-
چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟
من یه دختر 30 ساله ام متولد 59 خواستگارای زیادی داشتم اما خوب به هر حال تقریبا هیچکدوم نشد به دلایل مختلف ...یا قیف نبود یا قیر نبود...حقیقتش من حدود 5 سال پیش به دلیل اصرارهای بیش از حد یه پسر(2سال اصرار کرد) بهش علاقه مند شدم و همون اول خودش خانواده اشو آورد خواستگاری من توی مراسم خواستگاری همه چیز ظاهرا خوب بود اما بعد از یه مدت خانواده اش اعلام کردند که راضی به این ازدواج نیستن و خودشون یه دختر براش انتخاب کردن و رفت سر خونه و زندگیش همه اینها 3 سال قبل اتفاق افتاد و چی بر سر من اومد و چه ها بر من گذشت خدا میدونه فقط همینو بگم که دنیا واسم تیره تار شدو تا دوباره به زندگی برگردم .حالا بعد از 2 سال از طریق ارتباط خانوادگی با یه آقایی آشنا شدم البته رو حساب دروغ گفتن نذارید اشتباه خودم بود که خوب تحقیق نکردم و عجله کردم بعله بعد از مدت 2 ماه فهمیدم که ایشون قبلا 1 بار ازدواج کرده و یه پسر 4 ساله هم دارن نمیدونید وقتی فهمیدم چه بروزم اومد اول سعی کردم که دوباره برگرده سر زندگیش ولی قبول نکرد و گفت منو خیلی دوست داره ولی چه دوست داشتنی حالا که میبینه من تمام مشکلاتشو قبول کردم ولی اون همش بهونه میگیره بخدا کلافه شدم دیوانه شدم از طرفی میخوام برم سر زندگیم از طرفی نمیتونم فراموشش کنم چکار کنم؟؟؟؟؟؟؟:(البته خواهش میکنم اشتباه فکر نکنید بخاطر من نیست که حاضر نیست زندگیه گذشته اشو از سر بگیره و من هیچ نقشی توی طلاقش نداشتم و الانم هیچ نقشی برای جلوگیری از رابطه مجددش و شروع دوبار هاش ندارم. کلا دیگه نمیخواد زندگی پر از دردسر قبلیشو و پر از مشاجره و جنگ اعصاب بوده رو شروع کنه )
-
RE: چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟
دوست عزیز شما ببینید که ایده ال های زندگی شما چیه ؟
نگران سنتون نباشید ...موقعیت هاتونو بسنجید ...
ایا از اون پسر قبلی که با خانوادش امد خاستگاری نپرسیدید چرا بعد از اون همه مدت به هم زد ؟ ایا ازش دلیل نخواستید ؟
چرا دوباره با همون روش قبل به این اقا دل بستید ؟ ایا حالا که فهمیدید بچه داره و از همسرش جدا شده ....چه نتیجه ایی میگیرید ؟ خصوصیات خودتون چیه ؟
چه خصوصیاتی اصلا مد نظرتون هست ؟
بهتره زود تصمیم نگیرید ...
-
RE: چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟
من تحصیل کرده و شاغل با یه حقوق نسبتا خوب قیافه ام طوریه که همه حتی مدیرم تا هفته پیش فکر میکرد 22 یا 23 سالمه هم خیلی جوون موندم و هم خوش مشربم یعنی تو هر جمعی میرم محاله چند نفر دورم جمع نشن که با هاشون بگو و بخند داشته باشم تقریبا طرفدارای زیادی دارم قیافه ام خوبه(اینا رو فقط محض اطلاع گفتم خودستایی نبود)اون آقای قبلی از من کوچکتر بود ولی من از روز اول راستشو گفته بودم و تازیگها تماس گرفته میگه بدبخت شدم البته خوشحال نشدم ولی خیلی منو داغون کرد و بدجور با احساسات من بازی کرد و من نمیتونم ببخشمش. برادرش ازم خواهش کرد ببخشمش گفتم نه و تا قیامت نمیبخشمش نه بخاطر اینکه نشد ازدواج کنیم بخاطر اینکه با من روراست نبود منو بازی داد و وقتی بهش نیاز داشتم منو تنها گذاشت دوست ندارم زیاد در موردش توضیح بدم ولی واقعا عذابی کشیدم که تصورش نمیشه کرد.این اقا 32 ساله اشه شغل و تحصیلاتش خوبه خانواده خیلی خوبی داره و مشکل ازدواج کردنش برام حل شده چون به نظر من گناه نکرده ازدواج کرده و این باعث نمیشه طردش کرد. مشکل من اینه که با من صبور نیست میگه نمیتونم ازت اشتباه بپذیرم میگه نباید رفتارایی داشته باشی که من نتونم تحمل کنم حرف من اینه که من قدیس نیستم و قابل اشتباه کردن البته نه فاحش ولی باید بهم مهلت بده تا بشناسمش ب نظر خودم حرفم کاملا منطقیه ما تو زمان شناخت هستیم باید به من فرصت بده ولی اون تا یه اشتباه میکنم همه چیزو بهم میریزه الانم با هم ظاهرا تموم کردیم البته من راضی به جدایی نیستم کمکم کنید درست تصمیم بگیرم خسته شدم دیگه نمیخوام اشتباه کنم
-
RE: چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟
شاید داره سخت گیری می کنه تا به مشکل زندگی قبلیش دچار نشه.
اون آقا الان ترسیده است. زخم خورده است. مث خودت که الان نسبت به خواستگار قبلیت حساسیت و دودلیت بیشتر شده. تحقیق و تفکرت بیشتر شده. می ترسی باز اشتباه کنی.
حالا کار شما در حد یک خواستگاری بوده، ایشون با داشتن یه بچه به جدایی رسیدن. گفتی زندگی پر از داد و بیداد و شلوغ داشته. الان می ترسه.
به نظرم برین پیش مشاور و قبل از تصمیم نهایی همه جوانب کار را با دقت و کمک یه مشاور خوب بررسی کنید.
توی تالار هم بیا و حرفی سوالی داری بگو. اما به خاطر حساسیت موضوع و این که خیالت راحت بشه و از اول قدمت را درست برداری برو مشاوره.
شاید مشکل از آقا بوده که جدا شدند. کسی که نمی آد بگه من بداخلاق بودم، خیانت کردم، کار نمی کردم ، معتاد بودم ... همسرم ازم جدا شد.
دلیل طلاقشون باید براتون کاملا روشن بشه. من نمی دونم این پیشنهادم درسته یا نه. ولی شاید بد نباشه حتی با همسر قبلیشون صحبت کنی و حرفهای دو طرف را مقایسه کنی ( این را بپرس ببین کار درستیه یا نه )
-
RE: چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟
تداعی جان حواست باشه که با فرض مجرد موندن برای همیشه خیلی بهتر از ازدواج ناموفقه:305:
برای ازدواج عجله نکن هرچند سنت هم بالا بره اما عجله و بی دقتی و به خاطر حرف مردم و ...تو ازدواج اصلا درست نیست.
اگه الان این آقایی که بچه داره رو قبول کنی همه جوره قبولش کردی و فردا نمیتونی بزنی زیر حرفت و اگه بزنی زیر حرفت یا باید ازش جدا شی یا بسوزی و بسازی(خدا نکنه)
اگه داره مهریه پرداخت میکنه باید تا تموم میشه هیچوقت شکایت نکنی که مثلا ما نیاز داریم اما تو مهریه میدی!
باید اون بچه طفل معصوم رو با جان و دل و نه با شعار بپذیری و خدا وکیلی بین اون و بچه ای که اگه خودت داشته باشی فرقی نذاری که اگه اینطور نباشه همسرت هم با تو رابطه خوبی نخواهد داشت و مدیون اون بچپه هم میشی!
با این اخلاقش اگع قبولش کردی،کردی دیگه نباید فردا بگی فکر کردم خوب میشی!
خوب خوب در مورد خودش و ازدوئاج قبلیش و اگه شد همسر قبلیش تحقیقات کن و همونطوری که بهشت گفت مشاوره هم سعی حتما بری
موفق باشی عزیزم
-
RE: چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟
[quote=بهشت]
شاید داره سخت گیری می کنه تا به مشکل زندگی قبلیش دچار نشه.
اون آقا الان ترسیده است. زخم خورده است. مث خودت که الان نسبت به خواستگار قبلیت حساسیت و دودلیت بیشتر شده. تحقیق و تفکرت بیشتر شده. می ترسی باز اشتباه کنی. (
نقل قول:
حالا کار شما در حد یک خواستگاری بوده، ایشون با داشتن یه بچه به جدایی رسیدن. گفتی زندگی پر از داد و بیداد و شلوغ داشته. الان می ترسه.
به نظرم برین پیش مشاور و قبل از تصمیم نهایی همه جوانب کار را با دقت و کمک یه مشاور خوب بررسی کنید.
توی تالار هم بیا و حرفی سوالی داری بگو. اما به خاطر حساسیت موضوع و این که خیالت راحت بشه و از اول قدمت را درست برداری برو مشاوره.
شاید مشکل از آقا بوده که جدا شدند. کسی که نمی آد بگه من بداخلاق بودم، خیانت کردم، کار نمی کردم ، معتاد بودم ... همسرم ازم جدا شد.
نقل قول:
دلیل طلاقشون باید براتون کاملا روشن بشه. من نمی دونم این پیشنهادم درسته یا نه. ولی شاید بد نباشه حتی با همسر قبلیشون صحبت کنی و حرفهای دو طرف را مقایسه کنی ( این را بپرس ببین کار درستیه یا نه )
درسته اون واقعا ترسیده چون خودش همیشه میگه من مار گزیده ام چون ظاهرا همسر قبلیش هم عاشقش بوده به مدت 7 سال و این آقا بخاطر اینکه کس دیگه ای رو دوست نداشته و اجبار البته بصورت صحبت از طرف مادرش با این خانوم ازدواج کرده من اینو از طریق خانواده اش مطمئن شدم البته خانواده اش هنوز اصرار دارن همسرش برگرده ولی ایشون راضی نمیشه و من وقتی حرفاشو شنیدم بهش حق دادم .میدونید همسرش زن خوبی بوده (برداشت من)ولی این دوتا واسه هم ساخته نشده بودن بیشتر از دهها بار از هم جدا زندگی کردن هر بار به مدت بیشتر از یک ماه آقا خونه خودش و خانوم خونه مادرش!و سه بار تا مرحله طلاق رفتن و ایشون با بچه دار شدن موافق نبوده و مام اصرار بر سقط داشته اند.خودش هم میگه زمانی که مسئله قطعی بشه میبرمت با همسر سابقم مفصل صحبت کن اگه نظرت برگشت ایرادی نداره
حاضر نیست بیاد مشاوره البته به دلیل یه سوء تفاهم الان رابطه ما سرد شده ولی من هنوز دوسش دارم و برام سخته
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرانک1389
تداعی جان حواست باشه که با فرض مجرد موندن برای همیشه خیلی بهتر از ازدواج ناموفقه:305:
برای ازدواج عجله نکن هرچند سنت هم بالا بره اما عجله و بی دقتی و به خاطر حرف مردم و ...تو ازدواج اصلا درست نیست.
اگه الان این آقایی که بچه داره رو قبول کنی همه جوره قبولش کردی و فردا نمیتونی بزنی زیر حرفت و اگه بزنی زیر حرفت یا باید ازش جدا شی یا بسوزی و بسازی(خدا نکنه)
اگه داره مهریه پرداخت میکنه باید تا تموم میشه هیچوقت شکایت نکنی که مثلا ما نیاز داریم اما تو مهریه میدی!
باید اون بچه طفل معصوم رو با جان و دل و نه با شعار بپذیری و خدا وکیلی بین اون و بچه ای که اگه خودت داشته باشی فرقی نذاری که اگه اینطور نباشه همسرت هم با تو رابطه خوبی نخواهد داشت و مدیون اون بچپه هم میشی!
با این اخلاقش اگع قبولش کردی،کردی دیگه نباید فردا بگی فکر کردم خوب میشی!
خوب خوب در مورد خودش و ازدوئاج قبلیش و اگه شد همسر قبلیش تحقیقات کن و همونطوری که بهشت گفت مشاوره هم سعی حتما بری
موفق باشی عزیزم
من بخدا بچه شو واقعا پذیرفتم و از اولشم بهش گفتم من تا زمانی که بچه با من اخت نشه بچه دار نمیشم ولی خوب اون میترسه البته ازین بابت حرفی نزده و احساس میکنم میتونه بپذیره که من بچه رو دوست دارم
در ضمن من میخواستم بعد از ازدواجم با هرکسی یه بچه بیارم بزرگ کنم حتی اگه بچه دار هم بشم
خوب چه بهتر که بچه از یه نظر به من مربوط هم بشه بخدا نیتم خوشبختی همسرم و خودم توی زندگیمون هست
بخدا من خیلی سعی کردم با مشکلاتش کنار بیام و خصوصیاتشو بپذیرم و با هاش سازگار بشم ولی اون همش میترسه خسته نشدم ولی اون خسته اس بی حوصله شده
خیلی مهربونه مسئولیت پذیره با شعوره زرنگه و کاردانه ولی بی حوصله و عجول
-
RE: چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟
اگه همسرش هم به نظر خودت خانم خوبی بوده، بیشتر حواست را جمع کن. شاید همین اخلاق ایشون که می گین صبور نیست و برخوردهای تندی داره مسبب اصلی قضیه بوده. شاید با شما هم دچار همون مشکلات بشه.
-
RE: چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟
چرا نمیاد مشاوره؟ سوئ تفاهم؟ چی بوده؟
-
RE: چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟
سلام تداعي عزيز به نظر من با توجه به شرايطي كه از خودت گفتي رابطه ات را با اين آقا قطع كن چون دردسر زيادي دارد به نظر من شما هنوز فرصت داري كه مورد مناسب تري پيدا كني
سعي كن كه كمتر بر روي نكان منفي و شكست هايت تمركز كني و تلاشت را كن كه مثبت ها را جذب كني به نظر من الان وقت نا اميدي و سوختن و ساختن نيست.
موفق باشي:72:
-
RE: چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟
تداعی جان
یه بار دیگه ازت خواهش میکنم رو مواردی که من گفتم ( در مورد مهریه و بچه)خوب خوب خوب دقت کن!
آخه من از نزدیک چنین موردی دیدیم
برات تعریف میکنم شاید کمکی باشه :
یکی از برادرهام با خانمش اصلا نمی تونستن زندگی کنن(از لحاظ نوع تربیتی که داشتن-نوع پوشش خانمش که خیلی اپن بود و با مردها راحت-دروغگویی خودش و خانوادش-و دخالت مادرش تو زندگیشون)از هم جدا شدن در حالیکه یه پسر سه ماهه داشتن.
برادرم با هر بدبختی ای بود بچه رو نداد بهش که چند سال بزرگ کنه در ضمن خودش بچه رو گذاشت رفت در حالیکه سخت مریض هم بود:302:چون می ترسید تا 7 سال مثل خودشون تربیتش کنن و دیگه اون نتونه عوضش کنه!
وقتی بعد از 3 سال به فکر رن گرفتن افتاد ،میگفت کسی رو میخوام که در درجه اول با این بچه بسازه و اگه نسازه و اذیتش کنه حتی اگه شده تا چند بار دیگه زن می گیرم و طلاق میدم به خاطر بچه ام!
یه روز یه خانمی خودش به خواهرم گفته بود من یه دختر دارم که میخوام بدمش به برادر تو چون می شناسمتون اما ما اونها رو نمی شناختیم! البته خدا رو شکر خونواده خوبی از آب در اومدن.ساده و در حد خودمون
دختره 12 سال از برادرم کوچیکتر بود و میگفت چند وقت پیش خواب دیدم کنار رودخونه یه بچه دقیقا به همین شکل (اون موقعه برادر زاده ام 3 سال و خورده ایش بود)کنارم بوده مثل اینکه بچه خودم بوده.گفت با جان و دل قبولش میکنم و همیشه قصد داشتم ازدواج کنم یه بچه بیارم بزرگ کنم(مثل تو)
مادرش گفت اصلا شما کارتون نباشه خودم بزرگش میکنم!
ازدواج کردن و خوب بودن... اما کم کم رفتارش عوض شد و اون بچه طفل معصوم و مهریه مادرش که چند ماه یه باره رو باعث سختی و اذیت و خستگی و ... خودش عنوان میکرد.اولا میگفت تا 5 سال بچه نمیخوام ، اینو میفرستم مدرسه و .. اما بعد حدود 2 سال بچه دار شد و حالا خیلی کم به فکر اون بچه ست.
اذیتش میکنه :302:برادر زاده ی از اول مظلوم و بی گناه من ازش خیلی می ترسه و انگار نه آب میخوره نه نون نه هیچی ، لاغر و ضعیف و ...الهی عمه جونش که من باشم بمیره:302:
میگه ما خودمون قسط و فلان داریم اما مهریه میدیدم!(در حالیکه روز اول خود من بهشون گفتم)
این بچه همش مریض میشه نمیدونم چرا ؟!
پولای خرجیشو ازش میگیره پس انداز میکنه و بعدا باهاش چیزی که تو خونه نیازه میخره
بدون اجازه اش خونه ما نمیذاره بیاد
خودم بهش پول یا کادو میدم میترسه و میگه اول از مادرم اجازه بگیر بعد بده:302:
جلو مهمونا نگو اینو میخوام یا اونو میخوام
و موارد دیگه که من خبر ندارم
برادرم میگه اگه بازم جدا بشم اینبار میشن دوتا بچه بی مادر چکار کنم؟اون بچه نمیدونه این مادرش نیست وقتی شد مادرش گفتیم تا حالا رفته سفر حالا برگشته...
عزیزم اینا رو گفتم تا با چشم باز و عقل کامل و به دور از نگرانی برای ازدواج و حرف مردم ازدواج کنی و اون بچه:46: رو اگه قبول کردی بدونی در قبالش پیش خدای بزرگ مسئولیت داری
خوب فکر کن و بعد تصمیم بگیر
-
RE: چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟
سلام مرسی از راهنمایی های خوبتون
راستش من واقعا با بچه مشکلی ندارم اتفاقا این قضیه تاثیری توی رابطه ما نداره چون خودم و جای اون بچه میذارم و میبینم بی گناه ترین اونه بخدا من هیچ مشکلی هم ندارم اگه این آقا تا زمانی که قضیه ما قطعی نشده پشیمون بشه و بره خانم سابقشو برگردونه و مطمئنم خدای منم بزرگه و در ضمن من از ترس مجرد موندن نمیخوام با این آقا یا هرکس دیگه ای ازدو.اج کنم بلکه من فکر میکنم این آقا آدم مناسبی باشه برای من
در ضمن حق باشماست خیلی عصبی و حساس شده ولی هم خودش و هم خانواده اش میگن بخاطر دوری از بچه اشه و نمیتونه تحمل کنه
من هم بهش حق میدم و خودم هم پیشنهاد دادم که بچه رو بیاریم
اما من الان مشکل بزرگتری دارم و اون اینه که صبرش خیلی پایینه تحمل کوچکترین اشتباه منو نداره و این باعث میشه من دستپاچه بشم و گاهی اشتباه کنم
سوء تفاهم بین ما اینه که [color=#FF0000]من چندروز پیش یه ایمیل به یکی از همکارام زدم البته خواهرم هم تو سی سی بود . از اونجا که من عضو یه سایت هستم این ایمیلو اون سایت برای من فرستاده بود که الان اینجا میذارم متاسفانه نمیتونم آپلود کنم ولی مفهموش یه موشه که داره به یه موشه دیگه گل میده همین و در ضمن چون من واقعا بی قصد و غرض بودم همونو برای خودش فوروارد کردم ولی اون میگه نه تو نباید منو با اون تو یه رده بذاری هر چی میگم بخدا اینطور نیست فقط یه عکسه .همکار من 10 سال از من کوچکتر و رابطه ما خیلی با احترامه و تو مدتی که من اینجا کار میکنم هیچ حرف و یا نگاه و یا حتی جمله ای که مفهمش دال بر دوستی بین دختر و پسر و یا ایجاد رابطه باشه وجود نداشته حتی ما همیشه توی شرکت همدیگرو با پیشوند خانم ...و یا آقا...صدا میزنیم
حالا این آدم با اینکه خودش داره چندجا فعالیت میکنه با مردم در ارتباط تنگاتنگه به دلیل کار و روابط اجتماعی قوی به من میگه تو منظور نداشتی ولی اون ازین عکس میتونه منظور برداشت کنه و تو اصلا حق نداشتی به اون ایمیل بزنی
واقعا کلافه ام کرده هرچی بیشتر توضیح میدم بیشتر عصبانی میشه نمیدونم چطور باهاش برخورد کنم کمکم کنید
-
RE: چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟
دوست عزیز بدبینی و تعصب اونم زمانی که شما هنوز نسبتی با هم ندارید،خیلی جای تامل د تفکر داره!
البته باید از اینکه اون این خوصصیتش رو همین حالا بهت نشون داده خدا رو شکر کنی چون معمولا تو این دوره خیلیها سعی میکنن اگه خصوصیتی دارن که میدونن طرف مقابل ممکنه ناراحت بشه بروز نمیدن و پنهان میکنن اما اینکه ایشون هین حالا میگه روی این مسائل حساسیت و تعصب داره باز خیلی خوبه.
تو زندگی مشترک خیلی خیلی از این موقعیتها پیش میاد که چنین افرادی رو تحریک میکنه و مشکلاتی پیش میاره.
از همین حالا تو این مورد خیلی وقت بذارین و صحبت کنید که اگه الان حل نشه و به تفاهم نرسیدادامه دار و
مشکل ساز میشه
مثلا در مورد این مسائل نظرش رو بپرس و مطمئن شو:
دست دادن با نامحرم(هم شما هم خودش)
نوع پوشش و حدود حجابی که مد نظرش هست
رفت و آمد با فامیل و بستگان و خونواده هاتون
و یه نکته بسیار مهم : ملاقات بچه اش با مادرش:305:
حقوق و درآمد خودت
مهریه زنش سابقش
زمان بچه دار شدن با توجه به وجود یه بچه دیگه
رفتارتون با همکاران
و موارد دیگه...:72:
-
RE: چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟
در مورد نحوه پوشش : ما از خانواده اونا پوشیده تریم و البته پوشش توی خانواده هر دوی ما به نوعی است که راضی کننده هست و هیچکدام تعصبی روی این قضیه نداریم
رفت و آمد با فامیل : فوق العاده مردمیه حتی من میگم بیش از حد
خانمش مهریه رو بخشیده و بچه رو برده
میگه هر وقت دلت خواست بچه بیار اتفاقا اون بیشتر دوست داره میگه این حق طبیعیته و من نمیتونم این حق و ازت بگیرم خودششم میخواد
با کار و درآمد من کاری نداره میگه واسه خودته ولی باید به من و خونه برسی آخه ما یجوراییبا هم کار مکنیم
اصلا بد دل نبود و نیست من خیلی راحتم خودش میگه زن اجتماعی دوست داره
بخدا موندم چرا الان اینجوری شده مرد خوبیه بخدا مسئولیت پذیر دلسوز مهربون کاردان کاردرست قوی ولی خودخواهی داره عصبی شده (البته به قضیه بچه برمیگرده میگه بچه امو میخوام)
-
RE: چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟
با سلام
جدا از اينكه اين آقا چه مشكلاتي با همسرش داشته و اينكه چرا خانمش با بخشيدن مهريه طلاق گرفته و اينكه تكليف فرزند و مادر فرزندش چيست؟! و ....، هر كدام جلسات حضوري مشاوره مي طلبه تا دقيقا ارزيابي شود.
اما با كلياتي كه از مشخصات او گفتيد به نظر نمي رسد تناسبي با هم داشته باشيد.
صرفا موضوع احساسي هست كه شما با عقلاني سازي سعي مي كنيد به نوعي اين مورد را براي خود بزرگ كنيد. فقط همين.
با توجه به جنبه هاي مختلف اين انتخاب،حتما و لزوما بايد جلسات مشاوره حضوري داشته باشيد. حتي اگر او نيايد، شما بايد تنهايي با يك مشاور خانواده به صورت حضوري جلسه داشته باشيد.
خيلي مواظب باش. واقعيت اينست كه احساساتت بر منطقت پيشي گرفته.(اما ظاهر كار اينست كه شما عقلاني عمل مي كنيد! )
-
RE: چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟
مرسی حتما جواب شما خیلی بنظرم منطقی و روشن بود حتما اینکارو الان انجام میدم که مجبور نشم 10 سال بعد مشاوره برم برای جدایی :316:
-
RE: چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟
الان 2 روزه اصلا باهاش تماس نگرفتم با هم حرفمون شده میخوام فراموش کنم اول توکلم بخداست ولی شما هم برای من دعا کنید . البته نمیتونم نبینمش چون کار ما یه جورایی آخر بعضی هفته ها بهم مربوط میشه دعا کنید فردا که میبینمش عصبی نشم و بتونم جلوی احساسات خوب و بدموو بگیرم حقیقتش سخته ... چون تقریبا توی این دیدارهای آخر هفته با اینکه به کار هم میگذشت ولی خیلی خاطره داریم و خیلی خوش میگذشت .دعا کنید تصمیمم اشتباه نباشه نمیخوام یه روز افسوس بخورم واسه اونم دعا کنید خیلی گرفتاره ولی حقش نیست بخدا:323::323::302::302:
-
RE: چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟
خانمش مهریه اش را بخشیده و بچه را هم برده !!!
بیشتر دقت کن!
-
RE: چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟
سلام تداعی جون
دوستان خوب تالار خیلی راه های خوبی رو ارائه دادند ، من فکر میکنم که باید بیشتر روی خصوصیات اخلاقی خواستگارت تحقیق کنی شاید تندی اخلاق و بی حوصلگیش دلیل اصلی جداییش بوده اگه که این آقا تو زندگی ناموفق قبلیش مقصر نبوده خانواده اش اصرار به رجوع خانم قبلیش نداشتند در ضمن به دلبستگی که الان بین شما به وجود آمده با وجود اینکه میدونم خیلی سخت چند روزی مرخصی بده و با عقل تصمیم بگیر همه جوانب رو در نظر بگیر نمی خوام بترسونمت اما باید خیلی احتیاط کنی تو سنت هنوز واسه ازدواج بالا نرفته موقعیت اجتماعی خوبی داری کمی اعتماد به نفست رو بالا ببر و خوب فکر کن الان مسئله تو انتخاب همسر به تنهایی نیست بلکه پای یک بچه معصوم در میون و تو باید زودتر از زمانی که خدا مقدر کرده برای داشتن حس مادرانه ات، این حس رو در خودت به وجود بیاری و دیگه اینکه باید نظر خانواده ها رو بدونی و از خانوادت کمک بگیری شرایطی که در پیش رو داری کمی سخت ولی من مطمئنم که تو بهترین تصمیم رو می گیری و این رو بدون که باید در کنار تمام تلاشهای عاقلانه ات خدا را فراموش نکن وحتما به مشاوره قبل از ازدواج برو هم تنهایی هم با خواستگارتون .ما رو هم در جریان اقدامات خوبت قرار بده برات بهترین آرزوها رو دارم.
-
RE: چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟
مرسی واقعا مرسی فعلا اوضاع آرومه و من در این مورد دارم به دقت فکر میکنم در ضمن خانواده اش فقط بخاطر بچه اصرار به برگشت اون دارن و خودشون هم قبول دارن که این دو نفر زوج مناسبی نیستن در ضمن من هم اشکالات این آقا رو قبول دارم و هم سایر مشکلاتشو ولی هر کس قلقی داره در ضمن من نمیخوام بزور ازدواج کنم و به هر قیمتی ولی باید دقیق تر بسنجم حتی برای نپذیرفتن هم باید دلیل قانع کننده برای خودم داشته باشم
مطمئینم همه قبول دارید که صبر بهترین راه حله البته من در کنار صبر به زندگی عادی هم ادامه میدم تا خدا چی بخواددر ضمن اگر این آقا واقعا توی زندگی آدم وحشتناکی بوده چرا اون خانوم انقدر اصرار داره برگرده من خودم به عینه شاهد اصرارش هستم ولی خوب دلیل اینم که نمیخواد برگردونش قانع کننده است (جالبه شدم مشاور ایشون برای برگردوندن همسرش!!!!!!)ایشون مگن زندگیم تو این 5 سال وحشتناک بوده دیگه نمیخوام به روزایی برگردم که دوباره جنگ اعصاب باشه و تنهایی و خستگی !میگه 4 سال ازین 5 سال رو بخاطر بچه کوتاه اومدم دیگه نمیتونم .البته الان هنوز بهش رسیدگی میکنه هم از نظر مالی و هم از نظر احساسی مدامدر ارتباط با بچه هست.
فقط اینو بگم وضعیت زندگیشون طوری بوده که بچه فوق العاده عصبی شده بوده از درگیریهای مداوم پدر و مادرش روزی 2 تا 3 بار شب و روز!
خانومش مهریه رو یک روز بعا از عروسی بخشیده بوده ولی این آقا توی دادگاه گفته که مهریه داشته و حاضر به پرداخت هست منتهی خانوم گفته بجای مهریه بچه باشه در ضمن تا زمانی که خانوم ازدواج کنه بچه پیشش میمونه !بهش گفته اگه هروقت ازدواج کردی بچه رو بده مزاحم زندگیت نباشه چون کمتر مردی زنی میگیره که بچه هم داشته باشه
-
RE: چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟
تداعی جون اگه خانمش اصرار داره برگرده ، تو خیلی خیلی باید احتیاط کنی عزیزم:305:
ممکنه به خاطر بچه و خونواد ش که اونها هم با برگشتش موافق هستن ، حتی اگه شده به اجبار برش گردونه و اونوقت خدای نکرده تو آسیب می بینی.
اون بچه هم اگه پدرش با تو ازدواج کنه بعدها اگه خودش متوجه نشه کلاغها براش خبر میارن که مادرت خیلی اصرار داشت برگرده اما پدرت نخواست و لابد چون میخواست زن دیگه ای بگیره!!
اونوقت بازم تویی که ضرر میکنی
در مورد برادرم و زنش که گفتم، برادرم به خاطر بچه اش انقد صبر کرد تا اول زنش رفت ازدواج کرد بعد خودش ازدواج کرد که بعدا بچه اش نگه : تو چرا به مادرم فرصت ندادی شاید میخواست برگرده!
پس خیلی فکر کن و مواظب باش
-
RE: چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟
آخه خانومش با دست پیش میکشه با پا پس میزنه خودش میگه بدون هیچ شرط و شروطی برمیگردم و دوست دارم و ازین حرفها...ولی خانواده خانمه میگن باید براش پشتوانه مالی ایجاد کنی !!!!!!یعنی باید ماشین یا خونه بنامش کنی!!!!!!!!!!!! اینم میگه ظاهرا میخواد برگرده که فقط از نظر مالی خودشو تامین کنه . آخه خانمش هیچ شغل و درآمدی نداره و کار خاصی هم بلد نیست و تنها راه تامین معاش خودشو ازدواج میبینه !و عشق به همسر سابق و بهانه کرده در ضمن پدرش گفته دخترم خواستگار نداره هنوز!پس اگه داشت اصرار نمیکرد . قضایا خیلی پیچیده شده .البته من خودمو کامل کنار کشیدم. و به زندگی خودم برگشتم
البته من در حال حاضر خواستگارای دیگه ای هم دارم که یک مورد بشدت اصرار میکنه ولی صد رحمت به شرایط این!
اون یکی 7 سال از من کوچیکتره فامیل دامادمون هست. پولداره و اهل هیچ برنامه ای نیست و بشدت ابراز تمایل میکنه ولی تحصیلات نداره! من تحصیلات برام خیلی مهمه . طرز تفکرش هم برام سخته.اون زن میخواد بگیره ولی در واقع بخره! آدم فهمیده ای بنظرم نیماد. نمیدونم هرچی خدا بخود دعا کنید دارم دیوانه میشم
-
RE: چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟
تداعی عزیزم
تو شرایطی که خواستگار اولی داره تو فعلا کلا بکش کنار و منتظر باش ببین خودشون چکار میکنن.
بودن تو این وسط زن سابقش رو هم اذیت میکنه هم ممکنه اگه لازم بدونه حسابی لج کنه و برات درد سر درست کنه خصوصا که میدونه خانواده شوهرش با اون موافق هستند!
از طرف دیگه بذار یه عمر عذاب وجدان نداشته باشی که بگی من باعث شدم روزنه امید اون زن بسته بشه و بچه بی مادر بشه و از این حرفا.تا اگه مشکل بین خودشون حل شد و واقعا قصد ادامه زندگی نداشتن اونوقت با اطمینان تو رو انتخاب کنه و استرسش کمتر بشه.
اون بنده خدا الان بین خواست زن سابقش و خونوادش از یه طرف و خواست خودش از طرف دیگه گیر افتاده .
تو همچنان دخالت نکنی بهتره.
و اما در مورد خواستگار دومت، اینم دقت زیاد میخواد هم از لحاظ اختلاف سنی و هم تحصیلات که اون نداره اما واسه تو خیلی مهمه و هم اینکه پولداره و ممکنه فکر کنه به قول خودت با پول میشه هرچی اراده کرد رو به دست آورد!
بعضی موردها اصلا جایی واسه فکر کردن ندارن و همون اول میشه تصمیم گرفت.
در مورد اختلاف سنی ، هردو باید با اختلاف سنی مشکل ندشته باشید و خانواده ها هم در مرحله بعد موافق باشن
در مورد تحصیلات هم خودت باید ببینی تا چه حد برات مهمه ؟ ایا میشه به خاطر امتیازات دیگه از یه معیار گذشت کنی یا نه ؟
در کل معیارهاتو رتبه بندی کن و براساس اولویتی که برات تو زندگی دارن،بهشون شماره بده
اینجوری بهتر میتونی تصمیم بگیری
موفق باشی دوست من:72:
-
RE: چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟
سلام تداعی عزیز
به نظر من تو فقط نقش ارام کننده این وسط داری وگرنه اون به خودش و زندگی قبل و بچش با همه سختیا بیشتر فکر می کنه تا به تو.
ببخشید این جمله رو چند بار نوشتم و پاک کردم چون می دونم برای یک دختر قبول چنین چیزی خیلی سخته که باور کنه بازیچه بوده.
بدون اینکه به خودت سخت بگیری و خودت و اذیت کنی به راحتی و در نهایت ارامش از این زندگی بیا بیرون و به خدا توکل کن و منتظر فرصت های بعدیت بمون.
با اذیت کردن خودت به جز اینکه خودت و حساس تر کنی و فرصتهای بعدیت و همین طوری خراب کنی چیزی عایدت نمی شه.
من کاملا درکت می کنم چقدر یه دختر تو سن و سال شما دوست داره یک زندگی از خودش داشته باشه اما اگه شما یه ذره بیشتر دقت کنی و احساست و فعلا تعطیل کنی با توجه به سنت می تونی بهترین انتخاب و داشته باشی اما متاسفانه شما فکر می کنی دیر شده و داری عجله می کنی و روی احساست و با رنگ منطق پوشاندی و می خوای اول از همه خودت و با حرفات گول بزنی.
یادمه دانشگاه که درس می خوندم یه خواستگار داشتم که خودم از قبل ازش خوشم میومد از طرف من هیچ سیگنالی دریافت نکرد وقتی اومد خواستگاریم تو دل خودم چنان ذوق مرگ بودم که وقتی شرایطش و گفت گفتم باید فکر کنم وقتی همه را به بابام گفتم بابا گفت خب نظرت گفتم با هیچ کدوم مشکل ندارم از جمله اینکه گفته بود باید بیای شهر ما. بابام نذاشت اما حالا می فهمم چقدر داشتم بچه گانه رفتار می کردم. شما هم بعدها به افکار الانت می خندی که حتی حاظری بچه اونو تحمل کنی .
تو لایق یک زندگی خوب و بی دغدغه هستی پس صبر کن تا موقعش برسه و عجله نکن تا بعدها مهر طلاق بخوره تو شناسنامه ات و اون وقت واقعا خواستگارات می شه مردای زن مرده یا زن طلاق داده با بچه.
البته اونا هم لایق زندگی هستن اما تو با موقعیتی که داری فعلا در شرایطی نیستی که بخوای با این جور افراد زندگی کنی.
بهتر فکر کن .
موفق باشی:72:
-
RE: چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟
راستش خیلی گیجم چرا باید اینجوری بشه:302:
آخه آشنایی ما از یه مهمونی که خانواده ها هم حضور داشتن شروع شد . خانواده اون به حدی از من خوششون اومده که که برای برادر کوچکتر این آقا در نظر گرفتن . خودش بهم گفت و جالب اینه که خیلی هم مصر هستن. به قول خودش تا رای اونا رو بزنه بیچاره شده.
برادرش همسن منه و دارای تحصیلات خوب (البته این آقا هم تحصیلکرده است)بسیار آرام و تقریبا خصوصیات مثبت زیاد داره.خانواده ایشون هم خیلی موقر و باشعور هستن.اینارو گفتم که بدونید اگه این مشکلات نبود من اصلا مشکلی از لحاظ خانواده اش نداشتم . خانواده من هم ازین آقا خیلی خوششون میاد...ولی افسوس ....
جالبه بگم من از ایشون اول خوشم اومد و توی ارتباط تلفنی که به دلیل کاری داشتم بهشون فهموندم که ازشون خوشم میاد .خودمم دارم کنار میکشم .
در مورد اون یکی خواستگارم من اونو دیروز کلا جواب رد دادم حوصله دردسر جدید ندارم . شاید اصلا ازدواج نکنم .شاید قسمت اینه که من تا آخر عمر مجرد بمونم . فقط مادر و پدر م همش نگرانند که خدای نکرده بعد از مرگشون چه بلایی سر من میاد!آخه خواهر و برادرام همه ازدواج کردن.
-
RE: چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟
سلام خواهر جون
من که میگم کار خوی کردی او خواستگار جدید رو رد کردی، یه جــــــوری بود!
اما در مورد این یکی، یعنی خونوادش نمیدونن شما دوتا با هم در ارتباط هستین ؟
اینو به این خاطر میگم که گفتی تو رو برای پسر کوچیکتره در نظر دارن.اگه واقعا اینطوره بهتر نیست رابطه تو با اون تموم کنی بهشم فکر نکنی تا اگه اون یکی میخواد اقدام کنه ؟با چیزایی که از شگفتی مشخصه که اون مناسبتره.
یعنی بزرگه میخواد زودتر تو رو به دست بیاره ؟
عجیبه
-
RE: چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟
نه بحث بدست آوردن نیست !من خودم ازین آقا خوشم اومد بدونه اینکه از گذشته اش اطلاع داشته باشم .نه خانواده اش اصلا در جریان نیستن. با من در تماس هستن اما نه برای ایشون .
بعله برادرش شزایط مناسبی داره ولی من منتظر اقدام اون نیستم.اینارو هم برای این گفتم که بدونید اگه خانواده اش مخالف ازدواجش هستن دلیل مخالفت با من نیست اونا میگن بخاطر بچه زن سابقتو برگردون وگرنه خانواده اش هم به خانواده ام گفتن زندگی وحشتناکی داشته و حتی یک روز هم با هم آرامش نداشتن دقیقا هر روز توی خونه مسافرت مهمونی عروسی خواب و بیدار دعوا داشتن سه بار دیگه برای طلاق اقدام میکنن که هربار با وساطت دادگاه و اطرافیان و اینکه خانمش قول میده اخلاقشو درست کنه برمیگردن سر زندگی!در ضمن شاید همه بگن بخاطر خودم میگم ولی نه .اینایی که گفتم دقیقا تحقیق کردم از یه منبع بغیر خانواده ها و خیلی موثق.
خدا خودش میدونه من هیچ دخالتی مستقیم یا غیر مستقیم ندارم و تا اونجاییکه هم تونستم سعی کردم نظرش راجع به گذشته اش مثبت بشه .
به هر حال ما راضیم به رضای خدا .
بله این خواستگارم بنظرم دچار هیاجانات زودگذر شده آخه تعریف از خودم نباشه قیافه ام طوریه که میتونم به راحتی آدمارو جذب کنم البته خودستایی فرض نکنید و اصلا به سنم نمیخوره . 1 ماه تمام داشتم به این آقا حالی میکردم با هزار تا قسم و آیه که من از شما بزرگترم ولی باور نمیکرد همش میگفت شما از من خوشتون نمیاد بهانه میارید
-
RE: چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟
سلام
دعا کنید مشکلات در حال حل شدن هستن
سلام
دعا کنید مشکلات در حال حل شدن هستن:323::323::323::323::323::323::323::323::3 23::323:
:323::323::323::323::323::323::323::323:
:323::323::323::323::323::323::323::323:
-
RE: چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟
سلام خواهر خوبم
برات دعا میکنم که بهترین اتفاقات بیفته تا مشکلاتت حل شه و دعا میکنم که یه زندگی خوب پر از سعادت و رضایت و خوشبختی رو خداوند به تو هدیه کنه. به خدا توکل کن و دل به خودش بده.
-
RE: چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟
یا خدا :316:
جی شده تداعی؟
-
RE: چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟
اجازه بدین به وقتش میام همه چیزو می نویسم فقط دعا کنید. :323::323::323::323:
-
RE: چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟
باور کن عزیزم من دیشب برات دعا کردم بار هم دعا میکنم که انشائ الله هرچی خداوند برات صلاح میدونه اتفاق بیوفته .طوری که بعدا از تصمیمت پشیمان نشی و به خاطر کارهات بدهکار کسی جز خدا نشی:323:
فقط آرامش خودت رو حفظ کن و عجله نکن
از خدا بخواه بهت قدرت تشخیص و تصمیم درست رو بده و هرچی لازمه بدونی قبلا از اینکه تصمیم بگیری برات روشن و عیان کنه.
موفق باشید تداعی جونم:72: