-
موجودی به نام جاری !!!!
با سلام و خسته نباشید.
راستش حدود ا سال و 4 ماهه که ازدواج کردم. برادر شوهرم با دختر خالش یک هفته قبل از ما عروسی کرد. بماند که طی مراسم عروسی چه فیلم ها سر ما در آوردند!! جاریم سطح خانوادگیش از من خیلی پایین تره .درست نیست بگم اما واسه درک موضوع میگم.
اوایل زندگی به خودم میگفتم چه خوب که جاری دارم و توی این جمع غریب یکی هست که باهاش بتونم راحت باشم !!! کسی که شاید بتونه دوست خوبی واسم باشه!!! البته سخت در اشتباه بودم .غافل بودم که این جاری خواهر زاده مادر شوهر و دختر خاله برادرشوهر و خوار شوهر و.... هست.راستش من از روز اول طرح دوستی با جاریم رو ریختم . یعنی توی نامزدیم با شوهرم که رفتیم عروسیش سنگ تمام گذاشتم براش. خودم جداگانه سر سفره عقد بهش طلا دادم و غیره ... تا بهش بگم که واسم مهمه. البته شوهرم مخالف بود. اما من آدمی هستم که به همه احترام میذارم و این چیزا واسم مهمه. گذشت و هفته بعد شد عروسی ما. باورتون میشه که این زن و شوهر توی عروسی ما مثل غریبه ها شرکت کردن و یه تبریک خشک و خالی هم نشنیدیم!!!! کشتن خودشونو یه مبلغ خیلی خیلی ناچیز آخر شب به ما کادو دادن !!!!!!!!!!!!!
واسه من مقدار کادو مهم نیست راستش از این ناراحت شدم که توقع داشتم به اندازه من حداقل کنارم باشن. همنطور که من واسش ارزش گذاشتم اونم واسم میذاشت حالا مبلغ و میزانش مهم نبود.اینا رو میگم تا مسائل بعدی رو بهتر درک کنید.
گذشت و خونشون رو آوردن شهر ما (من واسه شوهرش کار جور کردم). قبل از اینکه بیان شهر ما من چند دفعه که آمده بودن دیدین پدر و مادرشون رسما دعوتشون کردم و و از اونجاییکه واسه مهمانهام احترام قائلم و اخلاقم اینطوریه واسشون سفره رنگین چیدم . و .... همین که پاشون رسید به شهر ما و مستقر شدن ما 2 دفعه رفتیم خونشون . جونم واستون بگه بعد 6 ماه آمدند خانه ما !!!!
جاریم اخلاق عجیبه داره ؟ خیلی سکرته .وقتی میبینیش اصلا حرف نمیزنه، اهل آداب و معاشرت که اصلا نیست. بعد یه مدت پام رفت تو گچ ، مادر شوهر و پدر شوهرم آمدند شبش عیادتم اما جاریم که با اونا زندگی میکرد نیامد!!!!!!!! (زن و شوهر هم خونه بودن)
گفتم حتما زنگ میزنه و حالمو میپرسه بازم خبری نشد! انقد این رفتار عجیب بود که شوهرم مدام میپرسید فلانی زنگ زد حالتو بپرسه !!! چند بار منو خونه پدر شوهرم دید انگار نه انگار که اتفاقی افتاده. آخرشم یک هفته بعد از اینکه گچ پامو بعد 1 ماه باز کردم اومدن خونه عیادتم!!!!!!!!!!!!!!!!
راستش تا الان که اینجام من یه ذره هم بهش بی احترامی نکردم . چون شخصیتم توریه که به همه احترام میذارم. با اینهمه بدی ، بازم احترامشو دارم.
عروسی خواهرم شد. دعوتشون کردم.شبی که کارت رو بردم روز بعدش جاریم رفت شهر مادرش و نیامد عروسی. بهانه گرفت هوا بد شد نتونستم بیام!!! خوب چرا رفتی!!!! برادر شوهرم هم رفته بود سالن فوتبال و نیامد عروسی!!!!!!!!!!!!!!!!!
موضوع بعدی : یکی از فامیلاشون فوت کرد توی یه شهر دیگه و ما نتونستیم بریم. چون قرار بود که توی شهر ما بعد 3 روز مراسم بگیرن منتظر بودیم که بیان تا ما هم بریم تعذیه.از قضا همون موقع پام رفت تو گچ. با این حال مدام منتظر بودم که خودش یا مادر شوهرم بگن مراسم کجاست و چه ساعتیه و چند شنبست.من جویا بودم میگفتن معلوم نیست!!. یه روز دیدم مادر شوهرم زنگ زد که شوهرم بره دنبالشو اونو تا جایی برسونه ، وقتی شوهرم رفت و برگشت گفتم کجا رفتی ، گفت جاریمو و مادرشوهرمو برده مراسم تعذیه !!!!!!!!! گفتم چرا خوب نگفتی منم بیام.گفت خودمم نمی دونستم رفتم اونجا فهمیدم کجا دارن میرن !!!!!!!!! من هنوزم درک نکردم که چرا نگفتن یا اطلاع ندادن مراسم کی هست و کجا تا ما هم بریم با اینکه چند بار پرسیده بودیم.
خلاصه سرتون رو درد آوردم . از این قبیل کارا زیاد پیش آمده .جاریم باردار شد بعد 3 ماه خودم فهمیدم و دیدن فهمیدم بعد گفتن!!!! با اینکه تقریبا روز در میون اونجا بودیم.مادر شوهرم باهاش یکیه .و منو غریبه میدونن . راستش تو خونشون و فامیلشون چند تا موضوعه اتفاق افتاد .همه درو هم راجع بهش صحبت میکردن من که میرفتم لام تا کام چیزی نمیگفتن و از من پنهون میکردن.شوهرم واسم تعریف میکرد. اما اونا ازم قایم میکردن. این منو خیلی اذیت میکنه . من خیلی باهاشون یه رنگم .راستش تمام سعی خودمو میکنم که منو غریبه ندونن اما بازم سعیم بی فایدست.از جاریم 2 هفته قبل از تولد بچش پرسدم اسم بچتو چی میخوای بذاری؟؟؟؟ در جوابم گفت شب شیش ( مراسمی برای بچه در شب شیش تولدش گرفته میشه و همه جمع میشن و کادو میدن )بچه میفهمی!!!!! با اینکه من ساده روز قبلش تو اینترنت واسش اسم بچه سرچ کرده بودم و اون به من اینطور جواب داد.راستش واقعا ازشون (خانواده شوهرم) دلسرد شدم. منو توی مسائل خانوادگیشون غریب میدونن . اما خیلی جاها که کار دارن توقع دارن واسشون بمیرم.
راستش بچش که به دنیا اومد نرفتم عیادتش بیمارستان. خواستم بدونه که چقدر سخته مریض باشی و توقع داشته باشی و محلت نذارن . مادرشوهرم گفت چرا نیومدی، گفتم غریبه ها که شب شیش میان .خندید گفت این حرفا رو نزن . گفتم غریبم دیگه ، نیستم یعنی !!!! .....
راستی اینم بگم یه هفته قبل از اینکه بچش به دنیا بیاد تولدم بود دعوت کردم شام.آمد اما دست خالی !!!!!!! همه کادو دادن الا این زن و شوهر !!!!!!!!! یه معذرت خواهی خشک در حد نیم جمله کرد و بهانه مزخرفی آورد.!!!!!!! با خودم عهد کردم واسه بچش کادو نبرم .
ولی با این حال 2 روز بعد از تولد بچش رفتم دیدنش و واسش شیرینی بردم. کادوی اصلیش مونده که با پدر شوهرم اینا ببرم (شب شیش نگرفتن چون پدر شوهرم اینا مسافرتن و بیمار). راستش خیلی ازشون زده شدم. ولی با خودم میگم در شخصیت من نیست که واسش کادو نبرم. مردم چی بگن!!!! کی میدونه جاریم چه کرده همه میگن من حسودیم میشه (با اینکه خودمم باردارم و کسی نمیدونه هنوز) و من نمیخوام اینو بگن دربارم .از طرفی با خودم میگم احترام بذارم یا نذارم واسشون یکیه . نوبت ما که میرسه هیچکی یادش نمی افته. راستش موندم با این جاری ایکه هیچی حالیش نیست چیکار کنم ؟؟؟؟؟
راستش موندم کادو ببرم یا نه!!!!! ببرم با ارزش باشه یا نه! دلم میخواد شرمندش کنم.دلم میخواد بش بفهمونم که من عقلم میرسه که بدی رو با خوبی جواب بدم اما تردید دارم.
شما میگین چیکار کنم؟؟؟ با توجه به شناختی هم که دارم میدونم واسه من از این لطفا نمیکنه . اگر هم ببرم روی وظیفه میذاره . یاد کارای خودش نمی افته. لطفا بگید با این جاری چه کنم که یک عمر بتونم تحملش کنم.
راستی چند روز قبل بدون شوهرم رفتم پیشش . برادر شوهرم پشتش که به من بود تکون نخورد و تلوزیون دید جاریم هم به جای سلام و احوال پرسی فقط یه سر تکون داد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! دیگه شورشو در آوردن .نیم ساعت نشستم .هیچکی حرف نزد مامان جاریم دید بده 2 کلمه باهام حرف زد.منم معذرت خواهی کردم که خستم و آمدم. اعصابم داغون شد..هیچ دلیلی برای این کارشون نمیبینم !!!!! آخه خدا جون من چه هیزم تری فروختم که انقد به من بی حرمتی میکنن؟؟؟ میخوان بگن چی؟؟؟ میخوان با بی حرمتی ضعفای خودشون رو بپوشونن. نمی دونم والا .شاید هم به من حسودی میکنن. شاید به زندگیم که زمین تا آسمون با اون فرق داره غبطه میخوره!!!!! خدا میدونه ....
-
RE: موجودی به نام جاری !!!!
سلام خانمی :72:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sara62
دلم میخواد بش بفهمونم که من عقلم میرسه که بدی رو با خوبی جواب بدم اما تردید دارم.
چرا تردید داری؟ اگر به صحت عملت اطمینان داری انجام بده .
نقل قول:
شما میگین چیکار کنم؟؟؟ با توجه به شناختی هم که دارم میدونم واسه من از این لطفا نمیکنه .
خب نکنه . شما در شان خودتون رفتار کردید اونم در شان خودش . رفتارهای هر کسی نشان دهنده شخصیتش هست . مگه نه ؟
نقل قول:
اگر هم ببرم روی وظیفه میذاره . یاد کارای خودش نمی افته. لطفا بگید با این جاری چه کنم که یک عمر بتونم تحملش کنم.
سعی کنید واسه خودتون توقع ایجاد نکنید . کاری انجام ندید که توقع تلافی داشته باشید . اگر کاری انجام میدید با توجه به منش خودتون باشه نه رفتار ایشون . اگه رفتارتون اینه که بدی رو با خوبی جواب میدید پس سعی کنید حساسیتتون رو کم کنید و بی توجه به رفتارشون به عملکردتون ادامه بدید . اگه هم که نه کاملا بی تفاوت برخورد کنید بدی رو جواب ندید نه با خوبی نه با هیچ دیگه.
اگر هم واقعا خیلی واستون آزار دهنده هستن روابطتتون رو محدودتر کنید .
-
RE: موجودی به نام جاری !!!!
ساراي عزيز
به نظر من اون به شما حسوديش ميشه
شما خيلي بهش احترام گذاشتين و جوابش را با بدي گرفتين
به خانواده شوهرت تا جايي كه ميتوني احترام بزار مخصوصا به مادر شوهرت و در كارهاي خونه بهش كمك كن تا فكر بد در موردت نكنند اما يه مدت به جاري ات توجه نكن مثل خود اون باهاش رفتار كن ببين چي ميشه
اينقدرم حرص نخور وقتي كه زندگي شما ازم جداست و زندگي شما بهتر از ايشونه ديگه جاي حرص نيست شايد حرصت بخاطر اين باشه كه چرا اون از طبقه پايين اما بازم افه ميره و شما را تحويل نميگيره كه اونم گفتم شما هم يه مدت اون را محل نزار تا شايد سر عقل بياد
موفق باشي سارا جون
-
RE: موجودی به نام جاری !!!!
سارا جون بعضی از آدما چنین شخصیتی دارن و کاریش نمیشه کرد!نمیتونی بش بگی تو چرا اینجوری هستی چون به خودش مربوطه ! اما خوبه از طرف کس دیگه ای مثل مادرشوهرت که اگه اونم عقیده شمارو داره بهش گوشزد بشه که رفتارش اشتباهه!
به هر حال بعضی ادما ارزش فکر کردن ندارن چه برسه به اینکه بخوای به خاطرش خودتو ازار بدی! عزیزم تو پستت خودت جواب خیلی از سوالاتو دادی ! نزار رفتار زشت اون باعث بشه ارزش خوبی و کار خوب و مهربونیت بره زیر سوال برای خودت حتی!
به نظر منم ازش توقع نداشته باش و کاملا بهش بی اهمیت باش و اصلا ندیده بگیریش ! حرمت خودتم نگه دار و خودتم واسش کوچیک نکن! بعضی ادما خوبی و بدی براشون فرقی نداره ! واسه کسی که نمیفهمه پس بهتره چیزی خرج نکنی!
به نظر من بسه هرچی واسش سنگ تموم گذاشتی ! مثل خودش رفتار کن تا گله مند هم نشی! فردا واسش کادو نبری پس فردا که بچه ات به دنیا اومد ازش توقع کادو داشته باشی و دلخور شی با کادو نیاوردنش! به نظر من اگه شوهرت حرفی نداره کادو هم نبر و اعصابتم به خاطر ادمای بی مقداری مث اون خراب نکن و به زندگی خودت و شوهرت برس
دریا
-
RE: موجودی به نام جاری !!!!
عجب، دقیقا مثل جاری بزرگهٔ من هست. سعی کن برات مهم نباشه. میدونم این حرف توین طلا ممنوع هست. اما بضیها رفتارشون طوری هست که اگر یکی احترام میذاره بهشون بی احترامی میکنن، اما وقتی ببینن یکی بی احترامی میکنه یا محلشون نمیذاره سعی میکنن خودشونو نزدیک کنن به طرف. جاری بزرگهٔ من و الل خصوص خانوادهٔ شوهرم این شخصیت رو دارن.
تو هم امتحان کن
نقل قول:
نوشته اصلی توسط azadehh_mm
عجب، دقیقا مثل جاری بزرگهٔ من هست. سعی کن برات مهم نباشه. میدونم این حرف توین طلا ممنوع هست. اما بضیها رفتارشون طوری هست که اگر یکی احترام میذاره بهشون بی احترامی میکنن، اما وقتی ببینن یکی بی احترامی میکنه یا محلشون نمیذاره سعی میکنن خودشونو نزدیک کنن به طرف. جاری بزرگهٔ من و الل خصوص خانوادهٔ شوهرم این شخصیت رو دارن.
تو هم امتحان کن
طلا = تالار
-
RE: موجودی به نام جاری !!!!
لطف دایم می شه وظیفه!
نکن.
درسته که باید جواب بدی را با خوبی داد، اما حد داره. بعد از مدتی احساس می کنی که خیلی تحقیر شدی و اونها هم عین خیالشون نیست.
این موضوع حتی در روابط آتی بچه هاتون هم تاثیر می ذاره. بچه اش، بچه ی شما را کمتر از خودش می بینه و تحویل نمی گیره. این اتفاقیه که من مشابهش را دیدم.
برای همین هم می گم احترام بذارید، اما به اندازه ای که احترام می ذارن.
در حدی که شوهرت ازت دلخور نشه و نگه که با خانواده من بدی، ازش دوری کن. محلش نذار. هر چی بیشتر تحویلش بگیری فکر می کنه چه خبره!! زبونی احترامش را داشته باش. اما زیاد برات مهم نباشه.
البته حواست باشه که حساب مادرشوهرت از ایشون جداست و برای داشتن روابط خوب با همسر، کم محلی به مادرشوهر ممنوع!!!!
-
RE: موجودی به نام جاری !!!!
دوست گلم خواهش ميكنم منو ببخش :72::72::72:
ميدونم كه از اين حرفم ناراحت ميشي ولي حرفمو ميزنم.
به نظر من جاري شما آدم بدي نيست فقط "فرهنگش" با شما متفاوته! همين باور كن
بعضي آدما زياد آداب اجتماعي بلد نيستند يه خرده منزويند شايد فكر ميكنه شما خيلي واسش كلاس ميذاري (مخصوصا با اون طلاي جداگانه دادن كه همسرت هم مخالفت كرده بود و كاش به حرفش گوش كرده بودي)
يه كمي سعي كن به جاي محبتهاي مادي و ديد و بازديد و ... بهش نزديكتر شي! همين
اگر هم فكر ميكني كه اين طور نيست و جاريت آدم بديه (كه من اين طور فكر نميكنم) خواهر گلم :72: آدم خوبه هر كاري رو واسه رضايت خدا انجام بده اين جوري "هيچ وقت ناراضي نيست" ولي اگه بخواي از مردم انتظار قدرداني داشته باشي "هيچ وقت راضي نيستي"
-
RE: موجودی به نام جاری !!!!
مخالفم یاسا جان!!
لزومی نداره به بهانه ی در راه خدا به کسی لطف زیادی کرد. خدا خودش گفته که ما نباید عمرمون را تلف کنیم، نباید به خودمون ضرر بزنیم و ... جمله های زیادی مشابه این.
به نظر شما محبت کردن به کسی که بجاش بدی میکنه یا بی توجهی، ضرر زدن به روح و روانمون نیست؟ وقت گذاشتن برای کسی که حتی برای یک عیادت هم به خونه ما نمی آد تلف کردن عمر نیست؟؟
-
RE: موجودی به نام جاری !!!!
من نگفتم آدم بايد "حتما" به همه خوبي كنه اما ميگم خوبه اگر هم آدم كار خوبي انجام ميده واسه رضايت خدا باشه تا اگر قدرنشناسي كردند هيچ وقت پشيمون نشي كه اي واي من چه احمق بودم چرا بهش خوبي كردم و...
در ضمن با تعريفاتي كه ايشون كردند( كه حتي كمي از روي ناراحتي نوشته شده) به نظر بنده جاري ايشون "تفاوت فرهنگي زيادي" با اين دوستمون داره (چون من مشابه اين موردو تو خانواده ي دخترخاله ام ديدم) نه اينكه آدم بدجنسي باشه. اين نظر منه اشكالي نداره اگه كسي نظر متفاوت بده! برداشتها متفاوته
-
RE: موجودی به نام جاری !!!!
sara62 عزیز به تالار همدردی
خوش آمدی
عزیز جان به حرفام خوب توجه کن :
وقتی از دیگران انتظار و توقع دا ری دو حالت پیش میاد ، 1 - برآورده میشه 2 - برآورده نمیشه
نتیجه هر کدام از این حالات به نسبت توقعی که داری اینه :
1 - وقتی برآورده بشه ، خیلی به حالت فرقی نمیکنه و احساس درونیت معمولیه ، چون انتظارش رو داشتی
2 - اگر برآورده نشه ، سرخورده و غمگین میشی ، چون انتظار و توقع داشتی که انجام بشه و نشده .
وقتی از دیگران هیچ انتظار و توقعی نداشته باشی هم دو حالت پیش میاد :
1 - دیگران در قبال شما وظیفه خود را به جا میارند یا محبت های خارج از وظیفه بهت دارند .
2 - کاری برای شما انجام نمیدن و توجه بت ندارند .
نتیجه آن :
1 - در حالت اول ( برای بی توقعی ) چون شما هیچ انتظار و توقعی نداشته ای حتی اگر وظیفه ای در مقابلت داشته اند و به جا آورده اند ، برای شما لذت بخشه و گویی آنها هیچ وظیفه ای نداشته اند و محبت خاص بهت داشته اند .
2 - در شکل دوم آن تاثیر تألم برانگیزی در شما بجا نخواهد گذاشت و شما حال و هوای عادی و معمول را خواهی داشت و سرخورده و غمگین نمیشی چون انتظار و توقعی نداشته ای
به نظرت کدامیک آرامش ما را در پی دارد و حتی به ما روحیه ای قوی می بخشه ؟؟
شما در کدام وضعیتی ؟؟
و ..... ادامه دارد ( در پستی دیگر عرض می کنم )
.
-
RE: موجودی به نام جاری !!!!
سارا جان بی خودی خودت را خسته نکن و انرزی نذار.کسی که تا حالا ارزش این همه محبت واحترام را ندونسته بهد از این هم نمی فهمه وبر عکس فکر میکنه که وظیفه ات هست وطلبکار هم میشه.محبت کردن هم جا داره هم اندازه وهم اینکه طرف باید جنبه داشته باشه.مثل خودش مهلش نذار کادو نگرفتی نگرفتی از بهونه های خودش که برات کادو نگرفته بود بیار بذار شیر فهم شه.ولی احترام مادر شوهر وخواهر شوهرت حتی برادر شوهرت را داشته باش.وحتی گاهی از جاریت پیش مادر شوهرت گله کن که من میخواستم صمیمی شم ولی نذاشت تا خدای نکرده فکر نکنن که مقصر شما هستی.هر چند فامیل بودن جاریت با مادر شوهرت کار را سختتر میکنه.ولی زیاد بهش اهمیت نده.
-
RE: موجودی به نام جاری !!!!
سلام به همه دوستای گلم. ممنونم که با دقت تایپیک منو خوندین . واقعا واقعا ارزنده بود نظراتتون.
در اینجا می خوام از فرشته مهربون هم به خاطر مطالب جالبش تشکر کنم . فرشته جون مهربون حرفهای شما کاملا منطقی و حساب دو دو تا چار تا بود. اما دوست عزیز آیا در روابط انسانی میشه همه چیز رو حساب کرد. همیشه با منطق پیش رفت .پس احساس چی؟؟؟؟ آیا میشه توی زندگی که یک عمر هست آدم از کسی هییییییچ توقعی نداشته باشه ؟؟؟!!!!!!!! درسته .قبول دارم .آدم باید بی توقع باشه تا ضربه نبینه اما آیا همیشه میشه اینطوری بود؟ راستش حدود 1 ساله که ماجراهای مختلفی پیش اومده و من واقعا از خانواده شوهرم هیچ توقعی نداشتم چون میدونستم با اینکه میدونن باید کاری بکنن واسه من انجام نمیدن.راستش به قول خودمونی میگن تو کلاس میذاری و ما از این کارا خوشمون نمیاد !!!!!!! نمی دونم جدیدا واسه توجیح کاراشون به اینجور جملات روی آوردن .آخه احترام گذاشتن کلاس گذاشتنه!!!!! جاریم خواهر زاده مادر شوهرمه و از اونجائئکه پدر شوهر م طرف منو بیشتر داره مادر شوهرم واسه جاریم خودشو میکشه.من توی این 1 سال هنوز ندیدم مادر شوهرم از جاریم گله کنه با اینکه بلاها سرش در میاره و جلوی خودم بی حرمتی ها بهش میکنه اما چون خواهر زادشه طرفداریشو میکنه و به احدی اجازه نمیده که بگن بالا چشمش ابروه.درک میکنید که..... حالا شما بگید من با همچین مادر شوهری ،میتونم بهش بگم که جاریم ال کرد و بل کرد ؟؟؟!!!! راست راست میگه نه تو نباید اینکار و میکردی ، نه تو توقع زیادی داشتی، یا میگه نه اون منظوری نداره تو سخت میگیری!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! !!!!! یا هزار تا بهونه میاره تا تبرعش کنه!!!! من راستش اصلا گله نمیکم .چون من تنهام و آخرشم یه جوری حقو به اون میدن که حواسش نبوده یا منظوری نداشته یا .... . راستش در شان خودم نمیدونم بی احترامی کنم به طرف. اخلاقم متاسفانه ایجوریه. راستش مامانم 1 هفته هست که تو بیمارستانه .خواهر شوهرم هم همینطور. جالبه بدونین من هر روز تهران زنگ میزنم جویای حال خواهر شورمم اما دریغ از یک تماس از خانواده شوهرم که با مامانم صحبت کنن و یا حالی ازش بپرسن !!!!! خوب منم آدمم .چطوره که من اگه زنگ نزنم ایراد داره اما اونا این کارو نمیکنن؟؟؟!!!!!!!!!! خوب من به چی دلخوش باشم؟؟؟؟؟ من اینو بی احترامی میدونم شما به این چی میگین؟؟؟؟
البته دوست عزیزی هم که گفته بودن شاید اختلاف فرهنگی باعث این کاراست باید بهشون بگم ما دوتایی مون از یک فرهنگیم اما سطح خانوادگی اونا خیلی پایین تره. من نمیتونم بگم عقلش نمیرسه چراکه خیلی جاها خوب عقلش میرسه .اگه اون عقلش نرسه شوهرش حتما میرسه. چطوره که زمانیکه توقع دارن کادو بگیرن خوب عقلشون میرسه و گله میکنن .اما زمانیکه باید خودشون مایه بذارن نه !!!!!! نه عزیزم این عقلش میرسه و آداب و معاشرت رو خوب بلده . خیلی ها گفتن واسه بچش کادو نبرم. ولی بچه اگه نبرم هیچیکی نمیدونه که اون بدی کرده که من کهدو نبردم ، همه فامیل میگن من بدم یا دارم به بچش حسودی میکنم !!!!!!!!!!!!! میبرم براش . خوبشم میبرم شاید یکم خجالت خودشو بکشه. تا دهن بقیه رو ببندم. من از این موجود بی روح هیچ توقعی ندارم . من اگر هم کادو ببرم فقط و فقط به خاطر اینکه شخصیتم اینطوریه. تربیت خانوادگیم بهم اجازه بی احترامی رو نمیده. نظرتون چیه. بچه ها گاهی میگم ببرم و یه چیز با ارزش. گاهی میگم ببرم اما یه چیز کم ارزش ؟؟؟ چه کنم ؟؟
از مدیر محترم هم کمک می خوام در زمینه اینکه با تنهاییم توی این جمع چیکار کنم؟؟؟ راستش شب یلدا بالا سر مامانم تو بیمارستان نموندم و رفتیم خونه پدر شوهرم که بچه ها تنها نباشن (مادر و پدرشون نبودن) کلی خرید کردیم، شام درست کردم و .... اما اونا گفتن میخوان برن خونه جاریم که دور هم باشن !!!!!!!!!! گفتم من به خاطر شما آمدم .همین جا بمونیم اونا رو بگیم بیان اینور (تو یه ساختمان با همند) گفتن جاریم نمیاد بچش سرما میخوره .ما میریم !!!!!! منم ناراحت شدم گفتم من نمیام . 2 روز پیش جاریم کلی بهم بی احترامی کرده و برادر شوهرم هم پشتشو کرده به من . مسخرست که الانم پاشم برم. بچه ها با پر رویی تمام و به طرفداری از دختر خالشون تو روم واستادن که چرا آمدی!!!!!!!!!!!! ما که میخوام بریم اونور!!!!!!!!!!!!!!!! من و شوهرمم هم پا شدیم آمدیم . یعنی گفتم من نمیمونم. میبینید چطورین ؟؟؟؟ دنیا رو هم که واسشون خوبی کنی آخرش غریبی و طرف اونن!!!!!!!!!! گفتم کاش بالای سر مامانم میموندم و تنهاش نمیذاشتمش به خاطر این قدر نشناس ها !!!!!!!! کلی شبش گریه کردم. دلم به حال سادگیم سوخت . خیلی احمقم که از خودم مایه میذارم. میتونستم بهانه بیارم که بیمارستانم.اما به خاطر اونا رفتم.که اینم آخرش ...... بعد این همه مادر شوهر و پدر شوهرم که بیان عمرا اگه یه تشکر خشک و خالی بکنن که تو میومدی و اینجا تر و خشکشون میکردی و حواشونو داشتی . نمیگن . حالا میبینید.
از مدیر محترم و همه دوستان کمک می خوام در زمینه تنهاییم توی این جمع راهنایی کنن ؟ منخیلی سعی کردم باهاشون یکی بشم اما نمیپذیرند. آخرشم جاریم دختر خالشونو و دست من بی نمک . اینم بگم که جاریم از این موقعیتش سوء استفاده میکنه و دست به سیاه و سفید واسشون نمیزنه. واسش اینا وجود خارجی ندارن . اصلا محلشون نمیذاره. توی اتاقش 3 شبانه روز تنها میشینه اما اینور پیش اینا نمیاد. حالا اگه من اینکارو میکردم اوووووووووووووه اول که مادر شوهرم بود به هفت ملت میرسوند .
-
RE: موجودی به نام جاری !!!!
شوهرت این وسط چی میگه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟بهت حق میده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اگه آره که دیگه مشکلی نیست.اصلا واست مهم نباشن مهم اینه که شوهرت با تویه.
ولی میدونی من همیشه ته دلم به این معتقدم که اگه آدم بتونه غصه نخوره و بی خیال باشه و به خدا واگذارشون کنه خدا خودش یه جوری سرشون میاره که پشیمون بشن.دنیا یه جور نمیمونه هرچی باشه حق الناسه. این به شرطیه که ما تلافی نکنیم و همه چی رو به خدا بسپاریم.
-
RE: موجودی به نام جاری !!!!
سارا جان تاپیک مینا چ را هم بخون. مینا هم یه جورایی تو همچین روابطی گیر کرده. از اونجا هم می تونی اطلاعاتی به دست بیاری.
یه چیزی به مینا گفتم به شما هم می گم. این نظر منه. به آدمهای قدرنشناس نباید لطف کرد. بهشون لطف نکن اما احترام بذار. در حد خودشون. اینجور آدمها یا لطفت را پس می زنند و به بدترین شکل جواب می دن یا بعدها لطفت می شه جزو وظایفت و اگه یه روز ازش غافل بشی طلبکار می شن.
ببخشید یه حرفی می زنم امیدوارم ناراحت نشین. شاید شما یه کم اعتماد به نفستون کمه که اینقد به پروپای خانواده همسر می پیچید و منتظر تاییدشون هستین. شب یلدا که مادر شما بیمارستان بود و مادر شوهرتون نبود ( نمی دونیم کجا ولی هر جا بودن با همسرشون بودن پس احتمال سفری چیزی )، شما چرا پیش مادرت نموندی؟ چرا نرفتی پیش خواهر برادر خودت که تنها نباشن؟ چرا فکر کردی اونها که همه توی یک ساختمون زندگی می کنن تنها می مونن؟؟
-
RE: موجودی به نام جاری !!!!
سلام
خواهر من هم مشکلی شبیه مشکل شما داشت و رفت پیش مشاور.. مشاور بهش گفته بود چون شما از هرجهت از اون بالاترید اون به شما حساسه و یه جورایی خیلی براش مهم هستی اینه که این ادا اصولا رو درمیاره...
شما هم به نظر من زیادی داری به اونا لطف میکنی...درسته شما نمیخواهی بدی رو با بدی جواب بدی و در شان خودت نمیدونی که این کار رو بکنی اما نه به قیمت آزار دیدن از دیگران... ببین من نمیگم به اونا بی احترامی کن اما در این حد هم خوبی نکن...مثلا چه لزومی داره که شما هر روز زنگ بزنی به خواهرشوهرت؟؟ ... وقتی اونا حال مادرت رو نمیپرسن.... سه چهار روز یک بار زنگ بزن... یا اینکه وقتی میری خونه جاری ات بهت بی احترامی می کنن چه لزومی داره زود به زود بری ! خوب رابطه ات رو کم کن... اما هر وقت اونا رو میبینی با احترام و خوش برخورد باش.. همونطور که الان هستی ... اما خوب خیلی نرو خونشون... از اینکه مردم بگن داری حسودی می کنی که کادوی کم قیمت تری می بری نترس!!! چطور اونا از حرف مردم نمیترسن و انقدر به شما بی احترامی می کنن؟؟!!
من اگه جای شما بودم کادو می بردم اما خودم رو نمیکشتم که یه چیزی ببرم که همه انگشت به دهن بمونن... خلاصه کلاس نمیذاشتم:311:.... شوخی کردم عزیز
خلاصه به نظر من انقدر به اونا فکر نکن... زندگی خودت رو بکن... باز هم خدارو شکر به نظر میرسه همسرت طرف شما باشه.... ولی نذار این مسئله به زندگیت لطمه بزنه... حتی جلوی شوهرت هم خیلی از این اتفاقات اظهار ناراحتی نکن هرچند میدونی و شوهرت هم میدونه که حق با شماست... اینجوری عزیزتر میشی...
پست های شما پر از علامت تعجبه!!!! اونم نه یکی یکی...ده تا ده تا... انگار در تحیر عجیبی هستی.:311:.غصه نخور.... این نیز بگذرد...
زمان همه ی آدم ها رو رام خواهد کرد...:324:
-
RE: موجودی به نام جاری !!!!
دیگر آنکه :
نازنین!
بهتره وقتی کاری برای کسی می خواهی انجام دهی به خاطر دل خودت باشه ، به عبارتی کاملاً راضی باشی و از آن لذت ببری ، در این صورت انتظار تایید و قدر شناسی نداری ، چون خودت خود را به خاطر نقش مفیدت تایید کرده ای و چون این نیاز درونی تامین می شود اگر کسی بیرون از وجودت نبیند و قدردان نباشد ، غصه نخواهی خورد حتی از محبتت کم نمی کند .
هر جا مطمئنی محبت ها و ساپورتهایت مضر است به خاطر اینکه به دیگری ضرر نزنی پرهیز کن .
محبت خالصانه ، دلسوزانه ، و از موضع بی نیازی به دریافت پاسخ بهت لذتی خواهد بخشید که در دریافت محبتنخواهی دید .
به نظر میرسه توجه شما به خوب پذیرای کردن و آداب و ..... به خاطر تفاوت نگرش موجبات احساس تکلف در خانواده همسرت بخصوص جاری شما را فر اهم می سازد ، سعی کنید روحیات آنها را درک کنید و مطابق روحیاتشان با آنها رفتار کنید تا در ارتباط با شما احساس تکلف نکنند .( یعنی راحت بگیرید )
به خاطر حرف مردم کاری را انجام دادن آشفتگی به دنبال دارد ، بهتر اینه که هر کاری می کنیم نظر به درست و صحیح بودنش از نقطه نظر معیارهای صحت و سقم داشته باشیم ، تا سرگردان نشویم .
وقتی تصمیم می گیری هدیه ای برای بچه جاری ببری تا اونها خجالت بکشند :
1 - این از خلوص کا ری که انجام می دهید ، می کاهد
2 - بهتره بگوییم می خواهیم الگوی عمل خوب باشیم ( یعنی از ما یاد بگیرند ) نه شرمنده ما شوند .
3 - با این هدف اقدام کردن اگر نتیجه دلخواه ندهد ( احساس کنید شرمنده نشده اند ) موجبات آزردگی شما را فراهم می سازد و خواهید دید که خود باعث به وجود آمدن این رنجش می شوید . و برعکس اگر هرچه می خواهید هدیه دهید مطابق رضایت قلبی باشد و بدون انتظار قدر دانی و بازخورد تایید آمیز ، آنوقت به نظرتان نتیجه در درون شما چه خواهد بود؟
و خلاصه کلام :
شما نیاز به تایید ، مورد قدردانی قرار گرفتن و احترام دیدن دارید ، اصل ماجرا این است .... و رفتارهای جاری شما محرک بروز آن است .
خانمی :
آیا مایلی این نیازها درونی پاسخ بگیرد یا با محرکهای بیرونی ؟؟
وقتی خوب فکر کردی و پاسخ سئوال را بگو ، تا ادامه دهم .
-
RE: موجودی به نام جاری !!!!
سلام و با تشکر از همه دوستان. راستش شوهرم به من حق میده البته در مورد جاریم .اونم کارای جاریم رو که میبینه حرصش میگیره. اما در هر صورت طرفدار خانوادشه. وقتی هم که میبینه حق با منه و نمیتونه بی خودی طرف خانوادشو بگیره ، میگه اخلاقشون اینطوریه و ... یعنی رسما سر پوش رو کاراشون میذاره یا سکوت میکنه.
مینا چ جان واگذارشون کردم به خدا با کله خردن زمین .آخه خیلی دلمو شکستن تو این یک سال.
بهشت جان راست میگی یکی نبود از من بپرسه احمق چرا خانوادتو تنها گذاشتی رفتی پیش اونا؟؟؟!!! راستش پدر شوهر و مادر شوهرم تهرانن که خواهر شوهرم عمل قلب شده. 3 تا بچشون مجرد تو خونه بودن. واسه دلخوشی اونا رفتم.شوهرم دوست داشت برم.گفتم نرم دلگیر میشه.خودم هم دلم نیومد نرم.
چشم بارونی عزیز ممنونم از راهنماییت ، راستش من این کار رو میکردم چون خودم طاقت نداشتم و نگرانش بودم. اما اونها نه !!!
فرشته مهربون واقعا ممنونم از مطالبت. آره راست میگید.من یه جورایی نیاز دارم که اونها تاییدم کنن. راستش هر انسانی نیاز داره وقتی عمل خوبی انجام میده حداقل کاری که طرف مقابل انجام بده اینه که یه تشکر خشک و خالی بکنه ازت.اما دریغ.خیلی وقتا اگه چیزی دستم گرفتم بردم واسشون تشکر درست درمونی نشنیدم.نکه بگن خوبه .نکه بگن بده . فقط بردن تو آشپزخونه !!!! این آدمو حساس میکنه. آره ،من دور برم آدما از هم تشکر میکنن، آدما از هم تعریف میکنن، آدما دل همو به دست میارن. اما اینها اصلا اهل این حرفا نیستن !!! شاید نمی خوان پر رو بشم !! دلمه بردم واسشون بعدها خواهر شوهر میگه دیگه از اون دلمه ها واسم نیاری !!! آخه حتی هم اگه خوشتون نیومد باید اینجوری بگین ؟؟
کار خوب آدم رو اصلا نمیبینند و کارای بد رو هی صبح تا شب یاداوری میکنن.
فرشته مهربان .من دوست دارم وقتی کاری براشون میکنم با رفتارشون حداقل بهم بفهمونن که فهمیدن این کارمو. منی که براشون از خودم مایه میذارم فرقی با جاریم که
هر و از بر تشخیص نمیده ندارم. آخرشم طرف اونن !!
فرشنه مهربون عزیز من هر کاری کردم اول به خاطر این بوده که : تو نیکی میکن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز. راستش خیلی کارها رو واسه رضای خداوند کردم و برام اهیت نداشته که اینها قدر بدونن یا نه. اما از این میرنجم که بعد اینهمه بازم عروس بده منم.چون توقع دارم با من مثل خودم رفتار کنن. من اگه از تنهایی بمیرم حالمو نمیپرسن . شوهرم کارش شیفتیه ، اون که نیست حالی ازم نمی پرسن . مشکلی رو از رو دوشم بر نمیدارن ، اصلاً . یعنی کاری کردن که فهمیدم اگه ازشون بخوام هم انجام منیدن. میگن بیا با ما زندگی کن تا کنارت باشیم . این یعنی اینکه چون از ما دوری ما در قبالت تعهدی نداریم!!!!!! شوهرمم میدونه که وقتی نیس مشکلی پیش بیاد اونا واسم کاری نمیکنن. واسه همین ماشینو داده دست من. و اونها از اینکه میبینن من مستقل تا حد زیادی و از عهده کارام بر میام جلز و ولز میکنن.
-
RE: موجودی به نام جاری !!!!
شما نیاز به تایید ، مورد قدردانی قرار گرفتن و احترام دیدن دارید ، اصل ماجرا این است .... و رفتارهای جاری شما محرک بروز آن است .
خانمی :
آیا مایلی این نیازها درونی پاسخ بگیرد یا با محرکهای بیرونی ؟؟
وقتی خوب فکر کردی و پاسخ سئوال را بگو ، تا ادامه دهم .
[/quote]
:104::104::104:
ممنونم فرشته مهربون. راستش دوست دارم کارای خوبم رو درک کنن نه اینکه بی تفاوت از کنارش بگذرن انگار نه انگار که کاری کردم. راستش به نظرم محرکهای بیرونی باعث پاسخ به نیازهای درونی من میشه.ممنون میشم بیشتر راهنماییم کنید.
-
RE: موجودی به نام جاری !!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sara62
دلمه بردم واسشون بعدها خواهر شوهر میگه دیگه از اون دلمه ها واسم نیاری !!! آخه حتی هم اگه خوشتون نیومد باید اینجوری بگین
آخي! الهي! چقدر تو ماهي! :46: شايد عقلش نميرسه! جدي ميگم خواهرشوهرت ازدواج كرده؟ به نظر من يه كمي شايد هنوز درك و فهمش كامل نيست به نظرم با خانواده ي شوهرت صحبت كن نذار ناراحتيها تو دلت بمونه! البته با كمال احترام و بدون تنش باهاشون درددل نكن. نه اينكه بري پيش ماردشوهرت از جاريت بدي بگي اين هيچ ارزشي نداره و كمكت نميكنه!
-
RE: موجودی به نام جاری !!!!
(يك شنبه ۱۵ مهر ۱۳۸۶ ۱۲:۲۶ عصر)مدیرهمدردی نوشته است:
تاوقتی خوشبختی ما گره به چیزی یا کسی می خوره ، ما باید دنبال آن کس و چیز بدویم و التماس کنیم که همانجایی بروند که ما می خواهیم. در حالیکه در پاسخ من تاکید کرده ام باید روی افکار و ذهن خود کار کنید. ما نمی توانیم آدمهای دنیا را آنطور که می خواهیم و آن هم در کوتاه مدت چنان تغییر دهیم که رفتارشان طبق میل ما باشد.
تو اهمیت را از بیرون خودت کم کن و به خودت اهمیت بده. مثالی می زنم خوب توجه کن:
اگر شما گردنبند طلایی گرانبها و اصلی داشته باشی. خیلی به حرف دوستات که با پوزخند میگویند بدلی هست توجه نخواهی کرد. چون قیمت واقعی در دل خود این طلاست. لذا ارزش آن درون آنست و با تعریف کردن و توجه کردن دیگران هیچ ربطی ندارد. و اگر هم دیگران نپذیرند و از آن تعریف نکنند، از ارزش این طلا کم نمی شود یا طلا از چشم شما نمی افتد.
اما اگر شما شک داشته باشید که این گردنبند طلاست، و مرتب در چشم این و اون به دنبال ارزش آن باشی. با هر متلک ، خنده و بی توجهی به خودت و این گردنبند شک می کنی. کافیست که ارزش واقعی این گردنبند را بدانی تا خودت قیمتش را دانسته و دنبال تعریف و توجه های دیگران به آن نباشی.
البته این یک مثال است. ولی نکته ای که مهم است ، این است که طبق پاسخهای قبلی ( که امیدوارم این بار به قصد عمل کردن به آن فکر کنی)، شما لازم است ارزش واقعی خودت را بدونی، ( حالا می خواهد مادر شوهر توجه و صحبت و ... با شما داشته باشد یا نه). اما رفتار شما نیز با آنها تابع ارزشها و معیارهای خودت هست. اگر شما فردی خود ساخته و خودانگیخته باشید. می توانید طبق معیاری که درست می دانید رابطه مودبانه ای با آنها داشته باشید. ولی خیلی برای اخمها و بی توجهی ها اصلا ارزش قائل نباشی . از طرفی هم آنقدر ضعیف نباشی که تحت تاثیرات آنها فراموش کنی که ارزشهایت چیست و واکنشهایی شبیه خود آنها به آنها نشان دهی.
تمام این مطالب با فرض اینست که شما خوب مطلق و آنها بد مطلق باشند.( که بنده به این مطلق ها زیاد اعتقاد ندارم) و عقیده دارم اگر شما بتوانید طبق شناخت خود و ارزشهای درونی خود درست رفتار کنید به مرور شاهد تغییرات مثبتی در زندگی خود خواهید بود.
اینو چند بار بخون و سعی کن انجامش بدی.خودمم همین کارو کردم، اگه سرچ کنی مطالب خوبی پیدا میکنی عزیزم:46:
-
RE: موجودی به نام جاری !!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مینا چ
(يك شنبه ۱۵ مهر ۱۳۸۶ ۱۲:۲۶ عصر)مدیرهمدردی نوشته است:
تاوقتی خوشبختی ما گره به چیزی یا کسی می خوره ، ما باید دنبال آن کس و چیز بدویم و التماس کنیم که همانجایی بروند که ما می خواهیم. در حالیکه در پاسخ من تاکید کرده ام باید روی افکار و ذهن خود کار کنید. ما نمی توانیم آدمهای دنیا را آنطور که می خواهیم و آن هم در کوتاه مدت چنان تغییر دهیم که رفتارشان طبق میل ما باشد.
تو اهمیت را از بیرون خودت کم کن و به خودت اهمیت بده. مثالی می زنم خوب توجه کن:
اگر شما گردنبند طلایی گرانبها و اصلی داشته باشی. خیلی به حرف دوستات که با پوزخند میگویند بدلی هست توجه نخواهی کرد. چون قیمت واقعی در دل خود این طلاست. لذا ارزش آن درون آنست و با تعریف کردن و توجه کردن دیگران هیچ ربطی ندارد. و اگر هم دیگران نپذیرند و از آن تعریف نکنند، از ارزش این طلا کم نمی شود یا طلا از چشم شما نمی افتد.
اما اگر شما شک داشته باشید که این گردنبند طلاست، و مرتب در چشم این و اون به دنبال ارزش آن باشی. با هر متلک ، خنده و بی توجهی به خودت و این گردنبند شک می کنی. کافیست که ارزش واقعی این گردنبند را بدانی تا خودت قیمتش را دانسته و دنبال تعریف و توجه های دیگران به آن نباشی.
البته این یک مثال است. ولی نکته ای که مهم است ، این است که طبق پاسخهای قبلی ( که امیدوارم این بار به قصد عمل کردن به آن فکر کنی)، شما لازم است ارزش واقعی خودت را بدونی، ( حالا می خواهد مادر شوهر توجه و صحبت و ... با شما داشته باشد یا نه). اما رفتار شما نیز با آنها تابع ارزشها و معیارهای خودت هست. اگر شما فردی خود ساخته و خودانگیخته باشید. می توانید طبق معیاری که درست می دانید رابطه مودبانه ای با آنها داشته باشید. ولی خیلی برای اخمها و بی توجهی ها اصلا ارزش قائل نباشی . از طرفی هم آنقدر ضعیف نباشی که تحت تاثیرات آنها فراموش کنی که ارزشهایت چیست و واکنشهایی شبیه خود آنها به آنها نشان دهی.
تمام این مطالب با فرض اینست که شما خوب مطلق و آنها بد مطلق باشند.( که بنده به این مطلق ها زیاد اعتقاد ندارم) و عقیده دارم اگر شما بتوانید طبق شناخت خود و ارزشهای درونی خود درست رفتار کنید به مرور شاهد تغییرات مثبتی در زندگی خود خواهید بود.
اینو چند بار بخون و سعی کن انجامش بدی.خودمم همین کارو کردم، اگه سرچ کنی مطالب خوبی پیدا میکنی عزیزم:46:
احسنت
اونچه قصد داشتم بیان کنم را شما به خوبی بیان کردی .
حالا دوست عزیزمون باید خوب فکر کنه و تصمیم بگیره که همچنان وابسته به تایید و تحسین دیگرن باشه ، یا از این وابستگی رهیده و به خود متکی باشه و با شارژ از درون نشاط و شادابی و احساس رضایت و امنیت خاطر بیابد
اگر بخش دوم ، انتخابش بودکه همدردی و یاران همدردی میتونند کمک کنند .
-
RE: موجودی به نام جاری !!!!
با سلام به همه دوستان.
:104::104::310:
دستت درد نکنه مینا چ جووووون. مطلب و توصیه خلیلی جالبی بود. وقتی میخوندم با خودم گفتم : واقعا درسته ....
از شما و فرشته مهربوون متشکرم که انقد پی گیر مشکل من هستید . ممنون.
راستش با خوندن این مطلب راهمو تا حدودی پیدا کردم.من به خاطر کارهای اونا که نباید از ارزشهای خودم دست بردارم تبدیل بشم به موجودی مثل اونا!!!!! هر چند واسم خیلی سخته . و میدونم همچنان اونها به بی توجهی هاشون ادامه میدن . اما سعی میکنم اون کاری رو که درست میدونم انجام بدم .کاری که در شخصیت خود منه . به خاطر خودم . نه به خاطر اونا. و خودمو آماده میکنم که طبق معمول بی تفاوتی ببینم :302:
اما مهم اینکه پیش دل خودم شرمنده نباشم. هی نگم به خودم که کاش بد نمیکردم. کاش کار درست رو انجام میدادم!!!!امیدوارم ایندفعه بی اعتنایی نبینم .
یه نکته جالب دیگه: جاریم پیش مادر شوهر یا پدر شوهرم شاکی شده که ما نرفتیم دیدنش !!! منم گفتم ما که رفتیم اما هنوز کادوشو ندادیم چون منتظر بودیم شما به سلامتی برگردید. هول شده طفلی :227:
:300:
راستی یه مشکل جدید هم تقریبا مرتبط برام پیش اومده
شوهرم خیلی گُله اما خیلی تحت تاثیر مامانشه.راستش مامانم که مریضه این چند مدته هی میرفتیم دیدنش و ملاقاتش .اما شوهرم دست خالی رفت دیدنش. فقط گفت به من که دست خالی داریم میریم ، چیزی نبریم ؟ از اونجاییکه دسترسی به مغازه نبود گفتم عیب نداره ، یه وقت دیگه .....
اما روزهای بعد دیگه بی خیال شد !!! منم که دوست ندارم خودم بهش بگم . کلی خجالت میکشم پیش خانوادم که شوهرم دست خالی میاد و از طرفی دامادم.ن همیشه با دست پر!!!!! به شوهرمم چیزی نمیگم که میترسم بهش بر بخوره که مقایسش میکنم. از طرفی خودم شوهرم که شیفت بود ملاقات خواهر شوهرم رفتم واسش دسته گل و ... بردم شاید شوهرم متوجه بشه. اما بازم که دیشب رفتیم ملاقات مامانم چیزی نبرد!!!!! خیلی دلگیرم . نمیدونم چرا این کارو میکنه ؟؟؟؟
-
RE: موجودی به نام جاری !!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sara62
.اما شوهرم دست خالی رفت دیدنش. فقط گفت به من که دست خالی داریم میریم ، چیزی نبریم ؟ منم که دوست ندارم خودم بهش بگم . کلی خجالت میکشم پیش خانوادم که شوهرم دست خالی میاد و از طرفی دامادم.ن همیشه با دست پر!!!!!
خانمي!:72::72:
اينقدر به اينكه كي دست پر مياد كي دست خالي، كي چي مياره و... توجه نكن. اينا كه ملاك محبت نيست. به نظرم شما يه كم ديگه زيادي داري سخت ميگيري!
-
RE: موجودی به نام جاری !!!!
من که باشم میگم
راستی یادمون نره امشب که میریم یه دسته گلم ببریم. شما دفعه قبل گفتی اما من بس که سرم شلوغه یادم میره
:311:
-
RE: موجودی به نام جاری !!!!
سلام
آره ، فکر خوبیه :104:
-
RE: موجودی به نام جاری !!!!
سلام دوستان خوب من برگشتم
چند روز پیش که شوهرم رفته بود خونه مامانش. جاریم بهش میگه از خانومت گله دارم !! روز چهارم آمد دیدنم !!! شوهرمم ازم دفاع میکنه و میگه : خانوم منم اگه دیر دیدنت اومده به خاطر اینکه ازت ناراحت بوده خوب شما هم پاش که شکست حالشو نپرسید حالا چطور گله مندی!!!!!
شوهرم میگه یه کم من و من کرد و گفت من که اومدم.شوهرم میگه گفتم آره اومدی اما یک هفته بعد از اینکه پاشو از گچ باز کرد !!!!!!:227:
راستش از اینکه شوهرم جوابشو داده و واسه من نذاشته خوشحالم.دوس نداشتم خودم ازش گله بکنم.کلا اهل گلایه نیستم. چون میگم اگه گله کنم فکر میکنه چقدر برام مهمه .
بعدم بهش گفته بود که ما تصمیم داشتیم بابام اینا که آمدن بیاییم خونتون(می خواسته بگه چیه هول شدی کادو نگرفتی:163:)
خلاصه .چند روز پیش وقت گرفتیم بریم خونشون.رفتیم. و کادوشم بردیم. اما زیاد خودمو اذیت نکردم. در حد خانوادشون بردم. یعنی مثل بقه که بهش کادو داده بودن منم توهمون سبک بردم.
-
RE: موجودی به نام جاری !!!!
از همسرت به خاطر حمایت بجا از شما تشکر میکردی و این باز خورد رو بده که اینجوری در کنارش به خوبی احساس امنیت می کنی .
-
RE: موجودی به نام جاری !!!!
سلام فرشته مهربون . حق با شماست.اما یه سوال واسه خودم پیش اومد: چرا من از شوهرم تشکر نکردم بابت این کارش!!!!!!!! راستش یه وقتایی فکر میکنم هنگ میکنم تو روابطم با شوهرم. خیلی خوشحال شدم تو دلم.اما تشکر نکردم !!!
حالا هم یه وقت دیگه سر بحثو باز میکنم و تشکر میکنم ازش.
فرشته مهربون و همه دوستای گلم .ممنونم که منو حمایت کردید و تنهام نذاشتید. از نظرات همه واقعا بهره بردم . مچکرم بچه ها .:43::104::227:
-
RE: موجودی به نام جاری !!!!
سلام من هم درست مشکلی شبیه به مشکل شما دارم اما کمی بدتر . و اون اینکه جاری من سعی در پاشیدن زندگی من داره و در این راه از هیچ تلاشی فروگدار نیست اخیرا هم سیاست جدیدی پیشه کرده و اون اینکه خودش رو به همسرم نزدیک کرده در حالی که بین من و برادر شوهرم فاصله انداخته یعنی حرفهایی از برادر شوهرم به من گفته که دارم دیونه می شم راست یا دروغ نمی دونم ولی با این کارش منو گرفتار یه کابوس هولناک کرده به طوری که وقتی برادر شوهرمو می بینم اعصابم خرد می شه حرفی هم نمی تونم بزنم چند ماهی باور کن حالم انقدر بد بود که همه اش به خودم حرف می زدم اون بی نهایت به من حسادت می کنه چون از هر نظر با اون متفاوتم خانواده همسرم هم منو خیلی دوست دارن اما نمی دونم با این کارهاش چه آینده ای پیش رو دارم تازه گی ها با اینکه خامواده بسیار بسیار مدهبی داره و در روستا زندگی می کنن پیش همسرم دامن بسیار کوتاه می پوشه که نمی دونم چی می خواد بگه .
راستش من بعد از سالها احترام گذاشتن و گذشت دیگه خسته شدم و تصمیم گرفتم حالشو بگیرم نتیجه رو بهت می گم اگه پیشنهادی داری بگو من بهت پیشنهاد می کنم که باید تغییر رویه بدی گاهی برای این طور انساناهای کج فهم شوک لازمه
-
RE: موجودی به نام جاری !!!!
یه ضرب المثل عربی میگه:
مركب الضرائر سار، ومركب السلائف غار
ترجمه تحت اللفظی اش میشه: قایق هوو ها به سر منزل رسید ولی قایق جاری ها سرنگون شد! (یه چیزی تو این مایه ها)
و این یعنی اینکه: رابطه جاریها با هم بدتر از هوو هاست!
البته من تجربه نکردم. ولی یادم نمیاد کسی از جاریش خوب گفته باشه.
به هر حال خواستم جو عوض شه! :311:
-
RE: موجودی به نام جاری !!!!
سلام ساراجونم
عزيزدلم اصلا ناراحت نباش منم اين مشكل رو دارم من 2 تا جاري دارم يكيش خواهر خودمه و يكي ديگه غريبه - قبل از اينكه منم وارد اين خانواده بشم خواهرم عروس خانواده بود و جاري همون خانم - اونايه شهر ديگه بودن و عقد خواهرم توي شهر خودمون بود وقتي خواهرم مراسم عقدش بود نه اومد و نه حتي تلفني تبريك گفت - وقتي پدرم فوت كرد جاري خواهرم كه الان جاريه خودمم هست حتي يه تماس نگرفت براي تسليت - قبل از اينكه من وارد اين خانواده بشم جاريم اصلا رابطه ي خوبي با خانواده ي همسرم نداشت خواهرم برام تعريف ميكرد - بعد از اينكه عقد با همسرم عقد كرديم براي عروسي خواهرشوهرم رفتم شهري كه همسرم و خانوادش هستن و حدود يكماه اونجا بودم دريغ از يكبار كه بهم بگه حالا دعوت هيچي بگه بيا يه سري بزن تازه بعد از يكماه كه خودم خواستم برم و زنگ زدم گفتش كه ميخواد بره خونه فاميلشون و يكي دوروز بعد زنگ زدم دوباره گفتم ميخوام بيام ببينمت دارم ميرم گفتش كه مامانم مهمون داره ميخوام برم اونجا - توي اون چند وقتي كه اونجا بودم خودشو خفه كرد از بس كه از خانواده همسرم كه عمه ي خودم ميشه بد گفت - وقتي من برگشتم ديده بود با خونواده همسرم روابط خوبي دارم و با هم خوب هستيم ديگه اونم رفت و آمدش رو زياد كرده بود و هرچي حرف دوست داشته از زبون من به خواهرشوهرم گفته - خيلي ناراحت شدم ولي ديگه برام مهم نيست چون بنظرم از هركي بايد به اندازه ي فهم و دركش انتظار داشته باشم . همينكه ميدونم همسرم ميدونه كه رفتارم با اطرافيان چطوري هستش برام كافيه و برام مهم نيست كه جاريم چه رفتاري باهام داشته باشم مهم اينه برام كه خودم رو همونطوري كه هستم نشون بدم نه اونطوري كه حس ميكنم اطرافيان دوست دارن - منظورم دوروبودن جاريمه -