به خواستگارم راه حل مشکلو نشون بدم یا نه ؟
سلام دوستان عزیزم
یه راهنمایی میخوام اما چون هم به انجمن اختلاف سنی مربوط میشه هم خواستگاری نمیدونستم کدام بهتره این بود که اینجا گذاشتم.
تردید داشتم مطرح کنم یا نه اما صحبتهای فرشته مهربان تو اون یکی تاپیکم باعث شد اینم مطرح کنم.ممنون میشم راهنماییم کنید:72:
راستش چند وقت پیش پسری که حدوداً 10 سال از خودم کوچیکتره ازم خواستگاری کرد.
تو تمام عمرم این اولین بار بود که کسی مستقیم و بدون واسطه جرات کرد و حرف دلش رو مستقیما ً به خودم زد:104:
راستش از جرات و اعتما به نفسش خیلی خوشم اومد!
دوستان عزیزم به نظر من این یعنی اعتماد به نفس نه کار اون همکارم که از رو بی فکری و ...بود!
ترم آخر کارشناسیه ، شغلی هم نداره فعلا ، از شهر دگه هم هست(دانشجو) ، سربازی رو هم در پیش داره ، خیلی مذهبیه(البته در ظاهر چون باطنشو هنوز خوب نمیدونم) ، و تنها چیزی که بهش ایمان دارم اینه که کاملا چشم پاکه و محجوبه ، ساده پوش هم هست
منم لیسانس دارم ، تو یه اداره دولتی کارمند هستم ، فکر میکنم منم مذهبی هستم ، کاملا محجبه و چادر میپوشم ، منم ساده پوشم ، رابطه آزاد با کسی ندارم و برام مهمه که اونم همینطور باشه ، ایمان و اخلاق همسر آینده بر ام فوق العاده اهمیت داره ، اصلا هم بهم نمیاد بزرگتر از اون باشم!:310:
راستش جا خوردم وقتی بهم گفت:163: اما در کل ازش بدم نمیاد و اگه مشکلات (از جمله این اختلاف سنی) نباشه نظرم مثبته!
از اونجایی که از دروغ و کش دادن هر چیزی خیلی بدم میاد ، همون اول بهش گفتم من حدود از شما 10 سال بزرگترم .تا حالا شما اطلاع نداشتید اما حالا میدونید پس لطفا در مورد این اختلاف سنی خوب خوب فکر کنید چون مسئله کوچیک و بی اهمیتی نیست!گفتم برای شما هنوز زوده وباید درستونو رو ادامه بدید ...
اما اون گفت : هدفم از ازدواج فقط خداست و معتقدم انسان اگه تقوا داشته باشه میتونه زودتر ازدواج کنه!
گفت سن زیاد مهم نیست و من مشکلی ندارم . گفت طرز فکر( و یه چیزهایی تو این مایه ها) برام مهمه
اما من بهش گفتم بیشتر فکر کنه چون نمیخوام از سر اجبار یا دلسوزی یا هرچیز دیگه ای با کسی ازدواج کنم و کسی باهام ازدواج کنه .
دیروز اومد ...گفت به حرفای شما که فکر کردیم خودم سردرگم شدم! به خاطر ادامه تحصیل و بعد سربازی و بعد کار. گفت هنوز نتونستم به نتیجه ای برسم و تو کار خودم موندم
منم از اونجایی که تجربه ای تو این زمینه ندارم چیزی نگفتم یعنی راه حلی به ذهنم نرسید و اگرم میرسید راستش روم نمیشد بگم چون فکر میکنم میگفت این از خداشه! حتی نگفتم اول درمورد اینا فکر نکردی ؟
با اینکه گفت سن برام مهم نیست و ملاکهای بهتری دارم اما حالا فکر میکنم براش مهم شده اما چون خجالت میکشه بگه این بهانه ها رو میاره!
اما تو خونه فکر کردم دیدم یه راه حل هست!
این فکر وقتی داشتم از خدا کمک میخواستم و دعا میکردم به ذهنم رسید.
مثلا جایی امریه بگیره که هم کار موقت داره هم سربازیش طی میشه هم میتونه واسه ارشد بخونه !
منم که شاغلم و تجربه کنترل مخارج و قسط و وام و ... دارم و فکر مکینم بیشتر از اینکه الان تحت فشارم سخت نباشه .یعنی میتونم تا اون یه کار دائم و خوب پیدا کنه خودم درامدم رو خرج خونه بکنم .
آخه پسر خوبیه میترسم فرصت از دستم بره .چون با دوستم و خواهرهام مشورت کردم همه شون گفتن تو باید حرفتو میزدی و کاری میکردی احساس امنیت کنه و اونم حرفشو خوب خوب بزنه .باید ازش حرف می کشیدی ...مثلا وقتی گفت کار ف منظورش این بوده تو شاغلی اما من بیکار و ممکنه سرم منت بذاری یا خودتو بگیری و ...
فتن با این حرفام جواب منفی رو دادم بدون اینکه خودم متوجه باشم!!
شما هم همین فکرو میکنید ؟
اون رفته و من بهش دسترسی ندارم مگه اینکه خودش بیاد یا من با واسطه پیداش کنم .راستش روم نمیشه پیغام بدم که بیاد بهش بگم که یه راه حل به ذهنم رسیده.
حالا سوالم اینه : بهش پیغام بدم که بیاد فکرم رو بهش بگم یا نه ؟
اصلا فکرم میتونه کارساز باشه یا نه ؟
اینکه برای پیدا کردنش یه کارهایی بکنم زشته یا نه ؟
با این کارم چه فکرهای ممکنه بکنه ؟ پیش خودش نمیگه این خانم چرا دنبال راه حل میگرده ؟!
خواهش میکنم زود بهم بگید تا اگه زشت نیست تا فرصت دارم پیداش کنم .
در مورد اختلاف سن هم صحبت میکنیم اما خوداهشا اول اینو بهم. بگید
.
[b]منتظرم[/:72:b]
RE: به خواستگارم راه حل مشکلو نشون بدم یا نه ؟
ببخشید. من فکر میکنم شما دارید خیلی احساسی برخورد میکنید. این اختلاف سن اگه معکوس هم بود، یعنی اون از شما 10 سال بزرگتر بود بازم جزء ازدواج های عادی و منطقی نبود. چه برسه به اینکه . . .
بنظر من پیگیری شما جاهاتون رو برعکس میکنه. بنظر من نرو سراغش.
بازم معذرت میخوام که صریح نوشتم. هدفم کمک کردن بود:46::72:
RE: به خواستگارم راه حل مشکلو نشون بدم یا نه ؟
نقل قول:
بهش پیغام بدم که بیاد فکرم رو بهش بگم یا نه ؟
نه
اصلا فکرم میتونه کارساز باشه یا نه ؟
گمان نکنم، شما چند دوره از زندگی اون فاصله داری(درس، سربازی،دغدغه شغل، تثبیت شغلی، تثبیت شخصیت و ایده آل ها...) اگه این راه هم در پیش گرفته بشه، در جایگاه خودت نیستی عزیزم ...
اینکه برای پیدا کردنش یه کارهایی بکنم زشته یا نه ؟
آره، زشته گلم. عزت نفس تو زیر سوال می ره.
با این کارم چه فکرهای ممکنه بکنه ؟ پیش خودش نمیگه این خانم چرا دنبال راه حل میگرده ؟!
شاید بگه، شایدم نگه ... اینکه اون چی پیش خودش فکر می کنه مهم نیست. تو خودت، قلب و دلت، از این اقدام راضیه؟ ...
10 سال تفاوت سنی خیلی زیادیه. مخصوصا اینکه شما توفان های مهم زندگی رو پشت سر گذاشتی و الان به ثبات رسیدی و اون هنوز نه ...
سر و کله زدن با این همه تفاوت، کار سختیه بانو :46:
RE: به خواستگارم راه حل مشکلو نشون بدم یا نه ؟
سلام
ممنون که نظرتون رو گفتید
میدونید دوستان من همیشه سعی کردم منطقم از احساسم جلوتر باشه و به احساسم زیاد میدان ندادم برای همین خیلیها بهم میگفتن تو هیچ احساسی نداری!! سعی کن گاهی در کنار منطق از احساست کمک بگیری چون لازمه مخصوصا تو مورد ازدواج که فقط با منطق و بدون احساس نمیشه.
حالا شاید برای اولین بود که خو.استم احساسم رو هم دخیل کنم .
قبلش با یه مشاور خانم حضوری هم صحبت کردم نگفت اینکارو نکن اما گفت گاهی هستند پسرهایی که خیلی بیشتر از سنشون می فهمند و پخته و عاقلند و میشه بهشون تکیه کرد بعد هم یه نمونه از مراجعانشو برام تعریف کرد که 10 سال اختلاف سن داشتن گفت الان چند ساله که خوشبختند و هیچ مشکلی ندارن چون اون پسر خیلی مرد بود!
اختلاف سنی منو این آقا میشه 9 سال و این اول باره که به خواستگار کوچیکتر از خودم فورا نه نگفتم چون تا حدودی میشناسمش و میدونم چطور پسریه .اون خیلی مودبانه و با شرم و حیا پیشنهاد ازدواج داد طوری که تا اون چند جمله رو گفت حس میکردم چه عذابی کشید..
با معیارهام تناسب داره و فقط این اختلاف سن مشکلش کرده
من نمیخواستم برم دنبالش که بگم بیاد با من ازدواج کنه چون خودش اینکارو کرده بود اما کمرویی من باعث شد نتونم همون دفعه باهاش حرف بزنم و گفتم ما همدیگرو نمیشناسیم نمیشه الان جواب بدم که .. اونم گفت خب میخواید صحبت کنیم ؟ گفتم نه!
شما هم که گفتید این کارو نکنم
پس بازم میرم سر جای اولی که بودم یعنی احساس تعطیل ... چون بی احساس بودن ظاهرا بیشتر بهم میاد
بازم ممنونو ازتون
RE: به خواستگارم راه حل مشکلو نشون بدم یا نه ؟
سلام فرانک جان
اینایی رو که گفتی ، که بیشتر منطقی هستی تا احساسی، واقعیتش منم یه جورایی همینجوریم. و عین تو بعضی وقتا تصمیم میگیرم که از احساساتم هم استفاده کنم. ولی نمیدونم چرا یهو (باعرض معذرت) گند میزنم به همه چی. خودم رو که نگاه میکنم بعضی جاها احساس صرف هستم و بعضی جاها منطق صرف. و این خیلی به زندگیم لطمه زده. این دو تا باید باهم و کنار هم باشند. ولی من یاد نگرفتم تعادل رو برقرار کنم. نمیدونم از کجا باید یاد بگیریم. ولی باید یاد بگیریم این تعادل رو، تا خودمون بیشتر اذیت نشیم.
ببخشید پر حرفی کردم.:72:
خوشبخت بشی فرانک جان:46:
RE: به خواستگارم راه حل مشکلو نشون بدم یا نه ؟
خانمی عزیزم
اصلاً نباید احساس را تعطیل کرد ؟؟!!!
بدون احساس انرژی کافی پیش برنده تو زندگی نخواهیم داشت .
درستش اینه که ، در این مواقع احساس محور تصمیم گیری نباشه .
مثلاً این آقا ، همینکه شما توجهش رو به طرف فاصله سنی جلب کردی :305:( که خوب کاری کردی و اتفاقاً عقلانی عمل کردی :104:) تردید پیدا کرد و رفت و دیگه سراغ نگرفت ، یعنی اینکه این شخص در مورد ازدواج ، احساسی عمل کرده و نسنجیده تصمیم گرفته و تازه باید قدردان شما باشه که بهش تلنگر زدی . البته سن و شرایط او به عنوان یک مرد هم مناسب ازدواج نیست و عمدتاً در این سن غلبه احساس و نیازهای غریزی افراد را به سمت ازدواج یا رابطه سوق میده . چون ایشان شرایط لازم مثل موقعیت شغلی و سربازی و .... را نداره و با این وضعیت به فکر ازدواج افتادن یعنی اینکه محوریت عملکرد در او احساسات است .
اما شما درست عمل کردی:104: و به احساست اتفاقاً در عمل میدان ندادی ، و تازه وقتی که نظر به احساس کردی و به ذهنت رسید به او راه حل نشون بدی ، باز هم عاقلانه عمل کردی و اومدی مشورت . این یعنی به احساست توجه نشون دادی اما محور تصمیم گیری قرارش ندادی :104::104:، یعنی بالغانه عمل کردی ( مشورت و نهایتاً تصمیم درست و عقلانی )
.
RE: به خواستگارم راه حل مشکلو نشون بدم یا نه ؟
فرانک جان می تونم ازتون سوال کنم که شما چند سال دارید؟
(فکر کنم با پاسخ گفتن به این سوال بهتر بشه راهنمایی تون کرد.)
RE: به خواستگارم راه حل مشکلو نشون بدم یا نه ؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرانک1389
دیروز اومد ...گفت به حرفای شما که فکر کردیم خودم سردرگم شدم! به خاطر ادامه تحصیل و بعد سربازی و بعد کار. گفت هنوز نتونستم به نتیجه ای برسم و تو کار خودم موندم
با یه صحبت کوتاه این جوری به شک افتاده و این یعنی هنوز آماده ی ازدواج نیست. :305: همش درگیر احساسات است.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرانک1389
با اینکه گفت سن برام مهم نیست و ملاکهای بهتری دارم اما حالا فکر میکنم براش مهم شده اما چون خجالت میکشه بگه این بهانه ها رو میاره!
درست فکر می کنین. :104:
RE: به خواستگارم راه حل مشکلو نشون بدم یا نه ؟
خیلی ممنون از شما دوستان خوبم
فکرکردم دیگه کسی به سوالم توجه نمیکنه و پاسخی نمیده، خوشحالم کردید:72:
دختر مهربون عزیزم درسته باید بین منطق و احساس و البته عقل تعادل برقرار کنیم تا هرکدام جای خودش کارساز باشه و وظیفه شو انجام بده اما واقعیتش سخته و باید سعی کنیم بتونیم و انشاء الله که میتونیم...
blue sky نازنینم ،من 33 سالمه و اون 24(ترم 9 کارشناسی مهندسی برق درس میخونه)
آقای tesoke و فرشته عزیزم ، گاهی درسته که تو این سن احساسات بر چیزهای دیگه پیشی میگیرن اما اون پسری که من دیدم و تا حدی میشناسم از خودم بدتر اصلا بهش نمیاد بویی از احساس برده باشه باور کنید، و همین رفتارش دروغ نگفته باشم کمی منو ترسوند که این با این سن وموقعیتش چرا انقدر جدی و سرسنگینه!!
اون الان دانشحوی یه رشته مهندسیه و قیافه اش هم خوبه و خیلی هم چشم پاک و مومنه ... فکرکردم اون تو دانشگاه انواع و اقسام تیپ ها و قیافه ها و بی حجاب و با حجاب و مهندس کنارشه . این 4 سال و نیم میتونست کسی رو خیلی محترمانه و حتی نامحسوس زیر نظر بگیره و درنهایت ازدواج کنه اما این کارو نکرده چرا ؟؟
در حالیکه اکثر دخترها و پسرها از خداشونه حتی بدون قصد ازدواج هم این مدت با کسی باشن(سوء تفاهم نشه عزیزان، همیشه یه عده هستند که واقعا خوب هستند و الگو)
راستی دوستان عزیز در مورد جواب این سوال شما میتونید راهنماییم کنید؟
در حالیکه همه میدونید تو این دوره زمونه اگه کسی دانشگاه بره و اینجوری بیا بیرون شاید همه فکر کنن یا
بی عرضه ست یا حتی انقد جذبه نداشته که کسی متوجهش بشه!
فرشته جون
حق با شماست و در جواب دختر مهربون هم گفتم که درستش اینه که منطق و احساس هردو در کنار هم باشن و تعادل بینشون برقرار باشه ته اینکه یکیشون حاکم باشه اما خب منکر نمیشم که برام رعایتش سخته..
اتفاقا من فکر میکنم اون کار درستی کرد که به این اختلاف سنی توجه کرد و فعلا داره با خودش کلنجار میره که درسته یا نه ؟چون اگه فورا می اومد و میگفت اصلا مشکل نیست من مشکوک میشدم و فکر میکردم تو همه کاری ممکنه اینجوری بدون فکر عمل کنه مگه نه ؟
دوستان خوبم
یه بار دیگه سوالمو میپرسم خواهش میکنم بازم منت بذارید و جدی در مورد راه حلم بهم بگید:43:
من که دیگه تصمیم گرفتم کاری نکنم مگه اینکه خودش باز بیاد!
حالا اگه خودش اومد و چیزی گفت ، مثلا راهی به نظرش رسیده بود یا خواست نظرمو بدونه با این شرایطی که داره ، چی بگم ؟
اونوقت بگم یه راه به نظرم رسیده یا نه ؟چون فکر میکنم بتونم خودم اینکارو براش درست کنم(امریه رو میگم)
آخه فکر میکنم میخواست بدونه به خاطر اینکه الان شغلی نداره قبولش میکنم یا نه ؟
منظورم اینه که میخواست فرق بین امثال من که میگیم دین و اخلاق طرف برامون مهمترین ملاکه و بقیه موارد در ادامه هستند با کسانی که همون اول میگن داماد چه کاره ست و چقدر درآمد داره و چه امکاناتی داره، چیه ؟؟
راستش بر ای من به شخصه همون دین و اخلاق طرف یعنی بیشترین درصد معیار و اگه در مورد این آقا گفتم نظرم مثبته به خاطر همینه .از طرفی رشته تحصیلیش چیزی نیست که نتونه باهاش کاری پیدا کنه و انشاء الله مهندس میشه.
من اگه این اختلاف سنی نبود با بیکاریه فعلیش کنار می اومدم .اختلاف سنی هم در صورتی که اون واقعا و از روی فکر و جدی قبول کنه منم مشکلی ندارم چون فکر میکنم اون از من عاقلتره و میتونم بهش تکیه کنم از لحاظ ظاهر هم که اصلا و ابدا به من نمیاد حتی هم سن اون باشم چه بر سه به اینکه ازش بزرگتر هم باشم اونم 9 سال!!
منتظرتونم ...
RE: به خواستگارم راه حل مشکلو نشون بدم یا نه ؟
نقل قول:
در حالیکه همه میدونید تو این دوره زمونه اگه کسی دانشگاه بره و اینجوری بیا بیرون شاید همه فکر کنن یا
بی عرضه ست یا حتی انقد جذبه نداشته که کسی متوجهش بشه!
فرانک جان میشه راجع به جمله بالاتون کمی بیشتر توضیح بدید که منظورتون به کیه؟
*****************************************
ببین فرانک جان بنظر من بهتره قبل ازدواج بیشتر منطقی فکر کنیم و به همه زوایا از روی منطق نگاه کنیم و قضاوت کنیم و بعد از اون در روابط دو نفره منطق رو کم و بیش کنار بگذاریم و با چشم احساس به هم نگاه کنیم.
در این مرحله من فکر می کنم که شما اصلا سراغش نرو. چون:
1- در همین ابتدا شما نقش تصمیم گیرنده و کنترل کننده زندگی رو به دست گرفتی و با دادن راهکار داری اون رو هدایت می کنی و این برای اکثر مردها خوشایند نیست و مخصوصا آقایی که فاصله سنی زیادی با همسرش داره، این فکر براش تداعی می شه که بچه است و خودش نمی تونه راه حل پیدا کنه.
2- مردها فطرتا دوست دارند انتخاب کننده باشند و الان که این آقا (بدون درنظر گرفتن فاکتور سن هم) فعلا تعلل کرده و رفته یعنی تردید داشته و باید خودش بتونه این تردید رو برطرف کنه و دوباره برگرده.
مطمئن باش اگه به این نتیجه برسه که انتخابش با این شرایط حال هم صحیحه، حتما مجددا برای خواستگاری پا پیش می گذاره.
فرانک جان فرض می کنیم از قضیه خواستگاری مجدد هم به سلامت گذشتیم و ایشان دوباره سراغ شما آمدند، باز هم قضیه تمام شده نیست و تازه اول راه است. فاصله سنی 9 سال برای یک زندگی خیلی مناسب نیست. تاپیک های متعددی در این زمینه داریم که خود آقا ایجاد کننده تاپیک است و قصد اردواج با خانمی با این اختلاف سنی را دارد و دوستان راهنمایی های خوبی کرده اند. بد نیست آنها را بیابی و مطالعه کنی.
چند نکته را هم من اینجا می گویم.
فرانک جان، عزیزم
- ازدواج فقط پیوند دو نفر دختر و پسر نیست. پیوند خانواده های آنها هم هست. خانواده های ایرانی و طرز فکر آنها که همگی با آن آشنا هستیم. فکر می کنی نظر خانواده ایشون نسبت به قضیه چیست؟
- احتمال طعنه های اطرافیان در آینده، در مجلس عروسی و ... هست. آیا تحملش را داری؟
- از همه مهمتر به 10 سال آینده فکر کردی؟ شما می شوی 43 ساله و آیشان 34 ساله و تازه موقع ازدواجش و اوج شور و شر جوانی. چطور می توانی مطمئن باشی که ده سال بعد بتوانی پاسخگوی تمام نیروی جوانی او باشی و از هر لحاظ سیرابش کنی و از طرفی تازه این آقا دلش دختر 24-25 ساله نخواهد؟
.
.
.
در پایان فرانک جان یه مطلب را هم می خواهم بگویم؛ خانمی نکنه یه وقت بخاطر اینکه یکم سنت از سن معمول ازدواج دخترا بیشتر شده، از نگرانی این مطلب، حول شی و عجولانه تصمیم بگیری...
RE: به خواستگارم راه حل مشکلو نشون بدم یا نه ؟
دوست عزیز منظورم خواستگارم بود.
منظورم اینه که کم پیش میاد تو زمان حال پسر یا دختری دانشگاه بره و تو اون مدت با کسی دوست نشه.
یا حداقل ظاهرش تغییر نکنه و مد امروزی نشه .در حالیکه اون ظاهرا فوق العاده ساده و محجوبه و تو این مدت هم نه با دختری رابطه ای داشته و نه حتی با پسرها زیاد خو شو بش کرده و کلا آدم کم حرف و متفاوتیه.
اینو هم یکی از دوستانم (البته سنش از من کمتره و فوق میخونه ) که هم دانشکده ایشه گفت و هم اینکه از طریق یکی از همکارانم میشناسمش.
من خودمم یکی از این افراد بودم چون هنوز که هنوزه دوستانم و خیلیهای دیگه بهم میگن : تو خیلی بی عرضه بودی! نه تو دانشگاه نه تو اداره کسی نبود که تو خوشت بیاد ؟؟؟ (البته این مزاحه اما پشتش یه چیز دیگه ست!)
دوست عزیز ما هنوز جز اون بحث خواستگاری هیچ صحبتی رد و بدل نکردیم و بهش دسترسی ندارم مگه اینکه خودش بیاد بنابراین نمیتونم برای اون تصمیم بگیرم چون نسبتی باهاش ندارم .گفتم که چون همون موقعه کمروییم باعث شد نتونم زیاد حرف بزنم بعدش به ذهنم رسید که یه راه هست و خودم از نزدیک دیدم که همچین دانشجوهایی رو یه محیطهایی جذب میکنن و از خداشون هم هست .هم یه حقوق (کم البته) بهشون میدن هم اینکه براشون یه سابقه محسوب میشه و هم اینکه میتونن به زندگیشون برسن درست مثل یه کارمند .نمونه اش پسر دایی خود منه .
به خدا من این راهکارو نه تنها به خاطر خودم که خواستگارم بود بلکه به خاطر خودش گفتم بهش بگم و حتی تاکید هم بکنم که بدون در نظر گرفتن پیشنهادش به من دارم اینو بهش میگم .چون حیفم اومد پسری مثل اون که تا حالا پاک مونده و قصد ازدواج داره به خاطر سربازی چند سال ازدواحش عقب بیوفته .
حتی اگه به فرض به خاطر نیاز هم بخواد ازدواج کنه اینو نه عقل رد میکنه نه منطق و نه احساس که ازدواج نکنه چون بعید نیست ادم به گناه بیوفته به خاطر همین مشکلاتی که با کمک اطرافیان قابل حل هستن...
دوست داشتم کمکش کنم چون فکر میکنم بتونم امریه شو درستش کنم
کل چیزهایی که در مورد اختلاف سنی گفتی و خودمم میدونم و اینجا هم خوندنم ، دلیل این بود که بهش گفتم بره خوب فکر کنه.
نگران نباش عزیزم من اگه عجول بودم که تا حالا صبر نمیکردم، خیالت راحت صبورم:311:
RE: به خواستگارم راه حل مشکلو نشون بدم یا نه ؟
ببخشید رک بگم.ترس به خاطر بالا رفتن سن و پیدا نشدن خاسگار مناسب در شما مشهوده.خودتم می دونی شما و این پسر مناسب هم
نیستید.ولی باز داری دنبال یه راهی می گردی که ... .مسئله سن م کی بیشتر می فهمه یا کی کوچیک تر نشون می ده
نیست.روحیات م مهمه.
RE: به خواستگارم راه حل مشکلو نشون بدم یا نه ؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرانک1389
راستی دوستان عزیز در مورد جواب این سوال شما میتونید راهنماییم کنید؟
در حالیکه همه میدونید تو این دوره زمونه اگه کسی دانشگاه بره و اینجوری بیا بیرون شاید همه فکر کنن یا بی عرضه ست یا حتی انقد جذبه نداشته که کسی متوجهش بشه!
نمیشه گفت چطوریه. اما اکثر آدمایی که خودشون را نگه میدارن از ایمان و قدرتشونه نه از بی عرضگی شون.:305: تو این دوره زمونه یه دختر اگه یه ذره کوتاه بیاد، سر نیم ساعت می تونه دوست پسر پیدا کنه. یه پسر هم هر چی گاگول باشه راحت می تونه هر کاری بکنه. حتی اگه بیشتر از دوستی هم بخواد باز زن های خیابانی هستن. خانه های فساد و ... . بنابراین این کاره شدن عرضه نمی خواد.:305:
من خودم لیسانسم تموم شد و اسم دخترهای کلاسم را نفهمیدم. حالا توی ارشد، تو آزمایشگاهمون کلی دخترهای مجازی هم میان و میرن که از خداشونه که یکی مثل من بهشون پیشنهاد بده. حتی واسه دوستی. منم که آدم پر سر و زبونی ام. اراده کنم دو روزه باهاشون رفیق میشم. اما اعتقاداتم نمیزاره. زنی می خوام که صفر کیلومتر باشه، برای همین سراغ این کارا نمیرم.
RE: به خواستگارم راه حل مشکلو نشون بدم یا نه ؟
جناب تسوکه از تعبیر صفر کیلومترتون خوشم نیومد!!!!
شما دیگه چرا!!:81:
RE: به خواستگارم راه حل مشکلو نشون بدم یا نه ؟
عزیزان منظور من از سوال ، این بود
اون الان دانشحوی یه رشته مهندسیه و قیافه اش هم خوبه و خیلی هم چشم پاک و مومنه ... فکرکردم اون تو دانشگاه انواع و اقسام تیپ ها و قیافه ها و بی حجاب و با حجاب و مهندس کنارشه . این 4 سال و نیم میتونست کسی رو خیلی محترمانه و حتی نامحسوس زیر نظر بگیره و درنهایت ازدواج کنه اما این کارو نکرده چرا ؟؟
در حالیکه اکثر دخترها و پسرها از خداشونه حتی بدون قصد ازدواج هم این مدت با کسی باشن(سوء تفاهم نشه عزیزان، همیشه یه عده هستند که واقعا خوب هستند و الگو)
آقای فرهنگ 27
شما هرچی صریحتر و رکتر صحبت کنید من بهتر میتونم خودمو بشناسم و تصمیم بگیرم:72:
حق با شماست ، به خاطر بالاتر رفتن سن و محدود شدن انتخابم میترسم اما دلیل چیزهایی که در مورد این پسر گفتم (مثلا خصوصیات مثبتش ) اصلا این نیست چون اگه تنها ترس تنها موندن بود میتونستم به خواستگار دیگه ای جواب مثبت بدم(البته منظورم اون همکار جالبم نیست ها:311:)یا اینکه سالها پیش به این دلیل ازدواج کرده بودم اما من از همون اول که فکر ازدواج افتاده تو سرم تا حالا شاید از 10 سال پیش ، هرگز نخواستم ونمیخوام به خاطر بالا رفتن سن یا حرف مردم یا ظواهر ازدواج ، اینکارو بکنم وگرنه خیلی وقت پیش این کارو میکردم.
آقای tesoke صحبتهای شما رو کامل تایید میکنم ، منظور منم همین بود و برام مهمه چون دلیلش برام مهمه!
همون اعتقادات و ایمان که برای من حرف اولو میزنه....و همین باعث شد بهش فکر کنم که وقتی شرایط براش مهیا بوده و خیلیها هم حاضرن باهاش دوست بشن یا ازشون خواستگاری کنه ، چرا اینکارو نکرده ؟؟
به نظر خودم همون ایمان و اعتقادت مانع شده . اما حالا قصد ازدواج داره با این وجود بازم تو محیط دانشگاه کسی رو مناسب ندیده و اومد سراغ من چرا ؟
از چند نفر پرسیدم ، گفتن خب این سوال کردن داره ؟ اون تو رو مناسب دیده ، همین!
در مورد من هم که نمیدونسته چند سالمه و حتما فکر کرده یا هم سنیم یا من کوچیکتر هستم و اگه قبول کنم تو فاصله آشنایی و خواستگاری و نامزدی و عقد و چند ماه هم بعد از عقد اون میتونه سربازیشو تمام کنه و به نظرم این فکر بدی نیست اما وقتی بهش گفتم واقعا چند سالمه و خودم هم تاکید کردم که خوب خوب در موردش فکر کنه ، بازم فکر کرده که با این وضع حدود یکی دوسال هم معطل شدن درست نیست به خاطر سن من نه خودش و حق هم داره.
RE: به خواستگارم راه حل مشکلو نشون بدم یا نه ؟
فرانک جان
بهتره از تمرکز روی این شخص بیرون بیایی عزیزم ، حتی در مورد علت رفتارهاش به طور کل .
یعنی در کل ایشون را از ذهنت دور ساز ، به نظرم ناخودآگاه مایلی در موردش حرف بزنی ......
RE: به خواستگارم راه حل مشکلو نشون بدم یا نه ؟
سلام
منم میخوام نظرم رو بگم
در ابتدا جای تحسین داره برای طرز تفکر صحیح شما؛از این بابت خوشحالم که هنوز چنین خانم های متعهدی وجود داره تو جامعهمون.
ببین اولا منم موافقم که همون اول بهش در مورد سنتون تذکر دادی بهش ولی ای کاش همون جا در دیدار دوم بهش میگفتی که چرا همون اول فکر اینها رو نکردی.
ببین خانمی من این حرف رو از دید پسرانه ام میزنم: ما پسرها اگه ببینیم یک کیس خوبی به تورمون خورده که با طرز فکری مون میخوره و اینکه حتی چندین اولویت برتر دیگه نسبت به خودما داره ( یعنی شاغل بودن ،تحصیلات و خانواده ، ...) خوب سریعا سعی در یک نوع ارتباطی باهاش داریم که ببینیم آیا با خط فکریمون میخوره یا نه؟؟!!!!
حالا مشخصه که اون آقا از شما خوشش اومده که اومده جلو برای خواستگاری. ولی اینکه فرداش اومده گفته هنوز با خودم نتونستم کنار بیام پس حتما واقعا فکرایی پیش خودش کرده که مثلا حالا آیا میترسیده که خانوادش نظرشون منفی بوده و یا اینکه موافقتشون رو اعلام نکنن و اون یعنی خودش بمونه با یه عالمه حسرت و یا اینکه پیش خودشم فکر کرده 2سال باید بره خدمت و بعدشم از کجا معلوم همون لحظه بعد از خدمت کار گیرش بیاد یا نه ؟ یا هزارتا فکر و خیاله مثبت و منفی دیگه
ببین فرانک جون اگه اختلاف سنیتون 3یا 5سال بودش میشد گفت بابا طرف حداقل طرف 3یا 5 سال بیشتر از سنش میفهمه و ولی نه اینکه بگن طرف 9 سال بیشتر از سنش میفهمه...!!!!
به قول بلو اسکای ایا تو میتونی جوابگوی شور و اشتیاق 10 سال دیگه اون باشی که .....
نتیجه گیری :
در ابتدا توکل کن به خدا که اون خیر همه بندگاشو میخواد. یعنی اگه درست نشده پس خدا خواسته که یک کیس بهتری برای دوتاتون توی یه موقعیتی دیگه ....
و اینکه تو خوب کاری کردی که نرفتی جلو:104: به زندگیت روزمره ات ادامه بده و اگه اون دوباره اومد جلو براش تشریح کن در ابتدا مسئله اختلاف سنی تون رو و بعدشم مسئله خدمت و نداشتن کار .
امیدوارم که هرگز از یاد خدا غافل نشی و بهترین تصمیم ها رو بر پایه تفکر و تعقل همراه با یک قاشق غذاخوری احساسات :D بگیری.
به امید روزهای سرشار از سربلندی
RE: به خواستگارم راه حل مشکلو نشون بدم یا نه ؟
آقای sabi خیلی ممنون از نظرلطفتون :72:
تقصیر خودمه دیگه آقای sabi .اگه تو دیدار دوم هم اینکه شما گفتید و هم اینکه با امریه قضیه یه تفاوتهایی میکنه رو بهش گفته بودم در هر صورت الان خیالم کاملا راحت شده بود اما قبلا هم گفتم که متاسفانه من تو اینجور موقعیتها خیلی خجالتی و کمرو هستم و این باعث میشه نتونم حرفم رو بزرنم و بعدش انقد پشیمان بشم...و در وداقع یه غرور خاصی دارم که این موقعه ها بهم میگه اگه کاری بکنی یا چیزی بگی زشته و در شان تو نیست واسه همین تمومش میکنم اما تو خلوت فکر میکنم می بینم چی باید می گفتم و چی نباید میگفتم
خیلی ممنون از دعاهاتون ، اشناء الله شما هم عاقبت بخیر بشید:72:
باشه فرشته جون، چشم
اصلا از همین الان دیگه در موردش حرف نمیزنم و سعی میکنم فکر هم نکنم .تو این تاپیک هم چیزی نمیگم مگه اینکه لازم باشه باز راهنمایی بگیرم
از همه تون ممنونم که صادقانه نظرتون رو گفتید:72:
RE: به خواستگارم راه حل مشکلو نشون بدم یا نه ؟
این تاپیک هم به نتیجه رسید
با تشکر از همه دوستانی که فرانک جون رو راهنمایی کردن
فرانک عزیزم موفق باشی