-
میخوام ازدواج کنم ولی نمیتونم !!!
سلام ....
من دوباره اومدم.دفعه ی قبل چون اطلاعات کافی از این انجمنهای همدردی نداشتم به خاطر رعایت نکردن قوانین از طرف من توسط مدیریت محترم اسمم خط خورد وحالا خیلی خوشحالم که بازم تونستم بیام پیشتون.دفعه ی قبل پاسخهای دوستان به سوالاتم خیلی خوب بود با اینکه عضویت من به علت رعایت نکردن قوانین فقط48 ساعت طول کشید ولی نتیجه امو گرفتم و به یه آرامش روحی خاصی رسیدم واز اینکه دیدم اسمم خط خورده خیلی ناراحت شدم.امیدوارم میدیریت محترم در صورت دیدن اشکال از من بهم پیام بدن چون راستش خیلی به همدردی اعضا احتیاج دارم و دوباره حذف شدنم یه نا امیدیه بزرگه.:316:
من یه پسر 21 ساله ام که به علتهای مختلف نیاز به همدلی یه جنس مخالف به عنوان یه دوست خوب یا همسر دارم ولی شرایط ازدواج واسم فراهم نیست و تا به مرحله ی ازدواج برسم حداقل 3...4.. سالی باید صبر کنم چون دانشجوام سربارزیم نرفتم سال پیش خواستگاری یه خانمی رفتم که بعد از اینکه فهمیدم ایشون از لحاظ فرهنگ اجتماعی با فرهنگ خانواده ما فرق داره از خواستگاری دست کشیدم.ولی دوست شدن با دختری 16 ساله باعث شد تا به محبتهای موقتش وابسته بشم و پس از جدایی زجر بکشم.تصمیمم واسه ازدواج قطعیه ولی به دلایل زیر نمیتونم:
1-نداشتن سرمایه ی کافی
2-نداشتن کار و درآمد ثابت برای تامین معاش
3-من یه دختر خوب میخوام ولی با تجربه هایی که توو دوستی داشتم نسبت به همه بی اعتماد شدم و انتخاب همسر خوب واسم مشکل شده
4-احساس میکنم اگر برای انتخاب همسر عجله کنم ممکنه بعدها پشیمون شم
5-شرایط بالا: سربازی نرفتمو هنوز دانشجوام
توضیح مختصر دلایلم:
1-بلاخره اگه الان بخوام ازدواج کنم باید پول یه انگشتر یه عروسی مختصر اجاره خونه و خرید بعضی از لوازم خونه که به عنوان شیر بها واسم تعیین میشه رو داشته باشم
2-دختر به این امید میاد خونه من که اگه از خونه پدرش بهتر نباشه بدترم نباشه یعنی خورد و خوراک پوشاک خرید مایحتاج یه زندگی معمولی به پول نیاز داره دیگه منم که کار ندارم چون اولا کمتر پیدا میشه که به یه دانشجو به صورت نیمه وقت کار بدن که به درسمم برسم دوما میخوام توو حرفه ی خودم مشغول به کارشم تا اگه درسم تموم شد و خواستم وارد بازار کار شم چیزی بلد باشم که بازم پیدا نمیشه متاسفانه !!!
3-من با دوستام توو مجالس عروسی به عنوان ارکس شرکت میکنم البته به خاطر علاقه ام به این شغل برای شغل دومه وتوو این مجالس چیزهایی میبینم که گفتنش لازم و جایز نیست ولی همین مسائل علت عدم اعتمادم شده.و احساس میکنم اونیکه میخوام و مطابق معیارامه رو نمیتوونم پیدا کنم.خودم با وجود رابطه های کمی که داشتم پسر بدی نیستم
4- با توجه به معیارهایی که واسه انتخاب همسر دارم دنبال افرادی چه توو دانشگاه یا فامیل یا آشنایان میگردم ولی یا کسی پیدا نمیکنم یا اونیم که پیدا میکنم بهش اعتماد کافی ندارم یا خانوادش باهام نمیخونه
5-که دیگه توضیحی نداره
حالا میخوام راهنماییم کنید که چیکار کنم.تو خیلی از مواقع پیدا کردن یه دوست خوبم خیلی سخته.الان دیگه همه به پولو ظاهر و بیان ادم نگاه میکنن و اگه کسی اینارو نداشته باشه کلاش پس معرکه اس و باید تنها باشه !!!!
ممنون از اینکه حرفامو گوش میدیدو راهنماییم میکنید.سرتونم درد آوردم.معذرت میخوام.خواهش میکنم راهنماییم کنید:72::72::72::72::72:
-
RE: میخوام ازدواج کنم ولی نمیتونم !!!
mohammad lover عزیز سلام و خوش اومدی:72:
دوست عزیز خودت جواب همه سوالاتت و می دونی ما چی باید بهت بگیم؟ خودت می دونی که ازدواج چقدر خرج داره. خودت می دونی یه کم سنت کمه و باید یه کم دیگه هم صبر کنی. خودت می دونی شغلی نداری سربازی نرفتی و اینا رو هیچ کدوم و نمی شه بعد از ازدواج یا حتی تو دوران نامزدی انجام داد. باور کن ازدواج خوبه اما مسوولیت داره.:324: تو در سن 21 سالگی باید خوش بگذرونی البته تاکید دارم سالم باشه. چون هر چی با دخترای بیشتری دوست بشی و وابستگی و بعد هم شکست عشقی هم بی اعتمادیت بیشتر می شه و 4-5 سال که واقعا خواستی ازدواج کنی انتخاب برات سخترین کار ممکنه هم این پروسه دوستی و وابستگی و جدایی روحت و داغون می کنه.
این هم تفریحات سالم. برو خوش باش تا موقش برسه.
وقتت و به بهترین نحو می تونی پر کنی که به کمبود یه دختر خانم تو زندگیت فکر نکنی.
دنبال کار تو حرفه خودت بگرد جوینده یابندس بالاخره پیدا می شه شغل دوم خوب و ابرومندی پیدا کن ( از کارای کامپیوتری گرفته تا فروشندگی و ...) تا بتونی یه پس اندازی داشته باشی.
کار عار نیست موقت انجام بده تا درست تمام شه.
موفق باشی:72:
-
RE: میخوام ازدواج کنم ولی نمیتونم !!!
سلام به دوست خوبم sisili عزیز
ممنون از راهنماییت.ولی یه سوال.....؟؟؟
به نظر شما ایا شغل ارکسی به عنوان شغل دوم خوب نیست؟ یا آبرومند نیست؟؟
راستش چون این شغلو واسه شاد دیدن مردم و بودن خودم توی مجالس شادی دوست دارم انتخابش کردم.بله درآمد خیلی خوبیم داره ولی بستگی به دیدگاه جامعه نسبت به این شغل داره.ما که در 40کیلومتری پایتخت زندگی میکنیم توو شهر ما بهش میگن مطربی.اگه این اسمو روش بذارن بله ابرومند نیست ولی من خودم به عنوان هنرمندی این شغلو انتخاب کردم.بلاخره شاد کردن مردم یه هنره دیگه....
من چون دیدم ممکنه طولانی شدن مطلبم باعث شه که دوستان حوصلشون نگیره بخوونن سعی کردم مطلبمو با سوالات شما عزیزان کامل کنم.
من علاقه ی زیادی به کارهای کامپیوتری دارم.یکی از دوستانم که به نوعی متخصص کامپیوتره.الان رفته توو کاره خدمات مجالس مثل فیلم برداری و میکس فیلم عروسی.منم این کارو دوست دارم.من کارگری و دوست ندارم.یه سری ها دوست دارن برن یه جا کارگری کنن تا صاحب کارشون اون کار مورد نظر رو بهشون یاد بده مثلا مثل شاگرد تاجر که تو بازاره یا کسی که کاره افستو دوست داره میره تو چاپخونه. منم دوست دارم چند وقتی بدون هیچ حقوقی تو یه آتلیه کار کنم و این کار و یاد بگیرم ولی کسی حاضر نیست همچین کمکی بهم بکنه.
من اسفندیم.یه پسر خیلی خیلی احساساتی.به طوری که اصلا نمیتونم روی احساساتم کنترلی داشته باشم.تنها راه شاد بودنمو توو وجود یه همدم مهربون میبینم.اگه چنین کسی توو زندگیم باشه همیشه شادم واین مسئله بهم ثابت شده.زندگیه خوبی دارم از لحاظ محبت تو خانوادم وفامیلای نزدیکم کم ندارم ولی هر کسی تو زندگیش زمانی به محبت یه زن احتیاج داره به وجود یه همسرو شریک خوب.حالا این نیاز در من زودتر اتفاق افتاده و نبودش تمام خوشی و انگیزه ی منو توو زندگی گرفته.پدر ومادرمم حرف شمارو میزنن.میگن دست خواهر برادرتو بگیر ببرشون سینما پارک گردش ولی حوصلم نمیگیره.ترجیح میدم توو خونه بمونم تا اینکه برم اینور اونور.نمیدونم واسه چی نمیتونم نیاز به یه همدمو از زندگیم اونم توو این سن خط بزنم.همنطور که گفتم دور و برم پره از ادمهایی که نگران آینده ی من هستن.چون نوه ی بزرگ خانواده مادریم هستم تووی خانواده مادریم خیلی هوامو دارن ولی اوناهم توو این مورد کاری از دستشون بر نمیاد.
حالا من موندمو تنهایی هام.حوصله انجام هیچ کاریو ندارم.کاملا بی انگیزه ام.زندگیو دوست دارما ولی طاقت تنهاییو ندارم.تا تنها میشم انگار دنیا تموم شده واسم.از نظر دوستی مشکلی ندارم ولی شخصیتمو با دوستی با هر کسی پایین نمیارم و اعتمادمو دارم واسه این از دست میدم که همیناییم که مثلا گلچین میکنم اونا هم غیر قابل اعتماد در میان و ترکم میکنن.
اینم شده واسه ما زندگی کردن.بازم خدارو شکر میکنم (تعریف از خود نباشه)پسر سالمی هستم.دنبال هیچ خلافی نیستم دوست دارم سالم کار کنم سالم بگردم سالم جوونی کنم و خوش باشم ولی روحیه ام خرابه.
نیاز به انرژی مثبت دارم ولی اطرافم همش انرژی منفیه.
ممنون میشم اگه راهنماییم کنید یه کم روحیه مو عوض کنم.
مرسی از اینکه وقتتونو صرف خووندن مطلب من کردید.لطفا راهنماییم کنید.به خدا خیلی خوشحالم که عضو این انجمنم.حداقل میدونم کسانی هستن که میتونن با دادن نظرهای متفاوت روی افکار من تاثیر مثبت بذارنو منو راهنمایی کنن.بازم ممنون از شما sisiliعزیز.
شب بخیر:72::72::72::72::72:
-
RE: میخوام ازدواج کنم ولی نمیتونم !!!
به نظر من هنوز برای شما زوده ازدواج کنی. من هم نیاز به کسی دارم اما این قدرها هم سخت نیست. در ضمن 25 سال هم دارم. کار کن و ورزش کن و پول دربیار. حتما می تونی انتخاب های بهتری در 3 یا 4 سال دیگه داشته باشی و اگه الان ازدواج کنی، توی این چند سال معیارهات ممکنه تغییر کنه و بعد پشیمون بشی. در ضمن به نظر من تو هنوز به کمال فکری نرسیدی و چند سال دیگه بهتره ازدواج کنی.
-
RE: میخوام ازدواج کنم ولی نمیتونم !!!
سلام دوست گرامي! ببينيد اگه شما يه زن با كمالات بخواين بايد خودتون با كمالات باشين! كمال و موفقيت هم چيزي نيست كه بشه تو بازار خريد، نياز به تلاش و زمان و تجربه داره...
شما الان نه سنتون و نه شرايطتون مناسب ازدواج نيست! بايد خلاء هاي زندگيتونو پر كنيد تا زماني كه هيچكدوم از اين مشكلات رو نداشته باشين، يعني درستون تموم باشه، كار داشته باشين و قادر باشين جز خرجي خودتون، خرجي يه خانواده رو بدين، غصه ي سربازي هم نداشته باشين و از همه مهمتر از لحاظ احساسي و فكري به ثبات رسيده باشين....
پيشنهاد ميكنم اين انرژي و وقت رو بذارين واسه موفقيت هاتون و سعي كنيد واسه خودتون كسي باشين. در ضمن شغل شما شايد يه هنر باشه ولي خيلي از دختر ها راضي نميشن با شغلتون كنار بيان چون خيالشون راحت نيست! شما ميتونيد مربي موسيقي بشين ، در اين صورت شرايط شغليتون خيلي بهتر خواهد بود...
كار هم بگردين پيدا ميشه، من خودم دانشجو هستم ، مجله نگارم، ربطي هم به درسم نداره ولي اميد دارم چند مدت ديگه بتونم كتاب بنويسم و مطمئنم موفق ميشم... شما هم يه كار دنبال كنيد، شده بدون حقوق، ولي اطمينان داشته باشين يه روز به آرزوهايي كه واسشون تلاش كردين مي رسين...
در مورد اعتمادتون به دختر ها هم بايد بگم حق با شماست! دختر هاي خيابوني واقعا قابل اعتماد نيستن.... توهين نميكنم ولي خودشونم نمي دونن از زندگي چي ميخوان! پس به موقش وقتي شرايط ازدواج رو داشتين، از خانواده بخواين دختر هاي نجيبي كه مناسب شما هستند رو نشون كنن تا شما هم بهترينشونو انتخاب كنيد. ولي از دوستي با جنس مخالف پرهيز كنيد كه اشتباه فوق العاده بزرگيه، نياز به توضيح من نيست، كافيه يه گشت تو انجمن بزنيد و ببينيد چه معضلاتي داره...
پيروز باشين.
-
RE: میخوام ازدواج کنم ولی نمیتونم !!!
سلام......
دوستان عزیزم همیشه تنها و تسوکه ممنون از راهنماییتون.
تسوکه عزیز نیازهای دیگری هم هست که دقیقا نمیشه بهش اشاره کرد ولی باعث میشن ادم گناه کنه و به اشتباهاتی که ممکنه بعدها واسش زیان بار باشه دست بزنه.من همه اینکارارو کردم ولی این نیاز لعنتی توو من اصلا خاموش نمیشه.من معیارهایی که واسه خودم دارمو قابل تغییر نمیبینم چون عاقلانست.این معیارهارو هر کسی داره برای خودش.معیارهای خاصی نیست.هرکسی دوست داره با یه دختر نجیب ازدواج کنه.من مطلب شمارو که برای ross22 نوشته بودید خوندم.حتی دوست شما که تجربه ی دوستی رو داشت هم دنبال یه خانم نجیب بود.من نمیگم این اشتباس.حق هر کسیه.ولی ای کاش خود ادمم همینطور باشه.من که نبودم.من بر عکس معیاری که دارم که دختر مورد نظرم اصلا نباید با کسی رابطه دوستی داشته باشه خودم رابطه هایی داشتم.درسته کم بودن ولی بالاخره بودن ولی من برعکس اینو از طرف مقابلم انتظار دارم.هر مردی دوست داره همسرش بهش وفادار باشه ولی جامعه ی امروز داره بر خلاف این مسئله پیش میره و این مسئله خودش یه نوع نگرانی توو من ایجاد میکنه که ایا با وجود اینکه خیلی از خانومها تمایل دارن رابطه دوستی داشته باشن من میتونم در اینده با کسی مثل اون چیزی که میخوام ازدواج کنم.بحث در مورد این مطالب زیاد.ما نمیتونیم خودمونو گول بزنیم که نه... بالاخره یکی گیرمیاد که ما دوسش داشته باشیم.من ادامه ی این مطلبو در جواب دوست عزیزم همیشه تنها میگم.
من تمایل دارم مطالبمو با راهنماییهای شما عزیزان کامل کنم.
دوست عزیزم همیشه تنها هر پسری باید بره سربازی من نمیدونم شما چرا گفتید مشکل سربازی نداشته باشم .چه کسی حاضره 2 سال از بهترین دوران زندگیه خودشو (منظورم جوونیه)بیکار توو پادگان بچرخه و نتونه با انجام یه کار مفید به جایی برسه سرمایه ای خمع کنه.کاری یاد بگیره.سربازی کار افرادی مثل منو که عجله ی زیادی واسه ازدواج دارن خیلی عقب میندازه.خیلی فرصت هارو ازمون میگیره.ممکنه کاری داشته باشیم و به خاطر رفتن به سربازی از دست بدیم.اینا خودش خیلی مهمه.راجب شغل باید بگم اگه در متن بالا که نوشتم توجه کرده باشید موسیقیو به عنوان شغل دوم انتخاب کردم و همونطور که گفتم علاقه ی زیادی به فیلمبرداری و میکس فیلم دارم و نسبت به اجرای موسیقی و ارکست بودنم علاقه ی زیادی دارم.این شغل در آمد خیلی خوبیم داره.این حرفو با توجه به مطالب دوستان قبلی که راهنماییم کردن میگم.شغل ارکسی دیدگاه خیلی جالبیو توو جامعه از آنه خودش نکرده.شرایط الانم طوری ایجاب کرده که من با ارکستهای زیادی در ارتباطم که با چندتاشون دوستم اونطور که میشناسم اصلا انسانهای قابل اعتمادی واسه زندگیه مشترک نیستن.چندتاشون زندگیه مشترکشونو چندباره خراب کردن باز دوباره ساختن یا با کسی دیگه ای ازدواج کردن ولی درست نیست اگه همه ارکستارو با یه چشم دید.یکی همین که الان باهاش کار میکنم.3ساله ازدواج کرده.زنو زندگیشو دوست داره ولی برعکس کسی رو میشناسم که 5بار خانمشو طلاق داده.بالاخره یه فرقی بین این دو هست دیگه.این ضعف ادما در برابر عوامل بیرونیه که اونهارو به کج روی میکشه.منم میخوام در کنار حفظ شخصیتم این شغل رو دنبال کنم.این شغل جدای از اینکه باعث میشه ادم توو محیط شاد بیشتر وقشو بگذرونه شغل خیلی پر در آمدی هم هست.ما از بهار تا حالا عروسیهای زیادی بود که رفتیم.و یه چیزی حدود 18-20 میلیون تومن در آمدش بود.و الان نسبت به جوونای هم سنو سال خودش خیلی جلو هست.یه فروشگاه سیسمونی هم داره...
خب خیلی از مسئله اصلی دور شدیم ولی لازم بود چنین توضیحی بدم.ممکن بود دوستامون دچار مشکل شن و حق دارن.حقیقتا خیلی از همکاران ما غیر قابل اعتماد هستن و این موضوع چهره ی این شغلو بد کرده ولی در حقیقت همه مثل هم نیستن.
راجب دوستیها بحث خیلی مفصله.ولی به عنوان یه برادر کوچکتر عرض میکنم اگه به این مطلب رسیدین حتما بخونیدش......
اینکه شما گفتید دخترهای خیابونی اصلا قابل اعتماد نیستن درسته ولی اینو بگم توهین به خانمها نشه ولی خیلی خانمها هستن که اصلا تو خیابون نمیرن ولی رابطه دارن.شاید بشه بهشون حق داد ولی کار اشتباه.اشتباهه...من به خاطر سن کمم نمیتونم دیدگاه کاملی داشته باشم واین روابط و توجیه کنم شاید واسه خانمها دلیل داشته باشه ومنطقی باشه ولی منظور من خانمهایی هستند که با وجود اینکه متاهل هستند از رابطه با افراد غیر از همسر امتناع نمیکنند و این یه مشکل که تو بعضی خانمهای جامعه شایع شده.
یکی از دوستام میگفت من یه زن و شوهری و میشناسم که زن وقتی از لحاظ محبت از سمت شوهرش ارضا نمیشه با کسی دیگری ارتباط برقرار میکنه.به نظر شما این رفتار ناهنجار و نادرست نیست؟؟
چرا زن و شوهر نباید با هم انقدر صمیمی باشن که اگه مشکلی دارن به هم بگن؟این چیزیه که من میخوام.به نظر من زن و شوهر باید قبل از اینکه متعهد وظایف همسری میشن باید دو دوست بسیار صمیمی واسه هم باشن.خیلی خیلی صمیمی.ولی توو این جامعه کمتر چنین مواردی دیده میشه و این خیلی بده.....
این مسئله یکی از نگرانی های من واسه ی انتخاب همسره.
من بیش از حد فکرمو واسه انتخاب همسر مشغول کردم.به تمام این نکات ریز ولی سنجیده فکر میکنم و ذهنم از این افکار پره.قسم میخورم دارم تلاشمو واسه اینکه فکرمو در جهت دیگه سوق بدم میکنم.من به حرفای شما گوش میدم ولی باور کنید حتی میخوام خودمو مشغول کنم تا به این مسائل فکر نکنم بازم نمیشه.این افکار یه جورایی ملکه ی ذهنم شده و واقعا عذابم میده.
من ممنونم که دوستان وقت خودشونو برای خوندن مطلب من میذارن و منو راهنمایی میکنن واقعا خوشحالم که با این انجمن آشنا شدم و دوستان خوبی مثل شما پیدا کردم
لطفا منو راهنمایی کنید.:72::72::72::72::72:
:325:شاید خیلی حرفام نامفهوم بوده ولی خیلی طول کشید تا بتونم اون مطالبیو که نو ذهنم بود و دلم میخواست بهتون بگم تایپ کنم ممکنه جمله بندی هام به خاطر اینکه خسته شدم از تایپ کردن خیلی نمفهوم و قابل درک نبوده ولی ازتون میخوام به بزرگیه خودتون ببخشید.ان شاالله در موضوعات بعدی اشتباهات انشایی رو جبران میکنم.البته طوری نیست که حرفی رو به اشتباه گفته باشم ولی مطمئنم نوشته ام نیاز به ویرایش داره.
مرسی.فعلان خدانگهدار
-
RE: میخوام ازدواج کنم ولی نمیتونم !!!
اگر دختر دست نخورده می خوای خودتم باید دست نخورده باشی.
-
RE: میخوام ازدواج کنم ولی نمیتونم !!!
سلام دوست عزیز
ببین خودت همه هنجارها و ناهنجاریهای جامعه رو خوب خوب حتی بهتر از من می دونی. خب پسر خوب وقتی بخوای با یه خانمی ازدواج کنی و امیدوار هم باشی که بعداز تاهلش با شما مثل بعضی از خانمهای که خودت مثال زدی و روز به روز هم زیاد می شن به سمت دیگری نرن خب باید خودت شرایط و بستر این قضیه رو فراهم کنی. چجوری؟ بهت می گم:
1- خودت هر روز با یکی نباشی تا بعدها هم اون دختر رو پاک بودن شما قسم بخوره هم خودت بتونی قسم بخوری که خطا نکردم پس توقع خطا ندارم ( هر چند ,چند تا زیر ابی رفتی)
2-باید شرایط کار و تحصیل و وضعیت مالیت جوری باشه که همسرت و پابند زندگی کنی. ازدواج همین جوری نیست که هی تو بگی دوستت دارم اون بگه دوستت دارم خورد و خوراک و خونه وزندگی و ... هم کشک.
3-باید صبر کنی تا به ثبات فکری برسی. هرچقدرم بگی خیلی می دونم اونایی که ازت بزرگترن می دونن که نمی دونی.
من در مورد نوع شغل هیچ نظری نمی دم چون هر کسی به یک حرفه علاقه داره و اگه همه این حرفه ها نباشه که زندگی سخت می شه حتی من نوعی هم اگه بگم از ارکس و .... خوشم نمیاد پس کی بیاد عروسی من و راه بندازه( این مثال بود من شخصلا از ارکس و اهنگهای مزخرف منتفرم)
فقط گفتم می تونی وقتت و خوشگل پر کنی. کار خوب ,تحصیل خوب و عالی, و ثبات فکری,سنت که یه ذره بیشتر شه بهتره و بهتر می تونی یه زندگی و اداره کنی.
من بلد نیستم افکاری که تو ذهن کسی شکل گرفته از ذهنش پاک کنم مثل افکار شما که تو سن 21 به همدم نیاز داری و منی که 7 ساله وارد زندگی مشترک شدم می دونم از پسش بر نمیای با چیزایی که از خودت گفتی.
یه کم به خودت برس 3-4 سال دیگه بهتر می تونی تصمیم بگیری.
در ضمن حرفای دوستان و نخون و رد شو روشون فکر کن. اگه میخوای اخرش باز حرف خودت و بزنی و بگی من زن می خوام اخر کارت معلومه نوشتن ما هم بی تاثیره.
موفق باشی:72:
-
RE: میخوام ازدواج کنم ولی نمیتونم !!!
سلام دوست خوبم. مثل اينكه بايد مسئله رو كمي باز تر كنم.
در مورد سربازي بايد بگم كه مفهومش از اسمش مشخصه! خدمت! يعني خدمت به خانوادت، به تمام اعضاي اين سايت و به تمام افراد اين جامعه! درسته كه يه مانع هست واسه خيلي از آقايون ولي اگه همه مثل شما فكر كنن، كي ميخواد از اين مرز و بوم مراقبت كنه؟ كي ميخواد از ايرانيت، از ناموس و از سه هزار سال تمدنمون دفاع كنه؟ اگه از پس اين مسئوليت دو ساله بر نياين، ميخواين از پس مسئوليت اداره كردن يه عمر زندگي بر بياين؟ شما براي كشورتون از خود گذشتگي نكنيد ، ميخواين واسه همسرتون از خود گذشتگي كنيد؟ نتونيد دو سال از كشورتون مراقبت كنيد، ميخواين يه عمر از همسر و فرزندتون مراقبت كنيد؟ دوست خوبم تازه بي چشم داشت كار كردنو و دلتنگ شدنو وسازگار شدنو تو سربازي ياد ميگيرين.... خيلي چيزاي ديگه هم هست كه مجال گفتنش نيست.
در مورد نياز هاي مردانتون كه حالا احتمالا بهتون فشار مياره بايد بگم كه اقتضاي سنيتونه ولي بايد راه كنترلشو ياد بگيرين. آيا كسي كه نميتونه بر خودش مسلط باشه ميتونه به چند نفر ديگه به عنوان خانوادش مسلط باشه؟ اين مشكل هم راه خودشو داره كه اگر راهنمايي بخواين تو تالار مخصوص تاپيك بزنين تا دوستان راهنماييتون كنن...
در مورد شغلتون بايد بگم كمتر دختري اونم از نوع نجيبش راضي ميشه شوهرش تا نصف شب مراسم بريز و بباش يكي ديگه باشه اونم جايي كه همه جور مردمي هستند، جايي كه ممكنه مشروب بخورن، سيگار بكشن، مختلط باشه و .....:163: كه جز نگراني واسه يه دختر چيز ديگه اي نداره.... البته هر جور ميلتونه . من يه دخترم و نظرمو به عنوان نظر يه دختر نسبت به اين شغل گفتم.....
عنوان دختر هاي خيابوني هم كه مطرح كردم منظور كسايي كه تو خيابونن نيست، خيابوني يه اصطلاحه.... منظور كساييه كه شيطون يه مقدار دور و برشونو گرفته! وگرنه به اين معني نيست كه هر دختري تو خونه نشست نجيبه و بقيه نا نجيب! از اون لحاظ ميگن كه دختر هاي نجيب به كانون خانواده پايبند ترن. به خاطر لذت ها و وسوسه هاي نفسشون خودشونو جلف خيابونا نميكنن...
دوست خوبم همه ي اعضاي اين تالار ميدونن كه شما شرايط ازدواج رو نداري و كسي هم اينجا از رو احساس تصميم نميگيره.. پس توصيه ميكنم از اين توجيحات پرهيز كنيد و اين وقت با ارزش رو صرف نظراتي كه بهتون پيشنهاد شده بكنيد.
پاينده باشيد.
-
RE: میخوام ازدواج کنم ولی نمیتونم !!!
سلام به دوستان خیلی خیلی خوبم که منو راهنمایی کردن.:324:
در جواب دوستمون فرهنگ 27 باید خدمتتون عرض کنم که کسی که دوستی کرده با کسی که دست خوردست تو این جامعه معنیش تفاوت داره.
من دست خورده نیستم و فقط چندباری رابطه ی دوستی سالم داشتم فقط برای رفع تنهایی.همین.شخصیت خودمو تا این حد پایین نیاوردم که دنبال دخترایی باشم که به فکر ارضای لذتهای نفس خودشون هستن.بادخترهایی بودم که خوشگذران و عیاش نبودن بلکه خانواده دار ولی تنها بودن.هدف اونها هم مثل من رفع تنهایی بود.انسان عیاش در پی خوشگذرونی هر روز با یه نفره ولی کمترین مدت روابط من10 ماه بود.که دلیل جداییمون هم همش دعوا جرو بحث بود نه انتخاب کسی دیگه.
از دوست خوبم sisili عزیز هم بخاطر راهنماییشون ممنونم.جواب خاصی ندارم حرفای خیلی خوبی زدید.همونطور شما گفتید ازدواج واسه من زوده و من نمیتونم همه کارامو از جمله سبازیو ادامه تحصیلو بیخیال شم برم زن بگیرم.این امر قابل توجیه است برای من و ممنونم که شما یادآوری کردید و بهم گوشزد کردید.من بخوام نخوام باید حداقل 2سالیو واسه آمادگی به کار و اتمام تحصیل صبر کنم.من از راهنمایی های شما انرژی میگیرم تا تلاشم رو برای تکمیل خودم زیاد کنم.
همیشه تنهای عزیز حرفای خیلی قشنگی بهم زدی.ولی یه چیزی...
شما یه خانمی شاید مسئولیت تامین مالی خانواده روی دوش شما نباشه ولی نمیدونید این 2سالی ما داریم توی پادگان بیکار میچرخیم چه ضرری به ما میزنه.مخصوصا ما پسرا..چرا؟؟؟پسشرفت ما پسرا توی سنین جوونیمونه البته همه همینطوریما منظورم پیشرفت شغلی و مالی بوداگه توو این سنین جوونی مفید کار کردیم که هیچ اگه نه امکان پیشرفتمون به کمترین حد ممکن میرسه.هر کشوری آموزش نظامی داره ماهم توی 2ماه آموزشی تمام این نکاتی که شما گفتید رو یاد میگیریم.مثل دلتنگی.استقامت.صبر.سازش.ولی در صورتی که جنگ نیست(خدار و شکر)چه نیازی به نگه داشتن ما توی پادگان هست؟؟ در صورتی که به خیلی ها اجازه داده میشه بعد از ظهرا بیان خونه....
از بحث جدا نشیم من که سربازی نرفتم ولی و تا جایی که اطلاع دارم آموزشهای نظامی فقط توی اون 2 ماه انجام میگیره..بقیش بیکاریه که اگه میتونستیم این وقت و آزاد باشیم حتما میتونستیم به کار دیگه ای جز بگو بخند با دوستان و نوشتن یادگاری روی دیوار پادگان اختصاص بدیم.سربازی فقط یک خاطره اس و واسه امثال من که عجله ی خاصی واسه شروع یه زندگیه مشترک دارم مثل یه یه سد خیلی محکمه.
نظرتون راجب شغلم به عنوان یه خانم واقعا واسم جالب بود :104::104::104:.حتی به فکرمم نمیرسید چنین دیدگاهی داشته باشید ولی خانم محترم پس اعتماد طرفین چی میشه؟؟بله تمام اینایی که گفتید توو مجالس هست سیگار قلیون مشروب مجالس مختلطو هزار نوع کار دیگه ولی اگه اعتماد بین زن و شوهر نباشه بیرون رفتن زن از خونه هم کار اشتباهیه.البته درکتون میکنما.شما حق دارید ولی آدما هم با هم فرق میکنن.اونطور که شما میگید شغل فیلم برداری هم زیر سوال میره چون شرایط این شغل عملا خیلی شبیه ارکسیه.ولی این شرایطی که شما گفتید در حالت عادی هم میتوونه بوجود بیاد.کسایی هستن که مدام قهوه خونه اند و اونجا خونه دومشونه.مدام مست مدام با زنهای مختلف در ارتباطن ولی خانم هر فرد اگه بخواد کاری بکنه در شرایط عادیم اینکارو میکنه.قبول دارم بودن توو چنین مجالسی به تحریک افراد واسه انجام چنین کاری کمک میکنه.این امر راجب خانمها هم صادقه اگه خانمی بخواد راهه خودشو بره چه دره خونرو به روش قفل کنی چه آزاد باشه کار خودشو میکنه.پس شرط این مسئله اطمینان طرفین هست.اگر یک زنی به شوهرش اعتماد نداشته باشه و همش نگران باشه که آخ اینطوری نشه ..وای اونطوری نشه که دیگه هیچ.این رابطه رابطه نیست.من توو این مراسم ها هزار نوع شیشه مشروب از جلوی چشمام رد شد ولی حتی با یه قطره لبم رو هم تر نکردم چون معتقدم مشروب مرد و از مردونگی میندازه و دود خارو ذلیلش میکنه پس هیچ وقت سمت هیچ کدوم از اینا نمیرم.خیلی پایبند خانواده ام و بودن با خانوادرو به همه چی ترجیح میدم.
دیدگاه افراد نسبت به این شغل خیلی منفیه.من اینو میدونستم ولی نمیدونستم خانمها انقدر نگران میشن!!!!!.ایجاد این دیدگاه در جامعه تقصیر افرادیه که این شغل رو به عنوان یه شغل اجتماعی خراب کردنو با کارهای زشت و قبیحشون باعث شدن تا شخصیت این قشر از هنرمندان جامعه زیر سوال بره.ولی همه اینطور نیستن. بازم ممنون از راهنماییتون.خیلی خوشحال میشم وقتی میام میبینم دوستان واسم نظر گذاشتن و راهنماییم کردن.بازم تشکر میکنم از سیسیلی و همیشه تنهای عزیز.موفق باشید.:72::72::72::72::72::72:
-
RE: میخوام ازدواج کنم ولی نمیتونم !!!
دست خورده نه اینکه بهت دست زده باشن.گفتی می خوام زنم با کسی دوست نبوده باشه.در صورتی می گی
خودم چندتایی داشتم.اگر قبول کنی یکی از همونا زنت بشه مشکلی نیست وگرنه باید مثل همونی بشی که
می خوای.
-
RE: میخوام ازدواج کنم ولی نمیتونم !!!
سلام
دوست خوبم شيطان آنقدر خوب بود و آنقدر عبادت كرد كه از جرگه ي جنيان به عرش فرشتگان اوج گرفت، اما با تمام خوبي و دانش و بصيرتش يه اشباه كرد و برگشت همونجايي كه بود، شايد هم پست تر، تازه اون موقع رفيقاي ناباب هم نداشت:311: اونوقت آدم كه آدمه! با اين همه هواي نفس! چطور ميتونه مطمئن باشه از اينكه گمراه نميشه؟
هميشه اونهايي گمراه ميشن كه گمان ميكنن گمراه نميشن! به راستي كه انسان ضعيف آفريده شده!
بحث اعتماد نيست، بحث نگرانيه! بحث گناه نيست، بحث اشتباهه!
در ضمن هيچكس نبايد كسيو توبيخ كنه كه گناهه نكنه! وقتي خداوند انسان رو آزاد گذاشته كي ميخواد اين آزادي رو بر انسان حرام كنه؟ اعتماد يه چيزه و نگراني يه چيز ديگه!
دوست خوب اگر ازدواج كردين و خانومتون فرضا بهترين شناگر جهان بود آيا اجازه ميديد بره وسط يه اقيانوس پر از نهنگ و كوسه شنا كنه؟ ميگيد شناش خوبه اتفاقي واسش نمي افته؟ يه بار نجات پيدا كرد، دو بار، سه بار! آخرش چي؟ با اين وجود بازم فكر ميكنيد نگراني ديگران بي مورده؟
فكر ميكنم اين دو سال سربازي فرصت خوبي باشه تا كمي ديدگاهتونو عوض كنيد و دانشتون رو افزايش بدين ! در اين صورت نيازي نيست رو ديوار پادگان يادگاري بنويسين. مطالعه كنيد، شناخت حاصل كنيد، از همه مهمتر ، خودسازي كنيد، تا بهترين باشين.
دوست خوبم من چزايي رو كه لازمه ي گفتن بود گفتم. به قول مسعود فردمنش "مبادا ز مقصد ها پي مقصود هاي پوچ بيوفتي! "
براتون آروي موفقيت ميكنم.
-
RE: میخوام ازدواج کنم ولی نمیتونم !!!
این که میگی معیارهای تو تغییر نمی کنه، از جوانی تو است. من 25 ساله هستم و نسبت به تو از ثبات بیشتری برخوردارم، اما توی 1 سال گذشته خیلی تغییر کردم. :163:
بعدش هم به جای این که دنبال زن پیداکردن باشی، مقاله های این سایت را بخوان تا بتونی اصلا بفهمی که چطور باید یکی را انتخاب کنی.
در ضمن، میگی که با کسانی بودی که مثل خودت تنها بودن، همه ی دختر و پسرهایی که میرن دنبال دوستی با جنس مخالف، همین حرف را میزنن. در ضمن اگه احساس تنهایی می کنی و با دختری که احساس تنهایی میکنه دوست شدی و ازدواج کردی، به احتمال قوی ازدواجت با شکست روبرو می شود.
راستی اگه در محافل بد باشی، بالاخره بد میشی، مثل "علی سنتوری" :46:
-
RE: میخوام ازدواج کنم ولی نمیتونم !!!
سلام دوستان....
خیلی ممنون از راهنمایی هایی که واسم گذاشتید.
فرهنگ 27 جان من ممنونم از راهنماییت.شاید این موضوع رو درک نکنید و فکر کنید دارم دروغ میگم.آقای تسوکه میگه هر کی میره دنبال دوستی مثل تو میگه فقط واسه رفع تنهاییه.ولی در مورد من دقیقا همینه.من توو دوستی های خودم به فکر هوس نبودم ارتباط من با دخترا طوری یود که هر 3..4..روز یکبار با هم تماسی داشتیمو حال همدیگرو می پرسیدیم و رابطه هام فقط تا همین حد بود.خیلی ها میشینن یه سره اس ام اس بازی میکنن..نمیدونم اونا چه فکری میکنن که اینطوری وقتشونو تلف میکنن؟؟
خب بگذریم.دوست عزیزم همیشه تنها نگرانی شما کاملا قابل توجیه:72: ولی اول یه چیزی میگم بعد این مطلبو کامل میکنم: من تست افسردگی گرفتم نتیجه ی این تست بهم نشون داد تا حد خیلی زیادی افسرده ام.از نظر خانوادگی شرایط خوبی دارم ولی این تنهایی خیلی اذیتم میکنه البته اینم بگم از اون موقع که با همدردی آشنا شدم تا حد چشمگیری افسردگیم کم شده ومن تاثیر مثبت این آشنایی رو توو روحیه ام هم حس میکنم.:227:
همیشه تنهای عزیز یه مواردی من اطراف خودم میبینم که خیلی باعث ناراحتیم میشه.من دوستای زیادی دارم که بعضی هاشون 3..4..سالی ازم بزرگترن.یکیشون ازدواج کرده.ولی نسبت به همسرش خیلی بی تفاوته واسش مهم نیست اگه با ما میاد تو مجالس شبا حتما برگرده خونه اش.ما وسایلمونو میذاریم خونه اونا.شبا که میریم تا وسایلمونو خونه شون خالی کنیم به جای اینکه پیش زنش باشه با ما میاد بیرون.ما سه چهار نفری هستیم که تو ما فقط اون متاهله.از در خونشون آژانس میگیریم من میام خونه یکی از دوستامونم همینطور ولی اون 2 تای دیگه میرن قهوه خونه.اتفاقا وقتی بعد از خالی کردن وسایل میاد بیرون و تو خونه نمیره حتی واسه سلام دادن به خانومش خانومش بهش زنگ میزنه که کجا میری؟؟ پروو پروو میگه میرم قهوه خونه.من خیلی ناراحت میشم وقتی همچین کاری میکنه با خودم میگم اینو نگاه کن زنش تا این موقع شب بیداره تا اون بیاد خونه اینم تا میرسه خونه برمیگرده میره اینور اونور.گاهی وقتا هم شده تصمیم گرفتیم نیاریمش.شبا وسایلو توو خونه یکیمون به زور جا دادیم و چند شبی نبردیمش ولی بازم شنیدیم آخره شب همون شب توو قهوه خونه بوده.زنه خیلی خوب و نجیبی داره ولی نمیدونیم چرا همچنین رفتاری داره.هر چی هم بهش میگیم گوش نمیده:305: میگه شما از من بکشید بیرون به من کاری نداشته باشید.همیشه هم دوست داره توو گردش های مجردیه ما هم باشه.من کمتر کسیو اینطوری دیدم.خودم خیلی از این کار بدم میاد.زن اون منتطرشه ولی اون بی تفاوت به این موضوع هر کاری دلش میخواد میکنه...أه..أه..چندشم میشه از همچین پسرایی..!!
من از الان مطمئنم از اون پسرای زن دوستو زن ذلیل خواهم شد چون از الان عاشق زن نداشتمم و ممنونم از دست پخت خوبش.خیلی خانمه اصلا نمیذاره توو خونه بیکار باشم.:311: میده ظرف میشورم و دستمال کهنه میده(همون کت شلواری که دیشب توو عروسی پوشیدم.چون معتقده هر لباسیو 1بار بیشتر نمیشه پوشید)واسه گردگیری.هفته ای یه بارم لباسارو واسه شستن جم میکنه در این موردم لطفش شامل حال من میشه.دیدید چقد خانومه؟؟؟:311::311:
همیشه تنهای عزیز ازم ناراحت نشید که کارهامو توجیه میکنم.این به خاطر شناختیه که از خودم دارم.به گروه ارکس تووی مجالس مشروب میرسه دوستام میخورن ولی البته اونیم که شبا مثل خودم میره خونه مثل خودمه و رد میکنه.اون دوتا میخورن .من بهشون گفتم مشروب میاد حتی ازم نپرسید میخوری یا نه؟میخورید بخورید نمیخوریدم خود دانید.من با اونا نمیگردم و واسه رفت و آمدم با اونا حد و مرز گذاشتم تا رفتارشون روم تاثیر نذاره.ما فقط واسه مراسم ها همدیگرو میبینیم.در ضمن جاهایی که ببینم خلاف صد در صده پامو نمیذارم.مثل پارتی ها یا مهمونی های مجردی.حتی اگه پیشنهاد پولی چشمگیریم داشته باشه.
من واسه نگرانیه خانمها در این مورد خیلی اهمیت قائلم وبهشون احترام میذارم و حتی دنباله کسی میگردم که اینجور مسائل واسش اهمیت داشته باشه.نه اینکه بگه هر کاری دلت میخواد بکن.من خانواده دوستم.هیچ وقت نمیذارم چیزی جای خانواده رو واسم پر کنه.من از 9سالگی به این شغل علاقه داشتم و توو مجالسی که ارکس بود جای من پشت ارگ پیش نوازنده بود تا اینکه خودم ارگ گرفتمو 6 سال آموزش دیدم.الانم از کارم راضیم.خوب ارگ میزنم وبهتر از خیلی همکارانم مردمو شاد میکنم اگرم پابده توو مراسمهای فرهنگی شرکت میکنم.واسه مدارس آهنگهای سرود می سازم و در گروه موسیقی دانشگاه شرکت دارم.
از زندگی راضیم.خدا هوامو داره ولی بازم تنهاییه که اذیتم میکنه.
بازم خوشحالم شمارو دارم.تسوکه عزیز حرف شما هم خوب بود ولی امیدوارم در مطلب اخیر منظورمو رسونده باشم که اصلا و ابدا به هیچ عاملی اجازه نمیدم توو زندگیه من اختلال ایجاد کنه.اراده ی کنترل نفسمو دارم ولی با حرفی که امشب از برادرم که دو سال از من کوچیکتره شنیدم مطمئن شدم این نیاز توو خانواده ی ما ارثیه ولی ارث از کی نمیدونم.پدرم که 28 سالگی ازدواج کرد...منو داداشم به کی کشیدیم نمیدونم ..!!:311:
بازم مرسی از دوستان...جدا وقتی نظرات شمارو میبینم خیلی شاد میشم.حرفاتون بهم انرژی میده و نظرات شماء که تو توو روحیه ام تاثیر مثبت گذاشته !!!!! :72::72::72:
شب بخیر
-
RE: میخوام ازدواج کنم ولی نمیتونم !!!
سلام دوستان...
من باید واسه فراموش کردن دوستی قبلیم چیکار کنم.اون دختر خوبی بود ولی بخاطر اینکه نسبت به روحیاتش شناختی نداشتم ونتونستم اونطور که اون میخواد شادش کنم گذاشت رفت با کسی دوست شد و حالا هم چون فهمیده اون پسره قصد بدی از دوستی باهاش داره تصمیم به جدایی با اون داره ولی حاضر نیست بهم برگرده.بیشتر از هر کسی دوستش دارم و بهترین دورانه دوستیم با اون بود.اون افسرده هست و فقط فکر خودکشی داره.من اولش شادش میکردم ولی خودمم یواش یواش مثل اون شدم.از کسی امارشو گرفتم میگن داره از اون یکی جدا میشه ولی خودش نغض میکنه.خیلی مغروره نمیدونم داره بهم دروغ میگه که هنوز با اونه یا آمار اشتباه دستم رسیده.اول که از دوستش تعریف میکرد من فهمیدم اون پسره آدم عوضییه ولی هر چی بهش گفتم نخواست قبول کنه یا شاید این کار و کرده ولی به خاطر کم نباوردن جلوی من داره نغضش میکنه.
شخصیت جذابی داره ولی به خاطر مشکل خانوادگییه که داره و اونطور که ادعا میکرد کسی درکش نمیکنه احساس میکنه تنهاس.من دوسش دارم ولی بهخاطر خیلی از بدیهاش نمیتونم ببخشمش.احساس میکنم نیاز به راهنمایی داره ولی هم از دست من بر نمیاد اگرم بر بیاد به حرفم گوش نمیده...
اینو گفتم چون باز امروز بیادش افتادم.نیاز به یه همدم توو زندگیمو خواستم با رابطه ی طولانی با اون جبران کنم تا زمان ازدواجم برسه ولی نشد.دیگه واقعا دارم دیوونه میشم از یه طرف خاطرات این از طرفی نیاز شدید به یه همسر داره عصبیم میکنه....
مرسی ممنون که بازم به حرفای خسته کننده ی من گوش دادید.:72::72::72::72::72:
-
RE: میخوام ازدواج کنم ولی نمیتونم !!!
ادما بعد از هر شکست عشقی و جدا شدن از طرف فقط خوبیهای فرد و بزرگنمایی می کنن و حس می کنن که بدون این فرد زندگی محاله.
خانمها و اقایون متاهل که درجه احساسشون بالاتر از درجه منطقشونه و دختر و پسرای هم سن و سال شما جزءاین افراد هستن و متاسفانه در این مرحله حس می کنن که بدون اون فرد نمی تونن زندگی کنن متاهلاش تصمیم غلط گرفته و رابطه اشتباه و ادامه داده و صاحب فرزند هم می شن و تازه یاد طلاق میفتن و مجرداشم حس تنهایی کلافشون می کنه یا به طرف همون فرد که قبلا باهاش مشکلاتی داشتن بر می گردن و یا به سمت فرد دیگه.... و متاسفانه ازدواج و بعد از مدتی طلاق.
من نمی دونم چرا بعضی ها در امر ازدواج اینقدر عجله می کنن. نگو تو زندگی متاهلی داری و نفست از جای گرم در میاد. می دونید ازدواج بخشیش از تنهایی در اومدنه و داشتن همدم بقیش مسوولیته بالاخص وقتی بچه هم وارد این رابطه می شه.
واقعا نمی دونم چرا این همه عجله؟؟؟:324: شما تفکراتت خوبه و قطعا چند سال دیگه مرد زندگی خوبی خواهی شد ولی واقعا الان خیلی زوده.
حداقل سربازیت و برو از اون نمی تونی فرار کنی یا بعد از نامزدی بری. بعدش از مادرت بخواه برات اقدام کنه. هر چند به نظر من بازم زوده. اما باز اون جوری مامانت انگشت روی دخترای خوب ونجیب می ذاره و تو فقط مسوولیت تحقیق و صحبت کردن و سنجیدن موضوع و داری. با این همه احساسی که تو داری خودت انتخاب نکنی بهتره.
اگه کاری و با دید مثبت نگاه کنی راحتتر از پسش بر میای.
درسته که من خانمم و سربازی نرفتم اما یه پسر کوچولوی نمک دارم که از خدامه زودی بره سربازی و واسه خودش مردی بشه.
تا اونجایی که می دونم سربازی علاف گشتن و یادگاری نوشتن تو پادگان نیست صرفا صبح زود از خواب بیدار شدن و کلاغ پر رفتن هم نیست. بد نگاه نکن به این موضوع. باور کن که باید بری و مطمئنا بعدش خودت خواهی گفت چه خوب شد که رفتم مثل خیلیا که دیدم همین و می گن.
سربازی واسه زیر دیپلمیها یه ذره سختته.
امیدوارم به جای اینکه بشینی و همش به داشتن یه زن فکر کنی زودتر بجنبی تا دختر خوب از دستت نره.
موفق باشی:72:
-
RE: میخوام ازدواج کنم ولی نمیتونم !!!
سلام...
ممنون از راهنماییتون.به خدا من خیلی انرژی میگیرم وقتی راهنمایی های شما دوستان خوبم رو میبینم.همه ی حرفاتون درست و منطقیه.هیچ شکی نیست من خیلی احساساتیم.بله....هستم..من اسفندیم و احساساتی بودن جز یکی از خصوصیات بارز اسفندیاس....همچنین زیبا پسندی..من واسه خرید هم میرم حتی اگه سه روز بگردم اگه اونیکه بدلم بشینه رو پیدا نکنم عمرا نمیگیرم.سلیغم توی همه چی عالیه(این حرف اطرافیانمه).سخته یه دختر خوشگل وخوب ونجیب پیدا کردن ولی ممکنه.من میخوام اونی رو که میخوام پیدا کنم وگر نه دخترای فامیل برای من زیادن ولی خوشگل نیستن اما مطمئنم چندتاشون خیلی نجیبن و همینطور مطمئنم اگه مادرم باهاشون صحبت کنه نه نمیگن ولی......اصلا به دلم نمیشینن.
من با یکی از دوستام حرف زدم چون خودش بهم نیاز داره قرار شده کار مورد علاقه امو بهم یاد بده.تا هم به اون کمکی بشه هم من سریعتر به شغل مورد علاقم دست پیدا کنم.البته منظورم ارکسی نیستا..منظورم میکس و مونتاژ فیلم های عروسیه..کلاسارو شروع کرده گفته به محض اینکه یاد بگیری خودم بهت کار میدم..شغل خوبیه اگه ادامه پیدا کنه میتونه به زدن یه آتلیه ختم بشه..تا اونجایی که من شنیدم سربازی فقط 2 ماهه آموزشیو سخت میگیرن بقیه اش خاطرات خوشه.نشنیدم توو این مدت خیلی گیر بدن نمیدونم چه منفعتی توو ادامه ی سربازی بعد از 2ماه هست.شاید شما راست میگید من تجربه ای نداشتم ...
من با توجه به اینکه بیشتر از همه دوستان واطرافیانم توو جامعه بودم تجربه های زیادی کسب کردم.کتابهای زیادی راجب ازدواج و انتخاب همسر خوندم ولی متاسفانه ضعف بیان دارم.احساس میکنم اگه یه دنیا کتابم بخونم به محض اینکه روبروی یه خانم محترم بایستم ترس اینکه نکنه نتونم روش تاثیر بذارم تمام وجودمو آب میکنه و همه چی یادم میره.تقریبا تمام راه های انتخاب همسر و اینکه باید از هر لحاظ با هم تناسب وتفاهم داشته باشیم رو میدونم و توو انتخاب همسر دست از پا خطا نمیکنم و احساساتی عمل نمیکنم بلکه هر چقد هم طرفمو دوست داشته باشم تا بهم نخوریم ازدواج بی ازدواج.من حتی از شرایط ازدواجو سختیه چرخوندن زندگی و مسئولیت های یک مرد به عنوان همسر خبر دارم ولی تنها چیزی که سد راهمه کارهاییه که باید تا مرحله ی ازدواج انجام بدمه.مثل سربازی..تحصیل..ماهر شدن توو کار و ایجاد شغل و در آمدی ثابت..نمیخوام وقتی اقدام میکنم نقصی داشته باشم..(البته من از مووووووووووش میترسم نمیتونم در برابرش از زنم دفاع کنم !!!!):311::311::311:
راستش پدرم بهم خونه میده..مشکل اصلی خیلی از جوونارو ندارم...چون پسر بزرگم و آرزوشون(اونطور که گفتن) دیدن عروسیه منه پس خرج عروسیمم میدن..ما وضع بدی نداریم ولی من نمیتونم از پدرم توقع داشته باشم که خرج زندگیمم بده که!!! رو این حساب باید حتما کار داشته باشم.بقیه چیزا حله...کارم در مرحله ای که تجربه ی کافی رو کسب کنم میتونه واسم شغل بسیار پر در آمدی باشه.از این لحاظ تامینم و فقط نیاز به یه زمان کوتاه واسه کسب تجربه دارم.ولی یه سوال...میشه بپرسم چرا نمیشه بعد از نامزدی سربازی رفت؟؟؟دیگه هر دختری 2سال و میمونه.
بازم ممنون از راهنماییتون sisili عزیز.راهنماییه شما خیلی واسم مفیده...لطفا به سوالم جواب بدید...:72::72::72::72::72:
-
RE: میخوام ازدواج کنم ولی نمیتونم !!!
سلام
باور کن خیلی بچه ای:43:. البته بچه نه به معنی بد بلکه خوبه که کودک درونت اینقدر بیداره. اما خب بازم می گم واسه ازدواج زوده.
صرف اینکه می دونی ازدواج چه مشکلاتی داره کفایت نمی کنه اینکه کتاب خوندی کافی نیست. باید به بلوغ فکری برسی که هنوز تو نرسیدی.
امیدوارم ناراحت نشی از حرفام.
اما سوالت: خب دوست خوبم شما خودت می دونی نامزدی یعنی چی؟ یعنی دو طرف شناخت بیشتری از هم پیدا کنن و در ضمن خوش بگذرونن .:227: خب شما می خوای یه دختر بیچاره و نامزد خودت کنی بعد بذاریش و بری سربازی؟؟؟؟؟ خب دیگه چه شناختی چه کیف کردن و خوش گذرونیی چه کشکشی چه دوغی؟؟؟؟
پسر خوب اینقدر هول نزن. خدای مهربون همسرت و پیشا پیش با توجه به شناختی که از تو بهتر از خودت داره گذاشته کنار.
برو کارات و ردیف کن که خدا به موقش اونو می ذاره سر راهت ناخنک نزن .
این و جدی بگم محمد عزیز هر کاری یه سنی داره شما مطمئن باش با چیزایی که از پدر و مادرت گفتی اونا بیشتر از شما دوست دارن که ازدواج شما رو ببین منتها حتما اونا این بلوغ و توی تو ندیدن که دنبالش نیستن.
تو فعلا سربازیت و برو.
من حس می کنم تو برای فرار از سربازی و سختیاش می خوای یکی و اینجا داشته باشی تا با حرف زدن و فکر کردن نقشه کشیدن واسه اینده باهاش وقتت و اونجا بگذرونی. تو رو خدا یکی و اینجا اسیر خودت نکن. به سلامتی برو سربازی و برگرد اون وقت همه استینا رو بالا می زنیم و واست یه دختر خوب پیدا می کنیم. هممونم یادیتیم و واست دعا می کنیم. برو خوش باش.:72::82:
موفق باشی:72:
-
RE: میخوام ازدواج کنم ولی نمیتونم !!!
با سلام ....
دوست خوبم sisili عزیز.ممنون از راهنماییتون حرفاتون کاملا مفهوم بود و تا اینجا من کاملا متوجه حرفاتون شدم منم متوجه ام که خیلی احساساتیم و هنوز به بلوغ فکری نرسیدم و نمی تونم به ازدواج فکر کنم ولی یه مشکل اساسی من تنهاییه و نداشتن انگیزه واسه ادامه ی یه زندگیه موفق.و متاسفانه تنها چاره ی بدست آوردن انگیزه رو داشتن یه مسولیت میدونم ولی فعلا هیچ مسوولیتیو توو زندگیم احساس نمیکنم و این باعث شده نسبت به تلاشم به زندگی بی انگیزه بشم.فکر کردم که شاید داشتن کسی که وجودش واسم مسوولیت بیاره میتوونه منو به تلاش توو زندگی مصمم تر کنه ولی مثل ای:324:نکه ممکن نیست و همچنان باید با چنین احساس بدی زندگیمو بگذرونم.آخه واسه یکی از اوام ما اتفاق افتاده که با وجود همسر تازه تلاش برای زندگیشو شروع کرده و حالا بدون هیچ سختی داره زندگی میکنه.طرف آدمی بود که تا حالا وضعیت زندگیش اشک آدمو در میاورد حالا مثل یه آدم با شخصیت مشغول به کار مورد علاقه اش شده و روز به روز داره بیشتر پیشرفت میکنه.
بازم ممنون از راهنماییتون و اینکه وقتتونو پای خوندن مطالب من گذاشتید
وقت بخیر:72::72::72::72::72:
-
RE: میخوام ازدواج کنم ولی نمیتونم !!!
[size=medium]سلام:72:
حالا هم می تونی با یاد اون تلاش کنی تا بتونی باهاش ازدواج کنی تو که هنوز ندیده از دست پختش و ... تشکر میکنی به خاطرش تلاش کن تا اونم از تو ممنون باشه :72:[/size]
-
RE: میخوام ازدواج کنم ولی نمیتونم !!!
باسلام.....
مرسی sisili عزیز ولی من متوجه حرفتون نشدم....منظورتون از پست بالا چی بود؟؟
من که کسی رو ندارم که بخوام باهاش ازدواج کنم !!!!!!!
میشه بیشتر توضیح بدید ؟؟:72::72::72::72::72:
-
RE: میخوام ازدواج کنم ولی نمیتونم !!!
نخیر انگار شما تا ازدواج نکنی دست از سر این تاپیک برنمی داری :311:
سیسیلی همونی را میگه که شما از دستپختش تشکر کردی ... می گه واسه همون تلاش کن.
-
RE: میخوام ازدواج کنم ولی نمیتونم !!!
سلام...
من کسیو ندارم که بخوام ازش تعریف کنم که دست پختش خوبه یا بد.حالا ما یه توهمی زدیم شما باید باور کنید ؟؟؟:311:
من توو زندگیم تنهای تنهام.خانوادم با وجود اینکه دوستم دارن خیلی وقتها درکم نمیکنن منم عاشق کسی نیستم که بخوام به خاطر رسیدن بهش تلاشی کنم منظورم اینه اگه کسی بود که من عاشقش بودم اونم میدونست و عاشقم میشد حتی اگه با هم نامزد هم نمیشدیم همین عشق اون کافی بود تا انگیزه ای واسه تلاشم داشته باشم وحالا که نیست کاملا بی انگیزه ام.خیلی تلاش میکنم تا سرگرم شم و این روحیه ی خراب و نداشته باشم ولی نمیشه.البته ناگفته نماند بعد از آشنا شدن با همدردی خیلی بهتر شدم ولی هنوزم ناراحت و دپرسم.احساس میکنم این تاپیک به بن بست رسیده چون دوستان نظراشونو دادن و من رو هم قانع کردن.ولی دوست دارم ادامه بدم و با نظرات بیشتر دوستان روبرو شم.من شناخت نسبتا خوبی از خانمها دارم ولی نمیتونم در مقابلشون بایستم و حرفی بزنم و مطمئنم اگه عاشق شم نمیتونم از پس حرف زدن باهاش بر بیام.یعنی اگه بخوام 4کلام باهاش حرف بزنم کم میارم چون نمیدونم چی بگم که جلب توجه کنم بعد صحبت رو شروع کنم.اگه میشه تو این مورد هم راهنماییم کنید که اگه کسی رو دیدمو ازش خوشم اومد بتونم چند کلام باهاش حرف بزنم.دوستی با دختر داشتما ولی منظورم واسه ازدواجه.بد برداشت نکنید من هرکسیو توو خیابون دیدم راجب ازدواج باهاش حرف نمیزنم منظورم این بود اگه یه روزی یکیو دیدمو با یک نگاه عاشقش شدم واسه صحبت اولیه به دختره چی بگم که حداقل برگرده نگاه کنه و یکم به حرفام گوش بده...چون اگه بگم میخوام باهاتون دوست شم 2راه داره. یا میگه نه .یا میگه آره.اگه گفت آره که هیچ. بدرد من نمیخوره. اگه هم بگه نه که میذاره میره.جلب توجه یه دختر واسه ازدواج چطوریه؟؟؟
مرسی و ممنون از راهنماییتون.
وقت بخیر:72::72::72::72::72:
-
RE: میخوام ازدواج کنم ولی نمیتونم !!!
شرمنده، این یکی را مردهای متاهل تالار باید جواب بدن.
اما خب در حالت سنتی اش که خانواده و دوست و آشنا کسی را معرفی می کنند و مراسم خواستگاری و نامزدی و شناخت های اولیه است دیگه... یعنی از اول معلومه به چه قصدی ارتباط ایجاد شده.
حالت غیر رسمی اش هم که شما یک مدت با هم روابط معمولی و دوستی دارید. کمی که شناخت ایجاد شده و فکر کردید فرد مناسبی است و هر دو تمایل به شناخت بیشتر داشتید، از طریق خانواده ها رسمی ترش می کنید تا بتونید با رفت و آمد بیشتر شناخت را کامل کنید تا انشالله به ازدواج ختم بشه:227:
فکر نکنم حالت سومی داشته باشه.
-
RE: میخوام ازدواج کنم ولی نمیتونم !!!
سلام...
ممنون از پاسخ سریعتون..
اتفاقا شما خانمهایید که میدونید چی نظرتونو جلب میکنه..
من یه مدتی بود یکی از هم محلی هامو میخواستم ولی نمیدونستم چی بهش بگم که بیاد سمتم و باهام صحبت کنه تا من بهش بگم که دوستش دارم.اومدم به مادر پدرم گفتم که من اینو میخوام واسه ازدواج..اونا هم گفتن زوده.
چند ماهی گذشت تا فهمیدم یه پسره از شهره دیگه اومده باهاش حرف زده و واسه ازدواج با هم دوست شدن .تا پسره درسش تموم شه و بیاد خواستگاریش.چرا من نباید اینکارو میکردم؟؟؟ من که هم محلیش بودم هیچی نگفتم اونوقت یه پسره غریبه.....
مگه دختره نمیتونست واسه من صبر کنه ؟؟؟ تازه من یه سال از اون پسره بزرگترم...تازگی ها هم شنیدم داره تمام خواستگاراشو به خاطر اون پسره رد میکنه..اون نمیدونست من دوستش دارم .حالا هم به خاطر همین این سوالو مطرح کردم تا کمکم کنید که اگه مورد بعدی اتفاق افتاد بازم اینطوری نشه...
باور کنید سخته...خیلی وقتها خودمو سرزنش میکنم که چرا اونروز که با هم پا به پای هم داشتیم راه میرفتیم بهش هیچی نگفتم؟؟؟آخه اون روز ترسیدم حرفی بزنم بره به خانوادش بگه و چون پدرش با پدرم رو حساب هم محلی سلام علیک داشت یوقت آبرومون بره...ولی یکی دیگه اومد و از این موضوع نترسید رفت گفت الن 2ساله با طرف دوسته و دختره به پاش نشسته...
منم میتونستم جای اون پسره باشم ولی به خاطره اون ضعفم نتونستم(منظور ضعف بیانم بود)
بازم ممنون از راهنماییتون :72::72::72::72::72:
-
RE: میخوام ازدواج کنم ولی نمیتونم !!!
سلام دوستان..
امروز یه اس ام اس واسم اومد از یکی از دوستام که خیلی اذیتم میکرد.واسم نوشته بود الان اول محرمه..محمدجان منو ببخش.منم چون این ماهو دوست دارم بخشیدمش.ولی نمیدونم چرا مردم توو این ماه های عزیز میان و طلب بخشش میکنن.همین دوستم خیلی منو رنجوند.ولی همین که اومده ازم طلب بخشش کرده خیی واسم ارزش داشت.کاش همیشه محرم بود من عاشق این ماهم.دیوونه ی آقای این ماهم.ماه منیر بنی هاشم ابالفضل العباس(ع)
شب خوش...:72::72::72::72::72:
-
RE: میخوام ازدواج کنم ولی نمیتونم !!!
نمی دونم چرا دلم خواست اینو اینجا بگم.
دلم بدجوری گرفته بود. اشک می ریختم و می گفتم که نمی بخشم. داشتم با خدا حرف میزدم . مدتها از موضوع گذشته. من که با هیشکی حتی قهر معمولی هم نمی کنم و کلا اهل کینه و ... نیستم، این یکی نه از دلم و نه از یادم پاک نمی شه.
گفتم بیام تالار شاید یادم بره. اشکام همینطور بی اختیار می اومد و من پست های جدید را می خوندم. اینجا را باز کردم دیدم حرف از بخششه.
نمی دونم چرا نمی تونم ببخشم. اگه فراموش کنم خودم هم راحت می شم. اما نمی شه. بعضی نامردیها را نمی شه. یه جوریه.
تو شب اول محرم دوستت را بخشیدی و من شب اول محرم باز به خدا یادآوری کردم که این حق منه و تو نمی تونی ببخشی. گفتم خداست و بخشنده و بزرگ، نکنه یه وقت از جانب من ببخشه. نکنه فکر کنه من یادم رفته. بهش گفتم که اصلا و ابدا نمی بخشم.
-
RE: میخوام ازدواج کنم ولی نمیتونم !!!
السلام علیک یا ابا عبد الله الحسین
سلام...
[color=#0000CD]
السلام علیک یا اباعبد الله الحسین
سلام...
بهشت جان مرسی از پست قشنگت.من این دوستمو بخشیدم ولی این به این معنی نیست که بدی هاش یادم رفته..متاسفانه اینجوریه که آدم شاید بتونه بدی های هر کسی رو ببخشه و فراموش کنه ولی بدی های اونیکه دوسش داره فراموش شدنی نیست تو خیلی موارد بخشیدنیم نیست.این واسه من ارزش داشت که بر خلاف اون چیزی که ازش انتظار میرفت اومد و طلب بخشش کرد منم ازش دیگه کینه ندارم دنبال انتقام جوییم نیست و باهاش بازم خوب شدم ولی کارش هنوز یادمه و عمرا فراموش نمیشه.
حالا اینو چی میگی...؟؟
مدت 9 ماه بود با کسی دوست بودم 16 سالش بود این آدم انقد قد و خودخواه بود که دوست داشت با تحقیر من خودش و بالا ببره و بهم ثابت کنه که اون میفهمه ولی من نمی فهمم.خیلی تحقیرم میکرد.البته 5ماه اول بد جور دوستم داشت.یهو یه اتفاقی افتاد باهام بد شد از اون به بعد تحقیراش شروع شد.خدا میدونه منو به مرز جنون کشید افسرده شدم.همش التماسش میکردم ولی اون دیگه بهم توجهی نمیکرد و رفت با کسی دیگه.منم اومدم تالار عضو شدم و حالا یکم بهترم ولی هنوز دوسش دارم و میخوام بازم باهاش باشم.رفتم کادو تولدش و بهش بدم وقتی واسه اولین بار منو دید گفت اصلا ازت خوشم نیومد ولی وقتی رفت و کدمو دید گفت که بهترین کادوی عمرش بوده ولی هنوز همون آشو همون کاسه.مثل اینکه جدی جدی ازم خوشش نیومده بوده...دیگه ام حتی جوابمو نداد..ازش توقع داشتم موقع رفتن به خاطر تحقیراش یه معذرت خواهی پیش پا افتاده ازم بکنه ولی.....
حتی وقتی بهش گفتم تو که داری میری ولی اینو بدون من نمی بخشمت گفت به درک
اینم از این...منم بدجور دوستش دارم .
بازم مرسی از ارسالت
شب خوش
-
RE: میخوام ازدواج کنم ولی نمیتونم !!!
خاک پایت را ببوسم یا حسین بن علی
-
RE: میخوام ازدواج کنم ولی نمیتونم !!!
سلام .....
امیدوارم که حالتون خوب باشه:323:
من چندوقتی اینترنت نداشتم نتونستم بیام تو سایت.
من با دوست قبلیم به مشکل برخوردم.چند باری بهش اس ام اس دادم اونم جوابمو داد و حتی خودشم تک میزد تا من زنگ بزنم صدامو بشنوه حتی روزی که شبش شبه چله بود خودش از بیرون زنگ زد ولی باز نمیدونم چی شد که یهو رفت.چند روزیم هست که اعصابم از دستش خورده.به خدا نمیتونم فراموشش کنم.اسیر احساسات شدم بدجور.خراب شدم.بی اختیار به وجود یه دختر توو زندگیم نیاز شدید دارم ولی اصلا نمیدونم چمه؟؟؟:316:
تا حالا فرصت دوستی زیاد واسم پیش اومده بعد از اون ولی من دیگه نمیتونم با کسی کنار بیام .
اعماد بنفس و ارادمو باز از دست دادم
ممنون میشم راهنماییم کنید
مرسی.
شب خوش :72::72::72::72::72:
-
RE: میخوام ازدواج کنم ولی نمیتونم !!!
:316::316::323::323::323: