سلام. من تست افسردگی رو دادم.
نتیجش افسردگی وخیم بود.
حالا چی کار کنم؟ تو رو خدا کمکم کنید.
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام. من تست افسردگی رو دادم.
نتیجش افسردگی وخیم بود.
حالا چی کار کنم؟ تو رو خدا کمکم کنید.
کجا این تست رو دادی؟
نزد روانشناس یا اینترنت ؟
اگر نزد غیر روانشناس بوده ، زیاد توجه نکن ، چون بعضی از تستها چون از منابع خارجی است ممکنه نتیجه اش مثلاً برای یک فرد مذهبی افسردگی حاد نشون بده در حالی که این نیست و..... برای همین تفسیر و تشخیص روانشناس یا روانپزشک در مورد تستها معتبره .
برای همین حتماً نزد روانشناس برو و در صورتی که او تشخیص بده که نیاز به تست هست باید انجام گیرد . برای تشخیص افسردگی حتی حاد هم اغلب نیاز به تست نیست و روانشناس مجرب با بررسی مصاحبه ای هم میتونه تشخیص بده .
پس نزد روانشناس بالینی یا روانپزشک برو ، اگر خود اونها تشخیص بدهند ، راه درمان را نیز ارائه می دهند .
نگران نباش عزیز جان ، افسردگی برای روح در سطح معمول چیزی مثل سرماخوردگیه که باید به موقع درمان کرد که حاد نشه .
.
مرسی از جوابتون.
توی همین جا. بلد نیستم لینک بدم. ولی جزء نوشته های مدیر همدردی بودش. ولی یکم قدیمی بود مال سال 87.
اینجا بود:
تالار گفتگوی همدردی:سایت تخصصی مشاوره ازدواج و مشاوره خانواده » روانشناسی ، آرامش و کمال انسان » آگاهی ها، مهارتها و روشها » افسردگی » تست افسردگی بك و مقدمه ای بر افسردگی
راستش من مقاله های زیرش رو هم خوندم.یه سری (یعنی بیشتر) علائم رو هم دارم.
ممنون مهربون جون يبه خاطر معرفي تايپيك:72:
من هم با اجازتون تست دادم و اوضاع من هم وخيم بود :302:
فرشته مهربان بدون رفتن به روانشناس، افسردگي قابل درمان نيست؟:316:
خواهش میکنم پرواز جان
من همیشه برچسب بزدن به خودم رو دوس نداشتم. ولی وقتی اون مقاله ها رو خوندم نگران شدم. میشه یکی یه راهنمایی ای به من بکنه؟
در ضمنن من در هنگام تست دادن در وضعیت عادی بودم
دوستان خوبم دختر مهربون و parvaz2010 عزیز، سلام!
تستی که انجام دادید تست معتبریه، ولی همونطوری که خانم فرشته مهربان نوشتند، صرف انجام آزمون روانی نمیتونه ملاک قضاوت بالینی قرار بگیره و مصاحبه، مشاهده و موارد دیگری هم برای تشخیص وجود داره.
در ضمن نگران درمان نباشید، از افسردگی تحت عنوان سرماخوردگی روانی یاد میشه، پس نشون میده که تناوب و تکرار زیادی در جامعه داره(طبق نتیجه ی اجرای همین تست در دانشگاهمون 60% دانشجویان دانشگاهمون افسرده بودند)
درباره ی درمان بدون رفتن پیش متخصص، تحقیقات جدید نشون میده که بله ممکنه و افراد زیادی موفق شدند که با خود درمانی وضعیت خودشون رو بهبود بدند. :18: ولی اگر دیدی که بعد از مدت زیادی تعادل به زندگی تون برنگشت پیشنهاد می کنم که به متخصص مراجعه کنید.
کلا درباره ی چنین مشکلاتی معمولا عوامل درونی و بیرونی دست به دست هم میدند و آدم از تعادل خارج میشه. بسته به موقعیت خاص هر کسی راه حل ها هم متفاوته.
خُلق آدم مثل نمودار سینوسی میمونه، بعضی وقت ها خلق آدم میره پایین و بعضی وقت ها میاد بالا!:D به نظر من تجربه کردن نقاط پایینی سینوس خلق، زیاد هم بد نیست، منتها به این شرط که آدم بتونه خودش رو از پایین سینوس بکشه بالا و باز هم برگرده به حالت عادی :104:
شاد باشید دوستان من
.:shy::72:
در حد معمول آری ، کافیه اطلاعاتت رو بالا ببری ، وضعیت خودت رو درک کنی و راهکارهایی که از منابع مطالعاتی یا افراد آگاه می تونی بگیری به کار ببندی . اما در وضعیت حاد بنا به تشخیص روانشناس ممکنه دارو درمانی هم نیاز باشه .نقل قول:
نوشته اصلی توسط parvaz2010
حالا نظر شخصی خود من :
به نظر من رابطه بسیار عمیقی بین هوش هیجانی و بهداشت روانی وجود داره ، یعنی هرقدر فرد درصد بالای هوش هیجانی را دارا باشه به همون میزان از سلامت روانی بیشتری برخوردار است .
البته باید این را هم اضافه کنم که گاه زمینه های ژنتیکی ( و سیستم عصبی ) و مشکلات جسمانی ( مثل کم خونی ، اختلالات هورمونی ، عوارض بستری بودن یا جراحی ها و .... ) در ابتلا به مشکلات روحی مؤثره ، یعنی همیشه عدم مقاومت روحی در برابر ناملایمات و یا ضعف های چون ضعف اعتماد به نفس و عزت نفس و .... که زمینه ساز هستند موجب افسردگی یا هر نوع مشکل روانی نیست ، بلکه گاه عوامل ژنتیکی هم دخیله و البته تشخیصش با روانپزشکه . برای همین در مواقع احساس پریشانی و به هم ریختگی روحی و .... ( علائم به هم خوردن بهداشت روانی ،) بهترین کار مراجعه به متخصصه .
باز هم میگم نگــــــــــــران نباشید، فقط مواظب تلقین به نفس باشید که در شرایط ضعف روحیه ممکنه با مطالعه یا شنیدن از یک بیماری و .... ناخودآگاه از طرف خود تلقین به بیمار بودن بشویم .
.
SENSEIو فرشته مهربان عزیز ممنونتونم.
ولی چند تا نکته رو لازم دونستم بگم. اینکه من رفتم سراغ زدن اون تست، اتفاقی نبود. خب یه زمینه هایی توی خودم دیده بودم. ولی مدام میگفتم نه بابا یه حالت عادیه و میگذره. اما فکر میکنم یه کم طولانی شده باشه:(
SENSEIعزیز شما نوشته بودید:
"ولی اگر دیدی که بعد از مدت زیادی تعادل به زندگی تون برنگشت پیشنهاد می کنم که به متخصص مراجعه کنید."
این مدت زیاد یعنی حدودا چقدر؟ من تا جایی که یادمه 1سال و نیمی هست که این حالتا(مخصوصا گریه ی بدون دلیل) رو توی خودم میبینم.:302:
ممنون میشم اگه به راهنماییاتون ادامه بدید. امینطور بقیه ی دوستان.
امان از این دکمه بازیگوش ویرایش!!
دختر مهربون،
وقتی می خوای لینک یه صفحه را بدی، راحت ترین کار اینه که آدرس داخل نوار آدرس ( آدرس بار ) را کپی و پیست کنی.
اینقد پیچیدم به چپ، دو قدم رفتم، پیچیدم به راست، دور زدم و ... تا رسیدم به :
http://hamdardi.com/?part=menu&inc=menu&id=319
البته بالای همین کادری که می نویسی هم افزودن لینک داره. می تونی ازش استفاده کنی.
http://hamdardi.com/?part=menu&inc=menu&id=319
مرسی بهشت جان. ببخشید که بلد نبودم و حداقل یه زحمت هم به خودم ندادم نگاه کنم اطراف این کادر رو.
امیدوارم یاد بگیرم و استفاده کنم.
خوب پس با این حساب بهتره مراجعه کنید.نقل قول:
نوشته اصلی توسط دختر مهربون
نگران نباشید دوست من. اگه پیش یه متخصص روانشناس بالینی برید، احتمالا با حداکثر 8 جلسه به نتیجه ی درمانی مطلوب برسید. و درضمن منظور از درمان این نیست که شما بیمار روانی یا به قول عوام دیوانه هستید!!! درمان روانی مداخله ای هست برای تغییر شناخت ها، عواطف و رفتار که برای مراجع دردسر ساز شده و ازش ناراضیه. به همین جهت نگران حرف های احتمالی ملت بیکار نباشید! :D (هرچند که حتی اگر آدم از نظر شخصیتی به اختلال عمیق هم بر بخوره نباید ناراحت باشه، بیماری روحی هم مثل بیماری جسمی پیش میاد:shy:)
موفق باشید دوست من! :shy::72:
ممنون.
و اگه نرم چی میشه؟
من شرایط رفتن پیش مشاور رو ندارم.
دوستان میشه اینجا رو هم ببینید؟ شاید بیشتر با روحیاتم آشنا شدید و توی کمک کردنتون به من، کمکتون کنه.ممنون.
http://www.hamdardi.net/thread-14865.html
با سلام
همانطور كه دوستان اشاره كردند، تشخيص قطعي افسردگي با توجه به معيارها از طريق روانشناس باليني و به صورت حضوري هست. و درمان هم بر اساس شدت، مدت و ... افسردگي رواندرماني يا دارو درماني هست.
تست هاي افسردگي وابسته به زمان و موقعيت هست، لذا فقط گزارش وضعيت همان هنگام تست را مي دهد. يعني ممكن است من اكنون تست بدهم نمره ام بالا باشد. ولي فردا تحت موقعيت حال و هوايم عوض شود و نمره ديگري بگيرم.
اين تستها بيشتر وضعيت كنوني را مي دهند در حاليكه براي تشخيص قطعي افسردگي علاوه بر اينها زمان و شرايط مراجع هم مهم هست.
شما اگر اين وضعيت و نمرات مزمن شده و مرتب و هر روز همين نمره را مي گيريد و اشتها، و خواب و نااميدي و بي علاقگي هايتان مستمر هست. توصيه جدي دارم به روانشناس باليني مراجع كنيد و اگر بهبودي حاصل نكرديد شما حتما بايد به يك روانپزشك نيز مراجع كنيد.
ما مطالب زيادي در مورد افسردگي هم در تالار همدردي داريم و هم مي توانيد در اينترنت جستجو كنيد تا اطلاعاتتون زياد شود. اما اطلاعات زياد نه تشخيص قطعي افسردگي به شما مي دهد نه درمان قطعي. شما بايد بر مبناي اين اطلاعات عمل كنيد.
خلاصه:
شرايط مراجعه حضوري به روانشناس باليني را براي خودتون حتما فراهم كنيد. قبل از اينكه ناراحتي ها و نگراني هاي شما مزمن و شديد شود.
دختر مهربون عزيز
سلام
يك راه ديگر براي شما وجود دارد كه با اجازه ي آقاي سنگ تراشان مطرح مي كنم .
شما مي توانيد پكيج سي دي و يا دي وي دي افسردگي دكتر هلاكويي را تهيه بفرمائيد .
ممنونم دوستای گلم و جناب مدیر.
دکتر هلاکویی رو نمیشناسم. یعنی تا بحال سخنرانیشون رو نشنیدم. ولی اینجور چیزا زیاد روم تاثیر نمیذاره. فکر کنم بهتره یه مشاوره برم. البته شرایط رفن رو ندارم همونطور که گفتم. اما سعی خودم رو میکنم.:72:
دختر مهربون جسارتا میشه بفریید چرا نمیتونید مراجعه کنید؟
البته اگر مشکل خاصی براتون پیش نمیاره، چون ممکنه بتونیم راهنمایی بکنیم.:shy:
از همه خیلی ممنونم.
خب راستش من باید یه چیزی رو میگفتم از همون اول. من پارسال حدود 5 جلسه پیش یه مشاور رفتم. انصافا هم کارشون عالی بود. ولی احساس میکنم مشکل از منه که من اوضاعم بدتر شده.
من زیاد راجع به خودم نمیتونم حرف بزنم. خجالتی نیستم ها ولی راجع به خودم و خانوادم نمیتونم راحت حرف بزنم. شاید به تربیتم از بچگی ربط داشته باشه. مشاورم بنده خدا خودشو میکشت تا یک کلمه حرف از زبون من بکشه بیرون. تازه بعدشم که میومدم و راجع به حرفا یی که رد و بدل شده بود و برداشت هایی که داشت و ... فکر میکردم، بعضی جاها اصلا حرف دلم رو نتونسته بودم بزنم.
اون مشاور هی راه جلوی پام میذاشت ولی من توان انجامش رو نداشتم. بعد یه مدت دیدم که فقط دارم ایشون رو اذیت میکنم و قدم از قدم هم برنداشتم. البته ایشون دیگه کار مشاوره رو گذاشتن کنار.
البته چیزی هم که پنهان نیست، شرایط مالی هم یه کم مانع میشه.
یه کم هم سخت گیرم توی پیدا کردن مشاور. باید کارش رو دیده باشم.
من یه چیزایی راجع به شخصیت قربانی (اگه اشتباه نگم) شنیدم. که افرادی هستند که از خودشون و مشکلاتشون حرف میزنند و مشتاقانه کمک بقیه رو میطلبند و وقتی بهشون راه حل میدن، میگن نه اینا بدرد من نمیخوره!! بنظرتون من اینجوری ام؟
دوستان، کسی چیزی به ذهنش نرسیده که بتونه منو کمک کنه؟
ممنونتون میشم...:72:
شرایط داره سخت تر میشه و من هنوز جایی وقت نگرفتم. حس بدی به آیندم دارم. انگار دارم تباهش میکنم. با دستای خودم :(
مهربون جون برا پیش مقدمه با اجازه ات من جمله بالاتو ویرایش میکنم:شرایط داره سخت تر میشه و من هنوز جایی وقت نگرفتم،احساسم رو به آینده میخوام عوض کنم،میخوام بسازمش،اونجوری که دلم میخواد،میخوام توش رو پر از شادی کنم...میخوام لبخند رو به خودم هدیه بدم،با دستای خودم...فقط خودم...نقل قول:
نوشته اصلی توسط دختر مهربون
تو اون یکی تاپیک ات برات پست گذاشتم،بخون و بگو دوست داری کدوم طرف ادامه بدیم،اینجا یا اون یکی تاپیک؟از امروز علت اصلی اومدنم به تالار تویی دختر مهربون،اگه من تونستم از وسط شوره زار بیام بیرون پس تو هم میتونی:)حتی خیلی خیلی بهتر از من...راستی میدونی ما هم سن هستیم؟:)
منتظرت هستم:46:
ممنون شیدا جون.:72:
این جملت رو چند بار خوندم:
از امروز علت اصلی اومدنم به تالار تویی دختر مهربون
و همینطور این رو:
احساسم رو به آینده میخوام عوض کنم،میخوام بسازمش،اونجوری که دلم میخواد،میخوام توش رو پر از شادی کنم...میخوام لبخند رو به خودم هدیه بدم،با دستای خودم...فقط خودم...
مرسی ازت.
اما من یه چیزی رو بگم. من یه دوست خیلی صمیمی دارم که تقریبا همه مشکلات و ... منو میدونه. ما خیلی باهم حرف میزنیم. تقریبا هر شب که من قاطی کرده باشم اسمسی پیشمه.(البته اگه وقت داشته باشه). باهم دردل میکنیم، آرومم میکنه و اگه راه حلی به ذهنش برسه کمکم میکنه. ولی چند وقته که دیگه میگه نمیدونم چی باید بهت بگم که مرهم دلت باشه. اون همش داره اصرار میکنه که پیش دکتر برو تا دیر نشده. دارم سعی خودم رو میکنم که زودتر یه جا وقت بگیرم. اگه من اینجا مشکلات و موانع حل کردن اونا رو بگم، فک میکنم که شما هم آخرش به نتیجه ای که دوستم گفت برسید.
من نشستم چند صفحه نوشتم. از همه حالات روانیم و شرایطم و ... خواستم دیگه سر گفتن اونا به مشاور مساله ای برام پیش نیاد. میرم پیش مشاور و اونا رو میدم بهش. نمیدونم چی میشه. ولی فک کنم بهتر از دست روی دست گذاشتنه.
شیدا جون، دوست همسنم، خیلی ازت ممنونم. حس خوبی داره اینکه یکی مهربونانه به آدم فکر کنه. و تو این حس رو به من هدیه کردی:46:
دختر مهربون عزیز:72:منتظر میمونم که اگر دوست داشتی بیای و نتیجه مشاوره رفتن ات رو بگی،هر وقت هم دلت گرفت اینجا کلی دوست هست که تنهات نمیذارن:)
تنها چیزی که مهمه اومدن روزیه که بیای و بگی من دیگه احساس افسردگی نمیکنم من رها شدم...:310:
موفق باشی:72::)
مرسی عزیزم.:46: امروز رفته بودم خونه بهترین دوستم. وقتایی که پیش اونم خیلی حالم خوبه. الانم خیلی خوبم. البته نمیدونم اثر این مسکن تا کی بمونه. دوست نعمت خیلی بزرگیه. ایشالا هرکی خوبش رو نداره، خدا یکی مثل دوست من و دوستای گل سایت همدردیم، براش بفرسته.:72:
خیلی دوستون دارم:46:
نمیدونم چرا اثرش زیاد نموند. آخه چشمام خیس شدن . . .
بعضی وقتا خودمو دعوا میکنم. به خودم میگم "بسه دیگه! خستم کردی. یه کم مثل آدمای عادی رفتار کن."
ولی بعدش سریع میکم بقیه کم به این بیجاره توپ و تشر میزنن؛ تو هم که داری مثل بقیه با خودت رفتار میکنی!
بچه ها برام دعا کنید خدا یه کم دلم رو سر عقل بیاره.:72:
چه خوبه اینجا هست که من حرفام رو دلم قلنبه نشه. . .