...
میشه بگی چرا؟
چرا فکر می کنی شما در قبال دیگران مسئولی و چه انتظاری داری از اینکه براشون کاری انجام بدی؟
اصلا چرا انجام میدی با انجام اون کارها احساس هویت و مهم بودن می کنی؟
اصلا فکر کردی که چرا این کارها رو کنی؟
در ریشه یابی این حس ها و کارها به کجا رسیدی..خودت فکر می کنی چرا به دیگران کمک می کنی و هدفت چیه؟
میشه بگی.......
اگر یک بار نکنی چی حس می کنی ؟میشه قشنگ توضیح بدی.........
-------------------------------------
چرا فکر میکنم در قبال دیگران مسئولم؟
نمیدونم این جزو خصوصیت های وجودیمه
شاید نشه اسمشو احساس مسئولیت گذاشت اما هممیشه اینطور بودم که وقتی دیدم کسی نیاز به همراهی داره همراهیش کردم تا اونجایی که تونستم و درست بوده از تجربیات خودم برای کسی که نیاز داره گفتم تا چراغ راهش باشه
ساراجان تو چطور در برابر بیمارهات از جون مایه میزاری در حد توانت من هم در قبال دیگران همین طورم
صلح برقرار میکنم اگه بتونم زیاد حرف میزنم راهنمایی میکنم مثلا مشاوره میدم
پامو جای پای مشاورین عزیز و شما عزیزان کارشناس نمیزارم اما در حد و توان خودم و با توجه به موضوع از تجربه هایی که خودم داشتم و کلی درس گرفتم استفاده میکن برای راهنمایی
وظیفه خودم میدونم
اما اینکه توقع بازخورد داشته باشم و با چشمداشت اینکارو بکنم نه اصلا اینطور نیست
من فقط وابستگیم به برادرم باعث شد که اینطوری باشم و از برادرم و نامزدش و تا حدودی از اعضای خونوادم توقع داشته باشم نه هیچ کس دیگه فقط دامنه ش محصور به خونوادمه
بله سارا جون و عزیزان
من متوجه رازی که فرشته مهربان عزیز فرمودند شدم
تو این یک هفته احیر هم سعی کردم نگاهم به اطرافم اینگونه باشه و با اخلاص کاری انجام بدم بدون هیچ چشمداشتی و صبر داشته باشم تا همه چیزو به وقتش بدست بیارم
اما درمان ریشه ای من هم مثل تو سارای عزیز به زمان نیاز داره و تلنگر
باید این چیزا در وجودم ذوب بشه تا درکم بره بالا و سطحی و مقطعی برام حل نشه
و اینکه چرا اصلا توقع دار شدم:
ببینیند من برای برادرم وقت گذاشتم اون هم همین طور اما وقتی شرایط الانش شده فقط کار، فکر کردن به زندگش آینده اش ، خونه ای که با شراسط خاص خریدن، نامزدش و ...
اوایل حس میکردم که حذف شدم البته این مشکل برام تا حدودی حل شد چون خودم ازشون دوری میکردم و همش گریه میکردم که دیگه نیستم فراموشم کردن دوست داشتنش کمرنگ شده الان دوست داشتنش فقط برای نامزدشه و ...
الا هم گهگاهی این فکرا میاد سراغم اما از حودم دور میکنم از تکنیک توقع فکر استفاده میکنم تا از همین راه حل های سطحی شروع بشه و مشکلم عمقی حل بشه
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ستایش بارن
- ناراحت میشم زمانی که از دیگران كمكي دريافت نكردهام . زيرا تمام زندگي خود را صرف كمك به ديگران كردهام انتظار دارم دیگران منو از یاد نبرن همون طور که من فراموششون نمیکنم
حس میکنم خواسته های من دیده نمیشه
همه افراد اهل مطالعه قانون راز را می دانند ولی همه به یک اندازه از اون بهره مند نمی شوند پس صبور باش و در این مورد خاص عجله نکن تا زودتر به هدف برسی...
در کنار این موضوع دلم می خواد برام صبر رو از دیدگاه خودت تعریف کنی...
صبر چیست ؟و تو صبوری را در چه می بینی؟
صبرم تا الان با هیجانم عجین بوده که تا حدودی دارم تفکیکش میکنم
______________________________________________
** آفرین....
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ستایش بارن
من مشکلی ندارم
یه سری افکار نه چندان جالب دارم که اونا رو هم از بین میبرم
راه حل کنار زدن خودم چیه؟
خود وجودیم مقاومت نشون میده در برابر تغییر و مانع میشه
چطور بر این مانع غلبه کنم
این مانع به خودش حق میده که این رفتار رو داشته باشه و تغییر نکنه
چطور این حق رو ازش بگیرم
مانع تو همون جمله اوله که بزرگش کردم...
وقتی صحبت ها تو شنیدم در موارد بالا راجع به عقب زدن خودت هم صحبت می کینم..
___________________________________
گفتی مانع من همون جمله : من مشکلی ندارمه!!؟
این جمله رو برای این نوشتم که به موضوع به عنوان مشکل نگاه نکنم و واسه خودم بزرگش نکنم خواستم فقط یه مسه باشه نه یک مشکل
بله باید خودمو از وسط بردارم
** آفرین انتخاب بسیار عالی لارج عزیز.....افرین ..نظرت چیه ستایش جان؟
متوجه منظورت نشدم
____________________________________