تو رو خدا راهنما ییم کنید
یه پسر تنهای 21 ساله ام اوایل بهمن ماه سال گذشته با دختری به اسم زهرا که16 سالش بود دوست شدم بعد از 5 ماه وقتی فهمید رفتم خواستگاریه یه دختر با اینکه قراره ازدواج نداشتیم ولی ایشون به شدت باهام برخورد کرد و هر چی سعی کردم رابطمون به حالت قبل برنگشت.بنا به دلایلی من از ادامه ی خواستگاری منصرف شدم ودیگه شب و روز به فکر زهرا بودم ولی هر چی تلاش کردم رابطمون بهتر نشد که هیچ روز به روز بدترم میشد.به خاطر دوریه راه همدیگرو ندیده بودیم.تا اینکه یه شب وقتی باهاش تماس گرفتم بهم گفت که شب قبل با کسی دیگه دوست شده هر چی بهش اسرار کردم با اون بهم بزنو به من یه فرصت دیگه بده راضی نشد.6 آبان ماه تولدش بود واسش یه کادو خریدم و واسش بردم تا شاید این کادو باعث شه واسه مدتی بهم فرصت بده ولی با دیدن من نظرش کاملا برگشت و رابطه رو کامل تمام کرد.با smsبهم گفت که هدیه ای که واسش خریدم خیلی خاص بوده و بهترین هدیه ی عمرش بوده.این موضوع خوشحالم کرد ولی اون به خاطر چهره ام حتی دیگه یک اس ام اسم بهم نداده.الان حدوده 3هفته اس که میگذره.من دوسش دارم ولی اون اصلا به این احساسم توجهی نداره.هر چیز کوچکی منو یاد اون میندازه.حتی گوشه ی آشپزخونه که میرم یاد اون شبی میوفتم که زنگ زده بودم بهش و حرفای قشنگ بهم میزد.شبا که میخواست بخوابه میگفت بوسم کن تا بخوابم.الان بیشتر از نبودش خاطراتش اذیتم میکنه.شغلم ارکسیه:123: ولی با وجود شغل شادی که دارم بازم دوستام تو گروه موزیک میگن محمد چرا اینقدر ناراحتی؟؟دوریش و مخصوصا خاطراتش بدجور عذابم میده.تو رو خدا راهنماییم کنید که من چیکار کنم.اگر سوالی دارید تا بتونید بهتر کمکم کنید بپرسید هر چی باشه جواب میدم.با تشکر:72::72::72::72::72:
RE: تو رو خدا راهنما ییم کنید
از این دوستی ها انتظار وفاداری نداشته باشه.یه دختر تو این سنین همیشه پیشنهاداتی داره کافیه یکی از اونا شرایطش
از اولی بهتر باشه با یه بهونه از اولی جدا می شه و ... بهت قول می دم الآنم با نفر سوم یا چهارم یا Nـمه.
ولی عجب پروو بوده رابطشو قطع کرده هدیه تم قبول کرده.:311: معلومه که مادی گراست.
RE: تو رو خدا راهنما ییم کنید
نقل قول:
از این دوستی ها انتظار وفاداری نداشته باشه.یه دختر تو این سنین همیشه پیشنهاداتی داره کافیه یکی از اونا شرایطش
از اولی بهتر باشه با یه بهونه از اولی جدا می شه و ... بهت قول می دم الآنم با نفر سوم یا چهارم یا Nـمه.
ولی عجب پروو بوده رابطشو قطع کرده هدیه تم قبول کرده. معلومه که مادی گراست.
--------------------------------------------------------------------------------
عزیزم یاد میگیری یواش یواش کنترل احساستو بدست بگیری
سخته
و تو این تالار همچین مسائلی زیاده
RE: تو رو خدا راهنما ییم کنید
منظورم اینه که درسته ایشون به خاطر یه رابطه بی سر انجام وابسته شدن و .....
ولی این میتونه سر آغاز چیز های خیلی خوبی باشه براش
یکی کنترل احساسه
و این هم نتیجه دوستی های بدون هدفه که یکی از طرفین یا هر دو رو تو وابستگی پیش میبره
RE: تو رو خدا راهنما ییم کنید
اوکی.فکر کردم منظورت با منه.
به زندگی امیدی ندارم:223:
:223:خسته شدم از این زندگیه یکنواخت.همه ی راه ها به روم بسته شده.من به یه عشق ثابت نیازمندم که دوسم داشته باشه منو به خاطر خودم دوست داشته باشه:320:
لطفا بهم بگید چطوری میتونم از این تنهایی فرار کنم و بازم به روحیه شاد 2سال پیشم برسم؟؟
من کاملا مشکلمو توی انجمن حل مشکلات عمومی و مسائل فردی به عنوان تو رو خدا راهنماییم کنید گفتم این تاپیکم واسه این ایجاد کردم که بتونم مطالبمو حداقل توی چند انجمن عنوان کنم تا افراد بیشتری مطالعه کنند و زودتر راهنماییم کنن.
حالا هم به طور مختصر مشکلمو واستون شرح میدم:
من 9 ماه پیش با یه دختر 16 ساله به اسم زهرا دوست شدم 5 ماه بعد از شروع دوستیمون با اینکه هیچ قراری از ازدواج بینه من و زهرا نبود من به خواستگاریه دختری رفتم و به خاطر داشتن صداقت این مسئله رو با زهرا در میون گذاشتم و عکس العمل اون برخورد شدید با من بود که بعد از اون جریان هرچی من تلاش کردم رابطه ی منو زهرا به صمیمیت قبل برنگشت.داستان خواستگاری من به 4 ماه نکشید من به علت مسائلی از خواستگاری منصرف شدم و دیگه از اون به بعد فقط به زهرا فکر میکردم.با اینکه ندیده بودیم همدیگرو با حرف عاشق هم شده بودیم ولی بعد از 9ماه دوستی وقتی بهش زنگ زدم بهم گفت که شب قبل با پسری دوست شده.شاید باورتون نشه ولی انقدر به اون پسره حسودیم شد که نگو ولی هرچی از زهرا خواهش کردم تا با اون بهم بزنه و به من یه فرصت دیگه بده نشد آخه به قوله خود زهرا من نمیتونستم شادش کنم.البته ناگفته هم نماند بیشتر تقصیر خودش بود خیلی احساسی باهام برخورد میکرد:162:منم واسه دلداری دادن به اون مجبور بودم برخلاف میلم و با وجود عذابی که از تکراری بودن مشکلاتش میکشیدم باهاش همدردی کنم که نکنه به خاطر اینکه همدردی نمیکنم از دستش بدم ولی دقیقا بر عکس شد اون بخاطر اینکه در برابر احساساتش ضعیف بودم آخره دوستیمون بهم گفت اسگول!!! و خیلی ساده ترکم کرد.تولدش 6 ابان ماه بود من واسش با کلی وسواس کادو خریدم و بعد از 9ماه روز تولدش همدیگرو دیدیم.اون بد نبود.از کادوی من خیلی خوشش اومده بود چون خیلی خاص بود و به قول خودش بهترین کادوی عمرش بود ولی وقتی از هم جدا شدیم و اومدم به سمت خونه بهم اس ام اس داد که خیلی زشتی با اینکه اصلا اینطور نیستم.من ظاهر بدی ندارم ولی اون با صراحت تمام این اس ام اس و بهم داد و دیگه خبری ازش نشد الان سه هفته اس ازش خبری ندارم.همش افکارمو مسخره میکرد و بهم میگفت با این طرز فکرت به نظرم تو خیلی احمقی.همش تحقیر...تحقیر....تحقیر.یک بار نشد به عقایدم احترام بذاره.ولی نمیدونم راجبش چطوری قضاوت کنم.همش به خودم میگم ولش کن بچه اس اقتضای سنشه که اینطور نادونو قدومغروره.کمکم کنید که یا بازم واسه بودن باهاش تلاش کنم که بعید میدونم موفق شم چون اون مغرورتر از این حرفاس که بخواد به من بازم جواب بده یا اینکه راهی پیشنهاد کنید تا من بتونم راحت فراموشش کنم .من اونو میخوام.لحظه به لحظه ی 9ماه دوستیمون همش خاطره بود.بیشتر از نبودش خاطراتش اذیتم میکنه.من شغلم ارکسیه:123:وبا وجود شغله شادی که دارم همیشه دوستام بهم میگن چرا ناراحتی مخصوصا تو عروسیا که میرم بچه های گروه میگن اومدی عروسی بگو بخند شاد باش ولی افسوس زهرا با رفتنش خنده رو هم از لبای من برد.بعضی از شبا خیلی غمگینم انقدر گریه میکنم و اصلا اشکم بند نمیاد.خیلی وقتا خاطراتشو به یاد میارم و این موضوع دیوونم میکنه.دیشب یکی از دوستام داشت از رابطش با ازدوستیش با یه دختر میگفت روحیات دختره خیلی شبیه روحیاته زهرای من بود منم کل دیشبو داشتم به یاد زهرا گریه میکردم .هر وقت میخواست بخوابه بهم میگفت بوسم کن تا بخوابم.وای خدا دیگه نمیتونم ادامه بدم.
مثلا میخواستم مختصر توضیح بدم این مطلبم از اون یکی کاملتر شد.حالا اگه میتونید بهم کمک کنبد تا از این بحران روحی سلامت بیرون بیام و راهیه امین اباد نشم چون اگه یاد اون از خاطرم بیرون نره باید واسه دلداریم کمپوت سیب(توجه کنید سیب)بگیرید وبیایید بیماریتان روانی.ممنونم از توجهتون به مطلبم.در ضمن اگه واسه راهنماییتون سوالی دارید تا بتونید بهتر راهنماییم کنید بپرسید کاملا جوابتونو میدم.خدانگهدار
RE: تو رو خدا راهنما ییم کنید
در جواب فرهنگ 27 باید بگم اتفاقا واسم شارژم میگرفت.خوبیش این بود که مادی گرا نبود.اون تکپر بود و دنبال شخصیت مورد علاقه اش میگشت پی عیاشی و خوشگذرونی نبود اگه میفهمید پسره بدردش نمیخوره 3سوته میپیچوندش.نمیدونم چی بگم شاید شما درست میگید ولی اون دختر بد و خرابی نبود
در کل ممنون از این راهنماییتون حرفاتون نکته ی خوبی داشت(یاد میگیری کنترل احساستو بدست بگیری)
ممنونم
من همش دارم:302:میکنم.خاطراتش........
تو این مدت دوری خیلی عذاب کشیدم با کوچکترین چیزی سریع بیادش می افتم.حرف شما قشنگ بود امیدوارم با راهنمایی بیشتر حالم بهتر شه.:323:
RE: تو رو خدا راهنما ییم کنید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط محمد شاه محمدیان
من همش دارم:302:میکنم.خاطراتش........
تو این مدت دوری خیلی عذاب کشیدم با کوچکترین چیزی سریع بیادش می افتم.حرف شما قشنگ بود امیدوارم با راهنمایی بیشتر حالم بهتر شه.:323:
این احساساست زود گذره،زمانی میرسه که به این رفتارت میخندی.
RE: به زندگی امیدی ندارم:223:
سلام حرفهاي شما رو با كمال دقت خوندم
من اولين باره كه ميبينم يه پسر چنين روحياتي داره
اينكه شما يك رفتار اشتباه بكنيد وبعد هم به خاطر صداقت اونو تعريف بكنيد يك رفتار متناقضيه كه خوندنش براي من واقعا عجيب بود
و ديگر اين كه شما بعد از اين همه تحقير شدن براي ادامه رابطتون تلاش ميكنيد
مشكل اساسي شما به خاطر از دست دادن اعتماد به نفستونه و غرورتون
كه از ديدگاه اكثر خانوما هر پسري كه اين ويژگيو نداشته باشه اسكل به حساب مياد
يك انسان ضعيف كه داره عشق يك دختر 16 ساله رو التماس ميكنه
من نميگم كه خاطرات گذشته رو فراموش كنيد چون عملا ممكن نيست
من به شما توصيه ميكنم اون خاطرات رو بزرگش نكنيد
و به عنوان يك مرد منطقي باشيد و بر احساساتتون غلبه كنيد ونشون بديد كه چقدر قوي هستيد
حتي به جاي تو بودم اين رو هم به طرف نشون ميدادم
رابطه ي شما تموم شدست
نگذار بيشتر از اين خورد بشي
گذشت زمان علاقه اونو از دلت بيرون ميكنه
دلي كه بعد از اون ميتونه پذيراي هر كس ديگه ايم باشه
من قبلا خيلي احساسي تر از تو بودم و لطمه هاي زياديم خوردم ولي الان خيلي پخته شدم و انتهاي اين راه ها رو ميدونم
اگه كمك بيشتري خواستي تو ارسال هاي بعدي
با ارزوي كاميابي و موفقيت
RE: تو رو خدا راهنما ییم کنید
با سلام.
کاربر گرامی محمد شاه محمدیان
ضمن عرض خوش آمد گویی به تالار همدردی؛
لطفا" از ایجاد تاپیکهای متعدد با یک محتوا خودداری نمایید؛ سعی شما بر این باشد که روی یک تاپیک متمرکز شوید؛تا اعضاء محترم شما را راهنمایی کنند.
RE: تو رو خدا راهنما ییم کنید(به زندگی امیدی ندارم)
دقیقا مشکلمم همینه.اون آدم منطقیه اونم میگه خیلی ضعیفی دقیقا مشکل من اینه که نمیتونم به احساساتم مسلط باشم.اگه بر خلاف این بودم باهام میموند.اون دختر خوبیه.از دوستی بدنبال عیاشیو خوشگذرونی نیست بلکه همیشه دنبال شخصیته مورد علاقشه.من میخوام تلاش کنم تا شخصیتی که اون میخواد و داشته باشم ولی مطمئن نیستم موفق بشم مگر با یاری یک مشاور و روانشناس تا بهم اراده بده تا در برابر احساساتم مسلط باشم.آخه خودمم دارم از این خصوصیات حساس اسفندی خسته میشم.دل واسه کسایی میسوزونم که ارزش کارمو نمیدونن .من اینطوری نبودم. زهرا افسردگی داشت.درددلاش منم متاثر کرد حالا خودمم مثل اون شدم.مرسی از راهنماییتون.ولی احساس میکنم قسمتم اینه سرنوشت شمارو داشته باشم تا پخته شم. ولی حرفاتون واسم مفید بود منتظر راهنمایی های بعدیتون هستم.باتشکر