همسرم كمالگراست و هنگام عصبانيت حمله ميكند
من خانمي هستم كه دوتا بچه دارم. زندگيمون را با عشق شروع كرديم و من توي ده سال زندگي مشترك سختيهاي زيادي را تحمل كردم تا زندگيمون به اينجا برسه .الان وضع ماليمون خوبه كار خوب و خونه و ماشين داريمو خيلي چيزها كه از ديد ديگران بهترين وضعيت تلقي ميشه.اما همسرم خيلي كمال گرا است .او به همه چيز منو بچه ها كار داره.چهره من در مقابل خيلي از همسن و سالهام 10 سال جوانتر به نظر مياد و تعريف از خودم نباشه توي زيبايي چيزي كم ندارم و متاسفانه همسرم به همه چيز گير ميده و ميگه تو اضافه وزن داري بايد لاغر بشي .در حاليكه اضافه وزني معادل دو سه كيلو دارم.باور نميكنيد جرات ندارم جلوي روش چيزي بخورم. اينها را كه گفتم قسمت خوب ماجرا ست. او وقتي عصباني ميشه يا وقتي جواب بي حرمتي هايش را ميدهم مثل كوه آتشفشان منفجر ميشه و به من حمله ميكنه .چند روز پيش جلوي بچه هام آنقدر منرا كتك زد كه احساس كردم تصميم گرفته تا منو بكشه گلومو فشار ميداد بعدش هم با مشت توي سرم ميكوبيد كه بعدا متوجه شدم هردوتا پرده گوشم پاره شده.من اين موضوع را نميتونم به خانواده ام بگم كه اولا رفتار او بدتر ميشه ثانيا من چاره اي جز ماندن كنار بچه هايم ندارم .بچه هاي من نميتونند بدون من كنار اين مرد زندگي كنند. و سوما پدر و مادر من هردو پير و مريضند.خانواده خودش هم كاري نميتونند بكنند .چراكه به خاطر من توي اين مدت همه فكر ميكنند كه اون بهترين همسره دنياست. يكبار هم كه به مادرش گفتم و مادرش با او دعوا كرد بعدش بدتر شد. ميدونم كه مشكل رواني داره ولي حاضر نيست كه پيش دكتر بياد. نميدونم چي كار كنم .
اگر به خاطر بچه هام نبود يك ساعت هم زندگي را با او تحمل نميكردم.
من 33 سال و همسرم 36 ساله است.ازدواج ما از نوع دانشجويي بود.من و همسرم هم دانشكده اي بوديم.البته من توي دانشكده خواستگارهاي ديگه اي داشتم ولي همسرم آنقدر خودش را عاشق نشان ميداد و آنقدر رفت و اومد كه با وجود مخالفتهاي خانواده هامون تونست بالاخره موافقت هردو خانواده را بگيره. من زني هستم كه به زندگي و خانواده ام وفادارم و براي موفقيت همسرم از هيچ كمكي فروگذار نكردم
من به اين نتيجه رسيدم كه اي كاش هيچ وقت ازدواج نميكردم.
نميخوام به مردهايي كه به زن نه به عنوان يك موجود حقير و كوچك كه به عنوان شاهكار خلقت خدا و موجودي متفاوت نگاه ميكنند توهين كنم.( جالب است بدانيد همسرم به شدت گرايشات دموكراتيك خواهانه دارد از حقوق از دست رفته زنان صحبت ميكند .از ظلم و استبداد جامعه ايراني...اما در خانه خودش يك مستبد تمام عيار است!!!)
RE: همسرم كمالگراست و هنگام عصبانيت حمله ميكند
دعوایی که چند روز پیش شد و پرده ی ګوش شما پاره شد، علتش چی بود؟
سر چی عصبانی شدند؟
RE: همسرم كمالگراست و هنگام عصبانيت حمله ميكند
خواهرخوبم امیدوارم خدابهت صبربده تا مشکلتون حل شه
میتونی کاری انجام ندی که عصبانی نشه؟
RE: همسرم كمالگراست و هنگام عصبانيت حمله ميكند
توی ممالک به اصطلاح بی بند وقتی شوهر زنشو کتک بزنه زن می تونه شکایت کنه.نمی دونم اینجا می شه یا نه.
با چیزایی که تعریف کردی جونت در خطره،حتمن باید فکری به حال اعصابش بکنی.
RE: همسرم كمالگراست و هنگام عصبانيت حمله ميكند
فرهنگ و فلگ عزیز،
ایشون الان تصویر وحشتناکی از شوهرشون توی ذهنشونه. شما هم با این حرفهاتون دارید تقویتش می کنید.
شاید و حتما ایشون هم در این قضایا نقشی دارند.
دعوا سر چی و چه جوری شروع شد که ایشون کتک خوردند؟ شاید قابل کنترل بوده. شاید قابل تغییر مسیر بوده. ایشون نباید بحث را به این سمت می کشوندن، وقتی از عواقبش خبر داشتند. این خانوم می گه من برای بچه هام دارم تحمل می کنم و زندگی می کنم. آیا این درسته که بچه ها چنین صحنه های وحشتناکی را ببینند؟؟
همه می دونن که در هیچ شرایطی رفتار همسر ایشون ( کتک زدن ) درست نیست. اما الان با توجه به شرایط موجود که اجبار ایشون به زندگی با همسرشون و بچه هاشون هست، باید راهی برای بهبود اوضاع پیدا کرد.
چقد ایشون ایشون نوشتم!!:311:
RE: همسرم كمالگراست و هنگام عصبانيت حمله ميكند
منم با نظر بهشت جان موافقم.
مریم خانوم میشه اولا دلیل دعواهاتونو و کلیت موضوعاتی رو که سرش دعوا میشه بگین؟
ثانیا ایشون نمیاد،خودتون چی تا حالا رفتین واسه اینکه بدونین چطوری باهاش برخوردکنین با کسی مشورت کنین؟
اصلا ناراحت نباش عزیزم بالاخره توهر خونه ای جر و بحث هست باید یادبگیریم مدیریت کنیم.:72::46:
RE: همسرم كمالگراست و هنگام عصبانيت حمله ميكند
مريم جان سلام
شما در يكي از تاپيكها علت پيش اومدن دعواتونو اينطوري مطرح كردي:
"يك هفته پيش همسرم شروع كرد با دخترم دعوا كردن كه سلام نماز را ندادي در حاليكه دختر من كلاس چهارمه .نسبت به نماز سستي داره ولي با زبان خوش نماز ميخونه.شروع كرد به دعوا با اون كه تو دروغگويي.بهش گفتم اين رفتار تو باعث ميشه از هرچي دينه متنفر بشه .تو اين لحظه عصباني شد به من گفت وقتي من دارم با اينها حرف ميزنم تو دخالت نكن .گفتم چطور دخالت نكنم اين رفتار تو همه زحمت منو به باد ميده كه اين حرف من باعث شد به من حمله كنه منم بهش گفتم كه ازش متنفرم .مثل ديوونه ها شده بود وحشي و غيرقابل كنترل .بچه هام بالاي سرم با صداي بلند گريه ميكردند و او گلوي منو فشار ميداد. ديگه احساس كردم كه ميخواد منو بكشه و فقط دلم براي بچه هام ميسوخت .فقط به خاطر اونا ميخواستم زنده بمونم.آنقدر منرا كتك زد كه حتي توان گريه نداشتم.بچه هام هم از ترس آروم شدند."
با توجه به شرح ماوقع فكر مي كنم عامل اصلي تحريك شوهرت خودت بودي. وقتي شوهرت داره به بچه ها سر موضوعي تذكر مي ده بهتره شما در مقام دفاع از اونها در نياي و جلوي اونها با شوهرت بحث نكني چون اينطوري ارزش اونو پيش بچه ها مي شكني و شوهرتم احساس مي كنه داري اونو تحقير مي كني و بعد درگيري پيش مياد و در نهايت هر دو شما پيش بچه ها ارزشتون كم مي شه.
بهتره شما نقش كاتاليزورو بازي كني و كمك كني براي اتمام مسالمت آميز مسأله و بعدآ منظور شوهرتو به زبان ملايم براي بچه ها تفهيم كني تا اينطوري بچه ها هم احترام هر دو تون را داشته باشند و هم نصيحتتون رو بپذيرند و وقتي شوهرت هم آروم شد تنهايي و دور از حضور بچه ها با زبان ملايم علت مخالفتت رو باهاش مطرح كني و ازش بخواي در اين مواقع به جاي درگيري با بچه ها با زبان بهتري با اونها صحبت كنه تا تأثير حرفش بيشتر باشه.
RE: همسرم كمالگراست و هنگام عصبانيت حمله ميكند
هميارهاي عزير،از همتون به خاطر همدرديهاتون و راهنمائيهاتون تشكر ميكنم.
من خودم هم ميدونم اگر موقعي كه همسرم داره داد و فرياد ميكنه جوابش را ندم تحريك نميشه و 90 درصد موارد هم همين كار را ميكنم ولي موضوع اينه كه هركس عزت نفسي داره آيا با عزت نفس انسان سازگار است كه هميشه توهين بشنوه و اعتنايي نكنه فقط به خاطر ترس از عواقبش؟
آيا من اينطوري به بچه هام آموزش نميدم كه هركس به شما توهين كنه ،شما ممكن است به خطر بيفتيد اگر از خودتون دفاع كنيد؟
دختر من در كنار من داره بزرگ ميشه ،به نظر شما آيا اگر من همانند مادرانمان كه سياست صبر و سكوت را پيشه كردند تا زندگيشان را به هر قيمت حفظ كنند ،زندگي كنم ،به دخترم كه متعلق به دنياي ديگري است،دنيايي كه در آن حقوق برابر زن و مرد يكي از دغدغه اصلي اش است ،با تناقض روبرو نميشود؟!
مسئله اصلي من ،نه درد كتك خوردن كه درد بي حرمتي است
مسئله من اينست كه دخترم ياد ميگيرد كه زن حتي اگر تحصيلاتش دكتري باشد شغلش جزء يكي از مشاغل بالاي جامعه ،باز هم زير دست است و باز هم استثمار ميشود و زندگي برده وار دارد!
مسئله من اينست كه پسرم ياد ميگيرد كه بايد به زنان زور گفت و توهين كرد تا از تو حساب ببرند و تو حرفت به كرسي بنشيند!
مسئله من اينست كه هر روز زناني را كنار خودم ميبينم كه ظاهرا وانمود ميكنند خوشبختند اما در حاليكه هيچ وقت معني خوشبختي را نميفهمند،ميميرند!
به نظر من ،در زندگي هر كسي ارزش يك چيزهايي مقدم بر چيزهاي ديگري است.
و ارزشهاي زندگي من تقسيم ميشود به فرزندانم و انسانيتم ،
تناقض اصلي كه من در زندگي با آن مواجه ام اينست كه كدام مقدمند؟
آيا فرزندانم،كه در اينصورت براي آنكه كنارشان باشم بايد انسانيتو عزت نفسم را به مسلخ بفرستم.
واگر عزت نفس بخواهم ...
ببخشيد خيلي فمنيستي شد،
وقتي كه حرفات چندساله توي دلت جمع شده ،با پيدا كردن يك تريبون اينجوري ميشه ...آش شله قلم كار
RE: همسرم كمالگراست و هنگام عصبانيت حمله ميكند
سلام مریم جان
من شما رو با عمق وجودم درک می کنم و حرفهاتون رو می فهم. اما یه مساله وجود داره که نمیشه نادیده اش گرفت.
مسلما شوهر شما از همون ابتدا این رفتار رو داشته و بتازگی اینطور نشده. خوب عزیز دلم شما که اینقدر روشن فکری و با این طرز فکر از همون ابتدا نباید بچه دار می شدی و انوقت به خاطر بچه هات (بچه هایی که نمی خواستی شاهد چنین موضوعاتی باشه) و هم عزت نفست، ددر اون مرحله جدایی رو انتخاب می کردی، درسته که در اون حالت هم سخت بود امادر اون شرایط گذاشتن و رفتن بهتر بود تا موندن و ...
اما تو زمان ظاهرا این فکرا رو نکردی و به قولی گذشته ها گذشته و باید فکر الان بود.
ببین مریم جان من اصلا مشاور نیستم و این احتمال هم هست که اشتباه کرده باشم، اما با این چون یه جورایی شرایطت رو حس کردم و با گوشت و خونم درک می کنم، این چند جمله رو می گم.
شما قضایا را از این زوایا باید مورد برسی قرار بدی و روشون فکر کنی و تصمیم بگیری:
1- خودتون و سلامت جانتان: ظاهرا برخورد فیزیکی همسرتان در سطح خطرناکی است و اگر خدای نکرده به شما آسیبی در حین این مشاجرات برسد، ضررش در وهله اول به فرزندانتان می رسد چون شما باید یک مادر سالم باشید و دور از جان دچار نقصی نشوید که نتوانید برای آنها مادری کنید.
2- گاهی شدت آسیب های روانی این زد و خوردها و مشاجرات روی فرزندان، و در کنار آن خطرات جانی تا به حدی است که گاهی زندگی بدون پدر ترجیح دارد به زندگی به همراه چنین پدری (که البته این حد را ما اینجا نمی توانیم تشخیص دهیم.)
3- اگر شما قصد متارکه داشته باشید، فراموش نکنید که هزینه های زندگی دو فرزند و خودتان را باید تقبل کنید که ساده نیست.
4- مردی که دست بزن دارد فکر نکنم با تهدید و زور درست شود. (اما قابل کنترل است و البته کار ساده ای نیست و تحمل و مهارت بالایی می خواهد.)
مریم جان شما می توانید در هنگام عصبانیت شوهرت و یا زمانی که حدس می زنی عصبانی خواهد شد، با او وارد بحث نشوی ئر این حالت مخاطب قرار نمی گیری و در نتیجه مورد توهین نزد فرزندانت هم قرار نمی گیری و بعد در زمان مناسب راجع به نظرت و مخالفتت با شوهرت صحبت کن.
یک سوال؛ شوهر شما بعد از ضرب و شتم چه کار می کند؟ آیا پشیمان می شود و قصد در آوردن ار دل شما را دارد؟
اگر چنین است برایش یک تنبیه در نظر بگیر که بچه ها هم شاهدش باشد و اینکار را برای پدر هم عامل تنبیه بدانند و نه وسیله رسیدن به هدفش. فرضا غذای آن روز بعهده او یا شستن ظرفهای آنروز و ...
خلاصه که پیشنهاد می کنم شما به همراه دو فرزندت به مشاوره حضوری مراجعه کنی تا هم از تاثیر این قضایا بر روحیه فرزندانت مطلع شود و هم با شنیدن توضیحات تکمیلی راجع به خودتان و همسرتان بهترین راهکار را ارائه دهد و در صورت لزوم مهارت های برخورد با یک فرد عصبانی و خشن و نحوه کنترل او را به شما بیاموزد.
برایتان از خدا آروزی صبر سنجیده و تهیت و موفقیت دارم.
RE: همسرم كمالگراست و هنگام عصبانيت حمله ميكند
چند وقتيه دارم به عنوئان پروژه پايان ترم روي مسئله خشونت عليه زنان كار ميكنم!!
موضوع بسيار ناراحت كننده اي كه چه بخوايم چه نخوايم نه فقط در كشور ما بلكه در تمام دنيا وجود داره...
دوست عزيزم...خواهر گلم...بسيار بسيار ناراحت شدم از خوندن نوشته ات ...ببين همسر تو نه اولين مرد هست كه دست بزن داره و نه اخرين مرد و نه مشكل رواني داره!!!
متاسفانه انواع مختلف خشونت در اكثر خانواده ها عليه زن اعمال ميشه...
طرح ملي بررسي خشونت خانگي كه سال 83 توي ايران اجرا شده 23 نتيجه خيلي جالب ارائه كرده كه يكي از اونها اينه::نحوه تربيت كودكان، عمدهترين عامل اختلاف زن و شوهر
نتايج يافتههاي طرح ملي بررسي خشونت خانگي عليه زنان، همچنين حاكي است تربيت بچهها، تصميمگيري در مورد مسائل مهم زندگي، دخالت بيجاي ديگران، طرفداري بيدليل يكي از والدين از بچهها، ولخرجي همسر، نبود امكانات اساسي در زندگي، تفاوت سليقه در روش زندگي و معاشرت با نامحرمان، 8 مورد از موضوعات عمده موجب اختلاف در خانواده است.
سعي كن اصطكاك رو به حد اقل برسوني تا بدون اينكه مشاجره جلوي چشم بچه ها پيش بياد به مرحله كتك كاري هم نرسه!!
راستي اين هم يه مورد ديگه از نتايج طرح ملي ::
تجربه خشونت خانگي در 66 درصد خانوارها
برآورد كلي انجام شده مربوط به گستره خشونت خانگي در 28 مركز استان كشور نشان ميدهد 66 درصد خانوادههاي مورد مطالعه از اول زندگي مشترك تا كنون حداقل يك بار تجربه خشونت خانگي با تعريف عام آن را داشتهاند و حداقل يك بار در طول زندگي مشترك حدود 30 درصد خانوارها، خشونتهاي فيزيكي جدي و حاد و در 10 درصد خانوارها خشونتهاي منجر به صدمات موقت و يا دائم و جدي گزارش شده است.
عزيزكم شما تنها خانمي نيستي كه از همسرش كتك ميخوره...متاسفانه...:325:
خدا همه مارو به راه راست هدايت كنه:323:
RE: همسرم كمالگراست و هنگام عصبانيت حمله ميكند
مریم جان نوشتی با عشق ازدواج کردم
دو تا بچه به دنیا آوردی
ده سال با همسرت زندګی کردی
ده سال از همسن و سالهات جوونتر به نظر می رسی ( شرایط خوب زندګی درش بی تاثیر نیست )
برامون بګو چی شده که این همه مثبت به تدریج به این همه منفی رسید؟؟؟
فکر نمی کنی یه مسیری را اشتباه رفتی و به تدریج به اینجا رسیدی؟
RE: همسرم كمالگراست و هنگام عصبانيت حمله ميكند
با سلام مجدد خواهر عزیزم
ببنید خواهرم شوهر شما نیاز صد در صد به کمک مشاوره داره ایشون باید ریشه خشونتش پیدا بشه بعد با کمک یک مشاور نسبت به درمانش اقدام بشه
خواهرم شما که استاد دانشگاه و استاد بنده هستید نگید که مشاوره فایده نداره من بارها رفتم و.....
ببینید خواهرم مشکلی در این حد به هیچ وجه توسط شما به تنهایی قابل حل نخواهد بود اگر شما قبلا پیش مشاور رفتید و جواب نگرفتید مطمئن باشید راهو اشتباه رفتید یعنی به جای اینکه ایشون از مشاور کمک بگیرن شما گرفتید این یعنی راه غلط
همسر محترمتون مطمئنا به کمک مشاور نیاز دارن در این مسئله شک نکنید البته در کنار ایشون شما هم باید از مشاور کمک بگیرید ولی بازم میگم اول و حتما ایشون باید کمک بگیرن
اما در مورد سکوت که فرمودین نه باور بفرمایید اصلا این طور نیست استاد بزرگوار شما اگر سکوت میکنید شعور خود را نشان میدهید حرفی از گاندی را برای شما نقل میکنم: اگر کسی بر یک سو ی صرتم سیلی زد طرف دیگر صورتم را تقدیمش میکنم
نقلی از پیغمبر خدا: هرگز جواب بدی را با بدی ندهید
استاد عزیز خواهشا با شناختی که از همسرتون دارید ایشون را راضی به امدن پیش مشاور نمایید
موفق و پیروز باشید:72::72::72:
RE: همسرم كمالگراست و هنگام عصبانيت حمله ميكند
دوستاي عزيزم.
اينكه گفتم از همسن هاي خودم جوانتر به نظر ميرسم شايد به خاطر اينه كه در خانواده اي تربيت شدم كه در طول مدتي كه در آن بودم دو يا سه دفعه مشاجره پدر و مادرم را ديدم .آنها هنوز عاشقانه همديگر را دوست دارند. براي درس بچه ها و مشكلاتشون سختگيري نميكردند. و ما را به اين سمت سوق ميدادند كه مشكلاتمون را با آرامش حل كنيم.من وقتي ازدواج كردم همين طور فكر ميكردم اما همسرم مدام ميگفت تو بيخيالي . در حاليكه اين بيخيالي نبود بلكه آرامش بود . او نميتونست درك كنه كه بدون ايجاد استرس در اطرافيان هم ميشه مشكلات را حل كرد.خانواده او خانواده خيلي سخت گيري هستند. مادرش زندگي را خيلي سخت ميگيره و اين رفتار به صورت بزرگنمايي شده در همسر من وجود داره .من اكنون هم در محيط كار و دانشگاه آرام هستمطوريكه همه تصور ميكنند چقدر در زندگي من همه چيز روي رواله. اگر حلقه ازدواج نداشته باشم در محيطهاي جديد فكر ميكنند ازدواج نكرده ام و خيلي ها از شنيدن اينكه من بچه هم دارم تعجب ميكنند و گاهي باور نميكنند و در نهايت ميگويند حتما در سن پايين ازدواج كرده اي . همسر من اوايل اينقدر كمالگرا نبود ولي اين بيماري رفته رفته باعث شد كه ستون زندگي ما سست شود.
درباره شركت در جلسات مشاوره گفتيد من خودم گرچه روانشناسي و مشاوره نخوندم ولي هميشه به مباحثش علاقمند بوده و هستم و معتقدم كه بسياري از ريشه هاي ناهنجاريهاي رفتاري در روان و گذشته افراد ريشه دارد چند روز پيش كه دوباره مسئله مشاوره را مطرح كردم او گفت ما نيازي به مشاوره نداريم و اصلا ما مشكلي نداريم . تو توي مسائلي كه به من مربوطه دخالت نكن و اقتدار من را زير سوال نبر ،مشكلي وجود نداره .بعد از چند روز به من گفت تو همه اش با كنايه با من حرف ميزني ،بهش گفتم چون از دستت ناراحتم ،تو وانمود ميكني مشكلي توي زندگيمون وجود نداره و در مقابل رفتارت با من حتي يك معذرت خواهي نميكني ،گفت من هيچ وقت از تو معذرت نميخوام ،بازهم اگر بخواي پاتو از گليمت دراز تر كني همين برنامه است.موضوع اينه كه ايشون كمال گرايي بيمارگونه اش را اختلال نميدونه، فكر ميكنه من براي تربيت و درس بچه ها كوتاهي ميكنم در حاليكه دختر من در مدرسه جزء شاگردهاي خوبست ولي در امتحان پيشرفت تحصيلي كه به صورت تستي برگزار شد ،با نمره 75 درصدميانه كلاس شد و ايشون آنقدر دادو هوار راه انداخت و به من و فرزندم توهين كرد كه دارم از دست شما ميميرم .اين زندگي نكبت وار....
نميدونم چطور بايد او را راضي كنم كه به روانپزشك و مشاوره مراجعه كند. دفعه قبل خودش احساس بيماري كرده بود و پيش روانپزشك رفته بود و روانپزشك هم بهش قرصهايي داده بود كه خواب آلوده اش ميكرد به خاطر همين يك دوره استفاده كرد و سرخود قطع كرد و ميگفت درجايي خوانده است كه اين داروها باعث سرطان ميشود.
او بسيار لجوج است.نميدانم چطور بايد او را راضي كنم پيش روانپزشك و مشاوره برود.
اكنون مدتي است كه روابطمون خيلي محدود شده و زياد با هم حرف نميزنيم.
نميدانم چه كاري بايد انجام دهم .آيا سردي روابط باعث ميشود كه در افكارش بازنگري كند؟
يا اگر نه و وضع را بدتر ميكند چه كاري ميتوانم انجام دهم؟
RE: همسرم كمالگراست و هنگام عصبانيت حمله ميكند
مریم جان سلام،
نکته هایی که از حرفهای شما به نظرم رسید اینهاست.
همه اش با كنايه با من حرف ميزني
اقتدار من را زير سوال نبر
همسر من اوايل اينقدر كمالگرا نبود
آيا سردي روابط باعث ميشود كه در افكارش بازنگري كند؟
خیر. ایشون مصمم هستند که اقتدار و احترامشون را در منزل برګردونن و شما متوجه نیستی. حتی با کتک زدن می خواد ثابت کنه که ببین، من زورم بیشتره، من می تونم، من به تو مسلطم ...
شاید لازم باشه شما در افکارتون و رفتارتون با ایشون تجدید نظر کنید.
به نظر می رسه سر بچه ها خیلی دعواتون می شه و انګار شما جلوی بچه ها اقتدار ایشون را زیر سوال می برین. مثلا ایشون به بچه می ګه چرا میانګین نمره را ګرفته، شما همونجا برمی ګردی می ګی خیلی هم خوبه، یا ...
خودتون تا حالا مشاوره رفتین؟ پيګیر و جدی؟
RE: همسرم كمالگراست و هنگام عصبانيت حمله ميكند
بهشت عزيز سلام
من هم دوست ندارم اقتدارش را زير سوال ببرم و وقتي داره با بچه ها دعوا ميكنه دخالت كنم اما گاهي اوقات رفتارهايش فراتر از حد تحمل است مثلا يك روز صداي گريه پسر دوساله ام را شنيدم كه پدرش دعواش ميكرد سريع رفتم توي حمام كه صدايش رانشنوم كه صداي استفراغش راشنيدم با سرعت دويدم ديدم ظاهرا غذا نميخورده كه او را گرفته بود و با زور غذا توي حلقش ميكرد او هم بالا مياورد و دوباره غدا توي حلق او ميكرد .به نظر شما آيا يك مادر ميتواند بيتفاوت باشد و اين رفتار را با بچه دوساله اش ببيند تا اقتدار پدر زير سوال نرود.
در يكي از كتابهاي بارابارا دي آنجلس خواندم كه يك مادر به خاطر ترس از پدر باعث خودكشي پسرش شده بود .پسر كه شديدا مصر بود در رشته هنر تحصيل كند و پدر به او ميگفت كه بايد پزشكي بخواند و مادر فقط سكوت كرده بود تا پسرش خودكشي كند!
بهشت عزيز به نظر شما ،مادر يعني چه و مادري چه معنايي دارد؟!
آيا مادر يعني كسي كه در يك سلسله مراتبي قرار دارد كه بايد تمام دستورات مافوقش را اجرا كند و كژيهاي او را نبيندتا اقتدار مافوقش به هر قيمتي زير سوال نرود؟
بهاي اين مسئله تا چه حد ميتواند باشد؟!!!
مگر زندگي خانوادگي ،خدمت در ارتش است كه شعار اصلي ارتش اينست كه اينجا فكر كردن معنايي ندارد هرچه هست اطاعت تام است!!!
بهشت عزيز من نميدانم شما خانم هستيد يا نه و اگر خانم هستيد آيا مادر هستيد يا نه و اگر هر دو اينها هستيد آيا تا به حال شده است كه احساس كنيد تمام زحماتتان آرزوهايتان عقايدتان دارد به باد ميرود!!!
درست است من به مشاوره نياز دارم و بارها هم مراجعه كرده ام .اما به نظر من اين مردان ما هستند كه قبل از هر چيز به مشاوره نياز دارند.مرداني كه در خانواده هايي تربيت شده اند كه زن و فرزند را دارايي خود ميپندارند و همه اركان جامعه جز به جز اين باور را در آنها تقويت ميكند.
RE: همسرم كمالگراست و هنگام عصبانيت حمله ميكند
مریم عزیز؛ من می خوام یه چیزی رو برات بگم که شدیدا به اون اعتقاد دارم و بارها و بارها تجربه اش کردم و لمش کردم و اون چیزی نیست جز نزدیکی به همسر از هر لحاظ؛ یعنی محبتی، عاطفی، بار عشقی، جنسی و ارزشی!
شاید توی این شرایط زمانی درکش یه کم سخت باشه، اما واقعا فکر کردن بهش ارزشش رو داره؛ میدونی من این حرف رو از زبون یه مشاوره با تجربه که در بحرانی ترین شرایط این حرف رو بهم زد یاد گرفتم؛ شاید اون روزها دقیقا من به علت یابی رفتارهای همسرم، روابط منطقی و عقلانی و هزاران مورد دیگه فکر می کردم و همه ی علت رو می خواستم که تنها با روابط دقیق علمی و منطقی حلشون کنم؛ اما غافل از اینکه همسرم نه دانشجوی من بود، نه استادم، نه همکارم و نه حتی پدر و مادرم، بلکه اون فقط همسر من بود که امده بود توی این زندگی تا در کنار هم آرامش و عشق رو تجربه کنیم، من باید می تونستم نیازهای عاطفی اون رو قبل از هر اقدام دیگه ای تامین کنم تا بتونم روی روابط دیگمون از جمله احترام و شخصیت و هزاران فاکتور دیگه ای که شاید برام خیلی خیلی مهم بود کار کنم و برنامه بریزم!
من احساس می کنم یه فاصله ی عمیق بین شما و همسرتون افتاده که باعث شده که خودرایی و مستبد بودن در زندگی تون شکل بگیره و یه سری رفتارهای هر دوی شما به این خودرایی دامن زده؛ پس بهتره شما اول یه محیط آرامش بخش و عاطفی در منزلتون به وجود بیارید و قبل از هر چیزی به همسرتون ثابت کنید که شخصیت و احترام همسرتون در زندگی تون ارزش بالایی براتون داره، بعد به تقسیم بعضی از وظایف و مسئولیت ها بپردازید، یعنی اول باید شما اطمینان همسرتون رو بتونید جلب کنید بعد به ابعاد دیگه ای از زندگی بپردازید!
:72:
RE: همسرم كمالگراست و هنگام عصبانيت حمله ميكند
سلام مریم خانوم.
من اصلا نمیگم جدا شین اما میخوام بدونم با این اوصافی که گفتید دلایلتون چیه واسه اینکه تا حالا ادامه دادین؟ آیا از عاقبتش میترسین؟ خودتون که شاغلید درامد کافی دارین؟ میترسید بچه ها رو ازتون بگیره؟
لطفا دلایلتونو واسه ادامه زندگی بنویسید که ببینیم می ارزه به ادامه دادن یا نه؟
RE: همسرم كمالگراست و هنگام عصبانيت حمله ميكند
منم با حرف مینا چ موافقم.ضمن اینکه شما نباید از جدایی بترسین خصوصا بخاطر بچه ها.اگه با راهنمایی های دوستان به نتیجه نرسیدین و تصمیم قطعی برای جدایی گرفتین که بچه ها را از چنین محیطی که بسیار بهشون آسیب میزنه جدا کنین بدونین با راهکارهایی حق حضانت بچه ها با شما میتونه باشه.نگران نباشید.شما مدام این در ذهنتون هست که زن استثمار میشه.هیچ کاریم نمی تونه بکنه.درحالیکه اینطور نیست.شما حتی همین الان اگه بخواید با همسرتون برخورد کنید راحت می تونید ایشون رو بندازید زندان و حتی تقاضای دیه کنید و این اصلا سخت نیست.حتی دادگاه میتونه همسر شما رو ارجاع بده به روانشناس که این ها همه در گام های نهایی است که شما به هیچ وجه خودتون نتونستید این مشکل رو حل کنید.شما میگین دارید بخاطر فرزندان این وضع رو تحمل می کنید و یه جورایی باهاش کنار اومدین که همسرتون درست بشو نیست.اما بدونین کنار اومدن با این مسئله در درجه اول ظلم به فرزندانتونه که تو این محیط دارن بزرگ میشن و آسیب روحی و روانیش زندگی اونا رو تحت تاثیر میزاره.شما باید برای اصلاح همسر و رفتار مناسب تر خودتون تلاش کنید که اگه موفق نشدین بجنگین برای رهایی فرزندانتون از این محیط.
1 آمار بهتون می دم:روانشناسان معاصرو پزشکان بیماری روانی مدعی شده اند 88درصد از اطفالی که مرتکب گناه می شوند از خانواده های گسسته هستند این دانشمند با تحقیق های خودنشان می دهد80الی90درصد از فرزندانی منصرف یا مجرم از خانواده هایی هستند که وضعی مغشوش و نابسامانی داشته اند و شیرازه زندگی آنان از هم گسیخته شده است . . نقص بدنی ، نازپروری جوانان ونوجوانان که بر اثر جدایی پدر و مادر از یکدیگر یا بر اثر غفلت نسبت به قربیت آنان از تشویق محروم مانده اند، مفاهیم نادرستی از جهان می یابند و در بزرگسالی دشمن اجتماع می شوند شیوه ی زندگی آنان سلطه پذیری به همراه نیاز به انتقام جویی است.
من تو پست بدیم 1 مقاله میزارم.دوست داشتی بخون گلم.امیدوارم مشکل شما هم حل بشه.
این رو برای این گذاشتم چون میگین بخاطر بچه هام تحمل می کنم...من به شما توصیه می کنم که بجنگی برای زندگی بهتر چه با همسر چه بدون اون که اولویت با وجود همسرتون هست...
:72::72::72:
[align=justify]خشونت خانگي علاوه بر آن كه عرصه زندگي را براي زن و شوهر تنگ ميكند، اثرهاي
گوناگون و قابل توجهي بر كودكان و نوجوانان شاهد اين خشونت به جاي ميگذارد كه
نه تنها زندگي حال و آينده آنان، بلكه جامعه را نيز به مخاطره ميافكند.
شمار قربانيان خشونت خانگي پيوسته رو به افزايش بوده و از اين رو در اغلب
كشورهاي جهان راهكارهايي به منظور مقابله با پيامدهاي اين پديده انديشيده شده
است.
اگر چه اين واقعيت قابل انكار نميباشد كه زمينه خشونت در جامعه ما بيش از آنكه
به اختلالات رواني برگردد ناشي از شرايط عاطفي، احساسي، اجتماعي و تربيتي
خانواده با والدين ميباشد اما درصدي از اين موارد بصورت بروز خشونت در قالب
شكايت كودك آزاري به سازمان پزشكي قانوني منتهي مي شود. تشخيص صحت و سقم كودك
آزاري براساس تعاريف بينالمللي و شرايط اجتماعي جامعه و نيز تشخيص ابتلاي پدر
و مادر به اختلالات رواني- عاطفي برعهده كارشناسان پزشكي قانوني خواهد بود كه
با مداخله خود به عنوان كارشناس زمينه فعاليت دادگاه را براي مداخله در جهت
كاهش ميزان خشونت خانوادگي و مضرات و عوارض آن بر كودكان فراهم خواهند نمود.
در كشور ما نيز مداخله نهادهاي مختلف از جمله آموزش و پرورش، نيروي انتظامي و
قوه قضاييه براي كاهش ميزان تاثير خشونت خانگي بر فرزندان بسيار ضروري
مينمايد.
هدف از اين مداخله، حمايت از كودكان يا نوجوانان شاهد خشونت خانگي از طريق
درمان فرد خشن و با برخورد مناسب قانوني با وي خواهد بود.
خشونت خانگي واقعيتي است آزاردهنده در دنياي امروزه در جهاني كه محيط خانه
ميبايد پناهگاهي باشد تا ساكنانش در آن بياسايند و خستگيها و رنجهاي ناشي از
دشواريهاي محيط بيرون خانه را به فراموشي بسپارند، متاسفانه براي بسياري از
مردم خانه به جهنمي ميماند كه آتش دشمني، خشم، خشونت، كينه، و انتقام در آن هر
لحظه شعله ورتر ميگردد. خشونت خانگي مخصوص جامعه يا طبقه خاصي نيست.
اكنون همه كشورهاي دنيا و طبقات اجتماعي مختلف با آن دست به گريبانند. تغيير و
تحولات اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي نيز نه تنها سبب كاهش آن نگرديده بلكه در
بسياري از موارد بر دامنه آن افزوده است. اهميت موضوع تا بدان حد است كه شمار
زيادي از سازمانها و موسسات بينالمللي به ويژه سازمان ملل متحد در زمينه
پيشگيري و مهار اين پديده، مقررات و دستورالعملهاي متعددي را وضع نموده يا به
اجرا نهادهاند. جاي تاسف است كه بگوييم براساس آمارهاي موجود هنوز اين اقدامها
هيچ نتيجه قابل ملاحظهاي به بار نياورده، اما با توجه به گستره اقدامهاي ملي و
بينالمللي كه پيوسته رو به فزوني است ميتوان اميدوار بود در آيندهاي نزديك اين
پديده و پيامدهاي آن كاهش يابد.
اما خشونت خانگي تنها زنان و مردان سازگار را تحت تاثير قرار نميدهد. بلكه به
جرات ميتوان گفت كه بيشترين اثر را بر كودكاني دارد كه پيوسته يا به تناوب
شاهد اين خشونتاند. اين اثرگذاري چنان كه خواهيم ديد، نسبت به ميزان تاثير آن
بر خود واليدن داراي اهميت بيشتري است.
3- خشونت خانگي چيست؟
پيش از بررسي اثرهاي خشونت خانگي، ناگزير از تعريف آن هستيم. جامعترين تعريف
از خشونت خانگي ميتواند چنين باشد: كنترل ساير اعضاي خانواده يا به كارگيري
زور و اعمال رفتارهايي كه از نظر زور و اعمال رفتارهايي كه از نظر جسمي، جنسي
و رواني خشونت آميز هستند.
معناي خشونت در اين تعريف اعم است از خشونتي كه به جراحت يا صدمه جسماني منتهي
بشود و خشونتي كه فقط اثر رواني يا جسمي غيرقابل مشاهده (مثلا كاهش اشتها) به
بار بياورد. به اين ترتيب اعمالي از قبيل لگدزدن، گازگرفتن، حمله كردن، مشت
زدن، ضربه زدن و با استفاده از سلاح گرم يا سرد، سيلي زدن، هل دادن، تكان
دادن، به زور گرفتن، پرتاب اشيا به سوي يكديگر، فحاشي و بكاربردن الفاظ زشت
در اين تعريف جاي ميگيرد.
4- واقعيتهاي آماري:
آمارها نشان ميدهد كه در آمريكا دست كم شش ميليون زن يك يا چند بار در سال در
معرض خشونت خانگي قرار ميگيرند كه از اين تعداد 1/8 ميليون زن تحت خشونت شديد
و سخت هستند. در اين كشور 70 تا 80 درصد كودكان بطور مستقيم شاهد خشونت بين
پدر و مادر و نتايج آنند. 30 تا 40 درصد آنان نيز همزمان با مشاهده خشونت، خود
نيز مورد خشونت قرار ميگيرند. در آلمان سالانه بيش از هزار كودك به دست والدين
خود مضروب و مجروح ميشوند كه شمار قابل توجهي از آنان در حين نزاع پدر و مادر
خود آسيب ميبينند. در انگلستان نيز سالانه 300 هزار كودك در اثر خشونت و
بدرفتاري پدر و مادر جان ميبازند. در ايران آمار رسمي در اين زمينه مشاهده
نشده اما از آنجا كه طبق آمار غيررسمي از هر ده زن هشت زن مورد خشونت واقع
ميشوند ميتوان تخمين زد كه بين 60 تا 70 درصد كودكان ايراني شاهد اين خشونت
باشند. اين آمارها به خوبي اهميت بحث را نمايان ميسازند بد نيست اشاره كنيم كه
اعمال زور كه از ويژگيهاي خشونت خانگي است در بسياري از اوقات از طريق سوء
رفتار با فرزندان صورت ميپذيرد. چرا كه تهديد به اعمال خنشونت عليه فرزند يا
اقدام به آن غالبا ابزاري قدرتمند براي مجبور نمودن قرباني خشونت خانگي
(معمولا زن) به فرمانبرداري در برابر خشونت جسماني و يا جسمي است كه از جانب
فرد خشن (معمولا مرد) اعمال ميگردد.
5- تاثيرات اجتماعي:
(1-5) آيا كودكان شاهد خشونت در آينده پدر و مادري خشن خواهند بود؟
در سال 1975 سه تن از پژوهشگران آمريكايي به نامهاي استراوس، ولس و اشتاين
ميتز، به تشريح نظريهاي پرداختند كه آن را وراثت اجتماعي خشونت خانگي نام
نهاده بودند. معناي اين نظريه در عبارتي كوتاه چنين بود: آموختن خشونت در
خانواده اصلي. اين پژوهشگران شوهراني را كه والدينشان نسبت به هم خشن نبودند
با شوهراني كه دست كم به يك مورد خشونت ميان پدر و مادر خود اشاره كرده بودند،
مقايسه نمودند. در مرداني كه شاهد خشونت والدين خود بودند ميزان كتكزدن زن سه
برابر بيش از آناني بود كه چنين چيزي را مشاهده نكرده بودند. در واقع از هر سه
مرد در گروه اول يك مرد (35%) همسرش را مورد ضرب و شتم قرار داده، در حالي كه
در گروه دوم از هر ده مرد يك مرد (10/7 درصد) مرتكب چنين عملي شده بود. از
ديگر سو زناني كه والدين خشني داشتند، ميزان خشونت آنان نسبت به شوهرانشان
بسيار بيشتر از زناني بود كه پدر و مادرشان نسبت به هم خشن نبودند. (26/7 درصد
در مقابل 8/9 درصد). پژوهش ديگري نشان ميدهد پسرهايي كه والدين خشن دارند،
1000 درصد بيش از پسرهايي كه والدين آنان غيرخشن هستند در آينده زن خود را
مورد ضرب و شتم قرار ميدهند و از طرف ديگر دخترهايي كه پدر و مادر خشن دارند
در آينده 600 درصد بيش از ساير دختران با شوهر خود بدرفتاري ميكنند.
خانواده نخستين و مهمترين پايگاه تربيت فرزندان است و فرزندان بيش از آنكه از
حرفهاي پدر و مادر بياموزند، رفتار آنان را الگوي خود قرار ميدهند.
احساس و عاطفه افراد ابتدا در خانواده جهت مييابد و شكل ميگيرد. اما متاسفانه
براي بسياري از كودكان و نوجوانان اين نخستين پايگاه به آموزشگاه خشونت مبدل
ميگردد چرا كه خشونت ميان والدين و خشونت عليه فرزندان آموزههايي براي ايشان
به همراه دارد از جمله اينكه:
1- كساني كه به فرد عشق ميورزند يا او آنها را بسيار دوست دارد همانهايي هستند
كه يكديگر را و يا حتي خود او را مورد خشونت قرار ميدهند.
2- رفتار خشن با اعضاي خانواده از نظر اخلاقي امري خالي از اشكال و پذيرفته
شده است.
3- وقتي راه حلهاي ديگر به نتيجه نميرسد، خشونت مجاز و بهترين راه حل است.
اگر خشونت پدر- مادر با كودك آزاري از جانب يكي يا هر دوي آنها همراه و همزمان
شود، تاثير آن در زندگي آينده فرزندان به طور قابل توجهي افزايش مييابد.
پژوهشها نشان ميدهد كه كساني كه چنين وضعي داشتهاند و هر دو نوع خشونت را
تجربه كردهاند 5 تا 9 برابر كساني كه شخصا مورد بدرفتاري واقع نشدهاند به
افرادي خشن در خانواده آينده خود مبدل گرديدهاند. بايد افزود مرداني كه به
هنگام مشاجره با همسرشان از خود حالت خشن و عصبي زيادي بروز ميدهند غالبا
كساني هستند كه در دوران كودكي خويش مورد بدرفتاري كلامي يا جسماني مادر خود
واقع شدهاند. اين دسته از مادران به هنگامي كه از جانب شوهر خود مورد خشونت
قرار ميگيرند و نيازها و عواطف خود را سركوب شده ميبينند، عصبانيت و نارضايتي
خود را به سوي نزديكترين فرد مذكور در خانواده نشانه ميروند يعني پسرشان كه
اينان نيز در آينده با رفتار خشن نسبت به زن خود عقدههاي سركوب شده ناشي از
رفتار مادر را بروز ميدهند.
نكته مهم ديگر آن است كه خشونت بين والدين لزوما سبب افزايش رفتار خشن در
فرزندي نميشود كه با فرد خشن خانواده همجنس است. به اين معنا كه اگر پدر خشن
بود، خشونت او فقط بر فرزند پسر تاثير نميگذارد، بلكه فرزندان دختر را هم
متاثر ميسازد. به همين نحو در صورتي كه زن به خشونت شوهر تن داده باشد و از
خود در برابر آن انفعال نشان دهد بدان معنا نيست كه دختر خانواده نيز در آينده
به زني منفعل تبديل خواهد شد و خشونت را با خشونت پاسخ نخواهد داد.
(2-5 فرار از خانه:
اين نتيجه خشونت خانگي به ويژه از آن جهت كه بر امنيت اجتماعي و افزايش
بزهكاري تاثير ميگذارد. قابل تامل است. محيط ناامن و پر خشونت خانه فرزندان
خانواده را از خود بيزار ميكند و سبب ميشود آنان در پي يافتن محيطي آرامتر يا
صرفا به خاطر دورشدن از جار و جنجال و نابساماني خانه آن را ترك كنند.
در اين هنگام يا به خانه دوستان، اقوام و آشنايان پناه ميبرند كه در اين صورت
(واگر پناهدهندگان افراد صالحي باشند) احتمال انحراف كودك يا نوجوان فراري
كمتر خواهد بود و ميتوان انتظار داشت كه با بهبود شرايط مجددا به خانه و زندگي
اجتماعي عادي خود باز گردد اما اگر چنين نشود يعني قرباني خشونت خانگي در كوچه
و خيابان سرگردان و در نهايت گرفتار افراد ناصالح و گروههاي بزهكاري بسيار
زياد خواهد بود. واقع امر اين است كه گروههاي بزهكاري غالبا منتظر چنين
فرصتهايي براي جلب اعضاي جديد هستند. بيشتر فعاليتهاي غير قانوني كه قربانيان
خشونت خانگي پس از فرار از خانه بدان دست مييابند عبارتند از:كفزني، سرقت
اتومبيل، سرقت از فروشگاهها، كيف قاپي، سرقت منازل، جرايم مرتبط با موادمخدر
(نقل و انتقال، فروش، توزيع و ...)، جرايم جنسي، تكدي، ولگردي و ...
شمار زيادي از آنان نيز در دام گروههاي كوچك و بزرگ تبهكاري بينالمللي كه در
زمينه تجارت اعضاي بدن، تجارت زنان و كودكان و قاچاق مواد مخدر فعاليت دارند،
گرفتار ميشوند. متاسفانه در جامعه كنوني ما فرار از خانه به ويژه در بين
دختران رو به فزوني گذارده است.
(3-5) فرار از مدرسه:
ممكن است در نظر اول فرار كودكان و نوجوانان از مدرسه با خشونت خانگي بيارتباط
به نظر آيد اما مطالعات و گفتگوهاي شخصي نگارنده با مرتكبين چنين كاري وجود
اين ارتباط را تاييد ميكند. محيط ناآرام خانه مانع از آن ميشود كه فرزند حواس
و فكر خود را به طور شايسته متوجه درس نمايد.
در واقع، اضطراب و نگراني ناشي از بدرفتاري والدين با يكديگر و مشاجره ها و
نزاعهاي آنان به فرزندان اجازه چنين كاري نميدهند. در نتيجه اين كودكان و
نوجوانان دچار افت تحصيلي ميشوند. در محيط مدرسه برخي معلمان و مربيان به علت
عدم آشنايي با اين شيوه برخورد صحيح با اين دانشآموزان آنان را مورد سرزنش يا
حتي تنبيه قرار ميدهند.
اين رفتار به ويژه اگر با تمسخر و سوءرفتار همسالان نيز همراه شود، سبب خواهد
شد كه قرباني خشونت خانگي از مدرسه نيز گريزان گردد. مواردي ديده شده است كه
كودك يا نوجوان يكي از معلمان خود را به جاي پدر و مادر خود فرض ميكند در دل
به او عشق ميورزد. در اصل آنچه را كه محيط خشن خانه و رفتار خشونت آميز پدر و
مادر واقعياش مانع از ابرازش شده، نثار معلم خود مينمايد. اما با افت تحصيلي
او، معلم مورد علاقهاش رفتار نامناسبي با او پيش ميگيرد و او را سرزنش يا
تنبيه ميكند بيآنكه از احوالش خبر داشته باشد. در اين هنگام قرباني خشونت
خانگي بار ديگر همه آنچه را كه در ذهن ساخته ويرانهاي ميبيند و درمييابد كه
باز آن كسي كه صميمانه دوستش دارد و شايد ميخواهد همه آنچه را در خانه بر او
ميگذرد برايش بازگو كند. با او با خشونت رفتار ميكند. آنگاه به تدريج از رفتن
به مدرسه و بودن در چنان محيطي خسته و دلسرد ميشود و با خيال رها شدن، از
مدرسه فرار ميكند. اينجاست كه اهميت نقش معلمان و مسوولان مدرسه در برخورد با
چنين دانش آموزاني بيش از پيش معلوم ميگردد. چرا كه عواقب فرار از مدرسه
همانند فرار از خانه براي فرد و جامعه بسيار خطرناك است.
(4-5) خشونت درون و بيرون محيط مدرسه (خشونت خياباني):
دو مورد فوق نتيجه مستقيم يادگيري خشونت از والدين و انتقال آن به محيط مدرسه
يا بيرون از آن است كه بيشتر در پسران به چشم ميخورد. مثلا به هنگام تعطيل شدن
مدارس ميتوان پسر بچههاي بين 8 تا 15 سال را مشاهده كرد كه به شوخي يا جدي به
جان هم افتاده و يكديگر را به شدت مورد ضرب و شتم قرار ميدهند. برخي از آنان
در اين هنگام دقيقا از الگوي رفتاري والدين خود پيروي ميكنند.
6- تاثيرات جسمي-رواني:
1- اختلالات در خوردن غذا و خوابيدن (زياد خوردن، زياد خوابيدن، بياشتهايي و
بيخوابي)
2- ناهنجاري دماغي مانند افسردگي و وابستگيهاي افراطي و نامتعارف عاطفي
3- فرمانبرداري و مطيع بودن بيش از حد
4- گوشه گيري، انزوا، ساختن زندگي خانوادگي مطلوب در وهم و خيال
5- شكايت از سردرد، معده درد، پا درد و ... در حالي كه اين دردها واقعي
نيستند.
6- گازگرفتن انگشت يا ناخن، بيقراري، لكنت زبان (غيرمادرزادي)
7- خيال پردازي درباره خودكشي
8- خشونت كلامي (فحاشي، استعمال الفاظ ناشايست)
9- جهت دادن تهاجم و خشونت به سوي مادر
10- سرزنش خود
11- احساس اضطراب و ترس[/align]