مشکل فرهنگی با خانواده همسرم
سلام ,من مردی 30ساله ام که باهمسر24سالم 2ساله ازدواج کردم .قبل از ازدواج چندسال هم باهاش همکاربودم وشناخت کامل نسبت بهش داشتم چون دختر و زن خوبی هست .بزرگترین علت ازدواجم هم این بود که بهم دلداده بود ومن می ترسیدم برنجونمش .الآن هم اززنم راضی هستم
مشکل : خانواده ایشون ترک هستندومادرزنم اصلا" فارسی بلد نیست ومن زبانش رو نمی فهمم ودر مهمانی های آنهاکاملا" تنها میشم .و ازنظرفرهنگ وکلاس باهم فرق میکنیم جوری که خجالت میکشم دعوتشون کنم . حقیقتش یه مدته خیلی تو ذوقم خورده و خیلی توفکر فرو میرم و احساس خوبی ندارم
سوال : آیا این موضوع برای کسی پیش اومده وآیا قطع روابط ازطرف فقط خودم مشکل روکمتر می کنه
پیشاپیش از جواباتون تشکر می کنم
حقیقتش تصمیم گرفتم 1- درکمال احترام روابط خودم رو خیلی خیلی کم کنم 2- اصلا" به رفت وآمد همسرم کارنداشته باشم وموضوع رو بهش نگم چون نمیخوام ناراحتش کنم
RE: مشکل فرهنگی با خانواده همسرم
با سلام
راستش می خواستم بگم خانواده ی شوهر من هم ترک هستند و اتفاقا دامادشون فارسه؛ الان حدود 5 ساله که وارد خانواده ی همسرم شده و اصلا هم مشکلی نداره، یعنی تنها کاری که انجام میده با کمال ادب و احترام میاد و میشینه و با شوهر من اگه حرفی برای گفتن داشتن میگه و میخنده؛ وگرنه با خانومش صحبت میکنه و اتفاقا از محبت و با عطوفت بودن ترکها و صمیمیتشون همیشه هم تعریف میکنه!
یا شوهر خاله ی شوهرم ایشون هم فارس هستند و الان چیزی در حدود 10 ساله که ایشون هم داماد مادربزرگشون هستند؛ مادربزرگ شوهرم که اصلا بلد نیست فارسی صحبت کنه به دلیل بالابودن سنشون؛ اما شوهرخاله اش میاد و میره، بعضی موقع ها کارهاشون رو انجام میده؛ فارسی هم صحبت میکنه، وقتی کسی نباشه هم تلویزیون میبینه و اتفاقا به نظر من داماد اگه بخواد بیش از اندازه در مسائل خانوادگیشون دخالت کنه یه جورایی خودش رو بی ارزش میکنه! منتها اگر هم کمکی از دستش برمیاد یا درخواستی ازش میشه تا اون جایی که می تونه به نظر من اگر کمک کنه خودش رو عزیز کرده!
و البته با همه ی این تفاسیر مشکل اصلا زبان صحبت مادرزن شما یا خانواده ی آنها نیست؛ به نظر من مشکل به 2 دسته تقسیم میشه:
1. به افکار و ذهنیات و باورهای ذهنی شما که ذهنتون رو درگیر موضوع بی اهمیتی همچون ترک بودن یا فارس بودن کردید و دارید بهش شاخ و برگ میدید و مدام دارید کنکاش می کنید و
2. به یه سری تفاوتهای فرهنگی که بین باورهای شما در فرهنگ خانوادگی شما از بچگی وجود داشته (به قول آنی عزیزم؛ پیش نویسهای فکری شما) و الان در خانواده ی همسرتون خلاف یا متفاوت می بینید؛ که البته من فکر می کنم عقاید و باورها و روشهای هر طایفه و هر مجموعه ای محترم هست و اگر ما نمی تونیم اونها رو بپذیریم کافیه که با اونها کنار بیاییم و سازگار بشیم. بدون اینکه اونها رو به خودمون بگیریم.
RE: مشکل فرهنگی با خانواده همسرم
داداش من,شما چرا سعی نمیکنی آذری یاد بگیری؟
شما قبل از ازدواج باید فکرشو میکردی ولی بازم به نظر من مشکلی نیست.این مشکل رو با همسرتون درمیون بگذارین.سخت نگیرین,هیچ کس با یاد گرفتن زبان دیگه زبان مادریشو فراموش نکرده!!!!!!!!!!:311:
RE: مشکل فرهنگی با خانواده همسرم
ممنون ازراهنماهیاتون بخصوص delعزیز.حقیقتش رفتار من هم با خانواده همسرم مثل نمونه های عرض شده شما دوست عزیزهست ،حتی تلاش هم می کنم آذری یاربگیرم (احوال پرسی وکلمات اولیه روهم بلدم ).اما خسته شدم ازفیلم بازی کردن .چراوقتی می شه ازروابط خانوادگی لذت برد فقط تو این فکر باشی که کی می شی مهمونی تموم بشه
RE: مشکل فرهنگی با خانواده همسرم
سلام
اولا تبریک می گم از ازدواج موفقی که داشتین و از خانمتون را ضی هستین
مهم اینه که که شما وهمسرتون زبون همدیگه رو بفهمید
خیلی از زوجها هستند که زبونشون با هم یکیه ولی فکرشون عقیدشون ودر کل حرف همدیگه رو نمی فهمند
این مشکل نیست یه مسئله هستش که به مرور حل می شه
به این فکر نکنید که که با کم کردن یا با قطع رابطتتون با خانوادها این مشکل حل خواهد شد نه اصلا ....... بلکه بیشنر فاصله ها رو زیاد می کنین و شاید بعدا خانمتون هم دلخور بشن
خوب بلاخره تو اون جمع چند نفر از آقایون هسند که فارسی بلد باشن می تونین با اونها هم صحبت بشین .......
در ضمن بهتره این موضوع رو به خانمتون هم بگین که تو جمع به این خاطر یه خورده ناراحت می شین بلاخره ایشون هم یه راه حلی نسبت به این موضوع پیشنهاد خواهند کرد
آرزوی موفقیت براتون دارم
RE: مشکل فرهنگی با خانواده همسرم
ثمین عزیز ممنونم . این موردی رو که مطرح کردم 2سال هست که تو ته دلمه وفقط دوروزه که با این سایت وشمادوستان واقعی ولی مجازی آشناشدم وتصمیم گرفتم مطرح کنم
RE: مشکل فرهنگی با خانواده همسرم
ترک ها محاله دور هم باشن و فارسی صحبت کنن.وقتی می ریم خونه عموم همه دور همیم یکی یه چیزی می گه همه
می خندن.من که نمی فهمم چی می گن عین آدمای منگ به بقیه نگاه می کنم.برای همین حال نویسنده رو درک می کنم.
خیلی سخته توی جمعی باشی ولی نگیری چی می گن.برای همین بیشتر خودمو با یه کاری سرگرم می کردم.
RE: مشکل فرهنگی با خانواده همسرم
برادر عزیز؛ نیازی نیست که شما سعی کنید ترکی یاد بگیرید تنها کافیه اگر یه موقعی دوست داشتید متوجه منظورشون بشید از همسرتون بخواید که برای شما ترجمه کنند؛ این جوری به مرور زمان شما نمی تونید صحبت کنید اما متوجه منظورشون میشید. اصلا و ابدا هم به این موضوع شاخ و برگ ندید توی ذهنتون؛ ببینید اینکه میگم خودم تجربش کردم. یه موقعهایی ما آدم ها به یه سری موضوعات اون قدر فکر می کنیم و تجزیه و تحلیل می کنیم که واقعا فکر کردن به اون موضوع برامون میشه عادت و کم کم تبدیل میشه به یه باور ذهنی؛ خصوصا اگر به اون فکر به شکل یه مشکل بخوایم نگاه کنیم؛ در صورتی که ما می تونیم با آزاد گذاشتن ذهنمون نه تنها حلش کنیم بلکه می تونیم بعضی موقع ها اصلا بهش فکر نکنیم یا خیلی از مواقع سازگاری مثبت داشته باشیم یا حتی می تونیم با نگاه به جنبه های دیگه ی زندگی مون اون مساله فراموش کنیم.
خواهش می کنم؛ یه لحظه به این فکری که توی ذهنتون هست این جوری نگاه کنید که مساله ی مهمی نیست و سریع یه خصوصیت مثبت خانواده ی همسرتون رو جاش بگذارید و به خودتون بگید از این به بعد هر وقت این موضوع به ذهنم خطور کنه این فکر رو جاش می ذارم. و البته از همسرتون هم بخواید که توی خونه ی مامانش اینها سعی کنه کم کم با کلمات ساده تر یه سری کلمات آسون رو به مادرش یاد بده و همین طور توی جمع خانواده اش بیشتر کنار شما باشه و با در دست گرفتن و مدیریت روابط بین خانواده اش و شما اون لحظه هایی رو که شما در کنار خانواده اش هستید رو براتون شاد و مفرح کنه؛ کاری که خواهر شوهر من انجام داده و الان خیلی هم راضی هستند.
RE: مشکل فرهنگی با خانواده همسرم
اینطور که من فهمیدم مشکل شما فقط زبان نیست و شما از تفاوت فرهنګی ګله دارید. حس می کنید هم سطح نیستید. کاملا می فهمم. من با یک نفر این مشکل را داشتم. اوایل فکر می کنی که خب بهتر می شود و ... اما هرچی زمان می ګذره، اون تغییر نمی کنه و شما از احساس و عواطف روزهای اول ازدواج دروتر شده و وارد منطق و واقعیات زندګی می شید و کم کم خسته و ناراحت از این اختلاف فرهنګی. راستش من نمی دونم راه حلش چیه. اما اینها رو نوشتم که اګه درسته بقیه بخونن و راهنماییتون کنند.
خیلی ساده و بی برده بګم، من از نحوه ی غذا خوردن تا راه رفتن تا حرف زدنش با مردم توی خیابون ... با همه مشکل داشتم. به نظرم آدم بی کلاسی بود. اوایل تحملش آسون بود، اما کم کم دیګه نمی تونستم. تا جایی که ګاهی اوقات که تو تاکسی با راننده و یا مسافرها سر صحبتشون باز می شد، من تا انتهای مسیر سکوت می کردم و مثل یک غریبه می نشستم تا اینها حرفهای بی ربط و ... بزنند. البته منظورم این نیست که هر حرفی توی تاکسی بی ربط است و غیره. بګذریم.
شما مشکلت همزبان بودن با آنها نیست. اونها اګر فارسی هم حرف می زدند شما حرفی باهاشون نداری. مشکلت همدل نبودن است.
اما اګر مشکل همزبانی است و من اشتباه کرده ام، توصیه های دوستان خوبه. می تونی با خانومت هم تمرین کنی.
در ضمن یک چیزی هم بګم. بچه تون چی؟ اون باید حتما ترکی یاد بګیره، چون زبان مادرشه. در ضمن بچه های دو زبانه مغزشون فعالتر و بهتر عمل می کنه. بس اول خودت شروع کن و در آینده هم انشالله بچه.
به خانومت هم اصلا نګو که با زبانشون مشکل داری و دوست نداری. دلګیر می شه و احتمالا همیشه یادش می مونه. فقط بخواه که کمکت کنه بفهمی و یاد بګیری.
ای بسا هندو و ترک همزبان
ای بسا دو ترک چون بیگانگان
پس زبان محرمی خود دگر است
همدلی از همزبانی بهتر است
RE: مشکل فرهنگی با خانواده همسرم
من بااجازتون ماجرای یک شب مهمانی منزل خانواده همسرم ( که عموما" پرجمعیت هسنتد)رو براتون تعریف میکنم
ماجرا: بخاطر اینکه خوش نمی گذره همیشه به بهانه های الکی سعی میکنی دیرتر برسی .وقتی وارد میشی ازنظرفرهنگی زنها ومردها جدااز هم صحبت میکنند معمولا" تو دو اطاق جدا .پس میشینی کنارمردها ، بعداز اینکه 100بارپرسیدن حالت چطوره و دیگه چه خبر .بحث خودشون شروع می شه به قول دوستمون ( فرهنگ 27) " ترک ها محاله دور هم باشن و فارسی صحبت کنن". همه دور همیم یکی یه چیزی می گه همه می خندن". حا لا نمی دونی راجع به توصحبت کردن ،بهت دری بری گفتن یا... "من که نمی فهمم چی می گن عین آدمای منگ به بقیه نگاه می کنم"
خودتو با یه چیز الکی مشغول میکنی از همه بدتر هروقت به یادت می افتند میگن " ترکی یادگرفتی یا نه " "یکی از همکارای ما یک ماهه ترکی یادگرفت الان هم مثل بلبل صحبت می کنه " حالا من نمی دونم من واقعا" خنگم یا .. .البته من به خانواده همسرم هم حق می دم اون ها هم دوست دارن بعداز مدتها که دوره هم جمع میشن راحت باشن وبه زبانی که راحتن صحبت کنن . جالب اینکه آخرین مهمونی که اجبارا" برادر من هم حضور داشت یکی از اقوام که فارسی هم بلد بود سر یه موضوع لج کرده بود ، خداولیکی یک کلمه هم فارسی صحبت نکرد.فقط ترکی می گفت و بقیه می خندیدند. خلاصه حس بدیه میتونم تا بینهایت تحمل کنم ولی یه مدتی نمی خوام رفت وآمد کنم . حالا از نظر فرهنگی که بماند.[/quote]
RE: مشکل فرهنگی با خانواده همسرم
[color=#9400D3]سلام
بلاخره تو اون جمع که به غیر از پیرها بقیه که حتما فارسی متوجه میشن مگه اخبار گوش نمی دن یا تلوزیون نمی بینن .............
من فکر می کنم شما یه خورده معذبی یا خجالتی یا کمی اعتماد به نفست پائینه.... اینطور نباش اگه یه بار باهاشون گرم بگیری یا سر صحبت رو باز کنی به مرور مسئلت حل می شه .. اگه همینطری ساکت بشینی و فقط شنوده باشی بلاخره خسته می شی وهزار جور فکر وخیال می کنی که مثلا مبادا دارن راجب من صحبت می کنن
یا راجب شمادارن حرف میزن
به نظرم خود شما یه خورده کم صحبتی ..........
یه بار امتحان کن.............. یه بار تو مهمونی راجب مسائل روز بایکی که فارسی بلده هم صحبت شو سر صحبت رو وا کن می بینی که کم کم قاطی اونا شدی هم کمک می کنی اونا فارسیشون بهتر می شه وهم شما یه خورده ترکی یاد می گیری .........
به نظرم فقط راهش اینه ......
راستی من خودم ترکم تبریک می گم انتخابتون رو موفق باشی............[/color]
RE: مشکل فرهنگی با خانواده همسرم
آقای مدیر همدردی در یکی از پست ها تذکر داده بودند که خیلی تند و قاطع و شدید نظر ندهیم و یک کم ملایم تر و ... که مسولیت مشاور سنګین است و ... در آن پست من هم نظرم کمی تند بود. من فرد ریزبین، کمی بدبین و سخت ګیری هستم. بنابراین شما نظرات من را با این دید بخوانید.
اما حس می کنم این جمله آخری که نوشتی بیشتر از همه متنت بار داشت و حرف اصلی باز اونه. یک جوری نوشتی فرهنګی بماند که از صد تا جمله بالاییش چشمګیرتر بود.
اونها فکر می کنند که شما خودتون را برتر از اونها می دونید و خیلی محلتون نمی ذارن تا به اصطلاح روی شما را کم کرده باشند. به نوعی خودشان هم حس می کنند که تافته جدا بافته هستی. نه به خاطر زبان، که به خاطر تفاوتهای فرهنګی. همین که به شما می ګویند که چرا زبان یاد نمی ګیری، یعنی اینکه می خواهند ناتوانی شما را به رویتان بیاورند.
از طرفی شما هم حس می کنید حرف مشترکی ندارید که سکوت می کنید. وګرنه زبان رسمی ایران فارسی است و جوانترها که مدرسه رفته اند و فارسی بلدند. اما شما نمی خواهید و حرفی ندارید که با آنها بزنید. آنها هم تمایلی به ورود شما به این جمع ندارند.
اما تعجب می کنم که چرا خانمتان هیچ تلاشی در این زمینه نمی کند. درست که خانمها در جمع جدایی هستند، اما بالاخره می داند که شما ترکی بلد نیستید و حتما از شما می پرسد که مثلا خوش ګذشت یا مثلا چی ګفتید و ... چرا مثلا از برادرش نمی خواهد که با شما هم کمی حرف بزند یا در بحث ها با ترجمه های ګاه و بیګاه به شما هم کمک کند.
به هر حال جدا شدن و کنار ګرفتن از فامیل همسرتان اصلا راه حل مساله نیست. به غیر از اینکه شما اکنون یک خانواده هستید و این کار اصلا درست نیست، مساله فردا و فرزند (ان) شما هم مطرح است. اصلا درست نیست که پدرش را دور و جدا از خانواده مادر ببیند. حتما باید برای حل مساله تلاش کنید.
شما در هفته بیشتر از یک بار که با آنها نیستید. یک بار در هفته را هم سعی کنید که حرفهایی برای ګفتن پیدا کنید. مسایل عمومی روز و غیره. ولی جدایی از فامیل همسر راه حل نیست و خیلی هم برای همسر و هم برای بچه ها سخت است که این فاصله را تحمل کنند.
RE: مشکل فرهنگی با خانواده همسرم
سو ء تفاهم : منظور ازتفاوت فرهنگ بالاتربودن یک فرهنگ نیست .منظور تفاوت دید بین ارزش ها وضد ارزش ها ست.
RE: مشکل فرهنگی با خانواده همسرم
آقا علی
بعضیا میرن از یه کشور دیگه زن میگیرن و مشکلی هم پیش نمیاد
خود منم کم و بیش این مشکلو دارم ولی با گفتن همین جمله خودمو قانع میکنم
RE: مشکل فرهنگی با خانواده همسرم
شاید من اشتباه منظورم را رسانده ام.
ولی منظور من هم از تفاوت فرهنګی، برتری یا کهتری یکی به دیګری نیست. فقط تفاوت.
اما خب ګاهی اوقات هم موقعیت بایین تر اقتصادی، اجتماعی، تحصیلی و ... باعث این تفاوت ارزشها و تفاوتهای فرهنګی می شود.
مثلا ممکن است خانواده همسر شما علاقه چندانی به نقد یک فیلم یا بررسی فلان معضل اجتماعی در جمعشون نداشته باشند. در عوض دوست داشته باشند که از رقص فلان هنرمند یا ... صحبت کنند. این موضوع تا حدودی می تواند به موقعیت اجتماعی و تحصیلی افراد هم مربوط باشد.
به هر حال متشکرم از تذکرتون و متاسفم از برداشت اشتباهم.
RE: مشکل فرهنگی با خانواده همسرم
من واقعا" قدر این همدلی ها وراهنمایی ها رو میدونم
مشکل من هم خیلی هاد هاد نیست چون میدونم که همسرم و اونقدر می خامش که پای همه مواردش بمونم
من از این همدلی های گفته شده برداشتهای خودم و دارم حداقل میدونم که مشکل (مسئله) من تنها نیست
فقط یه خواهش بزرگ از اونهایی دارم که مثل منو ، توخانوادشون دارن یعنی یکی رو دارن که تازه وارد خانوادشون شدن واز یک موقعیت دگه اومده خواهشا"، خواهشا"
یه خورده انعطاف داشته باشید خیلی هم سفت برخورد نکنید که طرف فراری بشه یا دیگه نخواد رفت و آمد کنه
مطمئن باشید اگه من قبل از ازدواج ، رو زنم 100% شناخت نداشتم از فامیل خودم زن می گرفتم
RE: مشکل فرهنگی با خانواده همسرم
خب فارسی بلد نباشه مادرزنت؟مگه همیشه با مادرزنتی؟درسته آدم دوس داره با مادرزنشم گرم بگیره که تو این مورد نمیشه...البته به قول دوستان شما باید اول فکر اینارو میکردی،حالا که نکردی حتما همسرتو خیلی دوس داشتی که به این چیزا فک نکردی...از نظر فرهنگ هم اگه باهم نمیخورید این بخاطر زبانشون نیس اتفاقا ترک ها خیلی باکلاسن،ممکن بود خانواده ی همسرت فارس بودن اما تفاوت فرهنگی داشتین...این یه مسئله جداست از زبان ترکی...به همسرت اصلا نگو چون ناراحت میشه و ارزششو نداره...در عوض خودت سعی کن ترکی یاد بگیری،خیلی هم زبون شیرینیه....چشه مگه؟؟؟و از همسرتم بخواه به مادرزنت فارسی یاد بده کم کم...توی مجلسم قرار نیس یا مادرزنت حرف بزنی،با آقایون حرف بزنی کافیه....آخه این چه مشکلیه که ذهنتو درگیر کرده،لطفا سرتونو یکم گرم کنید تا اینچنین مسایل بیخودی گریبانگیر ذهنتان نشود