-
ارتباط شوهرم و دوستش به زندگیمون لطمه میزنه
سلام دوستان گلم
یه مشکلی برام پیش اومده و می خوام با کمک از شما و تالار حلش کنم
از ابتدای آشنایی من و شوهرم یکی از دوستان شوهرم همیشه باهاش بوده ...آقای "م" هم رشته همسرم هست ،شوهرم و آقای "م " با هم یه شرکت ساختمانی داشتند که بعد از ازدواجمون شوهرم فعالش می کنند....شوهرم به خاطر کارش میاد شهرشون ...و اکثرا اوقات تنهایی اش رو با این اقا پر میکنه
یکسال بعد از اومدن شوهرم ،من هم اومدم شهرستان و از قضا با این خانوم و اقا همسایه شدیم
خانواده ی شوهرم اقای "م" رو قبل از ازدواج پسرشون می شناختند و به من می گفتند که نذار این دوتا با هم شریک باشن ... اقای "م " زیاد قابل اعتماد نیست
من هم اون موقع بلد نبودم و سعی کردم حرف اونها رو گوش کنم و بدون اینکه شوهرم بفهمه که خواست خونواده اش هست اینها شراکتشون رو کنار بذارن
هرکاری که می تونستم انجام دادم تا شوهرم با آقای "م" شراکتش رو تمام کند ... که این اتفاق افتاد
با خرید خونه ، ورفتن از همسایگی این آقا و خانم ، ارتباطمون هم کم و کمتر شد ...دیگه ازشون خبری نبود و شوهرم هم چیزی در خصوص شرکتش و برهم خوردن شراکتش با آقای "م" چیزی عنوان کرد ...بعد از مشکلات اخیر زندگی مون و طی کردن بحران های پیش اومده ،
فقط یکبار شوهرم بهم گفت :تقصیر تو بوده که من با "م" بهم زدم هرچی بود اون مثل خودم مهندس بود با اقای "م" کلی کارهایم پیش می رفت چون "م" خیلی اهل حساب و کتاب بود
توی اون هشت ماه که من و شوهرم ازهم دور بودیم شوهرم یه شرکت جدید ثبت می کنه بدون شراکت با دیگری
تا اینکه دوباره سرو کله ی اقای "م" پیدا شد
-
Re: ارتباط شوهرم و دوستش به زندگیمون لطمه میزنه
تا حدودی دوباره ارتباط بین ما و اونها شکل گرفت...خانوم "م" از اون مدتی که من و شوهرم جدا از هم زندگی می کردیم پرسید ... من بهش گفتم الان با هم خوبیم
هر مردی خوبی و بدی داره بالاخره من هم اشکالاتی داشتم ولی با مشاوره خیلی در ارتباط بودم و الان خیلی خوبم و از زندگی ام راضی ام
خانوم "م" گفت اونها هم به خاطر مشکلاتشون پیش روانشناس رفته اند ...اما همچنان زندگیشون پر از مشکل هست
با زیاد شدن روابطتمون ، کم کم دوباره پای مشکلات قبلی داشت به زندگی ام باز می شد که من در مورد این قضیه از مشاور کمک گرفتم
مشاور گفت سعی کنم ارتباطم رو با خانواده "م" کم کنم
و همین رویه رو در پیش گرفتم
=== من به شوهرم گفتم
عزیزم زندگی خودمون رو با اونها مقایسه کن
من و تو از 11 سال پیش تا حالا همون زندگی رو داریم ولی عشقمون بیشتر شده
ولی خانم و اقای "م" که کلی زندگیشون از نظر مالی بالاس عشق توی زندگیشون نیست
بهش گفتم من تو همدیگر رو داریم و عاشق یکدیگریم
اقای "م" مرد خوبیه ولی عملا داره به ارتباط عاشقانه ی ما حسادت می کنه
از اول ازدواجمون تا الان را یکبار با هم مرور کردیم و خود شوهرم هم به این نتیجه رسید که اقای "م" شدیدا خودش و خانومش رو با من و همسرم مقایسه می کنه و هربار اونها میان توی زندگیمون ... برای من و شوهرم مشکل و دلخوری پیش میاد و جال اینکه هر موقع من و شوهرم توی خوشی هستیم و شدیدا عشقولانه ایم سر و کله اقای "م" و خانومش پیدا میشه
به همسرم گفتم
من الان با خانواده ی خودم و خانواده ی تو قطع ارتباطم که ارامش داشته باشیم تو هم با هردو خانواده قطع ارتباطی حالا که تازه داریم باهم زندگیمون رو می سازیم نذاریم کسی این ارامش رو ازمون بگیره
قبول کرد و خوب بود
===
اگرچه من سعی کردم کلا از ارتباط نزدیک با خانم "م" پرهیز کنم و جواب تلفن هایش را ندهم اما خانوم "م" اینبار وقتی دعواشون می شد وقتی من خودم رو کنار کشیدم به موبایل شوهرم زنگ میزد و تمام حرفهایی که بین خودشو شوهرش اتفاق افتاده بود به شوهرم می گفت و شوهرم درگیر ماجرای زندگی این خانم و آقا می شد و تاثیرات مشکلات اونها در زندگی ما نمود پیدا می کرد
از وقتی من و شوهرم اشتی کردیم اقای "م" اویزون شوهرم هست تمام کار و بارش رو تعطیل کرده
60 میلیون تومن به شوهرم قرض داده ---- که به شوهرم یه حس مدیون بودن دست داده ---- و توی همه ی کارهای شوهرم دخالت می کنه ...
من به همسرم می گم دوستت بهت قرض داده و تو بهش پس میدی ...
من به تو اعتماد دارم بدون پول اون هم می تونی کارت رو پیش ببری
======
به خاطر اون قرضی که اون اقا داده و این پول فقط توی حساب شرکت هست و جایی هزینه نشده
عملا شوهرم گوش به فرمان اقای "م" هست
مثلا آقای "م" میگه ناهار نمی خواد بری خونه ... با هم ساندویچ می خوریم
اوایل شوهرم می گفت نه خانومم منتظره
و حتی به "م" هم می گفت تو هم برو خونه برای زنها این چیزهای کوچیک مهم هست
اما الان عملا به حرف "م" گوش می کنه و صبح میره شب میاد
به خاطر "م" با من دعوا می کنه
وای خدایا
من هرچی دارم سعی می کنم از این خانواده دور باشم ...نمیشه
به یکی از دوستانم زنگ زدم که ارومم کنه
و ازش راهنمایی خواستم
یه سری حرفهایی رو بهم زد ... اروم شدم ... قرار شد شب که همسرم اومد در مورد این خانم و رفتارش فقط در حد اینکه من به ادامه ی ارتباط شوهرم با اقای "م" خوش بین نیستم صحبت کنم ( با لحن عاطفی و مهربان)
.. همین کار رو هم کردم
شوهرم فریاد کشید که به کار من کار نداشته باش خودم می دونم چه جوری و با کی ارتباط داشته باشم....
تو همش رفتارت مثل گذشته است
باز داری به من گیر میدی ... اینجوری من هم مثل قبل می شم
دیگه ادامه ندام ... سکوت کردم .... چیزی نگفتم ...
*
*
*
*
*
اونقدر تلاش کردم اونقدر راهکارهای متفاوت رو رفتم ولی الان به بن بست رسیدم
کمکم کنید چه راهی رو در پیش بگیرم ؟
-
RE: ارتباط شوهرم و دوستش به زندگیمون لطمه میزنه
سلام خانم بالهای صداقت
شما که خودتون استادید و ما همیشه از شما راهنمایی می خوایم. نمی دونم چی بگم.
خوب شاید واقعاً برای شوهرتون امکان نداره که ارتباط کاریشو با آقای م قطع کنه، ولی حالا که شوهرتون با آقای م شریک هستن چرا حتماً باید با هم ارتباط خانوادگی هم داشته باشین؟
شاید بد نباشه که اول از همه ارتباط خودتونو با خانم م کم کنید، شوهرتون رو هم از این تصمیمتون با خبر کنید و از اونم بخواید که با خانم م سرسنگین برخورد کنه. بگید که واقعا آرامش رو از زندگیتون گرفته. با توجه به چیزهایی که گفتین فکر نمی کنم آقای م هم از این کار دلخور بشن و تو ارتباط کاریشون با هم تاثیر بذاره.
به نظرم در درجه اول همین کارو انجام بدین، احتیاجی هم نیست که فعلا از شوهرتون بخواید که ارتباطشو با آقای م قطع کنه.
-
RE: ارتباط شوهرم و دوستش به زندگیمون لطمه میزنه
بالهاي صداقت عزيز شما خودتون بيشتر از ما تجربه و تحمل و... دارين و بهتر ميدونين چيكار كنين اما به نظر من يه مدتي كلا باهاشون قطع رابطه كن با خانم م در تماس نباش و اگه اومدن خونتون زياد محلشون نزار زياد حرف نزن يا اگه خانم م از مشكلاتش گفت حرف را جاي ديگه بكشون وقتي هم شوهرت بگه بريم خونشون نرو تا ببين چي ميشه من مطمئنم شما موفق ميشي شما صبور و با تجربه اي
موفق باشي
-
Re: ارتباط شوهرم و دوستش به زندگیمون لطمه میزنه
ممنون اقای گرین
من ارتباطم رو خیلی خیلی کم کردم
ولی همون طور که گفتم
نقل قول:
خانوم "م" اینبار وقتی دعواشون می شد وقتی من خودم رو کنار کشیدم به موبایل شوهرم زنگ میزد و تمام حرفهایی که بین خودشو شوهرش اتفاق افتاده بود به شوهرم می گفت
این خانم و اقا با بیان مشکلاتشون روی زندگی ما تاثیر می گذارند
من با شراکت آقای "م" با همسرم مشکلی ندارم
با پول قرض دادن ایشون هم به شوهرم مشکلی ندارم
این ها مربوط به روابط کاری شوهرم هست و من نه دخالتی داشته و نمی خواهم داشته باشم
شوهرم خودش این مسائل رو بازگو می کنه و من فقط گوش می کنم .... حساس نیستم و به همسرم هم چیزی نمی گویم .... وارد دنیای مردونه اش و رابطه اش با دوستانش نمی شوم
متاسفانه شوهر من تا کنون نتونسته مدیریتی صحیح بر این رابطه داشته باشه و تاثیر منفی ای که رابطه خانم و اقای "م" روی زندگی ما می گذارند روز به روز داره بیشتر میشه
من به سهم خودم رابطه ام را با خانم و اقای "م" کم کردم
از 10 تا تلفن این خانم یکی رو جواب میدم
تمام بیرون رفتن ها و با هم بودن ها رو دارم با سیاست جوری کنسل می کنم که نه اونها متوجه بشن و جبهه بگیرن و نه شوهرم ازرده بشه از اینکه رابطه ام را با خانواده ی دوستش دارم کمرنگ می کنم
اما یک تنه نمی تونم
وقتی از شبانه روز همسرم به غیر ساعت خواب فقط یک ساعت در خانه هست اون هم بعضی وقت ها مشغول ناهار یا شام یا تلویزیون چه جوری می تونم تاثیر مخربی رو که همنشینی اقای "م" با همسرم داره رو از بین ببرم
من حتی خیلی عاشقانه به همسرم گفته ام : عزیزم خیلی خوشحالم که تو شرکت داری و کم کم داره پا میگیره و مطمئنم که نمی ذاری روابط کاری و ارتباطاتت روی زندگیمون تاثیر بذاره ... ویه جوری بهش گفتم خیلی خوبه که رابطه ی کاری که با اقای "م" داری رو توی زندگیمون نمیاری
در حالیکه شوهرم داره بدترین تاثیرها رو از اقای "م" میگیره و روی زندگیمون میاره تا جایی که من بدهکار هم شد که زندگی رو دارم تلخ می کنم
-
RE: ارتباط شوهرم و دوستش به زندگیمون لطمه میزنه
بالهای صداقت عزیز:
شما خوشبختانه خودتون اونقدر توانایی داشتید و دارید که توانستید مجددا زندگی تان را بسازید . پس جای نگرانی وجود نداره. شما که در جریان مشکل من بودید منم تقریبا مشکلی مثل شما را داشتم منتها در مورد من شوهرم در نهایت به نقطه ای رسید که متوجه شد رفت و آمد با فلان خانواده برای زندگیمان خطر آفرین است و خودش قاطعانه قطع ارتباط کرد انشااله شوهر شما هم روز یبه این نتیجه برسه اما بنظر من شما هم خیلی خیلی روی این موضوع حساس شده اید دوست خوبم سعی نکن حساسیت زیادت باعث مشکلات بیشتر در زندگی شما بشه. خانم م مسیج داد خب نیازی نیست شما جوابشو بدید بیخیال باش عزیزم سعی نکن باهاشون وارد یک جدال ناخاسته بشی . یه مدت اصلا در موردشون سراغی از شوهرت هم نگیر جواب تلفنها رو یا نده یا به سردی و با بهانه های مختلف کوتاه بدید مثلا وای شیر سر رفت من بعدا تماس می گیرم و بیخیال تماس شو. بنظر من باید از حساسیت موضوع کم کنید. یه مدت این روش شاید بتونه بهتون کمک کنه
-
RE: ارتباط شوهرم و دوستش به زندگیمون لطمه میزنه
بالهاي صداقت عزيز من كه از خوندن اين پستها سرم درد گرفت فكر مي كنم بعضي از مردها لياقت زندگي و همسر خوب را ندارند.:302::316::47::161::54:
-
Re: ارتباط شوهرم و دوستش به زندگیمون لطمه میزنه
ممنون ویونا جان
حتما سعی می کنم کمتر ذهنم رو درگیر این قضیه کنم ... و راست می گی بهتر بود اصلا به پیامش جواب نمی دادم ...
حق با توهست باید بیشتر ارامشم رو حفظ می کردم
گذشته از همه ی اینها
مشکل من اینه
حتی با کم کردن و به صفر رسوندن رابطه ی خودم با اون خانواده چون شوهرم ارتباطش رو کم نمی کنه این تاثیر منفی روی زندگیمون هست... وقتی من رابطه ام را با خانوم "م" بینهایت کم کردم ... این خانم با موبایل شوهرم تماس می گیره و درد و دل می کنه ... اینجاست که مشکلات اونها روی زندگیمون تاثیر میذاره
ویونای عزیز گفتی شوهرت به اون نقطه رسید که رفت و امد با فلان خانواده خطرسازه
من عملا این رفت و امد رو به صفر رسوندم ولی به دلیل ارتباط تنگاتنگ شوهرم و اقای"م" این تاثیرات توی زندگیمون هست
راهنماییم کن چه جوری شوهرت به اون نقطه رسید و رفتار شما چگونه بود؟
اوین عزیز سلام
زیر پستت تشکر نمی زنم چون با عرض پوزش سخنت رو قبول ندارم ....
ولی از اینکه به تاپیکم سر زدی ازت تشکر می کنم :72::72::72::72::72::72::72:
اوین عزیز من تونستم زندگی ام رو از بینهایت زیر صفر به صفر برسونم پس می تونم از صفر به بالای صفر برسونم
وقتی زیر صفر بود اومدم اینجا راهش رو یاد گرفتم الان هم اومدم که دوباره یاد بگیرم
باز هم مرصی :72::72:
-
RE: ارتباط شوهرم و دوستش به زندگیمون لطمه میزنه
بي صبرانه منتظر حل اين مشكلتون هستم:72:
-
RE: ارتباط شوهرم و دوستش به زندگیمون لطمه میزنه
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
اوین عزیز سلام
زیر پستت تشکر نمی زنم چون با عرض پوزش سخنت رو قبول ندارم ....
ولی از اینکه به تاپیکم سر زدی ازت تشکر می کنم
اوین عزیز من تونستم زندگی ام رو از بینهایت زیر صفر به صفر برسونم پس می تونم از صفر به بالای صفر برسونم
وقتی زیر صفر بود اومدم اینجا راهش رو یاد گرفتم الان هم اومدم که دوباره یاد بگیرم
:104::104::104::104::104::104::104:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط green
شوهرتون رو هم از این تصمیمتون با خبر کنید و از اونم بخواید که با خانم م سرسنگین برخورد کنه. بگید که واقعا آرامش رو از زندگیتون گرفته. با توجه به چیزهایی که گفتین فکر نمی کنم آقای م هم از این کار دلخور بشن و تو ارتباط کاریشون با هم تاثیر بذاره.
خانم بالهای صداقت منم به همین دلیل گفتم که از شوهرتون بخواید که خیلی اون خانم رو تحویل نگیره. تا حالا بهشون گفتین که اگه اون خانم تماس گرفت که درددل کنه خیلی سرد باهاش برخورد کن؟؟ اگه آره عکس العملشون چی بوده؟
بازم تکرار می کنم چون شوهرتون کارش در ارتباط با آقای م هست به نظرم طبیعیه که به خواسته شما برای قطع ارتباط با آقای م حساسیت نشون بده. بهتره فعلا فقط سعی کنید ارتباطتونو (خودتون و شوهرتون) فقط با خانم م قطع کنید و کاری به ارتباطات دوستانه شوهرتون با آقای م نداشته باشین.
-
RE: ارتباط شوهرم و دوستش به زندگیمون لطمه میزنه
بالهای صداقت عزیز:
خیلی خوبه که تصمیم گرفتی اینقدر حساس با این قضیه برخورد نکنی. درسته الان همسر شما بخاطر ارتباط مالی با اون آقا به اصطلاح مدیونشه اما بنظر من عدم توجه شما و ادامه زندگی قشنگتون به همون روالی که در پیش گرفته بودید خیلی میتونه موثر باشه. همسر من هم اوایل قبول نمی کرد و نظرش این بود که چون ما در شهر محل سکونتمون کسی رو نداریم باید با خانواده مورد نظر رفت و آمد کنیم اما خب بعد از مدتی وقتی مدام من از تلخی رابطه ناسالم با اونها می رنجیدم چند بار اونم تو دام این برخوردها افتاد و خداراشکر خودش به این نتیجه رسید البته من با راهنماییهای اون موقع نقاب عزیز، آنی گرامی و فرشته مهربان سعی کردم اصلا مقابله به مثل نکنم حتی زمانی جلوی افرادی که خیلی برام محترم بودند خانم مورد نظر گفت اینها بچه شان را خوب تربیت نکرده اند مادرش همه اش سرش توی درس و کتابه اگه از اول تربیتشو به من سپرده بودند بلد بودم چکارش کنم اما من یادم به تالار و رهنمودهاش افتاد و با متانت فقط لبخند زدم. از اون روز به بعدش همه جا شوهرم میگه که خانم من با احترام با اینها برخورد کرد اما من خودم (شوهرم)باهاشون مشکل دارم و نمیتونم تحملشون بکنم. بنابراین: با توجه به اینکه خداراشکر زندگیتان به سمت بازسازی بسیار خوبی پیش رفت در درجه اول کاهش شدید حساسیت را در پیش بگیرید. حتی اگه شوهرتون راضی به قطع رابطه نشده با فواصل طولانی رفت و آمد کنید و تو اون شرایط خودتونو به اغفال بزنید (اینو از فرشته مهربان یاد گرفتم و بسیار به دردم خورده)بیخیال باشید بحث را به انحراف بکشونید و در برابر صحبتهاشون لبخند بزنید و فقط توی صورتشون نگاه عاقل اندرسفیه بیندازید.
خواهشا موضوع رو برای همسرتون هم حساس جلوه ندید. مشکلات زندگی اونها هم به خودشون مربوط میشه چند بار که برای شما و همسرتون تعریف کردند و جوابی نگرفتند خودشون دست بر میدارند
شما نمیتونید نظر همسرتونو تغییر بدید اون باید خودش به این نتیجه برسه اما فعلا رو خودتون کار کنید من که خیلی این روش به دردم خورده
موفق باشید
بنظر من هرچی از شوهرتون بخواهید که باهاشون برخورد سرد داشته باشه فعلا نتیجه منفی می گیرید چون خودش هنوز این تجربه را کسب نکرده پس بهتره اصلا در موردشون باهاش صحبت مثبت یا منفی نکنید
-
RE: ارتباط شوهرم و دوستش به زندگیمون لطمه میزنه
:72:سلام:72:
تا اونجایی که من متوجه شدم و خودتون هم گفتید ریشه این روابط آزار دهنده حسادت هست .یعنی خانم و آقای "م" به روابط حسنه شما و همسرتون حسادت میورزند .
من با دوستان موافقم که حساسیتتون رو در این مساله کاهش بدید و سعی کنید از طرف شما اسم این خانواده اصلا توی خونه اورده نشه.
یه پیشنهاد دیگه هم داشتم که از کاملا نظر شخصیه و ممکنه اصلا صحیح نباشه .
شما میتونید از حسادت این خانم و آقا استفاده کنید و مثلا یه جوری به اون خانم بفهمونید که وقتی که شما باهاشون در ارتباط نیستید روابط شما و همسرتون به این زیبایی نیست و زندگی خانم و اقای م الگوی معکوسی واسه همسرتون تا قدر شما رو بیشتر بدونه و بالعکس واسه شما و این درد و دل کردنها پیش شما و همسرتون فقط تاثیر منفی رو روایط خودشون داره .
میتونید این رو هم متذکر بشید که وقتی رابطشون با شما کم بوده از نظر مالی خیلی پیشرفت داشتند و این ویژگی مثبت واسه ارتباط نداشتن با شماست .
و اینکه اگه اقای م با شوهر شما روابط حسنه داشته باشه در واقع مامن امنی برای فرار از منزل داره .پس نبود روابط حسنه بهتره .
هدف تفهیم این هست که نبود شما به نفع اونهاست و برانگیختن حس حسادت خانم که قطعا به آقا هم منتقل میشه.
بازم تاکید میکنم که نمیدونم که این راهکار واسه این زوج و همچنین شرایط شما عملی و صحیح باشه ولی فکر کردن در موردش ضرری نداره .
شاد و پیروز باشید:72:
-
RE: ارتباط شوهرم و دوستش به زندگیمون لطمه میزنه
ممنونم صبای عزیزم :72::72::72:
چقدر قشنگ حرف دلم رو فهمیدی
من دارم روی خودم کار می کنم که حساسیتم رو کم کنم
هرچند به نظرم رفتارهای اقای "م" خیلی داره از حد می گذره
آقای "م" اس ام اس هایی رو که برای شوهرم میفرستم بدون اطلاع شوهرم می خونه و اصلا به شوهرم نمیگه
وقتی شوهرم میاد خونه و بهش می گم فلان چیز رو نخریدی
می گه تو نگفتی که
بهش می گم بهت اس ام اس دادم ... خود شوهرم وقتی متوجه شد که دوستش خونده و برایش یقین هم حاصل شد .... برای حل این مشکل به من میگه دیگه اس ام اس نده به موبایلم !!!!!!!!!!!!!!!
راستی که نباید حساس شد نه؟! :311:
موبایل شوهرم که عمری مال خودش بوده ، که تلفن شخصی نیست که..... تلفن اشتراکی اقای "م" و شوهرم هست مگه نه؟:58:
خداییش اگر بالهای صداقت پارسال بودم منفجر می شدم :320:
ولی الان به شوهرم گفتم باشه ... چشم آقا :310:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ویونا
بالهای صداقت عزیز:
بنظر من هرچی از شوهرتون بخواهید که باهاشون برخورد سرد داشته باشه فعلا نتیجه منفی می گیرید چون خودش هنوز این تجربه را کسب نکرده پس بهتره اصلا در موردشون باهاش صحبت مثبت یا منفی نکنید
:104::104::104::104:
حتما ویونای عزیز :72::72:
-
Re: ارتباط شوهرم و دوستش به زندگیمون لطمه میزنه
نقل قول:
به خاطر اون قرضی که اون اقا داده و این پول فقط توی حساب شرکت هست و جایی هزینه نشده
عملا شوهرم گوش به فرمان اقای "م" هست
مثلا میگه ناهار نمی خواد بری خونه ... با هم ساندویچ می خوریم
اوایل شوهرم می گفت نه خانومم منتظره
و حتی به "م" هم می گفت تو هم برو خونه برای زنها این چیزهای کوچیک مهم هست
اما الان عملا به حرف "م" گوش می کنه و صبح میره شب میاد
به خاطر "م" با من دعوا می کنه
نقل قول:
متاسفانه شوهر من تا کنون نتونسته مدیریتی صحیح بر این رابطه داشته باشه و تاثیر منفی ای که رابطه خانم و اقای "م" روی زندگی ما می گذارند روز به روز داره بیشتر میشه
من به سهم خودم رابطه ام را با خانم و اقای "م" کم کردم
از 10 تا تلفن این خانم یکی رو جواب مید
نقل قول:
مشکل من اینه
حتی با کم کردن و به صفر رسوندن رابطه ی خودم با اون خانواده چون شوهرم ارتباطش رو کم نمی کنه این تاثیر منفی روی زندگیمون هست... وقتی من رابطه ام را با خانوم "م" بینهایت کم کردم ... این خانم با موبایل شوهرم تماس می گیره و درد و دل می کنه ... اینجاست که مشکلات اونها روی زندگیمون تاثیر میذاره
سلام،
خیلی خلاصه بگم،
مشکل شما چیزی نیست که فکر میکنین،
مشکل شما این هست:
متاسفانه با رفتارهای اشتباه و موضع گیریهاتون با توجه به پیش زمینهای که همسرتون از شما در ذهن داره، باعث شدین این احساس به همسرتون دست بده که داره توسط شما کنترل میشه،
و روابطش توسط شما مدیریت میشه، این رو با توجه به سخنان خودتون که نقل قول کردم میشه متوجه شد،
بنابرین، همسرتون در مقابل این احساس داره واکنش نشون میده!
راه حل:
بیخیال بشین، زندگی خودتون رو بکنین،
تماسهای خانوم `م` رو پاسخ بدین اما به صحبت هاش توجه نشون ندین، دنبال نکنین، پیگیری نکنین،
فکر کنین دارین به رادیو گوش میدین،:311::311::311:
نتیجه در قدم اول این هست که دیگر با همسر شما تماس نمیگیرد، در قدم دوم اینکه، بعد از مدتی ناخودآگاه متوجه رفتار سرد و عدم تمایل برای شنیدن صحبتهاشون توسط شما میشن و دیگه تماس نمیگیرن یا اگر بگیرن در این زمینه با شما صحبت نمیکنن،
در مورد همسرتون، زمانی که میدونین سر کار هستن یا با دوستشون، دیگه به ایشون نه اساماس بزنین نه زنگ!
اگر پرسیدن چرا تماسهاتون کم شده، کمتر زنگ میزنین یا اساماس نمیزنین،
پاسخ بدین: نمیخواهین ایشون جلوی دوستشون معذّب بشن یا خودتون راحت نیستین!
اما حساسیت نشون ندین! حتی یک کلمه در مورد دوستشون، اینکه اساماس هاش رو چک میکنه یا ... صحبت نکنین، بد نگین، جبهه نگیرین!:300:
بالهای صداقت، تنها راه حل مشکل شما صبر هست،
شک نکنین با صبر و رفتار مناسب، بعد از مدتی احساس کنترل شدن توسط شما از ذهن همسرتون حذف میشه و از ساندویچ خوردن با این دوست خسته میشن!:163:
موفق باشین،:72:
کامران
-
RE: ارتباط شوهرم و دوستش به زندگیمون لطمه میزنه
بالهای صداقت عزیز
با توجه به مطالبی که گفتی بنظر من ارتباطت رو با خانم م کلا قطع نکن چون اونوقت مشکلاتش رو به شوهرت میگه و خیلی جالب نیست. براش شنونده باش و اجازه بده هرچی دلش می خواد برات حرف بزنه و تو همون لحظه باهاش همدردی هم بکن ولی بعد از قطع تلفن دیگه به حرفاش فکر نکن و اجازه نده فکرت رو مشغول کنه.
اما در مورد آقای م، خوب از اونجاییکه روابط کاری باهم پیدا کردند، امکان قطع ارتباطشون به این راحتی ها نیست. شما مراقب باش ببین کجا همسرت از روابط این خانم و آقا تاثیر گرفتنه، بهش گوشزد کن که چنانچه روبط کاری و خانوادگی با هم تداخل پیدا کنند، به نفع کار و زندگی نیست و ممکن است در اینده و در کارت مسائلی پیش بیاید که در روبایستی خانواده قرار بگیری و مجبور بشی خلاف میلت و منفعت کاریت تصمیم بگیری.
با تکیه به همین دلیل می توانی رفت و آمدها و مسافرتها را با آن خانواده به حداقل برسانی. و همچنین بهانه های موردی هم بیاوری که این معاشرت ها به حداقل برسد. اما در کل برای شوهرت روشن کن که کار و روابط خانوادگی بهتر است حداکثر فاصله را از هم داشته باشند تا با هم تداخل نکنند و روی هم تاثیر نگدارند.
در مورد وقت زیادی که همسرت با آقای م صرف می کند، بنظرم اصلا روی این شخص حساسیت نشان نده و بعد اینکه اعتماد همسرت رو جلب کردی که قصد مداخله در کارش را نداری، اظهار نگرانی کن که مدتی است وقت زیادی برای کارش صرف می کند و اگر مشکل و مساله خاصی ندارد و اگر دارد بعد از حل شدن آن، کمی هم وقت بیشتری برای همسر و بچه اش بگذارد. بهش بگو از اینکه در کارش پیشرفت کند، خوشحالی ولی نگرانی که مبادا غرق شدن در کار باعث غفلت از فرزند و خانواده ش شود و ریسمان محبت بین خانواده و شوهرت کم رنگ شود.
خلاصه که شما سعی کن این رابطه را دورادور مدیریت کنی که فقط در حد روابط کاری بماند و نوع رفتار این خانواده در منزلشان روی رفتار شما و همسرتان تاثیر نگذارد. باز هم تاکید می کنم که ارتباط تلفنی با خانم م را حفظ کن ولی معاشرت نکن. حسن این ارتباز تلفنی هم در این است که دیگر با شوهرت مستقیم صحبت نمی کند و هم اینکه می توانی متوجه بشی که آیا شوهرت از رفتار آنها در زندگی خودش تاثیر پذیرفته است یا نه. اما بیشتر از این برای خانم م و صحبتهایش وقت و انرژی نگذار.
-
RE: ارتباط شوهرم و دوستش به زندگیمون لطمه میزنه
دوستان اینقددر خوب بیان میکنند که من هم به نوبه خودم دارم یاد میگیرم ...
و بسی صبر و تحمل هم اضافه میکنم ...همیشه بذار تو انجام کاراهای گفتنی اتیش فکری که درگیری باهاش بخوابه بعد بگو ...
( که خودمم باید همیشه اینو به خودم گوشزد کنم ...ولی کار از کار گذشته متاسفانه ) ..
امیدوارم بتونی ردیفش کنی ..همه پشتتن ..
روبه جلو ...
خانوم واقای ''م'' >>> پخ
-
Re: ارتباط شوهرم و دوستش به زندگیمون لطمه میزنه
سلام بالهای صداقت عزیزم:
وقتی تاپیکت رو خوندم ناراحت شدم که باز مشکلی پیش اومده ولی مطمئنم شما دوست خوبم با توکل به خدا و صبوری این مشکل رو حل خواهی کرد..
خوشبختانه زندگی شما دارای محاسنی ست که همان محاسن سال گذشته موجب بازگشت شما به زندگی مشترک شد پس باید اون محاسن رو که کسب کردی الان در بحران های زندگی خودت به کار ببری..
همه دوستان خیلی زیبا راهنمایی کردند و واقعا جای سخنی نمانده است ..من هم با ویونا و کامران خیلی خیلی موافقم..شما داری کاملا رابطه رو مدیریت می کنی..
عزیزم تو باید بپذیری که 10 سال جوری زندگی کردی که بالاخره عاداتی در همسرت ایجاد شده و الان در طی یکسال نمی تونی همه اونها رو تغییر بدی..تاپیک های قبلی رو به یاد بیار عزیزم..
مهمترین آیگون در حل هر مشکلی صبر و توکل به خداست عزیزم...
صــــــــــــــــــــــــ ــــــــبر............
مهمترین ویژگی زندگی شما اینه که همسرت شما و مو طلایی رو خیلی دوست داره و این عشق هم یک عشق حقیقیه که برای شما به اثبات رسیده پس سعی کن از این عشق به نفع خودت خوب استفاده کنی..
بالهای صداقت عزیزم از حساسیتت روی موضوع کم کن..این خانم و همسرشان باید بدانند که حق ندارند مشکلات زندگی خود را وارد حریم زندگی شما کنند و الان بهترین فرصت هست با درایت خود به همسرتون بفهمانید که نه تنها نمی ترسید بلکه توان مقابله و ایستادگی هم دارید..
همسر شما رو عشق و علاقه شما به خودش خیلی حساسه دوست من..شما تنها زن رویاهاش هستی و این یک ویژگی خیلی مهمه که آقای م و همه قوم و قبیلش امکان نداره بتونن اونو خدشه دار کنن ...
شما بی اهمیت باش و همسرت رو در فاز دفاع از دوستش نبر..اون الان فکر می کنه همان طور که کامران گفت شما داری کنترلش می کنی و کنترلش می کنی چون می ترسی؟!
بالهای صداقت عزیزم به عمق قلبت نگاه کن..آیا نمی ترسی؟
من احساس می کنم می ترسی ..می ترسی مشکلات قبلی برگردد....می ترسی تنهات بذاره و عادت کنه دیر بیاد..می ترسی باز مسئولیت هاشو انجام نده..
عزیزم ترس رو باید از خودت دور کنی تا بتونی رفتار عادی داشته باشی و اون از این موضوع به عنوان حربه برای به زانو در آوردن شما استفاده نکنه..گو اینکه می گه میرم آدم قبلی می شم...ببخشید خوب بشه..!! شما که نمی ترسی ..قرار نیست تا چیزی بر وفق مرادش نبود شما رو تهدید کنه که میرم ...درسته؟اون نباید بفهمه شما می ترسید و از این حربه می تونه برای امتیاز گرفتن از شما استفاده کنه..
یادته قبلا گفته بود طلاق ..شما گفتی باشه قبول...چطور ترسیده بود..چون دید شما نمی ترسی و داری ترکش می کنی ..اینه که بازگشت..چون دیگه تو شما ترس از نبودنش نبود..
شما به همسرت اعتماد کن ..روابطت با این خانم رو همان طور که دوستان گفتن از یک گوش بشنو از یک گوش در کن..حتی به شوهرت نقل نکن..جواب اس ام اس های تحریکی اونو نده...متاسفانه بعضی ها از فرط حسادت و برای اینکه خودشونو خالی کنن با زندگی مردم بدجور خواسته یا ناخواسته بازی می کنن عزیزم..تو نباید وارد بازی اونها بشی..حتی توجیه هم نیار..به نظر من با شجاعت بگو..نه....نمی خوام ..
خودت باش ..نترس..
صبر رو پیشه کن..همسرت رو علیه خودت نکن..تو با این کارت دای فراریش میدی ..اتفاقا برعکس به نظر من تو باید الان جوری رفتار کنی که اون تو و محیط زندگیشو به آقای م ترجیح بده و اونو براش بی اهمیت بشن..تو داخل دنیای دو نفره اون و دوستش نیستی ..شاید حتی آقای م اینچیزها رو یادش میده...نذار اون اقا زمام زندگی تو و همسرت رو از دستت بگیره ....تو باید این زندگی به جایی برسونی که همسرت با سر بدوه و دوستشو به خاطر شما رها کنه ....باید به این نقطه برسی ..
از عشقت درست استفاده کن..تو دور لجبازی با هم اصلا نیافت که هیچ ثمری نداره..
راستی هیچ راهی نداره این 60 ملیونو بهش پس بدید؟
نمی دونم حرفام صحیحه یا نه ولی بی خبرمون نذار..این نیز بگذرد..مطمئنم.:43:
-
RE: ارتباط شوهرم و دوستش به زندگیمون لطمه میزنه
سلام
بیان ریز مسائل ، یعنی ریز بین شدن رو این مسئله ( چون نیاز نبود جزییات را بیان کنی ).
شما مسئولیت مراقبت از همسرتان را ندارید او خود باید از خود مراقبت کند ، این هم نوعی ساپورت است که از آن باید پرهیز کنی .
شما سهم خودت را ادا کن ، اونم همین رفته رفته کاهش و سپس قطع ارتباط با خانم م است . در این رابطه دیگه شما مسئولیتی نداری حتی اگر مطمئن هستی عاقبت بغرنجی در پی است ( برای همسرت ) . فقط با بیانی مهربانانه و به دور از تحکم و حس کنترل گری به همسرت بگو و نشون بده نمی خواهی دخالت کنی ، اما چون دوستش داری نیاز می بینی پیامدی که احتمال میدهی و آرزو داری پیش نیاد را بیان کنی فقفط همین .
و بعد دیگه شما هیچ کاری نداشته باش و فقط به خودت و فرزندت و همسرت و زندگیت برس و شاد باش .
موفق باشی .
-
RE: ارتباط شوهرم و دوستش به زندگیمون لطمه میزنه
بالهای صداقت عزیز: فکر کنم الان با راهنماییهایی که همه دوستان بهتون کردند تقریبا بتونید با این مورد کنار بیایید حالا بعدا سر فرصت برامون از روشهایی که بکار بردید بنویسید مطمئنا برای بقیه هم موثر و کارساز خواهد بود. البته اینم به بحثهام اضافه کنم که باید منتظر عکس العمل آن خانواده هم در قبال این کاهش حساسیت باشید یعنی اونها به این راحتی ممکنه دست از سرتون بر ندارند(مثل موارد من که هنوز هم آماج انواع بد و بیراهه ها هستم) اما باز هم باید با صبر و صبر و صبر پیروز این میدان باشید.
به امید روزهای خوب و بی دغدغه برای شما و موطلایی عزیز و همسر گرامی تان.:43:
-
Re: ارتباط شوهرم و دوستش به زندگیمون لطمه میزنه
سلام
وای که چقدر شما دوستان منو شرمنده کردید
چقدر من این محیط رو دوست دارم می تونم با خیال راحت بدون ترس حرف دلم رو بزنم
چقدر راهنمایی های شما دوستان بهم کمک می کنه
چقدر قشنگ زاویه دیدهای متفاوت و کارساز دارید
از همگینون ممنونم
خوب بنابراین
یکم)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ویونا
شما نمیتونید نظر همسرتونو تغییر بدید اون باید خودش به این نتیجه برسه اما فعلا رو خودتون کار کنید من که خیلی این روش به دردم خورده
دوم)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط kamran2007
مشکل شما این هست:
متاسفانه با رفتارهای اشتباه و موضع گیریهاتون با توجه به پیش زمینهای که همسرتون از شما در ذهن داره، باعث شدین این احساس به همسرتون دست بده که داره توسط شما کنترل میشه،
و روابطش توسط شما مدیریت میشه
بنابرین، همسرتون در مقابل این احساس داره واکنش نشون میده!
سوم)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط blue sky
اصلا روی این شخص حساسیت نشان نده
و بعد اینکه اعتماد همسرت رو جلب کردی که قصد مداخله در کارش را نداری،
اظهار نگرانی کن که مدتی است وقت زیادی برای کارش صرف می کند و اگر مشکل و مساله خاصی ندارد و اگر دارد بعد از حل شدن آن، کمی هم وقت بیشتری برای همسر و بچه اش بگذارد.
بهش بگو از اینکه در کارش پیشرفت کند، خوشحالی ولی نگرانی که مبادا غرق شدن در کار باعث غفلت از فرزند و خانواده ش شود و ریسمان محبت بین خانواده و شوهرت کم رنگ شود.
چهارم)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سارا بانو
این خانم و همسرشان باید بدانند که حق ندارند مشکلات زندگی خود را وارد حریم زندگی شما کنند
الان بهترین فرصت هست با درایت خود به همسرتون بفهمانید که نه تنها نمی ترسید بلکه توان مقابله و ایستادگی هم دارید..
من احساس می کنم می ترسی ..
عزیزم ترس رو باید از خودت دور کنی تا بتونی رفتار عادی داشته باشی و اون از این موضوع به عنوان حربه برای به زانو در آوردن شما استفاده نکنه..
اون نباید بفهمه شما می ترسید و از این حربه می تونه برای امتیاز گرفتن از شما استفاده کنه..
.به نظر من با شجاعت بگو..نه....نمی خوام ..
خودت باش ..نترس..
تو باید این زندگی به جایی برسونی که همسرت با سر بدوه و دوستشو به خاطر شما رها کنه ....باید به این نقطه برسی ..
همیشه تلاشم این بوده که برای همسرم بهترین باشم
اون هشت ماه دوری با مرور زندگی ام
از خدا یه فرصت می خواستم تا نکته هایی رو که آموختم رو برای حفظ زندگی ام بکار ببندم
من توی این مدت تلاشم رو کردم
می خواستم زندگیمون رو دوتایی بسازیم...پا به پای همدیگه
انگار تلاشهای من بیهوده بوده
انگیزه ام رو برای تلاش گم کردم
.
.
نه ! تلاشم بیهوده نبوده
من خودم رو پیدا کردم و همسرم را با چشم واقع بینانه با همه ی خوبی ها و بدی هایش دیدم
دیگه نمی خوام تغییری ایجاد کنم
شوهرم را همین طوری که هست پذیرفتم
.
.
از همین لحظه می خوام زندگی کنم
همون زندگی که واقعا دوست دارم
دیگه هم تمایلی ندارم به حالت قبل برگردم ..این رو واقعا مطمئنم
رابطه ای که الان با همسرم دارم عالیه
تحت هیچ شرایی نمی خواهم آرامشی رو که الان دارم و شور و نشاط خودم رو خراب کنم
من کلی هدف دارم
می خوام مدرک دکترا مو بگیرم
من عاشق تدریسم .. دلم می خواد در کنار پیشرفت شغلی در کارم در دانشگاه تدریس هم داشته باشم
دلم می خواد همیشه جوان بمونم و پر نشاط
می خوام همون دختر خندانی بشم که همیشه بودم
همه ی دنیا رو هم بگردم
من نمی خوام دیگه بترسم .. بهتر بگم دیگه نمی ترسم ...همه ی مسئولیت زندگی که با من نیست ...فقط من مسئول نجات این زندگی نیستم ... هم من و هم شوهرم هرکدوممون مسئول کارها و رفتارهایی هست که انجام می دیدم
سارا
یکبار توی همسرم غرق شدم و نتیجه اش رو هم دیدم
الان هم داشتم ناخودآگاه توی زندگی غرق می شدم و خودم رو فراموش می کردم
-
RE: ارتباط شوهرم و دوستش به زندگیمون لطمه میزنه
سلام به شما دوست خوب
آفرین به این اراده و اعتماد به نفس. ای ول :104::104::104::104:
دوست خوبم شما مشکلتون رو مطرح کردید و ما هم در کنارش داریم چیز یاد می گیریم .:72:
این اراده قابل تحسین هست و مطمئن باشید که مشکلتون حل می شود. من هم نظرم با دوستان یکی هست. :82:
-
Re: ارتباط شوهرم و دوستش به زندگیمون لطمه میزنه
لینک زیر می تونه برام مفید باشه
مشاوره برای همه-پست هجدهم
رفتارهایی که همسرم نشون میده به نوعی نیازی هست که داره ====>>> نیاز به پذیرفته شدن و مورد اعتماد واقع شدن
و من باید به جای پاسخ به رفتارش ، نیازش رو پاسخ بدم یعنی به اینکه همسرم می تونه زندگیمون رو عاشقانه و رویایی بسازه اعتماد کنم و دست از کنترلگری نادرستم بردارم و با رفتارم و سخنانم نیاز همسر عزیزم رو پاسخ بدهم
فرشته جون
مشکلم حل شد
تاپیکم رو قفل کن :46:
-
RE: ارتباط شوهرم و دوستش به زندگیمون لطمه میزنه
خیلی خوشحالم ...
فقط کاشکی میومدی میگفتید دقیقا چه راهکاری رو انجام دادید ...تا ما هم بتونیم استفاده کنیم ...
ممنون در هر صورت خوشحال شدم که نتیجه داد زحمات خالصانتون ...(امیدوارم قدرتونو بدونه )
لاقربطا
-
RE: ارتباط شوهرم و دوستش به زندگیمون لطمه میزنه
واقعا بهتون تبریک می گویم که اینقدر فهمیده با مسائل برخورد می کنید و علم پاسخگویی به مشکلات زندگی تون رو پیدا کرده اید آفرین:72::104::104:
می شود لطف کنید که به چه نتیجه ای رسیدید و اصلا چه مسیر فکری رو دنبال کردید که به این نتیجه رسیدید. با تشکر از شما:72:
می شود لطف کنید بگوئید که به چه نتیجه ای رسیدید و اصلا چه مسیر فکری رو دنبال کردید که به این نتیجه رسیدید. با تشکر از شما
-
Re: ارتباط شوهرم و دوستش به زندگیمون لطمه میزنه
من در کنار راهنمایی های شما در این تاپیک طی یک پیام خصوصی از مدیر تقاضای راهنمایی کردم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
سلام
بینهایت ممنون از این همه وقتی که گذاشتید
خدا کنه بتونم یه روز جبران کنم
در مورد شوهرم
ارتباطش با دوستش خیلی بدجور داره روی رفتارش تاثیر می گذاره
درست از زمانیکه من با همسرم اشتی کردم این اقا رابطه ای بسیار حسنه با همسرم برقرار کرد ( پیش زمینه ی مشکل به عناوین مختلف با این اقا و خانوم قبلا داشتیم و خود شوهرم هم قبول داره)
دوستش با خانومش مشکل داره و از خونه فراری هست و دوست دختر داره تمام وقتش توی دفتر کار شوهر من هست
و در یک کلام داره شوهرم رو هم به سمت خودش و کارهاش می کشونه
قبلا به شما گفتم
گفتید رابطه ام رو با این خانواده کم کنم این کار را انجام دادم عملا رابطه ی خانوادگیمون حذف شد
حالا من از میدون بیرونم این خانم و اقا هر کدومشون با شوهرم در ارتباطند
شوهرم برای خانوم این اقا وقت می گذارد - وقتی که باید برای من و دخترش باشد --- چون اقای "م" به خانومش نمی رسد
شوهرم برای این اقا وقت می گذارد - وقتی که باید برای من و دخترش باشد --- چون خانم "م" به شوهرش نمی رسد
شوهرم شده فرشته نجات و کمک رسان و راننده و اشپز و مسئول خرید و دکتر بردن .. این اقا و خانوم
چرا؟
چون این اقا 60 میلیون تومن به شوهرم قرض داده قرضی که فقط توی حساب شرکت هست
گفتید صبر کنم
حتما به غیر از صبر کاری ازم بر نمیاد .... چه صبری ؟
این یک هفته صبرم همراه با سکوت هست ...
راستش دیگه خسته شدم ... بریدم ... تا اونجا که توان داشتم هزینه کردم ... شوهرم همش یه چیز کوچیک رو بهونه می کنه تا دعوا راه بیندازه و بعد قهر کنه بره ... حالا که دیده من واکنش های قبلی ام رو ندارم و بهش مجال رفتن از خونه رو نمی دم
داره تهدید می کنه به اینکه میرم ...
فرشته گفت یه مدت صبر کنم و اگه درست نشد دیگه به طلاق فکر کنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
با سلام
ببین آنچه به شما مربوط می شه کار کردن روی جاذبه داخلی خانواده هست.(ارتباط خودت با همسرت) نه انرژی گذاشتن روی دافعه بیرون از خانواده(ارتباط شوهرت با این خانواده)
اگر شما بتوانید این مشکل را حل کنید صرفا از طریق جاذبه درونی خانواده هست. و اگر این روش جواب ندهد مطمئن باشید که هیچ روش قهری دیگری جواب نمی دهد.
البته ممکن است این روش صبر بخواهد و ممکن است حتی چندین ماه و یا سال هم طول بکشد. اما می توانی مطمئن باشی بهترین پاسخ اختصاصی در زندگی شما با پیشنه ای هست که من می دانم.
من اعتقاد دارم هنوز هم که شما باید روی خودتون کار کنید و مسئولیت های خود را در همه جهت در این زندگی کاهش دهید. چرا فکر می کنید برای سرپا نگهداشتن این زندگی فقط شما مسئول هستید و باید این همه انرژی بگذارید و غصه بخورید.
باید حتی مسئولیت حفظ زندگی هم بر دوش هر دو شما باشد.
مهم اینست که شما درست عمل کنید فقط همین. مسئول نجات زندگی شما نیستید. هر دو شما باید باشید.
لذا به جای ترس های موهوم از آینده، فکرهای بد، و ... ، انرژی خود را مستقیما روی همسرت و فرزندت به صورت مثبت و جذبی سرمایه گذاری کن.
در این جذب حتی نسبت به اشتباهات شوهرت هم گشاده رو و پذیرا باش.
می توانی بگویی اگرچه این روشت را صحیح نمی دانم ، اما دوستت دارم و به تو مطمئن هستم.
بگذار او احساس آزادی بکند در حالیکه دلش به صورت نامرئی در محبت شما گره خورده است.
ببین آن 60 میلیون نیست که شوهر شما را به آن آقا نزدیک کرده است.
شما هم می توانید موثر باشید. کافی هست اضطراب و استرس و ترس و خیالات را از خود دور کنید و آغوشت برایش باز باشد. و نیازهای عاطفی روانی او را مبنی بر حس تائید و احترام و پیشرفت را در او ارضاء کنید.
با تشکر
خط سوم راهنمایی آقای سنگتراشان شد سرمشق و مسیر فکری که در پیش گرفتم
"اگر شما بتوانید این مشکل را حل کنید صرفا از طریق جاذبه درونی خانواده هست. و اگر این روش جواب ندهد مطمئن باشید که هیچ روش قهری دیگری جواب نمی دهد."
محبتم نسبت به شوهرم رو در خانه زیاد کردم
اوایل خیلی برام سخت بود لحن حرف زدنم رو تغییر بدهم و از ته قلبم مواقعی که ناراحت می شدم فقط منفی های شوهرم رو نبینم و خوبی هایش رو هم ببینم و خالصانه بهش محبت کنم
.. شاید اوایلش یه خورده مصنوعی و سخت بود ولی کم کم یاد گرفتم تعادل برقرار کنم و دراین حال که به شوهرم محبت می کنم با لحنی دلنشین و زنانه ناراحتی ام رو ابراز کنم و یا اگه خواسته ای دارم ازش بخواهم
سعی کردم اونقدر توی خونه محل آسایش برایش محیا کنم و اگر دلخوری هست اونقدر با ظرافت عنوانش کنم تا کم کم خونه برایش شد یه خلوت خوب و پر از آرامش نه یه جایی که تا پاش میرسه میشه یه جو پر تشنج
تقریبا یک ماه و نیم طول کشید تا بازخورد مثبت از شوهرم بگیرم ولی در طول اون مدت امیدم رو از دست ندادم و دست از تلاش بر نداشتم
شاید 100 ها بار پیام مدیر رو خوندم تا بفهمم چی کار باید بکنم
این هم بگم شوهرم ارتباطش با آقای "م" به صفر رسید و ماهیت این آقا و همسرش برای شوهرم روشن شد و خیلی غیر مستقیم و تلویحا بهم فهموند که خوشحاله از اینکه به فکر زندگیمون هستم و نمی گذارم روابط دیگران بین من و همسرم فاصله ایجاد کنه
وقتی رابطه آقای "م" با شوهرم قطع شد و شخصیت این آقا برای شوهرم مشخص شد و به قولی شوهرم به حرف من رسید
من نه اصلا به روی شوهرم آوردم و نه اینکه بهش سرکوب زدم و نه احساس پیروزی و غرور کردم... فقط به شوهرم گفتم : عزیزم اونها انتخاب کردند که آنگونه زندگی کنند ... من و تو نمی تونیم برای اونها کاری بکنیم جز اینکه هدایتشون کنیم به سمت مشاوره ... و از اینکه من و تو حرف همدیگر رو می فهمیم خیلی خوشحالم و به داشتن شوهری مثل تو افتخار می کنم "
-
RE: ارتباط شوهرم و دوستش به زندگیمون لطمه میزنه
بالهاي صداقت عزيز
هميشه تو زندگيتون موفق و استوار باشيد خوشحالم كه بعد مدتها اومديد و نتيجه را براي همه اعلام كرديد بي نهايت سپاسگزارم
-
RE: ارتباط شوهرم و دوستش به زندگیمون لطمه میزنه
دوستان گلم وقتی اینقدر حضور گرمتون رو توی تاپیک هام می بینم
وقتی که از اعماق وجودتون با من حرف میزنید
وقتی می بینم این راه هایی که رفتم برای شما هم گوشه ای از راه رو روشن می کنه و براتون مفید هست
اونقدر خوشحال می شوم
اونقدر بهم آرامش میده
من مدیون این تالار و دوستان خوبی چون شما هستم
شما دوستان خوبم بودید که با حرفاتون با دلگرمی هاتون به من کمک کردید تا بتونم روی پای خودم بایستم و زندگی ام رو که واقعا از بین رفته بود دوباره بسازم
یعنی اگه این تالار نبود امروز بالهای صداقتی هم نبود که احساس کنه خوشبخته و در این خوشبختی همه شما ها هم شریک هستید
از این همه ابراز علاقتون سپاسگزارم که باعث میشه
امیدم به آینده بیشتر بشه تا با انگیزه بیشتری تلاش کنم
از ته دلم می گم
از دلگرمی هاتون ممنون
امیدوارم کوتاهی منو رو ببخشید