آيا قطع رابطه به نفع من است يا به ضررم؟؟؟

سلام.من چند ماهي هست كه با خانواده شوهرم قطع رابطه كردم.در واقع جريان از اونجا شروع شد كه من به خاطر دروغي كه خانواده شوهرم به من در زمان ازدواج داده بودند ويك سري مسايل ديگه به شوهرم گفتم كه ميخوام با خانوادش قطع رابطه كنم.كه البته اون هم باكمال ميل پذيرفت.بعد هم رفته بود وبه خانوادش گفته بود.بعد از اون جريان تماسي نگرفتند تا زماني كه من به خاطر يه مشكل 2-3 بار راهي بيمارستان شدم كه فقط دو نفر از خانوادش فقط زنگ زدند والبته دوباره شروع به گله وشكايت كه چرا خودت رو كناركشيدي و... البته هيچ كدوم هم بيمارستان نيومدند.بعد از چند روز مادرشوهرم راهي بيمارستان شدومنم فقط زنگ زدم.(كه البته از منم مي پرسيد پس كي مياي ديدنم!!!).وقتي به شوهرم ميگم چرا توي اين مدتي كه بيمارستان بودم نيومدن ملاقات ميگه خودت گفتي مي خوام قطع رابطه كنم.حالا من مشكلم اينه كه ميترسم چون شوهرم تنها به ديدن اونها ميره روش تاثير منفي بگذاره.وازطرفي من از خانواده آنها طرد شوم.از طرفي خودم از وقتي باهاشون قطع رابطه كردم خيلي آرامش دارم.چون اونها همشون آدمهاي تيكه اندازي هستن ومن بي زبون هستم.شوهرم هم حاضر نيست كه طرف من رو بگيره .وميگه هرچي گفتن جواب نده.اما چون بهش غر مي زدم كه چرا اين رو گفتن واون رو گفتن اون هم راحتترين كار رو انتخاب كرد يعني قطع رابطه منرا با كمال ميل پذيرفت

سیما خانوم عزیز
با قطع رابطه که مشکل درست نمیشه هیچ بدتر و ریشه دارتر هم میشه واقعیت هم این وسط پنهان میشه:305:
عزیزم شما با ازدواج تنها با پسر اون خانواده وصلت نکردی که،درسته ؟
خونواده ها جزئی از زندگی شما دوتا هستند و نمیشه اونها رو کنار زد هیچوقت:305:
عزیزم کینه رو بذار کنار و حالا که اونها تمایل دارن و از اول هم خود تو رابطه ها رو کمرنگ کردی ، اشتی کن و با این کارت دل شوهرتو خیلی خیلی شاد کن:43:
مطمئن باش شوهرت از این بابت خیلی در عذابه اما شاید به روی خودش نیاره!
اون الان بین شما ها گیر کرده و نمیتونه سمت یکی رو بگیره و این خیلی از لحاظ روحی روانی اذیتش میکنه در حالیکه به محبت تو و وحبت خانواده نیاز داره و این چیزی نیست که کوتاه مدت باشه!
در ضمن عزیزم به شوهرت غر نزن که چرا نیومدن دیدنت وقتی خودت با کمال میل اونها رو طرد کردی.فکر کن اگه اونها هم مثل تو کینه ای باشن اونوقت چی میشه؟
باز خوبه که اونها با این رفتار تو باز هم تمیل به ارتباط دارن .
گلم اونها به شوهرت نیاز دارن چون پسرشونه و دوست دارن خونه اش بیان و خونه شون برین
نذار بیشتر از این دلت جای کینه باشه
خونه شون برو اما اگه خواستی کمتر نه اینکه اصلا نری

سلام
قطع رابطه نه
باهاشون رابطه داشته باش گذشته رو فراموش کن سعی کن همیشه همراه همسرت به اونها سر بزنی
به خونواده ی شوهرت احترام بذار همونطور که تو انتظار احترام و داری .همیشه پیش اونها احترام خودتو داشته باش :305:
تا بهت کنایه نزنن طوری برخورد کن که اگه بخوان حرفی بزنن خجالت بکشن
خودتو بابت مسائل کوچک ناراحت نکن زیادم پیچیدش نکن سعی کن رابطه ی خوبی داشته باشی :227:
بازم از راهنمایی های دوستان باتجربه تر استفاده کن
شاد باشی

ولی به نظر من قطع رابطه بهترین کاره. به جای اینکه تمرکزت رو بذاری روی آرامش اعصابت که چطور با اونها برخورد کنی و بیخیال باشی و ... _ که مطمئن باش نمی تونی ) تمرکزت رو بذار روی نفوذ عاطفی روی همسرت. سعی کن انقدر زن خوب و دلنشین و عاقلی باشی و زندگی آرامی داشته باشی که اگر هم حرفی پشت سرت گفته شد شوهرت نپذیره.
وقتی قطع رابطه کردی دیگه چرا برات مهمه که بیان بیمارستان یا نه؟ شما وظیفت بود زنگ زدی و تمام.

اگر همه جوره از طرف همسرت خیالت راحته بچسب به زندگیت و نفوذ عاطفیت رو روی شوهرت ببر بالا. این طوری هم زندگی شیرین تری داری ( عشق بیشتر توی زندگیتونه ) و نه چیزی اعصاب خرد کن هی می خواد آرامشتو بهم بزنه:72:

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

و اینکه به نفعته یا به ضررت قطع رابطه خودت باید تصمیم بگیری عزیزم. ما اینجا دقیقا از شرایط شما و نوع آداب و فرهنگتون که خبر ندارم. چیزهای کلی که به ذهنمون می رسه میگیم. با خوندن تمام تجربه های دوستان و عقل منطقی خودتان سعی کنید بهترین تصمیم رو بگیرین.

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

و یک نصیحت دیگه . هیچ و هیچ وقت و هیچ وقت غرولندهای خانواده شوهرت رو به شوهرت نگو. وقتی از دست اونا اعصابت خرده و به همسرت گله می کنی مثل این می مونه که یک تبر برداشتی و با دست های خودت داری می زنی به ریشه زندگیت.
مطمئن باش شما هم رفتارهای زشتشون رو به شوهرت نگی خودش می دونه چون هر چی باشه همسرت از گوشت و خون همون آدم هاست. وقتی شما خانمی کنی و چیزی هب شوهرت نگی ایشون بیشتر برای شما ارزش قایل می شه. اگر کنایه می اندازن خودت از خودت دفاع کن و یا هر تصمیم دیگه ای که خودت می خوای بگیری ولی شوهرت رو وارد این ماجراها نکن.

با تشكر از شما دوستان عزيز
بايد عرض كنم كه من چند تا مشكل در رابطه با اونها دارم
1/كاري ندارن تو باهاشون خوبي يا نه اونها عادت دارن گوشه كنايه بزنن
2/شوهرم با وجود اينكه مي دونه از پسشون بر نمي يام اما ميخواد بي طرف باشه ومن رو در برابر يه ايل تنها ميذاره در حالي كه من هميشه توي خانواده خودم طرف شوهرم رو مي گيرم واجازه نميدم كوچكترين توهيني به اون بشه
3/خانواده شوهرم دوست دارن شوهرم كاملا از نظر مالي وجسمي در خدمت اونها باشه در حالي كه خودشون هيچ قدمي چه مالي وچه جسمي براي ما برنداشتن
4/هيچ وقت جلوي من حرفي نمي زنن درواقع فقط در مورد مسايل كلي صحبت ميكنن ودر مورد مسايل خودشون اصلا عروس رو ادم حساب نميكنن وفقط به پسرشون ميگن
5/خيلي دروغ ميگن وهميشه مسايل رو اون جور كه به نفعشون هست نشون ميدن نه اون چيزي كه واقعيته
6/بقيه عروسهاشون هم يا قطع رابطه كردن ويا در حال قطع رابطه هستن ومن فكر ميكنم كه اونها هم به خاطر اين مسايل اين كار روكردن البته فرقشون با من اينه كه شوهراشون هم رابطه زيادي با خانواده ندارن ولي شوهر من فكر ميكنه بايد در خدمت كامل اونا باشه وروي حرفشون حرف نزنه
7/فقط دست بگير دارن وفقط انتظار دارن ما براشون خرج كنيم در حالي كه شوهر من از همشون كوچيكتره ولي چون از دوران مجردي اين طور عادتشون داده اون ها هم فكر ميكنن حق با اونهاست
8/هميشه گله ميكنن وهميشه شاكي ان در حالي كه من خودم ازگله كردن خوشم نمياد وهيچ وقت به روشون نمي يارم كه انتظاراتم رو براورده نكردن

عزیزم شرایطت مشابه منه با این تفاوت که من بالاخره توانستم همسرمو مجاب کنم اگه من رابطه ای با اونها نداشته باشم زندگی شیرین تری داریم
باز هم می گم : نفوذ عاطفیت رو سعی کن روی هسرت بیشتر کنی.

نازنين جون خوشحالم كه يكي مثل خودم پيدا كردم .
اما يه سوال؟؟شما از وقتي قطع رابطه كردي مشكلي برات ايجاد نشده.راستش من تا حالا مشكلي نداشتم.ولي از آينده مي ترسم.بعضي وقتا فكر ميكنم نكنه مثلا عروسي دعوتمون كنن وشوهرم تنها بره و...البته تا حالا كه مشكلي پيش نيومده ولي گاهي به خاطر فكر كردن به اين جور مسايل دچاراسترس ميشم

به نظر من قطغ رابطه کار ذرستی نیست چون وقتی رابطه داری تو میتونی روابط را مدیریت کنی . اولا که نباید از خانواده شوهرت انتظار داشته باشی مسایل زندگیشونو برای توتشریح کنن بعضی خانواده ها اخلاقشون این مدلیه زیادبا عروس صمیمی نمیشن این مساله نباید برات مهم باشه در مورد تیکه انداختناشون اشتباه میکنی به شوهرت بازگو میکنی مطمئن باش اون خودش متوجه نحوه برخوردها ورفتارهای اونا میشه وقتی توسعی کنی مسایل کوچک را بازگو نکنی اون میفهمه که جه همسر صبور وبادرایتی داره
به نظر من باهاشون رفت آمد گن وقتی شوهرت ببینه که رفتار خوبی با توندارن و بهت احترام نمیگذارن وببینهتو تحمل میکنی وبادرایت رفتار میکنی خودش رفت وامدها راکمتر میکنه

عزیزم من هیچ تاکیدی روی قطع رابطه ندارم. خودت باید تصمیم بگیری. من و شوهرم هر دو با هم به این نتیجه رسیدیم قطع رابطه بهترین درمانه. من فقط خانه پدر شوهرم و فامیل های مادرشوهرم نمی روم. ولی با فامیل های پدری شوهرم رابطه دارم. مثلا اگه عروسی دختر عمه شوهرم باشه من می روم اونا هم می یان ولی من کاریشون ندارم خیلی مجبور شم یک سلام می کنم یا مثلا فوت زن عموی شوهرم بود. توی بهشت زهرا مادرشوهرم کولی بازی به شوهرم که الهی من بمیرم واسه من بیای و .... ( متاسفانه شخصیت خودشو بیشتر خرد کرد ) من اصلا به روی خودم نیاوردم. یک کلمه هم به شوهرم چیزی نگفتم. تا پایان مجلس هم پیش فامیل های شوهرم بودم و تمام.
من اینطوری قطع رابطه کردم. شوهرم آزاده خانه پدرش و فامیل های مادرش بره تنهایی ( که خودشم نمیره ) حتی من گفتم می خوای اونا رو هم دعوت بکنی بکن ( من زنگ نمی زنم اگه بخواد خودش باید اینکارو بکنه ) اگر هم بیان فقط من در حد سلام و خداحافظ حرف می زنم.
خودشون هم متوجه شدن دیگه تا من نروم نمی یان

اینم بگم من تمام راه ها رو رفتم و نتیجه نگرفتم . زمانی قطع رابطه کردم که دیدم واقعا داره به زندگی مشترکم صدمات جدی وارد می شه.

ممكنه شوهرت ظاهرا موافق قطع رابطه تو با خاونوادش باشه ولي تودلش ازاين قضيه راضي نيست .كنار شوهرت باشي خيلي بهتره ناراحت نميشي اگه شوهرتو تنها مراسمي دعوت كنن .اين كارت يك جور ميدون خالي كردن محسوب ميشه باشون رفت امد كن ولي با درايت بهتر از قطع رابطست به نظر من البته

باتشكر از همه دوستان عزيز
راستش خيلي خوشحالم كه دوستان به اين خوبي پيدا كردم.:43::43::43:
حقيقتش اين چند روزه مسايلي پيش اومد كه شوهرم فهميد كه مقصر اون بوده كه به خانوادش اين طور گفته .حالا ازمن راه حل مي خواست .دوست دارم نظر شما رو راجع به اين موضوع بدونم كه شوهرم چه طور بايد با خانوادش برخورد كنه كه اونها بفهمن بايد مي اومدن وبه من سر مي زدند؟؟از طرفي هم من احساس مي كنم با اين طرز رفتار اونها بهم توهين شده چون هر وقت مشكلي داشتن من حتما حضور پيدا مي كردم واين نيومدنشون يه جور بي احترامي وبي ارزش جلوه دادن من وخانواده منه

آخه تو خودت بهشون از طريق شوهرت گفتي كه نمخاهي باهاشون رابطه داشته باشي به نظرت اين انتظار بيجايي نيست كه حالا ازشون داري

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

چون توكوچك تري بهتر نيست تو شروع كني .يعني تو اول بري خونشون .

عزیزم یک دیوونه کنار خیابان بنشینه و هی به آدم هایی که از بغلش رد می شن فحش بده به نظرت تونسته اون آدم ها را کوچیک کنه یا خودشو حقیر می کنه ؟؟؟ پس اینکه گفتی اونا با این کارشون تو و خانوادتو کوچیک کردن اصلا درست نیست در واقع خودشونو بی احترام کردن.
من نمی گم برو یا نه . فقط گفتم از این طرف مساله رو نگاه کنی که بتونی تصمیم درست تری بگیری.:72: