من عاشقشم ولی به دلیل غیر منطقی جواب منفی داده

سلام.
من مردی هستم که یک خانمی را دوست دارم و ازش خواستگاری هم کرده و اون هم با من مشکلی نداره و از من خوشش میاد ولی با اینکه سن زیادی هم نداره (22 سالشه) متاسفانه یک بار قبلا ازدواج کرده و شوهرش معتاد از آب درآمد و با سختی خیلی زیاد توانست ازش جدا بشه.
حالا می گه من دیگه به کسی اعتمادی ندارم و دیگه نمی خوام ازدواج کنم و فقط به این دلیل به من جواب منفی داده. البته رابطمون با هم خیلی خوبه خیلی با من ارتباط صمیمی و خوبی داره.
من هم بهش ابراز علاقه کردم و بهش گفتم که با گذشتش کاری ندارم ولی با اینکه میدونه من معتاد نیستم و آدم خوبی هستم و همه شرایطش رو هم دارم ولی بازم جواب منفی میده. اینقدر با من خوبه که بهم گفته اگر قبلا ازدواج نکرده بود و من ازش خواستگاری میکردم حتما جواب مثبت می داده.
حالا من باید چه کار کنم.
لطفا راهنمایی کنید تا بتونم راضیش کنم جواب مثبت بده چون واقعا دوستش دارم.

بعضی از دوست داشتن ها سرانجامش وصال نیست-اتفاقا همچین چیزی بسیار شیرین هم هست-مثلا ممکنه ایشون دارن از شما میگذرن -چون ممکنه فکرکنه اینده بهتری بدون اون در انتظارتونه

اگه اینو گفته که دیگه به کسی نمیتونم اعتماد نمیکنم-پس چرا گفته :اگر قبلا ازدواج نکرده بود و من ازش خواستگاری میکردم حتما جواب مثبت می داده
بقیه شرایط شما وایشون چطوره -شماچندسالتونه؟-شرایط ازدواج دارین ؟-خونوادتون با همچین وصلتی موافقن؟!
مدت اشناییتون چقدره-اونقدر هست که شناخت دقیق داشته باشین؟

مرسی دوست من.
من 29 سالم هست و تمامی شرایط ازدواج رو چه از نظر مالی و چه دیگر مسائل دارم و از نظر عقلی اینقدر فکر کنم بزرگ شدم که احساسی تصمیم نگیرم.
ایشان در واقع همکار اتاق به اتاقه منه و در یک اتاق کار میکنیم. من یک ساله که باهاش آشنا شدم و رابطه خیلی خوبی هم با هم داریم و همین امشب هم تلفنی با هم صحبت میکردیم. اما دو هفته پیش من ازش خواستگاری کردم و اون مسئله ازدواج قبلیش رو گفت یعنی من تا دو هفته پیش از ازدواج قبلیش خبر نداشتم.. من دو سه روز فکر کردم و بعدش بهش گفتم که از نظر من اشکالی نداره ولی بهشم گفتم که خانوادم قطعا مخالفت می کنن برای همین بهش گفتم که این موضوع رو به خانودام نگیم ولی اون میگفت که حتما باید به خانوادم بگم. بعد اون گفتش که می ره و با پدرش صحبت میکنه و اتفاقا رفت و صحبت هم کرد و به من گفت که هم خودش مخالفه هم پدرش .
حالا واقعا نمیدونم که آیا چون بهش گفتم خانوادم مخالفت میکنن نظرش منفی شد و یا از اول منفی بود. خودش که میگه هم از اول مخالف بوده و هم اینکه شنیده خانوادم مخالفت میکنن دیگه قطعا منفیه جوابش ولی همچنان مثل قبل از جواب منفیش، رابطش با من خیلی خوبه و حتی تلفنی با هم خارج از اداره صحبت میکنیم ولی میگه اگر با من صحبت میکنه صرفا به جهت دوستی و به هیچ عنوان ممکن نیست که جوابش مثبت بشه. من حتی ازش خواستم که بره مشاوره ولی گفت چون پدرم مخالفه حاضر نیست بره مشاوره.
من البته فکر میکنم که پدرش باعث شد که جوابش منفی بشه چون قبل از اینکه با پدرش صحبت کنه خودش مردد بود و جوابش قطعا منفی نبود ولی وقتی رفت با پدرش صحبت کرد جوابش قطعا منفی شد
حالا به نظر شما من اگر برم با پدرش صحبت کنم آیا نتیجه ای داره ؟
واقعا نمیدونم چه کار کنم چون خیلی دوستش دارم خواهشا راهی جلوی پام بگذارید. البته این رو هم بگم که من تا حالا ازدواج نکردم و بار اول هم هست که به خواستگاری میرم و با اینکه سنم بالاست ولی اصلا تجربه ای ندارم.

برادر عزیز: صادقانه بگم اون دختر احترام زیادی برات قائله ولی شما نتونستید کاملا از نظر فکری و عاطفی نظرشو جلب کنیدو کاملا دل و فکرشو راضی کنید. حالا یا ایشان برای همیشه نمیخوادتون و یا شاید نیاز به زمان داره تا کاملا بهتون دل ببنده و اعتماد کنه و باور کنه که شما مرد زندگیش هسنید و میتونید خوشبختش کنید. م.فق باشید.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط ماریانا

برادر عزیز: صادقانه بگم اون دختر احترام زیادی برات قائله ولی شما نتونستید کاملا از نظر فکری و عاطفی نظرشو جلب کنیدو کاملا دل و فکرشو راضی کنید. حالا یا ایشان برای همیشه نمیخوادتون و یا شاید نیاز به زمان داره تا کاملا بهتون دل ببنده و اعتماد کنه و باور کنه که شما مرد زندگیش هسنید و میتونید خوشبختش کنید. م.فق باشید.

---

مرسی دوست من ولی من مطمئنم که با من مشکلی نداره. چون ما همکار هستیم خبر دارم که بیشتر از شش هفت تا خواستگار داشت (جالب اینه که چند نفر هم از من میخواستن که برای اونا ازش خواستگاری کنم.حالا بماند که من اونا رو چجوری دست به سر کردم) ولی حتی بدون اینکه بدونه کین جواب منفی میداد و همیشه برای من سوال بود که چرا بدون اینکه بفهمه کین جواب منفی میده. و البته خودشم به من گفت که اصلا قصد ازدواج دیگه نداره چون تو زندگی قبلیش خیلی سختی کشیده. ولی راستش رو بخواهید من وقتی میبینم یک دختر 22 ساله که اتفاقا از نظر ظاهری خیلی هم زیباست میخواد خودش رو با ازدواج نکردن بدبخت کنه خیلی بیشتر از اینکه به من جواب منفی داد ناراحت شدم و دوست دارم که نظرش رو کلا راجب ازدواج عوض کنم .
خواهشا بیشتر راهنمایی کنید.

سلام
ببین احتمال زیاد حرف هایی که زده فقط ظاهر قضیه است.

اما به فرض درست بودنش تو الان یه مرد 29 ساله ای.سنگ هات را با خودت وا بکن.به نظر من حتما باید این قضیه را با خوانوادت مطرح کنی.نه لا پوشانی.چون بالاخره لو میره و بعد چشم باز میکنی میبینی همه چیز خراب شده.
ایا میتونی در صورت مخالفت خوانوادت تا ته راه پیش بری و روی پایت خودت وایسی!بالاخص از نظر اقتصادی.
البته من زیاد موافق نیستم.ولی نهایتا اگه جوابت به پرسش بالا مثبته ارتباطت را با این خانم کاملا قطع کن و مستقیما برو با پدرش حرف بزن.قبل از حرف زدن با پدرش تحقیقات محلی یادت نره.خیلی چیزها دست می اد

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط kashmar

سلام
ببین احتمال زیاد حرف هایی که زده فقط ظاهر قضیه است.

اما به فرض درست بودنش تو الان یه مرد 29 ساله ای.سنگ هات را با خودت وا بکن.به نظر من حتما باید این قضیه را با خوانوادت مطرح کنی.نه لا پوشانی.چون بالاخره لو میره و بعد چشم باز میکنی میبینی همه چیز خراب شده.
ایا میتونی در صورت مخالفت خوانوادت تا ته راه پیش بری و روی پایت خودت وایسی!بالاخص از نظر اقتصادی.
البته من زیاد موافق نیستم.ولی نهایتا اگه جوابت به پرسش بالا مثبته ارتباطت را با این خانم کاملا قطع کن و مستقیما برو با پدرش حرف بزن.قبل از حرف زدن با پدرش تحقیقات محلی یادت نره.خیلی چیزها دست می اد

---

مرسی دوست من.
اولا من از نظر اقتصادی مشکلی ندارم چون شغل خوبی دارم.و مطمئنم که اگر من بخوام خانوادم راضی میشن البته اولش قطعا مخالفت میکنن ولی من یک آدم کاملا مستقلی هستم و الآن هم یک ساله که خونه جدایی دارم و تنها زندگی میکنم البته هیچ مشکلی با خانوادم ندارم ولی خودم دوست دارم مستقل زندگی کنم.
ولی متوجه منظور شما از اینکه این ظاهر قضیه هست نشدم؟ و همینطور اینکه گفتی الآن یک مرد 29 ساله هستی و سنگات رو با خودت وابکن رو هم متوجه نشدم و همینطور شما زیاد موافق چی نیستی؟
اگه میشه بیشتر توضیح بده که منظورتون چیه؟

منظور من از اینکه گفتم این ظاهر قضیه است اینه که ممکنه اصلا دختر مورد علاقه شما تاحالا ازدواج نکرده باشه
و به دلایل دیگه ای این حرف را به شما زده.
یا اینکه ازدواج کرده و دلیل طلاقش چیزهای دیگه ایه که نخواسته بگه و نمی خواد شما بفهمید و ........
خلاصه 1002 حالت میتونه داشته باشه که مسلما بعد از تحقیقات کامل و صحبت با پدرش تا حدی پی به این مسائل میبرید.
از اینکه گفتم تو یه مرد 29 ساله هستی و .... منظورم این بود که باید قاطعانه تصمیم بگیری.و اگه واقعا نظرت در مورد ان مثبته اقدام کنی و جلو بری.(در جریان گذاشتن خانوادت-تحقیقات بیشتر-صحبت با پدر دختر)
و دیگه دست دست کردن و مثل پسرهای کم سن و سال رفتار کردن و تلفنی حرف زدن و دوستی و ... را بذاری کنار
و به همه چی جنبه رسمی ببخشی.به خواستگاری در حیطه خانواده ها جنبه رسمی بدی و .....


منظورم از اینکه زیاد موافق نیستم این بود که من زیاد با ازدواجی که با عدم رضایت خانواده های طرفین بخواد صورت بگیره موافق نیستم.چون مشکلات و تبعات بعدیش میتونه به ادامه راه ضربه بزنه و خیلی مهارت می خواد.

سلام برادر عزیزم

فکر می کنم زمان می تونه مشکل شما و اون خانم رو تا حدودی مرتفع کنه ..... به نظر من مدتی باید به اون خانم فرصت بدید تا ایشون بتونن اون افکار رو از خودشون دور کنن وبه شرایط عادی برگردن وهمینطور پدرشون....

اون خانم چند وقته که از همسر شون جدا شدن ؟

برادر عزیز توصیه میکنم فعلا شما مصمم نباشید که حتما حالا با پدر شان صحبت کنید ونظر مثبتشون رو جلب کنید ابتدا اون خانم رو از نظر سایر معیارهای خودتون ارزیابی کنید که در صورت مثبت بودن ابتدانظر خانواده خودتون رو جلب کنید ودر مرحله بعدی بهترین گزینه می توند این باشد که خانواده شما با پدر اون خانم صحبتی داشته باشند ... در هر صورت توصیه میکنم اصصصصصلا عجله نکنید

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط ثمین1360

سلام برادر عزیزم

فکر می کنم زمان می تونه مشکل شما و اون خانم رو تا حدودی مرتفع کنه ..... به نظر من مدتی باید به اون خانم فرصت بدید تا ایشون بتونن اون افکار رو از خودشون دور کنن وبه شرایط عادی برگردن وهمینطور پدرشون....

اون خانم چند وقته که از همسر شون جدا شدن ؟

برادر عزیز توصیه میکنم فعلا شما مصمم نباشید که حتما حالا با پدر شان صحبت کنید ونظر مثبتشون رو جلب کنید ابتدا اون خانم رو از نظر سایر معیارهای خودتون ارزیابی کنید که در صورت مثبت بودن ابتدانظر خانواده خودتون رو جلب کنید ودر مرحله بعدی بهترین گزینه می توند این باشد که خانواده شما با پدر اون خانم صحبتی داشته باشند ... در هر صورت توصیه میکنم اصصصصصلا عجله نکنید

---

مرسی از شما.
ایشان یک سال و نیمه که جدا شده و اونطور که متوجه شدم اوائل اتفاقا خیلی هم اون پسره رو میخواسته و تمام تلاشش رو هم کرده که ترکش بده و با وجود تمام سختی که کشیده اون پسر احمق ترک نکرده و هر روز بدتر شده جوری که دختره به شدت ازش متنفره و میگه دیگه حاضر نیست اسم هیچ پسر دیگه ای رو بیاره و چون پدرش مثل خودش ظاهرا خیلی سختی کشیده و پدرش ایشون را خیلی دوست داره برای همین پدرش هم با ازدواج مجددش مخالفه و همین امر باعث شده که کلا جواب منفی بده. یک جورایی متوجه شدم که اگر پدرش مخالف نباشه خودشم خیلی مخالف نیست.
ولی مشکل من بدبختانه چند تاست. چون خانواده خودم اگه این موضوع رو بفهمن فکر نکنم که اصلا بیان خواستگاری چه برسه به اینکه بخوان برن نظر پدرش رو برگردونن و فکر هم نکنم که اگه خودم برم با پدرش صحبت کنم نتیجه ای بده. شاید اگر خانوادم میرفتن نتیجه ای داشت چون دختره خودش میگفت که حتما باید خانوادت راضی باشن. واقعا دیگه نمیدونم چه کار کنم از یک طرف خیلی دوستش دارم و نمیتونم فراموشش کنم از طرف دیگه نه خانواده خودم راضیه نه خانواده اون. تکلیف خودشم که با خودش معلوم نیست. خدایا برسون مددی.

سـلام .
تاپیکتون را خوندم . از حرفاتون یه چیزایی احساس کردم که بهتر دیدم بهتون بگم . این که :
1. شما چرا این قدر راحت پیش بینی اتفاقای آینده را می کنین که هنوز براش تلاشی نکردین و همش رو حساب حدسای خودتون !!! این که افراد ( مثلا خانواده ) راجب یک موضوعی چه نظری داشته باشن با این که افراد ( یا همون خانواده ) در اون شرایط قرار بگیرن نظرشون و عملکردشون متفاوت .
چرا وقتی هنوز خانوادتون اون خانم را ندیدن زود قضاوت می کنین که مطمئنن اونها مخالفن ! البته قبول دارم این که اون خانوم ازدواج کردن قبلا شاید خانوادتون اولش راضی نباشن شاید دلیلش هم به خاطر شناخت کمشون از اون خانوم باشه ! از کجا معلوم رفتار خوب اون خانم و بقیه ویژگی هایی که دارن نظر خانوادتون را جلب نکنه !
اون بستگی به نوع برخورد شما و بیان مسالتون با خانوادتون و برخورد اون خانم داره ....
نمی دونم با پدر یا مادرتون راحتترین . باهاشون حرف بزنین . طوری حرف بزنین که به اونها این اطمینان رو بده که نظر اونها براتون مهم . و دوست دارین اونها هم از همه نظر هم شما رو درک کنن .. مطمئن باشین با آرامش حرف زدن خیلی بیشتر جواب می ده تا این که بخواین خودتون تنهایی کاری انجام بدین . من هم قبول دارم که دوست دارین مستقل باشین اما دونستن نظر خانوادتون و کمک خواستن از اونها از استقلال شما کم نمی کنه ..
2 . شما الان چرا دنبال مقصرین ؟ منظورم اینه که الان چرا دنبال این هستین ببینین کی باعث شده نظر اون خانم را تغییر بده! بهتر نیست به جای این که دنبال شخص خاصی باشین بیاین و با اون خانم جدی صحبت کنین .بهشون توضیح بدین که همه آدما عین هم نیستن . بگین پدر خودتون هم مردن اما آیا عین اون آقا مشکل دارن ؟ البته قبول دارم شکست بدی خوردن و توی زندگیشون تاثیر داده !
ازشون بپرسین از یه زندگی چه انتظاری دارن ؟
می دونم این که آدم با یک نفر رابطش در حد دوستی باشه با این که باهاش زیر یک سقف زندگی کنه رابطش متفاوت . اما راجب این که یه فرد همه مردارو عین هم می بینه و بیان می کنه که قصد ازدواج ندارم با هیچ کدومشون ... پس چطوری می تونه این رابطه دوستیشونو حفظ کنه ! من این موضوع را نمی تونم درک کنم !
البته قبول دارم محدوده رابطشون خیلی متفاوت اما این که همه مردا را عین هم بدونی به هر حال روی احساس آدم تاثیر می ذاره ! نمی دونم ایشون چه دیدگاهی نسبت به شما دارن اما ازشون بخواین باهاتون رو راست باشن و شفاف بگن که دلیل مخالفتشون چیه . اصلا بگین شما فکر کن خانوادم راضی شن با این وجود شما جوابتون منفیه ؟ شاید موضوع اصلا این چیزا نیست .
به نظرم راه شما هم درست نیست البته با عرض پوزش من کوچیکتر از اونم که چیزی بگم .. اما کاش شما هم حیطه خواستتون را از ایشون مشخص کنین .. طوری که ایشون متوجهه شن شما هدفتون دوستی نیست و می خواین ازدواج کنین نه صرفا رابطه ی دوستی داشته باشین که البته من نمی دونم هدف خودتون واقعا چیه ....
اما باهاش رو راست باشین . اگر می بینین ایشون تنها شما را برای دوستی می خوان این تصمیمش با خودتون ! فقط سعی کنین باهاشون شفاف حرف بزنین تا جوابای واضحی هم بگیرین ..
موفق باشین و زود پیش بینی نکنین برای کاری که هنوز براش تلاشی نکردین و ببینین واقعا چی انتظار دارین و چی می خواین !
امیدوارم هر چی به صلاحتون اتفاق بیوفته . و این که اول از همه تکلیف خودتون را مشخص کنین که می خواین باهاشون دوست باشین یا نه هدفتون ازدواج !


به هر حال به خانوادتون هم حق بدین هم فرصت برای دیدن و برخورد کردن با اون خانم !
شاد باشین

با سلام بهتره به این خانم حق بدی و مدتی کمی رابطت را باهاش کم کن بزار بدونه تو اونو برای همیشه میخای نه برای دوستی و همکار بودن یه هفته کمتر باهاش حرف بزن و جدی باش تا باعث بشه اونم یه تکانی به خودش و رابطش بده ما رو در جریان کارت بزار موفق باشی

سلام دوست گرامي! قبل از هر چيز بايد بگم وقتي اون خانم شرايط ازدواج رو ندارن و هنوز آمادگي پذيرش اين تعهد رو در خودشون نميبينند، پافشاري شما بي مورده. اجازه بدين گذشته رو فراموش كنن. بايد مهلت بدين اين خانوم تكليفشونو با خودشون روشن كنن بعد!
مسئله ديگه اينكه من احساس ميكنم ايشون چيزي رو از شما پنهون ميكنن و اين حرفا هم بهونشونه. (البته اين نظر شخصي منه.)
حالا بگذريم . اما در مورد خانواده بايد در نظر داشت، رضايت خانواده طرفين شرط لازم ازدواجه. شايد شما مصمم باشيد كه فقط با ايشون ازدواج كنيد اما علاقه قبل از ازدواج يه معضلاتي هم داره. مثلا قبل از ازدواج انسان ها نيمي از علاقشون به خاطر اينه كه ميخوان همديگرو كشف كنن. اما بعد از ازدواج دو حالت پيش مياد. 1. يا علاقشون نسبت به هم عميقتر ميشه و 2. يا واسه هم تكراري ميشن و خسته ميشن. حالت 1 زماني رخ ميده كه شرايط قبل از ازدواج، تابعد از ازدواج هم تداوم داشته باشه كه يكيش رضايت خانوادست. اما حالت 2 زماني رخ ميده كه طرفين بعد از ازدواج همديگرو كشف كردن و تازه متوجه ميشن تو زندگي مشترك در كنار عشق چيزاي ديگه اي هم هست كه نياز به اهميت و توجه داشته باشه. اينجاست كه متوجه ميشن اين ازدواج همونطور كه پيش بيني كرده بودن نيست. البته اينجا هم يكي از عللش ميتونه نارضايتي خانواده طرفين باشه.
همه اينا رو گفتم تا گمان نكنيد با حذف نظر خانواده و استقلال و پنهان كاري و .... ميتونيد شرايط رو ايده آل نگه داريد. اين شرايط ايده آل بعد از ازدواج يه روياست.
پيروز باشين.