*شما جای من بودید چه می کردید ؟
با سلام، دوستان خوبم من تازه عضو این خانواده مهربون شدم
بطور خلاصه مشکلمو میگم لطفا کمکم کنید
چند سال پیش با آقایی آشنا شدم من حدودا24 –وایشون حدودا27-29ساله اند گهگاهی باهم تلفنی صحبت می کردیم متاسفانه سه سال طول کشید مرد بلند پرواز وهوشمندی بود خانواده ام تاحدودی در جریان بودندوقتی ازش خواستم قدمی جلو بگذارد وهمراه خانواده اش به خواستگاری بیاید واین موش وگربه بازی را تمام کنیم بهونه های مختلف آورد وقتی فهمیدم رویای زندگی وادامه تحصیل در خارج را درسرمی پرواند وتصمیمش کاملا قطعی است من هم بدون وقفه کاملا قطع ارتباط کردم حدود هشت ماهه باهاش هیچ ارتباطی ندارم . ایشان قبلا اصرار زیادی برای شناخت بیشتر ازنزدیک را داشتند که من نپذیرفتم.بیش ازحد زیرنظرم داشت وامتحانم میکرد وتجسس بیش از حدش باعث عصبانیتم میشد انگار وسواس فکری داشته.یکی لازمه خودش را بپاید تادست از پا خطا نکند. صحبتهای من سوءتفاهم ایجادنکنه من بدبخت اولین بارم بود با نامحرمی هم کلام میشدم آن هم صرفً به منظور شناخت بیشتر برای ازدواج. تازه فهمیدم تصمیمش کاملا جدی است.دلخورم ازاینکه چرا اون موقع بهمش نزد تا من یه خاکی تو سرم بکنم چرا منو اینهمه سال منتظر گذاشت واسه چی تقاضا میکرد بیشتر با هم آشنا شویم؟ موقعیتهایم را به امید وصالش رها کردم.خدا آخر عاقبت همه جوونها رو ختم بخیر کنه . خلاصه کلام ، با این انتظار فرصتهای خوب من از دست رفت ( با رد کردن خواستگارهای دیگه ) چند سال از بهترین سالهای عمرم بیهوده تلف شد هیچ وقت فکر نمیکردم اینجوری بشه. همش فکر می کنم من باختم .ازش خواسته بودم کمکم کنه شکست درسی رو جبران کنم یه شکست عشقی تودلم به یادگار گذاشت . از همه جونها تقاضادارم اینقدرنسنجیده عمل نکنند.دیگه گمان نکنم به روحیه اولم برگردم لطمه شدید روحی دیدم فکروخیال گذشته نمیگذاره به کارهای روزانه ام برسم چه کارباید بکنم فکروخیال گذشته رااز مغزم بیرون کنم ؟ این افکار سوهان روح ومته مغزم شده . به نظر شما آیا قطع رابطه ام اشتباه بود؟خواهرها وبرادرهای عزیز همدردی لطفا راهنمایی ام کنید .
RE: اگر به جای من بودید چه میکردید ؟
سلام
من یه شعر به ذهنم رسید که در آخر نظرم براتون میزارمش .
یه خاطره بد از یکی دوستام یادم افتاد . یکی از دوستای من وقت گذاشت برا یه خانمی و اون خانم متاسفانه در حین بله گفتن یه شبه زد زیر همه چی و بخاطر داشتن یه خواستگار پول دار بی خیال همه چی شد . دوستم الان حدود چند ساله افسردگی گرفته و حتی کارش به خودکشی کشید و تا شوک هم رفته ولی بازم نمیتونه فراموش کنه .
اینو تعریف کردم که مشکل رو جدی بگیری و به دنبال درمان این مشکل باشی . بهترین راه اینه که حتما به یه روانشناس یا روانپزشک مراجعه کنی چون فکر کنم گفتید 8 ماه گذشته ولی این افکار از ذهنتون نمیره . امیدوارم به زودی خوب بشید و یه همدرد برای اعضا جدید بشید .
ای که عمریست راه پیمائی
بسوی دیده هم ز دل راهی است
لیک آنگونه ره که قافلهاش
ساعتی اشکی و دمی آهی است
منزلش آرزوئی و شوقی است
جرسش نالهٔ شبانگاهی است
ای که هر درگهیت سجده گهست
در دل پاک نیز درگاهی است
از پی کاروان آز مرو
که درین ره، بهر قدم چاهی است
سالها رفتی و ندانستی
کانکه راهت نمود، گمراهی است
قصهٔ تلخیش دراز مکن
زندگی، روزگار کوتاهی است
بد و نیک من و تو میسنجند
گر که کوهی و گر پر کاهی است
عمر، دهقان شد و قضا غربال
نرخ ما، نرخ گندم و کاهی است
تو عسس باش و دزد خود بشناس
که جهان، هر طرف کمینگاهی است
ماکیان وجود را چه امان
تا که مانند چرخ، روباهی است
چه عجب، گر که سود خود خواهد
همچو ما، نفس نیز خودخواهی است
به رهش هیچ شحنه راه نیافت
دزد ایام، دزد آگاهی است
با شب و روز، عمر میگذرد
چه تفاوت که سال یا ماهی است
بمراد کسی زمانه نگشت
گاهی رفقی و گاه اکراهی است
RE: اگر به جای من بودید چه میکردید ؟
سلام بهار نارنج
به کلبه ی باصفای همدردی خوش آمدی:72:
نقل قول:
من باختم یک باخت مطلق
مطلقا این طور نیست تو از این میدان سر بلندو با توشه ای از تجربه بیرون خواهی آمد یه کم سخته ولی تو می تونی
نقل قول:
از همه جونها تقاضادارم نسنجیده عمل نکنند
:104::104::104::104:
نقل قول:
دیگه گمان نکنم به روحیه اولم برگردم لطمه شدید روحی دیدم فکروخیال گذشته نمیگذاره به کارهای روزانه ام برسم چه کارباید بکنم فکروخیال گذشته رااز مغزم بیرون کنم ؟
نگران نباش عزیزم !
درسته پاهای تو زخمی و رنجور شده اما تو تونستی از میون اون خارها عبور کنی و تعادل خودت رو با هر سختی که بوده حفظ کنی و رابطه ات رو باهاش قطع کنی .
نقل قول:
آیا قطع رابطه ام اشتباه بود؟
اتفاقا بسیار درست وعاقلانه بوده است :104:
حالا هم به فکر التیام زخم هایت باش !
RE: اگر به جای من بودید چه میکردید ؟
سلام [color=#9400D3]عزیزم
خیلی خوشم اومد که با این موضوع منطقی وبه دور از احساس کنار اومدی
آره عزیزم کسی که تو این سه سال نتونسته تکلیف خودشو مشخص کنه ارزش این همه صبر کردن نداره شما به خاطر اون از بسیاری از شرایط هات گذشتی که باید ایشون اینو می فهمید البته نباید اینه همه بهش فرصت میدادی منظورم سه سال بلاخره شما یه حقی این وسط داشتی
عزیزم نگران نباش 24 سال سن زیادی هم نیست نگو که که آیندت خراب شد آینده از الان دست خودته که چه جوری بخوای بسازیش ...... :72::72::72::72:[/color]برای خوشبختیت دعا میکنم:72::72:
RE: اگر به جای من بودید چه میکردید ؟
بهار نارنج عزیز
خوشحال باش که این رابطه بیشتر از این طول نکشید. و تکلیفت مشخص شد. مردی که با 30 سال سن نمیتونه تصمیم بگیره و استقلال فکری نداره و از همه مهمتر وسواس فکری داره اصلا قابل اعتماد نیست . اصلا بهش فکر نکن سعی کن که به زندگی خودت برسی و فعالیت های مفید انجام دهی و فکرت رو آزاد بگذاری. در مورد فرصت های انتخاب های بعدی بهتر فکر کن آینده از ان توست موفق باشید
RE: اگر به جای من بودید چه میکردید ؟
سلام بهار عزیز
چقدر این جملات به گوشم آشناست جدیدا خیلی از این موارد می بینم
میدونی خانمی این که چند سال عمر و احساس و عاطفه خرج کردی و فکر می کنی نتیجه نگرفتی خیلی احساس بدیه ولی باور کن همین که از این رابطه بیرون آمدی یعنی یه نتیجه مثبت
این آقا مطمئن باش تو همه ی تصممیم گیری هاش همین تردید رو خواهد داشت و نمی تونه مستقل باشه
شما چند سال تجربه کسب کردی و اگه درست ازش استفاده کنی 30 سال آینده زندگیتو بیمه کردی
یه تذکر به آقایون
خواهش میکنم تا زمانی که از خودتون و خانوادتون مطمئن نیستید با زندگی کسی بازی نکنید اگه به واسطه ازدواج اقدام به برقرای رابطه میکنید مستقل برخورد کنید چون اون دختر خانم به شما و اردادتون اطمینان کرده
اکه میدونید نظرتون به واسطه نظر خانواده تغییر میکنه و حرف نهایی رو اونامیزنن نه شما پس از ابتدا زیر نظر خانواده انتخاب کنید که این وسط یه دختر و بازیچه نکنید
RE: اگر به جای من بودید چه میکردید ؟
دوستان ارجمند ازخوشامدگویی واستقبال گرمتان سپاسگزارم از همه دوستان عزیز ثمین، ستاره، مامفرد، Imans ،hrahimi که تاپیک من را مطالعه کردند وجوابهای زیبایی ارائه دادند و از همدردی ودلگرمی تان ممنونم از بقیه دوستان عزیز هم تقاضا دارم لطف کنند ونظر دهند .
مامفرد عزیز گفته:
چند سال تجربه کسب کردی واگر درست ازش استفاده کنی سی سال آینده زندگیتو بیمه کردی.
شکست عاطفی مثل واکسن(سم خفیف شده ) است فرد راتا آخر عمر از ابتلا به این بیماری مصون نگه میدارد اما اگر دوزواکسن بالا باشدویا بدن تحمل پذیری کمتری داشته باشد تا مدتها بدن درگیر عوارض آن میشود اما بالاخره بهبودی حاصل می شود.
hrahimi گرامی گفته :
مردی که بااین سن نتواند تصمیم بگیرد واستقلال فکری ندارد اصلا قابل اعتماد نیست
بارزترین ویژگی ایشان اراده قوی وپشتکار در کارهایش بود اما در سختی ها ست که آدمها خودشونو نشون میدن .
آنقدر خسته ام ودل شکسته که نمی توانم در برابر سیلی از افکار بی جواب ، وچراهای خودم پاسخ مناسبی پیدا کنم تا دربرابرآنها سدی بسازم تا به خودم کمک کنم . وقتی با شما صحبت میکنم احساس میکنم کمی حالم بهتر شده است. بعد از ان ماجرا کسی را سراغ ندارم بدون اینکه غصه بخورد ویا تحقیرم کند پای صحبت هایم بنشیند وبا من همدلی کند. همیشه در خودم ریختم. حالاکه درست تر فکر میکنم میدانم که شاید بدون او هم بتوانم به زندگی ام ادامه دهم چون بهش اصلا فکر نمی کنم توانستم ازآن وابستگی عاطفی خارج شوم حالا دیگر دنبال التیام زخم هایم هستم دوستان عزیزکمکم کنید چطور میتوانم کاملا این حادثه تلخ رافراموش کنم واحساس یاس واندوه نکنم ؟ بقیه دوستان عزیزهم لطف کنند راهنمایی دهند.
RE: اگر به جای من بودید چه میکردید ؟
شما اراده خوبی داری
و با اقدام عقلانی در جهت ترک این رابطه و پذیرفتن دوره ای رنج ( ناشی از وابستگی پیش آمده ) نشون دادی فردی توانا و اهل فکر هستی .
با این پتانسیل کافیه به این فکر کنی ، درسته اشتباهی رخ داده در زندگی ، مهم اینه که از اون اشتباه بیرون بیایی و اجازه تکرار شدنش را ندهی و شما هم همین را در پیش گرفته ای .
به خوبی می توانی از این ماجرا به عنوان یک فرصت استفاده کنی . برای بهره گیری اینچنینی ، لازمه از تکنیک توقف فکر هر وقت که ایشان و شیرینی و تلخی دوران رابطه با وی جلو می آید تا یادآوری شود کمک بگیری . و برای خودت یک برنامه مدون و دقیق بریزی مملو از فعالیتهای مفید و سازنده تا وقتت و ذهنت را درگیر سازد و فرصت یادآوری وی را نداشته باشی .
ورزش بخصوص شنا و دیگر برنامه های نشاط آور ( نشاط عمیق و پایدار ) را فراموش نکن .
شما می توانی این دوره گذار را به خوبی طی کنی ( این از پشتکار شما پیداست )
موفق باشی عزیزم
.
RE: اگر به جای من بودید چه میکردید ؟
سلام به بهار نارنج عزیز و همه دوستان
گلم کارت درست و به جا بوده و مطمئن باش به خطا نرفتی.
مردی که نتونه خوبیای تو رو تو اول راه درک کنه تو نیمه راه زندگی رهات می کنه.
برای کسی بمیر که برات تب کنه. :72:
RE: اگر به جای من بودید چه میکردید ؟
از فرشته مهربون وسپیدار بلند متشکرم نظر دارند دوستان دیگه ای نظر ندارند !!!
از چه منبعی میتوانم درمورد تکنیک توقف فکر اطلاعات بدست بیاورم ؟
RE: اگر به جای من بودید چه میکردید ؟
درگذشته مرتکب خطایی شدم که صرفاازروی کنجکاوی بیجا وخامی بود در پیشگاه خداوند توبه کرده ام وعهد بسته ام تاآخرعمرازاین غلط ها نکنم وخداوند توبه ام راپذیرفت وراههای جدیدی رادرزندگی به رویم گشود. خداراشکر همه دوستان کارمراتایید کردند تمام این مدت سعی می کردم بهش فکرنکنم
وتوانستم از وابستگی به او خارج شوم وانسان مستقلی گردم اندکی پیامدهای حادثه دردناک بود با اراده ای که درخود سراغ دارم وباروش هایی که دوستان پیش رویم قراردادند مطمئن هستم می توانم برآن غلبه کنم .
قدم اول برای بهبود :ناگزیرها راباید بپذیریم . مسئله را همانطورکه هست بپذیرید پذیرش آنچه که اتفاق افتاده است اولین گام برای غلبه برپیامد هربداقبالی است . بعداز چندماه زجروشکنجه بایدچیزی رامی پذیرفتم که از اول هم می دانستم نمی توانم تغییرش دهم هیچ موجودی به اندازه کافی نیرو ندارد باآنچه ناگزیزاست مقابله کند درعین حال ازنیروی باقیمانده برای ساختن زندگی جدید استفاده کند باید یکی ازآنها را انتخاب کند .دوستان دیگر گمان نمی کنم سعادت آن که به تالار سری بزنم راداشته باشم .ازهمه شما سپاسگزارم تصمیمم راگرفته ام به زندگی ام برمیگردم آینده درانتظارمن است %
RE: اگر به جای من بودید چه میکردید ؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بهار نارنج
درگذشته مرتکب خطایی شدم که صرفاازروی کنجکاوی بیجا وخامی بود در پیشگاه خداوند توبه کرده ام وعهد بسته ام تاآخرعمرازاین غلط ها نکنم وخداوند توبه ام راپذیرفت وراههای جدیدی رادرزندگی به رویم گشود. خداراشکر همه دوستان کارمراتایید کردند تمام این مدت سعی می کردم بهش فکرنکنم
وتوانستم از وابستگی به او خارج شوم وانسان مستقلی گردم اندکی پیامدهای حادثه دردناک بود با اراده ای که درخود سراغ دارم وباروش هایی که دوستان پیش رویم قراردادند مطمئن هستم می توانم برآن غلبه کنم .
قدم اول برای بهبود :ناگزیرها راباید بپذیریم . مسئله را همانطورکه هست بپذیرید پذیرش آنچه که اتفاق افتاده است اولین گام برای غلبه برپیامد هربداقبالی است . بعداز چندماه زجروشکنجه بایدچیزی رامی پذیرفتم که از اول هم می دانستم نمی توانم تغییرش دهم هیچ موجودی به اندازه کافی نیرو ندارد باآنچه ناگزیزاست مقابله کند درعین حال ازنیروی باقیمانده برای ساختن زندگی جدید استفاده کند باید یکی ازآنها را انتخاب کند .دوستان دیگر گمان نمی کنم سعادت آن را که به تالار سری بزنم راداشته باشم .ازهمه شما سپاسگزارم تصمیمم راگرفته ام به زندگی ام برمیگردم آینده درانتظارمن است %
:104::104::104::104::104:
احسنت و آفرین بر شما
بهار نارنج نازنین ، با این نگاه قشنگی که داری ، و پذیرش بالا ، و روحیه و اعتماد به نفس قوی و تحلیل و استدلالهای عقلانی ای که نشون دادی مطمئنم فردی موفق و شاد خواهی بود و اگر همینگونه پیش بروی و در جهت ارتقاء خودت از نظر آگاهی و مهارتها قدم برداری مطمئنم از جمله افرادی خواهی بود که میزان اشتباهتشان حداقل و موفقیتهاشون حدااکثر خواهد بود .
پست آخرت واقعاً خوشحالم کرد .
عزیزم هر کجا باشی برایت بهترینها را از خدا خواهانم ، امیدوارم گاهی که فرصت می کنی به ما سر بزنی .
خوب و خوش و خرم در پناه حق باشی :72::72::72:
پی نوشت :
این تاپیک نیز به نتیجه رسید
.