-
تفاهم-همزيستي يا ...
با سلام
من و همسرم به واسطه وجود 8 سال اختلاف سن با هم خيلي مشكل داريم ما چون دختر خاله پسر خاله هم كه هستيم شايد بيشتر اون همش فكر ميكنه كه من اونو زياد دوست ندارم البته توي اين مدت نتونستم اونو قانع كنم كه سخت اشتباه ميكنه تازه توي هرجا هم كه ساكن ميشيم يه مدت با همسايه ها خيلي خوبه ولي بعدش قهر ميكنه و ...
نميدونم با اينكه 25 سال سنشه ولي عين بچه هاست -ما يك بچه 6 ساله هم داريم-تا از فاميلاش حرفي ميزني زود جوش مياره و بعدش منو اينقدر عصباني نميكنه تا مجبور بشم روش دست بلند كنم - خدا ميدونه آن لحظه از خودم متنفر ميشم- ولي تنها تو اين حالته كه آروم ميگيره
الان هم كه طبقه بالاي خونه پدرم رفتيم اين امر تشديد شده نميدونم با چنين زني چطور رفتار كنم - اگه ميگيد محبت (خيلي بهش محبت ميكنم)ميگه همش دروغه
متاسفانه فاميل يا پدر و مادر درست حسابي هم كه نداره-ولي طاقت حرف شنيدن در مورد اونا رو هم نداره-
بعضي وقتها باور كنيد راضي نيستم خونه برم( با اينكه من خيلي آدم مقيدي هستم)
از نظر امكانات زندگي هم مهيا است-
شما بگيد چه كنم
-
RE: تفاهم-همزيستي يا ...
-
RE: تفاهم-همزيستي يا ...
نه فکر نمیکنم به واسطه این 8 سال اختلاف باشه.به نظر من هم یه مشاوره برین
موفق باشید
-
RE: تفاهم-همزيستي يا ...
عهد عزیز
این موضوع متاسفانه تو ازدواجهای فامیلی هست.
یه توصیه تا خیلی دیر نشده ، پای پدر ومادراتون رو به دعواهای خودتون باز نکنید. (اختلاف شما دوتا باعث میشه اختلاف فامیلی بوجود بیاره و موضوع شما رو پیچیده تر میکنه)
دوم اینکه در اولین فرصت از خونه پدریتون به محل دیگه نقل مکان کنید. هزینه اش هر چه باشد و هرجور بخواید تهیه اش کنید ارزشش رو داره.
"تا از فاميلاش حرفي ميزني زود جوش مياره و بعدش منو اينقدر عصباني نميكنه تا مجبور بشم روش دست بلند كنم"
حالا چرا میخواید از فامیلاش که فامیلهای شما هم میشن حرف (بد گوئی ) بزنید ، در اینکه جوش بیاره و عصبانی بشه حق داره و شما باید اونو درک کنید ، به خودتون مسلط باشید و با خودتون عهد ببندید که به هیچ وجه روش دست بلند نکنید.
فراموش نکنید پدر ومادرش ( که حالا به زعم شما شدن نادرست و نا حسابی) سالهاست که خاله و شوهر خاله شما هستن
-
RE: تفاهم-همزيستي يا ...
هشت سال اختلاف سن زیاد نیست که.
کی بزرگتره؟ هر کدومتون چند سالتونه؟ چرا فکر می کنید که علت اختلافتون اینه؟
شما که دخترخاله پسرخاله بودید مگه از اخلاقشون خبر نداشتید؟ چرا باهاشون ازدواج کردید؟
اگه بعد از ازدواج اخلاقشون تغییر کرده حتما شرایطی باعث شده که لازمه در موردش صحبت کنید.
به هر حال باید بیشتر بنویسید تا بشه راجع بهش حرف زد.
منتظریم:72:
-
RE: تفاهم-همزيستي يا ...
سلام دوست خوبم به تالار همدردی خوش اومدید
رابطه خانومتون با زن های همسایه یه مسئله نقریبا عادیه از قدیم گفتن دوری و دوستی من هر کی رو دیدم که با همسایه هاش جون جونی میشه بعدا می بینم که رابطه شون به هم می خوره ولی خوب این مشکل خانوم شماست و بذارید خودش به نتیجه برسه چون به هرحال تاثیری تو زندگی شما نداره بذارید خودش به رابطه هاش با دیگران شکل بده
در مورد انتقاد از پدر و مادر اینو بدونید حتی اگه پدر و مادر کسی بلانسبت قاتل هم باشن کمتر ادمی پیدا می کنید که بتونه راحت از پدر و مادرش دل بکنه و اگه کسی انتقاد کنه جبهه نگیره من خودم هم زنم مشکلات خانواده مو می دونم اما هرگز دوست ندارم همسرم در انتقاد از خانوادم پا فراتر بذاره و ترجیح می دم بخاطر من بهشون احترام بذاره متاسفانه چون شما فامیل هستید چیزهایی رو از خانواده هم میدونید که نباید بدونید ( هر خانواده ای رازهایی برای خودش داره ) ولی خوب این امتیاز رو دارید که هر چی باشه خاله شماس و همخون شما و سعی کنید اختلافات خانوادگی داماد و عروس و مادرشوهر و ... تو زندگیتون وارد نکنید و در مرحله اول روی زندگیتون زوم کنید و در مراحل بعدی به حل این اختلافات بپردازید
گفتین که چون دخترخاله پسرخاله اید همسرتون باورش نمیشه شما دوستش دارید، یعنی چی می شه بگید چه ارتباطی داره
دوست عزیزم با وجود اطلاعات کمی که دادید حدس های من اینطورین :
1- شما شاید به سبک خودتون محبت می کنید به خانومتون ولی باید با اخلاق و روحیات خانوم ها و تفاوت های زن و مرد بیشتر اشنا بشید و طوری محبت کنید که پیامتون به ایشون برسه ، پیامی که می گه دوستت دارم!
2- شاید انتقادات شما از خانواده ایشون باعث میشه ایشون فکر کنن شما از ازدواجتون ناراضی و پشیمونید و در نتیجه ایشون رو دوست ندارید به هر حال خانوم ها برداشت متفاوتی از کارها و حرف های آقایون دارن
3- مهم ترین و حیاتی ترین بخش زندگی برای یک زن محبته ، اگر از لحاظ مادی همه چی داشته باشه و لی در محبت همسرش شک کنه هیچ چیزی براش ارزش نداره شاید همین احساس خانومتون روش تاثیر بد می ذاره و ایشونو حساس و عصبی می کنه ( من خودم این وضعیت رو داشتم تو زندگیم )
پس هدف اول: بررسی راههای که طوری بهش محبت کنید که باورش بشه و محبت هاتونو احیانا با انتقاد های زیادی و .. خنثی نکنید ، موفق باشد
راستی منم موافقم که به هر ترتیبی شده خونه تونو سوا کنید خانومتونو بردین خونه مادرتون و اونجا دارید از پدر و مادرخانومتون بد می گید؟ برای یک زن شرایط جالبی نیست دوستم
راستش فکر نمی کنم تو جامعه ما 8 سال اختلاف سنی خیلی زیادی باشه و مشکل ایجاد کنه فاصله سنی من و نامزدم هم 8 سال هست ولی خوب مشکل ما سر این مسئله نیست یعنی زیاد مشکل زا نمی تونه باشه اتفاقا شما که بزرگتری درایت بیشتری از خودت نشون بده
می بخشید ولی تحت هر شرایطی کتک زدن یک زن راه درستی نیست این صحنه ها رو بچه تون هم میبینه لابد، این نشون می ده شما هم روی احساسات و رفتار خودتون زیاد کنترل ندارید مگه کتک می خورید که کتک می زنید؟
-
RE: تفاهم-همزيستي يا ...
دوستان خوبم كه با حرفهاتون داريد منو راهنمايي ميكنيد بهتر بيشتر توضيح بدم:
1-چرا ما با هم زندگي ميكنيم-براي اينكه پدر و مادر من تاه يك سالي است كه تنها دختر-داماد و نوه هاي عزيزشون رو از دست دادند بنا براين من مجبور شدم تا خونه كلنگي رو بكوبم و يه سه واحدي بسازم تا كمتر احساس تنهايي بكنند.
2-متاسفانه همسرم فرد بسيار زود جوش است و با كوچكترين حرفي علم شنگه بپا ميكنه-حرفايي كه اصلا" ارزش فكركردن بهشون هم ندارند.
3-دادو بيداد راه انداختن و كينه بيش از حد گرفتن و عكس العمل سريع از خود نشان دادن از خصوصيات همسرم است
4- من و خانواده ام الان از نظر روحي شرايط مساعدي نداريم آيا اين رواست كه همسرم با اين رفتار هاش مارو برنجونه؟
5- متاسفانه خانواده همسرم تا بشنوند كه ما با هم مشكل داريم فكر ميكنيد چه ميكنند؟(علم شنگه-كه تو دختر مارو اذيت ميكني)در صورتيكه هم از نظر مالي هم از نظر تحصيلي هم از نظر فرهنگ خانوادگي به مراتب پايين تر از ما هستند ولي خدايي يك بار به رخشون نكشيدم شايد تا بحال يكبار هم نشده من در مورد خونوادش باهاش صحبت كنم(مثلا" زن برادرش چند ماه پيش طلاق گرفت و رفت ولي من بعد از چند ماه فهميدم و حتي نپرسيدم كه علتش چه بود؟) هميشه ميگم به من ربطي نداره كه چطور هستند اصل كار خود همسرم است
6-البته اينوبگم كه متاسفانه پدر منم بعضي وقتها حرفايي رو كه نبايد بزنه به زبون مياره و همسرم همش فكر ميكنه كه ما از اول اونو نميخواستيم ؟!!!!
7-خواهش ميكنم يه مشاوره خوب به من معرفي كنيد.
-
RE: تفاهم-همزيستي يا ...
-
RE: تفاهم-همزيستي يا ...
دوست عزیز من متاسفانه مشاوری نمی شناسم که به شما معرفی کنم ولی چیزهایی که به ذهنم می رسد را برایتان می نویسم شاید که کارساز شود:
1- ظاهرا شما فقط دارید همسرتان را محکوم می کنید ولی به دنبال علت بدخلقیهای او نیستید!
2- شما به هر نحوی می خواهید که همسرتان دست از رفتارش بکشد ولی ریشه رفتارش را نمی دانید!
3- عادت کرده ید که هر وقت خواستید ساکتش کنید خشونت به کار ببرید و چون یکبار جواب گرفته اید این روش رابهترین راه حل می دانید!
برادر گرامی من چند سوال دارم که خودتان صادقانه به آن پاسخ دهید:
- آخرین باری که مهربانانه از همسرتان بابت مواظبت از فرزند و رسیدگی به امور منزل قدردانی کردید کی بود؟
- آخرین باری که دست یا پیشانی او را در حضور فرزندتان یا مادرتان یا شخص دیگری به نشانه قدردانی بوسیدید کی بود؟
- آخرین باری که در حضور خانواده خودتان از دستپخت یا خانه داری وی تعریف نموده و سپاسگذار بودید کی بود؟
- هرگز از اداره و در ساعت استراحت با وی تماس گرفته اید که بگویید دلتنگش شده اید؟
- آخرین باری که برایش یک کارت قددانی کوچک و زیبا با دستخط خود و یک جمله قدردانی کوچک نوشتید کی بود؟
من کاملا درک می کنم که در دنیای پر استرس امروزه فکر کردن به این موارد سخته ولی باور بفرمایید شاید ریشه خیلی از کج خلقیهای همسرتان در رفتار شما بوده است.
اگر واقعا زندگی خود را دوست دارید یک پیشنهاد برایتان دارم:
فردا که از اداره به خانه برمی گردید یک دسته گل با یک کارت کوچک تهیه کنید و با همسرتان تماس بگیرید و به وی بگویید برای یک گشت کوچک در شهر آماده شود.
فرزند را به خانه مادرتان بسپارید تا چند ساعتی از وی نگهداری کنند.
گل را روی صندلی ماشین بگذارید.
از وی بپرسید که دوست دارد به کجا بروید؟ هر چیزی که پیشنهاد داد بپذیرید و در ضمن گشت و گذار علت کج خلقیها را بپرسید.
مثلا بگید: مدتیه به تو بی توجهی کردم و نمی دونم ته دلت چی می گذره به نظر می رسه یه چیزی داره عذابت می ده و به من نمی گی!
مواظب باشید که هر چیزی گفت فقط گوش می دهید و جبهه نمی گیرید، در مورد خانواده تان، مادرتان، خواهرتان یا پدرتان هر چیزی که گفت فقط گوش می کنید و گاهی سر تکان می دهید و گاهی هم بگید درک می کنم.
می دونم این کار خیلی خیلی خیلی سخته ولی لازمه که ایشون تخلیه شود.
بعد می تونید خیلی مهربانانه بهش بگید: من که نمی تونم اخلاق اونها رو تغییر بدم، شما خانمی، شما کوتاه بیا.
در همین حد.
بعد نتیجه را به ما هم بگید.
موفق باشید دوست گرامی.
-
RE: تفاهم-همزيستي يا ...
دوست بسيار خوبم كه خوب راهنمايي كردي ولي چند نكته ديگه رو بايد برات بگم:
1- من اگه براي همسرم فرضا" هديه اي نخرم ميگه چرا مثلا" روز زن هديه برام نخريدي؟ من ارزش يه شاخه گل هم ندارم؟ و اگر بخرم فكر ميكنيد چه ميگويد خواهد گفت: اين ديگه چيه خريدي مردم براي زناشون فلان چيز ميخرند و تو ... بنابراين انگيزه اي براي خريدن هديه در من وجود ندارد.
2- جانبداري بش از حد از فاميلهايش به رغم اينكه بي حر متيهايي در حق من داشته اند مثلا" باجناق بنده آبدارچي يك شركت است و من معاون يك شركت منتها آنها دوست دارند نگرش ما هردو يكي باشد اون دنبال سيگار و ... و من پاك و مبرا...
3-هر گاه خواستم با همسرم صحبت كنم هميشه داد و بيداد راه مي اندازه به نحوي كه همه متوجه جرو بحث ما بشوند و استدلالش اين است000 چهار ديواري اختياري000
4-اگه به پدر يا مادرش بگويم دخترتان چنين است اولين چيزي كه به ذهنشان ميرسد اين است طلاق
-
RE: تفاهم-همزيستي يا ...
عهد عزيز
سلام به نظر من اين سايت را به همسرتون معرفي كنيد تا با خوندن مشكلات ديگران كه همسرانشون چه اخلاق و رفتارهاي پستي دارند به خودشون بياند و قدر شما را بدونند
والا نميدونم بعضي از اين خانمها چي ميخواند وقتي همه امكانات خوبه و مرفه بايد دور همسرشون بگردند كه اين همه زحمت واسه خونوادش ميكشه مخصوصا اگه اقاهه مثل شما پاك باشه
موفق باشي
-
RE: تفاهم-همزيستي يا ...
آقای عهد عزیز
براساس تجربه ای مشابه شما.
اگر زندگی مشترکتون رو دوست دارید و نمی خواهید به جدائی برسه ، و می خواهید در آرامش زندگی کنید:
هرچه سریعتر از منزل پدری تون نقل مکان کرده ، و کاری به حرفهای دور و اطرافیانتون نداشته باشید. (حرفهائی مثل ای بی عرضه ! بالاخره تسلیم خانمت شدی ! تو که نمی خواستی جابجا بشی! و.....)
بالعکس در پاسخ بگید " تصمیم گرفتیم در آپارتمانی جدا زندگی کنیم ، دیدیم صلاح زندگیمون در اینه"
بیشتر هم توضیح ندید ، حتی به پدرتون.
زندگی شما در معرض خطر از سوی اطرافیان هست.
کلا با رفتار و گفتارتون نباید اجازه دخالت در حریم زندگی تون رو به بستگان بدید. اوائل ممکنه کمی سخت بنظر بیاد ولی یک عمر از این بابت (دخالتهای سایرین) آسوده خاطر خواهید بود.
اما می تونید از بزرگترها گه گاه مشورت بگیرید.
در این صورت نه متهم به خود محوری و اینکه عهد هرکاری که میخواد میکنه میشید و نه خانواده تون (پدر ومادر و...) از شما رنجیده میشن و نه به خودشون اجازه میدن در تصمیماتتون دخالت کنن.
-
RE: تفاهم-همزيستي يا ...
دوست خوبم baby
لابد دقيقا" به صحبتهاي اوليه من توجه نفرموديد كه شرايط روحي پدر و مادرم اصلا" مساعد نيست بنابراين به هيچ وجه امكان نقل مكان برايم وجود ندارد.
خواهشمندم دقيق تر راهنمائي بفرمائيد.
-
RE: تفاهم-همزيستي يا ...
عهد عزیز
اتفاقا خوندم و با علم به این مطلب خدمتتون عرض کردم . خود من هم خیلی برای رسیدگی به مادرم (که البته مسن هم هست ) مشغولیت فکری دارم ،و اینکه بتونم براشون کاری بکنم رو یکی از بزرگترین توفیقات از جانب خدا می دونم وهمیشه هم از این کار در زندگیم خیر دیدم . و الان هم خدا راشکر همسرم بسیار با من همراهی می کنه.
مورد شما در حال حاضر الاهم فی الاهم هست. رسیدگی به پدر ومادر در حال حاضر برای شما مهم هست اما از دید من محافظت از همسر و آینده فرزندتون مهمتر.
سعی کنید با همسرتون همراهی کنید و دوستی . اینقدر رو در روی هم قرار نگیرید.
-
RE: تفاهم-همزيستي يا ...
دوست گرامی
مشخصه که خیلی خیلی از دست رفتارهای همسرت ناراحتی و نمی دونی با این وضعیت چه کار کنی!
ولی یه سوال شما واقعا می خوای مشکل رو رفع کنید یا نه؟
نکته ای که به نظر من می رسه اینه که شما و همسرتون خواسته های همدیگه رو درک نکردید و نشناختید، به همین دلیل نمی تونید ارتباط موثر برقرار کنید! سعی کنید زبان عشق همسرتان رو کشف کنید، امیدوارم این سایت بتونه به شما کمک کنه:
http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=17257&threadid=211987
اگه واقعا می خواهید مشکل رو رفع کنید چندنکته رو به عنوان یک خانم به شما متذکر می شوم:
1- برخی خانمها دوست دارند که هدایایی که از شوهر دریافت می کنند رو به همه اعلام کنند و این رو نوعی پز دادن می دونند، البته این عمل اصلا شایسته نیست و میزان دوست داشتن همسرشان را با میزان ارزش هدیه می سنجند، شما یک راه دارید اونهم اینکه برای تولد یا روز زن یا سالگرد ازدواج هدیه ای با نظر خود ایشان تهیه کنید، درخصوص هدیه با ایشان مشورت کنید.
2- جاشدن در دل خانواده همسر هم راههایی داره که باید یاد بگیرید، توجه به مادروپدر همسرتان که در مورد شما خاله و شوهرخاله تون هم هستند و احترام به آنها و وقت گذراندن با آنها.
3- به نظر می رسه که همسر شما به شدت نیاز داره فشارها و افکار ناراحت کننده خودش رو بیان کنه و احساس کنه که شما درکش می کنید ولی راهش رو نمیدونه، بهش فرصت بدید که احساساتش رو بگه حتی با داد و صدای بلند، کمی صبور باشید و فقط گوش کنید، فقط گوش کنید.
4- من از شما خواهش می کنم امروز پست قبلی من رو اجرا کنید و ببینید چه اتفاقی می افته، امروز که مناسبت خاصی ندارید، پس همسرتون هم انتظار چنین برخوردی نداره، با این کار بهش می گید که به فکرش هستید و اون و زندگیتون رو دوست دارید. (البته اگه همینطور باشه!)
اگه بتونید بین همسرتون و خانوادتون تعادل برقرار کنید، همه چیز حل می شه.
من به شدت اعتقاد دارم که اگه شما به همسرتون در برابر خانواده تون احترام بگذارید، خانواده شما هم به اون احترام می گذاره و دقیقا همونطوری باهاش رفتار می کنند، رفتار اونها از رفتار شما شکل می گیره. این قضیه در مورد داماد و خانواده همسرش هم صادقه.
-
RE: تفاهم-همزيستي يا ...
دوست خوبم سعي ميكنم نصايحتو به ديده منت بكار گيرم
-
RE: تفاهم-همزيستي يا ...
دوست خوبم
-من كه توي تمام لحظه ها با همسرم هسترم شريك اونم ،نميذارم تنها بمونه واقعا" مستحق چنين برخوردهاي نادرستي از طرف اون هستم؟
- به نظر من همسرم هنوز باور نكرده تنها كسي كه براش حاضر همه كار كنه منم نه برادر يا خواهرش اون نبايد چوب غيرت اونها رو علم كنه!
-
RE: تفاهم-همزيستي يا ...
دوست گرامی چه اتفاقی افتاده؟؟ بیشتر توضیح می دید؟؟
-
RE: تفاهم-همزيستي يا ...
من احساس می کنم بیشترین اختلافی که باعث شده که شما و همسرتون نسبت به هم جبهه بگیرید؛ دعوای شما بر سر خانواده هاست! نمی دونم کی شروع کرده و چه اتفاقی افتاده!
اینکه شما دوست دارید که دائما سطوح پایین زندگی خانواده ی همسرتون رو به رخ ایشون بکشونید؟ اینکه همسرتون با تعریف های نابجاش باعث شده که حس حسادت و غیرت شما تحریک بشه ؟ اینکه شما کلا دوست دارید در مسائل خانوادگی همسرتون دخالت کنید؟ یا اینکه همسرتون هنوز مفهوم اولویت دادن نسبت به اشخاص های مهم زندگی شون رو یاد نگرفتند که همسرشون در اولویت بالاتری نسبت به خانواده شون قرار دارند؟
به هر حال به هر کدوم از دلایل بالا هم که باشه؛ مهم ترین و اورژانسی ترین کار اینه که شما و ایشون تا مدتی اصلا و ابدا حرفی از خانواده ی همسرتون نزنید و اجازه بدید که شکاف عاطفی که بین تون هست برطرف بشه!
یعنی تا اون جایی که می تونید با رفت و آمدهای محدودتری و همین طور صحه سدر از جانب شما در برخورد با خانواده ی همسرتون سعی کنید تا مدتی از این چالش خانواده ی تو؛ خانواده ی من بیایید بیرون و همه ی انرژِی تون رو برای نزدیک شدن نسبت به زندگی تون بگذارید.
بعد هم از این به بعد به همدیگه قول بدید که تا اون جایی که می تونید به خانواده ی های همدیگه کمک کنید اما این نباید به صورت یه توقع یا وظیفه بشه و همین طور نباید سعی کنید در مسائل خانوادگی همدیگه دخالت کنید!
در ضمن آقا احد عزیز؛ لطفا خط قرمزها رو در زندگی حفظ کنید؛ شما می تونید برای لحظاتی از خونه خارج بشید یا به اتاقی دیگه ای برید به حای اینکه دست روی همسرتون بلند کنید که این بدترین آفت توی زندگی هست! و بجای اون احترام رو جایگزین کنید که بهترین نتیجه رو بگیرید!:72:
-
RE: تفاهم-همزيستي يا ...
دل عزيز
فكر ميكنم مطالب رو به دقت نخوندي من كي گفتم كه اصلا" در مورد خانواده همسرم صحبتي كرده ام . من يه چيزي رو باور دارم كه اگه هم خونواده همسرم تو سطح پايين فكري هستن اصلا" ربطي به من نداره و من تابحال يكبار هم به روي همسرم نياوردم من اصلا" هيچ علاقه اي ندارم حتي در مورد خوبي خونواده همسرم صحبت كنم چه برسه به بديهاشون؟؟
متاسفانه بايد يه واقعيتي رو بهتون بگم عروسهاي خانواده همسرم هميشه نسبت به پدر و مادر همسرم بي احترامي ميكنند اون بنده خداها هر موقع به خونه پسراشون ميرن با برخورد نابجاي عروسهاشون روبرو ميشوند ولي به قول همسرم حرفي نميزنند
ولي خانواده من تفاوتي رو كه با اونا دارند توي اينه كه به هيچ عنوان بي احترامي عروس نسبت به خودشون رو تحمل نمي كنند
-
RE: تفاهم-همزيستي يا ...
ديروز با همسرم حسابي دعوا كردم باور كنيد اين چند روزه از بي محليهاش خسته شده بودم ديگه نميتونستم توي خونه نفس بكشم دوست داشتم از خونه برم بيرون ولي وقتي هم كه برميگشتم مدام ميگفت كه رفتي خونه پدر و مادرت و اونا تو رو پر كردند و من خسته از اين حرفهاي مزخرف! ديروز ديگه كاسه صبرم لبريز شد و دعواي حسابي البته توي ماشين با هم كرديم ( واي خداي من جلوي بچه 6 ساله) اول ازش خواهش كردم كه كوتاه بياد ولي وقتي كوتاه نيومد منم داغ كردم و خلاصه بحث شديدي با هم داشتيم
ولي آخرش كم اوردو زد زير گريه كه تو نميدوني من عاشقتم ولي بازم منو اذيت ميكني اون موقع بود كه دلم شكست و از دعوامون پشيمون شدم ولي نميدونم چرا همسرم فقط ميخواد منو مقصر جلوه بده كما اينكه مدتي بعد اعتراف خواهد كرد كه خودش مقصر بوده
با چنين همسري چه بايد بكنم؟ بخدا ديگه دارم كم ميارم؟؟؟؟؟ از زبان تلخش بايد بنالم يا افكار نادرستش يا اينكه عاشقم است