+نمی خوام بیش از این به من نزدیک بشه
سلام دوستان
دوباره به یه مشکل دیگه برخوردم من همونی هستم که قبلا یه بحث با عنوان «به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده» باز کرده بودم و واقعا از همتون ممنونم مخصوصا جناب آقای سنگ تراشان
واقعا خوشحالم که با این سایت آشنا شدم و نمی دونم چه جوری باید از همتون تشکر کنم چون خیلی به من کمک کردین
اما الان دوباره یه موضوع دیگه برام پیش اومده که البته بیشتر برام یه درگیری ذهنی ایجاد شده که چرا این کار رو می کنه خوب اگه اجازه بدین از اول ماجرا رو براتون تعریف کنم :
«من دانشجوی ترم چهارم هستم و خوب مسلما توی این چهار سال با بچه های کلاس هم خیلی در رابطه بودم چه دخترای کلاس چه پسرای کلاس اما بنا به دلایلی که یکی از اونها می تونه فعالیتهای دانشجویی باشه که با بچه ها تشکیل دادیم من با پسرای کلاس بیشتر از دخترا رابطه دارم و یه جورایی به اونها نزدیکترم تا به دخترا اما این وسط یکی از پسرای کلاس زیاد به من نزدیک شده و البته شماره موبایل من رو هم داره چون خیلی کارمون به هم دیگه ربط داره به خاطر همین من شماره موبایلم رو بهش دادم البته خواهرش هم با ما هم رشته اس با این تفاوت که یک سال از من پایین تره یعنی الان ترم دوم دانشگاهه من با خواهرش خیلی دوستم و این دوستی من و خواهرش باعث شده که اون بیشتر از قبل خودش رو به من نزدیک کنه قبلا فقط در حد یه شوخی کوچیک من رو اذیت می کرد و از اون جایی هم که من آدم زود جوشی هستم سریع عصبانی می شدم و بعد از اینکه می دید من عصبانی شدم تا اونجایی که می تونست سعی می کرد از دل من دربیاره و می گفت که من به شما به عنوان خواهر خودم نگاه می کنم و واقعا هم به اندازه خواهرم شما رو دوست دارم اما من زیاد بهش محل نمی ذاشتم بعضی وقتا هم اگه کاری داشت sms می داد اما توی سال جدید به طور کلی رفتارش عوض شده و بیش از اندازه خودش رو به من نزدیک کرده به طوری که الان دیگه حتی واسه درس خوندن هم به من تلفن می زنه تا من هم بیام دانشگاه تا با هم دیگه درس بخونیم توی وبلاگ من به صورت خصوصی نظر می ده من گاهی وقتا به خواهرش تک زنگ می زنم و بهش sms هم می دم اما هیچ وقت یادم نمیاد که به اون تک زنگ زده باشم و یا حتی برای کار غیر ضروری بهش sms داده باشم اما اون جدیدا به من تک زنگ می زنه و هر وقت هم به من sms می ده متنش طوریه که من باید برم دانشگاه یعنی از من می خواد که برم دانشگاه. به بهانه های مختلف میاد پیش من تا با من حرف بزنه حتی نصف بیشتر واحدهای درسی اش رو طوری گرفته که من هم گرفتم تا با هم توی یک کلاس باشیم . من ترم قبل یکی از واحدهای درسی ام رو افتادم و این ترم هم دوباره اون رو گرفتم وقتی فهمید که من دوباره این درس رو گرفتم گفت خیلی خوشحالم چون این درس رو با هم داریم از یه طرف هم ناراحتم که این درس رو ترم قبل افتادین اما بیشتر از اینکه ناراحت باشم خوشحالم که این درس رو با هم داریم. لحن صحبتش هم خیلی عوض شده چند روز پیش هم توی سایت دانشگاه نشسته بودم که برق داخل سایت قطع شد اما چون سیستم های دانتشگاه به برق کمکی وصل بود سیستم ها خاموش نشد و تنها نوری که توی سایت بود از سیستم های دانشگاه بود .من هم پشت سیستمی که نزدیک اون بود نشسته بودم پا شدم از توی سایت برم بیرون که صدام کرد و گفت به نظر شما سایت دانشگاه الان خیلی عاشقانه نشده تکالیف و پروژه هایی که استاد به من داده رو اون انجام می دهد و به من می ده آهنگهای جدید و به روز رو اون به من میدهد .خواهرش هم می گه که رفتارش در رابطه هاش با من عوض شده . برای امتحان چند روز پیش اسم یه پسر رو یکی از دوستام آورد که گفت که من اون رو می شناسم یا نه من هم هینجوری گفتم آره می شناسمش وقتی یه لحطه نگاه به اون کردم دیدم که چنان به من خیره شده که من نمی دونستم اون موقع باید چه عکس العملی نشون بدم .
یه جورایی می ترسم چون نمی خوام بیشتر از این به من نزدیک بشه و با این رفتاری که اون داره حس می کنم نسبت به من یه حس علاقه پیدا کرده و من نمی خوام اینجوری باشه نمی خوام نسبت به هم علاقه پیدا کنیم چون از هر لحاظ با هم خیلی تفاوت داریم مسلما اگه اون به من حسی پیدا کنه من هم متقابلا احساسی نسبت به اون پیدا می کنم ولی اصلا دوست ندارم اونجوری باشه چون من هنوزم که هنوزه اون پسری که توی بحث های قبلی گفتم که عنوان کردم به خاطر ناراحتی قلبی اش من رو ترک کرده دوست دارم ، الان هم همه چیز رو گذاشتم به پای تقدیر تا ببینم اون بر می گرده یا نه به خاطر همون پسر نمی خوام یه ماجرای عشقی دیگه رو شروع کنم »
به نظر شما امکان داره که اون از این رابطه ها منظوری داشته باشه یا اینکه نسبت به من احساسی پیدا کرده باشه .
من باید این وسط چی کار کنم آیا به طرفش برم یا خودم رو از اون دور کنم ؟
RE: نمی خوام بیش از این به من نزدیک بشه
سلام پسرها مثله ما دخترها فكر نمي كنند(با يكي رابطه داشته باشند مثله خواهر و برادر)شايد اولش اين طور شروع كنند ولي خيلي زود وابسته ميشن و هر روز عطششون بيشتر مي شه...من مطمئنم اون آقا عاشق شما شده...(آخه براي من هم مشابه اين موضوع پيش اومده.)
RE: نمی خوام بیش از این به من نزدیک بشه
به نظر مي ياد كه علاقه ايجاد شده حالا اين علاقه به چه شكل مي خواد عنوان بشه نمي دونم يعني به شكل دوستي يا ازدواج
ولي به نظر من اگه به شكل ازدواج مطرح شد بد نيست كمي فكر كني و سبك و سنگين كني
بعضي اوقات لازمه كه ما ادمها يك كم عاقلانه تر تصميم بگيريم اينكه به پاي اون نشستي و مي خواي ببيني كه قسمت چيه اصلا كار منطقي و عاقلانه اي نيست و ممكنه ضررش هم ببيني و وقتي به خودت بياي كه ديگه خيلي موقعيتهاي خوبتو از دست داده باشي
RE: نمی خوام بیش از این به من نزدیک بشه
خوب دوستان حالا اینها را گفتین ولی نگفتین که من باید چی کار کنم ولی واقعا هم نمی خوام به من بیش از این نزدیک بشه
شاید هم حق با شما باشه که من بخوام همه چیز رو بزارم به پای تقدیر و سر نوشت و شاید هم این که بشینم و منتظز بمونم که اون آقا برگرذه کار بیهوده ای باشه چون زیاد به این که برگرده دوباره طرفم امیدوار نیستم
یکی از بزرگترین ترسهای من هم اینه که نمیدونم دقیقا به چه منظوری داره با من رابطه بر قرار می کنه از یک طرف هم می دونم که از اون خانواده های متدین و معتقد هستش اما من خیلی می ترسم از آخر این بازی می ترسم ، بر فرض هم که من رفتم سراغش و اون هم یه کاری کرد با من شبیه کاری که اون آقا با من کرده بوده اون موقع من باید چی کار کنم باز هم از لحاظ روحی ضربه می خورم .
جدیدا هم اس ام اس های عاشقانه را شروع کرده واقعا نمی دونم باید چی کار کنم
RE: نمی خوام بیش از این به من نزدیک بشه
به نظر من شما نباید کاری بکنی. این اونه که اگه جدیه باید کاری بکنه. در ضمن شما باید حریمو حفظ کنی .نمیشه که شما هرطور می خوای با ایشون حرف بزنی و اس ام اس بدی و صحبت کنی. باهاش قرار بذاری اما انتظار داشته باشی که ایشون فکری نکنه یا احساسی توش ایجاد نشه. بالأخره هر رابطه ای یه عوارضی داره که یکیش وابستگیه و اگه شما ایشون رو واجد شرایط ازدواج ندونی کار اشتباهیه که به این رابطه شکل دوستانه تری بدی. باید سعی کنی که نوع برخوردتو عوض کنی.
RE: نمی خوام بیش از این به من نزدیک بشه
نقل قول:
نوشته اصلی توسط jahangard
سلام دوستان
دوباره به یه مشکل دیگه برخوردم من همونی هستم که قبلا یه بحث با عنوان «به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده» باز کرده بودم و واقعا از همتون ممنونم مخصوصا جناب آقای سنگ تراشان
واقعا خوشحالم که با این سایت آشنا شدم و نمی دونم چه جوری باید از همتون تشکر کنم چون خیلی به من کمک کردین
اما الان دوباره یه موضوع دیگه برام پیش اومده که البته بیشتر برام یه درگیری ذهنی ایجاد شده که چرا این کار رو می کنه خوب اگه اجازه بدین از اول ماجرا رو براتون تعریف کنم :
«من دانشجوی ترم چهارم هستم و خوب مسلما توی این چهار سال با بچه های کلاس هم خیلی در رابطه بودم چه دخترای کلاس چه پسرای کلاس اما بنا به دلایلی که یکی از اونها می تونه فعالیتهای دانشجویی باشه که با بچه ها تشکیل دادیم من با پسرای کلاس بیشتر از دخترا رابطه دارم و یه جورایی به اونها نزدیکترم تا به دخترا اما این وسط یکی از پسرای کلاس زیاد به من نزدیک شده و البته شماره موبایل من رو هم داره چون خیلی کارمون به هم دیگه ربط داره به خاطر همین من شماره موبایلم رو بهش دادم البته خواهرش هم با ما هم رشته اس با این تفاوت که یک سال از من پایین تره یعنی الان ترم دوم دانشگاهه من با خواهرش خیلی دوستم و این دوستی من و خواهرش باعث شده که اون بیشتر از قبل خودش رو به من نزدیک کنه قبلا فقط در حد یه شوخی کوچیک من رو اذیت می کرد و از اون جایی هم که من آدم زود جوشی هستم سریع عصبانی می شدم و بعد از اینکه می دید من عصبانی شدم تا اونجایی که می تونست سعی می کرد از دل من دربیاره و می گفت که من به شما به عنوان خواهر خودم نگاه می کنم و واقعا هم به اندازه خواهرم شما رو دوست دارم اما من زیاد بهش محل نمی ذاشتم بعضی وقتا هم اگه کاری داشت sms می داد اما توی سال جدید به طور کلی رفتارش عوض شده و بیش از اندازه خودش رو به من نزدیک کرده به طوری که الان دیگه حتی واسه درس خوندن هم به من تلفن می زنه تا من هم بیام دانشگاه تا با هم دیگه درس بخونیم توی وبلاگ من به صورت خصوصی نظر می ده من گاهی وقتا به خواهرش تک زنگ می زنم و بهش sms هم می دم اما هیچ وقت یادم نمیاد که به اون تک زنگ زده باشم و یا حتی برای کار غیر ضروری بهش sms داده باشم اما اون جدیدا به من تک زنگ می زنه و هر وقت هم به من sms می ده متنش طوریه که من باید برم دانشگاه یعنی از من می خواد که برم دانشگاه. به بهانه های مختلف میاد پیش من تا با من حرف بزنه حتی نصف بیشتر واحدهای درسی اش رو طوری گرفته که من هم گرفتم تا با هم توی یک کلاس باشیم . من ترم قبل یکی از واحدهای درسی ام رو افتادم و این ترم هم دوباره اون رو گرفتم وقتی فهمید که من دوباره این درس رو گرفتم گفت خیلی خوشحالم چون این درس رو با هم داریم از یه طرف هم ناراحتم که این درس رو ترم قبل افتادین اما بیشتر از اینکه ناراحت باشم خوشحالم که این درس رو با هم داریم. لحن صحبتش هم خیلی عوض شده چند روز پیش هم توی سایت دانشگاه نشسته بودم که برق داخل سایت قطع شد اما چون سیستم های دانتشگاه به برق کمکی وصل بود سیستم ها خاموش نشد و تنها نوری که توی سایت بود از سیستم های دانشگاه بود .من هم پشت سیستمی که نزدیک اون بود نشسته بودم پا شدم از توی سایت برم بیرون که صدام کرد و گفت به نظر شما سایت دانشگاه الان خیلی عاشقانه نشده تکالیف و پروژه هایی که استاد به من داده رو اون انجام می دهد و به من می ده آهنگهای جدید و به روز رو اون به من میدهد .خواهرش هم می گه که رفتارش در رابطه هاش با من عوض شده . برای امتحان چند روز پیش اسم یه پسر رو یکی از دوستام آورد که گفت که من اون رو می شناسم یا نه من هم هینجوری گفتم آره می شناسمش وقتی یه لحطه نگاه به اون کردم دیدم که چنان به من خیره شده که من نمی دونستم اون موقع باید چه عکس العملی نشون بدم .
یه جورایی می ترسم چون نمی خوام بیشتر از این به من نزدیک بشه و با این رفتاری که اون داره حس می کنم نسبت به من یه حس علاقه پیدا کرده و من نمی خوام اینجوری باشه نمی خوام نسبت به هم علاقه پیدا کنیم چون از هر لحاظ با هم خیلی تفاوت داریم مسلما اگه اون به من حسی پیدا کنه من هم متقابلا احساسی نسبت به اون پیدا می کنم ولی اصلا دوست ندارم اونجوری باشه چون من هنوزم که هنوزه اون پسری که توی بحث های قبلی گفتم که عنوان کردم به خاطر ناراحتی قلبی اش من رو ترک کرده دوست دارم ، الان هم همه چیز رو گذاشتم به پای تقدیر تا ببینم اون بر می گرده یا نه به خاطر همون پسر نمی خوام یه ماجرای عشقی دیگه رو شروع کنم »
به نظر شما امکان داره که اون از این رابطه ها منظوری داشته باشه یا اینکه نسبت به من احساسی پیدا کرده باشه .
من باید این وسط چی کار کنم آیا به طرفش برم یا خودم رو از اون دور کنم ؟
با سلام خسته نباشید به نظر من اون آقا به شما علاقه پیدا کرده و شما هم بدتون نیومده که یه عشق تازه رو شروع کنید البته بدتون نیاد من برای این حرفم دلیل دارم .چون هر وقت که با شما قرار در دانشگاه میذاره سریعاٌ به دانشگاه میروید و هر وقت به شما پیامک میده شما به اون جواب میدهید به نظر شما این یعنی چی ؟ خوب حالا اینها همه راه داره اگه واقعاٌ شما میخواهید که از اون آقا فاصله بگیرید کافیه که به پیامک هایش اصلاٌ و تحت هیچ شرایطی جواب ندهید و هر دفعه که به هر بهانه شما را به دانشگاه دعوت میکنه هر دفعه برای او بهانه بیاورید و از رفتن به دانشگاه و روبه رو شدن با او خودداری کنید و سعی کنید که رابطه اتان را سردتر از قبل کنید که او متوجه بشه که چیزی در دل شما نیست . وقتی شما به شوخی های اون آقا جواب میدهید یعنی چی ؟ یعنی به او توجه دارید که این خودش راهی است به سوی علاقه مند شدن بیشتر اون آقا به شما . من باز هم میگویم فاصله بگیر و نکاتی را که در صحبتم گفتم خوب انجام بده انشاءالله موفق میشوی . عزیزم
RE: نمی خوام بیش از این به من نزدیک بشه
مگه به قول خودت يك اشتباه و ادم چند بار مي كنه
به نظر من با خودت يك جنگ دروني داشته باشي بد نيست . بشين فكر كن ببين واقعا براي چي مي خواي منتظر اون بشيني ؟ ببين اگه بشيني بر مي گرده ؟ ببين هدفت چيه و واقعا چي كار مي خواي بكني . اگه تصميم گرفتي كه كسي رو به عنوان خواستگار روش فكر كني اونوقت به اون پسر هم بگو اگه قصد ازدواج داره بياد خونتون و با خانوادت صحبت كنه در غير اينصورت بكشه كنار
RE: نمی خوام بیش از این به من نزدیک بشه
سلام سريع و بلادرنگ بريم سر اصل مطلب:72::72::72:
يه نكته اي راجع اون آقايي كه ناراحتي قلبي داشت
به فرض اگه خوش بينانه به اون موضوع نگاه كنيم، اون آقا به خاطر ناراحتي قلبيش به شما به دروغ گفته كه شما رو دوست نداشته، و نخواسته شما رو درگير و وابسته خودش و مشكلاتش بكنه كه اين خودش عمل فوق العاده فداكارنه و قابل تحسينيه. ولي فكر كنم اگر اين توقع و انتظار رو از ايشون داشته باشين كه به رابطه با شما برگرده، جسارتا خودخواهيه. حالا از عدم اطلاع خونوده ها و همينطور مخالفتهاي احتماليشون كه بگذريم. شما دو نفر در امر ادامه و عدم ادامه رابطه تفاهم نداريد و شما (جهانگرد) داريد تعهد رو بر تفاهم مقدم ميداريد. خب اون آقا هم دلايل خودشو (چه منطقي چه غيرمنطقي) داره و نبايد شما ايشون رو مجبور به ادامه رابطه كنيد.
و اما مشكل فعلي
در اينكه اون پسر به شما علاقه مند شده (حالا براي دوستي يا ازدواج) شكي نيست ولي اگر به نظر شما فرد مناسبيه ميتونيد از راهش (يعني خواستگاري) اقدام كنيد. بنده اصلا دوستي رو توصيه نميكنم چون تكرار يك اشتباه، خود اشتباه ديگري است و نبايد انسان يك اشتباه رو در انتظار نتيجه اي متفاوت تكرار كنه. و اگر به هر دليلي صلاح نميدونيد باهاش ازدواج كنيد، هر چه سريعتر آب پاكي رو رويدستش بريزيد.
اضافه كنم كه اگر مجال دادن اين پيشنهاد رو به اون پسر ندين، اينجوري براي هر دوتون بهتره. مثلا بگيد نامزد دارين. ميتونيد بطور غير مستقيم اين كارو بكنيد. مثلا وقتي در حال صحبت با ايشون هستيد (در مورد هر موضوعي) بگيد به قول فلاني كه هميشه ميگه: .... (منظور از فلاني همون نامزد مجازيتونه) و اگه پرسيد فلاني كيه؟ ميگيد نامزدمه يا شوهرمه؟
موفق باشي:72::72:
RE: نمی خوام بیش از این به من نزدیک بشه
به نظر من اگه به اين اقا نميخواي علاقه نشون بدي بهتره كه خيلي مودبانه درخواستهايي كه به صورت اس ام اس يا تلفني يا حضوري بهت ميده رو رد كني .مثلا بگي كار ديگه اي دارم اون ساعت . با بگي يه مشكل شخصي دارم نمي تونم بيام .
يا اگه ازت سوالي پرسيد كه با دونستن جوابش ميخواد صميميت بين تو و خودشو بالا ببره ؛ تو مي توني خيلي مودبانه و با لبخند بهش بگي " واسه چي ميخواي بدوني" و از اين طور رفتارا.
سعي كن هر وقت توي محيط داشنگاه بهت نزديك ميشه (و اين نزديك شدن باعث صميميت بيشتر ميشه ) خيلي مودبانه و با حالت عجله ازش عذر خواهي كني و ملاقات رو كنسل كني . اما يادت باشه جلوي كسي باهاش برخورد بدي نكني. چون جوونا اصولا غرور دارن و دوست ندارن غرورشون جريحه دار بشه.
گناه داره طفلي
به هر حال سعي كن توي رفتارت محتاط تر عمل كني كه اونو وابسته خودت نكني.
اما اگه قصد ازدواج داشت و پيشنهاد كرد و شما هنوز دلت پي اون اقاست .قبل از اينكه به اين اقا (برادر دوستتون) جواب رد يا مثبت بدين ؛ به خاطر اينكه خاطر دلتون و خودتون جمع بشه ؛ از تصميم نهايي فرد قبلي كه از هم جدا شدين مطمئن بشين و بعد يك تصميم عاقلانه بگيرين
[b]
هميشه مثه قورباغه باش با ديد 360 درجه نگاه كن كه فرصتهاي زندگي رو از دست ندي و از اطرافت صدمه نبيني [/b]
سربلند و پيروز باشيد
RE: نمی خوام بیش از این به من نزدیک بشه
سلام دوباره
من اون رو این چند روز به حال خودش گذاشتم تا اینکه بالاخره حرف خودش رو زد اون هم نه حضوری بلکه از طریق اس ام اس اونم ساعت 3 نصف شب من می خواستم بدونم که چی می خواد و آخرش چی می شه به خاطر همین با اینکه خوابم میومد ولی پا به پاش تا صبح اومدم که ببیتم چی می گه و چی می خواد
اون به من گفت که به من علاقمند شده و حاضره همه زندگیش رو به پای من بریزه و از من پرسید که من نسبت به اون چه حسی دارم البته به صورت غیر مستقیم ( گفت که کلید قلب منو داری یا نه ) این جمله از متن یکی از اس ام اس هاش دستگیرم شد که چی می خواد ( در قلبت رو واسه کسی باز نکن اونی که دوستت داره خودش کلید داره) چند بار بهش طفره و زدم و حوابش رو ندادم تا اینکه عصبانی شد و با عضبانیت گفت که طفره نرم و رک و روراست بهش بگم که دوستش دارم یا نه من هم گفتم ممکنه کلید داشته باشم ممکنه که نداشته باشم اونش دیگه به خودم مربوطه که از این طرز صحیت من هم خیلی ناراحت شد و روز بعد توی دانشگاه اصلا به من محل نمی ذاشت .
من دوست ندارم که کسی از من ناراحت باشه حتی اگه دشمنم باشه خدا رو شکر که تا حالا کسی ار من ناراحت نیست و دشمنی هم ندارم چون تا اونجایی که تونستم خودم از دلشون در آوردم حتی اگه مقصر هم من نبودم و طرف مقابلم بود به خاطر همین هم رفتم و به خاطر نوع برخوردم ازش معذرت خواهی کردم و رفتم صدایم کرد و بهم خندید و گفت کی دلش میاد از تو برنجه تو هم زندگی منی من هیچ وقت از تو ناراحت نمی شم
تا شب که داشتم با یکی از دوستام اس ام اس بازی می کردم و شماره دوستم هم یک شماره پایین تر از شماره اون آقا تو دفتر تلفن من بود متنش هم این بود ( این قلب منه اگه فکر می کنی که به یاد تو نیست با ماشین لهش کن) اشتباهی اس ام اس رو واسه اون فرستادم قبل از اینکه بتونم کنسل کنم اس ام اس فرستاده شده بود . چند ساعت بعد برام اس ام اس زد که «از جلوی ماشین برو کنار که اگه قلبت له بشه من هم می میرم امیدوام که هیچ وقت از من تاراحت نباشی » من از آقای سنگتراشان خواهش می کنم که به من کمک کنم همون طور که بهتون گفتم ممکنه که من هم نسبت به اون حسی پیدا کنم که فکر می کنم کم کم دارم همین حس رو هم پیدا می کنم اون آقا رو هم کم کم دارم فراموش می کنم نمی دونم حکمت خدا چی بوده که این رو جلوی من سبز کرده
به هر حال از مدیر همدردی خواهشمندم که به بنده کمک کنه برم طرفش یا نرم دوستش داشته باشم یا نداشته باشم اونی که من رو رها کرده رو چی کارش کنم ( همون که به خاطر ناراحتی قلبی ترکم کرده بود)
اصلا نمی دونم باید چی کارکنم
RE: نمی خوام بیش از این به من نزدیک بشه
فکر نمی کردم توی این سایت اینقدر آقای سنگ تراشان واسه من دلسوزی کنن
واقعا که دستتون درد نکنه من از شما کمک خواسته بودم ولی شما اصلا حتی یه جواب کوچولو هم به من ندادین من از شما خواستم که بهم بگین باید چی کار کنم اما شما اصلا اهیمت ندادین
من به حرف دوستانی که اینجا واسه من گفته بودن گوش کردم و تا اونحایی که تونستم ازش دوری کردم اما الان چی اینقدر خودش رو به من نزدیک کرد که چه بخوام چه نخوام بهش دارم علاقمند می شم و این رو هم خودش فهمیده و از وقتی که این رو فهمیده رفتارش عوض شده یه روز اینقدر به من نزدیک می شه و با من گرم می گیره یه روز هم اینقدر با من رفتار سردی داره که من اصلا نمی دونم منظورش چیه و چرا داره این کارا رو می کنه البته یه موضوع دیگه ای هم که هست اینه که دایی من هم توی دانشگاه ما درس می خونه و یه جورایی فهمیده که اون داره چی کار می کنه و از رابطه من و اون هم تا حدودی باخبر شده و به خاطر همین هم یه دعوای کوچولو باهاش داشته و گفته که باید از من فاصله بگیره و وقتی دایی ام توی دانشکاهه بیشتر از من دوری می کنه اما وقتی که با هم تنهاییم خیلی راحت تره البته نه همیشه بعضی مواقع رفتارش خیلی گرم و دوستانه اس و بعضی وقتا بد اخلاقه
واقعا من نمی دونم اون واقعا به من علاقه داره یا نه گیج شدم
آقای سنگ تراشان من از شما کمک خواستم امیدوارم که این دفعه دیگه به داد من برسین چون قضیه دیگه داره خیلی واسه من جدی می شه
RE: نمی خوام بیش از این به من نزدیک بشه
شما اول تكليف خودتو با خودت مشخص كن، بعد بشين تحليل و تفسير براي اون آقا به خرج به بده.
بهش علاقه مندي يا نه؟
دوستي يا ازدواج؟
نكنه اگر باهاش رابطمو قطع كنم تا آخر عمر حسرت بخورم؟
نكنه هموني باشه كه يه عمره منتظرشم؟
اينا تمام سوالاتي كه توشون ترديد داري
هر وقت جواب شفاف براشون پيدا كردي، اعضاي همدردي هم ميتونن بهت راهكار شفاف بدن.
موفق باشي
RE: نمی خوام بیش از این به من نزدیک بشه
من واقعا برات ناراحت شدم جهانگرد جان ببخشيد كه اينو مي گم ولي تنها جمله ايي كه بعد از خوندن متنت به ذهنم رسيد و خواستم بگم تا اروم شم همين بود
مگه نمي گي نمي خواي يك بازي دوبار تكرار بشه پس چرا خودت اين اجازه رو مي دي ؟ چرا خودت كاري مي كني كه ديگران باهات بازي كنند ؟ شما كه كم سن و سال نيستي بگيم سنت كمه . بابا اخه چرا مي خواي اين روحيه شكستني خودتو بدي دست اينا تا هي بشكوننش ؟ لپ كلام برو سر اصل مطلب و بهش بگو حاضر نيستي به اين رابطه ادامه بدي و اگر ايشون هم خيلي دلشون مي خواند بيايند خواستگاري تا خانواده شما روي ايشان بررسي كنند . اگر هم كه خودت قبولش نداري پس اصلا هيچ رابطه رو تمومش كن و بكش كنار . ببينم تو فقط دوست داري ديگران از دست تو ناراحت نشند .؟ اگه اونها تو رو ناراحت كنند چي ؟ مشكلي نداره ؟ الان تو به خاطر نرنجيدن ايشون هيچي نمي گي و هي داري همينجوري همينجوري پيش مي ري پس فردا كه ايشون به خودشون مي ياند و مي خوان جدا شند خيلي راحت به شما مي گن و مي كشن كنار براشون هم اصلا اهميت نداره كه شما ناراحت بشيد يا نشيد .
عزيزم منطقي تر فكر كن ببين مي توني به عنوان خواستگار توي خونتون راش بدي يا نه اگه نه كه هيچي جواب معلومه ولي اگر جوابت اره است خيلي رك و پوست كنده بهش بگو . اينجوري براي خودت هم ارزش قائل شدي و بيشتر دوست خواهد داشت و بيشتر براي احترام قائل ميشه . فكر نكن اگه اينو بگي مي گه نگاه كن دختره چه زود خودموني شده و چه فكرايي كرده
RE: نمی خوام بیش از این به من نزدیک بشه
سلام جهانگرد :72:
دوستان خیلی خوب بهت جواب دادن . پس لطفا به اون چیزهایی که بهت گفته شده توجه کن .
دوست داشتن و دوست داشته شدن خیلی خوبه و لذت بخشه اما بهره مندی دائمی از این احساس خوشایند دقیقا بر میگرده به اندیشه ها و نوع رفتار و کردار ما در اینخصوص .
عزیزم ؛
برگرد و از سر نوشته های خودت رو بخون . حتما متوجه می شی که تنها سپری که در زندگی خودت به دست گرفتی احساسه ... با کمترین استفاده از کلاه خودی به اسم عقل و منطق ....
من هم خیلی دوست دارم مورد توجه قرار بگیرم و دوستم داشته باشند اما باید قیمتش رو هم بدونم . یعنی آیا سرخوشی و خوشحالی ناشی از توجه دیگران اونقدر مهمه که من حاضر بشم احساساتم رو به تاراج هر کسی و هر چیزی بزارم ؟
لطفا کمی منطقی باش . اگر ما کنترل زندگیمون رو به دست احساسات زود گذر ، لحظه ای و مقطعی ندیم قطعا خواهیم تونست زندگی به مراتب قابل تحمل تری داشته باشیم .
یادت باشه همونطوری که دوستان گفتن اگر در حال حاضر و برای هدایت مناسب این رابطه تصمیمات معقولانه ای نگیری باید خودت رو آماده ی یک تجربه ی تلخ دیگه بکنی ...
مواظب خودت باش دوست من .
RE: نمی خوام بیش از این به من نزدیک بشه
دوستان عزیز بحث من سر این نیست که حالا باید از اون دوری کنم یا نه چون الان دیگه قضیه فرق کرده اون با رفتارش کاری کرده که من هم به اون علاقمند شدم با این که اصلا نمی خواستم خودم رو دوباره وارد همچین بازی کنم اما دیگه نمی تونم خودم رو گول بزنم و بگم که به اون علاقه ندارم سعی کردم تا اونجایی که می تونم از اون دوری کنم و رفتارم با اون رو سرد کنم حتی یه هفته دانشگاه نرفتم و بعد از یه هفته هم که دیدمش وقتی اومد طرفم فقط جواب سلامش رو دادم و با بی تفاوتی از کنارش رد شدم و یه جورایی زدم تو ذوقش با این که می دونستم ناراحت می شه اما این کار رو کردم و چند بار وسوسه شدم که برم ازش معذرت خواهی کنم اما با خودم کنار اومدم و گفتم باید این بازی تموم بشه تا کار به جاهای حساس کشیده نشده .
اما وقتی چند بار خواست باهام حرف بزنه ودید من نسبت به اون بی تفاوتم خودش هم جلو نیومد و چیزی نگفت تا موقعی که شب شد و شروع کرد به اس ام اس زدن و گفت که من چند بار هم بهت گفتم که من بدون تو هیچم و شروع کرد به گفتن اینکه این اصلا حق من نیست که با من اینحوری رفتار کنی من شاید یه پسری باشم که توی زندگیم چیز زیادی نداشته باشم اما اگه تو رو داشته باشم یعنی همه چیز دارم اون از من خواسته که منتظرش بمونم تا درسمون تموم بشه اما من نمی تونم به خودم بقبولونم که اون من رو دوست داره یعنی نمی تونم دیگه باور کنم که دوست داشتنی هم توی این دوره زمونه مونده به نظر من احساسات آدما مرده
از این رابطه من بیشتر می ترسم از آخرش می ترسم شاید هم حق با شما ها باشه که من توی زندکیم دارم توی مسیر احساسات قدم می زارم
اما اگه شما ها جای من بودین و یکی مثل این آقا اینجوری بهت احساس علاقه می کرد چی کار می کردین ؟ آیا شما ها دست رد به سینه اش می زدین ؟ آیا شما بعد از داشتن یه تجربه تلخ دوست داشتن احساس کمبود محبت نمی کردین و به طرف اون نمی رفتین ؟
توی احساسی بودن من هیچ شکی نیست اما من هم نمی تونم طوری رفتار کنم که اون رو از خودم برنجونم بالاخره من واون باید دو سال دیگه با هم باشیم و تا دو سال دیگه تقریبا هر روز همدیکه رو می بینیم این درست نیست که با کینه با هم باشیم و این هم درست نیست که طوری رفتار کنیم که بچه های دانشگاه به ما بگین همسران آینده دانشکاه رو ببینین من هم بیشتر چون بچه ها از این جور حرفا می زنن و خودم هم شنیدم به خاطر همین دوست ندارم زیاد به من نزدیک بشه
این که من به اون علاقه دارم توش هیچ شکی نیست و اینکه اون هم به من علاقه ای پیدا کرده توی این هم شکی نیست البته با شناحتی که ازش دارم این رو می گم /
من فقط می خوام بدونم که چه حوری می تونم رفتار اون رو طوری کنترل کنم که زیاد تابلو نشیم؟ تو دانشگاه چون نمی تونه احساسات خودش رو کنترل کنه بارها هم وسط دانشگاه به من گل داده که من فقط یه بارش رو گرفتم
RE: نمی خوام بیش از این به من نزدیک بشه
سلام دوست من :72:
لطفا نوشته های کسانی که دوستت دارن و با این صراحت دارن راهنماییت می کنند رو
دقیقتر بخون و سعی کن به این رابطه شکل رسمی بدی و گرنه باز هم ....
:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط honarmand
من واقعا برات ناراحت شدم جهانگرد جان ببخشيد كه اينو مي گم ولي تنها جمله ايي كه بعد از خوندن متنت به ذهنم رسيد و خواستم بگم تا اروم شم همين بود
مگه نمي گي نمي خواي يك بازي دوبار تكرار بشه پس چرا خودت اين اجازه رو مي دي ؟ چرا خودت كاري مي كني كه ديگران باهات بازي كنند ؟ شما كه كم سن و سال نيستي بگيم سنت كمه . بابا اخه چرا مي خواي اين روحيه شكستني خودتو بدي دست اينا تا هي بشكوننش ؟ لپ كلام برو سر اصل مطلب و بهش بگو حاضر نيستي به اين رابطه ادامه بدي و اگر ايشون هم خيلي دلشون مي خواند بيايند خواستگاري تا خانواده شما روي ايشان بررسي كنند . اگر هم كه خودت قبولش نداري پس اصلا هيچ رابطه رو تمومش كن و بكش كنار . ببينم تو فقط دوست داري ديگران از دست تو ناراحت نشند .؟ اگه اونها تو رو ناراحت كنند چي ؟ مشكلي نداره ؟ الان تو به خاطر نرنجيدن ايشون هيچي نمي گي و هي داري همينجوري همينجوري پيش مي ري پس فردا كه ايشون به خودشون مي ياند و مي خوان جدا شند خيلي راحت به شما مي گن و مي كشن كنار براشون هم اصلا اهميت نداره كه شما ناراحت بشيد يا نشيد .
عزيزم منطقي تر فكر كن ببين مي توني به عنوان خواستگار توي خونتون راش بدي يا نه اگه نه كه هيچي جواب معلومه ولي اگر جوابت اره است خيلي رك و پوست كنده بهش بگو . اينجوري براي خودت هم ارزش قائل شدي و بيشتر دوست خواهد داشت و بيشتر براي احترام قائل ميشه . فكر نكن اگه اينو بگي مي گه نگاه كن دختره چه زود خودموني شده و چه فكرايي كرده
RE: نمی خوام بیش از این به من نزدیک بشه
سلام jahangard
یادم می آید یک روزی یکی از فرزندان اقوام بیماری میکروبی گرفته بود و دکتر برایش تزریق یک آنتی بیوتیک را تجویز کرده بود. بعدش به اصرار این فرزند، والدین مجبور شدند دکترش را عوض کنند، (آخه خیلی خاطرشو می خواستند)، دکتر های دیگر هم اصرار روی درمان این بیماری از طریق تزریق سریع این دارو داشتند.
لذا همه عزیزان در این تاپیک به بهترین صورت راهنمایی کرده اند، حتی دوباره کپی کردند، دوباره تاکید کردند و مورد تاکید من هم هست.
اما شما به جای اینکه روی درمان این مشکل پافشاری کنید، از تزریقات این روش که رنج به همراه داره فرار می کنی.
شما تاوقتی که چنین فکر کنی، مرتب دچار موارد مشابه می شوی. باید همه ما بدانیم ازدواج فراتر از یک رابطه بی معیار هست.
باید رابطه با آگاهی خانواده ها رسمیت پیدا کند تا طرفین ملزم به تعهداتشان باشند و افکاری جز ازدواج نداشته باشند. در ضمن این بستر منجر می شود به جای تمرکز روی احساس (و اینکه کلید قلب داریم یا نداریم یا ....)، روی معیارهای اساسی توجه کنیم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط jahangard
من فقط می خوام بدونم که چه حوری می تونم رفتار اون رو طوری کنترل کنم که زیاد تابلو نشیم؟ تو دانشگاه چون نمی تونه احساسات خودش رو کنترل کنه بارها هم وسط دانشگاه به من گل داده که من فقط یه بارش رو گرفتم
ما برای کمک به تو حاضریم ، نه برای اینکه در انحراف و سقوطت کمکت کنیم. پس از ما نخواه تو را به راهی کمک کنیم که آخرش جز رنج و غم برایت چیز دیگری نداره
RE: نمی خوام بیش از این به من نزدیک بشه
نقل قول:
نوشته اصلی توسط jahangard
اون از من خواسته که منتظرش بمونم تا درسمون تموم بشه اما من نمی تونم به خودم بقبولونم که اون من رو دوست داره یعنی نمی تونم دیگه باور کنم که دوست داشتنی هم توی این دوره زمونه مونده به نظر من احساسات آدما مرده
از این رابطه من بیشتر می ترسم از آخرش می ترسم شاید هم حق با شما ها باشه که من توی زندکیم دارم توی مسیر احساسات قدم می زارم
اما اگه شما ها جای من بودین و یکی مثل این آقا اینجوری بهت احساس علاقه می کرد چی کار می کردین ؟ آیا شما ها دست رد به سینه اش می زدین ؟ آیا شما بعد از داشتن یه تجربه تلخ دوست داشتن احساس کمبود محبت نمی کردین و به طرف اون نمی رفتین ؟
این که من به اون علاقه دارم توش هیچ شکی نیست و اینکه اون هم به من علاقه ای پیدا کرده توی این هم شکی نیست البته با شناحتی که ازش دارم این رو می گم /
اگر دوست داشتني در اين دوره زمونه نمونده، چرا در دوست داشتن اون آقا نسبت به شما شكي نيست؟!!!
از كجا ميدونين اون آقا هم دقيقا مثل شما از يك شكست عشقي به شما پناه نياورده؟ آيا آدما ميتونن به خاطر فرار يا فراموشي از ديگران بطور دوجانبه همديگرو حمايت كنن؟ وقتي هر دو طرف احتياج به حامي دارن، نقش حامي رو كي ميخاد باز كنه؟!!!
چرا فكر ميكنيد توي دنيا فقط اين آقاست كه ميتونه (البته به نظر من به هيچ وجه نميتونه) شما رو خوشبخت و حمايت كنه؟ و ايشون تنها شخص موجود در تمام هستي است كه لياقت شما، عشق و احساساتتون رو داره؟
تجربه استاد سختگيري است، اول امتحان ميگيرد بعد درس ميدهد.
من فكر ميكنم شما هنوز اين درس رو ياد نگرفتيد، شايد لازم باشه كه يك بار ديگه اين درس رو بيوفتيد!!!
خواهشا نوشته هامو به ديد انتقاد نبين، همش از سر خيرخواهيه
برادرت كوچيكت:72::72::72:
RE: نمی خوام بیش از این به من نزدیک بشه
سلام .من فکر می کنم تو کلید را به دستش داده ای و در را هم باز کرده ای.ورودت را به دنیای عاشقانه ها تبریک میگویم. تو فقط در جریان اراده خدا قرار گرفته ای .پس بخند!