-
اختلاف طبقاتی
به نام خدا...
دختری هستم 20 ساله که یک هفته بیشتر از ازدواجم نگذشته...
پدرم عراقیه و مادرم ایرانی...(کرد)...پدرم اولین مجاهد عراقیی بوده که قبل از اینکه جنگ 9 ساله ایران و عراق شروع بشه به ایران میاد و پا به پای ایرانیها علیه وطنش و نظام بعث میجنگه...من تا 11 سالگی ایران بودم و الان استرالیا زنگی میکنم....
یک سال پیش پسری با من تماس گرفت و گفت من رو تو دانشگاه دیده( من اینجا حجاب میپوشم و کاملا معتقد هستم) و شمارمو از یکی از همکلاسیهام گرفته و خیلی دوست داره با هم بیشتر با من و خانوادم اشنا بشه که اگه خدا بخواد با هم ازدواج کنیم....خب طبیعتا اولین بار اعتماد به همچین شخصی برام سخت بود...و یکم طول کشید که بهش اعتماد کنم و با خانوادم در میون بزارم...
خلاصه ایشون بیشتر با من اشنا شد و بعد از 1 ماه به خاستگاری من اومد....
( در ضمن پدر ایشون دیپلومات هست و خیلی نظامی...در کل خانواده خیلی محترم و با ایمانی هستن)
همون اوایل به خاطر بد بینیهایی که بعضی ایرانیها به عراقی ها یا کلا عربها دارن باهاش صحبت کردم و مطمئن شدم که مشکلی با این قضیه نداشته باشه....اون هم خیلی مصبت گفت که این چیزها براش مهم نیست...چون مهمتر از همه عقایدمونه که با هم مشترکه...و چه اشکالی داره که ادم با یه فرهنگ دیگه اشنا بشه....
خب وضع مالی ما در مقابل اونها تعریف چندانی نداره...تا 6 ماهی که ما با هم نامزد بودیم هیچ وقت هیچ انتقادی از من یا خانوادم...( ملیتم...فرهنگم....یا وضع مالی پدرم ) نکرد...بحثمون میشد...سر تحصیلات من...اون دوست داره من رشتمو عوض کنم..چیزی بخونم که توش پول زیادی باشه....حتی اگه من بهش علاقه ای نداشته باشم....
تو این مدت خیلی به هم علاقه مند شدیم...ولی متاسفانه بعضی وقتها رفتار بچگانی از خودش نشون میداد....
مثلا به من میگه اگه بریم ایران باید بینیتو عمل کنی ولی خرجشو خودت باید کار کنی و در بیاری....یا مثلا چون شما رسم ندارین جهاز بدین (خانواده ها درمورد این مسائل حرف زدن و به تفاهم کامل رسیدن!!) هر طوری که بود باید زندگی کنی....و بابت هر وسیله ای که میخره یه تیکه میپرونه......البته من اصلا ادم مادیی نیستم...و تاحالا اصصصصصصصصصصصلا بابت وضع زندگیمون ( با اینکه خانواده اون ادمهای متمکنی هستن ) شکایتی نداشتم....و خواستم که ما روی پای خودمون وایسیم....
این همه به کنار....
بعد از ازدواجون یه چیزهای جدیدتری هم دیدم.... چون ما تو یه شهر دیگه زندگی میکنیم....اومدیم دیدن خانوادم ( و البته انجام چند کار اداری ) که 3 ساعتی از ما دور هستن....که بیشتر ایشون راغب بودن بیان....
توی راه پرنده ای که داره توی ماشین ازاد گذاشته بود....
چون از پرنده میترسم التماسش کردم که اونو بزاره تو قفسش و اون هم همش سرم داد میزد که بتمرگ تو ماشین....و خلاصه هرچی تو دهنش بود بهم گفت....چون از پرنده میترسم...!!!! هیچ حوابی بهش ندادم تا اخر راه....اون هم برای خودش فوش میداد و حرف میزد...تا بعد از یکمی سکوت..دستمو بوسید و ازم معذرت خواهی کرد.....منم که بخشیدمو چیزی نگفتم....( با اینکه رفتارش برام واقعا عجیب بود...!!!)
تو این چند روزی که اینجا هستیم زندگی رو به کامم جهنم کرده....
با اینکه خانوادم کمال احترامو بهش دارن....کمترین شوخیی بهش بر میخوره...و همش عرب بودنمو تو سرم میکوبه... و نداریه پدرم....
همش شک داره که من پشت سرش با خانوادم حرف میزنم...با اینکه به خدا اصلا اینطور نیست و من بیشتر وقت رو با خودش سپری میکنم....
همش از خانوادم بد میگه...مخصوصا مادرم که از همه چی برام عزیزتره....خیلی بد باهام رفتار میکنه...شبا میگه تو اتاق نخواب من با تو میخوام زیر یه سقف باشم.....
شب اگه دیر میکنه بهش اس ام اس میدم زنگ میزنه و دادو بیدار میکنه که چته؟؟؟چرا شلوغش میکنی....
طوری که احساس میکنم حق ندارم نگرانش باشم...
این چند روز رو تحمل کردم...فقط به خاطر اینکه نمیخوام پیش خانوادم ابرو ریزی بشه...و اونها فکر کنن ادم نمک نشناسیه.....
اون تنها خانوادش رو قبول داره...و همه مخصوصا خانواده من و فامیلهامون به نظر اون حمال به نظر میایم...( حرفی که خودش میزنه)....
نمیدونم چه کار کنم....
ایا با کسی که همه چیز رو مادی نگاه میکنه و من رو به خاطر ملیت و وضع اقتصادی پدرم تحقیر میکنه ساختن فایده ای داره؟؟....
خیلی سعی کردم باهاش منطقی صحبت کنم....خیلی سعی کردم بهش بفهمونم این حرفها نباید بینمون باشه....خیلی سعی کردم همه چیز رو با مهربون بودن و محبت کردن تموم کنم...ولی اون بدتر مثل کلفتها باهام رفتار میکنه و میگه لیاقت نداری......
چه کنم؟؟؟؟
( خیلی خلاصه کردم)
-
RE: اختلاف طبقاتی
سلام عسل عزیزم ، خوش اومدی:72:
گلم همسرت ایرانیه؟
عزیزم چه مدت وقت گذاشتید واسه شناخت همدیگه؟بجز 6 ماهی که عقد بودید
رشته تحصیلیت چیزیه که به خودت مربوطه نه اون .حتی پدر و مادر هم نمیتونن اینو به فرزندشون تحمیل کنن!معیارش برای انتخاب تو چی بود؟
مگه قبلا در مورد وضع اقتصادی تون اطلاع نداشت؟
-
RE: اختلاف طبقاتی
سلام...مرسی از پاسختون...
بله همسرم ایرانیه...و قبلا از همه چی مطلع بود...
معیارش این بود که هر 2مون مسلمونیم.....ما روی هم دیگه 9 ماه با هم اشنایی داشتیم....
یعنی همه چی خیلی خوب بود...با هم تفاهم داشتیم...هر چی تو این مدت بهش میگفتم که خب این دوره برای اشناییه...اگه دوست داری بیشتر بگی اگه از من توقعی داری بگو...میگفت نه...من 100% راضیم........
این اواخر خیییییلی به رشته تحصیلیه من گیر میداد....
حرف جدید دیشبش هم اینه که اگه رفتیم ایران (قراره بریم ایران تا 6 ماه دیگه) من پول بلیط تورو ندارم بدم و بگو مادرت بده....
اخه چی بگم؟؟؟
راستی اینم بگم...
میگه اگه این رشتتو میخوای ادامه بدی بده...ولی اگه بعد از اون نتونستی یه شغل خوب گیر بیاری...اونوقت من جوابنو میدم...
-
RE: اختلاف طبقاتی
ایشون چند سالشون هست ؟
شغلشون چیه؟فقط معیارش مسلمون بودن بود!!!!!!
رشته شما مگه چیه ؟
-
RE: اختلاف طبقاتی
سلام عسل
راستش نمیدونم چی بگم .
فقط ای کاش زمان بیشتری رو بر ای شناخت میذاشتید.6 ماهش که عقد بودید و کار از کار گذشته .منظورم قبل از عقده!
زمان خیلی چیزها رو عوض میکنه و باعث میشه خواه ناخواه طرفت تو موقعیتهایی قرار بگیره که مجبور باشه
عکس العمل واقعیشو نشون بده!
خیلی عجیبه ! کسی که مادیات انقدر براش مهمه که حتی به رشته تحصیلی تو گیر میده چرا از اول که وضع مالی و رشته تو رو میدونست چیزی نگفته ؟
یه سوال : هنوز بهت نگفته چطوری شماره تو رو گیر آورده بود و بهت زنگ زده بود ؟
کسی تو رو معرفی کرده بود ؟
اما حالا کاریه که شده و به راحتی هم نمیشه زندگی رو رها کرد
دوستان عزیز شما هم نظری بدید
-
RE: اختلاف طبقاتی
تا حالا باهاش خیلی آروم صحبت کردی در این زمینه ؟ بهش گفتی که من انتخاب خودت بودم حالا نباید سر یه موضوع بی اهمیت مثل پوی زندگی رو به کام هردوتامون تلخ کنیم.
گفتی؟ شاید ما مثل شما وضع اقتصادی آنچنانی نداشته باشیم اما همه چی پول نیست پس مسلمون بودن ما نجابت من و... چی میشه؟
قبول دارم وضع اقتصادی پایین تر شاید یه خورده خیلی مناسب نباشه اما میتونست این کمبود در زمینه های خیلی مهمتری باشه مثل ایمان اعتقاد اخلاق.
به نظر خیلی هااین چیزا مهمه اما قبل از ازدواج باید فکرشو میکرد.
باهاش خیلی مهربون برخورد کن و بهش برس. اما وقتی سر این مسایل بهت توهین میکنه ناراحتیتو نشون بده البته بازم با آرامش تا متوجه بشه که از این حرفاش ناراحت میشی نه اینکه به کار اشتباهش پی نبره.
-
RE: اختلاف طبقاتی
ممنون از راهنماییهاتون...واقعا لطف میکنید که وقت میزارید....
مینا جان من کلا همیشه وقتی مشکلی بینمون پیش بیاد با ارامش با اون صحبت میکنم...البته خیلی طول میکشه که نرم بشه...ولی بعدش به اشتباهش پی میبره و معذرت خواهی میکنه.....تو این یک هفته ای هم که با هم زندگی کردیم خیلی خوب بود...خیلی....ولی همین که یاد رشته تحصیلیه من میوفته دوباره شروع میکنه به گله و تهدید کردن.....
تداعی اون 25 سالشه فارغ التحصیل رشته مهندسی مخابرات....از بهترین دانشگاه استرالیا....که الان هم داره شروع میکنه فوق لیساتسشو بخونه...
من هم دانشجوی سال دوم جامعه شناسیم.....که به رشتم هم خیلی علاقه دارم...
معیارهامون هم فقط مسلمونی نبود.....خب سن مناسب بود...ار لحاظ اعتقادی هیچ مشکلی با هم نداریم....مادرشون از ایران اومد و با خانوادم اشنا شد...و خلاصه هم دیگرو پسندیدیم.....یعنی هیچ مشکلی نداشتیم....به نظر من مشکل شاید اختلافاتی بود که الان داره بهش گیر میده...ولی وقتی میمیدم اصلا بهشون اهمیت نمیده و مهم براش منم و چیز دیگه ای فکر کردم ادم متواضعیه....
تو این چند روزی که خونه خانوادم هستم خیییییییییلی بهم توهین کرد...خیلی ارذیتم کرد...جالب اینجاست که 2 روزه خونمون غذا نمیخوره به جز اب....واقعا نمیدونم مشکل چیه...جلوی خانوادم خیلی عادی برخورد میکنه...ولی همینی که منو تنها تو اتاق ببینه رفتارش عو
رفتارشو عوض میکنه...و میگه تو لیاقت نداری...رفتار من هم عوض نمیشه...ما به خاطر کارهای اداری اومدیم اینجا و مهم تر از همه کار انتقال دانشگاه من.....که دیشب با همون بد رفتاری برگشت گفت جمع کن فردا بریم....گفتم من کارهای دانشگاهم مونده...تو دوست داری برو....من کارمو بکنم یکی دو روزه برمیگردم...کارمو نمیتونم عقب بندازم....اونم موافقت کرد...ولی شب دوباره شروع کرد...که ما لقمه دهن هم نبودیم و من همین که اومدم خواستگاریت و وضع زندگیتو دیدم خواستم تموم کنم...وقتی بهش میگم چرا تموم نکردی میگه تو با من تماس گرفتی....با ایتکه به خداااااااااااا اینطوری نبوده.....عین مجنونا شده بود و چشمشو باز نمیکرد.....بعد از اون بهش گفتم که زندگی و خانواده من رو دیدی....دوباره فکر کن...بازم حرفی نزد و گفت من راضیم...فقط منتظرم مادرم از ایران بیاد و انتخابم رو تایید کنه...که ایشون هم اومدن و تایید کردن.....
خلاصه امروز صبح هم از اینجا رفت....و گفت تا بهت زنگ نزدم نیا اونجا...
فرانک جان ازش پرسیدم....اول خیلی اصرار میکرد که نگه..و میگفت شخصی که شمارتو داده ازم قول گرفته که بهت نگم...و تنها به این شرط شمارتو بهم داد....
بعدا اسم یه دختری رو گفت که من اصلا نمیشناختم...و گفت تورو دور تا درو میشناخته و شمارتو از یکی دیگه گرفته و بهم داده..منم نمیدونم اون شخص کی بود....
بعدها یکی از همکلاسیهام بهم گفت که من شمارتو دادم...و ازش قول گرفتم که بهت نگه..ازم هم خواست به همسرم این موضوع رو نگم.....منم از اعتمادش سوء استفاده نکردم و به همسرم نگفتم....چون فکر میکردم حالا که به هم خوشبختیم دیگه چه فرقی میکنه چطور با هم اشنا شدیم....( این حرفی بود که همسرم هم همیشه میزد...و میگفت تو اصل رو ول کردی چسبیدی به فرع)....همین موضوع هم باعث شد من خیلی دیر به ایشون اعتماد کنم...و باهاش دیدن کنم....
بعد از اون خانوادم خیلی درموردش تحقیق کردن....اونم از یه مسجد ایرانی که معمولا ایرانیا زیاد میرن اونجا....که مدیر اونجا با پدر شوهرم و خود شوهرم اشنا بود...و به پدرم گفته بود پسر خیلی پاک و با ایمانیه...یه خانواده دیگه هم بودن که خیلی باهاشون رفت و امد داشت...اونها هم خیلی تاییدش کردن...
تورو خدا بگین چه کار کنم.....بعد از خدا امیدم به شماست....با اینکه انطوری شده..ولی نمیخوام از زندگیم بزنم...چون خیلی بهش علاقه دارم...
بهش یه اس ام اس دادم که رسیدی خونه؟ ولی هنوز جواب نداد..
-
RE: اختلاف طبقاتی
سلام عسل جان :72:
از همه دوستان صاحب نظر معذرت خواهي ميكنم
ولي چيزي به ذهنم رسيد بهت بگم در حد توصيه
خانومم زياد پاپيچش نشو و خودت رو تحقير نكن متوجه ميشي چي ميگم منظورم اينه خيلي بهش زنگ نزن و اس ام اس نده . بزار تو اين مدت دوري از هم، اونم به قلبش رجوع كنه و ببينه واقعا دوستت داره يا نه؟بزار اونم دلتنگت بشه بزار اون بهت زنگ بزنه و پيام بده نگراني تو طبيعيه و كاملا دركت ميكنم اما خودت رو به كاراي دانشگاه سرگرم كن تا يادت نيفته. اين 2-3 روز تو هم بشين و حسابي با خودت فكر كن
توكلت به خدا باشه
اينو هميشه و در همه حال با خودت زمزمه كن:
" الا بذكر الله تطمئن القلوب "
-
RE: اختلاف طبقاتی
نیاز جان ممنون از وقتت عزیزم...
باشه همین کارو میکنم....ولی چه کار کنم نگرانیه دیگه...با اینکه خیلی تحقیرم کرد...ولی الان همش دارم به خودم میگم کاش باهاش رفته بودم....حد اقل تو راه باهاش باشم....با این حال چشم...فکر کنم این بهترین راه باشه...دعا کنید طاقت بیارم...خودم هم اصلا خوشم نمیاد زیاد بهش زنگ بزنم....ولی بعضی وقتها صبرم لبریز میشه....
توکلم به خداست....انشاءالله که هرچی صلاحه همون بشه....
ممنون از همه دوستان عزیز که وقت گذاشتن....
و اگه کسی نظری داره خوشحال میشم درمیون بزاره...
-
RE: اختلاف طبقاتی
لازمه حتما برین مشاوره حضوری
شاید از لحاظ اعصاب و روان مشکلی داشته باشه که در اینصورت مشاور بهتر تشخیص میده و بهتون میگه.
نمیشه به همین زودی زندگی رو ول کنید باید حداکثر تلاشتو بکنی عزیزم که زندگیتون انشاء الله پایدار بمونه:46:
احتمالا با رفتن پیش مشاور هم مخالف باشه ! اگه میتونی اول خودت برو ، بهت میگه چطوری راضیش کنی
موفق باشی گلم:72:
-
RE: اختلاف طبقاتی
عزیزم اینجا مشاوری که به درد ما بخوره پیدا کردن سخته...یعنی طرز زندگی کردن اینا فرق میکنه....
اینکه بعید میدونم بتونه کمکی بکنه..
مگه اینکه برم پیش یه روانشناس که میشناسمش..عراقیه ولی به زبان ایرانی کاملا مسلطه.......مسلمون هم هست....خودم یکی دو بار به خاطر یه سری مسائل پیشش رفتم...ولی مطمئنم اگه به همسرم بگم که عراقیه...دوباره شروع میکنه به مسخره کردنش و اصلا به حرفاش گوش نمیده....
کاش ایران بودیم....یا حد اقل خانوادش اینجا بودن...اون که خانواده منو قبول نداره...فقط خانواده خودش رو قبول داره..مادر پدرش ادمهای خیلی خوبی هستن....مادر شوهرم همیشه تلفنی میگه اگه شکایتی از پسرم داری بهم بگو....
ولی یک بار که به شوهرم پیشنهاد دادم با اون مشورت کنیم و بگیم حق با کیه شدیدا مخالفت کرد و گفت اگه بشنوه یا بفهمه من با مادرش تماس گرفتم همه چیو تموم میکنه....و قید همه چیو میزنه....
-
RE: اختلاف طبقاتی
امیدوارم مشکلتون حل بشه به نظر من کمی بهش فرصت بدید فکر کنه و سعی کنید مشکلتونو به خونواده ها منتقل نکنید اینطوری قضیه پیچیده میشه.:323:
-
RE: اختلاف طبقاتی
احساس میشه ایشون دچار تردید در انتخاب شدن!البته درسته کمی دیر به این نتیجه رسیدن ولی شما اصلا باهاش تماس نگیر بذار خودش به نتیجه برسه.ظاهرا ایشون با خودش دچار مشکل شده .و تلافیشو سرشما خالی میکنه و مسائلی که قبلا براش مطرح نبوده !
-
RE: اختلاف طبقاتی
ممنون از راهنماییت تداعی جان...
اره منم احساس میکنم که یه جورایی یا پشیمون شده یا دچاره تردید....
امروز باهام تماس گرفت...و با همون لحن بد و دوباره توهین به خانوادم.....
گفت: چی شد کی بر میگردی خونت؟ گفتم تو گفتی تا تماس نگرفتم نیا....
گفت: خب باشه حالا حالا ها نیا....
جالب اینجاست که امروز به برادرم اس ام اس داده بود و گفته بود که هنوز اینجاست و به شهرمون نرفته...
چی بگم....
توکلت علی الله....
انشاءالله هر چی به صلاحه همون بشه....
صاحل جان ممنون از نظرت عزیزم...حتما...همین کار رو میکنم..
ببخشید ساحل****
-
RE: اختلاف طبقاتی
سلام خانم
برداشت من از توضیحاتی که دادین اینه که متاسفانه همسر شما در شرایطی با شما ازدواج کرده که هنوز درک درستی از ماهیت واقعی ازدواج نداشته و بر اساس یکسری معیارهای روتین که نشات گرفته از عقایدش بوده با شما ازدواج کرده و معیارهای واقعیشو نشناخته بوده و الان که واقعا تو شرایط زندگی مشترک قرار گرفته معیارهاشو برای همچین شرایطی شناخته و چون این شرایط مطابق دلخواهش نیست داره به این صورت واکنش نشون میده . همسر شما در حال حاضر تو یه بحران احساسی و عقلی قرار گرفته . از یک طرف به شما یه وابستگیهایی پیدا کرده و از طرف دیگه این شرایطو مطابق میلش نمیبینه و فکر میکنه که تو ازدواجش اشتباه کرده . خوب شما چه کار میتونین بکنین ؟ عملا هیچی . چون این شما نیستین که باید تصمیم بگیره و اونه که باید بشینه و بالاخره به ابن نتیجه برسه که با این زندگی چه کار کنه . با تجربه شخصی که خود من دارم فکر میکنم این مسئله به مرور حل میشه ولی شما میتونین با ایجاد حس همدردی و درک متقابل به اون اینو بفهمونین که به اون علاقه دارین و درکش میکنین . اما مطلقا خودتونو در نظرش حقیر نکنین و غرور هم نشون ندین . اونو با ارزشهای خودتون و خانوادتون آشنا کنین . مشکلات اصلی اونو با خودتون و خانوادتون شناسایی کنین و سعی کنین موارد به حق رو برطرف کنین و در مورد موارد غیر منطقی با مهربانی بهش بفمونین که داره اشتباه میکنه . بهترین کار شما صبر همراه با درک متقابله تا اون بتونه این بحرانو رد کنه .
-
RE: اختلاف طبقاتی
فکر میکنم پشیمون شده شمارو تنها گذاشته !در اینجور مواقع سعی کن حرفایی که زده رو به خودش برنگردونی.
مثلا این که تو گفتی زنگ میزنم بعد بیا.
باید با بکار گیری کلمات بهتر رابطه رو بهتر میکردی.
مثلا میگفتی چرا دوست دارم برگردم اما هنوز کارام به اتمام نرسیده ولی اگر تو بخوای میذارم برای یه زمان دیگه و برمیگردم.
الانم بهتره باهاش تماس بگیری که اگر هنوز تو همومن شهر شماست بیاد دنبالتون
البته بازم خوب فکر کن.
-
RE: اختلاف طبقاتی
اقا محمد اصلا به من فرصت بیان احساساتو نمیده....همش میگه حرف نزن!...من کاری به این حرفها ندارم....اخرین بار هم از واژه زشت "خفه شو" استفاده کرد که دیگه داشتم شاخ درمیاوردم....میخواسنم ازش بپرسم که اخه خانواده من چه کار کردن؟ چی شده که اینطوری شدی؟؟...البته من هم بالاخره ادمم...ولی عکس العمل من گریست....که البته میدونم اشتباهه...ولی همین که میبینم کسی داره ظالمانه باهام رفتار میکنه و حرف ناحق درمورد من و خانوادم میزنه خییییییییییییییلی غصم میگیره و نمیتونم خودم رو کنترول کنم.....گریه میکنم ولی بی صدا....با این حال اون میفهمه و هیچ عکس العملی نشون نمیده....
تداعی به خدا میترسم برگردم...احساس امنیت نمیکنم...با اینکه دیگه هرچی باشه اهل کتک و این حرفها نیست....ولی همین رفتارش باعث عدم احساس امنیت شده...اخه من اونجا هییییییچ کس رو به جز اون ندارم.....و حتی به اینترنت هم دست رسی ندارم.....
اخه چرا من همش باید مراعات کنم؟؟؟ چرا اون به خودش نمیاد که داره به من ظلم میکنه....که توهین کردنهاش واقعا به دور از رفتاره یه ادم عاقل و با فرهنگه......
دووما اون بدون هیچ خدا حافظیی از خانواده من اینجارو ترک کرد.....چی به خانوادم بگم؟؟ اونا به اندازه کافی شک کردن....
-
RE: اختلاف طبقاتی
عسل جان سلام
از داستان زندگیت خیلی محزون شدم و صمیم قلب برات آرزوی موفقیت تو زندگیت رو دارم.
ببین خانمی هر مشکلی که پیش میاد می تونه جنبه مثبت داشته باشه و به بهترین نحو حل بشه و هم می تونه جنبه منفی داشته و به بدترین حالت برسه.
عزیزم برای اینکه ما بتونیم بهترین تصمیمها رو در رابطه با مشکلمون بگیریم و کمترین آسیبها رو ببینیم باید تمام حالتهای ممکن رو در نظر بگیریم و آمادگی برخورد با اونها رو داشته باشیم.
حالا قضیه شما هم حالت مثبتش اینه که نامزدت به اشتباهش پی می بره و در نتیجه رفتار صبورانه شما منعطف می شه و با خوبی و خوشی می رید سر زندگیتون. اینکه شما چطور رفتار کنید که به این حالت برسید، بهتره دوستان راهنمایی کنید. فقط شما مواظب باش که حرمت شکنی نکنی که بتونی بعد تو روی هم نگاه کنید.
اما جنبه منفی قضیه که بهتره آمادگیش رو داشته باشی و اقدامات لازم رو برای اون بکنی. اینکه نامزدت واقعا پشیمون شده و با این کارا می خواد مهرش از دلت بیرون بره.
خوب این هم یه احتماله و بهتره در نظرش بگیری گلم. و این مواردی رو که می گم در نظر داشته باش تا آسیب کتری ببینی.
- از این لحظه به بعد احساساتت رو کنترل کن و بیشتر با پشم عقل و منطق به قضیه نگاه کن و اجازه نده بیشتر از این محبتش تو دلت جا بگیره. (البته نمی گم ازش متنفر شو)
- بشین و خیلی منطقی باهاش حرف بزن که علت رفتارهای تحقیر آمیزش چیه؟ بگو اگه مشکل خانواده منه، خب اگه من امروز از اونها بگذرم مسلما فردا از همسر و فرزندم هم می گذرم.
در مورد رشته تحصیلی ات بگو بذار این رو تموم کنم، انشاءا.. اگه کشش خوندن رشته ای که تو می گی رو داشته باشم حتما اون رو هم می خونم.
- یه نکته دیگه. آیا شما رابطه جنسی هم تو این یک هفته داشین؟ قبل ازدواج و در دوران عقد چطور؟ اگه نداشتین فعلا دست نگه دار و به طبق گفته دوستان بذلر یه مدت تنها باشه و با خودش فکر کنه.
البته حتما قبلش منطقی و اصولی باهاش حرف بزن و ببین می تونی بفمهی از چی اینقدر آزرده شده و علت تغییر رفتارش چیه. چون ما هرچی حدس بزنیم شاید درست نباشه.
-
RE: اختلاف طبقاتی
یاد حرفی که شریعتی راجع به عشق مردا گفته افتادم.
چقدر با نامردی باهات برخورد کرده و تو چقدر بزرگواری نشون دادی.:72:
من راه حل زیادی برای مشکلات خانوادگی اینجوری به ذهنم نمیرسه. ولی برات دعا که میتونم بکنم. :72:
ایشالا راه حل درست رو هم با کمک دوستان پیدا میکنی.
همینطور محکم و صبور بمون عزیزم:46:
-
RE: اختلاف طبقاتی
Blue sky ممنون از راهنماییت.......
خیلی مفید بود....متشکرم....ولی من هر چند باری که سعی کردم باهاش منطقی صحبت کنم میگه من با تو حرفی ندارم.....وقتی بهش میگم بشین درمورد رفتارت فکر کن میگه من درمورد تو هیچ فکری نمیکنم....تو واسم مثل این میزی میمونی که تو اتاقه....ادم درمورد میز فکری میکنه؟؟( البته این قبل از این بود که از اینجا بره) .....این حرفاشه که دیوونم میکنه....
فقط خدا بهم صبر بده....
ولی همونطوری که گفتی من هیچ بی حرمتیی بهش نکردم...چون همیشه به بعدش هم فکر کردم....نمیخوام اینجا یا اون دنیا بهش بدهکار باشم.....با این که اون خیلی از چراغ قرمزهایرو رد کرد....ولی من عادت ندارم به بد دهنی و حرمت شکنی....تنها حرفی که بهش زدم این بود که اگه از دست خانواده من ناراحتی یا اونا حرفی زدن که تو ناراحت بشی سر من خالی نکن....مرد باش و برو با خودشون صحبت کن.....و دوومین چیزی که بهش گفتم این بوده که رفتارهات واقعا بچگانست....بشین درموردش فکر کن...
دختر مهربون مرسی از نظر زیبا و پر انرژیت عزیزم....
نمیدونم خدا چی تو وجود زنها گذاشته که تحمل این همه نامردی رو دارن....
بازم توکلت علی الله.....
ممنون از همگیتون....خیلی خوشحالم که این وبسایت رو پیدا کردم.....:46:
-
RE: اختلاف طبقاتی
سلام عسل جان خوبی خانم؟
خیلی از این موضوع که برات پیش اومده متاسف شدم. متاسفانه این مشکلی هست که خیلی از ایرانی و عراقی هایی که با هم ازدواج میکنند دارند. شما در سیدنی زندگی میکنی؟ من هم سیدنی هستم. اگر بتونم دوست دارم کمکت کنم. اگه دوست داشتی آیدی مسنجرمو اد کن sabora_k
-
RE: اختلاف طبقاتی
سلام عسلم
حالت چطوره نازنین:46:
عزیزم شوهرت الان بدجوری با خودشم درگیری داره و واقعا نمیدونه از زندگی و زنش چی میخواد!
تو کار ینمیتونی بکنی جز اینکه سر به سرش نذاری و بذاری تنها باشه .میدونم تو خیلی بزرگواری کردی تا حالا و از این به بعد هم در حقش بزرگی میکنی اما باید صبور باشی و کم نیاری .
عزیز دلم به خدا میدونم خیلی سخته با وشوهرت راحت و صمیمی نباشی و تازه اذیتت هم بکنه اما به وقل دوستان اون باید این دوره بحرانی رو طی کنه تا اول خودش بفهمه اصلا برای چی ازدواج کرده ؟
برای پول ؟ برای اینکه تو و رشته تحصیلیت وسیله ای بشین واسه پول درآوردنش ؟
باید خودش اول اینها رو بفهمه تا بعد بتونه به زندگی اروم برگرده...
سنش کمه سخت میتونه منطقی برخورد کنه و نتیجه تصمیمی که خودش مثلا با عشق گرفته رو بپذیره !
اینه که از این شاخه به اون شاخه می پره و گیر داده به رشته تحصیلی تو که الان نمیشه ولش کنی و اگه ولش هم بکنی طول میکشه تا رشته مورد علاقه اون قبول بشی و از کجا معلوم که تا اون موقعه هزار بهانه دیگه نیاره ؟!
پس بذار با خودش بجنگه و متوجه اشتباهاتش بشه ...
تو مثل قبل صبوری و بزرگواری کن و برای نجات زندگیتون هرکاری میتونی انجام بده عزیزم .
اون مرد توه و هر چقدر هم بددهنی کنه و پرخاشگری بازم غرور داره و این غرور براش خیلی با ارزشه که تو باید مواظب باشی این حربه شو ازش نگیری هرچند اون غرور تورور میشکنه اما جنس زن همیشه مهربونتر و بخشنده تره عزیزم:46: