-
به همفکریتون نیاز دارم لطفا
سلام به همه دوستان.
من خیلی وقته میام اینجا مطالبنون رو میخونم و استفاده میکنم.
حالا یه سوالی برام پیش اومده که میخواستم کمکم کنید.
من یک برادر بزرگتر از خودم دارم32 سالشه و مامانم و من یه دختر خیلی خوب براش پیدا کردیم که 20 سالشه.این دختر خیلییییییی تو دل مامانم و من جا باز کرده و خیلی دوسش داریم.
اینم بگم که این دختر رفتار و اخلاقش خیلی پخته هست یعنی هیکلش و همه چیز بزرگتر از سنش نشون میده.حالا میخوام بدونم کاره درستیه که با این اختلاف سنی اقدام کنیم؟
ممنون میشم از همفکریتون
هیچکس نیست؟:324: چه بد
-
RE: به همفکریتون نیاز دارم لطفا
با کمال احترام به شما و مادرتان و احساساتتان این کار اشتباه محضه!
درسته که با توجه به رشد جسمی دختران همیشه توصیه می شود پسر از دختر بزرگتر باشد اما همون ها میگن با رشد زن و مرد از سی سال به بعد بهتره هم سن باشند.
حالا هم سن نبودند و آقا 12 سال بزرگتر بود چه مشکلی پیش میاد؟
توی یه دوره ای آقا از ناپختگی خانم رنج می کشند و در میان سالی در حالی که آقا نیاز به استراحت دارند خانم هنوز انرژی دارند و نیازهایی دارند که آقا نمی تواند برآورده کند ساده ترینش اینه که آقا نمی تونه هم پای خانم به مسافرت بره و بگرده و ... نتیجه ؟ در یه دوره ای زجر آقا و در یه دوره ای زجر خانم
برای چی ؟ چون شما خوشتون میاد؟
-
RE: به همفکریتون نیاز دارم لطفا
سلام دوست عزیز
آنچه در ازدواج مهم است نزدیک بودن افکار و عقاید و یکسان بودن ارزشهاست.
دو نفر باید معیارها و تمایلات و خواسته های نسبتا مشابهی در زندگی داشته باشند. اگر در همین تالار هم نگاه کنید، متوجه می شوید که بسیاری از اختلافهای زوجها به همین علتهاست.
بنظر من 12 سال بیش از یک دهه اختلاف است و ممکن است تفاوتهای فکری زیادی بین دو نفر وجود داشته باشد.
از طرفی شور و هیجان و انرژی یک خانم 20 ساله بسیار زیاد است و شاید یک مرد 32 ساله علاقه ای نداشته باشد که مجددا دنبال این هیجانات باشد.
اما آنچه مهم تر از مسایل فوق است، اینکه چرا شما بجای اینکه موضوع را ابتدا با برادرتان مطرح کنید اینجا آمده اید. ما همگی اشخاص ثالث هستیم و بنظرم درست نیست که درباره سرنوشت دیگران مستقیما تصمیم گیری کنیم.
برادر شما با توجه به سنشان صددرصد به امیال و اهداف و خواسته های خود آشناست و در وهله اول خود اوست باید تصمیم بگیرد این فاصله سنی مناسبش است یا نه.
بنظرم در قدم اول موضوع را با خود برادرتان در میان بگذارید.
-
RE: به همفکریتون نیاز دارم لطفا
خانم یاسمن چیزی که گفتم چیزیه که در زندگی اقواممون که مقداری قدیمی هستند و در زمان آنها چنین ازدواج هایی بیشتر مرسوم بوده دیده ام و کاملا مشکلاتش را درک کرده ام شاید در بالا با کلام درستی اون را بیان نکردم اما به نظر من این مساله اینقدر مهم هست که نظر خودتون هم منفی باشه!
-
RE: به همفکریتون نیاز دارم لطفا
سلام یاسمین خانم،
نگرانی شما و توجهتون به امر ازدواج برادرتون قابل درکه. اما به نظرم باید یک مقدار کمتر در این مساله خودتون را درگیر کنید. با توجه به سن برادرتون و جضور والدین بهتره که امر تصمیم گیری را به آنها واگذار کنید.
تفاوت سنی 12 سال زیاد است. ممکن است نمونه ها ( یا بهتر بگیم استثنائات) موفقی با اختلاف سن زیاد هم باشند، اما وزنه ی ناموفق ها سنگین تر است.
تاپیک این خانم را بخوانید.
گرچه همه ی این مشکل ممکن است مربوط به اختلاف سن این زوج نباشد و بخشی از آن مربوط به خصوصیات اخلافی طرفین باشد.
-
RE: به همفکریتون نیاز دارم لطفا
این اختلاف مشکل درست میکنه. بگردین باز هم دختر خوب هست. بهتره یکی تو سن بالای 26 براش پیدا کنین تا بتونن با هم خوشبخت بشن. دورانی که اون دختر توش سیر میکنه، را برادر شما مدت هاست که تموم کرده و حالا به درد هم نمی خورند.
-
RE: به همفکریتون نیاز دارم لطفا
از همتون خیلی خیلی ممنونم که سوالم رو بی پاسخ نزاشتین.
من خودم زیاد درگیر نمیکنم فقط یه حسی بهم گفت که از اشخاص با تجربه هم در این مورد بپرسم
میدونید داداش من اصلا تو فکر ازدواج کردن نیست ولی مامانم خیلی غصه میخوره.
این دختر و خانواده این خانم خیلی از نظر فرهنگی و اخلاقی .... هم سطح ما هستن و ما میشناسیمشون
شاید زیاد به همین خاطر هست که مامانم اصرار میکنه.چون از حرفایی که از این و اون میشنوه خیلی میترسه که با خانواده دیگه که اصلا نمیشناسیم وصلت کنه.
خودم هم موندم نه میتونم مامانم و منصرف کنم نه اینکه از ته دل راضیم
داداشم خیلی به حرف مامانم گوش میده و دیگه نمیدونم lol
-
RE: به همفکریتون نیاز دارم لطفا
سلام
به نظر من اين اختلاف سني زياد است و اينكه سعي كنيد كه شما و مادرتان احساساتتان را در برابر حرف مردم كنترل كنيد و اجازه بدهيد كه برادرتان هر وقت كه احساس نياز و مسئوليت كرد خودش انتخاب كنيد و تشكيل خانواده بدهد و تحت فشار اين كار را انجام ندهد به اين روش هم زندگي بهتري خواهد داشت و هم انتخاب مناسب تري خواهد كرد.
موفق باشيد:72:
-
RE: به همفکریتون نیاز دارم لطفا
یاسمین جان،
آقای داماد اصلا خبر ندارند؟؟ بهتره بجای گشتن دنبال دختر مناسب، اول دنبال حل این مشکل باشید که چرا ایشون تمایلی به ازدواج ندارند؟
به زور ایشون را وادار نکنید که چند وقت بعد بگن من که نمی خواستم ازدواج کنم یا من که این دختر را نمی خواستم ( نمونه هاش را توی تالار دیدید ) و ...
مشکل اصلی را حل کنید بعد برید سراغ بعدیش.
-
RE: به همفکریتون نیاز دارم لطفا
تازه اگر هم خواستین عروس پیدا کنین برای سن بالاتر تلاش کنین. مثلا بالای 26 و ... .
-
RE: به همفکریتون نیاز دارم لطفا
سلام دوست عزیز
به نظر منم بهتره شما اول با برادرتون خیلی دوستانه حرف بزنید ببینید دلیلش چیه که نم یخواد ازدواج کنه. درسته سنشون داره می ره بالا اما شاید شرایط ازدواج و تامین یک خانواده رو نداره.
به مادرتون هم بگید مامان جان دیگه زمان قدیم نیستو براش توضیح بدید که اگه اونا بعدها به تفاهم نرسن شما رو زیر سوال می برن. و ازش بخواین به جای پیدا کردن دختر با پسرش خیلی منطقی حرف بزنه و ریشه رو پیدا کنه.
موفق باشید:72:
-
RE: به همفکریتون نیاز دارم لطفا
سلام یاسمین خانم
برادر شما توسنی نیست که نتونه خودش تصمیم بگیره ...باید نظرش وشرایط ایشون رو جویا بشین(شاید خودش کسی دیگه رو مد نظر داشته باشه) در ضمن این ظاهر قضیست مشکلات این تفاوت سنی در متن زندگی خود را نشان خواهد .....
در ضمن بهتره قبل از پیدا کردن یه مورد مناسب برای برادرتون بشینین وبه حرفهاش گوش بدین شما خواهرشین شاید نتونه به مادرت حرف دلشو بزنه ولی بهتره شما حرفها ونظرات برادرتون رو بشنوین اینطوری بهتر می تونین بهش کمک کنین :72::72:
-
RE: به همفکریتون نیاز دارم لطفا
yasmin44 عزیزم تا وقتی برادرت خودش ازتون خواهش نکرده براش دختر پیدا کنید، شما اقدامی نکنید مخصوصا بدون اطلاعش!
اینکه برادرت فعلا قصد ازدواج نداره یه مسئله ست و اینکه این دختر 20 ساله مناسبش هست یا نه یه مسئله دیگه.
اول
برادر شما اول باید به فکر ازدواج بیوفته و در پیدا کردن دختر مورد علاقه اش از شما کمک بخواد بعد شما براش دختر پیدا کنید.
اون به شما گفته قصد ازدواج نداره شاید واقعا فعلا این آمادگی رو در خودش نمی بینه که تشکیل زندگی بده که اگه اینطور باشه شما نباید بهش ازدواج رو تحمیل کنید چرا که فرد باید از هر لحاظ به بلوغ برسه بعد خودش بطور غریزی به فکر ازدواح می افته .
درسته که برادرت از لحاظ سنی به بلوغ رسیده اما برای ازدواح تنها بلوغ سنی کافی نیست بلکه بلوغ عاطفی و فکری و اجتماعی و ...لازمه .پس بذارید خودش وقتی احساس کرد میتونه ازدواج کنه بهتون خبر میده!
احتمال دیگه اینه که فقط در ظاهر قصد ازدواج نداره و ممکنه خودش کسی رو زیر نظر داشته باشه اما نمیخواد تا مطمئن نشده به کسی چیزی بگه حتی شما خواهرو مادر عزیز!
در هر دو صورت اجازه بدید خودش تصمیم بگیره چه زمانی ازدواج کنه بهتره و شما فقط میتونید بهش پیشنهاد بدید
دوم
در مرد سن این خانم و برادرت
سن مهمه اما نظر شخصی من اینه که مسائل مهمتری از سن هم هست از جمله اینکه :
دو نفر باید از لحاظ اعتقادی و فکری و هرچیزی که براشون ارزش و مهم هست تفاهم داشته باشن و قدرت درک متقابل داشته باشن و بتونن همدیگرو بفهمند.
و این قدرت درک به نظر من ربطی زیاد به سن و سال نداره چون گاهی پسر یا دختری خیلی بیشتر از سنش درک میکنه و میفهمه و گاهی هم کاملا برعکس.
ممکنه برادرت با دختری هم سنش یا 4 -5 سال کوچیکتر ازدواج کنه اما تناسب دیگه ای جز سن نداشته باشن و نتونن زوج موفقی باشن و بالعکس ممکننه با همین دختر 20 ساله ازدواج کنه اما از تفاهم و خوشبختی شون همه انگشت به دهن بمونن!
حتی ممکنه با دختری بزرگتر از خودش ازدواج کنه و موفق و خوشبخت بشن اما با یه دختر کوچیکتر نه.
پس تو زندگی مسائل مهمتری از سن وجود داره همون مسائلی که به خاطر وجود یا عدم وجودشون خیلی از زندگیها از هم پاشیده از جمله :
عدم اعتماد به همدیگه ، پنهانکاری ، روابط آزاد با جنس مخالف با وجود متاهل بودن ، بی مسئولیتی ، مشکلات روحی و ...
موفق باشید:72:
-
RE: به همفکریتون نیاز دارم لطفا
نقل قول:
نوشته اصلی توسط yasmin44
میدونید داداش من اصلا تو فکر ازدواج کردن نیست ولی مامانم خیلی غصه میخوره.
این دختر و خانواده این خانم خیلی از نظر فرهنگی و اخلاقی .... هم سطح ما هستن و ما میشناسیمشون
شاید زیاد به همین خاطر هست که مامانم اصرار میکنه.چون از حرفایی که از این و اون میشنوه خیلی میترسه که با خانواده دیگه که اصلا نمیشناسیم وصلت کنه.
یاسمین عزیز
اولا به مامان بفرمائید که با غصه خوردن کاری درست نمیشه.
ثانیا اگه فقط و فقط همین خانواده هست که هم سطح شما هستن ، شما روابط محدود و بسته ای دارید روابطتون رو با همسایه ها ، نزدیکان و.... بیشتر و بیشتر کنید و از این لاک تنهائی بیرون بیائید.
و در پایان اگه با این خانواده وصلت نکنید نتیجه نمی دهد که با خانواده دیگه که اصلا نمیشناسید وصلت کنید.
شما بعنوان خواهر بیشتر به فکر باشید و مواردی رو از دوستان و بستگان دور در نظر بگیرید و به برادرتون پیشنهاد بدید.
-
RE: به همفکریتون نیاز دارم لطفا
خیلی ازتون ممنونم سیسیلی عزیز.ثمین عزیز.بی بی عزیز و فرانک عزیرم که خیلی صبورانه مثله رو برام باز کردی و توضیح دادین :46::46::46::46::46:
ولی یه مثلهیی هست که هرچقدر با داداشم حرف میزنیم قبول نمیکه.میگه اصلا در بارش حرفی نزنین و پا میشه میره.
اصلا هم مشکل مالی نداره.و میدونم که کسی رو هم سراغ نداره که معرفیش کنه.
این خانمی رو هم که میگم تو یه محیطی کار میکنه که من و مامانم هم اونجا کار میکنیم.
فکر میکنین چرا تمایلی به ازدواج نداره؟
این رو هم بگم داداشم خیلیییییییییییییییییییی به خانوادش وابسته هست.هروقت خونه میرسه یکی یکی همه رو حاضر غایب میکنه و همه رو بوس و بغل میکنه.دست بابام رو میبوسه وایی هرچی بگم کمه بعدش میره سراغ کارش
وقتی هم که بیرونه صبح و ظهر و شب زنگ میزنه که خوبین و ..........
یعنی هممون اینتوری هستیم من خودم هم اینتوریم عاشقانههههههههههه همدیگرو دوست داریم
بعضی وقتا میگه اگه یه روزی زن بگیرم یکی میخام مثل تو(من)...ما عاشقانه همدیگرو دوست داریم
ببخشید که زیاد نوشتم
-
RE: به همفکریتون نیاز دارم لطفا
:question::question::question::question::question:
-
RE: به همفکریتون نیاز دارم لطفا
نقل قول:
نوشته اصلی توسط yasmin44
:question::question::question::question::question:
وا ، اینا یعنی چی ؟
عزیز من برادرت زن نیمخواد ولش کنید بنده خدا رو :311:
من که باور نمیکنم یه پسر بگه زن نمیخوام:311:
یعنی هرچی قسم و قرآن هم بخوره ، اصلا و ابدا:311:
من که میگم اون داره با این شیرین زبونیها همه تونو گول میزنه و به همین زودیا میبین همه تونو سورپرایز میکنه که : مامان ، یاسمین.... حالا که شما انقد اصرار دارید باشه ، راستش از یه دختر خوشم اومده ، بینهایت دختر خوب و نجیب و خونواد داریه و ... میشه ببینیدش ؟
البته اگه شما نمی پسندید به کل تمومه ها :311:
نکته :
اینکه خیلی عاطفی و وابسته به خوناده ست واسه ازدواجش بده ها !
تا دیر نشده باید فکری براش بکنید وگرنه تو زندیگ مشترکش براش مشکل بوجود میاد !
-
RE: به همفکریتون نیاز دارم لطفا
فرانک جون؟ حالا چرا اینقدر میخندی؟:82:
میشه بگی مثلا چه مشکلاتی؟ خیلی کنجکاوم که بدونم :310:
-
RE: به همفکریتون نیاز دارم لطفا
سلام
ناراحت نشوید.خواستند با شما شوخی کنند تا از این حال و هوا بیرون بیایید.اتفاقا در بین شوخی هایشان نکته های خیلی خوبی نهفته بود.
برای مثال هیچ خانومی دوست ندارد کسی به غیر از همسرش در زندگی مشترکشان دخالت داشته باشد.این وابستگی زیاد ممکنه این راه را کاملا باز کند.از آنجایی که در خانواده قانونا خانم ها حق کمتری در اداره ی امور دارند این برای خانم خیلی سنگین تمام می شود.البته همواره به یاد داشته باشید این تنها خانم نیست که ناراحت می شود.در زندگی مشترک :
ناراحتی خانم = ناراحتی آقا
پیروز باشید
:72::72::72:
-
RE: به همفکریتون نیاز دارم لطفا
یه سوال :
قبل ازین برادرتون به کسی علاقه مند نشده بوده که به شکست منجر بشه؟ (اگه شده شما فهمیدید؟ )
آیا رابطه در خانواده تون بر اساس محبت و احترامه یا دوستی؟ یعنی اگر داداشتون درددلی داشته باشه به شما می گه یا به دوستاش؟
آیا برادرتون مقداری کمال گراست ؟
-
RE: به همفکریتون نیاز دارم لطفا
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ashnayedirooz
یه سوال :
قبل ازین برادرتون به کسی علاقه مند نشده بوده که به شکست منجر بشه؟ (اگه شده شما فهمیدید؟ )
آیا رابطه در خانواده تون بر اساس محبت و احترامه یا دوستی؟ یعنی اگر داداشتون درددلی داشته باشه به شما می گه یا به دوستاش؟
آیا برادرتون مقداری کمال گراست ؟
بله 3 سال پیش یه نفر رو دوست ذاشت ولی برادرم نیومد قضیه رو به ما بگه.بعدها که اون خانم ازدواج کرد و برادرم ناراحت شد و ما اون موقع فهمیدیم.
اول محبت بعدش احترام و دوستی.اگه درددلی داشته باشه به ماها میگه ولی اون یه مورد رو نگفت.
بله تا حدی کمالگرا هست.
-
RE: به همفکریتون نیاز دارم لطفا
نقل قول:
نوشته اصلی توسط yasmin44
فرانک جون؟ حالا چرا اینقدر میخندی؟:82:
میشه بگی مثلا چه مشکلاتی؟ خیلی کنجکاوم که بدونم :310:
سلام
عزیزم اون خنده ها شوخی بود .یعنی اینکه شما نگران نباشید بالاخره خودش اعتراف میکنه که کسی رو دوست داره مخصوصا که گفتی قبلا کسی رو دوست داشته اما نگفته و بعد پشیمان شده، حالا دیگه تجربه داره !
از مشکلات وابستگی به خانواده هم تو تالاتر حتما مطلب زیاد هست اما به عنوان مثال :
همون مسائلی که arix گفت درست
وابستگی بیش از حد به شما باعث میشه کمتر سمت همسرش بره و حتی کمتر با اون درد دل کنه یا اینکه با کوچکترین مشکلی از جانب همسرش دلخور بشه و بیاد سمت شما در حالیکه باید به عنوان مرد خونه با همکاری همسرش برای مشکلات راه حل پیدا کنه !
باعث میشه کمتر تو مسائل با همسرش مشورت کنه و بیشتر جلب رضایت شما براش مهم باشه تا همسرش و این محبت افراطی مخصوصا در حضور همسرش خیلی تو روابط شون تاثیر داره تا جایی که ممکنه حسادت همسرش و سپس بهم خوردن روابطشون رو در پی داشته باشه . در اون صورت این برادرته که بین شما و همسرش قرار میگیره !
اینطور که معلومه بردارت با اینکه خیلی با شما رابطه خوبی داره اما درونگراست و توداره به قول معروف . خیلی هم احساساتیه
سعی کنید رفتارتون باهشا طوری باشه که بتونه به قول مدیر گرامی از تیزی احساساتش کم کنه و برای زندگی اینده آمادگی پیدا کنه
-
RE: به همفکریتون نیاز دارم لطفا
خوب اگر با خانواده دوست است و با خانواده درد دل می کند چرا موضوع اون دختر خانم را با شما در میان نگذاشته بود؟ آیا به کس دیگری از دوستانش گفته بود؟
روحیات مذهبی برادرتان چطور است ؟
با آن خانم چطور آشنا شده بود و آیا به خود او هم ابراز علاقه کرده بود؟
آیا اون شکست عاطفی تاثیری در روحیه برادرتان گذاشته بود ؟
دلیل اصرار مادرتان برای ازدواج برادرتان چیست؟
-
RE: به همفکریتون نیاز دارم لطفا
سلام:72:
به نظر من مردها به چند دلیل ازدواج می کنند:
1- نیازمند کسی هستند که به امورشان سر و سامان بدهد، مثل تهیه غذا، مرتب کردن لباس، روابط خانوادگی
2- نیازمند کسی هستند که تنهایی هایشان را پر کند
3- نیازمند کسی هستند که در کنار او آرامش بگیرند
4- نیازمند استقلال هستند
5- نیاز جنسی دارند
6- نیاز دارند از کسی حمایت کنند
کاملا مشخص است که مادر و شما به مورد یک، دو و سه، رسیدگی می کنید و به دلیل تجربه زیاد مادر و نسبت خانوادگی و آشنایی با روحیات برادراتان بهتر از هر دختری که تازه وارد زندگی برادرتان شده باشد می توانید این موضوع را انجام دهید.
مورد چهار از دوران جوانی رشد پیدا می کند و به دلایل شرایط کنونی جامعه مثلا ادامه تحصیل، سربازی، زندگی با خانواده، کم کم سرکوب شده و در صورتی که فردی جسور و سرکش نباشد تا از بند این مسائل خود را رها کند، این میل را در خود سرکوب می کند. از طرفی هم ممکن است آنچنان در خانه به ایشان میدان داده شده باشد که در خانه پدریشان هم احساس استقلالشان حفظ شده باشد.
مورد هفت نیز با حمایت از شما و مادرتان به خوبی ارضا می شود.
تنها مشکل مورد شش است که آن هم یا در بیرون رفع می شود و یا نیز در اثر سرکوب کم رنگ شده باشد.
سوالی که من از شما دارم این است: اگر برادر شما در خانه ای کوچک، بدون اتاق خصوصی، با مادری که به او رسیدگی نمی کرد و یا خدایی نکرده بدون مادر و خواهری که متاهل بود و چند بچه داشت و مواظب زندگی خوداش بود و فرصت نمی کرد روزی چندین بار با برادراش تماس بگیرد زندگی می کرد، آیا همچنان مجرد می ماند و تصمیم به ازدواج نداشت؟
به نظر من در خانواده شما و یا بسیاری از خانواده های مشابه چهارچوب خانواده از حالت مرسوم خارج شده است.
اقتدار پدر کم شده و بیشتر به فرزندان توجه می شود.
مادر نقش همسر پسرشان و پدر نقش همسر دخترشان را بازی می کنند.
اتاق خواب پسران و دختران به منزله خانه ای مستقل برای آنان محسوب می شود و در نتیجه انگیزه استقلال را از میان می برد.
بگذار یک مثال بزنم:
من فقط یک خواهر دارم. نفری یک اتاق داشتیم، یک ماشین داشیتم، پدرم همه چیز را برایمان تامین می کرد، ماشین هایمان را چک می کرد، بنزین می زد، مادرم اصلا در اتاق های ما دخالت نمی کرد، دکوراسیون خانه را به اختیار ما گذاشته بود، هر کانال تلویزیونی که دوست داشتیم تماشا می کردیم و آزادانه در هر ساعتی از روز هر جا که می خواستیم می رفتیم، هر لباسی که دوست داشتیم در خانه می پوشیدیم.
دوست ام شش خواهر و برادر هستند، هر 3 نفر یک اتاق دارند، مادرشان اجازه نمی دهد به هیچ چیز خانه دست بزنند، تا زمانی که پدر به خانه نیاید شام نمی خورند تازه آن چیزی را که پدر دوست دارد باید بخورند، جلوی برادران هر لباسی نمی تواند بپوشد، در آشپزخانه نمی تواند هر چه می خواهد بپزد، برای دیدن تلویزیون هشت سلیقه مختلف وجود دارد که سلیقه پدر در اولویت و سپس سلیقه مادر است و ...
نتیجه: من و دوست ام ازدواج کرده ایم. شرایط زندگیمان خیلی شبیه است. من بسیار ناراضی هستم درحالیکه دوست ام انگار در بهشت به سر می برد.
حالا فکرش را بکن که برادر تو در جایی شبیه به بهشت دارد زندگی می کند، چگونه انتظار داری این بهشت را با یک جایی که مسئولیت به همراه دارد و بسیاری از آزادی هایش سلب می شوند عوض کند؟
البته او الان متوجه نیست که چند سال بعد شرایط خانه شما به این صورت باقی نخواهد ماند، و آن زمان دیگر موقعیتی که الان برای ازدواج و تشکیل خانواده دارد، دیگر نخواهد داشت.