم میمونیم منم خوشحال گفتم باشه
فرداش مجدد تماس گرفتم گفت مگه قرار نشد دیگه زنگ نزنی تا زمانی که من بگم
گفتم دیشب گفتی همه چی خوب شد که طفره رفت
شروع کردم باب میل ایشون رفتار کردن و کم زنگ زدن و پیامک دادن
از روز 3 خرداد تا 24 خرداد دیگه نه جواب پیامک داد نه تلفن های من ( شب و روز زنگ و اس ام اس دریغ از یه جواب ) با شماره نا آشنا همون 24 ام تماس گرفتم برداشت دلیل جواب ندادن رو پرسیدم گفت برای چی .اب بدم
گفتم راست میگی ما به درد هم نمیخوریم
بهترین هم برای من هست همه برای تو
امبدوارم موفق باشی و خدا نگهدار
تا شهریور همین بود که دلم طاقت نیاورد و زنگ زدم یه خانم دیگه جواب داد که آره خط عوض شده ( که دروغ بود )
همین اندازه بگم اطرافیانم به هبچ وجه باورشون نمیشد بین من اون همچین داستانی اتفاق بیفته
به تمام دوستانش گفته بود که از من جدا شده و اونها هم باور نمیکردن
الان من موندم و غم تنهایی و خوابهایی که میبینیم و خاطراتی که جلوی چشمانم هست
پیش مشاور هم رفتم
گفت 90 % پای کس دیگه ای در میونه و شاید یه بحران روانی داره
شاید بعد 3 ماه برگرده
گفتم چه کنم ؟ گفت فکر کن اون هست و با یکی دیگه هم باش
گفتم تو حالت عادی زمانی که وقعا کنارم بود فکر هیچ کس رو تو ذهنم نداشتم الان چطور این کار رو کنم؟ ( کاملا بهم پایبند و متعهد بودیم )
واقعا کجای کار من اشتباه بود ؟
-
RE: یه رابطه 6 ساله نمیدونم چطور تموم شد؟!
سلام
به نظرتون 6 سال زمان کمی برای حل مشکلات و آشنایی و . . . ازدواج هست .
خیلی رابطه طولانی شده و این مشکلات برا رابطه های طولانی که به ازدواج ختم نمیشه پیش میاد .
خیلی از زن و شوهرا هستن به 6 سال نرسیده از هم طلاق میگیرن . چه برسه به دوستی !
مشکلی خاصی نیست و برو خواستگاری و باهاش ازدواج کن . جوابتو میده و نگران نباش . فقط ازدواج . موفق باشی
-
RE: یه رابطه 6 ساله نمیدونم چطور تموم شد؟!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط imans
سلام
به نظرتون 6 سال زمان کمی برای حل مشکلات و آشنایی و . . . ازدواج هست .
خیلی رابطه طولانی شده و این مشکلات برا رابطه های طولانی که به ازدواج ختم نمیشه پیش میاد .
خیلی از زن و شوهرا هستن به 6 سال نرسیده از هم طلاق میگیرن . چه برسه به دوستی !
مشکلی خاصی نیست و برو خواستگاری و باهاش ازدواج کن . جوابتو میده و نگران نباش . فقط ازدواج . موفق باشی
دوست من
مشکلی وجود نداست و برای من همین نا مفهومه که چرا اینطور شد؟
قصد من هم ازدواج بود ولی اکثریت غریب به اتفاق اطرافیانم این رو گفتن :
آدمی که قبل از ازدواج به بکباره اندشه هاش نسبت به ازدواج تغییر میکنه پس از ازدواج چطور خواهد بود؟
فکر میکنید شرایط رو برای چی قبول کردم؟
خونه و حقوق 5 میلیونی برای دوستی؟
تو همون اواخر به من این رو گفت که الان من هیچ احساسی نسبت به تو ندارم
بزار خودم بیام طرفت که گذاشتم و 1 ماه جوابم رو نداد
و اینکه گفت : تو برو , هر وقت اینها رو داشتی بیا
حالا یا من اون زمان هستم و یا نیستم
-
RE: یه رابطه 6 ساله نمیدونم چطور تموم شد؟!
نقل قول:
گفت 90 % پای کس دیگه ای در میونه
به نظر من پای کس دیگری در میون نیست.آخه چطور ممکنه بعد 6 سال آشنایی بدون اینکه شما بفهمید بره با یک کس دیگر! اگر این طور بود با شناخت 6 ساله ای که نسبت بهش داشتین حتما متوجه می شدید.
ولی هر چی مطلبتان را خواندم نفهمیدم آخر چرا چنین اتفاقی افتاده.مطمئنید که چیزی نگفته نمانده است؟
نقل قول:
بار دیگه با هم قرار گذاشتیم بدون اینکه با من در جریان بزاره 2 نفر از دوستانشون رو آوردند
چیزی نگفتم و شروع به حرف شد و دوستانش رو آورده بود که مثلا از اون دفاع کنند
نقل قول:
گفت خوب چرا ؟ گفت تو حقوق 5 میلیونی نداری و خونه هم نداری
دلیلش رو نمی دونم ولی طی یک برنامه ی قبلی کامل ایشان خواستار جدایی از شما شده است و دلیلشان هر چه که بوده شدیدا در این امر مصر بوده اند.اول خواستند با یک دلیل منطقی ظاهری جدا شوند و بعد که نتوانسته اند همین جوری جدا شده اند.
به هر حال با توجه به تلاش هایی که این خانوم برای جدایی از شما کرده اند بعید می دونم که دوباره بتوانید به یک رابطه ادامه دهید.
خب لطفا قضیه را بیشتر باز کنید.قبل از اینکه این خانوم به این تلاش ها جهت تمام کردن رابطه تان اقدام کند اتفاق خاصی نیفتاده بود.مهم نیست که از نظر شما مهم باشد یا نه.شاید یک اتفاقی بوده که برای شما بی اهمیت بوده ولی برای اون خانوم خیلی مهم بوده.شاید هم به نحوی به شما حس بی اعتمادی پیدا کرده و گمان کرده که شما به ادامه ی زندگی با او متعهد نیستید.:82:
-
RE: یه رابطه 6 ساله نمیدونم چطور تموم شد؟!
هیچ نقطه تاریکی نیست
حتی برای اینکه اذیت نشه با دختر خاله اش که با هم در ارتباط بودن صحبت میکردم و اون حکم بود و چند بار اون قرار ملاقات رو ترتیب داد
خود اون هم میگفت : که نمیدونه چی میخواد و هر بار که ازش میپرسم میگه نمیدونه
آخرین باری که هم رو دیدیم گفتم تو که اصلا اهل مادیات نبودی پس اینچی بود؟
بگذریم که خانواده جفتمون وضع اقتصادی بسیار خوبی داشتیم و ما اگه از اونها بیشتر نبوده باشیم کمتر هم نبودیم
میگفت ببین ساعتی رو که خریدی ننداختم یا گردنبندتو جوری که اذیت کنه
ولی بعدش میگفت اصلا نمیخوام غرورتو بشکونم و ناراحتت کنم ( که فکر کنم عذاب وجدان داشت )
میگفتم من واقعا بعد تو با هیچ کس نمیتونم باشم , میگفت یکسال بگذره عادت میکنی
چیز خاصی مد نظرتونو بگین تا جواب بدم
-
RE: یه رابطه 6 ساله نمیدونم چطور تموم شد؟!
سلام
اگه ایشون امروز قبول کنه و برگرده از حرفش و باهاتون از ته دل ادامه بده چقدر زمان لازمه که شما با ایشون ازدواج کنید ؟ حدودا ؟
-
RE: یه رابطه 6 ساله نمیدونم چطور تموم شد؟!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط imans
سلام
اگه ایشون امروز قبول کنه و برگرده از حرفش و باهاتون از ته دل ادامه بده چقدر زمان لازمه که شما با ایشون ازدواج کنید ؟ حدودا ؟
هر وقت که بگه
ولی از شما این سوال رو دارم
که با این اوضاعی که پیش اومده چه کنم؟
اگر اومد سریع بپرم برای ازدواج؟
-
RE: یه رابطه 6 ساله نمیدونم چطور تموم شد؟!
یکی از علل جداییش می تونه ترغیب کردن شما به فراهم کردن شرایط ازدواج باشه.بعد از 6 سال به این فکر افتاده که
اگر به همین منوال ادامه بده شما برای ازدواج انگیزه ای نخواهی داشت.آیا رابطه جنسی داشتید؟
-
RE: یه رابطه 6 ساله نمیدونم چطور تموم شد؟!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرهنگ 27
یکی از علل جداییش می تونه ترغیب کردن شما به فراهم کردن شرایط ازدواج باشه.بعد از 6 سال به این فکر افتاده که
اگر به همین منوال ادامه بده شما برای ازدواج انگیزه ای نخواهی داشت.آیا رابطه جنسی داشتید؟
به نظرم تو پست اول پاسخ این سوال رو دادم
که شب و روز با هم بودیم
چیزی که میگفت این بود که : تو فکر کردی که من همیشه هستم و برای همیشه کنارتم و الان که اینجوری کردم داری میگی برای ازدواج
هیچ کدوم از حرفها با هم نمیخوند
زمانی که میگه مادیات برای من اهمیت نداره
زمانی که بحث حقوق رو پیش میکشه
زمانی که میگه تو برو بعد بیا اگه من بودم که ازدواج میکنیم اگه نبودم هم هیچ
میدونید برای خود من درک کردنش سخته
که 2 نفر که 6 سال تمام روز و شبشون با هم بوده چطور در طول 2 ماه از این رو به اون رو میشه و در مقابل درخواستهای من با قهقه پاسخ میده؟
و چطور این آدم بدون هیچ ناراحتی و فشار روحی میتونه به زندگی عادی رو بیاره؟
-
RE: یه رابطه 6 ساله نمیدونم چطور تموم شد؟! چه کنم؟
سلام . خوش امدید.:72:
شما و اون خانم چند سالتون هست؟
به نظر من ایشون منطقی رفتار کردن. 6 سال زمان کمی نیست. و شما اعلام کردید که من فعلا قصد ازدواج ندارم خب ایشون چقدر دیگه می تونست وسیله ارضای نیازیهای عاطفی و... شما باشه؟
شاید احساس کرده دیگه موقع ازدواجشه. دو حالت داره:
یا خواسته با این رفتارش شما رو ترغیب به ازدواج کنه.
و یا خواسته شما از زندگیش بری بیرون تا او بتونه به فرد دیگه ای فکر کنه برای ازدواج.
شما هم می خواستی که او باشه و هم درست و بخونی سربازیت و بری کار پیدا کنی رو پای خودت بایستی حالا باهاش ازدواج کنی.
خب به نظرم این خیلی بی انصافیه. هر چقدرم که علاقه باشه بازم برای یه دختر خیلی سخته که این همه صبر کنه.
بازم بیشتر از شرایطتون بگید تا بهتر بتونیم راهنماییتون کنیم
موفق باشید:72:
-
RE: یه رابطه 6 ساله نمیدونم چطور تموم شد؟! چه کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sisili
سلام . خوش امدید.:72:
شما و اون خانم چند سالتون هست؟
به نظر من ایشون منطقی رفتار کردن. 6 سال زمان کمی نیست. و شما اعلام کردید که من فعلا قصد ازدواج ندارم خب ایشون چقدر دیگه می تونست وسیله ارضای نیازیهای عاطفی و... شما باشه؟
شاید احساس کرده دیگه موقع ازدواجشه. دو حالت داره:
یا خواسته با این رفتارش شما رو ترغیب به ازدواج کنه.
و یا خواسته شما از زندگیش بری بیرون تا او بتونه به فرد دیگه ای فکر کنه برای ازدواج.
شما هم می خواستی که او باشه و هم درست و بخونی سربازیت و بری کار پیدا کنی رو پای خودت بایستی حالا باهاش ازدواج کنی.
خب به نظرم این خیلی بی انصافیه. هر چقدرم که علاقه باشه بازم برای یه دختر خیلی سخته که این همه صبر کنه.
بازم بیشتر از شرایطتون بگید تا بهتر بتونیم راهنماییتون کنیم
موفق باشید:72:
من 26 سالم هست و ایشون 2.5 از من کوچکتر
از کجای صحبتهای من این برداشت رو کردید که من فعلا قصد ازدواج ندارم؟
پیشنهاد شما پس بر این بود که که در 21 سالگی یا 20 سالگی من با ایشون ازدواج میکردم و مسائلی بدتر از این که الان پیش آمده رخ میداد؟
دوست عزیز من
حتی برای آشنایی خانواده ها هم حداقل 6 ماه زمان میدن
شما فکر میکنید سختی این مسئله برای من وجود نداشت؟
که با احساسات یه دختر بازی کنم و سر اخر بگم نه؟!
چرا در عرض این 7 ماه از فکر من بیرون نیومده؟
خیلی از نزدیکان پیشنهاد آشنایی با فرد جدیدی رو دادن
در حالی که من در خودم نمیبینم که مدتی هر چند کوتاه رو با فردی باشم بدون اینکه هدفی برای خودم ترسیم کنم
به هیچ وجه طالب بازی با احساسات کسی نبوده و نیستم
همانطور که برای من موارد بسیار خوبی بود و هست برای ایشون هم بود
پس چرا من پایبند ماندم ؟
لطفا منظورتون رو درباره شرایط کمی واضح تر بیان کنید
-
RE: یه رابطه 6 ساله نمیدونم چطور تموم شد؟! چه کنم؟
نقل قول:
پیشنهاد شما پس بر این بود که که در 21 سالگی یا 20 سالگی من با ایشون ازدواج میکردم و مسائلی بدتر از این که الان پیش آمده رخ میداد؟
عذر بدتر از گناه نیار.تو اون سن که شرایط ازدواج نداشتی اصلن نباید وارد رابطه می شدی.
با یه تاپیکم مشکلت حل می شه.احتیاجی به دوتا نبود.
نقل قول:
یا خواسته با این رفتارش شما رو ترغیب به ازدواج کنه.
منم همینو می گم.
نقل قول:
و یا خواسته شما از زندگیش بری بیرون تا او بتونه به فرد دیگه ای فکر کنه برای ازدواج.
دخترا زودتر شرایط ازدواجشون فراهم می شه.بهتره که فعلن از فکرش بیای بیرون با اینکه سخته
هر موقه خواستی ازدواج کنی یه خبری از ایشون بگیر اگر مجرد بود با خانواده برو سراغش.
-
RE: یه رابطه 6 ساله نمیدونم چطور تموم شد؟! چه کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرهنگ 27
نقل قول:
پیشنهاد شما پس بر این بود که که در 21 سالگی یا 20 سالگی من با ایشون ازدواج میکردم و مسائلی بدتر از این که الان پیش آمده رخ میداد؟
عذر بدتر از گناه نیار.تو اون سن که شرایط ازدواج نداشتی اصلن نباید وارد رابطه می شدی.
با یه تاپیکم مشکلت حل می شه.احتیاجی به دوتا نبود.
بنابراین باید برای شروع هر نوع رابطه ای تا سن 26 یا 27 سالگی صبر کرد و اگر همه چیز مهیا بود اقدام کرد!
در سایر سنین نباید به این روابط فکر کرد چون شرایطش مهیا نیست؟
دوست من
پست اول من رو اگر به دقت مطالعه کرده باشین ذکر کردم که ابتدای رابطه به چه صورت بود
احساس و عاطفه به مرور زمان ایجاد میشه و پا میگیره نه یک شبه!
پس کلام شما مبنی بر عذر بدتر از گناه مصداقی نداره
چرا که خواسته ایشون در اون زمان این بود و اگر همون موقع این بحث رو مطرح میکردم و از اون دسته افراد بودم که با این قولها دوستی 1 روزه آغاز میکنن , رابطه به 6 سال نمی انجامید.
-
RE: یه رابطه 6 ساله نمیدونم چطور تموم شد؟!
از این جای حرفتون:
از سال اول به بعد زمزمه ازدواج سر داد که من مخالفت کردم و دلیل هم این بود تا زمانی که درسم تمام نشده و مستقل نشدم نمیتونم این کار رو انجام بدم ( تفکر من اینه که آدم باید رو پای خودش وایسته نه اینکه از این و اون کمک بگیره , ازدواج میکنم که راحتی برای طرف مقابلم باشه نه اینکه زجر بکشه )
شما از اول قصد نداشتی و البته منطقی هم بود. منتها 6 سال زمان زیادیه. و شما همه جوره با هم بودید و طبیعیه که بعد از مدتی دل هم و بزنید
شما فقط دل همدیگرو زدید یا بهتره بگم شاید که او ازت سیر شده.
من اولش گفتم شاید خواسته شما رو ترغیب به ازدواج کنه اما با توضیح بیشتر شما احتمالا ایشون دیگه علاقه ای به ادامه ارتباط نداره فقط همین.
نمی دونم چقدر احتمال داره برگرده اما اگر برگشت بهتره بیشتر شرایط و بسنجید نه اینکه بازم زمان از دست بدید بلکه ببینید چرا رفت و برگشت!
اگرم برنگشت بهتره سعی کنید فراموش کنید.
فقط یه نکته:
هیچ وقت به خاطر فرار از این ارتباط و فراموشی خودتون و درگیر رابطه دیگری نکنید. نصیحت دوستان دوست نما رو در این مورد گوش ندهید. چون درگیر تر خواهید شد و روزی به خود میاین که یه عالمه دختر تو زندگیتون وارد شدن و بی سرانجام رفتن و فقط یه روح داغون برای شما می مونه.
می دونم که می دونید فقط یاداوری کردم
موفق باشید:72:
-
RE: یه رابطه 6 ساله نمیدونم چطور تموم شد؟! چه کنم؟
نه دوست من منظور ایشان را بد برداشت کرده اید
منظورشان از جمله "عذر بدتر از گناه" این بود که شما برای اینکه در سن کم ازدواج نکنید و مطابق شرایط جامعه باشید صبر کرده اید.خب تا اینجا منطقی است.ولی اشکال کار شما این است که زیاد صبر کرده اید.یعنی می گن
گر صبر کنی ز غوره حاوا سازید
ولی متاسفانه حلوای شما سال ها پیش ساخته شده و الان فاسد شده است!
هر چیزی اندازه دارد !
بهترین میوه ی دنیا رو هم زیاد بخورید دل درد می گیرید.آخر شما کل اینترنت را سرچ کنید ببینید کی 6 سال رابطه ی دوستی داشته که شما دومیش باشید.همان اندازه که ازدواج در سن کم خلاف عرفه.6سال طول کشیدن یک رابطه هم خیلییییی خلاف عرفه.
اینکه رابطه را ترک کرده اند دلیلش همان طول کشیدنه.اینجاست که می گویند عذر بدتر از گناه
یعنی اینکه شما برای اینکه ریسک ازدواج کمتری را داشته باشید و شرایط ازدواج را بهتر کنید این همه صبر کرده اید و همین صبر زیادی موجب شده که کلا کل رابطه زیر سوال رود
نظر من هم این است که به زندگی خود ادامه دهید
هر موقع خواستید ازدواج کنید به اتفاق خانواده بروید به خواستگاریشون.ایشالا که همه چیز جور باشد و پاسخ بله بدهند
موفق باشید:72:
-
RE: یه رابطه 6 ساله نمیدونم چطور تموم شد؟! چه کنم؟
دقیقن تا وقتی که شرایط مهیا نیست نباید وارد رابطه شد.
در مورد عذر بدتر از گناه گفتم اصلن نباید رابطه ایجاد می کردی.
-
RE: یه رابطه 6 ساله نمیدونم چطور تموم شد؟! چه کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط arix
نه دوست من منظور ایشان را بد برداشت کرده اید
منظورشان از جمله "عذر بدتر از گناه" این بود که شما برای اینکه در سن کم ازدواج نکنید و مطابق شرایط جامعه باشید صبر کرده اید.خب تا اینجا منطقی است.ولی اشکال کار شما این است که زیاد صبر کرده اید.یعنی می گن
گر صبر کنی ز غوره حاوا سازید
ولی متاسفانه حلوای شما سال ها پیش ساخته شده و الان فاسد شده است!
هر چیزی اندازه دارد !
بهترین میوه ی دنیا رو هم زیاد بخورید دل درد می گیرید.آخر شما کل اینترنت را سرچ کنید ببینید کی 6 سال رابطه ی دوستی داشته که شما دومیش باشید.همان اندازه که ازدواج در سن کم خلاف عرفه.6سال طول کشیدن یک رابطه هم خیلییییی خلاف عرفه.
اینکه رابطه را ترک کرده اند دلیلش همان طول کشیدنه.اینجاست که می گویند عذر بدتر از گناه
یعنی اینکه شما برای اینکه ریسک ازدواج کمتری را داشته باشید و شرایط ازدواج را بهتر کنید این همه صبر کرده اید و همین صبر زیادی موجب شده که کلا کل رابطه زیر سوال رود
نظر من هم این است که به زندگی خود ادامه دهید
هر موقع خواستید ازدواج کنید به اتفاق خانواده بروید به خواستگاریشون.ایشالا که همه چیز جور باشد و پاسخ بله بدهند
موفق باشید:72:
ببینید
وقتی شما در رابطه یک هدف رو تعیین میکنید نباید خارج از اون حرکت کنید
حرف خود ایشون هم بعد از مدتی این بود که درس رو تموم کنم
منتها به یک باره مصداق مثال : هم خدا را ميخواهد هم خرما
به نظر شما من چطور باید این بالانس رو ایجاد میکردم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرهنگ 27
دقیقن تا وقتی که شرایط مهیا نیست نباید وارد رابطه شد.
در مورد عذر بدتر از گناه گفتم اصلن نباید رابطه ایجاد می کردی.
این شیوه تفکر شما به مانند قدیم نیست؟
که پدر مادر برای پسر یا دختر همسر انتخاب میکردند؟
شما هر رابطه ای رو که شروع میکنید بنا رو بر ادامه همیشگی اون میزارید؟
یعنی امروز سلام فردا ازدواج؟
-
RE: یه رابطه 6 ساله نمیدونم چطور تموم شد؟!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sisili
از این جای حرفتون:
از سال اول به بعد زمزمه ازدواج سر داد که من مخالفت کردم و دلیل هم این بود تا زمانی که درسم تمام نشده و مستقل نشدم نمیتونم این کار رو انجام بدم ( تفکر من اینه که آدم باید رو پای خودش وایسته نه اینکه از این و اون کمک بگیره , ازدواج میکنم که راحتی برای طرف مقابلم باشه نه اینکه زجر بکشه )
شما از اول قصد نداشتی و البته منطقی هم بود. منتها 6 سال زمان زیادیه. و شما همه جوره با هم بودید و طبیعیه که بعد از مدتی دل هم و بزنید
شما فقط دل همدیگرو زدید یا بهتره بگم شاید که او ازت سیر شده.
من اولش گفتم شاید خواسته شما رو ترغیب به ازدواج کنه اما با توضیح بیشتر شما احتمالا ایشون دیگه علاقه ای به ادامه ارتباط نداره فقط همین.
نمی دونم چقدر احتمال داره برگرده اما اگر برگشت بهتره بیشتر شرایط و بسنجید نه اینکه بازم زمان از دست بدید بلکه ببینید چرا رفت و برگشت!
اگرم برنگشت بهتره سعی کنید فراموش کنید.
فقط یه نکته:
هیچ وقت به خاطر فرار از این ارتباط و فراموشی خودتون و درگیر رابطه دیگری نکنید. نصیحت دوستان دوست نما رو در این مورد گوش ندهید. چون درگیر تر خواهید شد و روزی به خود میاین که یه عالمه دختر تو زندگیتون وارد شدن و بی سرانجام رفتن و فقط یه روح داغون برای شما می مونه.
می دونم که می دونید فقط یاداوری کردم
موفق باشید:72:
باور کنید اگر چیزی مونده بود که انجام نداده بودم از عمق وجود ابراز میکردم براش
منتها هر چی نگاه میکنم میبینم برای بازگشتش کاری نبوده که نکرده باشم
در مورد دوستان هم باید عرض کنم
به واقع چنین هست که میفرمایید و خوشبختانه من از آن دسته از عزیزان نیستم که تن به هر رابطه ای بدم
برقرار باشید
-
RE: یه رابطه 6 ساله نمیدونم چطور تموم شد؟! چه کنم؟
این شیوه تفکر حرف کارشناس همین تالاره.ولی نتیجه ی تفکر شما همینی هست که دچارشی.رابطه ــ وابستگی ــ
جدایی ــ عذاب روحی.
این مقاله رو بخون.اگر شرایط ازدواج ندارید
در ضمن انتخاب کردن توسط پدر مادر ربطی قدیمی و جدید بودن نداره.این حق پدر مادره که برای بچشون
کسی رو انتخاب کنن ما هم می تونیم مخالفت کنیم یا قبول کنیم.به هر حال اگر خودمونم انتخاب کنی
باید اوناهم رضایت داشته باشن.
من تا زمانی که شرایط ازدواجم فراهم نیست رابطه ای شروع نمی کنم که بخوام بناشو بر چیزی بذارم.
تقریبن،رابطه ای که شکل می گیره باید به قصد شناخت برای ازدواج زیر نظر خانواده ها و به دور از ابراز احساسات.نقل قول از کارشناس.
-
RE: یه رابطه 6 ساله نمیدونم چطور تموم شد؟! چه کنم؟
خب شما فردی کاملا منطق گرا هستید.پس اجازه بدید برایتان از برهان استفاده کنم
1- دو سال و نیم پیش شما با خانومی به قصد ازدواج دوست بودید
2- رابطه ی شما با اون خانوم کاملا عاطفی و بسیار نزدیک بوده
3- از لحاظ وضع مالی شما در هیچ مضیقه ای نبوده اید
4- همه چیز عالی بوده
5- در آن زمان اگر به وی پیشنهاد ازدواج می دادید بلافاصله و با خوشحالی می پذیرفت
6- دو سال و نیم گذشته
7- شما همان اندازه خانوم را دوست داشتید
8- خانوم همان اندازه شما را دوست داشت
9- هیچ مشکل و اتفاقی در این بازه ی زمانی رخ نداده
10- هنوز هم می توانستید با وی رابطه ی عاطفی و عاشقانه نزدیک برقرار کنید
11- همه چیز عالی بود
که به یکباره همه چیز نابود شد.تنها متغیر این مساله به ازای این 11 تا تابع یک چیز است
زمان
بنابراین مشکل از زمان بوده که زیاد گذشته.حال شما دارید کاملا منطقی ثابت می کنید که وی هم گفته درس را ادامه بده و بعد پشیمان شده که حق چنین کاری را نداشته.سخن شما کاملا منطقی است ولی من یک تجربه ی شخصی بهتون می دم.اگر استفاده کنید خیلی به دردتون می خوره
در رابطه با شریک زندگیتان گاهی اوقات لازمه عاطفی و احساسی برخورد کنید ، نه منطقی
گاهی اوقات لازمه در انتخاب خانه با اینکه ممکنه ضرر مالی کنید اجازه بدهید مسکن را خانوم انتخاب کند (آخر خانوم ها محل زندگی برایشان خیلی مهمه)
گاهی اوقات با اینکه قول داده 6 سال صبر کنه ولی باید زودتر ازدواج کنید (آخر خانوم ها مثل گل ظریفی خیلی حساس هستند)
گاهی اوقات باید توی سن کم ازدواج کرد (چه اشکالی دارد که زندگی را با هم بسازید و سختی ها را با هم به دوش بکشید)
گاهی اوقات با اینکه غیر منطقی است باید مطابق میل خانوم رفتار کرد (آخر خانوم ها نیاز دارند که حس کنند مورد توجه قرار می گیرند و عزت نفسشان حفظ می شود)
و ....
نقل قول:
این شیوه تفکر شما به مانند قدیم نیست؟
که پدر مادر برای پسر یا دختر همسر انتخاب میکردند؟
شما هر رابطه ای رو که شروع میکنید بنا رو بر ادامه همیشگی اون میزارید؟
یعنی امروز سلام فردا ازدواج؟
شیوه ی تفکر جدید : به عقاید همه احترام بگذار و عقیده ی هیچ کس را تحقیر نکن:)
-
RE: یه رابطه 6 ساله نمیدونم چطور تموم شد؟! چه کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرهنگ 27
این شیوه تفکر حرف کارشناس همین تالاره.ولی نتیجه ی تفکر شما همینی هست که دچارشی.رابطه ــ وابستگی ــ
جدایی ــ عذاب روحی.
این مقاله رو بخون.
اگر شرایط ازدواج ندارید
در ضمن انتخاب کردن توسط پدر مادر ربطی قدیمی و جدید بودن نداره.این حق پدر مادره که برای بچشون
کسی رو انتخاب کنن ما هم می تونیم مخالفت کنیم یا قبول کنیم.به هر حال اگر خودمونم انتخاب کنی
باید اوناهم رضایت داشته باشن.
من تا زمانی که شرایط ازدواجم فراهم نیست رابطه ای شروع نمی کنم که بخوام بناشو بر چیزی بذارم.
تقریبن،رابطه ای که شکل می گیره باید به قصد شناخت برای ازدواج زیر نظر خانواده ها و به دور از ابراز احساسات.نقل قول از کارشناس.
شما مطمئنید که پستهای من رو مطالعه کردید؟
عزیز من
من که عرض کردم مادر و تقریبا همه افراد خانواده ایشون در جریبان بودند و افرادی از خانواده من
در ضمن
این قسمت نوشته من رو مطالعه نفرمودین که :
گفت خوب چرا ؟ گفت تو حقوق 5 میلیونی نداری و خونه هم نداری
علی الرغم میل بطنیم گفتم این 2 شرط رو قبول میکنم و از بابا کمک میگیرم
من شرایطش رو داشتم و مهیا کردم و دروغی نگفتم
و ایشون فقط و فقط دنبال بهانه جدا شدن میگشت
حال سخنان شما کجای داستانه؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط arix
خب شما فردی کاملا منطق گرا هستید.پس اجازه بدید برایتان از برهان استفاده کنم
1- دو سال و نیم پیش شما با خانومی به قصد ازدواج دوست بودید
2- رابطه ی شما با اون خانوم کاملا عاطفی و بسیار نزدیک بوده
3- از لحاظ وضع مالی شما در هیچ مضیقه ای نبوده اید
4- همه چیز عالی بوده
5- در آن زمان اگر به وی پیشنهاد ازدواج می دادید بلافاصله و با خوشحالی می پذیرفت
6- دو سال و نیم گذشته
7- شما همان اندازه خانوم را دوست داشتید
8- خانوم همان اندازه شما را دوست داشت
9- هیچ مشکل و اتفاقی در این بازه ی زمانی رخ نداده
10- هنوز هم می توانستید با وی رابطه ی عاطفی و عاشقانه نزدیک برقرار کنید
11- همه چیز عالی بود
که به یکباره همه چیز نابود شد.تنها متغیر این مساله به ازای این 11 تا تابع یک چیز است
زمان
بنابراین مشکل از زمان بوده که زیاد گذشته.حال شما دارید کاملا منطقی ثابت می کنید که وی هم گفته درس را ادامه بده و بعد پشیمان شده که حق چنین کاری را نداشته.سخن شما کاملا منطقی است ولی من یک تجربه ی شخصی بهتون می دم.اگر استفاده کنید خیلی به دردتون می خوره
در رابطه با شریک زندگیتان گاهی اوقات لازمه عاطفی و احساسی برخورد کنید ، نه منطقی
گاهی اوقات لازمه در انتخاب خانه با اینکه ممکنه ضرر مالی کنید اجازه بدهید مسکن را خانوم انتخاب کند (آخر خانوم ها محل زندگی برایشان خیلی مهمه)
گاهی اوقات با اینکه قول داده 6 سال صبر کنه ولی باید زودتر ازدواج کنید (آخر خانوم ها مثل گل ظریفی خیلی حساس هستند)
گاهی اوقات باید توی سن کم ازدواج کرد (چه اشکالی دارد که زندگی را با هم بسازید و سختی ها را با هم به دوش بکشید)
گاهی اوقات با اینکه غیر منطقی است باید مطابق میل خانوم رفتار کرد (آخر خانوم ها نیاز دارند که حس کنند مورد توجه قرار می گیرند و عزت نفسشان حفظ می شود)
و ....
نقل قول:
این شیوه تفکر شما به مانند قدیم نیست؟
که پدر مادر برای پسر یا دختر همسر انتخاب میکردند؟
شما هر رابطه ای رو که شروع میکنید بنا رو بر ادامه همیشگی اون میزارید؟
یعنی امروز سلام فردا ازدواج؟
شیوه ی تفکر جدید : به عقاید همه احترام بگذار و عقیده ی هیچ کس را تحقیر نکن:)
تمام سخنانتون درست الا نقل قول آخر از من
عقیده هیچ کس رو تحقیر نکردم و تنها پرسش کردم که آیا اینگونه حرکت کردن درست است یا خیر
-
RE: یه رابطه 6 ساله نمیدونم چطور تموم شد؟! چه کنم؟
خب حالا از بحث منحرف نشیم
فکر می کنم که این بحث به سرانجام رسید.درسته؟
-
RE: یه رابطه 6 ساله نمیدونم چطور تموم شد؟! چه کنم؟
زیر نظر خانواده ینی با گل و شیرینی برید خونه ی دختر اونجا یه سری حرف و سوال گفته می شه دست آخر یه فرصتی
بهتون می دن که بیشتر با هم آشنا بشید.ولی نه 6 سال.
از فرشته مهربون خانم می خوام زیر نظر خانواده رو بیشتر باز کنه.خودم از توضیح خودم راضی نیستم.
-
RE: یه رابطه 6 ساله نمیدونم چطور تموم شد؟! چه کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط arix
خب حالا از بحث منحرف نشیم
فکر می کنم که این بحث به سرانجام رسید.درسته؟
تا سرانجام چی باشه!
ولی پاسخها خیلی کمک کرد
-
RE: یه رابطه 6 ساله نمیدونم چطور تموم شد؟! چه کنم؟
نقل قول:
پاسخها خیلی کمک کرد
این لطف شما رو می رسونه.من هدفم بیشتر رسیدن شما به آرامش روحی بود که به جواب این معما برسید .حالا می تونید با "فرهنگ 27" سر قدیمی و جدید بودن بحث کنید:)
باز هم می گم.اگر خیلی دوستش دارین در طول 2 تا 3 هفته ی آینده برید خواستگاری.99 درصد پاسخ مثبت می شنوید
موفق باشین
شبتون بخیر:72:
-
RE: یه رابطه 6 ساله نمیدونم چطور تموم شد؟! چه کنم؟
این احساس شماست که تعیین می کنه بحث به سرانجام رسیده یا نه.
ـــه فکر کردم زبلخان اینو گفته و منظورش اینه که تاپیکش به نتیجه رسیده.
-
RE: یه رابطه 6 ساله نمیدونم چطور تموم شد؟! چه کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط arix
نقل قول:
پاسخها خیلی کمک کرد
این لطف شما رو می رسونه.من هدفم بیشتر رسیدن شما به آرامش روحی بود که به جواب این معما برسید .حالا می تونید با "فرهنگ 27" سر قدیمی و جدید بودن بحث کنید:)
باز هم می گم.اگر خیلی دوستش دارین در طول 2 تا 3 هفته ی آینده برید خواستگاری.99 درصد پاسخ مثبت می شنوید
موفق باشین
شبتون بخیر:72:
جدا فکر میکنید با اون پاسخی که به من داد
و اینکه به دروغ گفت خط عوض شده و اون نوع برخوردها جواب مثبت هست؟
-
RE: یه رابطه 6 ساله نمیدونم چطور تموم شد؟! چه کنم؟
بله.این طور فکر می کنم.به هر حال هیچ موقع کسی از خواستگاری رفتن نمرده.شما برو.اگر گفت بله که به آنچه می خواستید رسیدید.اگر هم گفت نه ، حداقل آخرین شانستون رو امتحان کردید و چیزی هم از دست نمی دید(که به نظر من جوابشون "بله" است.یعنی من در چنین شرایطی بودم "بله " می گفتم!).فقط لطفا نذارید مثلا برای 6 ماه دیگه.زمانش تا حداکثر 6 هفته ی دیگست.نه بیشتر
اگر هم خدای ناکرده گفت "نه".باز هم به نظرم مثلا 1 سال صبر کنید و دوباره به خواستگاری بروید اون موقع "بله" رو می گیرید.این خانوم دلش پیش شماست.فقط ازتون ناامید شده.حالا بسته به اینکه این ناامیدی چقدر قوی باشه شما باید تلاش کنید
-
RE: یه رابطه 6 ساله نمیدونم چطور تموم شد؟! چه کنم؟
نمیدونم چرا دوستان گیر دادن که رابطه نباید می بوده و اشتباه کردی.حالا ایشون 1 اشتباهی کرده.مهم الان هست که از این بحران خارج شه.اینکه اگه اینکارو نمی کردی اونجوری نمی شد گفتنش فایده ای نداره چون آدم رو متشنج تر می کنه. در مورد عقیده قدیمی و جدید متاسفانه یا خوشبختانه عرف این عقیده قدیمی رو میپسنده.چون دین و مذهب ما این رو میگه.کارشناسا هم بخاطر همین مشکلاتی که پیش میاد نهی می کنن.
این فقط 1 نظر هست: که شاید شما اطمینان لازم رو بهشون ندادین در مورد آینده.و ایشون هم شاید موردی داشته که شرایطش منطقی تر بوده و بالاخره اون دختر وقت ازدواجش بوده هر چند شما شرایطش رو نداشت و ترجیحا عقلانی عمل کرده.1000 دلیل مختلف میتونه داشته باشه که شاید فهمیدن واقعیت فقط از زبان خود ایشون ممکن باشه.6 سال زمان کمی نیست.و شاید رفتارت به گونه ای بوده که اون رو از آینده دلسرد کرده.آینده ای که معلوم نبوده کی می خواد شروع بشه و چه سرانجامی داره و این خیلی مهمه.امیدوارم هرچه زودتر مشکلت حل بشه.:72:
-
RE: یه رابطه 6 ساله نمیدونم چطور تموم شد؟! چه کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط setareye khamoosh
نمیدونم چرا دوستان گیر دادن که رابطه نباید می بوده و اشتباه کردی.حالا ایشون 1 اشتباهی کرده.مهم الان هست که از این بحران خارج شه.اینکه اگه اینکارو نمی کردی اونجوری نمی شد گفتنش فایده ای نداره چون آدم رو متشنج تر می کنه. در مورد عقیده قدیمی و جدید متاسفانه یا خوشبختانه عرف این عقیده قدیمی رو میپسنده.چون دین و مذهب ما این رو میگه.کارشناسا هم بخاطر همین مشکلاتی که پیش میاد نهی می کنن.
این فقط 1 نظر هست: که شاید شما اطمینان لازم رو بهشون ندادین در مورد آینده.و ایشون هم شاید موردی داشته که شرایطش منطقی تر بوده و بالاخره اون دختر وقت ازدواجش بوده هر چند شما شرایطش رو نداشت و ترجیحا عقلانی عمل کرده.1000 دلیل مختلف میتونه داشته باشه که شاید فهمیدن واقعیت فقط از زبان خود ایشون ممکن باشه.6 سال زمان کمی نیست.و شاید رفتارت به گونه ای بوده که اون رو از آینده دلسرد کرده.آینده ای که معلوم نبوده کی می خواد شروع بشه و چه سرانجامی داره و این خیلی مهمه.امیدوارم هرچه زودتر مشکلت حل بشه.:72:
ای کاش دلیلش رو با من بازگو میکرد
نه خودش و نه اطرافیانش این رو نگفتند
یه چیزی یادم رفته بود بگم
تقریبا تو همون موقع رفته بود پیس یک فالگیر ( چیزی که بارها و بارها رفته بود و من منع میکردم )
گفت ناراحت نشیا ولی:
اونجا گفته بودن که یه فرد جدیدی میاد تو زندگیت که با اون ازدواج میکنی و آدم بسیار خوبی هست
گفت حالا اون ادم تویی که میری و بر میگردی
یا شخص جدید هست
-
RE: یه رابطه 6 ساله نمیدونم چطور تموم شد؟! چه کنم؟
جناب ZeBeL kHaN
خوش آمــدی به تالار همدردی
بهتره رسماً، خواستگاری بروید ، و به دور از احساسات ( که قطعاً در این مدت باعث شده تحریفهای شناختی پیش بیاد ) زیر نظر خانواده و به کمک یک مشاور مطمئن و مجرب آنالیزی از هم داشته و شناخت درست و دقیقتری از هم کسب کنید و در صورت سنخیت کافی ( تاکید می کنم که احساسات را کاملاً کنار بگذارید و بنا را بر این بگذارید ممکنه با این روند شناختی پیدا کنید که بهتر بدونید با هم ازدواج نکنید ) اقدامات بعدی را تا مبارک بادا ادامه دهید .
موفق باشید
-
RE: یه رابطه 6 ساله نمیدونم چطور تموم شد؟! چه کنم؟
دیشب خیلی فکر کردم
ولی با هر چی فکر میکنم میبینم که برای چی باید این حرف رو بزنه :
من به تو هیچ تعهدی ندارم , با هر کی بخوام میتونم باشم
این حرفها رو درست در زمان جدایی میگفت
یا اینکه :ک
من اگه با کشی بوده باشم تو چه میکنی؟
میگفتم نمیتونم قبول کنم جواب میداد : اصلا به ربطی نداره
میگفت باید ببینم چرا با اون بودی به بی غیرتی متهم میشدم
برای چی باید این مسایل رو مطرح میکرد؟
-
RE: یه رابطه 6 ساله نمیدونم چطور تموم شد؟! چه کنم؟
منم فکر می کنم اون دیگه از این رابطه خسته شده ، تا حدی حق داره ، تو 6 سال اونو منتظر گذاشتی و اونم صبر کنه
کم نیست
شاید دیگه خسته شده و فکر می کنه داری بازیش میدی که بهونه میاره
-
RE: یه رابطه 6 ساله نمیدونم چطور تموم شد؟! چه کنم؟
دوست عزیز 6سال گذشته بود و هنوز خواستگاریه رسمی هم انجام نشده بود،معلومه که خسته میشه و میره.الان رسما برو خواستگاری باهاش حرف بزن ببین چی میگه.اگه بخوادت معلوم میشه،اگرم ازت سرد شده باشه که...لااقل ازین بلاتکلیفی نجات پیدا میکنی.حرفایی که میزد هم به نظر من همش بهونه بود تا این رابطه رو تموم کنه.خسته شده بود.برو خواستگاری اگه هنوزم بخوادت معلوم میشه.
-
RE: یه رابطه 6 ساله نمیدونم چطور تموم شد؟! چه کنم؟
سلام
اگر زود براي خواستگاري دختر خانم اقدام كنيد حتما جواب مثبت مي گيريد اون فقط مي خواد تكليفش بعد از 6 سال معلوم بشه. فقط همين.
بهتره دست از خودخواهي بردارين و اگه ايشون را دوست دارين يك كم شرايط ايشون را هم در نظر بگيرين.