-
کوشش بیهوده به از مردگی
سال چهارم ابتدایی بودم که خوندن کتاب "جامع المقدمات" که در اون موقع در حوزه ها درس پایه ی ادبیات عرب بود رو شروع کردم ، به تحصیلات حوزوی علاقه مند بودم به گونه ای که بطور مثال در دوره راهنمایی مطالعه کتابهایی مثل تفسیر نمونه رو دست گرفتم . بعد راهی دبیرستان شدم و بعد از سال اول تجربی به الزام برخی از دبیران و کادر دبیرستان حافظ قم به دوم ریاضی رفتم . یادم میاد موقع ثبت نام سال دوم معاون دبیرستانمون بهم گفت : تو باید بری ریاضی ، اگه میری ثبت نامت می کنم در غیر اینصورت برو و فکراتو بکن حالا حالا تا 31 شهریور وقت داری ، شایدم حق داشت چون یکی از برجسته های دبیرستان بودم و ... . از داستان نرفتن به حوزه که بگذریم ، بعد راهی دانشگاه شدمو چشم باز کردم دیدم اطرافیان "آقای مهندس" خطابم می کنند ، بعد هم با یه فترت چند ساله مقطع ارشد و با داستانهای خاص خودش .
حالا بعد از چند سال فیلم یاد هندوستان کرده و بیش از یکساله که اندیشه سالهای پیش در قالب ادامه تحصیل در مقطع ارشد رشته حقوق ذهن و توان مطالعاتی من رو به خودش اختصاص داده ، دارم سعی می کنم شغل تخصصیم بخشی از زندگیم باشه نه همه ی اون ، ضمن اینکه اینطور نیست که از روند پیش اومده ناراضی باشم ، نهایتا با خودم میگم باید زودتر از اینها سراغ این کار می رفتم .
احساسم اینه که ما با خودمون نباید رودربایستی داشته باشیم ، بدترین تعارف اونیه که آدم با خودش داشته باشه ، پنهان کردن علاقه مندیها و منکوب کردنشون از یه جای دیگه و به نوع دیگری سرباز می کنه به گونه ای که دیگه ممکنه تحت کنترل ما نباشن گو اینکه بروز اونها هم راه داره و بایستی از بستر مناسب خودش ظهور پیدا کنه ، در این بستر و مسیره که خلاقیت ها بروز می کنن و استعدادها شکوفا میشن .
این مسئله فقط در انتخاب رشته تحصیلی نیست و حتی در انتخاب همسر و نقاط عطف اینچنینی زندگی هم خلاصه نمیشه ، بسیاری خواسته ها رو در خلوتهای شخصیمون و بدور از رودربایستی می تونیم لیست کنیم ، بعد مطرح کردنشون ساده تره !
ریسک کردن به شرط اونکه در چارچوبه ی تعریف شهامت و شجاعت بگنجه ، از خط قرمز تعقل نگذره و در محدوده ی دیوانه وار خودش وارد نشه درخور تحسینه ، خصیصه ای که اروپاییها – به تعبیر رهبر معظم انقلاب – اونو دارا هستن و ماها باید از اونها یاد بگیریم . صحنه های قابل توجهی از زندگیمون منتظر تصمیمات جسورانه ی ما با حفظ شرایط مذکورند . البته عنصر کوشش و برنامه ریزی هم باید چاشنی اصلی این اقدامات باشه ، اونوقته که به قول مولانا :
دوست دارد یار این آشفتگی
کوشش بیهوده به از مردگی
-
RE: کوشش بیهوده به از مردگی
موضوع "نفت ، کتاب و سرگرمی "و این موضوع حاضر" کوشش بیهوده به از مردگی" هردو از بابتی بهم شبیه هستند .
بنظرم شما فیلم هم بسازید چون خوب میتوانید موضوعاتی که چندان شباهتی بهم ندارند را بهم ربط بدهید و تماشاچی را سر کار بگذارید و تا آخر فیلم دنبال موضوع بکشید تا بداند لیلی بالاخره زن بود یا مرد...البته کمی شوخی بود وکمی هم واقعیت:18: !!
ضمننا مراقب خودتان باشید این سایت مسریه!! اگر گرفتار بشوید فیلتان هندوستان که نمیرود هیچ!! ...از رشته مورد علاقه تان هم جا میمانید ...من دیگه گفتم نگید نگفتی:rolleyes:
ولی از شوخی گذشته حضور در تالار هم یک جور کمک به جامعه است اینم یک جور کمک به هموطنه اینم یک جور یاری دادن به کسانیست که به فکر شما نیاز دارند اینم یک جور باغبانی است و کاشتن گلهای زیبا پس از این همیاری هم غافل نشوید.
-
RE: کوشش بیهوده به از مردگی
سلام
این پست برای من خیلی جالب بود
چون من هم یه تجربه مشابه با تجربه ی شما رو دارم.
از اول دبیرستان همه خانم مهندس صدام می زدند.نمی دونم چرا ...ولی می گفتند اصلا تیپ و حرکاتت مثل مهندسهاست(اصلا من نمی دونم ..مگه مهندسها تیپ خاصی دارند؟؟؟!)ولی خب...می گفتند دیگه!
سالهای دبیرستان خیلی عالی سپری شد،همه چیز خوب و مهیا بود برای وارد شدن به دانشگاه ،البته در رشته فنی!
گذشت و گذشت تا در مرحله اتنخاب رشته دانشگاه پرتاب شدم به سمت علوم انسانی...اصلا نمی دونم چی شد..مهم هم نیست!
مهم اینه که بعد از مدتی فکر کردن و جدال درونی ،به این نتیجه رسیدم که باید به دنبال اون چیزی برم که بهش علاقه دارم.نباید تسلیم بشم و بگم:خب ،قسمت این بود که من بیام توی این رشته.
من اشتباه کردم،ولی از بابت این اشتباه خوشحالم،چون چیزهایی رو به دست اوردم که اگر از همون اول در رشته ی خودم مشغول به تحصیل می شدم ،محال بود به دست بیارم.
من فهمیدم که باید مبارزه کرد.
فهمیدم که به حرف دیگران به اندازه ای که ارزش داره ،بها بدم.
فهمیدم به دست آوردن آرامش حقیقی اونقدر ارزشمنده ،که بابتش میشه از خیلی چیز ها گذشت.
فهمیدم که فرصت های زندگی همیشه و در همه حال برام مهیا نیست ...من باید تیز بین و زیرک باشم.
و مهم تر از همه ...فهمیدم که بهترین کسی که من رو راهنمایی می کنه،می تونه در همه حال بهم کمک کنه و درست ترین تصمیمات رو بگیره ،خود من هستم...نه هیچکس دیگه.
فهمیدم که باید به خودم اعتماد کنم،به معنای واقعی.
الان ،بعد از گذشت مدت زمانی نه چندان کوتاه و نه چندان طولانی!!و بعد از تحمل نا ملایماتی که بابت این اشتباه به سراغم اومده بود، خدا روشکر ،تونستم تصمیم درستی بگیرم و به دنبال چیزی برم که خلاش رو در درونم احساس می کنم:203:
-
RE: کوشش بیهوده به از مردگی
شاید از چیزی که خواهم گفت ناراحت شوید یا دیدگاهتان نسبت به من بد گردد(آیا اصلاً پیش از این خوب بوده!!) اما راستش اینه که من در رشته ام که تحصیلاتش را تا کارشناسی ارشد کردم،ضعیفم!؟؟اما از هنگامیکه کلاه در کلاه کردن و تیزبازی را یاد گرفتم،هم موفقم و هم احساس بهتری دارم.
باید در کسب و کار اخلاق *ماکیاولیستی* داشته باشیم و رودربایستی با خود را کنار گذاریم که هرکس بیشتر کار می کند و قوی تر و زرنگ تر است،موفق است و این البته تمرکز بر هدف را می طلبد بی توجه به ضعیفان و دیگران.
در این جامعه باید تنها و تنها **پول** داشت،همین.آبرو،سواد،تحصیل ت عالیه،احترام و همه فضایل اخلاقی فقط با پول بدست می آیند و باقی سخنها و حرفها هم برای دکانداری و کلاهبرداری است.
این حقیقتی مطلق است،مرا ببخشایید که کامتان تلخ شد.
-
RE: کوشش بیهوده به از مردگی
سلام گرد آفرید
شاید به ظاهر همه اینها را به دست آوریم...
اما رضایتمندی، و آن چیزی که ما را آرام می سازد و احساس خوب و پایداری را به ما می دهد، در وجود خود حسی می کنیم؟!
شاید از بیرون همه به به و چه چه بکنند، و ما را موفق بدانند! اما در درون به صورت پایدار حس خوبی را داریم!؟
-
RE: کوشش بیهوده به از مردگی
سلام
خوش به حال شما که بالاخره می دونید به چه چیزی علاقه دارید من که یادمه موقع انتخاب رشته تحصیلبم تو مقطع دبیرستان وقتی می خواستم از خونه خارج بشم تو نظرم بود که رشته ریاضی رو بزنم ، وقتی به دم در مدرسه رسیدم گفتم نه ریاضی سخته تجربی رو انتخاب می کنم وقتی هم که خواستم فرم پر کنم رشته انسانی رو انتخاب کردم
یعنی بدون اینکه بدونم به چه چیزی علاقه مندم و چه چیزی باعث رضایتمندی من می شه .
حالا هم رشته دانشگاهیم هم همینطوره بدون اینکه بدونم چقدر به این رشته علاقه دارم از سر اجبار انتخابش کردم و حالا هم بی انگیزه برای ادامه تحصیل .
شما می گید من چکار کنم ؟
-
RE: کوشش بیهوده به از مردگی
سلام
من نمی دونم منظور نظر گرد آفرید نوشته ی من بوده یا نه
اگه مخاطب من هستم ،باید بگم که،متاسفانه خیلی از حرفهای شما درسته،(متاسفانه به خاطر تلخ بودن مسائل)من هم خیلی از وضعیتی که در جامعه فعلی ما وجود داره ناراضیم ، نمیدونم بگم بد بختانه یا خوشبختانه، اما همه چیز رو میبینم،درک می کنم ،حس می کنم و در جایی قرار گرفتم که از نزدیک باخیلی از مسائل در ارتباطم.
درسته....توی این دوره زمونه پول و فقط پول حرف اول رو می زنه.تا پول داری همه تا کمر برات خم میشند و اسمت از زبونشون نمی افته،کسی کاری نداره تو سواد داری یا نه!این پول که به دست اوردی ،از چه راه بوده،نون ملت رو بریدی،خون مردم رو توی شیشه کردی یا واقعا کار کردی!هیچکس به این کاری نداره،فقط مهم اینه که پول داری...
اما وقتی احساس کنند که بله،مثل اینکه کفگیر طرف ته دیگ خورده....دود میشند و می رن هوا...انگار نه انگار این همونیه که دیروز ،تا صبح اول وقت بهش اظهار ادب و ارادت نمی کردند ،روزشون شروع نمی شد.
خب، چه میشه کرد؟؟
آیا درمانی برای این درد سراغ دارید؟؟
اگه درمانی سراغ نداریم و نمی تونیم کاری بکنیم...خب لااقل خودمون مثل بقیه نباشیم.هیچ چیز بدتر از این نیست که آدم پیش وجدانش سر افکنده باشه،هیچ چیز دردآور تر از این نیست که نتونی توی آینه به چشم های خودت نگاه کنی و از خودت خجالت بکشی....
من این رو می دونم که توی جامعه ی فعلی ما اگه بخوای خیلی خوب و انسانی عمل کنی در اکثر مواقع هیچ چی ازت باقی نمی مونه،نمی دونم چرا....نمی دونم چرا وقتی راست حرف می زنی سوءاستفاده می کنند،وقتی خالص تحویل می دی ،ناخالصی تحویل می گیری...نمی دونم ،..به هر حال وضعیت دنیای ما ،فعلا اینجوریه،چه خوب ،چه بد ...ما باید زندگی کنیم.
(روزگار غریبیست نازنین...)
من یکی که به این نتیجه رسیدم ،بهترین کاری که می تونم بکنم اینه که برای خودم زندگی کنم.طوری که پیش وجدانم سرافکنده نباشم و از چیزی که هست و دارم لذت ببرم.
اگر هم جایی ،دیدم که کاری از دستم بر می آد ،برای اصلاح بعضی از چیزهای دور و برم ،دریغ نکنم.
اینجوری بعد از یه عمری ،نمی گم ...ای بابا ،ما که از زندگیمون هیچی نفهمیدیم.
-
RE: کوشش بیهوده به از مردگی
عزیزم با پرداخت اندک پولی می توان از شر وجدان آسوده گشت و البته کاملاً عرفی و . . . هم می باشد.فراموشی هم بسیار کمک می کند و اما این حرفهای تو آینه خود را دیدن و شرمسار شدن و غیره و غیره تنها برای خواندن در کتب و رمانها و گفتن برای نوجوانان و جوانان خوب است.
واقعیت چیز دیگری است و چونان خورشیدی است که در بیابان بی ابری می درخشد و آنهم:زر،زور و زن است که همه بسته به توانایی خود هدف غایی و نهایی شان همین سه چیز است.
این سخنان مثلاً نصیحت گونه هم برای شیره مالیدن سر خلق ا . . . است و بس.اگر شما و یا دیگران نمی توانید یا نمی خواهید واقعیت را بپذیرید و *قوی* باشید،این فقط و فقط از **ترس** شماست.
-
RE: کوشش بیهوده به از مردگی
سلام گردآفرید
اگر ممکنه لفظ همه را یه کمی تخفیف بده...
به هر حال شما می دانید که از نظر منطقی، باید استنثناء ها را هم دید.
حالا میزان این استثناء ها از نظر هر کس ممکن است متفاوت باشه...
بعد ما نمی خواهیم اینجا همنوایی و نظر جمع را بحث کنیم. که به قول شما مثل خورشید می درخشه...
ما می خواهیم ببینم این «همه افراد »، آیا آنچه که طالبند می یابند و بعد خوشبختند یانه؟!
-
RE: کوشش بیهوده به از مردگی
نمی دانم!اما شاید بیابند،هرچند که بیشتر مواقع اینچنین نیست.اما . . . اما خوشبختی چه عرض کنم؟؟!زر و زور و زن به هر حال سرخوشی و خوشبختی که می آورند دیگر،غیر این است؟؟؟
-
RE: کوشش بیهوده به از مردگی
سلام .
ویکتور فرانکل می گوید :
میان محرک و واکنش ، بزرگترین قدرت ما قرار دارد : آزادی انتخاب
میان آزادی انتخاب ، آن موهبت هایی قرار دارند که به طرزی یکتا ما را انسان می سازند . علاوه بر خودآگاهی دارای تخیل هستیم : صاحب این توانایی که فراسوی واقعیت کنونی خود ، ذهنا بیافرینیم . دارای وجدان هستیم : صاحب این آگاهی ژرف درونی از درست و نادرست ، آگاهی از اصولی که بر رفتارمان حاکمند و این احساس که اندیشه ها و اعمالمان به چه میزان با آنها هماهنگ هستند . و دارای اراده ی مستقل : صاحب این توانایی که – رها از هرگونه تاثیر- برطبق خودآگاهی خوی عمل کنیم .
موهبتهای یکتای بشریمان – به میزانی که این موهبتها را به کار گیریم و پرورش دهیم – ما را به فراسوی عالم حیوانی می کشاند و این توانایی را به ما می بخشد تا استعداد یکتای انسانی خود را متجلی سازیم .
پارتو می گوید :
مسائل سه جورند : یا منطقی اند یا "لوژیک" ، مثلا همین که ما زندگی می کنیم منطقی ست ، کار که می کنیم ، حقوق که می گیریم ، لباس که می پوشیم _تابستان لباس نازک ، زمستان لباس ضخیم _ ،تملق می گوئیم ، فکر می کنیم ، مطالعه می کنیم ، چون به نتیجه هم می رسیم . اغلب کارهایی که می کنیم منطقی ست. یک نوع دیگر کارهایی ست ضد منطقی یا "ایلوژیک" ، مثل کارهایی که آدم "خل و دیوانه" می کند . سومین نوع "آنالوژیک" است که نه منطقی ست و نه ضد منطقی ، چرا که اصولا از مقوله ی منطق نیست ، نیرومند تر از منطق است . منطق عبارت است از کشف علت و معلول برای اینکه من در مسیر نیاز و خواهشم استخدام کنم . اما گاه انسان همه ی اینها را برای یک چیز متعالی تر نابود می کند .
دکتر شریعتی می گوید :
انسان تا وقتی برای ایده آلهای مادی روز مره ارزش قائل است که به آنها نرسیده باشد . وقتی که رسید به پوچی می رسد . باید ایده آل انسان به قدری متعالی باشد که هرگز به یک جا متوقف نشود ...
شاید باید دید عمق نگاه انسان به کجا گره خورده است ؟ ....
-
RE: کوشش بیهوده به از مردگی
بینید بیاییم یک بار هم شده رُک و بی پرده سخن بگوییم.این سخنان از جانب تو:طاهره گرامی اندکی شگفت است.زیرا که همه اینها حرفهای دیگرانی است که یا در اقلیم ما زیست نکرده اند و یا سخن آنها در دایره مفروضات نظری است.
در باره شریعتی که مسبب بسیاری بدبختی ها گشت هم لازم نمی بینم حرف بزنم.(شاید هم تقصیر عوام الناس بود!!)
اما اگر مثلاً هدفی مانند:خوشبختی یا در زبان دینی عاقبت بخیری را هم در نظر بگیریم،اینها اصطلاحاتی هستند که خیالی هستند و هدف موهوم و دست نیافتی را تصویر می کنند.
افزون بر اینها،این الفاظ اجزایی *کلامی* از کلیتهایی ایدوئولوژیکی هستند که کارکردی صددرصد *ابزاری* در آن کلیت یا نظام فکری دارند.همان قوانین از هر گونه شان که تلاش بر کنترل غرایز به حق آدمیان دارند و البته ساخته همان انسانند،تنها برای اکثریت ابله و ضعیف و نه اقلیت داهی و قوی آدمیان است.از سوی دیگر در برهانی بسیار روشن و متقن باید گفت که:
انسان هیچگاه ازشهوت،زور و زر سیر نمی شود و با در نظر گرفتن پارامتر *کنجکاوی و دانش*، در این دوران حتی روی به کهکشانها و فضا دارد،چه آنکه همه این کره خاکی برایش تنگ و ناکافی است.با بلقور کردن سخنان دیگران نخواهیم تا حقایقی را که نمی خواهیم بدانیم،لاپوشانی نماییم.
-
RE: کوشش بیهوده به از مردگی
جناب گرد آفريد سلام
شما كه اينقدر ديگران ديگران مي كنيد ،نظرات هيچ كس هم براي شمامقبول نمي باشد چه پيامبر باشد چه امام چه فيلسوف و همه را جزو گذشتگان خيالي مي پنداريد كه همانا اگر علم رو گذشتگان ما به اين مرحله نمي رسوندن ما الان مي بايست مثل انسانهاي اوليه در جنگل و غارها زندگي مي كرديم ............و شما فقط حرف خودتان رو قبول داريد خدمت شما عرض كنم شما هم براي ما جزو همان ديگران هستيد و ما به هيچ وجه دوست نداريم حرف ديگران رو بلغور كنيم و حرف ديگران از جمله خود شما نمي تونه چشم ما رو از حقايق بپوشونه پس خودتون رو خسته نكنيد چون من و ما هم مثل جنابعالي نمي خوايم تحت تاثير حرفهاي ******* ديگران باشيم
-
RE: کوشش بیهوده به از مردگی
بنده هم از یک جهت با آقای گرد آفرید موافقم اینکه خیلی نباید در خط گفتار این دانشمند و آن دانشمند رفت چون عقل ما هم بیهوده بوجود نیومده ...من خیلی دوست دارم متن دست نوشته خود خانم طاهره رو ببینم نه نقل قول از بزرگان اندیشه خیلی دوست دارم متن دست نوشته خود آقای عرفان یا آقای سنگ تراشان یا همه بچه ها رو بخونم تا گفته های دیگران تکرار بشه.
حساب پیامبران جداست این انسانها از علم لدنی استفاده میکردند گفته هایشان الهام از جانب خدا بود شاید خودشان هم از چند بعدی بودن گفتارشان آگاه نبودند اما چون عامل انتقال این وحی الهی بودند برای خدمت به تمامی انسانها این کار را میکردند .
-
RE: کوشش بیهوده به از مردگی
البته علوم پزشکی و علوم پایه که جای خود دارد و میدانید که هم باید تکرار بشود و هم پیشرفت بکند علومی که بر دوش انسانهایی چون بوعلی سینا بنا شده است .
-
RE: کوشش بیهوده به از مردگی
سلام
و سایر علومی که دانشمندان یک عمر به تحقیق و تعقل و جمع آوری اندیشه ها و نظرات دیگران اقدام کردند.
یاد این بیت افتادم که :
قصد کرده ام می نخورم در همه عمر
به غیر از امشب و فردا شب و شب های دگر
یکی از علتهای متمایز شدن ما از سایر جانداران استفاده از خاصیت تراکمی علم است.
به این منظور که فرزندان آدم در طول تاریخ همه دانسته ها، علم ها، تجارب و ....، را به نسل بعد می دادند، و نسل بعد هم تجارب و دانسته ها و تعقلات و ....، خود را به آن اضافه می کردند و به نسل بعد....
و اکنون ما نمی توانیم دوباره از صفر شروع کنیم. اما این به این معنی نیست که دربست در خدمت نشخوار ذهنی پیشینان هم باشیم. اما به این معنا هم نیست که به همه اندوخته های قبلی هم بی توجه باشیم.
هر علمی و تعقلی نمی تواند بی مقدمه و شناخت و ... حاصل شود.
اگر همین گرد آفرید می تواند از فکرش استفاده کند، اگر گرد آفرید اسیر سفسطه نمی شود، و ...، نشان می دهد که مطالعه می کند، فکر می کند و بر اساس مقدمات و روشهایی که آموخته است نتیجه گیری های منطقی می کند.
پس در اصل ما با فکر ، ابداع و خودمتمایزگری مخالف نیستیم. اتفاقا به عکس ، ما در همین تالار همدردی، به خاطر اهمیت این مسئله ( غیر همنوا بودن) انجمنی ایجاد کرده ایم و در آن همنوایی ( بدون فکر با دیگران همراه شدند)، را عامل اصلی شکست آدمی نامیده ایم.
حتی در متون دینی هم مثل قران همیشه فریاد بلند است که اکثر هم لا یعقلون، اکثر هم لا....
یعنی همیشه اکثریت نیست که راه صحیح را می رود...
پس باید اندیشه کنیم و از تجارب و اندیشه های صحیح دیگران نیز بهره جوئیم....
-
RE: کوشش بیهوده به از مردگی
اما می دانید مشکل اصلی کجاست جناب مدیر!!آنجاست که:ما هم خر را می خواهیم و هم خرما را!!چرا؟
زیرا برای مغالطه خود با بهره از حفظیات و نه دریافتهای اندیشه ای،و بدون توجه به زمان،باورها و دلیل سخنهای دیگران،می خواهیم از نظرات آنها استفاده ابزاری ببریم.
یا در بحثی جامعه شناسانه و واقعی،تئوریهای اثبات نشده و فرضیات خیالی بیگانگانی را که نه خودشان و مردم اطراف آنها همانند ما هستند و نه مشکلاتی چون ما دارند،سرهم کرده و سفسطه کنیم.
می دانید اینهم از همان هنرهای ادنی و جادوانه ما ایرانیهاست،چنانکه یکی از این کوتوله های علم کلام از قرآن بسیاری موارد و کشفیات این روزگار را در می آورد.
-
RE: کوشش بیهوده به از مردگی
خانم آرزو خانم
مگر نظر من غير از اين مواردي بود كه شما گفتيد شما كه همه علوم و دانشمندان رو نام برديد و من هم دقيقا منظورم از گذشتگان انسانهايي بود كه در زمان خود انسانهاي عالمي بودند و هم اكنون نيز از علم آنها در دوران ما نيز استفاده ميشه در ضمن شما بايد توجه كنيد كه من با نحوه استدلال جناب گرد آفريد را درست نمی دانم.
خانم آرزو شما نوشتيد من خيلي خوشحال مي شم وقتي دست نوشته هاي خود طاهر يا عرفان يا آقاي سنگ تراشان رو مي بينم تا كسان ديگر ، خب آرزو مگر ما جزو ديگران نيستيم ؟اصلا ما چه فرقي با گذشتگان داريم ؟ يا چه فرقي با انسانهايي كه الان زندگي مي كنن و افكارشون رو در كتابها و ... نشر دادن ؟. چطور شما از سخنان كساني كه سالها زحمت كشيده و تلاش كردن تا علم خودشون رو گسترش بدن و ما حرف اونا رو تكرار كنيم خوشتون نمياد ولي اگه حرفايي اثبات نشده يا غير علمي خودمون رو بيان كنيم چي؟ .چطور اگه ما در اينجا از اونا مطلبي بياريم براي شما ارزشمندي به آن صورت نداره ولي اگه خودمون يه حرف از خودمون بزنيم اونوقت براي شما دوست داشتني ميشه .
بايد عرض كنم علم نه دوست داشتني است نه خوشمان آمدني است بايد قبول كنيم كه هر كس براي پيشرفت علم تلاش مي كند چه مسلمان چه كافر چه يهودي چه مسيحي ، داراي ارزش و مقام والاست به شرط اينكه در راه خدمت به خلق باشه.
آقاي گرد آفريد شما هم دنيا و زندگي رو اينقدر سخت نگيريد و به جاي اينكه به بحث كردن بپردازيد كمي عاشقانه به زندگي بنگريد بنده نديدم كسي با بحث كردن در زندگي پيشرفت كنه .
فكر كنم اگه همينجوري بخوايد ادامه بديد خيلي از قافله عقب مي مونيد حالا اين قافله هر چيزي مي تونه باشه ......
آرزو خانم شما هم همينجوري چشم بسته از كسي دفاع نكنيد اول به بحث توجه كنيد بعد نظرات خودتون رو بيان كنيد اگه كمي با فلسفه ومنطق آشنايي داشته باشيد مي بينيد كه صحبتهاي گردآفريد جز استدلالهای اشتباه (مغلطه) چيز ديگري نيست . شما به آقاي گردآفريد مي گيد بنده با نظراتتون موافقم و در پست بعدي تشكر مي كنيد از نظرات جناب سنگ تراشان كه اگه صحبتاشون رو دقت كنيد مي بينيد كه جناب سنگ تراشان حرفهاي منو تصديق كردند اما به زباني ديگر و با محتواي بهتر.
خيلي دوست دارم كساني كه نظر مي دن خوب به متن و بحث دقت كنن بعد نظر خودشون رو بگن و زود هم جو گير نشن
-
RE: کوشش بیهوده به از مردگی
سلام عرفان
آرزو نگفته اند که با همه صحبتهای گرد آفرید موافقند ، بلکه گفته اند:
نقل قول:
بنده هم از یک جهت با آقای گرد آفرید موافقم......
البته با تبصره هایی که آورده اند، یک کمی نظرشان مبهم شده است.
که به نظرم نیاز به توضیحات بیشتر باشه....
-
RE: کوشش بیهوده به از مردگی
به قول ویتگنشتاین وقتی نحوه زندگی و بازی زبانی افراد با هم متفاوت باشه،سخنی بینشون وجود نداره.
اتفاق و اختلاف نظر وقتی معنا پیدا می کنه که طرفهای بحث از موضوع و محمول یک چیز رو بفهمند ....وقتی دیدگاه های ما اینقدر باهم متفاوته ،به نظر من بهتر اینه که بحثی رو شروع نکنیم،چون گویا قصد ،فقط به کرسی نشوندن نظر خود است نه یک بحث سازنده و تعالی بخش.
برای همین در پاسخ به نوشتار شما (گرد آفرید)در مورد برداشتهاو کشفیاتی که متخصصین علم کلام از آیات نورانی قرآن در مورد اتفاقات این عصر داشته اند ،چیزی به میان نمی آورم و موضوع رو به بحث نمی کشم.
گویا هدف از بحث کردن فراموش شده.
در مورد سخنان دانشمندان و بزرگان هم باید بگم که من همیشه و همه جا از شنیدن و خوندن نظرات بزرگان و متفکران( چه قدیم چه جدید)لذت می برم و استفاده می کنم.نتیجه سالیان سال زحمت،تحقیق و اندیشه رو به راحتی در اختیار داریم...صحبت های اونها مثل تونلی می مونه که ما رو از بسیاری از گذرگاههای فکری عبور میده.حالا من نمی دونم چرا ما نباید از اونها بهره ببریم؟؟!
من به شخصه هر جایی که متناسب با بحث سخنی از دانشمندان و متفکران مطرح بشه ،استقبال میکنم و می خونم.
و صد البته من هم باتکیه کردن به مطالب و نوشته های گذشتگان و اونها رو دلیلی برای عدم تفکر و تحرک خودم به حساب آوردن، مخالفم.
اما این مطلب تناقضی با استفاده از اونها نداره.
-
RE: کوشش بیهوده به از مردگی
با سلام
ضمن تشکر از دوستانی که در " کوشش بیهوده به از مردگی " شرکت کردند ، ابتدا می خوام که این شعر از سنایی رو بخونند :
سالها بايد كه تا يك سنگ اصلي زآفتاب
لعل گردد در بدخشان يا عقيق اندر يمن
ماهها بايد كه تا يك پنبهدانه زآب و خاك
شاهدي را حله گردد يا شهيدي را كفن
روزها بايد كه تا يك مشت پشم از پشت ميش
زاهدي را خرقه گردد يا حماري را رسن
عمرها بايد كه تا يك كودكي از روي طبع
عالمي گردد نكو يا شاعري شيرين سخن
قرنها بايد كه تا از لطف حق پيدا شود
بايزيدي در خراسان، يا اويسي در قرن
از پاسخ خانم ها زینب ، آرزو ، طاهره و آقایان عرفان ( گر چه امکان پاسخ های نرم تری هم بود) و گردآفرید که شاید قدری التقاط در مباحثشون باشه ( با عرض پوزش) و البته از مدیر محترم همدردی تشکر می کنم ،
فکر می کنم پاسخها از اصل موضوع فاصله گرفته
اگر نگویم که کسی به اصل موضوع نپرداخت !!؟
-
RE: کوشش بیهوده به از مردگی
آقای آرمانخواه شما خبر ندارید کار ما همیشه همینه!! انقدر بحث میکنیم که مثلا از تهران میریم تا بندرعباس بعد نمیدونیم چطور ماشین بگیریم برگردیم خونه هامون :199:!!
-
RE: کوشش بیهوده به از مردگی
زندگی انقدر کوتاه که مرتاض بودن یا چرچیل بودن توش یه معنا داره گذراندن عمر اما انقدر طولانی که برای همه ی مدت بعد از مرگت بایدمنتظر نتیجه ی اعمالت افکارت باشی البته اگر جزئ اهل کتاب باشی :305:
اگر وجدانمون وجدان یه فرد جامعه گریز باشه (اختلال شخصیتی که فرد به هیچ وجه وجدان درد نگرفته وتربیت پذیر نیست)
خدا ازمون توقعی نداره:104:
-
RE: کوشش بیهوده به از مردگی
این هم یک موضوع جدید:
**مُردگی بهتر از کوشش بیهوده+خَر بودن.**
-
RE: کوشش بیهوده به از مردگی
سلام گرد آفرید
کمک کن تا موضوع استدلالی بشود.
و گرنه از همه بدتر اینه:
مردگی+ کوشش بیهوده و خر بودن
به نظرم بهتر است
یا یک موضوع جدید ایجاد کنیم ونقطه نظرات خود را بگوئیم
یا اگر در یک موضوعی شرکت کردیم، عطف به مطالب مطروحه در آن موضوع قدم به قدم و جدا از احساسهایی که پیدا می کنیم، گام به گام جلو برویم...
مهم پذیرفتن یا نپذیرفتن دیگران نیست.
مهم روشنگری هست...
که میدانم طرفدار شفاف شدن و روشنگری هستید.
-
RE: کوشش بیهوده به از مردگی
از شما جناب مدیر سپاسگزارم،اما بنده اگر بخواهم حرف *حسابی و به دردخور* بزنم،باید خطوط قرمز تالار را زیر پا بگزارم و از همه جهات و *جهتی* که از همه مهم تر است،موضوع را شرح داده و واکاوی نمایم و البته این امر امکان ندارد،پس خاموشی را برگزیده و و در دل اندوهناک این دوزخی هستم که همگی گرفتار آنیم.(همه دنیا و در این اقلیم بیشتر!!)
-
RE: کوشش بیهوده به از مردگی
بحث چی بود چی شد؟
تکلیف من و امثال من که چندان به رشته تحصیلی یا کارمون علاقه نداریم چی می شه؟
آیا می تونیم این علاقه مندی رو در خودمون ایجاد کنیم ؟
آیا می تونیم در خودمون احساس رضایتمندی رو فراهم کنیم ؟
اصلا می تونیم موفق بشیم ؟
یا باید همه چیز رو رها کنیم و دوباره از نو شروع کنیم؟
-
RE: کوشش بیهوده به از مردگی
نادیای عزیز مگه رشته تحصیلی رنگ پوست تن که نشه عوضش کرد . خوب اگر علاقه نداری چرا دوباره سعی نمیکنی تو رشته ای که علاقه داری حداقل اگر در آزمون شرکت نمیکنی به مطالعه آزاد بپردازی . منم رشته تحصیلم رو ...خیلی دوست نداشتم و هر وقت کتابخونه میرفتم روحم پر میکشید که کتابهایی با موضوعاتی که دوست دارم بخونم اما نمیشد چون باید در مورد رشته ای که تحصیل میکردم مطالعه میکردم ...ولی وای وقتی تحصیلم تموم شد دلی از عزا درآوردم و هر کتابی که دوست داشتم میل کردم ...اااببخشید خوندم شما هم امتحان کنید حتماً لذت میبرید.
-
RE: کوشش بیهوده به از مردگی
اما راجع به کار باید عرض کنم خیلی از ماها سر جای خودمون قرار نگرفتیم ، ولی وقتی جاها به اشتباه اشغال شده چاره ای نیست جز اینکه سعی کنی با کاری که میکنی سر خودتو گرم کنی و یا اینکه از اون محیطی که درونش کار میکنی به یک نحوی خودتو رو به قسمت و بخشی برسونی که برات دلچسب تره و تو رو راضی تر میکنه .مثلا معلمی رو دوست نداره ولی میتونه توی همون مدرسه به کار دفتری و بایگانی مشغول بشه یعنی معلمه ولی سکوت اتاق بایگانی رو بیشتر میپسنده .
البته همه اینها برای زمانی که امکان تغییر به شغل مورد علاقه و پسند شما وجود نداشته باشه.
-
RE: کوشش بیهوده به از مردگی
آرزوی عزیز سلام
ممنون از همراهی و همفکریت
ولی باید بگم رشته تحصیلی که من دارم درسهای سنگینی داره، نمی دونم می تونم با مطالعۀ آزاد تو زمینه ای که بهش علاقه مندم این احساس رضایتمندی رو در خودم ایجاد کنم؟
من دوست دارم بدونم آیا می تونم نسبت به همین رشته فعلیم در خودم ایجاد علاقه کنم چون فکر می کنم دچار افت تحصیلی شدم و گاهی هم به سرم می زنه انصراف بدم ولی مطمئن هستم اگه این کار رو بکنم به خودم لطمه زدم
چون هر چی که زمان می گذره احساس می کنم حوصله و اشتیاقم برای درس و کتاب خوندن کمتر می شه و دیگه شاید فرصت دادن آزمون و اننخاب رشته جدید رو نداشته باشم.
نمی دونم شاید دارم تنبلی می کنم؟
-
RE: کوشش بیهوده به از مردگی
سلام نادیا جان
قبل از هر چیز باید به شما یادآوری کنم که شما برای تمام رشته های تحصیلی استعداد دارید .و میدانید که با تلاش و پشتکار هم میتوانید به بهترین درجه برسید .
اصولا ما انسانها باید از تمام علوم سر دربیاوریم ولی با محدودیتی که از بابت طول عمرمان داریم و تنوع و کثرت علوم و اطلاعات زمان حاضر مجبور هستیم تنها در یکی دو رشته تحصیل کنیم و تخصص بگیریم .
پس حالا که در یکی از رشته ها هزینه صرف کرده اید و وقت گذاشتید همین رشته را ادامه بدهید و از هزینه های اضافی هم پرهیز کنید . هستند کسانی که با اعتماد به نفس بسیار زیادی از آن رشته تحصیلی که پذیرفته شده اند انصراف میدهند و برای قبولی در رشته مورد علاقه شان تلاش میکنند ولی آیا شما مطمئن هستید که میتوانید مانند آنان ریسک کنید ؟
آیا یکی دو ترم از تحصیلتان میگذرد یا آنکه ترم های پایانی هستید در هر صورت بهتر است کاری که شروع کرده اید تمام کنید حتماً موفق میشوید من مطمئنم:shy::16: :72:
-
RE: کوشش بیهوده به از مردگی
سلام نادیا:72:
درکت می کنم...درسها سنگین ..انگیزه هم که هیچی!!وای چی میشه.!!:302:
به نظر من قبل از هر اقدام دیگه ای(مثل همین انصراف که گفتی) اول همه تلاشت رو بکن که به رشتت علاقه مند بشی .به خودت بگو کن که من باید این رشته رو با موفقیت ادامه بدم و تموم کنم ..نمیدونم ،خلاصه هر کاری که به نظرت می رسه،برای اینکه احساس خوبی نسبت به رشتت و درسهات پیدا کنی انجام بده.
سعی کن درسهات رو بخونی،سر کلاسها فعال باشی ،با حس و حال خوب سر کلاسها حاضر بشی...
خلاصه کاری کن که بعده ها نگی تنبلی کردم!کاش بیشتر تلاش می کردم.
چون خیلی وقتها با یه کم تلاش و سختی دادن به خود،خیلی از مسائل حل میشه.
می دونی،خیلی ها هستند که فقط به خاطر مدرک گرفتن به دانشگاه می رن،اصلا هم براشون مهم نیست که با سواد بیان بیرون یا نه!دیگه همه هم این رو میدونن که میشه بدون درس خوندن و با یه ورق زدن سطحی کتاب قبل از امتحان و امدادهای غیبی ،درسها رو پاس کرد و مدرک رو گرفت.
اما این چه فایده ای داره؟؟به جز اینکه عمر آدم حروم میشه و آخر سر هم میگن:ای بابا، چرا اینقدر تحصیلکرده بی کار داریم !!یکی نیست بگه که چند درصد از این تحصیلکرده ها ،واقعا درس خوندند و مهارت کافی رو برای فعالیت در رشته خودشون دارند.
و من می دونم که اگه علاقه و انگیزه نباشه،درس خوندنی هم در کار نیست و دست آخر چیزی جز یه مدرک و چند سال از عمرمون که هدر شده،چیزی برا آدم نمی مونه!
خلاصه که همه ی تلاشت رو بکن که علاقه مند بشی.
راستی ،اینکه ترم چندم هستید و چه قدر از درستون مونده هم مهمه.
اول همه تلاشت رو بکن ...این یه پروسه زمانبر هست،انشالله که نتیجه می گیری و با انگیزه ادامه می دی .
در ضمن،اگه قبلا این کارها رو کردی ،بگو تا راه های دیگر رو بررسی کنیم.
-
RE: کوشش بیهوده به از مردگی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آرمانخواه
احساسم اینه که ما با خودمون نباید رودربایستی داشته باشیم ، بدترین تعارف اونیه که آدم با خودش داشته باشه ، پنهان کردن علاقه مندیها و منکوب کردنشون از یه جای دیگه و به نوع دیگری سرباز می کنه به گونه ای که دیگه ممکنه تحت کنترل ما نباشن گو اینکه بروز اونها هم راه داره و بایستی از بستر مناسب خودش ظهور پیدا کنه ، در این بستر و مسیره که خلاقیت ها بروز می کنن و استعدادها شکوفا میشن .
این مسئله فقط در انتخاب رشته تحصیلی نیست و حتی در انتخاب همسر و نقاط عطف اینچنینی زندگی هم خلاصه نمیشه ، بسیاری خواسته ها رو در خلوتهای شخصیمون و بدور از رودربایستی می تونیم لیست کنیم ، بعد مطرح کردنشون ساده تره !
ریسک کردن به شرط اونکه در چارچوبه ی تعریف شهامت و شجاعت بگنجه ، از خط قرمز تعقل نگذره و در محدوده ی دیوانه وار خودش وارد نشه درخور تحسینه ، خصیصه ای که اروپاییها – به تعبیر رهبر معظم انقلاب – اونو دارا هستن و ماها باید از اونها یاد بگیریم . صحنه های قابل توجهی از زندگیمون منتظر تصمیمات جسورانه ی ما با حفظ شرایط مذکورند . البته عنصر کوشش و برنامه ریزی هم باید چاشنی اصلی این اقدامات باشه ، اونوقته که به قول مولانا :
دوست دارد یار این آشفتگی
کوشش بیهوده به از مردگی
سلام دوستان .:72:
شاید به قول آرمانخواه بحث های ما در جهتی که برای هدف این تاپیک ترسیم شده حرکت نکرده حتی تا حالا که پست سی و دوم رو پشت سر گذاشتیم ... پس بیاین از روش ذهن خوانی البته با طرح شفاف افکار و احساسات استفاده کنیم و از سر به این نوشته نگاه تازه ای داشته باشیم .
امیدوارم آرمانخواه هم ما رو در روشن کردن مفاهیم و ذهنیاتش کمک بیشتری بکنه و ...
هرچند احساس می کنم یکی از شگردهای ویژه افراد آرمانخواه اصولگرای اصلاح طلب (چی می شن این سه تا با هم:P )، چیدن مهره های خودشون با توجه به ... خیلی چیزاست ... :104:
با توجه به این امر هدفهای مختلفی رو می شه برای این نوشته تعریف کرد :
مثلا به سوال گذاشتن این موضوع و کسب نظرات و راهنمائی های دیگران در اینخصوص ، کنجکاوی جهت ارزیابی سطح نگاه و ادراک اعضاء از این دست نوشته ، بسط این مساله به عنوان یک اصل ثابت شده و کمک به رشد و آگاهی اهالی این سایت و ... شاید هم همه ی اینها به انضمام اونهایی که من حدس نزدم با هم ....
من در حال حاضر ترجیح می دم با پذیرش عقیده ی فوق به عنوان یک مفهوم قابل اثبات ، مفید و راه گشا در مورد اون صحبت کنم ... هرچند با انتخاب عنوان "کوشش بیهوده به ... " برای این موضوع هم موافق نیستم . چون معتقدم تلاشی که مبتنی بر علایق باشه ، در چارچوبه ی تعریف شهامت و شجاعت بگنجه ، از خط قرمز تعقل نگذره و در محدوده ی دیوانه وار خودش وارد نشه به اضافه ی چاشنی کوشش و برنامه ریزی ، قائدتا نباید تلاش بیهوده ای باشه بلکه تلاشیه که انسان رو به سمت جلو پیش خواهد برد ...
اما با این نظر که تلاشهای جسورانه و معناداری (نه هر آشفتگی) که از سوی انسان در جهت دستیابی به خود واقعی و کشفیات عمیق تری از زندگی سر بزنه ، ترجیح داره بر سکون و مردگی، به شدت موافقم ...
....
اصولا برای پیشروی در چنین مسیری ما به مجموعه ای متعادل از خود شناسی ، شناخت وضعیت موجود ، هدفمندی ، خلاقیت ، تعقل و واقع گرایی ، جسارت انتخاب ، شجاعت ، تعهد و مسئولیت پذیری ، برنامه ریزی و استمرار نیاز داریم .
و موفقیت در این راه ،بستگی مستقیم به میزان مهارت ما در چینش این عناصر در کنار یکدیگر و بهره برداری مطلوب از اونها داره ...
اگرچه میزان برخورداری افراد مختلف از این ویژگیهای شخصیتی یکسان نیست اما به تناسب تمایل و توانایی افراد ، امکان دستیابی به مراحل بالایی از رشد شخصیت برای همه وجود دارد ...
پس ما با یک روند طراحی و عملیاتی توامان روبروییم که نیازمند کسب سطوح مختلفی از آگاهیها و مهارتهاست . حالا بسته به میزان پرورش و بهره مندی ما از این قوای چند گانه و شدت و ضعف تحریمهای درونی و بیرونی در بروز و تقویت این ویژگیها ، باید اقدامات ویژه ای رو در بالانس چرخهای این نوع از توسعه در پیش بگیریم ...
بنابراین اولین گام ، بررسی نقاط قوت و ضعف ، توانمندیها ، محدودیتها ،نیازمندی ها و گرایشات خواهد بود ... و بعد تعیین مقصد و مسیر ... و سپس آغاز پنچر گیری ، تعویض روغن ، ... و تجهیز خودرو برحسب مقصد و مسیر تعیین شده .... و در نهایت پا گذاشتن در راه ...
خوب ؛ به نظر شما این آماده سازی چطور امکان پذیر خواهد بود ؟
من فکر می کنم باید جستجوگر باشیم و بریم دنبال پاسخ سوالاتی از این دست که می تونه ما رو در رسیدن به میزان قابل قبولی از مهارت و دستیابی به نقطه ی تعادل در عملکردمون یاری کنه ...
" آیا خودمون رو می شناسیم ؟ چطور می تونیم از خودمون آگاهی بیشتری داشته باشیم ؟ وضعیت موجود رو با به کارگیری چه فاکتورهایی می تونیم واقعی تر و روشن تر تشخیص بدیم ؟ اهدافمون رو بر حسب چه اولویتهایی تعیین می کنیم ؟ چگونه ایده ها و افکار نو و جدید رو در ذهنمون بپرورونیم ؟ چجوری قدرت تشخیصمون رو بالا ببریم ؟ در تصمیم گیریها کنترل و هدایت متوازن عقل و احساساتمون چطور امکان پذیر خواهد بود ؟ انتخاب گری یعنی چه ؟ چطور بر ترسهامون غلبه کنیم و اعتماد به نفسمون رو چگونه افزایش بدیم ؟ برای به عهده گرفتن مسئولیت نتایج و تبعات ناشی از انتخابمون به چه شکلی عمل کنیم ؟ چطور برنامه ریزی کنیم ؟ پایبندی به برنامه هامون تحت چه شرایطی امکان پذیر خواهد بود ؟
و ...."
نظر شما در این خصوص چیه ؟
-
RE: کوشش بیهوده به از مردگی
با سلام
1- بقول یکی از شخصیتهای انیمیشن شهرداری تهران(اون عابر پیادهه) دستت درد نکنه ( از همگی ممنونم و از بعضیا بیشتر !؟ )
2- در پاسخ به سوال خانم نادیا :
نقل شده رسول الله (ص) در راه رفتن برنمی گشتند و پشت سرشون رو نگاه کنند .
انصراف از تحصیل و کارها و اقداماتی از این قبیل در زندگی - چون مستلزم ناتمام رها کردن اونهاست اثر روانی خوبی به جا نمیزاره و ای بسا که اعتماد به نفس آدم رو در به پایان بردن امور سلب کنه !
لذا فکر تغییر رشته رو می تونید در مقطع تحصیلی بعدیتون عملی کنید ، اگر همتش رو هم دارید که از حالا چراغ خاموش تو اون مسیر و البته نه به قیمت افت تحصیلی - که این هم خود تبعاتی داره - حرکت کنین .
ناگفته نمونه اینها صرف نظر از نوع پذیرش و محل و نوع دانشگاهتون ، مقطع تحصیلی و ترم چندم بودن ، میزان ارتباط این رشته با رشته مورد علاقتون ، تبعات و آینده شغلی این رشته با رشته مورد علاقه و . و ... داره که هر کدومشون در جای خود می تونن نتیجه نسخه بالا رو عوض کنن !
با آرزوی موفقیت .
-
RE: کوشش بیهوده به از مردگی
آرمانخواه حرفات به نظرمن کمی تاقسمتی درسته خوبه که تو بازم راهت برات معلومه حالا فکرشو بکن اگه هیچ وقت به اینجا نمی رسیدی چی میشد من معتقدم میشه لذت برد توی هر شرایطی از زندگی واز داشته ها ونداشته ها به شرط اینکه با خودمون رو راست باشیم باید یاد بگیریم که به خودمون دروغ نگیم:123:
-
RE: کوشش بیهوده به از مردگی
از دوستان عزیزم آرزو ، زینب و جناب آرمانخواه تشکر فراوان دارم.
ممنون که روشنم کردید شاید شما درست می گید من باید به جای اینکه به فکر انصراف و ناتمام گذاشتن درسم باشم باید سعی کنم تمام توان و نیروی خودم رو به کار بگیرم که حداقل فعلا بتونم به یک نتیجه خوب برسم .
شاید اگه انصراف بدم و یا اینکه به درسام بی توچهی کنم چیزی جز یأس و ناامیدی نصیبم نشه.
به جای اینکه فکر کنم موقعیت های زیادی رو از دست دادم سعی کنم موقعیت های جدیدی را برای خودم ایجاد کنم و از تمام وقت و اوقات فراغتم استفاده لازم رو ببرم و مدرک و میزان تحصیلات رو برای خودم ارزش ندونم و حداقل به توصیه آرزو جان با مطالعۀ آزاد تو زمینه های دیگه بتونم دانشم رو افزایش بدم و یک احساس رضایتی رو در خودم ایجاد کنم .
-
RE: کوشش بیهوده به از مردگی
سلام دوستان :
می خواستم بگم من مثل طاهره بلد نیستم تخصصی و منطقی نظر و ایده و ذهنیات خودم روبیان کنم .ولی کلا با درنظر گرفتن محتوای بیانات طاهره و اقای ارمانخواه یه چیزهایی رو تو ی ذهنم دارم که بیان می کنم.
تعیین هدف و تشخیص بیهوده بودن یا مفید بودن ان در همان ابتدای کارنقش بسزایی در رضایت و موفقیت هر فردی داره.چون نوع خواسته و دیدگاه و ارمان هرکسی با کس دیگه متفاوته. انجام یک کاری به نظر یک نفر کاملا مفید و درسته و در دید یه نفر دیگه ممکنه بسی کاری عبث باشه .به نظر من بررسی اون و دیدن اینکه ایا با رسیدن به این هدف اون ارامش و اون رضایتی را که می خواهم به دست خواهم اورم یانه؟این مهم است!
وفرددرمرحله های بعدی با اراده و تمرکز به هدف می تونه نیروها یی را که دراختیار داره اعم از نیرو های خودش و همین طور تشویق و درخواست
کمک دیگران و بهره گیری از نیروی انهادرراستای هدف خودش گام برداره.
مثال:
نقل قول:
زمانی که دانشجو بودیم ترمهای اخر دانشگاه، روزی یکی از دوستانم نگران و مظطرب پیشم امد وگفت :من دلباخته ی دختری شدم که فکر می کنم وصال اون برام خیلی مشکله.
گفتم :اول خوب فکر کن بعد جوابم را بده!ایا تو واقعا این دختر را دوست داری؟وفکرمی کنی این همان کسی هست که با اون خوشبخت می شی و به ارامش می رسی ؟.گفت مدت یکسال است که روی این تصمیمم فکر می کنم و امروز تصمیم گرفتم از تو یاری بگیرم .و تورا با خودم همراه کنم و این ریسک را بکنم و به خواستگاری کسی که خیلی بهش علاقه دارم برم.چون اقوامم ازاینجا بسیار دورند و پدرم زمین گیر است و کسی را برای رفتن به خواستگاری بهتر از تو ندیدم .
وقتی دیدم این قدر مصمم است گفتم قبول!
باهم به راه افتادیم و مرا با خود به محله ای در بالای شهر تهران برد و در خانه را زدیم مردی دررا باز کرد و گفت بفرمایید فرمایش !
گفتم اگر اجازه بفرمایید ما برای خواستگاری دختر شما امده ایم .مرد با رویی گشاده گفت بفرمایید .داخل منزل شدیم .دوستم مضطرب بود .مرد گفت: خب! چرا پسرم با والدینت نیامدی .دوستم گفت انها ازاین شهر دورندو پدرم نیز زمین گیراست و مادرم پرستارش.
مرداز شغل و برنامه و هدف دوستم سوال کرد.دوستم گفت که دانشجو هستم و فعلا از لحاظ مالی صفر ولی من به دختر شما علاقه مندم .پدر دختر گفت :تو این صحبت خودت رو که عاشق دختر من هستی چگونه ثابت می کنی .دوستم، گفت: هر کاری شما بگید می کنم.پدر گفت :تو باید یه سند شش دانگ یک خانه مناسب دخترمن و یک ماشین و 10 میلیون ( پول 15سال پیش)حساب بانکی داشته باشی تا من دخترم را به تو بدهم.گفتم اخه من درس می خونم و هیچ ندارم .گفت اراده که داری اگر دختر مرا می خواهی ،قبول. من از امروز و این تاریخ دخترم را برای تو و به نیت همسری تو نگه می دارم تا سال دیگه همین موقع و همین تاریخ. اگر تو با این شرایط اومدی دخترم را به عقدت درمی اورم اما، اگر نه دیگر عهدو پیمانی بین ما نیست .با ناامیدی و ...قبول کردیم و از خانه خارج شدیم . اما همان شب دوستم تصمیمی گرفت .گفت این دختر همان کسی است که من دوست دارم برای رسیدن به او تمام سعیم رامیکنم . ان شب خوب فکر کرد و برنامه ی یکساله اش را تدوین کردواز روز بعد با تمام نیرویی که داشت کار کرد.روزها دانشگاه وبعداز مرخص شدن روی یک ماشین شخص دیگه ای کار کرد و بعد شب تا صبح ترجمه زبان.
طوری که در شبانه روز 2ساعت می خوابید ولی ازعشق و فکر «ناهید» نیرو می گرفت طوری که یک شب نیمه شب دیدم خوابش برده رفتم صدایش کردم که مریض میشی اقلا این دوساعت را در رختخواب بگذران تا سرحال شوی یه دفعه از جا پرید گفت :چی می گی ناهید.
خلاصه 2ماه تمام بی وقفه کار کرد وباوام توانست ماشینی بخرد .این اولین شرط بود. دیگه لازم نبود بابت ماشین درامد را نصف کند و درامد ش کلا کنار می رفت 6ماه متوالی به همین روال کار کرد و توانست اپاتمانی را در قسمت ازادی بااقساط تهیه کند .این دومین شرط.
حالا 4ماه وقت داشت تا 10 میلیون تهیه کند واین یکی دیگه خیلی مشکل بود. چون کلی قسط داشت .ولی امیدوار و هدفمند ادامه داد تا روز و تاریخ اون روزرسید .توی حسابش 5میلیون بود .با هزار مکافات 3میلیون را ازاطرافیان ودوستانش قرض گرفت و با امید گفت بلکه ان 2 میلیون را هم از پدر دختر تخفیف بگیرم .
الوعده وفا! همان تاریخ رفتیم و درب خانه را زدیم پدر در را باز کرد .دوستم با افتخار سند ماشین و سند اپاتمان را نشان داد و گفت پدر جان امیدوارم درک کنید که من همه ی سعیم را کردم وتوانستم شروط شما را عملی کنم بجزسومی که ناقص است و دوست دارم شما به من تخفیف دهید .پدر اغوشش را باز کرد گفت :پسرم تو از این ازمون پیروز بیرون امدی .من می خواستم ببینم تا چه حد دخترم را دوست داری و اثبات می کنی و حالا دیدم عشق تو واقعی است وگرنه چه طور میشه جوانی که سال گذسته صفر بوده حالا ....
پدر دامادش را دراغوش کشید وگفت : من فقط می خواستم جوهره ی وجودی تورا ببینم این شروط را گذاشتم و حالا اپارتمانی به عنوان هدیه (مجلل)به نامت می زنم و همان موقع سوئیچ ماشین مدل بالایی را بهش داد و گفت دخترم را به عقد تو درمی اورم تو برازنده اونی.
الان بعد از 15 سال از اون سال، سالی که اسمشو سال تلاش و رسیدن به هدف گذاشته بود به خوبی یاد می کنه و کلی از خودش راضیه .اون سال دوستم 40 کیلو وزن کم کرد ولی به اندازه یک عمر برای خودش رضایت کسب کرد .او می گفت هر وقت یاد اون سال می افتم ناخداگاه لبخند روی لبهام میشینه .من اون اپارتمان را یادگاری نگه داشتم و به پسرم که 12 ساله هست نشون می دم می گم این بهای بدست اوردن مادرته بهای اثبات یه عشقه و........
حالا یه دنیا رضایت توی سینه ام دارم و احساس می کنم الان که خودم رو غرق در خوشبختی در کنار مادرت می بینم تو اون سالها چقدر خوب عمل کردم و ارزش اون همه سختی رو داشت.
و یه نقل قول دیگه البته متفاوت
چند سالی بودارزوی یک خانه 90 متری و مستقل را داشتم و براش نقشه می کشیدم .و راههارو بررسی می کردم شوهرم بیخیال بود و من می خواستم هر طور شده به این هدفم برسم .تمام سعیم را کردم و باهر بدبختی بود راههارو رفتم و یک وقتی متوجه شدم فوق تصورم در یک خانه 170 متری در قسمت بالای شهر و دوطبقه دارم زندگی می کنم و خوشحالی من دوامی نداشت چون متوجه شدم توی این مسیری که طی کردم و روی هدفم متمرکز بودم خیلی چیرهای اساسی رو از دست دادم که دیگه جبرانش کمی غیر ممکن شده بود .و خودم رو توی دریای از غم و قصه های دیگه دیدم .کم کم متوجه شدم که غفلت و پیمودن راه اشتباه و تعیین هدفی که خیلی چیزهارو نادیده گرفته بودم باعث شد همه چیزم رو از دست بدم و ...........
متوجه شدم هدفم مرا به راهی اشتباه سوق داد و تو اون سالها تلاشی بیهوده کردم.وای کاش همان ابتدای کار متوجه اون می شدم.
من اگر تونسته باشم خوب منظورم را برسونم می خواستم با مقایسه ی این دو مثال بگم رمز موفقیت فرد اول در دقت و پیدا کردن پاسخ همون صحبیتهای قشنگ طاهره هستش .
نقل قول:
پس ما با یک روند طراحی و عملیاتی توامان روبروییم که نیازمند کسب سطوح مختلفی از آگاهیها و مهارتهاست . حالا بسته به میزان پرورش و بهره مندی ما از این قوای چند گانه و شدت و ضعف تحریمهای درونی و بیرونی در بروز و تقویت این ویژگیها ، باید اقدامات ویژه ای رو در بالانس چرخهای این نوع از توسعه در پیش بگیریم ...
بنابراین اولین گام ، بررسی نقاط قوت و ضعف ، توانمندیها ، محدودیتها ،نیازمندی ها و گرایشات خواهد بود ... و بعد تعیین مقصد و مسیر ... و سپس آغاز پنچر گیری ، تعویض روغن ، ... و تجهیز خودرو برحسب مقصد و مسیر تعیین شده .... و در نهایت پا گذاشتن در راه ...
خوب ؛ به نظر شما این آماده سازی چطور امکان پذیر خواهد بود ؟
من فکر می کنم باید جستجوگر باشیم و بریم دنبال پاسخ سوالاتی از این دست که می تونه ما رو در رسیدن به میزان قابل قبولی از مهارت و دستیابی به نقطه ی تعادل در عملکردمون یاری کنه ...
" آیا خودمون رو می شناسیم ؟ چطور می تونیم از خودمون آگاهی بیشتری داشته باشیم ؟ وضعیت موجود رو با به کارگیری چه فاکتورهایی می تونیم واقعی تر و روشن تر تشخیص بدیم ؟ اهدافمون رو بر حسب چه اولویتهایی تعیین می کنیم ؟ چگونه ایده ها و افکار نو و جدید رو در ذهنمون بپرورونیم ؟ چجوری قدرت تشخیصمون رو بالا ببریم ؟ در تصمیم گیریها کنترل و هدایت متوازن عقل و احساساتمون چطور امکان پذیر خواهد بود ؟ انتخاب گری یعنی چه ؟ چطور بر ترسهامون غلبه کنیم و اعتماد به نفسمون رو چگونه افزایش بدیم ؟ برای به عهده گرفتن مسئولیت نتایج و تبعات ناشی از انتخابمون به چه شکلی عمل کنیم ؟ چطور برنامه ریزی کنیم ؟ پایبندی به برنامه هامون تحت چه شرایطی امکان پذیر خواهد بود ؟
و ...."
امیدوارم در هر مسیر و ارمان و هدفی که برای خودمون تعیین می کنیم .رضایت خدا رو درنظر بگیریم و عاقبت کار ختم به خیر باشه و در اخر رضایت خدا و خودمون همراهش باشه.«امین»