-
مشکل در رابطه با ازدواج سنتی
سلام
من 22 سالمه و تازه از دانشگاه فارغ التحصیل شدم خونواده ای کاملا سنتی دارم ولی خودم اصلا سنتی نیستم الآن چند وقته که به دلایلی مادرم همش می خواد من زودتر ازدواج کنم من واقعا نمی تونم با این موضوع کنار بیام که یه نفر رو اولین بار تو جلسه خاستگاری ببینم و شروع به صحبت کردن راجع به یه عمر زندگی بکنم تازه این مورد که خوبه پدر مادر من اصلا ترجیح میدن اول مادر آقا پسر بیاد خاستگاری بعد خودش بعد یکی دو جلسه هم عقد کنن!! این طرز فکرشون به خاطر طرز فکر برادرم که همش این روزا داره مامانمو میفرسته خاستگاری عمیق ترم میشه...من کلی صحبت کردم گفتم که من چه فرقی با داداشم دارم من چرا نباید اونجوری که می خوام ازدواج کنم ولی اون میتونه تا اینکه اونام راضی شدن حداقل خود آقا پسرم جلسه اول بیاد،الآن من دارم برای کنکور ارشد می خونم و این قضیه برام خیلی مهمه اگه قبول نشم میمیرم ولی با این وجود مادرم به دوستاش سپرده خاستگار بفرستن! همه ی آرامش فکری من بهم خورده دوستاشم که از خودش سنتی ترند...همه چیز برام مثل یک کابوس شده واقعا نمی دونم چی کار کنم وقتی می گم نمی خوام بیان میشینه باهام صحبت می کنه می گه اگه خودتو بگیری خدا هم قهرش میگیره و از این جور حرفا منم راضی میشم بیان ولی واقعا از درون زجر می کشم اومدن اونها یک طرف حرفهایی که بعد از رفتن پشت سرم میزنن فکر هایی که مادرم راجع به به قول خودش نپسندیدن اونها می کنه که مثلا حتما دخترم زشته بد اخلاقه و ... به طرف...
خواهش می کنم کمکم کنید من واقعا نمی دونم چی کار کنم، هم نمی خوام این سه ماه مونده به کنکورم خراب بشه هم نمی تونم راجع به کسی که اولین بار تو جلسه خاستگاری دیدمش فکر کنم
-
RE: مشکل در رابطه با ازدواج سنتی
سلام الناز گرامی:
به تالار همدردی خوش آمدید.
دوست گرامی از اینکه آنقدر برای درس خواندن جدی هستید خیلی خوشحالم و مطمئنم با این اراده ای که بیان می کنید حتما موفق می شوید...
نقل قول:
نوشته اصلی توسط elnaz_88
اگه قبول نشم میمیرم
ببین الناز جان این حقیقتیه که هیچکس اگر فوق لیسانس قبول نشه نمی میره این جمله شما برای من تا خواندم اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که شما خیلی سخت می گیرید..
دوست گرامی من درس خواندن با ازدواج منافاتی ندارد ..درسته قبول دارم که سخته هندل کردن دو قضیه باهم و چه خوب بود خانواده شما این فرصت 3-4 ماهه به شما می دادند تا شما بتوانید با فراغ بال تصمیم بگیرید...
ببین دوست من ..پدر و مادر شما هم نگران شما و اینده شما هستند و این خوبه که آنقدر به شما بها می دهند.درسته خانواده سنتی دارید ولی به هر حال هرکس برگرفته از یک فامیل و سنت و فرهنگ هست و شما باید بپذیرید که خانواده شما به این ترتیب می پسندند و البته این سخن من به معنای این نیست که شما هم باید بپذیرید..
با توجه به اینکه شما توانستید با صحبت کردن و دلیل منطقی این ذهنیت را تغییر دهید و خانواده قبول کردند پسر هم در خواستگاری حضور پیدا کند نشان می دهد که خانواده شما در مقابل حرف منطقی شما گوش می دهند و فقط این نیاز به کمی تلاش دارد..
به نظر من شما بنشینید با پدر و مادر خود صحبت کنید ...نگویید من قصد ازدواج ندارم..نه ..
اول ضمن همدردی با خانواده و بیان اینکه دغدغه های ایشان را می دانید و درک می کنید و از آنها سپاسگذاری کنید که به فکر آینده شما هستند به ایشان بگویید که فرصت 3 ماهه ای تا کنکور ارشد به شما بدهند و بیان کنید که بعد از اجرای کنکور من هم به خواستگارانم با دقت بیشتری نگاه می کنم و قول می دهم بررسی کنم...
یعنی در واقع شما از مقام درک احساس آنها و نگرانی آنها کم کم وارد شوید تا زمان کنکور بگذرد و در این فاصله هیچ اهمیتی به صحبت ها ..اختلاف نظر ها ندهید ..مثلا برید کتابخانه از صبح تا شب ...هم خوب درس می خوانید هم درگیر این کش و قوس ها نمی شوید...
این زمان را اگر با درایت خود گرفتید بعد از آن بر سر نوع سنتی یا جدید ازدواج صحبت زیاد هست که هرکدام مزایا و ضرر های خاص خود را دارد دوست من و اون هم راه داره....
چون دو موضوع در تاپیک شما هست:
1-مقوله درس
2- مقوله ازدواج..
چون حرف به درازا می کشه من در رابطه با نوع خواستگار ی و ازدواج فعلا صحبتی نکردم چوم احساس کردم اولویت شما درسه ...اگر نه بگویید تا در آن مقوله هم سخن برانیم..:72:
-
RE: مشکل در رابطه با ازدواج سنتی
خیلی خیلی ممنون از توجه و راهنماییتون واقعا آرومم کردین:72:
راستش مشکل من برای فوق لیسانس اینه که پارسالم قبول شدم ولی اونقدر همه چیز بد پیشرفت که وسط کلاسا انصراف دادم برا همینم هست که امسال اینقدر برام مهم شده...
اینو شما کاملا درست می گین سعی می کنم این سه ماهو فقط به درس فکر کنم نه مشکلی که راجع به سنت دارم اما الآن مسئله اینجاست که من خیلی با مادرم صحبت کردم که این سه ماه رو اجازه بده فقط درس بخونم و اونم هم قبول کرد ولی بعد یه مدت فراموش کرد و روز از نو ...الآن نمیدونم چه جوری باید به این شخصی که دوست مادرم معرفی کرده برخورد کنم، چند بار زنگ زدن مادرم گفت داره برا فوق می خونه اما بازم هی تماس گرفتن مامانم نشسته یه ساعت باهام بحث کرده که باشه درس بخون ولی برای رضای خدا بزار بیان بعد می گیم نمی خوایم غافل از اینکه این موضوع روی همه ی زندگی من تاثیر می زاره بعد از اومدن اگه دیگه زنگ نزنن مامانم همش فکر می کنه من یه مشکلی دارم اگه زنگ بزنن میگه مورد خوبیه بهش فکر کن اگه به نظرش مورد خوبی نباشه هزار جور فکر میکنه که چرا همش اینجوری میشه و... می دونین الآن تو بد وضعیتی گیر کردم نمی دونم با این مورد خاص چی کار کنم یعنی بعضی وقتها می گم که خوب می آن منم یه جوری برخورد می کنم که خودشون دیگه نیان بعد یاد فکر و خیالات مادرم راجع به نیمدن می افتم بعد می گم خوب می آن یه جوری برخورد می کنم که دوباره بیان بعد جواب رد می دم، بعد با خودم می گم اینکه نامردیه!!نباید همچین کاری بکنم، اگرم خود واقعی ایم باشم یعنی اونجوری که واقعا هستم باشم که مطمئنا دعوا میشه چون من متوجه نمیشم چرا مراعات حال منو نمی کنن و وقتی مادرم چند بار بهشون گفته داره درس می خونه اصلا براشون مهم نبوده و می خوان بیان انگار ترجیه می دن من اصلا درس نخونم بعد هم می دونم با اومدنشون تا چند روز حالم بده من خیلی بدم می آد یکی بشینه تمام مدت نگاهم کنه انگار می خوان کالا بخرن مجبورم یه نقاب بزنم روی تفکرات واقعیم
-
RE: مشکل در رابطه با ازدواج سنتی
اولا اين كه تو با خواستگارت جوري رفتار كني كه بره و برنگرده كه غلطه. ممكنه طرف مورد خوبي باشه و بعدها حسرت از دست دادنش را بخوري. :302: پس يا نيان يا هم درست برخورد كن. اما بهتره تا كنكور به ازدواج فكر نكني چون يكي را خراب مي كني. :305: ما توان مديريت اين دو مسئله ي مهم را نداريم.:305:
به مادرت هم بگو باشه بيان اما تاريخ خواستگاري را بعد ار كنكور بگذار و قبل از آن قبول نكن.
اگه باز مادرت را ديدي كه به حاشيه ميره از بزرگتري مثل دايي يا ... كمك بگير تا به مادرت بقبولونن كه خواستگاري باشه براي بعد از كنكور.
كلا اگه بتوني اين موقعيت ها را از دست ندي و بگذاري براي كنكور، براي خودت هم بهتره.:43:
حالا اين كار را بكن و ديگه به سنتي و ... فكر نكن. كنكورت را كه دادي در اون مورد هم بپرس. اون وقت دوباره كمكت مي كنيم.:104:
-
RE: مشکل در رابطه با ازدواج سنتی
سلام
خیلی خوبه که شما برای یه عمر زندگی اینقدر ارزش قائلید که یکی دو جلسه رو برای شناخت کافی نمی دونید.
در واقع من فکر می کنم مشکل شما با ازدواج سنتی اینه که مدت و مراحل شناخت معمولاً در این ازدواج ها کمه، و نه اینکه اولین بار طرفتون رو توی خواستگاری ببینید.
به نظرم می شه که خواستگار توسط اطرافیان معرفی بشه (یعنی خواستگاری سنتی) و همدیگرو ببینید ولی مدت شناخت هم زیاد باشه. اگه طرفو نپسندیدین که هیچی ولی اگه یه خرده به دلتون نشست جلسات رو ادامه می دین.
شناخت زیر نظر خانواده مزایای خیلی زیادی داره که ممکنه ازش غافل باشین.
بهتره که اگه معیارهای کلی و اولیه خاصی مد نظرتونه به مادرتون بگین و ایشون هم به دوستاشون. که اگه مثلا پسری این چندتا معیارو داشت معرفی کنید و دیگه هر کسی رو نفرستن خونتون.
مطمئن باشین امنیت و آرامشی که با شناخت زیر نظر خانواده ها هست رو جای دیگه نمی تونید داشته باشید.
-
RE: مشکل در رابطه با ازدواج سنتی
مرسی از راهنمایی های خیلی خوبتون
فعلا که اونا گفتن بعد کنکور نمی آن و من نتونستم مادرمو راضی کنم که نیان اصلا دوست و فامیلم به اون معتا نداریم که بتونم کمک بگیرم تنها کاری که تونستم بکنم این بود که شرط بزارم فقط اگه آقا پسرشونم می آرن بیان(بازم یک موفقیته خودش :D
tesoke جان من فکر نمی کنم این مورد اصلا مورد خوبی باشه من می خوام با کسی ازدواج کنم که خودخواه نباشه برام آرامش بیاره از پیشرفت من لذت ببره نه اینکه از همون جلسه خاستگاری فقط به فکر خودش باشه کلا این موردو اصلا درک نمی کنم
green فکر کنم بتونم با صحبت کردن با مادرم تعداد جلساتو یه کم بیشتر کنم که البته بازم به نظرم کمه ولی در کل اصلا نمی تونم با یکی که اولین باره دارم میبینمش راجع به زندگی مشنرک صحبت کنم به نظرم خیلی مسخره است
من اگه پسر بودم خیلی عادی با همه خانوما برخورد می کردم مسلما به شناختایی بدست می آد بعد سعی می کردم اخلاق یکی رو که بیشتر خوشم می آدو بیشتر کشف کنم بعد اگه خوب بود اون وقت می رفتم خاستگاری محال بود بگم مادرم برام بره خاستگاری...البته الآن که دخترم
کلا تجریه به من ثابت کرده پسرایی که مادرشونو اول می فرستن یا به شدت مذهبی اند که من اصلا اون طوری نیستم یا اعتماد به نفس ندارن که نمی خوام با کسی که اعتماد به نفس نداره ازدواج کنم یا خودشونو اونقدر بالا می بینن که برای دختر خانم ارزش قائل نیستن که براش وقت بزارن که این یه جور توهینه...
برای همین حس می کنم من اصلا نمی تونم با همچین کسی زندگی کنم الآن نمی دونم اگه این خاستگاره بیاد چی کار کنم
راجع به مشکلاتم با ازدواج سنتی فکر کنم بعد کنکور بپرسم بهتر باشه
باز هم مرسی از همه
-
RE: مشکل در رابطه با ازدواج سنتی
[align=justify]سلام الناز عزیز،
ببین دوست خوبم ازدواج سنتی اونقدرهام بدنیست. ازدواج من و همسرم هم به همین شکل بود. ما از قبل هیچ شناختی از هم نداشتیم. شوهرم منو دیده و پسندیده بود. بعدش هم مادرش پا پیش گذاشت و با مامانم تلفنی صحبت کرد و قرار روز خواستگاری رو گذاشتن. در واقع اولین دیدارمون یه جور آشنایی بود، نه خواستگاری رسمی. چون من و خانواده ام اصلا" شوهرمو ندیده بودیم و چیزی درموردش نمی دونستیم. قرار شد اگه از نظر ظاهری پسندیدمش چند جلسه دیگه هم بیان تا با هم صحبت کنیم و همین طور هم شد و بعد از چند جلسه صحبت و آشنایی بیشتر با هم ازدواج کردیم. الانم 2 سال از اون موقع می گذره و هر دومون از بودن در کنار هم خیلی راضی هستیم.
شما هم اگه خواستگاری رو پسندیدید (البته بعد از کنکور) می تونید در حضور خانواده ها چند جلسه باهم صحبت کنید و بعد نظر نهایی تون رو بدید.[/align]
-
RE: مشکل در رابطه با ازدواج سنتی
من خودم تركيب ازدواج سنتي با مدرن را مي پسندم. حالا اينا باشه يراي بعد از كنكور.
در مورد او پسر هم كه به مادرت بگو اگه الان قبل از كنكور بايد من جوري باهاش حرف ميزنم كه بره و پشت سرش را هم نگاه نكنه. اون پسر هم اگه شما را مي خواد بالاخره 3 ماه مي تونه صبر كنه.
با خودت هم روراست باش، تو ميگي اگه خوب هم باشه فعلا بايد به كنكور فكر كني، پس تا مي تواني جلوي خواستگاري را بگير.:104:
-
RE: مشکل در رابطه با ازدواج سنتی
سلام من واقعا حالم بده خواهش می کنم کمکم کنید...از سه ماه پیش تا حالا خیلی درگیری های بد برام رخ داده، با مادرم حالا هم که هفته دیگه کنکوره ولی اون بس نمی کنه واقعا خسته شدم شاید به نظرتون مسخره بیاد ولی من به جایی رسیدم که حتی به فکر خودکشی هم افتادم، اون خاستگارا اومدن همه چیز از نظر من وحشتناک بود از فرهنگشون گرفته تا حتی سطح تحصیلات و ملاک های اولیه آقا پسر نتونستم جلوی اومدنشونو بگیرم بعد از اونم فکر کردم با اون طرز برخورد بدشون یعنی دیگه برنمیگردن ولی چند وقت بعد دوباره اصرار که ما باید بیایم،هر چی به مامانم گفتم دارم درس می خونم نه، قبول نکرد آخرش گفتم جلوی خودم استخاره بکن کرد و بد اومد و خدا رو شکر که گفت نیان ولی داره زندگی منو جهنم می کنه به من میگه درس نخون زن نباید درس بخونه یاید ازدواج کنه این طبیعت زنه من واقعا درکش نمی کنم من آدمی بودم که همیشه هر جا که بودم همه بهم می گفنتن حتما ادامه تحصیل بده حتی استادای دانشگاهم بهم می گفتن روحیه ات می خوره به کارای تحقیقاتی و این حرفا...واقعا دارم به بمب بست می رسم...
چند وقت پیش یه دسته از موهام سفید شد تازه خود مامانم فهمید. الآنم دو هفته است دندون درد شدید دارم نمی رم دکتر میرم کتابخونه تا شب درس می خونم با این وجود شب که می آم خونه یا جمعه ها باز هم دعوا داریم....مامانم میگه چوب خداست به اونا گفتی بعد کنکور بیان خدا داره کاری می کنه کنکورتو خراب کنی
بد ترین قسمت همه ی اینا اینه که کسی نیست مشکلمو بهش بگم خواهر ندارم دوستامم مامانمو خیلی میشناسن نمی خوام آبروشو جلوشون ببرم تو رو خدا کمکم کنید
-
RE: مشکل در رابطه با ازدواج سنتی
مادرت دخترایی رو می بینه که با مدرک بالاتر از شما مجرد موندن و سنشونم داره می ره بالا.برای همین بهت اصرار
می کنه ازدواج کنی.می تونی یکی از شرط های ازدواجتو ادامه تحصیل بذاری.مسلمن خانوادت نمی گن حق نداری ادامه بدی.
-
RE: مشکل در رابطه با ازدواج سنتی
ببین آقای فرهنگ اصلا به نظر من مسخره است شرط ازدواج بزارم که همسرم اجازه می دی من درس بخونم؟؟! یعنی چی؟مگه قراره اینقدر شعورش پایین باشه که من مجبور شم شرط ضمن عقد بزارم؟؟!من مشکلم اینه که چرا متوجه نیستن مسئله ی درس خوندن از نظر من 20-30 ساله حل شده من که تو روستا زندگی نمی کنم اینجا تهرانه
بعد هم من تو کل آشنایان تنها دختری هستم که فوق لیسانس دولتی مهندسی قبول شدم تا حالا، ما تقریبا تحصیل کرده نداریم که مامانم بخواد اونا رو ببینه و با من مقایسه کنه
ببینید من عاشق مادرم بودم نمی خواستم یه مو از سرش کم بشه اما حالا با نیش و کنایه هاش دارم ازش متنفر میشم...این سخته برام...نمی خوام اینجوری باشه من تو فکر فرارم ازش، همش داره منو اذیت می کنه نمی دونم این 10-12 روز مونده به کنکورو چه جوری باهاش کنار بیام
ببخشید اگه تند صحبت می کنم من الآن واقعا حالم بده
-
RE: مشکل در رابطه با ازدواج سنتی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط elnaz_88
ببین آقای فرهنگ اصلا به نظر من مسخره است شرط ازدواج بزارم که همسرم اجازه می دی من درس بخونم؟؟! یعنی چی؟مگه قراره اینقدر شعورش پایین باشه که من مجبور شم شرط ضمن عقد بزارم؟؟!من مشکلم اینه که چرا متوجه نیستن مسئله ی درس خوندن از نظر من 20-30 ساله حل شده من که تو روستا زندگی نمی کنم اینجا تهرانه
سلام
متاسفانه اين باورهاي خوشبينانه در ابتداي ازدواج در مسير زندگي مي تواند مشكل ساز بشود .
اين ديدگاه شماست.
چرا فكر مي كنيد ديگران بايد و حتما مثل شما فكر كنند يا به افكار و احساسات شما احترام بگذارند ؟!
صورت قشنگ ماجرا همين است كه شما مي گوئيد اما هميشه اين قشنگي ها صورت عملي به خود نمي گيرد .
شرط عقل و احتياط اين است كه درصدي براي روز مبادا آينده نگري داشته باشيد اگر نه كه فرهنگ در اين ميان ذي نفع نيست كه به شما پيشنهاد آينده نگري بدهد .
-
RE: مشکل در رابطه با ازدواج سنتی
ممنون از همگی ولی راجع به این موضوع و دلایلش لطفا بعد 2هفته دیگه بحث کنیم من الآن مشکل اصلیم در حال حاضر اینه که هفته دیگه 5شنبه کنکور دارم و مادرم داره هر حرفی به من به خاطر رد کرن خاستگارم می زنه(گفتیم اگه می خواین بیاین بعد کنکور) 3ماهه!!دارم همش نیش و کنایه و حرفهای بد ازش می شنوم چی کار کنم تا با آرامش کنکورمو بدم؟چی کار کنم بحث این خاستگار بین من و مامانم حداقل تا روز کنکور تموم بشه؟خواهش می کنم لطف کنین یه بار دیگه دو تا پست قبلیمو بخونین
-
RE: مشکل در رابطه با ازدواج سنتی
مرسی آنی خانم.
خودت گفتی خانوادم سنتیه،پس باید بدونی تو خانواده سنتی معمولن دختر زود شوهر می کنه،حالا شما داری برای ادامه تحصیل،
ازدواجتو عقب می ندازی.داری بر خلاف اعتقاد خانوادت عمل می کنی.معلومه یه دلخوری همراه با نگرانی به وجود میاد
که خودشو با کنایه نشون می ده.
-
RE: مشکل در رابطه با ازدواج سنتی
خب حالا چی کار باید بکنم؟
اینجا مگه اسمش همدردی نیست؟پس چرا هیجکی "همدردی" نمی کنه؟: (
-
RE: مشکل در رابطه با ازدواج سنتی
باید بپذیری روی اعتقاد خانوادت اگر به زود ازدواج کردن معتقد باشن پا گذاشتی.و این برخوردها طبیعیه.
روی هدفت متمرکز شو.به این حرفا اهمیت نده.فقط اگر خدا خواست قبول شدی دیگه نگو تا زمانی مدرک نگرفتم
ازدواج نمی کنم.
-
RE: مشکل در رابطه با ازدواج سنتی
:) نه اینو نمی گم من اصلا مشکلی با ازدواج کردن ندارم ولی دوست هم ندارم با کسی ازدواج کنم که سنتی باشه عقایدش مثل مادرم باشه و متاسفانه مادرم در مقایسه با خاستگارانی که دارم بسیار روشنفکر و مدرن است، به همین خاطر به مادرم گفتم فعلا قصد ازدواج ندارم و رابطه مون بدتر شد...
مرسی خیلی کمکم کردین با پست اولتون خیلی عصبانی شدم ولی بعدش گریه هامو با پست هاتون بند آوردین
-
RE: مشکل در رابطه با ازدواج سنتی
خانومی من تجربه کنکور رو داشتم
بهترین کار این لحظه اینه که عین اسکارلت تو فیلم بربادرفته سرتو بذاری بخوابی و یا درستو بخونی و درمورد مشکل با مادر و ازدواج بگی : بعدا راجع بهش فکر می کنم
سعی کن بیشتر وقتتو تو کتابخونه بگدرونی و وقتی خونه ای فقط شام بخور و برو تو اتاقت موزیک گوش بده اینترنت برو و انگار حرفهای ایشون رو نمی شنوی
بعد کنکور راجع به مشکلت فکر کن
درسته ایشون مادرشماس و احترامش واجب ولی همونطور که گفتید سنتی هستند و تو این دور و زمونه سن شما برای ازدواج یه مقدار کمه و با توجه به استعدادتون اگه الان به ازدواج سنتی تن بدید و درس نخونید بعدا هرجا با شوهرتون به مشکل برخوردید حسرت خواهید خورد که ای کاش درس می خوندم و من حیف شدم و ...
پس بهتره فعلا به درستون فکر کنید و درواقع اصرار های مادرتون رو نادیده بگیرید
حق با شماس تو این دور و زمونه شناخت انسان ها با دوجلسه تقریبا امکان پذیره
ولی مادر شما هم قابل تغییر هست و بعد کنکور و انشالله موفقیت سعی کنید به مروز ذهنیت ایشون رو عوض کنید و به ویژه به ازدواج های ناموفقی که با فشار اطرافیان انجام شدن اشاره کنید و قانعشون کنید تنها در صورت این خواستگار قبول م یکنید که زیر نظر خانواده دو سه ماه باهاش در ارتباط باشید و مشاوره قبل از ازدواج هم برید
مواظب باشید تحت این فشار به ازدواج تصمیم نگیرید
-
RE: مشکل در رابطه با ازدواج سنتی
سلام.
من فکر می کنم که
1- درس خوندن هیچ منافاتی با ازدواج کردن نداره. پس هم برای ازدواج برنامه ریزی کنید و هم درس.
2- اگر مجبوری بین ازدواج و درس انتخاب کنی، اولویتت ازدواج باشه. ازدواج و تشکیل خانواده بخشی از مراحل عمر و زندگی همه ی آدمهاست. اما درس خوندن اون هم در سطح عالی، نه.
شما یک امر واجب ( ازدواج ) را که نباید فدای یک امر مستحب ( تحصیل ) کنید.
در ضمن درس خواندن و کسب علم و دانش و پیشرفت، فقط در تحصیلات آکادمیک خلاصه نمی شه. شما می تونید بعد از ازدواج و همیشه در حال یادگیری و پیشرفت باشید.
3- برای کنکور هم این دو هفته هیچ تاثیری نداره. نه با مادرت بحث کن و نه حرص کنکور را بخور. این دو هفته را بی خیال و بدون بحث بگذرون.
4- شما یک بار هم تحت همین گونه فشارها از ادامه تحصیل منصرف شدی. این نشون می ده که فشار و استرس زیادی برای درس خواندن به خودتان وارد می کنید. مدرکی که با این استرس و فشار و با کنار گذاشتن جنبه های دیگر زندگی و از صبح تا شب در کتابخانه گذراندن به دست بیاد اصلا ارزش نداره. قدر زندگیت و لحظات عمرت را بیشتر از این باید بدونی.
5- شما مجبوری که تا حدودی با فرهنگ و رسوم خانواده خود کنار بیایی. پس ترکیبی از سنتی و مدرن را انتخاب کن. خواستگار سنتی را بپذیر و بعد طی مراحلی که دوستان در بالا اشاره کردند دوران شناخت را طولانی تر کن. این سایت مقالات و تاپیکهای خوبی درباره ی دوره ی شناخت داره. اگر بخوای می تونی از اونها و دوستان کمک بگیری، مشاوره ازدواج هم بری و انشالله انتخاب مناسبی خواهی داشت.
موارد بسیار زیادی دیده شده که دو نفر مدتها ( گاهی اوقات چند سال ) با هم دوست بوده اند و بعد از ازدواج تازه متوجه شده اند که با هم تفاهم ندارند یا در انتخاب اشتباه کرده اند و ... مطمئن باش که اگر در روش سنتی مراحل شناخت را درست طی کنی ازدواج خوبی خواهی داشت.
ببین آقای فرهنگ اصلا به نظر من مسخره است شرط ازدواج بزارم که همسرم اجازه می دی من درس بخونم؟؟! یعنی چی؟مگه قراره اینقدر شعورش پایین باشه که من مجبور شم شرط ضمن عقد بزارم؟؟!من مشکلم اینه که چرا متوجه نیستن مسئله ی درس خوندن از نظر من 20-30 ساله حل شده من که تو روستا زندگی نمی کنم اینجا تهرانه
6- ازدواج شما قراردادی برپایه ی عرف، دین و قانون است، نه آرزوها یا ایده آلهای شما. پس بهتر است که هر آنچه که در عرف و قانون و شرع برای ازدواج هست رعایت کنی تا ازدواج خوبی داشته باشی. همسر شما در بسیاری از موارد این حق را دارد که شما را محدود کند. از انتخاب محل زندگی تا کار تا خروج از کشور و ... این که شما مردی را پیدا کنی که این مسایل برایش مهم نباشد تقریبا غیرممکن است. حتی در قشر تحصیلکرده و به اصطلاح روشنفکر و ... پس بهتر است به جای ایده آل گرایی، به فکر این باشی که حق و حقوق خودت را بدونی و هر آنچه را که لازم است قبل از ازدواج شرط کنی یا بگیری، مشخص کنی تا بعدها به مشکل کمتری بربخوری.
اونجا تهرانه! ولی بخشی از ایرانه و با فرهنگ و قانون ایران. در ضمن مساله ی تبعیت زن از شوهر در همه جا هست. فقط حد و حدودش کمی متفاوته. در اکثر موارد هم عرف برشرع و قانون غلبه می کنه. کما اینکه هیچ زنی وظیفه ی غذا پختن نداره. اما کدوم زنی را سراغ داری که غذا درست نکنه؟
این لینک را هم ببین
http://www.hamdardi.net/thread-4536.html
-
RE: مشکل در رابطه با ازدواج سنتی
سلام
به نظر من سعی کن زیاد در موقعیت جر و بحث قرار نگیری . به مادرت هم بگو چند روز رعایت کنه و بعد با هم صحبت کنید . سعی کن این صحبتها و بحثها رو تا روز کنکور نادیده بگیری . بعدا برو سراغ حل این مشکل .
موفق باشید .
-
RE: مشکل در رابطه با ازدواج سنتی
مرسی از همگی، اتفاقی که فعلا افتاده اینه که تا الآن به امید خدا با گفتمان مشکلم حل شده، خواهش می کنم برام دعا کنید تا کنکورمو خوب بدم البته همش با خودم می گم شد شد نشد نشد...:)
اما در جواب خانم/آقای بهشت:
من فکر می کنم همه ی انسانها برای باقی گذاشتن یه اثری از خودشون به این دنیا دعوت شدند ما گیاه یا حیوان نیستیم که فقط بخوریم جفت گیری کنیم و تولید مثل کنیم و چون فکر می کنم در رابطه با رشته ی تحصیلیم استعداد دارم احساس می کنم می تونم درآینده عنصر مفیدی برای جامعه باشم، پس درس خوندن برای من تنها یک هدف برای رسیدن به موقعیت اجتماعی و مالی بهتر نیست دوست عزیز و این موضوع برام عجیبه که با وجود اینکه تحصیل علم هم ردیف عبادت کردن در احادیث اومده شما به دید واجب و مستحب به مسئله نگاه می کنید
ببینید دقیقا من با تحصیلات آکادمیک هست که می تونم پیشرفت علمی داشته باشم شما من رو یاد خاطره ای انداختید، سالها قبل یه خونه ی کسی رفته بودم که اجازه نداده بود دختر 13 ساله اش مدرسه بره و دختر خانم حرف شما رو می زد که مگه کسب علم فقط با مدرسه رفتنه و چه اشتباه ساده لوحانه ای می کرد من حتی اگه بعدا بخوام تو خونه فقط بشینم و رمان بنویسم و بدم کسی برام چاپ کنه مدرکی که دارم باعث میشه روند کارم سریع تر طی بشه چه برسه به آرزوهای دیگری که در سر دارم
شما اولین نفری هستین که متوجه شدین یکی از دلایل انصرافم همین فشارها بوده، خیلی خیلی ممنون به خاطر مورد4
درمورد، مورد5 انشاالله بعد کنکور مفصل صحبت می کنم
ولی مورد6: نمی دونم این قرار دادی که راجع بهش صحبت می کنید رو کی گفته و نوشته "همسر شما در بسیاری از موارد این حق را دارد که " شما را محدود کند. از انتخاب محل زندگی تا کار تا خروج از کشور و ... " حق دارد؟؟؟!! حرف هایی که می زنید خیلی برام عجیبه، من مرد فمینیست می شناسم!، کشور هایی هستند تو دنیا که توشون زن می تونه از شوهر خودش به جرم تجاوز شکایت کنه! (مثلا: سوئد این "در همه جا هست" رو نفهمیدم از کجا آوردین)بعد شما همچین حقوقی رو برای مرد ها قائلید؟! بله از نظر قانونی خیلی چیز ها به نفع مردهاست و من هم زن هایی رو میشناسم که حتی برای تا سر کوچه رفتن هم از شوهرشون اجازه می گیرن تو همین انجمن تاپیکی دیدم که آقایی گفته بود دختر خانم تو جلسه خاستگاری فقط به من گفته جهاد زن شوهرداریست! و تازه بدهکارم بود ولی از نظر من اینها زن رو به عنوان انسان قبول ندارند اونو جزو اموال شخصی خودشون می دونند من پسران زیادی رو می شناسم که اینطوری نیستند مثلا: برادران خودم. open your mind
به خاطر همین گفته های شماست که دوست ندارم با پسر سنتی ازدواج کنم( نمی گم غیر سنتی ها همه خوبن)
در آخر هم ببخشید اگه دیر جواب می دم
-
RE: مشکل در رابطه با ازدواج سنتی
الناز جان،اینجا ایرانه،واقعیت اینه که اختیار دختر دست پدرشه بعد ازدواجم دست شوهرش.بله،همسر شما در بسیاری
از موارد حق دارد شما رو بله حق دارد محدود کند.متاسفانه این واقعیت جامعه ماست.حالا شما باید این واقعیتو
بپذیری یا مبارزه کنی و تمام مشکلاتشو به جون بخری.یا از اول شرط و شروط بذاری تا کم تر محدود بشی.
راجه به ازدواج سنتی م دلیل نمی شه هرکسی سنتی ازدواج می کنه خودشم سنتی باشه.یه پسر می تونه در عین
روشنفکر بودن اونقدر برای خودش و مقابلش احترام قایل باشه که وقتی از دختری خوشش اومد اول خانوادشو در جریان
بذاره بعدش طی مراسم رسمی درخواستشو به دختر بگه.یکی م سنتیه چپ و راست به دخترای مردم پیشنهاد می ده.
-
RE: مشکل در رابطه با ازدواج سنتی
الناز جان
متشکرم از توضیح مفصلتون.
شما می تونید تاپیکتون را در این تالار دنبال کنید و کم کم متوجه بشید که واقعیت جامعه با اون چیزی که من در خیال دارم یا حتی اون چیزی که از رسانه ها و مطبوعات می شنویم، کاملا متفاوت است.
تا جایی که من با این تالار آشنا هستم می تونم بګم اکثر قریب به اتفاق دوستان تالار حداقل تحصیلاتشون لیسانس است. پس حرفهایی که می شنوی از دوستانی هست از جنس خودت.
اګر شما ازدواج را در حد جفت ګیری ( از شما بعید بود استفاده از این لغت!!) و تولید مثل می دونید، باید یک مدت در این زمینه مطالعه کنید و نګرشتون را عوض کنید.
اګر تحصیل علم در اسلام عبادت است، ازدواج نیمی از دین است.
چرا فکر می کنید فقط با تحصیلات آکادمیک می تونید موفق باشید؟
چند نفر از کارشناسان همین تالار کسانی هستند که روانشناسی و مشاوره را به صورت غیر آکادمیک و در کنار تحصیلات خودشون دنبال کردند و از بسیاری از کسانی که در این رشته مدرک دارند در این زمنیه موفق ترند. چند نفر را می شناسید که لیسانس زبان خاصی را دارند ولی به اون زبان نمی تونند بنویسند و بخوانند؟ چند نفر را می شناسید که به صورت غیر آکادمیک این کار را دنبال کرده اند و موفق بوده اند؟ آیا می دونید که دختران آقای مخملباف ( به جنبه های دیګر زندګی ایشون کاری ندارم و نه به معنی تایید است و نه رد ) حتی دیپلم دبیرستان ندارند ولی از بسیاری از فیلمسازانی که در این زمینه تحصیلات دانشګاهی دارند موفق ترند؟
اګر یک مورد از اقوام شما نخواسته یا نتونسته موفق باشه ( که خودتون هم ګفتید که کلا اهل کسب علم و دانش و اهیمت دادن به اون نیستند ) دلیل نمی شه که شما هم نتونید.
برای اولین کارها شاید مدرکتون به درد بخوره، اما بعد از مدتی تواناییهاتون مهم تر از مدرک است.
در مورد انصرافتون خودتون اشاره کردید. این جمله را متوجه نشدم که طعنه بود یا ...
مورد 5 هم که انشالله دو هفته ی دیګه.
مورد شش خیلی مفصل است. امیدوارم دوستان دیګه در متقاعد کردن شما کمک کنند. اول از همه اینکه اون چیزی که رسانه ها به ما منتقل می کنند در بسیاری موارد با واقعیت های جامعه خیلی تفاوت دارد. من حتی به شما ګفتم عرف در زندګی به قانون غلبه می کنه.
اګر جایی خوندی که زنان در سوئد می تونند به جرم تجاوز از همسرشون شکایت کنند، هیچوقت فکر کردی که آیا عملا این موضوع قابل اثبات است؟ چی می شه که یک زن به این جرم از همسرش شکایت می کنه؟ آخر این شکایت به کجا می رسه؟ این زندګی آیا واقعا اسمش زندګی مشترک است؟؟؟ و .... این فقط در حد یک قانون است و استفاده کننده های اون هم افراد خاص. درست مثل اینکه زنان سوئدی بشنوند که در ایران زن وظیفه ندارد برای همسرش غذا درست کند. ولی در عمل ؟؟؟؟؟؟
زندګی مشترک از یک جنبه هایی خیلی پیچیده تر از این حرفهاست که شما بتونی در قانون و باید و نباید بګنجونیش. باید به یک حدی از تواناییها و قابلیتهای روحی و روانی و بلوغ فکری رسیده باشی تا بتونی موفق باشی.
در مورد حقوقی که همسرتون داره چیزی نمی ګم، چون با این نګاه شما اګر بدونید که ایشون چقدر حق داره و چه کارهایی می تونه بکنه کلا از ازدواج منصرف می شید. بهتره آروم آروم بریم جلو.
من همچین حقوقی را برای مردها قایل نیستم. قانون و عرف و شرع ما قایل است. روشنفکرترین آقایون دور و برت یا همون آقایون فمینیستی که می شناسی، وقتی پای عمل به میون بیاد از مادر شما هم سنتی تر می شوند. تاثیر فرهنګ و باورهای دینی و مذهبی و عرفی را نادیده نګیر. بین ګفتار تا عمل راه طولانی ای هست.
در ضمن اګر ممکن است یک کم ملایم تر بنویسید.
متشکرم:72:
-
RE: مشکل در رابطه با ازدواج سنتی
دوستان با توجه به اینکه ایشون کنکور دارن به نظر من بهتره فعلا براشون فقط آرزوی موفقیت بکنیم و بحث ها و تبادل نظرهامونو بذاریم برای بعد
ایشون خودشون همونطور که گفتن درگیر این مسئله هستند و فعلا به آرامش فکری نیاز دارن
در زمینه حرف های بهشت و الناز منم حرفهایی دارم که می ذارم بعد کنکور ایشون بگم
موفق باشید :72:
-
RE: مشکل در رابطه با ازدواج سنتی
نه نه من واقعا طعنه نزدم جدا به نظرم اومد خیلی خیلی هوشمندانه بود که با یک اشاره کوچک من تا ته داستان رو خوندید، تشکرم واقعی بود باور کنید.
فکر می کنم بحث خیلی طولانی هست و باید بعد از کنکور پیگیری کنم، ممنون از همگی
ببخشید آقای بهشت من واقعا منظوری نداشتم از گفته هام معذرت می خوام...
-
RE: مشکل در رابطه با ازدواج سنتی
بهشت!
اسمی به این لطیفی
چطور فکر کردید که من آقا هستم؟؟؟؟؟
امیدوارم در کنکورت موفق باشی.
بعد از کنکور منتظرتم.
باید حتما تو این سایت دیدت را نسبت به ازدواج تغییر بدیم.
حیف دختر به این خوبی و تحصیلکرده نیست که از یه بخش مهمی از زندګیش غافل بمونه؟
موفق باشی:72:
-
RE: مشکل در رابطه با ازدواج سنتی
الناز خانوم ...
فقط بیخیالی سر کن ...اصلا هرکی بهت حرف زد تو خونه از این گوش بشنو و از اون گوش ردش کن بره ...تاپیگتو که میخوندم یاد خودم افتادم ...
فقط مال من برعکس بود ....نخوندم نخوندم ۱۷ روز مونده به کنکور نشستم خوندم :311::311: فقط تو اون ۱۷ روز حالا ما نشستیم بخونیم از درو دیوار برام حرف میبارید ... شب کنکور که خواب نداشتم نه از نخوندن بلکه از کنایه ها و حرفا ...تا صبح فقط تو تخت وول میخوردم ...باورت نمیشه ولی صبح به خاطر بدست اوردن روحیه مجبور شدم mp3 بزارم و اهنگایی که منو شارژ میکرد گوش بکنم ....هر کی منو میدید میگفت این پشت کوهی دیگه کیه که اینطوری امده ...:311:
پس اشکال نداره ... فکر میکنم بیش تر از اینکه استرس امتحانو داشته باشی ..ترس از حرفای مادرت داری !!
به روی خودت نیار ...در مورد عقیدتم بیشترشو قبول دارم برخلاف بعضی از دوستان
در هر صورت زیاد خودتو درگیر حرفای مامانت نکن ...هر وقت خواست باهات حرف بزنه یه جوری بپیچونش و ازش دوری کن تا امتحانتو بدی !
ok
موفق باشی :72:
-
RE: مشکل در رابطه با ازدواج سنتی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بهشت
بهشت!
اسمی به این لطیفی
چطور فکر کردید که من آقا هستم؟؟؟؟؟
اگه احیانا اسمشون "دوزخ" یا "عذاب" و "زقوم" و این چیزا بود اونوقت باید میفهمیدید که ایشون آقا هستند.:311:
-
RE: مشکل در رابطه با ازدواج سنتی
بی دل جان !
دقیقا !!!!
یاسا و سابینا هم تند و تند زیر هر پستی تشکر نزنید. من می گم بیایید با هم دید الناز خانم را نسبت به ازدواج و زندگی مشترک اصلاح کنیم، آی مون می نویسه که با عقاید الناز موافقم!!! شما هم می زنید متشکرم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
انگار شما هم نیاز به جلسات توجیهی دارید :303:
-
RE: مشکل در رابطه با ازدواج سنتی
من فکر می کنم ما اینجاییم که در جهت حل مشکل این بنده خدا همدردی و همفکری کنیم نه اینکه با هم کل کل کنیم
بعد این هم تا خودش نیاد پستم نمی زنم چون دوس ندارم تاپیکش به قول معروف منحرف بشه
راستی دقت کنی بهشت عزیزم واسه اون دو تا پست طولانیت تشکر نزدم
تشکر زدن هم خلاف قوانینه ؟
ای بابا از دادگاه لاهه هم بدتر شد این جا:311:
-
RE: مشکل در رابطه با ازدواج سنتی
الناز گلم:72:
مي دونم كه الان مشغول درسي و سرت شلوغه اما اگه دلت خواست بعدا بيا مطلبمو بخون.
تو با ازدواج سنتي مشكل داري عزيزم اين لينك رو بخون: (مخصوصا حرفاي آقاي baby)
http://www.hamdardi.net/thread-15201.html
برداشت تو از ازدواج سنتي يا مدرن چيه؟
من هم مثل تو ازدواج با كسي كه هفت پشت غريبه هست و يك واسطه كه مطمئنا از هر دو طرف (دختر و پسر) شناخت نداره بخواد ميانجيگري كنه و طي دو جلسه مراسم خاتمه پيدا كنه رو قبول ندارم.
مشكل اينه كه از قديم بعضي حرفا رو تو مغزمون كردند و هرگز نمي تونيم اونا از ذهنمون بيرون كنيم و يكيش همينه كه ازدواج سنتي بهترين نوع ازدواجه. اما اون مال زماني بود كه جامعه هم سنتي بود انتظارات سنتي بود بچه ها به خانواده ها شبيه بودن. اما حالا چند پسر مي شناسي كه عقايدش شبيه خانواده باشه؟
هنوز دو ماه نيست كه يكي از دوستاي مسجديم از پسري طلاق گرفته . بعد از عقد (دو سه ماه بعدش) فهميد كه نه تنها پسره معتاده بلكه دزد و دخترباز هم هست:163: و خانوادش هم نمي دونستن (البته گويا).
من خودم تركيبي از ازدواج مدرن و سنتي رو مي پسندم:33:
مهم نيست كه اولين آشناييت چي جوري باشه زماني باشه كه آقاپسر تو خيابون برات يه قهرمان بازي درآورده و تو عاشقش شدي (مثل حضرت موسي(ع) :311:) يا به قول آقاي بي بي دوستت كسي رو بهت پيشنهاد داده و ...
مهم اينه كه بعد از اون بتوني شناخت كافي رو از فرد بدست بياري! اما اگر باز هم دلت به اينكه كسي رو اولين بار در مراسم خواستگاري ببيني و بعدا بخواي در موردش شناخت بدست بياري راضي نيست، خوب سعي كن افرادي كه دوست داري و نسبت بهشون شناخت داري رو به سمت خودت جذب كني (البته تعداد خواستگارات كاهش پيدا ميكنه) مثلا در دانشگاه يا محل كار يا ...
اما اينو هم به ياد داشته باش گلم كه يكي از مهمترين ملاكهات هم نظر خانواده باشه مخصوصا پدرت (نه به خاطر اسلام و ... نه ...تجربي ميگم) اگر نظرشون نادرست باشه و پسره تو رو واقعا بخواد براي بدست آوردنت رضايت رو بالاخره ميگيره اما گاهي هم اونا دوردستهايي رو مي بينن كه تو نمي بيني!مثل همون موري كه داخل يه قطره آبه و فكر ميكنه درياست ...
من قبلا خواستگاري داشتم كه البته هيچ حسي بهش نداشتم نمي دونم چرا؟!!
وقتي از شرايط و موقعيت و قيافه و ... براي دوستام ميگفتم همه گفتن اگر باهاش ازدواج نكني احمقي!
من كم كم خودمو براي ازدواج آماده كرده بودم اما در همون مواقع پدرم سر يك موضوع مخالفت كرد و البته باز هم تصميم گيري رو به خودم سپرد.
در نهايت جواب رد داديم اون موقع دلم خيلي گرفت و :47: گريه كردم و گفتم عجب پسر خوش قيافه و آينده داري رو از دست دادم ... چرا؟
اما حالا كه بيش از يك سال از قضيه ميگذره خدارو شاكرم كه قبول نكردم. هميشه دلم ميخواد پدرمو بغل كنم و بهش بگم چقدر خوشحالم كه منو از ازدواج منصرف كرد و چقدر مديونشم:228: (البته خجالت ميكشم و هيچ وقت اين كارو نميكنم)
راستي الان پست بهشتو ديدم! .... حسسسسسسسود!:46:
-
RE: مشکل در رابطه با ازدواج سنتی
يك مطلبي رو مي خواستم بگم اما ترسيدم كه تاپيك به كل كل تبديل بشه اما حالا توكل به خدا و اونم در زمينه ي تشكر كردن و تاييد حرفاي الناز جان و ... كه بهشت فرمودند
من با همه ي حرفهاي الناز هم موافق نيستم مثلا اينكه ازدواج رو در اولويت دوم پس از درس قرار ميده و دوست داره فقط درس بخونه و ...
خودتم كه منو ميشناسي تو تاپيك آقاي تسوكه نظرم در مورد ازدواج چي بود. اما در مورد اينكه ازدواج به خودي خود به انسانها ارزش نميده موافقم. اين كه ازدواج نيمي از ايمانه به خاطر خود ازدواج نيست بلكه بيشتر به خاطر تاثيرات ازدواج در شخصيت و كمال انسانهاست. وگرنه همه ي آدمها بالاخره يك روز ازدواج ميكنن چه باسواد چه بيسواد گاهي فقط راهي براي ارضاي جنسيه گاهي واسه اينه كه تنها نباشي و ...
اما اون چيزي كه به ازدواج ارزش ميده بهشت جونم اثرات مثبتشه مثلا ازدواج باعث مهرباني، پاكدامني، فداكاري ، مسئوليت پذيري، تلاش مضاعف و ... ميشه و به دليل همين مسائله كه ازدواج تا اين حد مفيده و گرنه اگر تعريف ما از ازدواج صرفا ارتباط جنسي و داشتن فرزند باشه من شخصا بعضي قداست هاي مسخره براي ارتباط جنسي (مثل اينكه ميگن اگر زوجي تا دو ماه پس از ازدواج رابطه نداشته باشن آسمانها و زمين و افلاك نفرينشون ميكنن:158:) و يا اينكه جهاد زن در شوهرداريشه و اينا رو قبول ندارم :160:
به نظرم اين حرفا توجيهي براي تنبلي انسانهاست.كساني كه حوصله ي درس يا فعاليت اجتماعي يا كارمفيد براي جامعه و ... رو ندارن ميگن جهاد زن در شوهرداريشه و از صبح تا شب تو خونه پاي تلويزيونن يا همش به اين فكر ميكنن كه شام و نهار چي درست كنم؟
درحاليكه آدم هم ميتونه شوهرش رو راضي نگه داره و به ايشون محبت كنه و احترام بذاره:228: هم خودش به فكر كسب علم و معرفت و تهذيب نفس يا فعاليت مفيد اجتماعي و ... باشه و اينا منافاتي با هم ندارند.
-
RE: مشکل در رابطه با ازدواج سنتی
سلام من برگشتم، کنکورم تموم شد خدا رو شکر:323: امیدوارم قبول بشم دیگه هر چی خدا بخواد..
تو این مدت وقتهایی که ناراحت می شدم همش می اومدم اینجا نظر ها رو می خوندم و خیلی حس خوبی بود که می دیدم یه عده هستن که بدون اینکه منو بشناسن یا کاری، کمکی، براشون کرده باشم کمکم می کنن مرسی از همگی : )
ولی راجع به مشکلم، خب خیلی فکر کردم، فهمیدم مادرم خیلی احساساتیه خیلی برونگراست خیلی هم رکه و هر چی به ذهنش می رسه از احساساتش گرفته تا افکارش رو سریعا بیان می کنه و به واکنش طرف مقابلش هم کاری نداره، خیلی هم توهین میکنه... (شاید به خاطر گذشته ی سختیه که داشته) ولی من درونگرام سعی می کنم ادای بزرگا رو درآرم و وقتی کسی اذیتم می کنه تو ذهنم میگم جواب "..."ها خاموشیست و هیچی نمی گم فقط اونجا رو ترک می کنم... همه ی اینا باعث میشه موقع صحبت کردن با مامانم استرس پیدا کنم و دنیا رو سرم خراب بشه
اون شب که اومدم اینجا خیلی حالم بد بود مامانم فهمید و تا موقع کنکور چیزی بهم نگفت ولی درست از لحظه ای که از جلسه کنکور برگشتم شروع کرده ... من نمی دونم چی کار کنم واقعا...زندگی رو بهم جهنم می کنه...همش آرزوی مرگ می کنم...یه بار جلوش گریه ام گرفت دوربین موبایلشو درآورد ازم فیلم گرفت! کلی هم مسخره ام کرد...
ببینین من بیشتر دوستای مدرسه ام خارج رفتن توی معروف ترین دانشگاههای دنیا درس می خونن یه خورده سخته برام قبول کردن این موضوع که من اینطوری دارم برای دانشگاه رفتنم تلاش می کنم...هیچی هم نمی تونم از مشکلاتم به دوستام بگم که...همه چی رو می ریزم تو خودم...بعد یه مشکلاتی هم هست که اینجا هم نمی تونم بگم فقط خدا می دونه...
اگه کسی بود که ازش خوشم می اومد همین فردا ازدواج می کردم ولی واقعا نمی تونم با کسی ازدواج کنم که احتمال می دم بعدا محدودترم کنه...من این احتمال رو درباره ی خاستگاران سنتی ام می دم.
دوستان، من اصلا پیش مشاور نمی تونم برم، خانواده ام مسخره می کنن اصلا این چیزها رو نه تنها قبول ندارن بلکه یه جور توهین می دونن...نمی گذارن از خونه برم بیرون هم، کلا خیلی محدودیت دارم شاید به نظرتون مسخره بیاد ولی من زمان دانشجوییم اجازه ی پوشیدن شلوار لی رو هم نداشتم حالا من به خاطر خونواده ام یه ظاهری دارم که نشون دهنده ی عقیده ام نیست در نتیجه همه ی پسر ها همیشه راجع بهم اشتباه فکر می کنن
yassa من منظورتونو از خاطره تون متوجه نشدم چی شد که از اون آقا خوشتون اومد؟بخاطر حرف دوستها؟چی شد که فهمیدین پدرتون درست می گفته و حق داشته؟قبول ندارم که مهم نیست اولین آشنایی چطور باشه برای من مهمه خیلی هم مهمه دوست دارم قیل از اینکه یک نفر رو به چشم این احتمال که همسر آینده ام باشه نگاه کنم به چشم یک انسان عادی ببینم و بشناسم،
""اما اگر باز هم دلت به اينكه كسي رو اولين بار در مراسم خواستگاري ببيني و بعدا بخواي در موردش شناخت بدست بياري راضي نيست، خوب سعي كن افرادي كه دوست داري و نسبت بهشون شناخت داري رو به سمت خودت جذب كني"" من دوست ندارم به پسران اطرافم به چشم خاستگار نگاه کنم
خانم بهشت باز هم ببخشید اتفاقا همش گفتم این اسم لطیفه ها :D ، می دونید من هنوز هم فکر می کنم پسرانی هستند که برای حقوق خانم ها ارزش قائل اند شاید زیاد نباشند ولی اگر قرار باشد روزی بین ازدواج با پسری با مشخصاتی که شما می فرمایید و ازدواج نکردن یکی را انتخاب کنم، مجرد ماندن را انتخاب می کنم، خوشحال نیستم از این موضوع این درد منه وقتی می بینم دوست هام همه یا نامزد دارن یا دوست دارند یا ازدواج کردند وقتی می بینم هیچ جای دنیا یک دختر نیست که تا 22 سالگی حتی ارتباط عاطفی با جنس مخالف را تجربه نکرده باشد ولی من این شرایط را دارم خب ترجیح می دهم به ازدواج به شکل همون کلمه ی بدی که گفتم نگاه کنم، راجع به سوئد هم فکر می کنم تصویب همچین قانونی بیشتر از اون که باعث شکایت خانم ها از همسرشون بشه باعث ایجاد یک فرهنگ تو جامعه شون شده که همه به شکل جرم به این موضوع نگاه می کنند، کشور های دیگری هم هستند در دنیا که همچین قانون هایی دارند.اون دختر خانمی که مثال زده بودید و می دونم مدرسه هم نرفته یه مورد خاصه که معلم خیلی خوبی داشته از نظر اعتقادی 180 درجه با موردی که من مثال زدم فرق داره بعضی رشته ها هم هست که ممکنه بشه بدون تحصیلات دانشگاهی توش موفق بود ولی رشته ی من اینطوری نیست
آقای فرهنگ اون آقا پسری که شما گفتید رو من براش احترام زیادی قائلم منظورم از ازدواج سنتی این بود که یک معرف که دو طرف را کامل نمی شناسد آنها را به هم معرفی کند
-
RE: مشکل در رابطه با ازدواج سنتی
سلام
امیدوارم هر روز که می گذره شرایطت رو به بهبود باشه و خیالت از ارشدت راحت شه و هر جا که می خوای قبول شین .....
دوست خوبم منم تا یه مدتی اینطوری فکر می کردم که از ازدواج سنتی ( یکی معرف باشه ) دید خوبی نداشتم و حتی اجازه صحبت هم نمی دادم ...
اما یه مدتییه تو اطرافم یه سری چیزاییو می بینم که گفتنش شاید به دردت بخوره ...
یکی از دوستان دوستم 20 سالشونه ایشون ازدواج کردن دوستم گفت چند سالی با همسرشون دوست بودن و بعد ازدواج کردن .. همسرشون بهش اجازه نمی ده با دوستای مجردش رفت و آمد کنه ... من دلیلشو پرسیدم
دوستم گفت . چون دوستاشو می شناسه و چون قبلا هم با هم خودشون دوست بودن حساسیتش بیشتر با این که خود آقا با دوستای مجردش می گردن
شاید اسم این ازدواج مدرن باشه اما انگار اعتمادی که باید باشه نیست . شایدم تو سنای بیشتر این اعتماد وجود داشته باشه ..
فقط ببخشین یه چیزیو نتونستم درک کنم این که اگه شما به خانوادتون بگی اگر فلان آقا بیان منزلمون من حاضر به صحبت با ایشون نیستم .خانوادتون که شما رو به صندلی نمی بندن که تو باید باهاش صحبت کنی ..
ببخشین برام سوال بود .که شما هم باید محکم بگین من حاضر به صحبت با اون آقا نیستم
اما راجب این موضوع که یک نفر شما را معرفی کنه البته تازه به این نتیجه شاید رسیده باشم خوب ببینین شما تحصیلکرده این به نظرم خیلی هم منطقی باشین پس این قدرتو می تونین داشته باشین که تشخیص بدین طرز فکر این آقا چییه .. همونطور که دوستان گفتن می تونین شناختتونو طولانی کنین :
1. یا اول با مادرتون صحبت کنین و بگین شرط دارین برای قبول کردن خواستگارا که اگه قرار باهاشون هم صحبت شم باید دوره ی شناختمون طولانی باشه
2. یا اصلا نگین و خودتون با سیاستتون اگر دیدین طرف افکارش با اون مسیری که شما می خواین همسویی داره به خودشون بگین ببینین نظرش چییه البته نمی دونم کار درستییه یا نه ؟ اما می تونین از طرف بپرسین به نظرتون برای شناخت یک نفر 2 جلسه کافییه ؟ تا حالا اینو شما از خواستگاراتون پرسیدین ؟ نظرشون چی بوده ؟ نظرشون راجب دوره ی شناخت چی بوده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دوست گلم دلیلی نداره به خانوادتون بگین می خواین برین مشاوره می تونین بدون اطلاع اونها برین من هم همین موضوع را این جا مطرح کردم و یکی از دوستان گفتن حتی اونجا هم شماره همراتون را بگین ...
فقط اگه دوست دارین که اون اول خود شما را دیده باشه خوب اون هم یه دیدگاه دیگست .
اما اگر کسی هم شما را معرفی کنه اینو بدونین که در آخر شما تصمیم گیرنده این این براتون مهم باشه ..
با یک سری سوال بفهمین که ایشون دیدشون چقدر بسته استو از نظرات شما دوره ... یا برعکس.
رابطتونو با مادرتون سعی کنین نزدیک کنین ..یه پیشنهاد می تونین با مادرتون راجب یه دوست خیالی که تو نظر شماست صحبت کنینو بگین که مثلا دوستم بدون شناخت طی 2 جلسه همش صحبت کردو سری ازدواج کردن و الان با کلی مشکل برخورد کردن و قرار جدا شن ..یه داستانیو بسازین که شرایطی که دوست دارینو رقم بزنه .اسم این دروغ نیست .. یه مدل ابراز نظراتتونه که وقتی بزرگترا حرف آدمو درک نمی کنن مجبور می شی استفاده کنی من خودم امتحانش کردم به امتحانش می ارزه دوست من هر چی مادرتون بگن و شما جلوشون پا فشاری کنینو با فریاد یا با خشم و گریه جوابشونو بدینایشون احساس می کنن شما ضعف دارین و همین باعث می شه که ایشون پافشاریشون رو عقایدشون بیشتر شه اما وقتی بهشون نزدیکتر شینو براشون از دوستاتون که تو شرایط شما بودن بگین چون بیرون دایره دوستاتون هستن ببینین چطوری براشون نظر می دن .. چون بیرون اون موضوع هستند .
تا بعد .
موفق باشین
-
RE: مشکل در رابطه با ازدواج سنتی
الناز جان سلام
قول داده بودم که بعد از امتحانت در این مورد با هم صحبت کنیم
متاسفانه من شرایط جسمی بدی دارم و چند روزیه که نمی تونم بشینم و یک دستم هم کمی بی حس است و نمی تونم راحت تایپ کنم /
هر وقت خوب شدم اگه بازم اینجا بودی با هم صحبت می کنیم.
-
RE: مشکل در رابطه با ازدواج سنتی
خانم بهشت واقعا ناراحت شدم دعا می کنم حالتون زود زود خوب بشه نظرات شما برام خیلی مهمه ولی خواهش می کنم به خاطر بحث با من خودتونو اذیت نکنین هر چند وقت یکبار اینجا می آم. از خدا می خوام هر روز حالتون بهتر بشه
نازنین جان وقتی دو نفر چند سال (!) غیر رسمی با هم هستن خب اینطوری میشه دیگه می دونین من چند نفر رو میشناسم که سنتی ازدواج کردن و بدبخت شدن؟همین الآن یه دوستی دارم که از راهنمایی دوست پسر داشته همین الآن هم با پسری دوسته یک عالمه هم خاستگار سنتی داره که خیلی جدی راجع بهشون فکر می کنه یکی از خاستگاراش همکلاسی مذهبی خودم بود بهش جواب رد داد با کلی منت!
پدر مادرم دارن با پنبه سر می برن، وقتی میشینیم منطقی بحث می کنیم حرف هامو تایید می کنن ولی همون کاری که دوست دارن رو انجام می دن نظر هامو میشنون هیچی نمی گن ولی بعد عکس العمل هایی نشون می دن که می فهمم دارن تو ذهنشون بهم تهمت می زنن چون روزهای بعدش حرف های بدی میشنوم(من قبلا یه خاستگاری داشتم که خودش بهم گفت من بزرگترین اشتباه زندگیمو کردم و رفتم به مادرم گفتم هزار جور تهمت بهم زدن من با اون آقا یک کلمه هم عاطفی صحبت نکرده بودم ای کاش همون موقع که بهم گفته بود بهش چواب رد می دادم و به خانواده ام نگفنه بودم...این داستان برای تقریبا یک سال پیشه و فقط مادرم می دونه(فکر کنم)) فردا قراره همون آقایی که اینجا راجع یهش نوشتم بیان من دیروز فهمیدم پدر مادرم اصلا دیگه ازم نپرسیدن می خوای بازم بیان یا نه، خودشون هر کی رو بخوان رد می کنن هرکی رو بخوان راه می دن آخرش به من می گن نظرمم نمی پرسن، یکی از فامیل های نزدیکمون پارسال همینطوری جدا شدن مادرم خودش می دونه ولی بازم حرف حرف خودشه توجهی به این اتفاق ها نداره حالا من سعی می کنم راهکارهای شما رو اجرا کنم اون قاطعیتی هم که گفتینو سعی می کنم داشته باشم از این به بعد ببینم چی میشه(چه جوری این دوست خیالی رو بسازم؟بلد نیستم تابلو میشه الکیه همه چی بدتر میشه ها...)
-
RE: مشکل در رابطه با ازدواج سنتی
سلام الناز جان
عزیز من نشین بگو من نظراتمو به مادرم می گم اما بی فایده است .. وقتی هدف معینی داری بدون اینو که تلاشت جواب می ده و هیچ چیزی تو این دنیا بی فایده نیست ...
شما مشکلتون اینه که اون افرادی که می آن خواستگاریتون چون از سمت پدر مادرتون تایید شده اند به این معنا ست که اونها هم عین پدر مادرتون فکر می کنن ؟ درصورتی که نباید اینطوری فکر کنی.. چون وقتی با اون آقا صحبت می کنی نظراتتو کامل بهش بگو برات مهم نباشه که اگه واقعا عقایدمو بگم و اون مد نظرش نباشه و بره یعنی این که اون جواب رد بده و دیگه نیان یعنی من یه کمبودی دارم .. نه گلم اینطوری نیست .. اگرم همچین اتفاقی بیوفته باید خوشحال باشی و بدونی که با تمام جراتت تونستی عقایدتو به یک نفر بگیو اون آدمم باید با یکی عین خودش ( طرز فکرش ) زندگی کنه و چقدر خوبه که تو این قدرت بیانو داریو می تونی قبل از اتفاق افتادن هر پیامد بدی جلوشو بگیریو انتخاب درستی کنی ..
ببین عزیزمن هرچقدر تو بخوای سختترش بگیری برات سخت می شه .. و با این طرز فکرم برای ازدواج جلو نرو که با ازدواج به چیزای که الان محدودشون بودی برسی شما اونقدر چیزای دیگه ( آزادی های دیگه ای ) داشتی که می تونسته جای اون محدودیتارو بگیره عین همین دانشگاه رفتن ..
واقعا باورتون شاید نشه یکی از دوستانم مادر خودش مهندسی خونده اما دخترشونو تا دیپلم اجازه درس خوندن دادن و گفتن محیط دانشگاه خوب نیست ولی باهوش ترین بچه ی کلاسمون بود ...
پس ببین آزادی هات کم نبوده اونقدر اعتماد به نفستو بالا ببر که اگرم محدودیتی هست با یه رفتار محکم بتونی اونو از میون برداری .. شاید بگی حرف .. اما کسی که خودش هم بخواد تو همون محدودیت ها باشه کاری از پیش نمی بره .. پس تصمیمتو بگیر ببین واقعا چی می خوای من گفتم سعی کن در مقابلشون نباش با سیاست حرفاتو بزن ...
فردا هم شما با اون آقا حرف می زنی پس هیچ ترسی به خودت راه نده اگه حرفامو بزنمو بره مامان سرزنشم می کنه .. سرزنش الان مامان می ارزه به چیزی که نباید می شده
شایدم اون آقا دیدگاهش با خانوادش متفاوت باشه و فقط از روی احترام عین شما مراعات می کنه شما می تونی راجب این موضوعا باهاشون حرف بزنی
این موضوعاتم مشکل نیستن گلم همشون یکسری مساله هستن که با فکر و درایتی که داری می تونی به کمک خدا بهترین انتخابو کنی ..
راجب اون آقا که خودش بهتون پیشنهاد دادو متوجهه نشدم .
راجب اون دوست هم گفتم اگه می بینی که نظراتت متفاوته مثلا این فقط مثاله ها .. راجب همون شلوار لی پوشیدن بگو تو اون زمان یکی از دوستام برام جالب بود چون می امد دانشگاه اونجا شلوار لی می پوشید و وقتی هم می رفت لباسشو تغییر می داد بگو من ندارم این مدلی اگرم بخوام کارییو کنم دوست دارم دزدکی و یواشکی نباشه واقعا مامان دلم به حالش سوخت که اینقدر از مامانش دوره ..) این فقط مثال بودا راجب خواستگاراتم می شه ..
البته انتظار نداشته باش یکدفعه جواب بده باید صبورم باشیو رابطتو با مادرت صمیمیتر کنی با آرامش نظراتتو بگی ..
فعلا